شعر و قطعات ادبی
چیزی نمیبینی و نمی شنوی
مسافر جاده بی سر انجام ...
پاهایت دگر خاطره ی ماندن را از یاد برده اند
چون هیچگاه در جایی بند نشده اند
حافظه دستانت نوازش را فراموش کرده اند
چون هیچگاه کسی را نوازش نکرده اند
رفتی جاده را به انتها برسانی
خودت به انتها رسیدی !
جاده با تو چه کرده مسافر ؟!
مسافر جاده بی سرانجام ...
شنبه 23/6/1387 - 20:13
محبت و عاطفه
شهر دلم متروک مانده
آنقدرحضور کسی را حس نکرده
که کوچه هایش خاک گرفته اند
شاید باید از شهرداری کمک بگیرم ؟!
شنبه 23/6/1387 - 20:13
شعر و قطعات ادبی
میان ماندن و رفتن در تردیدی مسافر!
از سویی جاده قدم های تو را فرا می خواند
و از سویی خاطرات سد رفتنت می شوند
گام هایت میان رفتن و ماندن آرام اند
چشم هایت نه بر راه است و نه بر گذشته
بر زمین دوخته شده اند
و اما دلت ...
دلت بر سر دو راهی خشکش زده
چه می کنی مسافر ؟!
می روی ؟! یا می مانی ؟!
شنبه 23/6/1387 - 20:12
محبت و عاطفه
امروز قاصدکی برایت فرستادم
تمام دلتنگی هایم را بر دوشش نهادم
و رهایش کردم
وقتی داشت دور می شد
ساکت بود
غمگین بود
گویی تپش لبخندی بر لبش خشکیده بود
رهایش کردم
اما خبر دلتنگی ام هیچگاه به تو نرسید
قاصدک بیچاره زیر سنگینی
دلتنگی ام
جان سپرد !
شنبه 23/6/1387 - 20:11
محبت و عاطفه
Maybe I seem not to be in love
Maybe I seem not to be able to love
Maybe it seems that I even do not want to love
Yet not for a love like my love for you
Which Ill keep in my heart to the last moment of my life
...
شاید به نظر برسد که عاشق نیستم
شاید به نظر برسد که نمی توانم عاشق باشم
شاید به نظر برسد که حتی نمی خواهم عاشق باشم
ولی نه در برابر عشقی مانند عشق من به تو
که تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت
چهارشنبه 23/5/1387 - 23:18
محبت و عاطفه
It seems as if
Sun has lost its warmth
Roses have no scent
And stars have stopped singing
When I wake up to find myself without you
...
گویی
خورشید گرمای خود را از دست داده
و گل های سرخ عطری ندارند
و ستارگان دیگر نمی خوانند
آن گاه که چشم می گشایم و می بینم
با تو نیستم
چهارشنبه 23/5/1387 - 23:12
محبت و عاطفه
? What is paradise
Compared to walking with you
In a beautiful night
In the moonlight
...
بهشت هیچ است
در برابر گام برداشتن در کنار تو
در شبی زیبا
زیر نور ماه
چهارشنبه 23/5/1387 - 22:50
محبت و عاطفه
Dream with me the dream of love
Lets climb the highest mountain
Lets swim the deepest ocean
Lets fly to the farthest star
Nothing seems impossible for our love
...
با من به رویا بیا به رویای عشق
بیا تا بر فراز بلندترین کوه گام نهیم
بیا تا در ژرف ترین اقیانوس شنا کنیم
بیا تا به دورترین ستاره پربکشیم
بر عشق ما هیچ چیز نا ممکن نیست
چهارشنبه 23/5/1387 - 22:46
محبت و عاطفه
See love in my eyes
Feel love terough my fevered face
Listen to my breath
And hear teh song of love
...
عشق را در چشمان من بنگر
چهره بر افروخته ام راببین و عشق را حس کن
به صدای نفس های من گوش کن
و بشنو ترانه عشق را
چهارشنبه 23/5/1387 - 22:42
محبت و عاطفه
Come to me
I want to feel you
And the world will see
The story of a burning love
With its fire in my heart
...
به سوی من بیا
و دنیا خواهد دید
داستان عشقی سوزان را
که شعله اش در قلب من است
چهارشنبه 23/5/1387 - 22:39