• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 129
تعداد نظرات : 35
زمان آخرین مطلب : 5896روز قبل
خاطرات و روز نوشت
خزون شده ، چشام به راه خیره شدن

تو این دل شكسته ام،آرزوها تیره شدن

نشسته ام به انتظاركه ، پرنده ام پرید بیاد

توی چشام تا كی باید ،به دریا مروارید بیاد

تا كی نیاز خواهشو ،تو سینه خاموش بكنم

تو خلوت هوای شب ،گریه هامو گوش بكنم

نمیدونم ، چرا باید نگاه به جاده بدوزم

تا كی باید برای تو ،این منه ساده بسوزم

تا كی برای عاشقی دل و دل و دل بكنیم

بخاطر وصال عشق رویامون و ول بكنیم

كم كم عشقت داره از توی دلم ،پاك می شه

كم كم این صدای خسته با نگات خاك می شه

من ویه عشق خدایی روی این اشك چشام

داره این گدای خشته كمی غمناك می شه

دیگه عاشقت چنان قدرت موندن نداره

ذیگه این بلبل خسته نای خوندن نداره

توی دنیا منم ویه عاشق و یك راه دور

قمری شكسته پر دیگه پروندن نداره

من باید بگم ، تا تو بدونی عاشقت كیه؟

تو باید توی چشام بخونی حرف من چیه

دیگه انتظار ما درد و دوا نمی كنه

چاره كار من و تو صبر و بی باكیه

همه قصه ما دوتا فقط نگاهی بود

انگاری قصمون یه راه دل بخواهی بود

من فقط قربونی یه اتفاق ساده ام

جرم من فقط به ان گناه بی گناهی بود

دیگه انتظار ما ،درد و دوا نمی كنه

چاره كار من وتو صبر و بی باكیه
پنج شنبه 19/2/1387 - 23:45
خاطرات و روز نوشت

بسمه تعالی 

23 ساله پیش مثل فردا یه ضایعه بزرگ به تاریخ بشریت وارد میشه !!!!!
تولد .... تولد ... تولدم مبارك !!!!!!!!
كیك بزرگ انتخاب كردم كه به همه برسه !!!

ببخشید كه یكم شلوغ بازی در آوردم !! خب تولدمه دیگه !!
انشا الله توی تولده شما جبران میكنم .
موفق باشید

پنج شنبه 19/2/1387 - 23:43
خاطرات و روز نوشت
به نام خدا



كاش...



كاش در دنیایی زندگی می كردم كه تهی از هر چیز ممكن بود


در دنیایی كه رنگ همه چیز سفید بود نمادی از پاكی


كاش از جنس خاك نبودم


كاش در زمین متولد نمی شدم


كاش سرایم آسمان بود


كاش دوستانم همه از جنس ستاره بودند


كاش تا خورشید پرواز می كردم


كاش می توانستم با ماه سخن بگویم


كاش زبان گلها را می فهمیدم


كاش با پرندگان همسفر بودم


كاش شادی یك پروانه را درك می كردم


كاش لحظه ی زیبا و آرامش بخش سحر بودم


كاش زیبایی طلوع و غروب خورشید را داشتم


كاش شادی پیوند دو عاشق بودم


كاش همیشه بچه می ماندم


كاش هیجان تنوع بودم


كاش لحظه وصل آرزوها بودم


كاش خواب مادر بودم


كاش دستور پدر بودم


كاش غیرت برادر بودم


كاش واژه صداقت را بر من نام می نهادند


كاش انتظار را نمی شناختم


كاش خاطرات خوب دوباره تكرار می شد


كاش آینده بودم


كاش باران بودم


كاش بوی خوش نم بودم


كاش موج دریا بودم


كاش به نرمی ابرها بودم


كاش بلندی كوه بودم


كاش برف بودم


كاش اصلا نبودم....

پنج شنبه 19/2/1387 - 23:42
خاطرات و روز نوشت
بعضی‌ها شعرشان سپید است، دلشان سیاه، بعضی‌ها شعرشان كهنه است، فكرشان نو،

بعضی‌ها شعرشان نو است، فكرشان كهنه،

بعضی‌ها یك عمر زندگی می‌كنند برای رسیدن به زندگی،

بعضی‌ها زمین‌ها را از خدا مجانی می‌گیرند و به بندگان خدا گران می‌فروشند.

بعضی‌ها حمال كتابند،

بعضی‌ها بقال كتابند،

بعضی‌ها انبارداركتابند،

بعضی‌ها كلكسیونر كتابند

بعضی‌ها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به كیفشان و بعضی به كارشان،

بعضی‌ها اصلا‏ قیمتی ندارند،

بعضی‌ها به درد آلبوم می‌خورند،

بعضی‌ها را باید قاب گرفت،

بعضی‌ها را باید بایگانی كرد،

بعضی‌ها را باید به آب انداخت،

بعضی‌ها هزار لایه دارند

بعضی‌ها ارزششان به حساب بانكی‌شان است،

بعضی‌ها همرنگ جماعت می‌شوند ولی همفكر جماعت نه،

بعضی‌ها را همیشه در بانك‌ها می‌بینی یا در بنگاه‌ها.

بعضی‌ها در حسرت پول همیشه مریضند،

بعضی‌ها برای حفظ پول همیشه بی‌خوابند،

بعضی‌ها برای دیدن پول همیشه می‌خوابند،

بعضی‌ها برای پول همه كاره می‌شوند.

بعضی‌ها نان نامشان را می‌خورند،

بعضی‌ها نان جوانیشان را میخورند،

بعضی‌ها نان موی سفیدشان را میخورند،

بعضی‌ها نان پدرانشان را میخورند،

بعضی‌ها نان خشك و خالی میخورند،

بعضی‌ها اصلا نان نمیخورند،

بعضی ها صدای دل خود را هم نمی‌شنوند.

بعضی ها حتی زحمت فكركردن را به خود نمی‌دهند.

بعضی ها در تلاشند كه بی‌تفاوت باشند.

بعضی ها فكر می‌كنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آنهاست.

بعضی ها فكر میكنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آنهاست.

بعضی ها برای سیگار كشیدنشان همه جا را ملك خصوصی خود می‌دانند.

بعضی ها فكر میكنند پول مغز می‌آورد و بی پولی بی مغزی.

بعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر می‌كشند.

بعضی ها ابتذال را با روشنفكری اشتباه می‌گیرند.

بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها كه نمی‌كشند.

بعضی ها یك درجه تند زندگی می‌كنند، بعضی‌ها یك درجه كند.

هیچكس بی‌درجه نیست.

بعضی ها حتی در تابستان هم سرما می‌خورند.

بعضی ها در تمام زندگی‌شان نقش بازی می‌كنند.

بعضی از آدمها فاصلة پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخ.

بعضی ها دنیایشان به اندازه یك محله است، بعضی به اندازه یك شهر، بعضی به اندازه كرة زمین و بعضی به وسعت كل هستی.

بعضی ها به پز میگویند پرستیژ
پنج شنبه 19/2/1387 - 23:33
خاطرات و روز نوشت
تپشهای قلبم را به باور خاطره هایم پیوند می زنم ،
و سرزمینی را كه همزاد با خاك است و كهن تر از تاریخ ، برای نوباوگان خاك و تازه به دوران رسیدگان تاریخ زمزمه می كنم .
زمزمه می كنم كه :
من از نسل شب شكنان روزگارم ،
من از نسل نورآفرینان پاك ،
از سلاله پاك آریائیان بردبارم ،
منم میراث هزار ساله زمین ،
همان ازشرق تا غرب گسترده آغوش ،
همان پیام آور مهر و دوستی ،
همان گرفته در فش آشتی بر دوش
نه خود ستیزم ، نه دیگر ستیز
مرا و یادگاران مرا به نیكی یادآر
كه یادگار یادگاران من ، همه شادی است و شادمانی
پنج شنبه 19/2/1387 - 23:21
خاطرات و روز نوشت
رنج زیادی بردیم
از دنیا ضربه خوردیم
افتادیم از بزرگی
اما هنوز نمردیم
زنده به عشق یاریم
تشنه ی كار زاریم
ما امتداد سبز ... دوباره ی بهاریم
پنج شنبه 19/2/1387 - 23:18
خاطرات و روز نوشت
هیچكی مثل ایرونی نمیشه ایرونی ساقه و برگ و ریشه
ساقه از ریشه جدا نمی شه روزگارمون پاییزی می شه
ما هیچ وقت زمستون نمی شه ایرونی بر قراره همیشه
هیچكی مثل ایرونی نمی شه با تمام تلاشی كه می شه
ساقه از ریشه جدا نمی شه برگای سبزمون زرد می شه
بهارمون زمستون نمی شه ایرونی بر قراره همیشه
هیچكی مثل ایرونی نمی شه
پنج شنبه 19/2/1387 - 1:18
خاطرات و روز نوشت
بسمه تعالی
كودكی كه آماده تولد بود نزد خدا رفت و گفت : می گویند فردا شما مرا از بهشت به زمین می فرستید اما من به این كوچكی و بدون هیچ كمكی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟

خداوند پاسخ داد : از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یكی را برای تو در نظر گرفته ام .او از تو نگهداری خواهد كرد .

اما كودك هنوز مطمئن نبود كه می خواهد برود یا نه : اما این جا در بهشت من ، من هیچ كاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من كافی هستند .

خداوند لبخند زد : فرشته تو برایت آواز خواهد خواند هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی كرد و شاد خواهی بود .


* * * * * * *


كودك ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم !؟

خداوند او را نوازش كرد و گفت : فرشته تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی را كه ممكن است بشنوی درگوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد كه چگونه صحبت كنی .

كودك با ناراحتی گفت : وقتی می خواهم با شما صحبت كنم چه كنم ؟

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : فرشته ات دستهایت را در كنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد خواهد داد كه چگونه دعا كنی .


* * * * * * *


كودك سرش را برگرداند و پرسید : شنیده ام كه در زمین انسان های بدی هم زندگی می كنند ، چه كسی از من محافظت خواهد كرد ؟

- فرشته ات از تو محافظت می كند . حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

كودك با نگرانی ادامه داد : اما من همیشه به این دلیل كه دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود .

خداوند لبخند زد و گفت : فرشته ات همیشه درباره من با تو سخن خواهد گفت و به تو راه بازگشت به سوی من را خواهد آموخت. گرچه من همیشه در كنار تو خواهم بود .


* * * * * * *


در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدایی از زمین شنیده می شد . كودك می دانست كه باید به زودی سفرش را آغاز كند . او به آرامی یك سوال دیگر از خدا پرسید : خدایا اگر من باید همین حالا بروم لطفا نام فرشته ام را به من بگو !خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد


نام فرشته ات اهمیتی ندارد . به راحتی می توانی او را مادر صدا كنی!!!
*(مطلبی كه اقای سروش آزادی در مورد مادر فرمودند)*
موفق باشید
پنج شنبه 19/2/1387 - 1:15
خاطرات و روز نوشت
فراق
مرا به ثانیه ها برده اند اما
فضای خالی شبهای من چراغان نیست
گذشت نوبت ایام شور عرفانی
دگر گذار من بر آن گنبد طلایی نیست
مرا به اسارت به بندگی بردند
دگر خبر از آن گل اقاقی نیست
دلم هوای پنجره های پر زیاس كرده
مرا هوای دیگری جز هوای عشقش نیست
مرا به بوی حریمش اسیر كردند
ببین كز این بند جدایی ممكن نیست
نگاه كن، ببین امشبم چه بارانی است
دگر خبر از آن نگین طلایی نیست
مرا به حرمت آن حریم عهد بستند
دگر جدایی از این عهد ممكن نیست
اسیر عشق شدم آستانش كو
به قلب من غل و زنجیر،كلیدش نیست
مرا به شب، به میهمانی اشك بردند
دگر اراده اشكم دست خویشم نیست
مرا اسیر كردند، اسیر و عاشق و دیوانه
دگر رهایی از این عشق ممكن نیست
صدای بال فرشتگان حرم می آید
در آن حریم جز فرشته راهی نیست
خداوندا تو را به حرمت آن حریم سوگند
حریم دلم پر زنور، روشن كن
چرا كه آتش این عشق خموشی ممكن نیست
پنج شنبه 19/2/1387 - 1:14
خاطرات و روز نوشت
مشتاقانه بنگر كه به چه مقصودی آمده ای

آنگاه با شوق عزم عمل كن

هر قدر مقصود والاتر باشد

مصمم تر خواهی شد

كه با تعالی خود جهانی متعالی تر بسازی
پنج شنبه 19/2/1387 - 1:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته