• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 152
زمان آخرین مطلب : 5580روز قبل
دانستنی های علمی
عجایب هفتگانه جهان معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد. با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند: اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد. معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟ دخترک جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت: بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم. در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت: به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از : لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن. پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت. آری عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می انگاریم
شنبه 10/12/1387 - 15:24
داستان و حکایت
کلبه ای برای همه روزی شیوانا در مدرسه درس اراده و نیت را می گفت. ناگهان یکی از شاگردان مدرسه که بسیار ذوق زده شده بود از جا برخاست و گفت: من می خواهم ده روز دیگر در کنار باغ مدرسه یک کلبه برای خودم بسازم. من تمام تلاش خودم را به خرج خواهم داد و اگر حرف شما درباره نیروی اراده درست باشد باید تا ده روز دیگر کلبه من آماده شود! همان شب شاگرد ذوق زده کارش را شروع کرد. با زحمت فراوان زمین را تمیز و صاف کرد و روز بعد به تنهایی شروع به کندن پایه های کلبه نمود. هیچ یک از شاگردان و اعضای مدرسه به او کمک نمی کردند و او مجبور بود به تنهایی کار کند. روزها سپری می شد و کار او به کندی پیش می رفت. روزهای اول چند نفر از شاگردان به تماشای او می نشستند. اما کم کم همه چیز به حال عادی بازگشت و تقریباً هر کس سر کار خود رفت و آن شاگرد مجبور شد به تنهایی همه کارها را انجام دهد. یک هفته که گذشت از شدت خستگی مریض شد و به بستر افتاد و روز دهم وقتی در سر کلاس ظاهر شد با افسردگی خطاب به شیوانا گفت: نمی دانم چرا با وجودی که تمام عزمم را جزم کردم ولی جواب نگرفتم!! اشکال کارم کجا بود!؟ شیوانا تبسمی کرد و خطاب به پسر آشپز مدرسه کرد و گفت: تو آرزویی بکن! پسر آشپز چشمانش را بست و گفت: اراده می کنم تا ده روز دیگر در گوشه باغ یک اتاق خلوت برای همه بسازم تا هر کس دلش گرفت و جای خلوت و امنی برای مراقبه و مطالعه نیاز داشت به آن جا برود! این اتاق می تواند برای مسافران و رهگذران آینده هم یک محل سکونت موقتی باشد! همان روز پسر آشپز به سراغ کار نیمه تمام شاگرد قبلی رفت. اما این بار او تنها نبود و تمام اهالی مدرسه برای کمک به او بسیج شده بودند. حتی خود شیوانا هم به او کمک می کرد. کمتر از یک هفته بعد کلبه به زیباترین شکل خود آماده شد. روز بعد شیوانا همه را دور خود جمع کرد و با اشاره به کلبه گفت: شاگرد اول موفق نشد خواسته اش را در زمان مقرر محقق سازد. چرا که نیت اولش ساختن کلبه ای برای خودش و به نفع خودش بود! اما نفر دوم به طور واضح و روشن اظهار داشت که این کلبه را به نفع بقیه می سازد و دیگران نیز از این کلبه نفع خواهند برد. هرگز فراموش نکنیم که در هنگام آرزو کردن سهم و منفعت دیگران را هم در نظر بگیریم. چون اگر دیگران نباشند خیلی از آرزوها جامه عمل نخواهد پوشید!
شنبه 10/12/1387 - 15:23
داستان و حکایت
ترازوی کائنات مردی بسیار ثروتمند که از نزدیکان امپراطور بود و در سرزمین مجاور ثروت کلانی داشت، از محبت و عشقی که رعایا ونزدیکانش نسبت به شیوانا داشتند به شدت آزرده بود. به همین خاطر روزی با خشم نزد شیوانا آمد و با لحن توهین آمیزی خطاب به شیوانا گفت: آهای پیر معرفت! من با خودم یکی از رعیت هایم را آورده ام و مقابل تو به او شلاق می زنم. به من نشان بده تو چگونه آن را تلافی می کنی. شیوانا سر بلند کرد و نیم نگاهی به رعیت انداخت و سنگی از روی زمین برداشت و آن را در یک کفه ترازوی مقابل خود گذاشت. کفه ترازو پائین رفت و کفه دیگر بالا آمد. مرد ثروتمند شلاقی محکم بر پای رعیت وارد ساخت. فریاد رعیت شلاق خورده به آسمان رفت. هیچکس جرات اعتراض به فامیل امپراطور را نداشت و در نتیجه همه ساکت ماندند. مرد ثروتمند که سکوت جمع را دید لبخندی زد و گفت: پس قبول داری که همه درس های تو بیهوده و بی ارزش است! هنوز سخنان مرد به پایان نرسیده بود که فریادی از بین همراهان مرد ثروتمند برخاست. پسر مرد ثروتمند همان لحظه به خاطر رم کردن اسبش به زمین سقوط کرده بود و پای راستش شکسته بود. مرد ثروتمند سراسیمه به سوی پسرش رفت و او را در آغوش گرفت و از همراهان خواست تا سریعاً به سراغ طبیب بروند. در فاصله زمانی رسیدن طبیب، مرد ثروتمند به سوی شیوانا نیم نگاهی انداخت و با کمال حیرت دید که رعیت شلاق خورده لنگ لنگان خودش را به ترازوی شیوانا رساند و سنگی از روی زمین برداشت و در کفه دیگر ترازو انداخت. اکنون کفه پائین آمده، بالا رفت و کفه دیگر به سمت زمین آمد. می گویند آن مرد ثروتمند دیگر به مدرسه شیوانا قدم نگذاشت. کفه ترازوی شما در ترازوی عدل الهی چگونه است؟!
شنبه 10/12/1387 - 15:22
داستان و حکایت
راز معرفت روزی مردی جوان نزد شیوانا، استاد معرفت آمد و از او خواست تا راز معرفت را برایش بازگو کند. شیوانا در جمع مریدانش مشغول تدریس بود. به خاطر وجود مرد جوان درس را قطع کرد و از یارانش خواست تا قاشقی چوبی و تخت را همراه ظرفی روغن مایع برای او بیاورند. سپس قاشق را به دست مرد داد و آن را از روغن پر کرد و از مرد خواست در مدرسه و باغ مدرسه حرکت کند و هر آن چه می بیند را به خاطر بسپارد و دوباره نزد آن ها برگردد. فقط باید مواظب باشد که حتی یک قطره روغن نیز روی زمین نریزد که در غیر این صورت از معرفت و راز معرفت دیگر خبری نخواهد بود. مرد جوان قاشق را با دقت و تمرکز زیاد در دست گرفت و با قدم های آهسته و دقیق در حالی که یک لحظه نگاهش را از قاشق بر نمی داشت ساختمان مدرسه را دور زد و بعد از عبور از تمام معابر باغ دوباره به جمع شیوانا و شاگردانش بازگشت. شیوانا نگاهی به قاشق روغن انداخت و دید که صحیح و سالم است. آن گاه از مرد جوان پرسید: خوب! اکنون برای حاضرین تعریف کن که از ساختمان مدرسه و باغ چه دیدی؟! مرد جوان مات و متحیر به جمع خیره شد و با شرمندگی اعتراف کرد که در تمام طول مسیر حواسش به قاشق و روغن آن بوده است و اصلا به شکل ساختمان و باغ دقت نکرده است. شیوانا دوباره همان قاشق را از روغن پر کرد و از او خواست دوباره همان تمرین را تکرار کند. این بار مرد جوان مات و مبهوت به زیبایی و سادگی در و دیوار مدرسه خیره شد و بی توجه به اینکه روغن از قاشق ریخته است، تمام زوایای باغ را با دقت تماشا کرد. وقتی نزد شیوانا و جمع برگشت، با شرمندگی متوجه شد که هیچ روغنی در قاشق نمانده است و قاشق خالی است. با اعتراض به شیوانا گفت که می تواند دقیق و روشن تمام زوایای مدرسه و باغ را برای جمع تشریح کند. اما شیوانا تبسمی کرد و گفت: شرح زیبایی ها باید با ریخته نشدن روغن از قاشق همراه می شد. تو راز معرفت را پرسیدی و اکنون باید خودت آن را دریافته باشی! راز معرفت یعنی زندگی در این دنیا و مشاهده و استفاده و حظ بردن از تمام زیبایی های آن بدون این که حتی قطره ای از روغن صداقت و پاکدامنی و خلوص و صفای باطنی خود را در این مسیر از دست بدهی. این دو با هم عجین هستند و بدون داشتن همزمان این دو هرگز نمی توانی راز معرفت را دریابی!
شنبه 10/12/1387 - 15:20
دانستنی های علمی
بخشش حكایتی از زبان مسیح نقل می كنند كه بسیار شنیدنی است . می گویند او این حكایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت های مختلف آن را بیان می كرد . حكایت این است : مردی بود بسیار متمكن و پولدار روزی به كارگرانی برای كار در باغش نیاز داشت. بنابراین ، پیشكارش را به میدان شهر فرستاد تا كارگرانی را برای كار اجیر كند . پیشكار رفت و همه ی كارگران موجود در میدان شهر را اجیر كرد و آورد و آن ها در باغ به كار مشغول شدند . كارگرانی كه آن روز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند . روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع كارگران اضافه شدند . گرچه این كارگران تازه ، غروب بود كه رسیدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام كرد . شبانگاه ، هنگامی كه خورشید فرو نشسته بود، او همه ی كارگران را گرد آورد و به همه ی آنها دستمزدی یكسان داد. بدیهی ست آنانی كه از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتنـد : « این بی انصافی است . چه می كنید ، آقا ؟ ما از صبح كار كرده ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست كه كار كرده اند . بعضی ها هم كه چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند . آن ها كه اصلاً كاری نكرده اند » . مرد ثروتمند خندید و گفت : « به دیگران كاری نداشته باشید . آیا آنچه كه به خود شما داده ام كم بوده است ؟ » كارگران یكصدا گفتند : « نه ، آنچه كه شما به ما پرداخته اید ، بیش تر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است . با وجود این ، انصاف نیست كه اینانی كه دیر رسیدند و كاری نكردند ، همان دستمزدی را بگیرند كه ما گرفته ایم » . مرد دارا گفت : « من به آنها داده ام زیرا بسیار دارم . من اگر چند برابر این نیز بپردازم ، چیزی از دارائی من كم نمی شود . من از استغنای خویش می بخشم . شما نگران این موضوع نباشید . شما بیش از توقع تان مزد گرفته اید پس مقایسه نكنید . من در ازای كارشان نیست كه به آنها دستمزد می دهم ، بلكه می دهم چون برای دادن و بخشیدن ، بسیار دارم . من از سر بی نیازی ست كه می بخشم .» مسیح گفت : « بعضی ها برای رسیدن به خدا سخت می كوشند . بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند . بعضی ها هم وقتی كار تمام شده است ، پیدایشـان می شـود . امـا همه به یكسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند .» شما نمی دانید كه خدا استحقاق بنده را نمی نگرد ، بلكه دارائی خویش را می نگرد . او به غنای خود نگاه می كند ، نه به كار ما . از غنای ذات الهی ، جز بهشت نمی شكفد . باید هم اینگونه باشد . بهشت ، ظهور بی نیازی و غنای خداوند است . دوزخ را همین خشكه مقدس ها و تنگ نظـرها برپـا داشتـه اند . زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند كه نمی توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند .
شنبه 10/12/1387 - 15:19
دانستنی های علمی
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع « خدا » رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد. مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد. آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند. مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد. مترجم: پرستو ابراهیمی
شنبه 10/12/1387 - 15:17
دانستنی های علمی
خود نمایی زنان و تفاوت رفتاری زنان و مردان... یکی از رفتارهای باطنی و ظاهری زنان ویژگی خود نمایی اوناست.. خواه نا خواه هر زنی این ویژگی رو داراست و عضو جدانشدنی از سرشت زنانست ! البته به خاطر داشته باشیم این خود نمایی به منظور نشون دادن خود به جنس مخالف نیستا ! اگه اینطور بود رفتار زنان در مهمونی های زنانه میبایست متفاوت می بود که نیست ! اما متاسفانه برخی از آقایون با خودنمایی همسرشون دچار مشکلات عمده ای می شن و این مشکل به علت عدم اطلاع از شناخت زنه ، البته این رو هم نباید فراموش کرد که خود نمایی با خود فروشی تفاوت داره !! چرا که خودنمایی غیر اردای و فطری اما خود فروشی ارادیه. به طور کلی برخی از رفتارهای زنان زمین تا آسمون با آقایون متفاوته و اگه ما این تفاوتها رو ندونیم قادر نخواهیم بود که در زندگی زناشویی خود موفق عمل کنیم... به عنوان مثال آرایش زنان ! بعضی از خانوما بعد از آرایش اعتماد به نفس بالایی پیدا می کنن حتما خانومایی رو دیدین که حتی اگر قرار باشه دقایقی به بیرون از منزل برن چند برابر این زمان رو تو منزل وقت صرف آرایش کردن می کنن... جالب اینکه بدونیم جامعه زنان ایرانی در زمینه آریش رتبه دوم دنیا رو به خود اختصاص داده ان ! حالا جدا زیبایی و اعتماد به نفسی که با یکم رژ لب و مداد و سایه و... بدست میاد و با یک شستشوی صورت از بین میره مانعی نداره چون باعث جذابتر شدن صورت و ظاهر می شه.... اما فراموش نکنیم که این جذابیت حدی داره و در کل سعی بشه جذابیت باعث این نشه که اگه تو خیابون راه میرین... زیادی از حد مورد دید و بازدید قرار گرفته و جیغ آقا رو درآرید... برخی از خانوما ذاتا از اینکه در خیابون بهشون توجه بشه شدیدا لذت میبرن ، اما گاها برعکس همسر اونها یعنی شخصی که باید بیشترین توجه رو داشته باشه از این موضوع رنج میبره ! خود نمایی در آقایون مقطعی بوده و در سنین خاصی اعمال می شه وبیشتر هم برای جنس مخالف نمایان می شه تا جنس موافق ! مثلا در مهمونی های مردونه ای که هیچ زنی وجود نداره آقایون ترجیح می دن با لباسای کاملا معمولی حتی با لباس خونه اون مهمونی رو بگذرونن تا اینکه کت و شلوار به تن داشته باشن اما زنان این نوع رفتار رو نمی پذیرن !!همونطور که میبینین توی خیلی از خونواده ها این مشکل بصورت آشکار قابل لمسه... یک پیشنهاد هم برای اشخاصی که رو این قضیه جدا" حساسن ! بهتره قبل از ازدواج خصوصیات باطنی و ظاهری طرف رو بشناسیم تا بعدا بهتر بتونیم با برخی مسائل کنار بیایم . خودنمایی دربانوان خوب یا بد یک مسئله انکار ناپذیره اما این مطلب به منزله این نیست که چون در وجود زنان هست بیایم و از حد طبیعی خارجش کنیم و آنقدرطرز پوشش رو تغییر بدیم که فقط و فقط هدف خودنمایی باشه ! گاهی برخی از خانوما بعلت عدم توجه به اونها در محیط زندگی خانوادگی برای اینکه از کمبودهای خانوادگی خالی بشن اونقدر آریش زننده و اونقدر لباسای اونچنانی به تن می کنن که ..... اینکه در دوران خاصی انسان بیشتر توجه طلب و خود نما می شه کاملا عادیه اما اگه خودنمایی رو از حد و مرز خود عبور بدیم حالت وسواس بخود می گیره بدین ترتیب شما وسواس پیدا می کنی که الزاما باید طوری آراسته بشی که حتما جلب توجه کنه و امروز که بیرون می ری اگه کمتر از روز قبلی به شما نگاه کنن یک مشکلی در خود میبینی و اون روز شب نمی شه ! آقایون هم باید به این نکته توجه داشته باشن : همانطور که طرز پوشش بانوی اونها براشون ارزشمنده شما هم باید به طرز پوشش خودتون بها بدین... زنان در رنگ شناسی و در اصطلاح ست کردن بیشتر تبحر دارن... اگه به شما پیشنهاد می دن که فلان لباسو تو این مهمونی بپوش، در اینجا باید توجه داشته باشین که همسر شما خودنماییه خودشو به شما انتقال داده... پس اگر می خاین تو مهمونی همه تعریف سر ووضع شما رو بکنن به حرف همسر خود گوش کنین... در ضمن اینو هم بخاطر داشته باشین که بعضی از خانمها شاید در برداشت اول، از گیر دادن شوهر خود به نوع پوششون ناراحت بشن، اما زمانی که متوجه بشن که پوشش و در کل وجودش برای شما ارزشمنده نظرشون تغییر می کنه،مهمتر اینکه بیاد داشته باشین شیوه بیان این نکات به شخصیت حساس بانوان بسیار مهمه... یکی از راهکارهای خوب برای از کمرنگ کردن این خصیصه در خانوما اینه که به این خانوم خیلی زیبا توجه کنین ! از محاسن ظاهری و باطنیش تعریف کنین ، طوریکه واقعا متوجه بشه که ملکه ذهن و روح شماس و این اتصال احساسی رو میتونین از همین کانال برای همیشه حفظ و با ابتکارت کلامی تقویتش کنین ، چون خانوما از جهت احساسی از طریق شنیداری براحتی خام میشن !! همیشه مشکلات کوچیک رو جدی بگیرین و با آرامش اونها رو رفع کنین....
شنبه 10/12/1387 - 15:15
دانستنی های علمی
نوآوری‌های دیگر دستكش: گزنفون، تاریخ‌نگار یونانی با ایرانیانی روبه‌رو شده بود كه دستهایشان را در پوست‌های ضخیم و قاب‌هایی نگه می‌داشتند. نمونه‌هایی از دستكش‌های زینتی در موزه‌ی ایران باستان نگهداری می‌شود. انوع كلاه: ایرانیان از دیرباز كلاه‌های گوناگونی می‌پوشیدند كه نشان‌دهنده‌ی موقعیت اجتماعی آنان بود. كلاه پاپ‌ها و حتی تاج برخی از پادشاهان قدیم اروپا، برگرفته از كلاه و تاج‌ پادشاهان ایران است. چكمه : پوشیدن چكمه‌های چرمی از زمان هخامنشیان مرسوم بود و حتی ژوستی‌نین، امپراتور روم شرقی، چكمه‌های ایرانی می‌پوشید. شال: هنوز هم در زبان انگلیسی به همین نام خوانده می‌شود (shawl) و نوع مردانه و زنانه‌ی آن هر دو نوآوری ایرانی هستند
شنبه 10/12/1387 - 15:11
دانستنی های علمی
لباس شوایه‌ها در دوره‌ی اشكانیان و ساسانیان مردان جنگی خود و اسبانشان را زره پوش می‌كردند. در تاق بستان، در كرمانشاه، سربازی زره‌پوش سوار بر اسب زره‌پوش بر پهنه‌ی سنگ كنده‌كاری شده است كه با دیدن آن به یاد شوالیه‌های اروپایی می‌افتیم. در واقع، شوالیه‌های اشكانی سرمشق شوالیه‌های اروپایی قرار گرفتند
شنبه 10/12/1387 - 15:10
دانستنی های علمی
لباس ورزش ایرانیان نخستین مردمانی هستند كه از لباس ورزشی استفاده می‌كردند. چوگان ورزش باستانی و مورد علاقه‌ی ایرانیان بود. چوگان بازان نوعی پیراهن نیم‌آستین و شلوار تنگی می‌پوشیدند تا هنگاه بازی راحت‌تر باشند. جنس پیراهن چوگان بازی را نیز نوعی انتخاب كرده بودند تا كم‌تر عرق كنند. انگلیسی‌ها در سال‌های استعمار هندوستان در آن سرزمین با چوگان و لباس نیم آستین آشنا شدند و آن را به خود به اروپا بردند كه بعدها به آمریكا نیز راه یافت و به تی‌شرت‌های امروزی منجر شد.
شنبه 10/12/1387 - 15:9
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته