جوانی برای خواستگاری دختری رفت. مادر دختر پس از مدتی سوال و پرس و جو گفت: نه آقا، ... من نمی توانم با ازدواج شما و دختر موافقت كنم، ولی ... ولی اسم و آدرستان را بدهید تا اگر شوهر بهتری گیر نیاوردیم خبرتان كنیم!
فکر بلبل همه انست که گل شد یارش
گل در اندیشه که عشوه کند در کارش
ستـارهای شبی از آسمـان فـرود آمـد
مژده داد كه صبح ظهور میآیدچقدر شانه غم بار شهر حـوصله كرد
به شوق آنكه پگاه سرور میآیدبه زخمهای شقایق قسم هنوز به باغ
شمیم سبـز بهـار حضور میآیدمگر پگاه ظهور سپیده نزدیـك است
صدای پای سـواران ز دور میآید
چند بار زنگ زدند پیامک دادند اما جوابه هیچ کدومو ندادم! دلم نمی خواست ببینمشون با وجودی که دلم براشون تنگ شده .دلم می خواست دلواپسم بشند .....
ما مثل یه خونواده بودیم ..دانشگاه ما رو جدا کرد....
ققنوس
شب که روشن میشود ابیترین فانوسها یاد چشمان تو می افتم در اقیانوسها قرنها بیهوده می گردم، نمی یابم تو را نامی از تو نیست در خمیازه قاموسها باکدامین شعله رقصیدیکه حالاسالهاست بال می گیرند از خاکسترت ققنوسها مهربان من! به اشراق نگاه شرقی ات کن رهایم می کنی از حلقه کابوسها؟
کی به گلبانگ اذان تو، شعورشعرها! لال خواهد شد زبان خسته ی ناقوسها
در مبارکباد یک آدینه می آیی و من دست برمیدارم از دامان این مأیوسها
وقتی از مادر متولد شدم ..صدایی در گوشم طنین انداخت که بعد از این با تو خواهم بود .به او گفتم تو کیستی؟ گفت:غم! فکر کردم غم عروسکی است که بعدها با ان بازی خواهم کرد .اما بعد فهمیدم !من عروسکی هستم در دستان غم....
بنده ی من!
تو هنگامی که به نماز می ایستی
من انچنان گوش می دهم که گویی همین یک بنده را دارم.
ولی تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری.
حدیث قدسی
کسی که به بزرگتر ها وکوچگ تر ها محبت نکنه از ما نیست
حضرت محمد (صٌ)