• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 28
زمان آخرین مطلب : 5832روز قبل
اخبار
اخبار اجاره بهای سالانه زمین های 99 ساله تعیین شد ‏ این اجاره بها در شهرهای ‏ بالای 500 هزار نفر تا یک میلیون نفر معادل 20 درصد قیمت ‏زمین بر اساس هر متر مربع در سال 10 هزار ریال است....‏ بالای 250هزار نفر تا 500 هزار نفر معادل 15 درصد قیمت ‏زمین بر اساس هر متر مربع در سال 7 هزار ریال است.....‏ کمتر از 250 هزار نفر معادل 10 درصد قیمت زمین بر اساس ‏هر متر مربع در سال 5 هزار ریال است.....‏ ------- مجموعه آبی مشهد، در خدمت قشر مرفه (قیمت هر بلیت معادل ‏‏15000 تومان )...........‏ ------- افزایش مرگ ومیر بیماری های تنفسی وقلبی در تربت جام......‏ ‏-----‏ افزایش 25 درصدی تولید پسته در خراسان شمالی ....‏ ‏-----‏ نیشابور در ایجاد آموزشگاهای آزاد فنی وحرفه ای دوم شد......‏ ‏----‏ کاهش 9 درصدی گردشگری داخلی در مشهد ..... ‏ ‏----‏ فاز اول دانشگاه پیام نور چناران هنوز بلا تکلیف است.....‏ ‏----‏ ‏18 مزاحم خیابانی در مشهد به دام پلیس افتادند.....‏ ‏----‏ جوان 16 ساله در سد طرق مشهد جان سپرد .....‏ ‏----‏ دستگیری 29 افغانی غیر مجاز در خیابانهای مشهد ..... ------‏ افتتاح سامانه اطلاع رسانی مراجعان دادگستری خراسان شمالی ‏‏....‏ ‏----‏ فشار خون بالا عامل اصلی بیماری های قلبی و عروقی در ‏خراسان شمالی ....‏ ‏----‏ ‏3000 هزار فرش مساجد مشهد توسط شهداری آن شسته شد....‏ ‏----‏ در مسابقات علمی رشته زراعت عمومی دانش آموز بشرویه ای ‏مقام سوم کشوری را از آن خود کرد .....‏ ‏-----‏ برپایی نماشگاه طراحی در تربت حیدریه ‏ این نمایشگاه از ساعت 9 الا 18 در تالار اجتماعات شهرداری ‏جهت بازدید شهروندان وعلاقمندان به مدت یک هفته دایر است ‏‏....‏ ‏-------‏ اهدای مجموعه اسناد تاریخی 3 پادشاه قاجار به کتابخانه آستان ‏قدس رضوی ......‏ ‏-------‏ خبری از معرفی نماینده ایرانی به اسکار نیست.....‏ ‏----‏ فیلم ((( جلال آل احمد ))) اوایل آبان ماه کلید میخرد .....‏ ‏-----‏ داوری و سخنرانی فریده خلعتبری در دوسالانه بلگراد....‏ ‏-----‏ بزرگترین نمایشگاه و حراج آثارهنری خاورمیانه به همسایگی ‏ایران می آید : ابوظبی می خواهد قطب جهانی هنر شود ....‏ ‏------‏ قاسم پور سر مربی تیم فوتبال صنعت نفت ابادان گفت :‏ فساد، رشوه و باج فوتبال ایران را به لجن کشیده است..... -------‏ دایی :::: سایپا یک لحظه هم از فکر قهرانی بیرون نمی آید.....‏ ‏-----‏ وجود یک پنجم تصفیه خانه های فاضلاب کشور در اصفهان .....‏ ‏-----‏ تالیا ماه آینده در بسیاری از شهر ها آنتن میدهد......‏ ‏----‏ یک میلیون سواد آموز نهضت به دانشگاهها راه یاتند (از اول ‏تاسیس تا اکنون).....‏ ‏-----‏ جریمه 2000 واحد صنفی متخلف در مازندران ......‏ ‏-----‏ ‏400 هزار دانش آموز مازندرانی امسال شیر رایگان مینوشند ‏‏.....‏ ‏----‏ پانزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن با اغاز ماه مبارک رمضان با ‏شعار (( زندگی قرآنی ، انسجام اسلامی )) در مصلای امام ‏خمینی (ره) تهران بازگشایی شد .....‏ ‏-----‏ با وجود رشد چشمگیر مقالات علمی سهم ایران از 5/6 میلیون ‏اختراع تحت حمایت قانونی درجهان تا سال 2005، تنها 10 ‏اختراع بوده. گزارش شده توسط سازمان جهانی مالکیت فکری ‏‏(‏WIPO‏) .....‏ ‏-----‏
دوشنبه 26/6/1386 - 15:10
مصاحبه و گفتگو
فصل هشتم کتاب سینوهه - من پزشك فقرا شدم ‏ ‏--------------------------------------------------------------‏ يك روز كه در مطب خود بودم و انتظار بيماران را مي‌كشيدم كه يكي از نگهبانان دربار وارد شد و پرسيد (سينوهه) ‏كيست؟ گفتم من هستم وي گفت شما را (پاتور) احضار كرده است. پرسيدم (پاتور) كجاست؟ جواب داد كه وي در كاخ ‏سلطنتي منتظر تو ميباشد سئوال كردم آيا نميداني با من چه كار دارد وي گفت تصور ميكنم كه مربوط به جنازه فرعون ‏سابق است. من برخاستم و به دربار رفتم و (پاتور) را يافتم و او گفت (سينوهه) بطوري كه ميداني ما آخرين كساني ‏بوديم كه فرعون سابق را معالجه ميكرديم و بهيمن جهت موميائي كردن جنازه او بايد تحت نظر ما انجام بگيرد. گفتم چرا ‏اكنون اين دستور را بما ميدهند زيرا اگر اشتباه نكنم مدتي است كه ديگران دست باين كار زده‌اند. (پاتور) گفت حضور ما در ‏انجام مراسم موميائي كردن جنبه تشريفاتي دارد و من چون نميتوانم دراين كار شركت كنم اين امر را بتو واگذار مينمايم. ‏گفتم اكنون من چه بايد بكنم؟ (پاتور) گفت تو اكنون بايد به (دارالممات) بروي و بهتر اين است كه غذا و لباس خود را ببري ‏زيرا توقف تو در آنجا بيش از پانزده روز طول خواهد كشيد و در اينمدت تو ناظر آخرين كارهاي مربوط به موميائي كردن ‏فرعون خواهي بود. گفتم آيا غلام خود را ببرم يا نه؟ (پاتور) گفت بهتر است كه از بردن غلام، خودداري كني زيرا او مثل تو ‏پزشك نيست و از ديدن بعضي از چيزها در (دارالممات) حيرت خواهد كرد. من كه پزشك هستم، تا آن تاريخ، تصور ميكردم ‏كه راجع به مرگ آنچه بايد ببينم ديده‌ام. فكر مي‌نمودم كه ديگر چيزي وجود ندارد كه با مرگ وابستگي داشته باشد و من ‏آنرا از نزديك نديده باشم. در مقدمه اين سرگذشت گفتم كه ما اطباي مصر، موميائي كردن جنازه را جزء علوم طبي ‏نميدانيم زيرا اين كار، عملي است كه اشخاص غير متخصص هم مي‌توانند انجام بدهند. ولي بعد از اينكه به (دارالممات) ‏رفتم متوجه شدم كه سخت اشتباه ميكردم و اشتباه من ناشي از اين بود كه مثل تمام اطباي مصر، تخصص را منحصر ‏بكساني ميدانستم كه از دانشكده دارالحيات خارج شده‌اند. ما اطباء از روي خودپسندي تصور مينمائيم كه تنها راه ‏كارشناس شدن اين است كه انسان دوره مدرسه طب و دارالحيات را طي كند و اگر كسي اين مدرسه را طي ننمايد ‏كارشناس طبي نخواهد شد. ولي وقتي من به دارالممات رفتم ديدم كه در آنجا كارگراني هستند كه هرگز قدم به ‏دارالحيات نگذاشته‌اند معهذا تخصص آنها در امور مربوط به تشريح بدن از من كه يك پزشك متخصص ميباشم بيشر است. ‏
دوشنبه 26/6/1386 - 15:8
مصاحبه و گفتگو
وقتي كف اطاق با سبوها و پيمانه‌هاي شكسته مفروش شد و زن و مرد طوري بيخود گرديدند كه ديگر كسي نميتوانست ‏نه صحبت كند و نه بشنود نوازندگان دست از نوازندگي كشيدند و غلامان وارد شدند تا اين كه اربابان مست خود را به ‏خانه‌هاي آنها ببرند. آنوقت (نفر نفر نفر) نزد من آمد و مرا از تالار جشن باطاق ديگر برد و در كنار خود نشانيد و من از او ‏پرسيدم كه آيا اين خانه بتو تعلق دارد؟ زن گفت بلي اين خانه مال من است گفتم از اين قرار تو خيلي توانگر هستي زن ‏گفت در طبس هيچ يك از زنهائي كه حاضرند با مردها معاشقه‌ نمايند بقدر من ثروت ندارند. بعد دست مرا نوازش كرد و ‏گفت براي چه آنروز كه بتو گفتم بخانه من بيائي نيامدي؟ گفتم در آن روز من از تو ترسيدم براي اينكه كودك بودم. (نفر نفر ‏نفر) گفت و لابد بعد از اينكه مرد شدي با زن‌هاي زياد معاشقه كردي و هر شب به خانه‌هاي عياشي ميرفتي؟ گفتم آري ‏هر شب به خانه‌هاي عياشي ميرفتم ولي تا اين لحظه كه من در كنار تو نشسته‌ام هيچ زن، خواهر من نشده است. (نفر ‏نفر نفر) گفت دروغ ميگوئي و چگونه ممكن است مردي هر شب به خانه‌هاي عياشي برود و زن‌هاي آن منازل خواهر او ‏نشوند. گفتم هر دفعه كه يكي از زن‌هاي اين نوع منازل بطرف من مي‌آمدند من بياد تو ميافتادم و همين كه قيافه تو را از ‏نظر ميگذرانيدم مي‌فهميدم كه ديگر آن زن در نظرم جلوه ندارد. (نفر نفر نفر) گفت اگر تو دروغ بگوئي هر گاه روزي من ‏خواهر تو بشوم باين موضوع پي خواهم برد و خواهم دانست كه بمن دروغ گفته‌اي. گفتم من دروغ نميگويم و هرگز دروغ ‏نگفته‌ام (نفر نفر نفر) پرسيد اكنون چه مي‌خواهي بكني؟ گفتم تا امروز من به خدايان عقيده نداشتم و اعتقاد به خدايان ‏را جزو موهومات ميدانستم و اكنون ميروم و در تمام معبدها، بشكرانه اينكه خدايان مرا بتو رسانيدند و تو را ديدم قرباني ‏مي‌نمايم و بعد عطر خريداري ميكنم و درب خانه تو را با عطر خواهم آلود تا اينكه وقتي از منزل بيرون ميروي بوي عطر به ‏مشام تو برسد و گل از درخت‌ها و بوته‌ها خواهم كند تا اينكه وقتي از خانه خارج ميشوي زير پاي تو بريزم. زن گفت اين ‏كار را نكن زيرا در نظر من جلوه ندارد چون من هم داراي عطر هستم و هم گل و محتاج عطر و گل تو نمي‌‌باشم و اگر ميل ‏داري كه من خواهر تو بشوم بيا كه بباغ برويم تا اينكه من براي تو داستاني نقل كنم. گفتم (نفر نفر نفر) من تو را ‏ميخواهم نه داستان تو را. زن گفت اگر مرا مي‌خواهي بايد داستان مرا گوش كني و من چون ممكن است رضايت بدهم ‏كه امشب با تو تفريح كنم ميل دارم كه باتفاق غذا بخوريم آنوقت بباغ رفتيم و من كه بوي گل‌هاي اقاقيا را استشمام ‏كردم طوري بوجد آمدم كه ميخواستم (نفر نفر نفر) را در بغل بگيرم ولي مرا از خود دور كرد و گفت اول داستان مرا گوش ‏كن. نور ماه بر استخر باغ ميتابيد و گل‌هاي نيلوفر سطح استخر بر اثر شب دهان بستند و مرغ‌هاي شب شروع به ‏خوانندگي كردند. بر حسب امر زن، غلامي براي ما يك مرغابي بريان و آشاميدني آورد و ما شروع به خوردن و نوشيدن ‏كرديم و هر دفعه كه من ميخواستم (نفر نفر نفر) را در بر بگيرم او مي‌گفت صبر كن و اول داستان مرا بشنو و بعد اگر آنچه ‏گفتم پسنديدي من خواهر تو خواهم شد. ولي باز هيجان جواني مرا وادار ميكرد كه او را در بر بگيرم و مانع از اين شوم كه ‏داستان خود را بگويد و باو گفتم (نفر نفر نفر) آيا ممكن است كه من در اين شب در اين نور ماه بتوانم سر تراشيده تو را ‏ببينم. زن گفت وقتي تو موافقت كردي كه من خواهر تو بشوم من موي عاريه خود را از سر بر خواهم داشت و اجازه ‏ميدهم كه تو سر تراشيده مرا نوازش كني. (با اينكه تكرار توضيحات در اين كتاب از طرف مترجم خوب نيست و خواننده را ‏ممكن است متنفر كند بايد بگويم كه در چهار هزار سال قبل از اين در كشور مصر زن‌هاي اشراف سر را مي‌تراشيدند و ‏موي عاريه ميگذاشتند و يكي از بزرگترين موفقيت‌هاي يك مرد نزد يك زن اين بود كه بتواند سر تراشيده وي را ببيند و ‏نوازش كند – مترجم).‏
دوشنبه 26/6/1386 - 15:8
مصاحبه و گفتگو
‏(توتمس) گفت اين زن، صاحب خانه است و اين جشن را بافتخار خدائي كه مراد ميدهد اقامه كرده تا اين كه زن‌هائي كه ‏شوهر ندارند بتوانند در اين جشن از خدا بخواهند كه بآنها شوهر بدهد و آنهائي كه شوهر دارند و آرزو كنند كه ‏شوهرهائي ثروتمندتر نصيبشان گردد. گفتم (توتمس) من اين زن را ديده‌ام و او را ميشناسم آيا اين زن (نفر نفر نفر) ‏نيست؟ (توتمس) گفت بلي گفتم هنگامي كه من در دارالحيات بودم يك مرتبه اين زن آنجا آمد و با من صحبت كرد. (نفر ‏نفر نفر) بما نزديك شد و بهر دو تبسم كرد و من با شگفت دريافتم با اينكه دهان او تبسم ميكند چشمهاي او نمي‌خندد و ‏‏(نفر نفر نفر) دست را روي دست (توتمس) گذاشت و اشاره به يكي از ديوارهاي اطاق كرد و گفت من از تو كه اين ‏ديوارها را نقاشي كرده‌اي خيلي راضي هستم آيا مزد تو را داده‌اند؟ (توتمس) گفت بلي من مزد خود را دريافت كردم و ‏بعد چشمهاي زن متوجه من گرديد و متوجه شدم كه مرا نمي‌شناسد و خود را معرفي كردم و گفتم من (سينوهه) طبيب ‏هستم و زن گفت من يك نفر را بنام (سينوهه) مي‌شناسم كه در دارالحيات تحصيل مي‌كرد. گفتم من همان سينوهه ‏مي‌باشم زن چشم‌هاي خود را بصورت من دوخت و گفت دروغ ميگوئي و تو (سينوهه) نيستي براي اينكه (سينوهه) ‏پسري جوان بود كه در صورت او چين وجود نداشت و من اينك مي‌بينم كه وسط دو ابروي تو چين وجود دارد و سينوهه ‏صورتي زيبا داشت ولي تو داراي قيافه‌اي پژمرده هستي. گفتم (نفر نفر نفر) من همان (سينوهه) هستم و اگر باور ‏نمي‌كني من يك دليل بتو ارائه ميدهم كه در هويت من ترديد نداشته باشي و آن دليل عبارت از انگشتري است كه در ‏دارالحيات بمن دادي. آنگاه انگشتر را كه در انگشت داشتم باو نشان دادم و گفتم چون تو از من نفرت‌داري انگشتر خود را ‏بگير كه ديگر يادگار تو نزد من نباشد و من ميروم و هرگز به خانه تو نخواهم آمد. (نفر نفر نفر) گفت انگشتر مرا نگهدار زيرا ‏اين انگشتر براي تو گرانبهاست چون كمتر اتفاق مي‌افتد كه من به كسي هديه‌اي بدهم و از اينجا هم نرو و بعد از اينكه ‏ميهمانان من رفتند من با تو صحبت خواهم كرد. آنوقت من به يكي از غلامان اشاره كردم كه در پيمانه من آشاميدني ‏بريزد و آنچه كه وي بمن داد لذيذترين آشاميدني بود كه خورده بودم زيرا ميدانستم كه (نفر نفر نفر) مرا دوست ميدارد و ‏اگر از من نفرت ميداشت بمن نميگفت كه تا خاتمه جشن در منزل او بمانم. بعضي از ميهمانان بر اثر افراط در نوشيدن ‏آشاميدني گرفتار تهوع ميشدند و غلامان ظروفي را به آنها ميدادند كه در آن استفراغ كنند. حتي (توتمس) هم بر اثر ‏افراط در آشاميدني دچار تهوع شد و اختيار از دست داد ولي در آن جشن دو نفر در صرف آشاميدني امساك كردند يكي ‏زن ميزبان و ديگري من كه آرزو داشتم كه با وي صحبت كنم.‏
دوشنبه 26/6/1386 - 15:7
مصاحبه و گفتگو
بعد از اينكه لقمه‌اي از نان و ماهي شور مي‌خوردم از اطاق خواب به مطب خود ميرفتم و فقرا براي درمان دردهاي خود ‏بمن مراجعه مي‌نمودند و فرزندان بعضي از زن‌ها بقدري ضعيف بودند كه من غلام خود را ميفرستادم كه براي آنها گوشت ‏و ميوه خريداري كند و به آنها بدهد. اگر اين هزينه‌هاي بي‌فايده را نميكردم مي‌توانستم ثروتمند شوم ولي هر چه بدست ‏ميآوردم به مصرف دادن اعانه به فقرا ميرسيد. يك روز (توتمس) به ‏مطب من آمد و گفت سينوهه امروز در منزل يكي از اشراف جشن اقامه مي‌شود و از چند نفر از هنرمندان دعوت كرده‌اند ‏كه به آنجا بروند و وقتي از من دعوت نمودند من گفتم كه باتفاق (سينوهه) در مجلس جشن حضور بهم خواهم رسانيد. ‏پرسيدم كه اين شخص كه ضيافت ميدهد كيست؟ وي در جواب گفت كه او يك زن مي‌باشد ولي زني است بسيار ‏ثروتمند كه مي‌تواند حلقه‌هاي طلا را مانند حلقه‌هاي مس خرج نمايد (حلقه‌هاي طلا و نقره و مس مثل پول‌هاي رايج ‏امروز وسيله معامله بود – مترجم). هر دو خود را تطهير كرديم و من و او عطر به بدن ماليديم و بطرف خانه‌اي كه (توتمس) ‏مي‌گفت روان شديم و هنوز به خانه نرسيده بوديم كه صداي موسيقي به گوش ما رسيد و بوي عطر شامه را نوازش داد. ‏وقتي وارد خانه شديم قدم به تالاري وسيع گذاشتيم و من ديدم كه در آن تالار عده‌اي كثير از زيباترين زن‌هاي طبس ‏حضور دارند و بعضي از آنها داراي شوهر مي‌باشند و برخي بيوه بشمار ميآيند. مردهاي جوان و پير نيز حضور داشتند و بالاي تالار عكس خداي مراد دادن، كه سرش شبيه به گربه است نقش شده بود. غلام‌ها در تالار با سبوهاي پر از آشاميدني حركت ميكردند و در پيمانه‌ها ميريختند و ‏بقدري گل روي زمين ريخته بودند كه كف اطاق ديده نمي‌شد
دوشنبه 26/6/1386 - 15:7
مصاحبه و گفتگو
مادر وليعهد اول كاري كه كرد اين بود كه قاضي بزرگ را از شغل او معزول نمود و بجاي وي (آمي) را كه گفتم كاهن معبد ‏‏(آتون) بشمار ميآمد قاضي بزرگ كرد و (آمي) بجاي قاضي سلف، مقابل چهل طومار چرمي محتوي قوانين مصر نشست ‏و شروع به قضاوت نمود. بر اثر اين واقعه عده‌اي از مردم خواب‌هاي عجيب ديدند و بادهاي غيرعادي وزيد و مدت دو روز در طبس باران باريد و اين ‏باران قسمتي از گندم‌ها را كه كنار نيل انبوه كرده بودند پوسانيد. ولي كسي از اين وقايع حيرت نكرد براي اينكه پيوسته ‏چنين بوده و هر وقت كه كاهنين معبد (آمون) به خشم در ميآمدند از اين وقايع اتفاق ميافتاد و در آن موقع هم كاهنين ‏معبد (آمون) به مناسبت اينكه (آمي) يك مرد گمنام قاضي بزرگ گرديد به خشم در آمدند. با اينكه كاهنين معبد (آمون) ‏خشمگين بودند، چون حقوق سربازها مرتب ميرسيد و آنها از حيث غذا و آشاميدني مضيقه نداشتند واقعه‌اي ناگوار اتفاق ‏نيفتاد. تمام پادشاهان بر اثر مرگ فرعون مصر متاسف شدند و از كشورهاي مجاور الواح خارك رس پخته كه روي آنها ‏كلماتي حاكي از ابراز تاسف نوشته شده بود براي مصر ارسال گرديد  (كشور ميتاني از كشورهاي معروف دنياي قديم در خاورميانه بود و ‏باستان‌شناسان ميگويند كه مركز كشور ميتاني در قسمت عليايا در سرچشمه‌هاي دو رودخانه فرات و دجله بوده و ‏سلاطين ميتاني در بعضي از ادوار كشور خود را از طرف مغرب تا ساحل درياي مديترانه كه امروز ساحل كشور سوريه ‏است وسعت ميدادند و كشور دو آب كه در متن ميخوانيم بين‌النهرين است كه دو رود فرات و دجله در آن جاري بود و ‏هست – مترجم). كشور (ميتاني) در سوريه واقع شده و نزديك دريا ميباشد و حد فاصل بين سوريه و كشورهاي شمالي ‏است و كاروانهائي كه از كشور دو آب ميآيند از كشور ميتاني عبور ميكنند و بدريا ميرسند. هر شب من و (توتمس) در دكه ‏از اين صحبت‌ها ميكرديم
دوشنبه 26/6/1386 - 15:6
مصاحبه و گفتگو
‏(چون سينوهه نويسنده اين كتاب در يكي از فصلهاي آينده، بالنسبه، بتفصيل بمناسبت موميائي كردن جسد دو تن از ‏عزيزانش راجع به موميائي كردن اجساد در دارالممات توضيح ميدهد دراينجا نميگويد كه جسد فرعون را چگونه موميائي ‏ميكردند و بطور كلي، اسلوب موميائي كردن (در درجة اول) مخصوص فرعون و روساي بزرگ معابد و ثروتمندان اين بود كه ‏اول هر چه در سينه و شكم و جمجمه بود خارج ميكردند وتخم چشمها را بيرون ميآوردند (چون فاسد ميشد) و جسد را ‏مدت چهل تا شصت روز در آب نمك غليظ قرار ميدادند و بعد از اين كه جسد را از آب خارج مينمودند حفره‌هاي بدن و چشم ‏را از نطرون (كربنات دوسديوم هيدارته) پر ميكردند و متخصصين مومياكار امروزي بطوري كه مترجم در گذشته در مجله ‏گرير (معالجه كردن) چاپ فرانسه خوانده عقيده دارند كه مومياكاران مصري روغن نباتي كرچك يا روغن نباتي كنجد را بر ‏‏(نطرون) مي‌افزودند و آنگاه جسد را دي يك اطاق گرم قرار ميدادند تا رطوبت آن كم شود و سپس با نوارهاي پهن كه روي ‏آن موميا (قير طبيعي) ماليده بودند سراپاي جسد را نوارپيچ ميكردند و چند لايه نوار بر جسد پيچيده ميشد و جسد فرعون ‏و روساي معابد و اغنياء را در هفت لايه نوارپهن مي‌پيچيدند و آنگاه جسد موميائي شده از دارالممات خارج ميشد و براي ‏دفن به قبرستان منتقل ميگرديد – مترجم) من پس از مراجعت به مطب خود، تا مدت چند روز خويش را تطهير ميكردم تا اينكه بوهاي ناشي از خانه مرگ از بين برود ‏و اين مرتبه، بيماران بمن مراجعه كردند و براي دواي دردهاي مختلف از من دارو خواستند. من بزودي در طبس بين فقراي ‏بي‌بضاعت محبوبيت پيدا كردم زيرا هرچه بابت حق‌العلاج بمن ميدادند ميگرفتم و مثل اطباي سلطنتي مغرور نبودم كه ‏بگويم حق‌العلاج من زر و سيم است. شب‌ها به دكه ميرفتم و با دوست ‏خود (توتمس) آشاميدني مي‌نوشيدم و درباره اوضاع جاري صحبت ميكرديم. (آمن‌هوتب) سوم فرعون مصر كه من ناظر بر ‏موميائي كردن جسد او بودم هرم نداشت تا اينكه وي را در آن دفن كنند و فرعون را در يكي از قبرهاي عادي دفن نمودند. ‏ولي بعد از اينكه فرعون دفن شد پسرش وليعهد بر تخت سلطنت نشست و گفتند كه وي قصد دارد كه اول نزد خدايان ‏خود را تطهير نمايد و بعد بطور رسمي فرعون مصر شود و در انتظار اينكه وليعهد تطهير شود، مادرش  بر تخت سلطنت نشست و بجاي پسر ‏باداره امور كشور مشغول گرديد.‏
دوشنبه 26/6/1386 - 15:5
اخبار
اخبار ‏99 هزار و 556 نفر مشهدی تابستان امسال کتاب امانت گرفتند.....‏ سومین جشنواره فیلم کوتاه دی مشهد ،20 تا 23 آذر .....‏ مخالفت اتحادیه اروپا با تحریم ایران .....‏ زمان اتشار کارنامه های سراسری اعلام شد ‏ ‏*(کارشنسی ارشد سال 86)> اول مهر،(کنکور سراسری)> هفته دوم مهر،(آزمن فنی وحرفه ای )>هفته ‏سوم،(کارشناسی ناپیوسته )> هفته چهارم ،نتایج تنامی آزمون ها فقط از طریق سایت مقدور میباشد.....‏ نیروهای ایرانی به حالت اماده باش درآمدند:‏ نزدیک به ساعت 11 و ده دقیقه جمعه 12 دستگاه تانک اشغالگر انگلیسی در منطقه شلمچه اقدام به حضور ‏ومانور کردندو تا پشت خاکریزهای مرزی ایران پیشروی نمودندو پس از حضور 20 دقیقه ای آنجا را ترک ‏نمودند....‏ اجرای آهنگ ((((جرج بوش احمق)))) در ارمنستان .....‏ راه اندازی تلویزون فارسی زبان در تاجیکستان :بزودی......‏ حجه الاسلاموالمسلمین قراوتی ماه رمضان امسال میهمان ایرانیان واشمگتون دی سی ......‏ رونالدو هم دوپینگی در آمد......‏ ‏2 برزیلی دیگر در راه استقلال اهواز.......‏ استقلال 100 میلیون تومان جریمه میشود ......‏ سقوط مرگبار هواپیمای آموزشی در شیراز :یک کشته و یک زخمی .....‏ عرضه 20 هزار تن گوشت مرغ 1850 تومانی در استان خراسان رضوی آغاز شد......‏ مهدوی کیا : دوست دارم به هامبورگ گل بزنم .......‏ احمدی نژاد اول مهر به نیویورک سفر میکند.......‏
يکشنبه 25/6/1386 - 16:35
اخبار
اخبار های جالب دیروز 22 شهریور 86 آلایندگی فرودگاه مشهد برابر با 360 هزار خودرو است........ 30 درصد شبکه آب مشهد فرسوده است...... فروش رضایت بخش اپل ( آی فون ) با کاهش 200 دلاری : گوشی 8 گیگا بایتی آن به 399 دلار رسید...... ذخایر ارزی ایران به 65 میلیارد دلار افزایش یافت ...... 80 دلار،،، رکود تاریخی بهای نفت شکسته شد...... پرداخت 40 درصد هزینه های شرکت در نمایشگاه افغانستان ...... برگزاری مراسم افطاری با بودجه دولتی ممنوع شد ....... آیا واحد پول ایران تغییر میکند؟ وقتی صفر ها نبض اقتصاد را به دست میگیرند..... آبیاری 80 درصد فضای سبز خرم آباد با آب شرب...... آذر ماه ،زمان ارائه سرویس اینترنت تلفن همراه دولتی......
يکشنبه 25/6/1386 - 12:0
طنز و سرگرمی
ضرب المثل هاي ايراني که با حرف (( خ ))‏ شروع میشوند خار را در چشم ديگران مي بينه و تير را در چشم خودش نمي بينه !‏ ‏ خاك خور و نان بخيلان مخور ! (( ... خار نه اي زخم ذليلان مخور ))‏ خاك كوچه براي باد سودا خوبه !‏ خال مهرويان سياه و دانه فلفل سياه --- هر دو جانسوز است اما اين كجا و آن كجا ؟!‏ خاله ام زائيده، خاله زام هو كشيده !‏  خاله سوسكه به بچه اش ميگه : قربون دست و پاي بلوريت !‏ خانه اي را كه دو كدبانوست، خاك تا زانوست !‏ خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالي باشه !‏ خانه خرس و باديه مس ؟ خانه داماد عروسيست، خانه عروس هيچ خبري نيست !‏ خانه دوستان بروب و در دشمنان را مكوب !‏ خانه قاضي گردو بسياره شماره هم داره !‏ خانه كليمي نرفتم وقتي هم رفتم شنبه رفتم !‏ خانه نشيني بي بي از بي چادريست !‏ خانه همسايه آش ميپزند بمن چه ؟!‏ خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسي !‏ خدا برف را به اندازه بام ميده !‏ خدا جامه ميدهد كو اندام ؟ نان ميدهد كو دندان ؟ خدا خر را شناخت، شاخش نداد !‏ خدا داده بما مالي، يك خر مانده سه تا نالي !‏ خدا دير گيره، اما سخت گيره !‏ خدا را بنده نيست !‏ ‏ خدا سرما را بقدر بالا پوش ميده !‏ خدا شاه ديواري خراب كنه كه اين چاله ها پر بشه !‏ خدا گر ببندد ز حكمت دري --- ز رحمت گشايد در ديگري !‏ خدا ميان دانه گندم خط گذاشته !‏ خدا نجار نيست اما در و تخته رو خوب بهم ميندازه !‏ خدا وقتي بخواد بده، نميپرسه تو كي هستي ؟ خدا همه چيز را به يك بنده نمي ده !‏ خدا همونقدر كه بنده بد داره، بنده خوب هم داره !‏ خدايا آنكه را عقل دادي چه ندادي و آنكه را عقل ندادي چه دادي ؟ ((خواجه عبدالله انصاري ))‏ خدا يه عقل زياد بتو بده يه پول زياد بمن !‏ خر، آخور خود را گم نميكنه !‏ خراب بشه باغي كه كليدش چوب مو باشه !‏ خر، ار جل ز اطلس بپوشد خر است !‏ خر است و يك كيله جو !‏ خر از لگد خر ناراحت نميشه !‏ خر باربر، به كه شير مردم در !‏ خر به بوسه و پيغام آب نمي خوره !‏ خربزه شيرين مال شغاله !‏ خربزه كه خوردي بايد پاي لرزش هم بشيني !‏ خربزه ميخواهي يا هندوانه : هر دو دانه !‏ خربيارو باقلا بار كن !‏ خر، پايش يك بار به چاله ميره !‏ خرج كه از كيسه مهمان بود --- حاتم طايي شدن آسان بود !‏ خر چه داند قيمت نقل و نبات ؟ خر خالي يرقه ميره !‏ خر، خسته - صاحب خر، ناراضي !‏ خر خفته جو نمي خوره !‏ خر ديزه است، به مرگ خودش راضي است تا ضرر بصاحبش بزنه !‏ خر را با آخورميخوره، مرده را با گور !‏ خر را جايي مي بندند كه صاحب خر راضي باشه !‏ خر را كه به عروسي ميبرند، براي خوشي نيست براي آبكشي است !‏ خر را گم كرده پي نعلش ميگرده !‏ خر، رو به طويله تند ميره !‏  از اين دم بريده هر چي بگي برمياد !‏ خرس در كوه، بو علي سيناست !‏ خرس شكار نكرده رو پوستشو نفروش !‏ خر سواري را حساب نميكنه !‏ خر، سي شاهي ، پالون دو زار !‏ خر كريم را نعل كردن !‏ خر كه جو ديد، كاه نميخوره !‏ خر، كه علف ديد گردن دراز ميكنه !‏ خر گچ كش روز جمعه از كوه سنگ مياره !‏ خر لخت راپالانشو بر نميدارند!‏ خر ما از كرگي دم نداشت !‏ خر ناخنكي صاحب سليقه ميشود !‏ خروار نمكه، مثقال هم نمكه !‏ خر وامانده معطل چشه !‏ خروسي را كه شغال صبح ميبره بگذار سر شب ببره !‏ خر، همان خره پالانش عوض شده !‏ خريت ارث نيست بهره خداداده س !‏ خري كه از خري وابمونه بايد يال و دمشو بريد !‏ خوشبخت آنكه خورد و كِشت، بدبخت آنكه مرد و هِشت !‏ خواب پاسبان، چراغ دزده !‏ خنده كردن دل خوش ميخواد و گريه كردن سر وچشم !‏ خواهر شوهر، عقرب زير فرشه !‏ خواست زير ابروشو برداره، چشماشو كور كرد !‏ خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو !‏ !‏ خودتو خسته ببين، رفيقتو مرده !‏ خودشو نميتونه نگهداره چطور منو نگهميداره ؟ خود گوئي و خود خندي، عجب مرد هنر مندي !‏ خودم كردم كه لعنت بر خودم باد !‏ خوردن خوبي داره ، پس دادن بدي !‏ خوشا بحال كساني كه مردند و آواز ترا نشنيدند !‏ خوشا چاهي كه آب از خود بر آرد ! ‏ خوش بود گر محك تجربه آيد بميان --- تا سيه روي شود هر كه دراو غش باشد .‏ خوش زبان باش در امان باش !‏ خولي بكفم به كه كلنگي بهوا !‏ يك ده آباد به از صد شهر خراب !‏ خونسار است و يك خرس !‏ خير در خانه صاحبش را ميشناسد !‏ خيك بزرگ، روغنش خوب نميشه !‏
يکشنبه 25/6/1386 - 11:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته