• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 164
تعداد نظرات : 145
زمان آخرین مطلب : 5400روز قبل
ادبی هنری

محمد كاظم كاظمی، مهاجری افغانی است كه در مشهد به شغل ویراستاری مشغول است، گاه به تدریس ادبیات فارسی به فرهنگیان مشهد می پردازد و گاه نیز مقاله ای برای «فصلنامه ی شعر» می نویسد.  آخرین کتابش «قصه ی خشت و سنگ» است که نیستان چاپ کرده و به یقین الآن همه ی نسخه هایش فروش رفته و دیگر پیدا شدنی نیست.

اشعار كاظمی ویژگی های خاص خودش را دارد:

تصویرسازی های فراوان كه طنز های تلخی می سازد،

 

... كوه، خرپشته شد و ریگ شد و ارزن شد

 

نیزه، شمشیر شد و دشنه شد و سوزن شد

 

... اینچنین بود كه برف آمد و جنگل یخ بست

 

دست ها، پشت درختانِ معطّل، یخ بست...

 

(مثنوی كفران)

 

تلمیح های فراوان به حوادث تاریخی و روایات ،

 

... تیغ كرّار چه بندد به كمر آن كه به عمر

 

نتواند نهد آتش به كف دست عقیل

 

حجّ وگلزار چه خواهد كند آن بی سر و پا

 

كه نبرده ست به قربانگه شوق اسماعیل...

 

(قصیده ی موعظه)

 

و بالأخره، زبانی سنگین با استفاده های گاه و بیگاه از كلمات دَری

 

حلق سرود، پاره؛ لب های خنده، در گور

 

تنبور و نی، در آتش؛ چنگ و سَرَنده، در گور

 

این شهرِ بی تنفس، لَت خورده ی چه قومی است؟

 

یك سو ستاره زخمی، یك سو پرنده پاره...

 

(شب، همچنان سیاه- غزل اول)

 

كاظمی از سویی دلباخته ی سبك خیال انگیز هندی، آن هم از نوع بیدل دهلوی، است و از سویی وارث زبان پر طمطراق خراسانی. او از این جهت پیرو امثال «علی معلم» است و شعر خود را به كودكی تشبیه می كند كه

 

رگی از جانب هندوی تخیّل برده ست

 

رگی از جانب رندان خراسان دارد

 

(غزل میلاد)

 

***

 

كاظمی، روایتگر دردمندی و غربت و آرزومندی مردم افغان است؛ دردمندی از خیانت های رهبران خودفروخته و سیاست بازان سودجو، غربت آوارگی و مظلومیت و آرزومندی برای فردایی عادلانه و آزاد. مثنوی «پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت» آشكارترین نمونه است و از این دست در اشعار او بسیار هست. در غزلی كه آن را برای «نوجوانان كارگر هموطن»ش سروده، می گوید:

 

... كاش می شد ببینمت روزی، پشت میزی كه از پدر نرسید

 

و كتابی -كه كس نگفته در آن، قصه ی خشت و سنگ- در دستت

 

بازی ات را كسی به هم نزند، دفترت را كسی قلم نزند

 

و تو با اختیار خط بكشی، خط یك سرنوشت در دستت

 

(غزل قصه ی خشت و سنگ)

 

اما اگر فكر كنیم كه كاظمی راوی درد مردم افغانستان است و بس، حتماً اشتباه كرده ایم. او از چیزهایی بیزاری می جوید كه دردِ مشترك همه ی جوامع است و چیزهایی را می ستاید كه خواسته ی تمام ملت های آرزومند است. شاید تا به حال هیچ شاعر انقلابی ای به اندازه ی كاظمی نتوانسته چهره های مختلف اسلام آمریكایی (اسلام تحجر و مقدس نمایی، اسلام ذلت و سازش، اسلام سرمایه داری و مرفهین بی درد، اسلام خدعه و فریب و ریا و ...) را در اشعارش منعكس كند و چهره  حقیقی اسلام ناب (اسلام محرومان و عارفان مبارزه جو) را به نمایش بگذارد. كاظمی در رسوا كردن انسان های ترسو و دورو مهارت تمام وكمالی دارد و البته هشدار می دهد كه جهل مردم نسبت به اسلام ناب و سرچشمه های پاك آن، باعث فریب خوردنشان از همان مسلمان نماهای كافرباطن خواهد شد.

 

...و عجب نیست كه در غیبت شیران خدا

 

قاضی شهر شود، گاو بنی اسرائیل...

 

(قصیده ی موعظه)

 

...شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد

 

بدر نشناسد و صِفّین و جَمَل نشناسد

 

شِعب نادیده چه داند كه مسلمانی چیست؟

 

فرق تیغ علوی با زَر سفیانی چیست؟...

 

(مثنوی غدیر)

 

***

 

ما تنها از دشمنان بیرونی ضربه نمی خوریم. رفیقان نیمه راه، دوستان نادان و قدرت طلبان داخلی به همان اندازه خطر ناكند و كاظمی می خواهد كسی روی كمك آنان حساب باز نكند.

 

...درخت و مزرعه را نیمه جان شما كردید

 

و دنده های مرا نردبان شما كردید

 

فرشته بودید، آن گونه ای كه شیطان بود

 

و مرد، خاصه در آن جا كه  خوردن آسان بود

 

برادری به زبان بود، ما ندانستیم

 

فقط به خاطر نان بود، ما ندانستیم

 

...سبب نبودید، سوزنده ی سبب نشوید

 

نجاشی ار نتوان شد، ابو لهب نشوید...

 

(مثنوی از دهان تفنگ)

 

...جدا كردند دست از شانه های ما همان قومی

 

كه می بستیم روزی شانه های زخمیِ هم را

 

به جرم هفت خوان، قربانی نامردمی گشتن

 

نكُشت این چاه، ننگ آن برادر كُشت رستم را

 

(غزل تباهی)

 

...گفتید «لب ببند كه با هم برادریم»

 

من یوسفم؛ كه است كه با من برادر است؟

 

ما دل به رهنمایی این ها نبسته ایم

 

پایی اگر دراز كنی جاده رهبر است...

 

(غزل ابوذر)

 

***

 

سراسر اشعار كاظمی، عدالتخواهی و نكوهش رفاه زدگی و عافیت طلبی و دنیاپرستی (یا به قول خودش «هجو مردم پروار») است.

 

... گفتمش «باید شقایق بود» گفت

 

«نرخ امروزِ شقایق چند بود؟»...

 

(غزل پیوند 1)

 

... گفت «دیدم شب طوفان چه خطرها كردند

 

جنگ ها را چه دلیرانه تماشا كردند

 

آنچنانی كه نیاید به زبان، می خوردند

 

شب توفان، همه چون شیرِ ژیان می خوردند»...

 

(مثنوی اُحد 3)

 

دین، در نگاه كاظمی، چیزی فراتر از اعمال ظاهری است و اگر با ادا كردن حقوق سیاسی و اقتصادی مردم همراه نباشد، بی ارزش است.

 

... دین اگر هست، برآرنده ی دِیْنی باشد

 

دل چه بندید بدین صوم وصلاة و ترتیل؟...

 

(قصیده ی موعظه)

 

از همین روست كه او انتقادات شدیدی به مقدس نمایان گوشه گیر و عافیت طلب و فرصت طلب وارد می كند، همانند آن چه در مثنوی «روایت» آورده است.

 

... هر كه را شغلی ست در عالَم

 

شغل بعضی ها مسلمانی ست...

 

(قصیده ی نابسامانی)

 

***

 

دعوت به مبارزه و اظهار تنفر از گداصفتی و ذلّت، بخش مهم دیگری از اشعار او را می سازد.

 

... در كفن هم اثر از وضع جنون خواهد ماند

 

دست ما با تیغ از خاك برون خواهد ماند

 

...محو فرعون مشو، نیل شدن آسان است

 

سنگ پیدا كن ابابیل شدن آسان است

 

هر كه با عذر و بهانه ست، بِهِل تا برود

 

هر كه پابسته ی خانه ست، بِهِل تا برود

 

(غزل اُحد 2)

 

... نانِ مفت آمده ننگ دهن است ای مردم

 

این روایت سندش خون من است ای مردم

 

...سیبِ دندان زده با هر كه رسد بذل كنند

 

روغنِ ریخته را نذر ابوالفضل كنند

 

...آن كه با كاسه ی پس خورده نشد شاد منم

 

و درختی كه تبر خورد و نیفتاد منم

 

آتش از من نفسی وام گرفت آتش شد

 

باد از خیمه ی من كرد گذر، سركش شد...

 

(غزل اُحد 3)

 

... هر كس به گونه ای به هدر داد آن چه داشت

 

یك عده هم كه سگ نشدند استخوان شدند

 

(غزل آشتی)

 

كاظمی ظلم پذیران را در گناه ظالمان شریك می داند و می گوید برای انتظار ظهور نیز باید به پا خاست و مبارزه كرد.

 

... دعاگران همه البته، مُجرّب است دعاهاشان

 

ولی حقیر یقین دارم كه انتظار همان جنگ است

 

(غزل انتظار)

 

... مَحرمان «باید»شان سیلیِ «شاید» خورده

 

و عمل، قفلِ «اگر مرد بیاید...» خورده

 

... ترسم آن روز كه از قلّه فرود آید مرد

 

سیصد و سیزده آدم نتوان پیدا كرد

 

ترسم آن روز كه مردانِ سرانجام آیند

 

این جماعت همه با بقچه ی حمام آیند...

 

(مثنوی كفران)

 

***

 

اشعار كاظمی در نگاه اول، تلخ و یأس آلود است. كاظمی خود در غزل «آینگی» می گوید سبب این تلخی ها، رنج هایی است كه كشیده و نامردمی هایی است كه دیده.

 

...گُل چیدم اگر، مثنوی عطر سرودم

 

گِل خوردم اگر، بیت گِل آلود نوشتم

 

...من سوخته ی آتش هفتاد تنورم

 

كافر مشماریدم اگر دود نوشتم

 

اما با یك نگاه دقیقتر، می توان روح «امید»، «اعتماد به نفس» و «بی باكی» را در جای جای اشعارش لمس كرد؛ چه این امیدبخشی همچون غزل «كهكشان»، آشكارباشد، چه مانند پیروزی سرباز بر وزیر در غزل «شطرنج»، غیرمستقیم گفته شود. فردایی كه كاظمی ترسیم می كند، فردایی روشن است و البته این فردا جز با همّت و خستگی ناپذیری بدست نمی آید.

 

... آخر اما صبر كن ای آسمان، خواهی شنید

 

نور صد خورشید می گیریم از این ماهی كه نیست

 

دست اگر آن دستِ دیروزینِ ما باشد كه هست

 

باز هم گندم برون می آرد از كاهی كه نیست...

 

(غزل آن دست دیروزین)

 

...ما شاخه های سركش سیبیم، عینِ هم

 

یك باغبان بیاید و پیوندمان زند

 

مشت جهان و اهل جهان بازِ باز شد

 

دیگر كسی نمانده كه ترفندمان زند

 

...سر می دهیم «زمزمه های یگانه» را

 

حتی اگر زمانه دهان بندمان زند

 

(غزل پیوند 2)

 

اسلام نابی كه كاظمی معرفی می كند، دینی است پاسدار عدالت و مخالف با تحجر و ریاكاری؛ یعنی دینی كه در طول تاریخ، همه ی رنج دیدگان و خداپرستان حقیقی به آن عشق می ورزیده اند؛ و كاظمی در این میان تنها راوی این «زمزمه های یگانه» به زبان شعر است.

 

محمد کاظم کاظمی از زبان خودش

شنبه 26/11/1387 - 22:22
ادبی هنری
ما شاخه های سركش سیبیم، عینِ هم

 

یك باغبان بیاید و پیوندمان زند

 

مشت جهان و اهل جهان بازِ باز شد

 

دیگر كسی نمانده كه ترفندمان زند

 

...سر می دهیم «زمزمه های یگانه» را

 

حتی اگر زمانه دهان بندمان زند

 

(غزل پیوند 2)

شنبه 26/11/1387 - 22:18
دانستنی های علمی

کسی که شروع کرده٬ نیمی از کار را انجام داده است.
[هوراس]

چهارشنبه 23/11/1387 - 11:21
دانستنی های علمی

شکست تنها نتیجه غفلت و تنبلی ما نیست٬ نتیجه موفقیت سایرین نیز هست.
[ژونل کونا]

چهارشنبه 23/11/1387 - 11:20
دانستنی های علمی

متداول ترین دعای ساعات احتضار به تمامی زبانها این است: «خداوندا٬ اگر یقین داشتم که همین امشب میمیرم٬ السّاعه توبه میکردم.»

چهارشنبه 23/11/1387 - 11:19
دانستنی های علمی

وقتی قرار باشد نظرمان را درباره کسی دگرگون کنیم٬ آزاری را که به ما رسانده گران به پایش مینویسیم

نیچه

چهارشنبه 23/11/1387 - 11:17
مصاحبه و گفتگو
تاریخ به مردم بصیرت میبخشد؛ شعر٬ ادراک؛ ریاضیات٬ هوشمندی؛ فلسفه٬ عمق؛ اخلاق٬ جدیّت؛  منطق و سخن دانی٬ قناعت.
چهارشنبه 23/11/1387 - 11:14
شعر و قطعات ادبی

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد

دعا کبوتر عشق است, بال وپردارد

بخوان دعای فرج را وعافیت بطلب

که روزگارپی فتنه زیر سر دارد

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

 زپشت پرده غیبت به ما نظر دارد

بخواندعای فرج را بیاد خیمه سبز

 که اخرین گل سرخ از دلت خبر دارد

دوشنبه 21/11/1387 - 20:35
مصاحبه و گفتگو

هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن:

اعتماد ، قول ، رابطه و قلب


زیرا وقتی این ها می شکنند صدا ندارند
!

ولی درد بسیاری دارند


چارلز دیکنز

چهارشنبه 16/11/1387 - 11:30
مصاحبه و گفتگو
پروردگارم ،مهربان من از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است و هر زمزمه ای بانگ عزایی و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...در هراس دم می زنم  در بی قراری زندگی می کنم و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی استمن در این بهشت ،همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم."تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"

"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"

دردم ، درد "بی کسی" بود

« دکتر علی شریعتی»

 

چهارشنبه 16/11/1387 - 10:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته