• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 127
تعداد نظرات : 48
زمان آخرین مطلب : 4555روز قبل
داستان و حکایت

دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می گذراند’ به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت .

او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی

" دی هیدروژن مونوکسید"

توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود ’دلایل زیر را عنوان کرده بود:

1ـ مقدار زیاد آن باعث عرق کردن  زیاد و استفراغ می شود.

2ـ یک عنصر اصلی باران اسیدی است .

3ـ وقتی به حالت گاز درمی آید بسیار سوزاننده است .

4ـ استنشاق تصادفی آن باعث مرگ می شود .

5ـ باعث فرسایش اجسام می شود .

6ـ حتی روی ترمز اتومبیل ها اثر منفی می گذارد .

7ـ حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.

از 50نفر فوق فقط 6نفر درخواست را امظا کردند .43نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند واما

فقط یک نفر می دانست که ’ماده شیمیایی "دی هیدروژن مونوکسید" در واقع همان آب است !

يکشنبه 26/2/1389 - 15:54
خاطرات و روز نوشت

 

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید

عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند .

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند:

"باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "

پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :

او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

امروز به حد كافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !

یكی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .

پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد !

او حتی مرا هم نمی شناسد ! پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید،

چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !

 

يکشنبه 5/2/1389 - 13:29
شعر و قطعات ادبی

بسم الله الرحمن الرحیم  

کوه پرسید ز رود،                زیر این سقف کبود

 

  راز ماندن در چیست؟            گفت: در رفتن من

 

 کوه پرسید: و من؟               گفت: در ماندن تو

 

     بلبلی گفت: و من؟             خنده ای کرد و گفت:

 

  در غزل خوانی تو

 

   آه از آن آبادی

 

   که در آن کوه رَوَد ،

 

     رود، مرداب شود،

 

و در آن بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد،

 

و نخواند دیگر،

 

من و تو، بلبل و کوه و رودیم

 

راز ماندن جز،

 

در خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کرده یمان نیست بدان!

 


                                                    شاعر: زنده یاد ابوالفضل سپهر

 
 

-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-

 

شادی روح یاران سفر کرده یمان صلوات

 -:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:- 

 

شنبه 4/2/1389 - 8:56
شعر و قطعات ادبی
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

در این فصل بهار ای کاش آن گلگون عذار آید

 

برای درد بی درمان ما در این دیار آید

 

اگر آنی کند جلوه بروی شاخه ای آن گل

 

برای دیدنش از هر طرف صدها هزار آید

 

طبیب هر غم ودرد است او ای کاش می آمد

 

شفای هر مرض از بهر دل ها ی فکار آید

 

اگر شب آید آن آرام دلها ماه شب افروز

 

ز هر سو اختری فرمانبر و خدمت گذار آید

 

زغیرت هردرختی میشود چون بید مجنون خم

 

به باغی سرو نازم گر دمی با آن وقار آید

 

همه مشتاق دیدار جمال بیمثال او

 

همه در انتظارش , کی بسر این انتظار آید

 

خداوندا تو روشن کن برویش دیده ما را

 

خداوندا تفضل کن که هر چه زود یار آید

جمعه 3/2/1389 - 16:48
شعر و قطعات ادبی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بی روی تو از عمر گران سیر شدم

در فصل جوانی ز غمت پیر شدم

در آتش هجر رخسار تو من

می سوزم و زین غصه زمین گیر شدم

 

چهارشنبه 1/2/1389 - 21:5
شعر و قطعات ادبی

 

 

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم                       بیا کز چشم  بیمارت  هزاران درد  برچینم

 

الا ای همنشین دل که  یارانت  برفت از یاد                       مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

 

                                                                                                                              " حافظ "

دوشنبه 30/1/1389 - 15:53
شعر و قطعات ادبی

 

یا رب ز شراب عشق سرمستم کن

 

یکباره   به بند   عشق   پابستم  کن

 

از هر چه نه عشق خود تهی دستم کن

 

در عشق خودت نیست کن و هستم کن

 

جمعه 27/1/1389 - 18:46
شعر و قطعات ادبی

گر من گنه روی  زمین   کردستم

 

عفو  تو  امیدست   که  گیرد دستم

 

گفتی که به روز عجز دستت گیرم

 

عاجز تر از این مخواه که اکنون هستم

 

جمعه 27/1/1389 - 18:44
شعر و قطعات ادبی

یا رب به دلم غیر خودت جامگذار

 

در دیده   من   گرد  تمنا   مگذار

 

گفتم  گفتم   زمن   نمی آید  هیچ

 

رحمی رحمی مرا به من وا مگذار

جمعه 27/1/1389 - 18:43
شعر و قطعات ادبی

گر دامن  دیدار تو در  چنگ آید

 

سهل است که پای عمر برسنگ آید

 

هر چند  گدای کوی  عشقم  حقا

 

از جمله جهان بی تو مرا ننگ   آید

 

 

 

جمعه 27/1/1389 - 18:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته