خدای قسمتی از روح خود را در ما دمید ...
فرشتگان بر ما سجده کردند ...
... پس ...
چه خوب بود که اگر فراموش نمی کردیم این ها را و هیچ گاه دست خدا را رها نمی کردیم ...
هر زیبایی خوب نیست ... ...اما هر خوبی ... ...زیباست ...
من همواره شاد خواهم بود ...
زیرا می دانم که خدای همیشه با من است و هیچ گاه مرا فراموش نمی کند ...
تو که نیستی تا ببینی گریه های هر شب من ...
بی حضور عاشق تو چه عجیبه گریه کردن ...
تو که نیستی تا ببینی دل آسمون شکسته ...
جاده تا صبح قیامت من و این پاهای خسته ...
با عبور هر ستاره روح سبز تو رو دیدم ...
زیر قطره های بارون صدای پات و شنیدم ...
گاهی آنقدر غرق در رویا هایت می شوی که فراموش می کنی آرزوی کس دیگری هستی ...
از این که کفش نداشتم ناراحت بودم ...
دهقانان دعا می کردند که باران بیاید ... اما خدا حواسش با آن پسرکی بود که چکمه اش سوراخ بود ...
در جدال روزهای سخت و انسان های سخت این انسان های سخت هستند که همواره پیروز می شوند ...