کلام آخر ، خدایا از عشق امروزمان برای فرداهامان چیزی کنار بگذار ، برای آن روزی که فراموش می کنیم عاشق بوده ایم ، یک مشت ، اندازه ی یک لبخند ، یک خاطره اندازه ی یک نگاه ، تا دوباره بشکفد تا دوباره ببارد و سیراب گرداند همه ی روح و قلب و جانمان را .
وقتی که بجز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد ، برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است
تو را دوست دارم تنها به خاطر خودت ، تو را با همه خوبی ها و زیبایی هایت می پرستم ، وقتی نیستی دستانم به وسعت فاصله ها خالی است ، و به غریبی یک پرنده شب تنهاست ، شب هنگام که به خوابم می آیی و چشم باز می کنم و می بینم که نیستی نگاهم طعم باران می گیرد .
امشب به خاطر غزل بخند ، امشب که از همیشه شاعرترم بخند ، تا پر شود نگاه من از رنگ زندگی ، تا حس بودنت بشود باورم بخند .
هوسبازان وقتی زیبایی را می بینند ، دوستشان دارند ولی عاشقان وقتی کسی را دوست داشته باشند زیبا می بینند .
ازش پرسیدم چقدر دوستم داری ؟ گفت : به اندازه شکوفه بهاری و چه راست می گقت ، چون شکوفه های بهاری مهمون دو روزه بودن .
خبرت هست که از خوبی خود بی خبری ، به خدا خوبتر از خوبتر از خوبتری .
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من ، دل من داند و من دانم و دل داند و من .