• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 15639
تعداد نظرات : 1110
زمان آخرین مطلب : 3911روز قبل
اهل بیت

فلسفه عزاداری حسینی، زنده نگه داشتن اسلام و مکتب اهل بیت( ع) است، اما بعضا بر اثر ورود آسیب‌ها، آفات و تحریفات این هدف و فلسفه اصلی تا حدودی فراموش و اهداف کاذب دیگری جایگزین آن شده است، سهراب محمودی، طی یادداشتی به آسیب شناسی عزاداری سالار شهیدان امام حسین علیه السلام در برخی مجالس پرداخت

صدای شیعه: متن این یادداشت به شرح ذیل است :

سلام و درود خدا بر آنهایی که در عزای سالار شهیدان گریه می کنند.

متاسفانه در برخی مجالس عزاداری و نحوه تعزیه گردانی و مجلس سینه زنی سنتی سالار و سرور شهیدان امام حسین علیه السلام بیشتر به یک مجلس گردانی ظاهری تبدیل می شود و بیم آن می رود که دل‌های پاک و باصفای آن عزیزان از درونی کردن شعائر و ارزش‌های عاشورایی فاصله بگیرد و بیشتر روبنایی شود، بگونه ای که فقط به ریتم آهنگ و هارمونی نوحه توجه شود تا به عمق مصیبت و دلسوختگی و پاک باختگی در آن.

این تذکر از باب تکریم شعائر روضه امام حسین (ع) و مجالس، بدور از هرگونه تعریض و خدای ناکرده تردید در نیت دلسوختگان حسینی گفته می شود تا در آن گوشه چشمی از حضرت ابا عبدالله و ولی عصر روحی فدا بر دل‌های سوخته ما نیز بشود. در مقام نمادشناسی نام مبارک امام حسین علیه السلام تبدیل به حوسین می شود؛ تا همه چیز تحت الشعاع هروله ها وحوسین حوسین‌های تامل برانگیز شود!

تفاوت‌های «حسین» و «حوسین»

1- حسین علیه السلام یکی بیشتر نیست، امام حوسین‌ها متفاوت است و حوسین این مداح با حوسین آن مداح فرق می کند.

2- یاران حسین علیه السلام او را بنده خدا می دانند، ولی یاران حوسین فریاد حوسین اللهی سر می دهند.

3- حسین علیه السلام نماز را در بحبوحه جنگ در اول وقت به جای می آورد، اما حوسین نماز صبح را فدای مجالس شبانه می کند.

4- درد حسین علیه السلام درد دین و شرافت انسانی بود، اما همه مشکل حوسین عطش و سیراب کردن بستگانش بود .

5- ظهر عاشورا در مجلس حسین علیه السلام صدای الله اکبر و حی علی الصوه به گوش می رسد، اما در مجلس حوسین فریاد حوسین حوسین به جنگ اذان می رود.

6- حسین علیه السلام را باید از مطهری ها شناخت، اما حوسین را در لابلای آواز ناعالمان و ناعارفان باید جست.

7- حسین علیه السلام برای تمام سال زنده است و الگویی برای هر لحظه زندگی ماست، اما حوسین فقط ده روز سال جلوه می کند و بقیه سال بهانه ای است برای دور هم جمع شدن دوستان.

8- دوستان حسین علیه السلام ناخودآگاه خون گریه می کنند اما دوستان حوسین خودآگاه خودزنی و مجلس گرمی می کنند و هر کس کبودی صورت و سینه اش بیشتر باشد مقرب تر است .

9- حسین علیه السلام برای گفتن حرف خود به چیزی نیاز ندارد اما حوسین به طبل و بوق و کرنا و سبک پاپ نیاز دارد.

10- در مجلس حسین علیه السلام رسیدن به معرفت مهم است، اما در مجلس حوسین ترتیب صفها و ریتم نوحه و بالا و پایین پریدن‌ها.

11- حرارت حسین علیه السلام هرگز در دل‌ها سرد نمی شود، اما حرارت حوسین بعد از یک شور زدن سرد می شود .

12- عاصیان و گنهکاران برای شفاعت و توبه به مجلس حسین علیه السلام می روند، اما در مجلس حوسین برای مجلس گردانی و ندانسته گاهی با مزاحمت برای دیگران وآلودگی به گناه.

13- حسینی ها قبولی را به اطاعت از خدا و خلوص نیت و پاکی دل می دانند، اما حوسینی ها می گویند: هر چه می خواهد دل تنگت بکن فقط یا حوسین فراموش نشود .

عزیزان آنکه در کربلای 61 هجری به شهادت رسید امام حسین (ع) بود نه حوسین!

http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:51
اهل بیت
از درخت هدایتی چون رسول اکرم و بیخ و شاخی چون علی و فاطمه، میوه‌ای جز حسین انتظار نتوان داشت که رسول خدا خود فرمود: «انا شجره الهدی و علی اصل‌ها و فاطمه فرعها و الحسن و الحسین ثمرها و شیعتنا اوراقها»1 و ناصر خسرو گوید:

‏شجر حکمت پیغمبر ما بود و بر او

هر یک از عترت او نیز درختی ببرند

پسران علی امروز مر ور را بسزا

پسرانند چو مر دختر او را پسرند

پسران علی آن‌ها که امامان حق‌اند

به جلالت به جهان در، چو پدر مشتهرند2

تأکید ناصرخسرو بر این که پسران علی یعنی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پسران پیغمبر(ص) هستند، در حقیقت رد و نقیضی است بر عقیده‌ای که در میان اعراب شهرت یافته بود که فرزندان دختر در حقیقت‌ فرزند نیستند؛ زیرا آنان از صلب بیگانه‌اند و در تأیید این موضوع استشهاد به قول اکثم به صیفی می‌کردند که در نکوهش دختران گفته است: «آنان دشمنان را می‌زایند و به بیگانگان ارث می‌گذارند.»

و همچنین به قول آن شاعری که گفته است:

بنون بنو ابناء‌نا و بناتنا

بنوهن ابناء الرجال الا باعد3

یعنی: «پسران پسران ما، پسران ما هستند و پسران دختران ما، پسران مردان بیگانه‌اند.»‏

ولی در آیة مباهله، آنجا که گفت: «قل تعالو اندع ابناءنا و ابناءکم»؛4 با اطلاق ابناء بر حسنین و همچنین پیغمبر که فرمود: «هذان ابنای امامان قاما او قعدا»؛5 یعنی حسن و حسین پسران من هر دو امام هستند، چه قیام کنند و چه قعود نمایند، قلم بطلان بر این اندیشة ضعیف کشید و بر همین اساس امامان شیعه از نسل و ذریه حسین(ع) هستند و در عین حال نسل و ذریه محمد(ص) هم محسوب می‌شوند؛ هرچند که از فرزند دختر با او می‌پیوندند.

به همین مناسبت بود که در جنگ صفین، حضرت علی(ع) فرمود: «مگذارید این دو جوان ـ یعنی حسن و حسین(ع) ـ با من وارد کارزار شوند؛ زیرا می‌ترسم که آن دو کشته شوند و نسل رسول خدا منقطع گردد.»6

و نیز هنگامی که از محمد بن حنفیه سؤال شد که چرا پدرت چنان که تو را به جنگ برمی‌انگیزد، حسن و حسین را برنمی‌انگیزد؟ پاسخ داد: «حسن و حسین چشمان اویند و من دست راست او هستم، و او با دست خود از دو چشمش دفاع می‌کند.»7‏

آری، علی از این دو چشم خود نگهداری کرد تا نسل رسول(ص) منقطع نگردد و یادگار او جاودان بماند و این یادگاری همان است که ناصر خسرو بدان اشارت کرده است:

‏گزین و بهین زنان جهان

کجا بود جز در کنار علی

‏حسین و حسن یادگار رسول

نبودند جز یادگار علی8

پیامبر(ص) و علی(ع) که از دنیا رفتند، صفات نیک و برجستة خود را در این دو یادگار خود به جای گذاشتند تا همچنان که رسول خدا اسوه‌ای حسنه و علیّ مرتضی شهیدی نمونه بود و هر دو جامع علم و شجاعت وجود بودند، این صفات در فرزندان آنان زنده بماند و عالمیان را بهره‌مند سازد.

فاطمه(س)، دو فرزند خود حسن و حسین را نزد رسول خدا(ص) آورد، آن‌گاه که رسول خدا در بستر مرگ بود، و گفت: «ای رسول خدا! این دو پسران تواند. برای آنان چیزی به ارث بگذار.»

پیغمبر(ص) فرمود: «هیبت و سودت خود را برای حسن و جرأت و جود خود را برای حسین می‌گذارم.»9

همچنین روایت شده است که پس از رحلت حضرت علی(ع)، محمد بن حنفیه نزد حسن و حسین(ع) آمد و گفت: «میراث پدرم را به من بدهید.»

آنان گفتند: «تو خود دانی که پدرت زر و سیمی از خود به جای نگذاشته است.»

او گفت: «این را می‌دانم ولی من میراث مال را نمی‌جویم بلکه میراث علم او را از شما می‌خواهم.»10

ناصرخسرو در موارد متعدد اشاره به این حقیقت که علی(ع) سیم و زری نداشت و آنچه که به ارث گذاشت علم و دین بود، کرده است؛ از جمله:

‏نبود اختیار علی سیم و زر

که دین بود و علم اختیار علی11‏

**‏*

‏میراث رسول است به فرزندش از او علم

زین قول که او گفت شما جمله کجائید12

و صریحاً می‌گوید که برای به دست آوردن علم، تأکید ناصرخسرو بر این که پسران علی یعنی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پسران پیغمبر(ص) هستند، در حقیقت رد و نقیضی است بر عقیده‌ای که در میان اعراب شهرت یافته بود که فرزندان دختر در حقیقت‌ فرزند نیستند، باید وارد مدینه علم و حصن آل مصطفی شد؛ یعنی چنگ به دامان امام علی(ع) و فرزندان او زد:

‏در مدینه علم ایزد جغدکان را جای نیست

‏جغدکان از شارسان‌ها قصد زی ویران کنند

مر تو را در حصن آل مصطفی باید شدن

تا ز علم جد خود بر سرت درّ افشان کنند13

که مدینة علم همان است که پیغمبر(ص) فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها».14 و حصن آل مصطفی همان است که امام رضا(ع) فرمود: «ولایه علی بن ابی‌طالب حصنی»15 شرافت و بزرگی حسن و حسین چنان بود که حضرت علی(ع) به نام آنان مکنّی بود؛ یعنی در زمان رسول خدا، به وی ابوالحسنین می‌گفتند. به این بیت ابوالاسود دئلی که در مرثیه حضرت علی سروده، بنگرید:

اذا استقبلت وجه الی حسین

رأیت البدر فوق الناظرینا16‏

و بر همین قیاس در خطبه‌ها و خطابه‌ها اطلاق ابوالحسنین بر آن حضرت شده است.17 و نیز حسن و حسین به عنوان دو گل بوستان محمدی ممتاز گشته‌اند و کنیه‌ «ابوالریحانتین» را پیغمبر اکرم(ص) برای حضرت علی(ع) به کار برده است که بنا بر روایتی رسول خدا(ص) سه روز پیش از وفاتش خطاب به حضرت علی(ع) فرمود: «السلام علیک یا اباالریحانتین اوصیک بریحانتی من الدنیا: سلام بر تو‌ای پدر دو ریحانة من، من سفارش این دو ریحانة خود را در دنیا به تو می‌کنم».18‏

این کلمة «ریحانه» همان است که ناصرخسرو از آن به گل و یاسمین تعبیر کرده است:

حسین و حسن را شناسم حقیقت

‏به دو جهان گل و یاسمین محمد

چنین یاسمین و گل اندر دو عالم

کجا رست جز در زمین محمد19

ناصرخسرو در دیوان خود کلمه شبر و شبیر را نیز به جای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به کار می‌برد، مانند:

بیاویزد آن کس به عذر خدای

‏که بگریزد از عهد روز غدیر

‏چه گویی به محشر اگر پرسدت

از آن عهد محکم شبر یا شبیر20

از پیغمبر خدا روایت شده که فرمود: «هارون دو پسر خود را شبر و شبیر نام نهاد و من دو فرزندم حسن و حسین را بدانچه‌ هارون دو فرزندش را نامید، می‌نامم.»21

ناصرخسرو در جایی دیگر گوید:

جوانی ستوده است مدحت مر او را

بس است و جز این نیستش هیچ مفخر

که سادات جمع جوانان جنت

نبی گفت هستند شبّیر و شبّر22

بیت دوم اشاره به حدیثی است که از پیغمبر روایت شده که آن دو یعنی حسن و حسین سید شباب اهل‌الجنه هستند23 و این تعبیر پیغمبر چنان دلپذیر بود که حضرت علی نیز با همین تعبیر در نامة خود که به معاویه نوشت، از حسنین یاد کرد. ناصرخسرو در دیوان خود مکرر اندر مکرر اشاره به شهادت امام حسین(ع) و واقعة کربلا کرده و از قاتلان او به زشتی یاد می‌کند و آنان را به سگان مست گشته تشبیه می‌نماید؛ مانند این دو مورد:

‏هیچ شنودی که به آل رسول

رنج و بلا چند رسید از دهاش

دفتر پیش آر و بخوان حال آنک

شهره از او شد به جهان کربلاش

تشنه کشته شد و نگرفت دست

حرمت و فضل و شرف مصطفاش

وآن کس کو کشت مر آن شمع را

باز فرو خورد همین اژدهاش24

*‏**‏

‏بی‌عصا رفتن نباید چون همی بینی که سگ

مر غریبان را همی جامه بدرّد بی‌عصا

‏پاره کردستند جامه دین بر تو لاجرم

آن سگان مست گشته روز حرب کربلا25

و نیز در موارد متعدد به مناسبتی اشاره به «خون حسین» می‌کند مانند دو مورد زیر:‏

من که ز خون حسین پر غم و دردم

شاد چگونه کنند خون رزانم

از تو بدین کارها بماندم شاید

‏گرچه نشاید همی که از تو بمانم26

*‏**‏

‏حاکم در خلوت خوبان به روز

نیم‌شبان محتسب اندر شراب

خون حسین آن بچشد در صبوح

وین بخورد ز اشتر صالح کباب27

و در بیت زیر اظهار تأسف و اندوه بر شریعت اسلام می‌کند که بدانجا رسیده است که سر عزیزترین و گرامی‌ترین فرزند رسول(ص) را به طمع حطام دنیا از تن جدا می‌کنند:

‏شاید که بگریند بر آن دین که بدو در

فرزند نبی را بکشند از قبل زر

ور یار رسول است کشنده پسر او

پس هیچ مر او را نه عدو بود و نه کافر28

‏و این تأسف ناصر خسرو بر دین اسلام برای بسیاری از شاعران پیدا شد؛ چنان که کمیت هم بر تعطیل احکام دین بدین‌گونه اظهار تأسف می‌کند:

‏و عطلت الاحکام حتی کأننا

علی مله غیر التی نتحل29

و مسلماً ناصر خسرو آنجا که می‌گوید:

‏نشنودی آن مثل که زند عامه

مرده به از به کام عدو رسته30

همان رجز معروف حسینی را به یاد داشته که از بس مردم آن را بر زیان راندند، حکم مثل سائر را یافته و ورد زبان عامه گشته است:

‏الموت اولی من رکوب العاری

والعار اولی من دخول الناری31

عبارات ناصر خسرو در موارد متعدد اشاره به این حقیقت که امام علی(ع) سیم و زری نداشت و آنچه که به ارث گذاشت علم و دین بود، کرده است مانند: «المنیه و لا الدنیه»32 و «موت فی قوه و عز اصلح من حیات فی ذل و عجز»33 و اشعاری مانند:‏

‏نترسیدند از مردن گه جنگ

ز نام بد بترسیدند و از ننگ34

تحت تأثیر همین سخن مردانة حسین(ع) به وجود آمده است که حتی در برخی از اشعار تصریح به نام او نیز شده است مانند:

‏والحسین الذی تخیران یق

ضی عزیزا و لایعیش دنیا35‏

سخنی را که امام حسین(ع) در روز عاشورا گفت و با آن سخن، ذلت و حقارت را زیر پا گذارد، تا ابد بر صفحه‌های تاریخ می‌درخشد و تا قرن‌ها بعد هرگاه سخن از کسانی به میان می‌آید که تن به زیر بار خواری و ننگ ندادند و مرگ با عزت را بر زندگی توأم با ذلت اختیار کردند؛ نام حسین بن علی در رأس آنان قرار می‌گیرد. چنان که ابن ابی‌الحدید هنگامی که می‌خواهد از «اباه الضیم» یاد کند، عنوان «سید اهل‌الاباء» را برای آن حضرت به کار می‌برد.

از این جهت است که شهادت امام حسین(ع) و جانبازی او، نمونه و اسوه‌ای شد برای همه کسانی که در راه حق جهاد کردند و جان خود را بر سر عقیده و ایمن خود فدا کردند. تاریخ هرگاه که از این‌گونه اشخاص یاد می‌کند، در سرلوحه خود نام سیدالشهدا(ع) را که پیشتاز برای دفاع از حق بوده اول می‌آورد:

‏واذکرن مصرع الحسین و زید

‏و قتیلا بجانب المهراس

والقتیل الذی بحران امسی

ثاویاء بین غربه و تناس36

‏و باز شهادت امام حسین(ع) بود که بوستان شریعت محمدی را آبیاری کرد و به مسلمانان آموخت که آنچه که باقی و جاوید است، روح است و تن که دستخوش نابودی و تباهی است، چندان اهمیت ندارد و باید آن را به موقع خود برای اعتلای کلمة حق و عدالت و نشر دین و تقوی فدا ساخت.


حال که سخن را با ناصر خسرو آغاز کردیم، بی‌مناسبت نیست که سخن را با جمله‌ای از سخنان «اخوان‌الصفا» و «خلان الوفا» به پایان رسانیم. آنان می‌گویند یکی از دلائلی که می‌توان بر بقای نفس پس از مفارقت از بدن اقامه کرد، این است که اهل‌بیت پیغمبر ما بدن‌های خود را در روز کربلا تسلیم به قتل کردند و راضی نشدند که به حکم یزید و زیاد تن در دهند. آنان بر تشنگی و طعن و ضرب صبر کردند تا آن که نفوس‌شان از بدن‌هایشان جدا شد و به ملکوت آسمان بر رفت.

آری، امام حسین(ع) بدن خود را به آسانی تسلیم مرگ کرد تا بدان وسیله روح خود را تا ابد حاکم بر دلهای مؤمنان گرداند و آنان در دفاع از حق و مبارزه علیه باطل، از او الهام گیرند. همان بدنی را که او به خاطر روح، خوار داشت، و آن را تسلیم ضرب و طعن و قتل کرد؛ چنان عزیز و گرامی باشد که همه مؤمنان آرزوی چشم سایی بر خاک او را داشته باشند و رفع اندوه و غم و فقر و بیماری را از آن تربت پاک بجویند.
http://www.sedayeshia.com
پنج شنبه 2/9/1391 - 16:47
اهل بیت

در برپایی این نهضت چه کسانی شریک بودند؟ و چه می‌خواستند؟ این‌جاست که سخن بسیار است و کمتر بدان توجه شده است. چنانکه می‌دانیم این نهضت پنجاه سال پس از رحلت رسول(ص) آغاز گردید و برپا کنندگان آن عراقیان بودند.

عراقیان چه مردمی بودند و چه می‌خواستند؟ همگی مسلمان بودند و با سالار نهضت هم‌آواز؟ چون او از بدعت‌ها که در دین پدید آمده بود، رنج می‌بردند؟ و می‌گفتند: «می‌خواهیم سنت مرده را زنده و بدعت زنده را بمیرانیم»؟

اگر چنین بود پس چرا نهضت، پایانی چنان غم‌انگیز گرفت؟ در کتاب «پس ازپنجاه سال» در این باره تحلیلی کرده‌ام و با توجه به جامعه‌شناسی تاریخ ریشه‌های آن را یافته‌ام و گمان دارم اگر همه کسانی که در این‌باره تحقیق می‌کنند، بدین دقیقه توجه فرمایند، با من هم سخن خواهند شد. پس باز هم می‌پرسم عراقیان یا پدیدآورندگان نهضت چه کسانی بودند؟ خلاصه‌ پژوهش من این است:

عراقیان گروه‌هایی چند بودند و هر گروهشان، ازاین نهضت، رسیدن به هدفی خاص را در نظر داشت:

1 ـ مردمی که از روزگار رسول خدا(ص) تا سال‌های نخست حکومت عثمان، سادگی اسلام را دیده بودند و از عدالت اسلامی آگاهی داشتند، سپس آن دوره را با آنچه جای آن راگرفت، می‌سنجیدند و بر روزگار گذشته دریغ می‌خوردند، چنان ‌که شیوه هر نسلی است که چون پا را از مرزهای چهل و پنجاه سالگی فراتر می‌نهد، می‌گوید: چه روزگارخوشی بود «یاد باد آن روزگاران، یاد باد»

2 ـ گروهی که پایبند دین واحکام اسلام بودند و می‌دیدند چگونه حدود شریعت معطل مانده و فقه اسلام و سنت رسول(ص) بازیچه‌ حکومت‌ها گردیده است، اینان خون دل می‌خوردند و روی به خدا می‌بردند که خدایا برسان آن را که بدعت‌ها را بزداید و سنت‌ها را زنده نماید.

3 ـ گروهی که سال‌ها پیش برای شرکت در فتح اسلامی و برخورداری از غنیمت‌های جنگی از بیابان‌های نجد و تهامه به راه افتاده بودند و در پادگان‌ها به‌سر می‌بردند، آسیب‌های جنگی برای آنان بود و بهره گرفتن از بیت‌المال برای دیگران، بدین رو فرصت می‌بردند تا برخیزند و حق خود را بگیرند.

4 ـ مردمی از ایران که پیش از درآمدن سپاهیان مسلمان بدان سرزمین جاهی یا نانی داشتند و آن را از دست دادند، ناچار رو به عراق نهادند؛ بیشتر در کوفه و کمتر در بصره رخت افکندند، از عجم رانده و در دیده عرب خوار، به ظاهر آرام و درنهان دست به کار.

5 ـ مردمی که داستان‌های درگیری لخمی و غسانی را دهان به دهان شنیده بودند و به خاطر داشتند که پدرانشان سالها با مردم سرزمین‌های شمال عربستان می‌جنگیدند و اکنون می‌دیدند شام مرکز خلافت اسلامی است و عراقیان ریشخند شامیان‌اند.

6 ـ کسانی که فریب وعده‌های دروغین معاویه را خوردند و علی(ع) و فرزندان او را رها کردند و چون معاویه بر مسند نشست، آنان را از خود راند و این روش حکومت‌های خودکامه بوده و هست.

7 ـ سودجویانی که بهره گیری را در اوضاع آشفته می‌بینند و می‌کوشند تا چنین پیش‌ آید و از آن بهره گیرند. اکثریت قریب به اتفاق جمعیت کوفه را که آن روزسیاست گزار عراق بودند، این مردم تشکیل می‌دادند.

اینان همگی در یک چیز یک سخن بودند: «حکومت دمشق برافتد و عراق مرکز خلافت اسلامی شود» ، اماهمه‌ آنان حکومت دین و زمامداری فرزند رسول خدا(ص) را می‌خواستند؟ چنانچه نوشتم جای سخن بلکه سخن‌هاست. سرانجام گروه‌ها دست به کار شدند. در اجتماعی که دین ـ هرچند به ظاهر ـ مورد پذیرش همگان باشد، بیشتر از هر چیز مردم را به نام دین می‌توان به راه انداخت، پس نهضت باید به نام دین آغاز شود و شخصیتی که همه این گروه‌ها او را می‌پذیرند، اداره کننده‌اش گردد، چه کسی بهتر از پسر دختر پیامبر که هیچ‌ گاه با حاکم شام بیعت نکرد. پایان غم‌انگیز نهضت را همه می‌دانید و چنانکه نوشتم، تحلیلی از آن را در کتاب «پس از پنجاه سال» آورده‌ام. اما با شهید شدن حسین(ع) خون نخوابید. یزید به گمان خود نهضت را خاموش ساخت؛ لیکن پنداری باطل بود و از خامی چون وی جز آنچه کرد، انتظار نمی‌توان داشت.

این نهضت، به ظاهر خاموش شد، ولی هیچگاه از سوزش نیفتاد. گاه با قیام سلیمان پسر صرد که مردی مخلص بود و گاه با حکومت مختار که به نام خونخواهی سالار شهیدان، پایه‌های حکومت خود را برای مدتی کوتاه محکم ساخت. و از آن پس وسیلتی گردید برای آنان که از دست حاکمان اموی در رنج بودند و چنان که می‌دانیم تیره‌ای از عرب که از حکومت آنان دل خوش نداشت، کوشید تا با یاری خراسانیان و همة آن گروه‌ها که برشمردیم و در هر عصر و هر نهضتی دست به کار می‌شوند، حکومت را سرنگون کردند، اما به جای «الرضا من آل محمد» و «الرضا من آل عباس» پیش از پانصد سال بر سرزمین‌های اسلامی خلافت کرد.

درهمه‌ این آشوب‌ها و قیام‌ها دسته‌ای که کمتر بهره گرفت، دوستداران راستین رسول‌الله(ص) و آل علی(ع) بودند که زبان‌هاشان همان را می‌گفت که دل‌هاشان می‌خواست. و آنان که در حکومت آل عباس بیش از همه ستم دیدند، فرزندان رسول خدا بودند که از دم تیغ گذشتند و در سیاه چاله‌ها پوسیدند یا از ترس جان، گمنام در دهکده‌ها و بیغوله‌ها به سر می‌بردند و پایان کار بعضی از آنان را در «مقاتل‌الطالبیین» ابوالفرج و دیگر کتاب‌ها می‌توان دید. از پس این ناکامی‌ها بود که شیعیان راستین و دلبستگان به خاندان پیمبر دردهای درونی را در قالب چکامه‌ها ریختند و با سوزناک‌ترین تعبیرها، مظلوم بودن خود را به گوش این و آن رسانیدند. نوحه‌گری درون خانه‌ها آغاز شد، سپس به مسجدها و حلقه‌های عزا کشید. نمونه‌ای از این سوگواری‌ها وسروده‌ها را در کتاب «زندگانی فاطمه(س)» آورده‌ام و به سال352هجری که زنان شیعه روی سیاه کردند و با گریبان چاک در بازارهای بغداد به راه افتادند، صفحه‌ای تازه در تاریخ عزاداری سالارشهیدان گشوده شد و آن‌چنان مؤثر افتاد که تاریخ‌نویسان سنی آن سال را «سنةالبدعه» نامیدند. هرچه سالیان می‌گذشت، بر شمار این مردم می‌افزود. همین عزاداری‌ها بود که اندک اندک پایه‌های حکومت بنی‌عباس را به لرزه در آورد. نمونه‌هایی از این مرثیه‌ها را تاریخ از آغاز سده‌ دوم ثبت کرده است، لیکن مسلماً آغاز آن از روز حادثه، یا اندکی پس از آن بوده، اما به دست ما نرسیده است.‏ درسروده‌های شاعران کشورمان پیش ازسده‌ هشتم هجری در این ‌باره نمونه‌هایی اندک می‌بینیم، اما درسده‌های دهم تا امروز کمترشاعری است که باسرودن مرثیه‌ای، ارادت خود را به خاندان پیامبر نشان نداده باشد. و این مرثیه‌ها و عزاداری‌ها بود که هر سال گروه‌های تازه‌ای را به تشیع درمی‌آورد. در بسیاری از شهرهای شبه قاره‌ هند و برخی سرزمین‌های مسلمان نشین، تعزیه‌سرایی و نوحه‌سرایی است که نخست دلها را به سوی حسین(ع) کشاند، سپس گردن آنان را به امامت پدر و فرزندان حسین درآورد. امروز نیز چنین است و به خواست خدا چنین خواهد بود.

http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:45
اهل بیت

پاسخ آیت الله العظمی سید صادق روحانی به شبهه شهادت امام حسین (ع) توسط شیعیان به شرح زیر است:

سوال :
برخى عقیده دارند که شیعیان عراق حضرت امام حسین‏ علیه السلام را به شهادت رساندند و از این بابت است که بعد از نفرین حضرت‏ علیه السلام بر ایشان، تاکنون گرفتار این نفرین بوده و همیشه در حال هلاکت و کشته شدن هستند به گونه اى که اتفاقات این روزهاى عراق بهترین دلیل بر آن مى باشد. نظر حضرت‏عالى در این مورد چه مى باشد؟

جواب :
باسمه جلت اسمائه
اگر به فرض محال معتقد باشیم که شیعیان، خود، امام حسین‏ علیه السلام را به شهادت رساندند، گناه شیعیان امروز چیست تا به نفرین حضرت امام حسین‏ علیه السلام گرفتار بیایند؟! اگر این گونه باشد که اینان ادعا می ‏کنند، عدالت الهى زیر سؤال مى رود.

علاوه بر این بر اساس یافته ‏هاى تاریخى - آنگونه که یعقوبى در کتاب تاریخ خود ذکر مى کند - کوفه در زمان قیام امام حسین‏ علیه السلام یک منطقه شیعه نشین نبوده است بلکه گروه‏ هاى مختلفى از مردم؛ همانند مسمانان، خوارج، امویان، مسیحیان و یهودیان در این شهر زندگى مى کرده ‏اند و همین‏ ها بودند که در به شهادت رساندن امام حسین‏ علیه السلام دست داشتند.

آنچه این مطلب را تأیید مى کند خطاب حضرت امام حسین‏ علیه السلام به آنان در روز عاشورا مى باشد که فرمود: «اى شیعیان خاندان ابوسفیان واى بر شما باد». (1) و نیز جواب آنان هنگامى که خطاب به آنها فرمود: «با من به کدامین گناه پیکار مى کنید» (2) و پاسخ دادند: «به خاطر کینه‏ اى که از پدرت داریم با تو پیکار مى کنیم.»

--------------------------------------------------------

1) «وَیحَکُم یا شیعة آلِ أبى سفیان»

2) «بأى ذَنبٍ تقاتلونى»

http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:44
اهل بیت

پیامبر اکرم(ص) همچنین فرمود: "هرگاه باغی از باغ های بهشت را دیدید از آن بهره مند گردید، عرض شد: ای پیامبر خدا باغ بهشت چیست؟ فرمود: مجلس مومنان."

این مجالس نقشی اساسی در احیا نهضت ابا عبدالله(ع) و تبیین آرمان های بلند آن شهید سرفراز داشته است.

می توان این مجالس را از مصادیق شجره طیبه قرآنی نامید که قرآن ذکر می کند: "آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن در زمین ثابت و شاخه آن در آسمان است، هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می دهد و خداوند برای مردم مثل ها می زند شاید متذکر شوید و پند گیرید."

شجره طیبه در این آیه این ویژگی ها را دارد: موجودی است پاک و طیب از هر جهت، دارای نظام حساب شده است، اصل و فرع دارد، اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است، شاخه های این شجره طیبه در یک محیط پست محدود نیست بلکه بلند آسمان جایگاه اوست، این شجره طیبه پر بار است و دانش به اذن خداوند است.

این ویژگی ها را به خوبی و مراحل نهضت عاشورا و مجالس ابی عبدالله (ع) می توان دید.

شیعیان میوه های شیرین این مجالس را از آغاز تاکنون فراوان دیده اند. بقا تشیع بویژه در ایران اسلامی مدیون این مجالس است.

"رضا خان" برای براندازی اسلام روی کار آمد اما او و فرزند خبیثش به برکت این مجالس نتوانستند به هدف های تعیین شده خود برسند.

راز تمامی این عدم موفقیت ها تاکید اهل بیت(ع) و اصرار آنها بر برپایی مجالس ابی عبدالله(ع) است.

** تاریخ مخالفت با مجالس حسینی

نخستین گروه مخالف با عزاداری و مجالس حسینی بنی امیه است که خود بانی جنایات در حادثه عاشورا بودند و "هشام بن عبدالملک" بیش از سایر سلاطین اموی در این راه تلاش کرد.

آنان در صدد بودند که روز عاشورا را روز جشن و شادی بسازند.

"ابن حجر" می گوید: نخستین کسی که روز عاشورا در حضور "عبدالملک بن مروان" و گروهی از صحابه و تابعین جشن گرفت، "حجاج بن یوسف ثقفی" بود. آنگاه اعلام شد که یادآوری قتل و شهادت حسین(ع) و مصائب آن بر گویندگان و خطبا حرام است.

بعد از آنان "بنی العباس" این راه را دنبال کردند و نمک خورها و نمکدان شکن ها به نام محبت اهل بیت(ع) مردم را به سوی خود فراخواندند و همانند بنی امیه با اهل بیت(ع) برخورد کردند. "ابوالعطاء سندی" شاعر عرب می گوید: "ای کاش ظلم و ستم بنی مروان برایمان ادامه داشت و عدالت بنی العباس در آتش بود."

آنان کینه بی پایانی با سالار شهیدان ابی عبداللّه الحسین(ع) داشتند.

نخستین اهانت به مرقد مطهر حضرت از سوی "منصور عباسی" و سپس فرزند او "هارون" صورت گرفت که دستور تخریب حرم امام حسین(ع) را صادر کردند و سپس در عصر "متوکل" که بیشترین جسارت ها به دستور او صورت گرفت.

مورخان نوشته اند: متوکل در سال های (233، 236، 237، 247) هجری قمری 17 بار دستور تخریب حرم حضرت، شخم زدن، آب رها کردن بر مرقد نورانی ابی عبداللّه(ع) را صادر کرد.

ذهبی می گوید: متوکل دستور به نابودی حرم امام حسین(ع) و خانه های اطراف آن را داد و دستور داد آنجا را شخم زدند و مردم را از زیارت امام حسین(ع) ممنوع ساخت، قبر را به کلی منهدم ساخت و گنبد و بارگاه حضرت تبدیل به یک بیابان صاف شد.

متوکل معروف به دشمنی با اهل بیت(س) بود. "یعقوب بن سکیت" شاعر و ادیب معروف می گوید: به خدا قسم اگر بنی امیه پسر دختر پیامبر را مظلوم کشتند، بنی العباس هم همانند آنها عمل کردند و قبرش را منهدم ساختند. آنها متاسف بودند از اینکه نبودند تا در قتل حضرت شریک باشند و آن را با برخورد با استخوان های ابی عبداللّه(ع) جبران کردند.

صاحب "مقاتل الطالبین" که از مورخان اهل سنت است نوشته، که متوکل این جسارت ها را توسط فردی بنام "دیزج" که یهودی الاصل بوده به انجام رسانده است.

این جسارت در دوره "موفق عباسی" در سال 269 و در دوره "المستر" در سال 526 صورت گرفت که بسیاری از اشیا گران قیمت آن مضجع نورانی به سرقت رفت.

در کنار این اهانت ها، برخورد شدید با زائران و مجالس حسینی هم بوده است و بعد از آن برخوردها با عزاداری سالار شهیدان در سیره جباران و قلدران دیگر همانند رضاخان و "صدام" و تکفیری های عصر کنونی همچنان ادامه دارد.

همسر رضاخان (که او نیز زن فاسدی بود) می گوید: "حسینقلی خان اسفندیاری شوهر خواهرم که پزشک مخصوص رضا بود، اعتقادی به حرف های مذهبی نداشت و حتی با عزاداری امام حسین(ع) هم مخالف بود و می گفت در هیچ کجای دنیا مردم برای دشمنان خود عزاداری نمی کنند، این عرب ها دشمن ملت ایران بوده اند و به ما حمله کرده اند و جان و مال و ناموس ایرانیان را مورد تعرض قرار دادند و از این قبیل حرف ها می زد. رضا این حرف ها را می پسندید و می گفت: من نمی فهمم چرا مردم برای عرب ها عزاداری می کنند."

او در پی این اعتقاد، دستور اکید برای مبارزه با مجالس عزاداری که آن را "موهومات" می خواند، صادر کرد.

در پرونده ننگین "صدام" نیز برخورد با حرم سالار شهیدان نیز دیده می شود.

در انتفاضه شیعیان عراق، صدام به بهانه مقابله با شیعیان، توسط دامادش گنبد و حرم نورانی امام حسین(ع) را به توپ بست که البته هم دامادش سزای این جنایت ننگین و دیگر جنایات ننگین خود را دید و هم صدام!

از تمامی این وقایع در می یابیم که عزاداری سالار شهیدان از حقایق و واقعیات بی تردید دین است، تشکیک در این امر تشکیک در امری بدیهی است. مجالس عزای حسین(ع)، مجالس نورانی الهی است باید پیوسته بر شکوه آنها افزوده شود.

باید توجه داشت که همیشه گوهرهای نفیس در معرض خطر ربوده شدن و آسیب دیدن هستند، باید مراقب بود از این مجالس در سمت وسو و جهتی که سالار شهیدان می پسندد استفاده شود.

http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:43
اهل بیت
علی معلم دامغانی دانش‌آموخته حقوق دانشگاه تهران، شاعر، ترانه سرا و محقق ادبی معاصر است، از وی مجموعه شعری به نام رجعت سرخ ستاره در سال 1360 به چاپ رسیده‌است.

معلم دامغانی در شمار شاعران نسل اول انقلاب ایران (1357) است و بسیاری از شعرهای مطرح دوران انقلاب و دفاع مقدس از سروده‌های اوست.

شعر زیر که تقدیم علاقه مندان می شود قصیده مشهور عاشورایی این شاعر از مجموعه رجعت سرخ ستاره است که برخی بر این باورند که این قصیده مادر قصاید عاشورایی معاصر است.

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید /بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم/ خورشید را بر نیزه گوئی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است /خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

بر صخره از سیب زنخ بر می‌توان دید /خورشید را بر نیزه کمتر می‌توان دید
در جام من می پیش تر کن ساقی امشب /با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب
بر آبخورد آخر مقدَّم تشنگانند /می ده حریفانم صبوری می‌توانند

این تازه رویان کهنه رندان زمینند /با ناشکیبایان صبوری را قرینند
من صحبت شب تا سحوری کی توانم /من زخم دارم من صبوری کی توانم
تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک /ساقی سلامت این صبوران را مبارک

من زخم‌های کهنه دارم بی شکیبم /من گرچه اینجا آشیان دارم غریبم

من با صبوری کینه دیرینه دارم /من زخم داغ آدم اندر سینه دارم

من زخم‌دار تیغ قابیلم برادر /میراث‌خوار رنج هابیلم برادر

یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه /یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه

از نیل با موسی بیابانگرد بودم /بر دار با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم /با عاشقی میثاق خون در مهد کردم

بر ثور شب با عنکبوتان می‌تنیدم /در چاه کوفه وای حیدر می‌شنیدم

بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم /عمار وَش چون ابر و دریا مویه کردم

تاوان مستی همچو اشتر باز راندم /با میثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخی صبر خدا در جام دارم /صفرای رنج مجتبی در کام دارم

من زخم خوردم صبر کردم دیر کردم /من با حسین از کربلا شبگیر کردم

آن روز در جام شفق مل کرد خورشید /بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

فریادهای خسته سر بر اوج میزد /وادی به وادی خون پاکان موج میزد

بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم /نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم

از پا حسین افتاد و ما برپای بودیم /زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند /دست علمدار خدا را قطع کردند

نوباوه‌گان مصطفی را سربریدند /مرغان بستان خدا را سربریدند

دربر گریز باغ زهرا برگ کردیم /زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم

چون بیوه‌گان ننگ سلامت ماند برما /تاوان این خون تا قیامت ماند برما

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید /بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید.
http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:42
اهل بیت

حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی یوسفی غروی، عضو کمیته علمی، تخصصی تاریخ در مدارج حوزوی :

حجت الاسلام یوسفی غروی در رابطه با دلایل تبلیغ روز ه عاشورا از سوی وهابیت گفت: اهل سنت توجه دارند که روز عاشورا روز شهادت امام حسین(ع) و اصحاب ایشان است و طائفه بزرگی از مسلمانان، یعنی شیعیان به معنای عام کلمه( شامل شیعه 4 امامی، شیعه 6 امامی و شیعه اثنی عشری) این روز را عزاداری می کنند. بنابراین انگیزه ای برای تقدس بخشی به روز عاشورا ندارند. اما وهابیت ادعای تدین و تقدس بیشتری نسبت به سایر مسلمانان دارد و شاید انگیزه ضدیت با شیعه نیز در برجسته کردن موضوع تقدس بخشیدن به عاشورا، در اعمال وهابیت موثر باشد. از سوی دیگر سایر فرق اسلامی در رابطه با مساله عزاداری برای امام حسین (ع) چندان انگیزه ای برای مخالفت نداشته و ادعای بدعت و تحریم نمی کنند، اما وهابیت این مساله را بدعت دانسته و حرام می دانند. بنابراین وهابیت چون این عزاداری ها را بدعت می دانند در مقابل این عزاداری ها جنبه اموی این موضوع را بزرگ می کنند. چرا که اظهار خوشحالی و شادمانی در عاشورا سنت بنی امیه بود به شکرانه پیروزی بر امام حسین (ع)

http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:39
اهل بیت

حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی یوسفی غروی، عضو کمیته علمی، تخصصی تاریخ در مدارج حوزوی :

عضو کمیته علمی، تخصصی تاریخ در مدارج حوزه در رابطه با جنبه فقهی روزه عاشورا گفت: محدث قمی روزه عاشورا را مکروه دانسته و بیان می کند که صورت مطلوب آنست که فرد، بدون نیت روزه، عملاً تا عصر را از باب همدردی با اهل بیت امام حسین (ع) روزه بماند و عصر آب بخورد. اما به شکل کلی با توجه به اینکه در زمان ائمه (امام باقر و امام صادق علیهم السلام) سوالاتی مبنی بر حکم روزه عاشورا از ایشان پرسیده می شد و جواب های ارائه شده (بنابر نقل هایی که امروز در دسترس ماست) مختلف است، به طبه اختلاف روایات، فتوای فقها در رابطه با حکم روزه روز عاشورا نیز، مختلف است. اما در میان فقها عده ای قایل به تحریم روزه عاشورا هستند. علاوه بر اینکه غیر از بحث سندی موضوع، جنبه معنایی و دلالتی آن نیز می بایست توجه شود که این نکوهش و مذمت روزه عاشورا در روایات به چه معناست؟

http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:38
اهل بیت

حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی یوسفی غروی، عضو کمیته علمی، تخصصی تاریخ در مدارج حوزوی :

در مستنداتی که اهل تسنن بیان می کنند در نقل قول ها حتی به معاویه بن ابوسفیان نیز اشاره شده است در حالی که این حادثه حتی در زمان معاویه نیز واقع نشده است بلکه پس از مرگ معاویه و در زمان خلافت یزید و پس از شهادت امام حسین (ع) موضوع عاشورا مطرح می شود.

این پژوهشگر تاریخ اسلام یادآور شد: افرادی با هدف خلط مبحث و تحت الشعاع قرار دادن موضوع شهادت امام حسین (ع) و اصحاب ایشان و در صد همه آنها راویان درباری، روایاتی را در این زمینه جعل کردند تا به عاشورا صبغه دینی و مذهبی به اصطلاح مقدسی هم داده باشند. اما در روایات تشیع از جمله در مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی از «امالی» شیخ صدوق از بانویی به نام "جبله مکیه" از میثم تمار از امیرالمومنین (ع)نقل شده است که بخشی از روایت را نیز از ام سلمه همسر پیامبر نقل کرده است مبنی بر شرح وقایع کربلا و عاشورا که در ادامه روایت بر این مطلب تصریح شده است که بدتر از تمام این فجایع آن است که مرتکبان این اعمال، عاشورا را بعنوان روزی مبارک قلمداد می کنند و در روایاتی جعلی بیان می دارند که عاشورا روز پذیرفته شدن توبه حضرت آدم، روز نجات کشتی حضرت نوح از طوفان و یا نجات ابراهیم از آتش نمرود و عبور بنی اسراییل از نیل است و با استناد به این روایات جعلی، این روز را عید می گیرند.

http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:37
اهل بیت

حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی یوسفی غروی، عضو کمیته علمی، تخصصی تاریخ در مدارج حوزوی:

این پژوهشگر و صاحبنظر در مسایل تاریخی خاطرنشان کرد: از نظر تاریخی پیامبر، 12 ربیع الاول به مدینه رسیدند و سال اول هجرت در حالی گذشت که هنوز روزه رمضان واجب نشده بود. در سال دوم هجرت (دومین رمضان هجرت) روزه رمضان واجب شد و با توجه به این مسئله که میان رمضان یکسال تا رمضان سال بعد، یک عاشورا بیشتر فاصله نیست، عاشورای گذشته را نیز پیامبر تازه وارد مدینه شده و روزه یهودیان را دیدند و پس از آن نیز تا عاشورای سال بعد، روزه رمضان واجب شد، بنابراین دستور پیامبر مبنی بر روزه عاشورا در چه تاریخی بوده است؟ این سوالی است که همچنان بدون جواب مانده است.

حجت الاسلام یوسفی غروی با اشاره به اینکه در همین زمینه حدود 35 سال پیش کتابی به نام "صوم یوم عاشورا" نگاشته و منتشر شده است تصریح کرد: از آن زمان تاکنون هنوز کسی از بزرگان و علمای اهل تسنن به این سوالات چالش برانگیز پاسخی نداده است.

http://www.sedayeshia.com

پنج شنبه 2/9/1391 - 16:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته