• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 159
تعداد نظرات : 116
زمان آخرین مطلب : 5181روز قبل
آموزش و تحقيقات

اگر شارژ موبایلتان تمام شد واحتیاج به یک تماس ضروری داشتید چه کار می کنید؟(مثلا مثل اقای سیم خواه خدای نکرده در قبر و یا خوشبینانه تر در بیابان گیر کردید)

هیچ نگران نباشید!

اگر 15 ثانیه دکمه پاور گوشی خود را نگه دارید گوشی شما روشن خواهد شد و شما تا دو دقیقه میتوانید صحبت کنید

باور نمیکنید امتحان کنید!

دوشنبه 13/8/1387 - 21:35
فلسفه و عرفان

در کتابی خواندم که:

یکی از اساتید حوزه ی علمیه از حالات یکی از طلاب که جزو شاگردانش بوده است با خبر میشود و پس از مدتی از ارتباط این شاگرد با حضرت صاحب الامر اگاه گشته به ان شاگرد می گوید اگر ممکن است برای من وقتی از اقا بگیرید که خدمت ایشان برسم .از این واقع چند ماهی گذشت و ان استاد بی تاب شد وبه ان شاگرد گفت ایا پیغام مرا رساندید  .

ان شاگرد گفت:

"امام زمان سلام رساندند و فرمودند به فلانی بگو تو خود را ازنظر روحی اماده کن ما خود به سراغ تو خواهیم امد"

دوستان من;رفقا خواهشا بیایید چند لحظه با خود صادق باشیم وببینیم ایا تا به حال تلاشی برای زدودن زنگار از دل انجام داده ایم؟چقدر از اعمال روزمره مان برای رضای خدا و زمینه ساز برای ظهور حضرتش بوده است؟و اگر اینگونه نبوده ایم و غرق در دنیا و مادیات گشته ایم برای چند لحظه به خود اییم و تصمیم بگیریم و از خدا یاری خواهیم شاید به همین بهانه زیارت امام زمان نصیب همگی ما هم بشود انشاء الله

دوشنبه 13/8/1387 - 21:3
فلسفه و عرفان

در جلد ۱۱ بحار امده است که موسی ابن جعفر به علی ابن یقطین که از شیعیان خالص بود وقتی وارد مدینه شد به علت اینکه ابراهیم جمال کوفی از او ناراحت بود بی اعتنایی کرد و فرمود تا ابراهیم از تو راضی نشود از تو راضی نمیشوم.عرض کرد ابراهیم در کوفه است ومن مدینه ام پس ان حضرت به اعجاز در یک لحظه او را از مدینه به کوفه درب خانه ابراهیم حاضر فرمود

ابراهیم را صدا زد و چون از خانه اش بیرون امد علی را حیران دید علی گزارش کار را برای او گفت و او را از خود راضی ساخت بعد در همان لحظه به مدینه برگشت و امام از او دلشاد شد

          "واعتبرو یا اولی الالباب"

دوشنبه 13/8/1387 - 20:21
فلسفه و عرفان

سید محمد علی رشتی نقل میکند:

زمانی که در نجف طلبه بودم در بین طلاب مشهور بود که شخص پاره دوزی طی الارض می کند و هر شب جمعهنماز مغرب را در مقام مهدی در وادی السلام و نماز عشا را در کربلا در حرم حضرت امام حسین به جا می اورد در صورتی که بین نجف و کربلا دو روز پیاده روی است.من برای تحقیق در ان مورد با ان پاره دوز طرح رفاقت ریخته و چون این رفاقت محکم شد روز چهارشنبه  به یکی از طلاب مورد وثوق گفتم که برای کربلا حرکت کند وببیند که ایا شب جمعه رفیق پاره دوز را در حرم میبیند یا خیر.

من هم غروب پنجشنبه نزد پاره دوز رفتم و اظهار ناراحتی کردم .او به من گفت :تو را چه میشود ومن گفتم مطلب مهمی برای دوست طلبه ام دارم  و او اینک در کربلاست.او گفت مطلبت را بگو خدا قادر است که همین امشب این مطلب به او برسد .پس نامه ای که نوشته بودم به او دادم و دیگر او را ندیدم تا روز شنبه که دوست طلبه ام امد و گفت رفیق پاره دوز این نامه را شب جمعه در حرم به من داد.

پس یقین کردم که پاره دوز طی الارض دارد وشبی که او را برای شام به خانه دعوت کردم به علت گرمی هوا به پشت بام رفتیم طوری که گنبد مطهر حضرت امیر نمایان بود.

پس از صرف شام کل مطلب را برای پاره دوز تعریف کردم وگفتم الحال از شما میخواهم که مرا برای رسیدن به این مقام راهنمایی کنید.

تا این راشنید از دانستن اینکه سرش فاش شده است صیحه ای زد و مانند چوب خشک افتاد طوری که گویی از دنیا رفت.پس از انکه به حال خود امد گفت :ای سید

"هرچه هست به دست این اقاست و اشاره به گنبد مطهر حضرت علی کرد و گفت:هرچه می خواهی از او بخواه"

این را گفت و رفت و دیگر در نجف دیده نشد وکسی او را نیافت.

دوشنبه 13/8/1387 - 13:41
شعر و قطعات ادبی

عمرت چه به صد رسد چه سیصد چه هزار

                     زین کهنه سرا برون برندت نا چار

گر   پا د شهی  و  گر   گد ای  با زا ر

                    این هر دو به یک نرخ بود اخر کار

پس بیایید دنبال متاعی برویم که در اخرت رو سفید باشیم.فکر میکنید ان متاع چیست؟؟؟

دوشنبه 13/8/1387 - 4:59
مصاحبه و گفتگو

ازکسی شنیدم که میگفت:به کلاس یکی از اساتید نویسندگی رفته بودم و انصافا هم استاد کار درست بود وهم کلاس شلوغ

استاددرابتدای کلام گفت:"کسایی که به نویسندگی علاقه دارند دستاشون را بیارند بالا"وهمه اینکاررا کردند وحرف بعدی استاد واقعا در خور تعمق بود:"شما که به نویسندگی علاقه دارید چرا اینجا نشستید؟!!!"

دوشنبه 13/8/1387 - 4:42
دانستنی های علمی

تعجب نکنید !

امروز تعدادی بلیط خریدم که از بعضی جملات پشت ان خوشم امد گفتم برای شما هم بگذارم:

1-فقط ارزو کافی نیست:تحرک و تعقل و توکل

2-امام ششم (ع):دوست ندارم جوانی را مگر اینکه یا دانشمند باشد یا دانش اموز

3-اگرچه کشتی ها در لنگر گاه در امانند ولی انها را برای این کار نساخته اند!

4-مرنج و مرنجان

5-دریاها به دشواری گل الود میشود و جوبارها به هر بهانه ای

6-عدم ارایه بلیط شرعا حرام استو موجب دین میباشد!

دوشنبه 13/8/1387 - 4:21
فلسفه و عرفان
زمانی که بر مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی مرض سختی عارض شد خانواده ی ایشان عالم ربانی حاج شیخ محمد جواد بید آبادی را ازاین موضوع مطلع نمودند وایشان فرمودند مبلغ دویست تومان صدقه بدهید تا خداوند شفا عنایت فرماید هر چند این مبلغ در ان زمان زیاد بود و لیکن هر طور بود فراهم اورده بین فقرا تقسیم کردیم و بلافاصله میرزا شفا یافت از این داستان اینمطلب فهمیده میشود که به وسیله صدقه تعجیل در شفای بیمار به وجود می اید و مرگ به تاخیر می افتد چنانچه در روایات آمده است: " صدقه هفتاد قسم بلا را دفع می کند"
يکشنبه 12/8/1387 - 23:57
خواستگاری و نامزدی

زندگي جاريست مثل خون در رگهام!

واقعا بايد چكار كنيم كه اين اتفاق فرخنده بيفتد؟واقعا بايد چكار كنيم كه لحظه لحظه ي زندگي براي ما شادي بخش وحياتي باشد؟واقعا بايد چكار كنيم كه بفهميم وقت طلاست؟اگه واقعا ميخواهيم لحظه لحظه هاي زندگي براي روح ما مانند قطره قطره خون براي جسم ما باشه بايد چكار كنيم؟اگه در خون چربي وقند وكلسترول بالا يا پايين ميرود ايا اين امر در زندگي هم مصداق دارد؟

باز هم منتظر من باشيد.

جمعه 22/4/1386 - 9:30
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته