• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 163
تعداد نظرات : 59
زمان آخرین مطلب : 5601روز قبل
دانستنی های علمی

خدا گفت: زمین سردش است.چه كسی میتواند زمین را گرم كند؟

لیلی گفت: من

خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.

سینه اش آتش گرفت.خدا لبخند زد.لیلی هم.

خدا گفت: شعله را خرج كن.زمینم را به آتش بكش.

لیلی خودش را به آتش كشید.خدا سوختنش را تماشا می كرد.

لیلی گر می گرفت. خدا حظ می كرد.

لیلی می ترسید. می ترسید آتش اش تمام شود.

لیلی چیزی از خدا خواست. خدا اجابت كرد.

مجنون سر رسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد.

آتش زبانه كشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد.

خدا گفت: اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود.

لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است.زیادی تند است.

خاکستر لیلی هم دارد می سوزد.امانتی ات را پس می گیری؟

خدا گفت: خاکسترت را دوست دارم.خاکسترت را پس می گیرم.

لیلی گفت: کاش مادر می شدم. مجنون بچه اش را بغل می کرد.

خدا گفت: مادری بهانه عشق است.بهانه سوختن...تو بی بهانه عاشقی...تو بی بهانه می سوزی.

لیلی گفت: دلم زندگی میخواهد.ساده...بی تاب...بی تب.

خدا گفت: اما من تب و تابم...بی من می میری...

لیلی گفت: پایان قصه ام زیادی غم انگیز است.مرگ من...مرگ مجنون...پایان زندگی ام را عوض میکنی؟

خدا گفت: پایان قصه ات اشک است...اشک دریاست...

دریا تشنگی است و من تشنگی ام...تشنگی و آب.پایانی از این قشنگ تر بلدی؟

لیلی گریه کرد.لیلی تشنه تر شد.خدا خندید.

لیلی زیر درخت انار نشست.درخت انار عاشق شد،گل داد،سرخ سرخ. گل ها انار شد، داغ داغ.                               
 هر اناری هزار تا انار داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.

 

انار كوچك بود. دانه  ها تركیدند. انار ترك برداشت.


 خون انار روی دست لیلی چكید. لیلی انار ترك خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید.


 خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود. كافی است انار دلت ترك بخورد.

 

لیلی باید عاشق باشد زیرا خداوند از روح خود در او دمیده است و هر که خدا در او دمیده است ، عاشق است

خدا فرمود شما را آفریدم تا عاشق باشید ....

عشق فرصت گفت و گوست ... فرصت گفت و گو با من ... با من گفت و گو کنید ....

لیلی تمام واژه هایش را به خدا داد !!!

خدا گفت عشق نام دیگر من است که مشتی خاک را به نور مبدل میکند ...

لیلی مشتی خاک برگرفت و به نور پیوست

لیلی  نام تمام دختران زمین است ...

شنبه 27/7/1387 - 12:27
دانستنی های علمی
اندر تن من جای نماند
ای بت بیش
الا همه عشق تو گرفت
از پس و پیش
گر قصد کنم که بر گشایم
رگ خو یش
ترسم که به عشق اندر آید
سر نیش
شنبه 27/7/1387 - 12:25
دانستنی های علمی

نقل است که روز ی کریم خان زند در ایوان مظالم نشسته بود

که مردی اجازه حضور طلبید و کریم خان اجازه داد و پرسید: کیستی؟

مرد گفت : مردی بازرگانم که آنچه داشتم، سارقین از من دزدیدند.

کریم خان گفت : وقتی مالت را دزدیدند تو چه می کردی و کجا بودی ؟

مرد گفت : در خواب بودم

کریمخان پرسید : چرا خواب بودی؟

مرد گفت : چنین می پنداشتم که تو بیداری..

شنبه 27/7/1387 - 12:25
دانستنی های علمی

نیك مردی بود و زنی پارسا داشت. زنی با رأی و تدبیر بود. به پیغمبر زمانه وحی آمد كه آن نیك مرد را بگوی كه ما تقدیر كرده ‌ایم كه یك نیمه‌ی زندگانی به درویشی گذرد و یك نیمه به توانگری. اكنون اختیار كن كه درویشی در جوانی خواهی یا در پیری؟ جوانمرد چون این بشنید به نزدیك زن شد و گفت: «ای زن! از خدای تعالی چنین فرمان آمده است اكنون تو چه می گویی؟ چه اختیار كنیم تا چون سختی رسد صبر توانیم كرد و چون پیر شدیم چیزی باید كه بخوریم تا به فراغت طاعت نیكو بتوانیم كرد.» پس زن گفت: «ای مرد در جوانی چون درویش باشیم طاعت نیكو نتوانیم كرد و آن گاه كه عمر به باد داده باشیم و ضعیف گشته چگونه طاعت به جای آوریم؟ پس اكنون توانگری خواهیم تا هم در جوانی طاعت توانیم كرد و هم خیرات.» مرد گفت: «رأی تو صواب است چنین كنیم.» پس بر پیغمبر زمانه وحی آمد كه اكنون كه شما به طاعت من می كوشید و نیت شما نیكوست من كه پروردگارم، همه‌ی زندگانی شما بر توانگری بگذرانم اكنون به طاعت كوشید و هرچه را دهم از آن صدقه دهید تا هم دنیا بود شما را و هم آخرت.

...

شنبه 27/7/1387 - 12:24
دانستنی های علمی

از واعظ مطلبی پرسیدند، او گفت نمیدانم.

یک نفر از پای منبر فریاد کرد .. منبر جای نادانان نیست.

واعظ فورا در جواب گفت: من به مقدار علمم بالا رفته ام،

 چنانچه بنا بود به اندازه ی جهلم بالا بروم هر آینه به آسمان میرسیدم ...

شنبه 27/7/1387 - 12:23
دانستنی های علمی

پشت ویترین مغازه ایستاده بود .

به کفشهای پاره اش نگاه میکرد.

هزار و یک سوال از ذهنش میگذشت.

رویش را که برگرداند ، میخکوب شد .

مردی را روی صندلی چرخدار دید که اصلا پا نداشت!..

شاد و خندان از جلوی مغازه گذشت...

شنبه 27/7/1387 - 12:23
شعر و قطعات ادبی

حقیقت

در جامه اش

واقعیات را

بسیار تنگ می یابد.

او در خیال

به راحتی

حرکت میکند

 

 

شنبه 27/7/1387 - 12:22
شعر و قطعات ادبی

برگ

آنگاه که عاشق میشود

گل میشود

و آنگاه که میپرستد

میوه میشود...

 

شنبه 27/7/1387 - 12:21
شعر و قطعات ادبی

ای شب تار

زیبایی تو را

همچون زیبایی معشوقی

که چراغ را خاموش کرده

احساس میکنم.

شنبه 27/7/1387 - 12:20
دانستنی های علمی
1- موفقیت را مهم تر از سرگرمی بدانید.
2- هر روز، چیزی بیاموزید.
3-  از زندگی یکنواخت ( روزمرگی ) بپرهیزید.
4- به میزان درآمد خالص خود توجه داشته باشید.
5- خدمات خود را به دیگران معرفی کنید.
6-  نگران امور جزیی نباشید.
7- چهارچوب تصمیمات خود را به سرعت روشن کنید.
8- مهارت ها و دانش کار خود را افزایش دهید.
9-  شایسته همکاری و وفاداری باشید.
10-به شخصیت خود بیش از هر چیز، اهمیت بدهید
چهارشنبه 24/7/1387 - 9:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته