• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 196
تعداد نظرات : 15
زمان آخرین مطلب : 5424روز قبل
دعا و زیارت

   خوراك و پوشاك على علیه السلام

ألا و ان امامكم قد اكتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه. (نهج البلاغه از نامه 45) اگر على علیه السلام را در خوراك و پوشاك با دیگران قیاس كنند كسى را نمیتوان یافت كه در اینمورد همانند او باشد،زیرا خوراك آنحضرت بسیار ساده و كم و بطور كلى نان جوینى بود كه سبوس آنرا پاك نمیكردند و در مدت خلافتش حتى مقدار سابق هم بحد اقل خود رسید . على علیه السلام هرگز دو خورشت یكجا صرف نكرد چنانكه در شب شهادتش نیز بدخترش ام كلثوم كه براى او نان و شیر و نمك فراهم كرده بود فرمود مگر نمیدانى پدرت تا كنون بیش از یك غذا نخورده است؟شیر را بردار و همین نان و نمك كافى است!حضرت باقر علیه السلام فرمود بخدا سوگند شیوه على علیه السلام چنان بود كه مانند بندگان غذا میخورد و بر زمین مى‏نشست،دو پیراهن سنبلانى میخرید و غلامش را مخیر مینمود كه بهترین آنها را بردارد و خود آندیگرى را مى‏پوشید و اگر آستین و یا دامنش بلندتر بود آنرا قطع میكرد.در مدت پنج سال خلافتش آجرى روى آجر نگذاشت و طلا و نقره‏اى نیندوخت بمردم نان گندم و گوشت میخورانید و خود بمنزلش میرفت و نان جو با سركه میخورد و هر گاه با دو كار خدا پسند روبرو میشد سخت‏ترین آنها را انتخاب میكرد و هزار بنده از دسترنج خود آزاد كرد كه در آن دستش خاك آلود و صورتش عرق ریخته بود و كسى را تاب و توان كردار او نبود (1) .ابن جوزى مینویسد روزى عبد الله بن رزین بخانه على علیه السلام رفت و دید آنحضرت كمى گوشت و آرد جو با آب مخلوط كرده و در كاسه‏اى میجوشاند!عبد الله عرض كرد یا امیر المؤمنین این چه غذائى است كه شما میخورید؟شما خلیفه مسلمین هستید و تمام بیت المال در دست شما است و شما مجازید كه باندازه سد جوع از اغذیه قوى طعام بخورید.على علیه السلام فرمود براى والى مسلمین بیش از این جائز نیست! عبد الله بن ابى رافع گوید روز عید بخدمت على علیه السلام رفتم انبانى كه مهر شده بود نزدش آوردند و در داخل آن نان جوین خشگ و كوبیده بدیدم كه آنحضرت از آن تناول فرمود،عرض كردم یا امیر المؤمنین این انبان را براى چه مهر میكنید؟فرمود:خفت هذین الولدین ان یلینا بسمن او زیت.یعنى براى آن مهر میكنم كه میترسم این دو فرزندم (حسنین علیهما السلام) آنرا با روغن و یا زیت نرمش كنند! و هر وقت نان و خورشى خواستى بسركه و یا نمك اكتفاء كردى و اگر از این برتر خواستى بسبزى و یا كمى شیر شتر قناعت نمودى و گوشت بسیار كم میخورد و میفرمود:لا تجعلوا بطونكم مقابر الحیوانـشكمهایتان را گورستان حیوانات قرار میدهید (2) . در كتاب ذخیرة الملوك است كه على علیه السلام در مسجد كوفه معتكف بود موقع افطار عربى نزد آنحضرت آمد على علیه السلام از انبان نان جو كوبیده شده در آورد و مقدارى بعرب داد عرب آنرا نخورد و بگوشه عمامه‏اش بست و آمد بخانه حسنین علیهما السلام و با آنها غذا خورد و گفت در مسجد مرد غریبى دیدم كه جز این نان كوبیده جو چیزى نداشت و دلم برایش سوخت كمى از این غذا براى او ببرم كه بخورد!حسنین علیهما السلام گریه كردند و گفتند او پدر ما امیر المؤمنین علیه السلام است كه با این ریاضت با نفسش مجاهدت میكند (3) . از سوید بن غفله نقل شده است كه گفت روزى خدمت على علیه السلام مشرف‏شدم دیدم شیر ترشیده‏اى كه بویش بمشام من میخورد در ظرفى جلو آنحضرت نهاده شده و قرص نان خشگیده پر سبوسى هم در دست مباركش میباشد و آن نان بقدرى خشگ بود كه آنجناب آنرا با زانویش میشكست و در آن شیر ترشیده نرم میكرد و میخورد و بمن فرمود نزدیك بیا و از این غذاى ما بخور عرض كردم من روزه دار هستم فرمود از حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم كه هر كس روزه دار باشد و میل بطعامى كند و براى خدا نخورد خداوند از طعامهاى بهشتى باو بخوراند و از شرابهاى آن بنوشاند. سوید گوید دلم بحال آنحضرت سوخت بفضه كه خادمه منزل بود گفتم از خدا نمیترسى كه سبوس جو را نمیگیرى؟گفت بخدا سوگند خودش دستور فرموده كه سبوسش را نگرفته نان بپزم!حضرت متوجه صحبت ما شد و فرمود بفضه چه گفتى؟عرض كردم باو گفتم چرا سبوس غله را نمیگیرد فرمود پدر و مادرم فداى رسول خدا صلى الله علیه و آله باد كه سبوس طعامش را نمیگرفت و از نان گندم سه روز سیر نشد تا خداوند او را قبض روح فرمود (4) . عدى بن حاتم نزد على علیه السلام رفت و دید آنحضرت مشغول غذا خوردن است،چون بغذاى او دقت نمود دید یك كاسه آب و مقدارى تكه‏هاى نان جوین و كمى نمك است!! عرض كرد یا امیر المؤمنین شما روزها اینهمه زحمت میكشید و شبها را در عبادت خدا بسر مى‏برید و غذاى شما هم همین است على علیه السلام فرمود نفس سركش را باید بریاضیت عادت داد تا طغیان نكند آنگاه فرمود: علل النفس بالقنوع و الا 
طلبت منك فوق ما یكفیها.
یعنى نفس را بوسیله قناعت بیمار و ضعیف گردان و الا از تو بیش از استحقاقش طلب كند (5) . یكى از رجال ثروتمند حلوائى پخته و مقدارى از آنرا بعنوان تحفه نزد على‏علیه السلام فرستاده بود آنحضرت روپوش ظرف حلوا را برداشت و دید رنگ و بوى خوبى دارد فرمود از رنگ و بویت معلوم است كه طعم خوبى هم دارى ولى هیهات كه من ذائقه خود را بطعم تو آشنا كنم شاید در قلمرو خلافت من كسى پیدا شود كه شب را گرسنه خوابیده باشد! از احنف بن قیس روایت كرده‏اند كه میگفت روزى نزد معاویه بودم چون موقع غذا شد براى معاویه سفره رنگینى چیدند كه در آن انواع غذاها وجود داشت و چون معاویه مرد اكولى بود در خوراك خود دقت بیشترى مینمود كه از نظر كم و كیف بطور مطلوب باشد. احنف از دیدن سفره عریض و طویل معاویه گریه كرد،معاویه علت گریه را پرسید احنف گفت بحال على علیه السلام گریه میكنم زیرا روزى در خدمت او بودم موقع افطار كه شد مرا در منزل خود نگهداشت تا باتفاق حسنین علیهما السلام افطار كنیم،چون غذاى مخصوص آنحضرت را آوردند دیدم انبانى است كه بمهر خود او ممهور شده است على علیه السلام مهر از او برگرفت و تكه‏اى از آن نان خشگ را با سركه خورد و مجددا سر كیسه را مهر كرد و بفضه داد!گفتم مگر غیر از شما كس دیگرى هم میتواند از این نان بخورد كه انبان را مهر میكنید؟ على علیه السلام فرمود مهر این كیسه از نظر بخل و امساك نیست بلكه براى اینست كه در غیاب من فرزندان من این نان‏ها را بروغن یا بزیت آغشته میكنند و من براى اینكه آنها باحترام این مهر بآن دست نزنند سر انبان را مهر میكنم!معاویه گفت راست میگوئى اى احنف احدى نمیتواند مثل على علیه السلام باشد و باز كسى نمیتواند منكر فضیلت او باشد.لباس آنحضرت هم متناسب با خوراك او بود شلوارش زبر و خشن و پیراهنش هم كرباس بود در حالیكه بغیر از شام بتمام بلاد اسلامى فرمانروا بود. اغلب روى خاك مى‏نشست و بهمین جهت ابو تراب نامیده شد فرش خانه‏اش هم حصیر بود كفش خود را وصله میزد و سایر كارهایش را هم خودش انجام میداد.میفرمود بخدا سوگند این رداى من آنقدر وصله خورده است كه از وصال آن خجالت میكشم!و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها (6) . در نامه‏اى كه بعثمان بن حنیف والى بصره نوشته است فرماید:من كه امام شما هستم بدو جامه كهنه و دو قرص نان اكتفاء كرده‏ام در صورتیكه میتوانم از جامه‏هاى حریر لباسى فاخر بپوشم و از عسل مصفى و مغز گندم غذاى لذیذ و مقوى تناول كنم ولى هیهات كه هوى و هوس نفس بر من غلبه نماید!آیا بهمین قناعت كنم كه گویند من امام و خلیفه هستم اما در اندوه و پریشانى فقراء شركت نكنم؟أاقنع من نفسى بان یقال امیر المؤمنین و لا أشاركهم فى مكاره الدهر (7) ؟على علیه السلام مى‏فرمود من در خوراك و پوشاك طورى هستم كه اگر فقیرترین مردم مرا ببیند میتواند در برابر فقر و فاقه خود صبور و شكیبا باشد زیرا وقتى امام خود را چنین ببیند از وضع و حال خود راضى میشود. و باز میفرمود من میدانم كه كسى مثل من نمیتواند زندگى كند اما آیا بین امام و مأموم نباید وجه تشابهى وجود داشته باشد؟پس تا میتوانید از روش من پیروى كنید.
يکشنبه 1/6/1388 - 15:21
دعا و زیارت

  تربیت اولیه امام علی

و قد علمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة،و ضعنى فى حجره و انا ولید،یضمنى الى صدره و یكنفنى فى فراشه... (نهج البلاغهـخطبه قاصعه) ابوطالب پدر على علیه السلام در میان قریش بسیار بزرگ و محترم بود،او در تربیت فرزندان خود دقت وافى نموده و آنها را با تقوى و با فضیلت بار میآورد و از كودكى فنون سوارى و كشتى و تیر اندازى را برسم عرب بآنها تعلیم میداد. چون پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم در كودكى از داشتن پدر محروم شده بود لذا آنجناب تحت كفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب برادر زاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود. فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام و زوجه ابوطالب نیز براى نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى كامل داشت بطوریكه در هنگام فوت فاطمه رسول اكرم صلى الله علیه و آله نیز مانند على علیه السلام بسیار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پیراهن خود را بر وى پوشانید. چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشكر و قدردانى از فداكاریهاى عموى خود در صدد بود كه بنحوى ازانحاء و بنا بوظیفه حقشناسى كمك و مساعدتى بعموى مهربان خود نموده باشد. اتفاقا در آنموقع كه على علیه السلام وارد ششمین سال زندگانى خود شده بود قحطى عظیمى در مكه پدیدار شد و چون ابوطالب مرد عیالمند بوده و اداره هزینه یك خانواده پر جمعیت در سال قحطى خالى از اشكال نبود لذا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را كه دوران رضاع و كودكى را گذرانیده و در سن شش سالگى بود جهت تكفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدین بهانه او را تحت تربیت و قیمومت خود قرار داد و بهمان ترتیب كه پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى میكرد پیغمبر و زوجه‏اش خدیجه نیز براى على علیه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند. ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نویسند كه سالى در مكه قحطى شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب كه توانگر و مالدار بود فرمود كه برادرت ابوطالب عیالمند است و پریشانحال و قوم و خویش براى كمك و مساعدت از همه سزاوارتر است بیا بنزد او برویم و بارى از دوش او برداریم و هر یك از ما یكى از پسران او را براى تأمین معاشش بخانه خود ببریم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانیم،عباس گفت بلى بخدا این فضل كریم وصله رحم است پس ابوطالب را ملاقات كردند و او را از تصمیم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقیل را (در روایت دیگر گفت عقیل را) براى من بگذارید و هر چه میخواهید بكنید،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز على علیه السلام را بهمراه خود برد. (1) نكته‏اى كه تذكر آن در اینجا لازم است اینست كه على علیه السلام در میان اولاد ابوطالب با سایرین قابل قیاس نبوده است هنگامیكه پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تكفل،یك جاذبه قوى و شدیدى بین آندو برقرار بود كه گوئى ذره‏اى بود بخورشید پیوست و یا قطره‏اى بود كه در دریا محو گردید و باین حسن انتخابى كه رسول گرامى بعمل آورده بود میل وافر و كمال اشتیاق را داشت زیرا. على را قدر پیغمبر شناسد 
بلى قدر گهر زرگر شناسد
البته مربى و معلمى مانند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم كه آیه علمه شدید القوى (2) در شأن او نازل شده و خود در مكتب ربوبى (چنانكه فرماید ادبنى ربى فاحسن تأدیبى) تأدیب و تربیت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد. على علیه السلام از كودكى سر گرم عواطف محمدى بوده و یك الفت و علاقه بى نظیرى به پیغمبر داشت كه رشته محكم آن بهیچوجه قابل گسیختن نبود. على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریكه در اندك مدتى تمام حركات و سكنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت. دوره زندگانى آدمى بچند مرحله تقسیم میشود و انسان در هر مرحله باقتضاى سن خود اعمالى را انجام میدهد،دوران طفولیت با اشتغال باعمال و حركات خاصى ملازمه دارد ولى على علیه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازیهاى كودكانه نرفته و از چنین اعمالى احتراز میجست بلكه از همان كودكى در فكر عظمت بود و رفتار و كردارش از ابتداى طفولیت نمایشگر یك تكامل معنوى و نمونه یك عظمت خدائى بود. على علیه السلام تا سن هشت سالگى تحت كفالت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى این بازگشت او را از مصاحبت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مانع نشده و بلكه یك صورت تشریفاتى ظاهرى داشت و اكثر اوقات على علیه السلام در خدمت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم‏سپرى میشد آنحضرت نیز مهربانیها و محبت‏هاى ابوطالب را كه در زوایاى قلبش انباشته بود در دل على منعكس میساخت و فضائل اخلاقى و ملكات نفسانى خود را سرمشق تربیت او قرار میداد و بدین ترتیب دوران كودكى و ایام طفولیت على علیه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم) در پناه و حمایت آنحضرت برگزار گردید و همین تعلیم و تربیت مقدماتى موجب شد كه على علیه السلام پیش از همه دعوت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و تا پایان عمر آماده جانبازى و فداكارى در راه حق و حقیقت گردید.
يکشنبه 1/6/1388 - 15:16
آموزش و تحقيقات
 
جغرافیای  اقتصادی ایران (1): کشاروزی
 
نواحی کوهستانی
پستی و بلندی یا کوهها و دره های ایران برای کشور اهمیت حیاتی دارند. کوههای دور تا دور کشور و نیز کوههای درونی که جمعاً حدود نیمی از مساحت کشور را پوشانده اند هر یک در تهیة آب و آبادانی نقش بسزایی دارند
 
دیوارة کوهستانی ایران دو گونه آب و هوای متمایز را برای کشور به وجود آورده است. یکی آب و هوای منطقة درونی که بیشتر آن سرد و خشک است ودیگری منطقة برونی یا کناره که از نوع معتدل و پرآب و نمناک است.
يکشنبه 1/6/1388 - 15:7
شعر و قطعات ادبی
دچاریم حیرت انگیز تر از آن است که آن قدر خاطرجمع بود که دلهره ی قضاوت این و آن داشت و آن قدر بی درد زیست که از نقد ناقدی به فغان آمد!!

يکشنبه 1/6/1388 - 5:47
شعر و قطعات ادبی
هر روز صبح و هر شب قبل از خواب این کلمات رو بگو. یک هفته نمی کشه آدمی میشی که همه با یک نگاه عاشقت میشنموفقیت، ثروت، زیبایی، آرامش، جدیت، فکر، امید، شوق، ایمان، مهر، انرژی، محبت، دوستی، پافشاری.

يکشنبه 1/6/1388 - 5:47
شعر و قطعات ادبی
تو دنیا سعی کن دو نفر باشی: برای خودت زندگی کنی، برای دیگری زندگی باشی
يکشنبه 1/6/1388 - 5:46
شعر و قطعات ادبی
من همیشه یادت هستم، تو رو از جون می پرستم، من فقط با تو می تونم توی این دنیا بمونم، اگه تو نباشی پیشم  می دونی دیوونه میشم، آخه من خیلی می ترسم، میگن عاشقی جنونه، نمیگم عاشقت مرده، اما دیگه نیمه جونه
يکشنبه 1/6/1388 - 5:46
شعر و قطعات ادبی
روزگار گله مندی شده است، من بگریم تو بخندی شده است، از دلم یاد نکردی شاید، عشق هم سهمیه بندی شده است!

يکشنبه 1/6/1388 - 5:45
شعر و قطعات ادبی
خاموش نگاهت دیدنیست، زندگانی معنی لبخند توست، خنده هایت بی نهایت دیدنی است
يکشنبه 1/6/1388 - 5:45
شعر و قطعات ادبی
این که مدام به سینه ات می کوبد قلب نیست! ماهی کوچکیست که طعم تنگ آزارش می دهد و بوی دریا هوائیش کرده، قلب ها همه نَهنگانند
يکشنبه 1/6/1388 - 5:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته