• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 154
تعداد نظرات : 61
زمان آخرین مطلب : 5289روز قبل
محبت و عاطفه


هر روز برایت نامه ای نوشتم ...

از دل تنگی هایم ...

از غمم ...

از عشقم ...

از ...

و در آخر

کشوی میزم پر شد از نامه هایی که

هیچ وقت نخواندی ...

پر شد از نامه های هیچ کسی ...

 

چهارشنبه 3/7/1387 - 17:40
محبت و عاطفه


در گذرند ...

این روزگار گذراندن هیچکسی ...

این روزگار گذراندن بی تو ...

این روزگار گذراندن تنها ...

این روزگار گذراندن ...

چهارشنبه 3/7/1387 - 17:39
محبت و عاطفه


از دلم برایت گفتم ...

از عشقم !

از غمم !

از رویایم !

از ...

خندیدی و گفتی مانند اسمت رویایی هستی !

و ندانستی در دل من

آنان رو یا نیستند !

در دل من ...

آنان در عین واقعیت اند !

چهارشنبه 3/7/1387 - 17:37
محبت و عاطفه


به من گفتی رویایی !

به من گفتی دیوانه!

رهایم کردی و گفتی :

برو شهر پشت دریاهای سهراب را پیدا کن !

برو تنها برو ... دیوانه !

گفتی برو و رهایم کردی !

و ندانستی چرا خواستم به آن شهر بروم ؟!

چون در آنجا ...

مجبورت نمی کنند و

از یادت نمی برند و

تنهایت نمی گذارند و

نمی گویند غیر از این باش !

کاری که تو با من کردی ...

چهارشنبه 3/7/1387 - 17:36
دانستنی های علمی

پدر . مادر
ممنون که برایم هر چه خواسه ام خریده اید ...
ممنون که سر ماه به من پول توجیبی داده اید ...
ممنون برای ...
غذاها...
خوراکی ها...
لباس ها...
کفش ها...
ممنون برای ...
ولی کاش می توانستم بگویم
من تنها پول نمی خواهم !
من تنها لباس نمی خواهم !
 من تنها چیزهای مادی نمی خواهم !
ممنون برای همه چیز ...
ولی کاش می دانستید
من به جز این ها...
عشق می خواهم ...
با هم بودن می خواهم ...
مهربانی می خواهم ...
ممنون برای همه چیز ...
ولی کاش می دانستید من به جز این ها ...

سه شنبه 2/7/1387 - 15:5
محبت و عاطفه

می گویی خسته ای
از این روزهای بی خورشید ...
از این شبهای بی ستاره ...
از این اتاق تاریک ...
از این فکر مخدوش ...
حتی از خستگی هم خسته ای !
کاش می توانستم کاری کنم
کاش می توانستم ...
برای روزهایت خورشید
برای شبهایت ستاره
برای اتاقت پنجره
هدیه بیاورم
ولی نمی توانم !
آخر من هیچ کس تو هستم !
نمی دانم !
شاید آن قدر فراموشم کرده ای
که حتی برایت هیچ کس هم نیستم !

سه شنبه 2/7/1387 - 15:0
محبت و عاطفه

معشوق زعاشق پرسید :

به کدام عاشق تری خود یا من ؟

و عاشق پاسخ داد :

از بهر خود مرده ام و از برای تو زنده ام

نام و نشانم را از کف داده و حضورم تنها به خاطر تو است

آموخته هایم را از یاد برده و با شناخت تو دانشمند گشته ام

تمام توانم را از دست داده و از نیروی تو توانمند شده ام

عاشق خود هستم عاشق تو هستم

عاشق تو هستم عاشق خود هستم

شنبه 23/6/1387 - 20:44
خانواده

آدمک به خودت بنگر !

مانند خاک مادی شده ای !

معیارت شده مدل مو و لباس !

کاش می توانستی درون بقیه را ببینی نه ظاهرشان را !

کاش ...

شنبه 23/6/1387 - 20:16
خانواده

در کودکی هم بازی ام بودی

چشمانت پاک و معصوم بود

در بازی حتی یک بار هم تقلب نکرده بودی

چه شده حالا که بزرگ شدی

دروغگوی ماهری شدی ؟!

معصومیت چشمانت دیگر

پشت آن همه آرایش پیدا نیست !

مطمئنم کودکی ات جایی درون توست

پیدایش کن ...

شنبه 23/6/1387 - 20:15
محبت و عاطفه

چطور می توانم باور کنم ؟!
وقتی می گویی با منی
اما آدرس قلبم را نمی دانی
شاید من هیچکس همه کس توام

شنبه 23/6/1387 - 20:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته