چشم هایم به قلبم حسودی کرد ...
زیرا تو همیشه در قلبم هستی ... اما ...
از چشمهایم دوری ...
اگر روزی شاد بودی آرام بخند تا غم بیدار نشود ...
... و ...
و اگر روزی غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی نا امید نشود ...
اگر چشمان من دریاست تویی فانوس شب هایم ...
اگر حرفی زدم از گل تویی مفهوم و معنایش ...
قاب عکست رو زدم جای ساعتی که رو دیوار بود ...
از اون به بعد تو شدی تموم لحظه هام ...
همدم گل گشته ام هم بستر خاکم مکن !
قطره قطره می چکم از چشم خود پاکم مکن !
اگر موج می دانست که ساحل هیچ وقت دستش را نمی گیرد ...
برای رسیدن به ساحل اینقدر نفس نفس
نمی زد ...
جان اسیر دل !
دل اسیر دوست !
دوست چه می داند !
دل اسیر اوست !
وقتی نیاز به عشق داری عاشق مشو !
وقتی عاشق شو که سرشار از عشقی و می خواهی آن را به کسی هدیه دهی ...
چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خودت تنهایی ...
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ...
پیله ات را بگشا !
تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی ...
تلاش برای خارج شدن از چاه حتی اگر محال به نظر برسد خیلی با ارزش تر از همیشه در چاه ماندن و انتظار کشیدن است ...