گر زندگی مرگ است و مرگ هم زندگی ، پس درود بر مرگ و مرگ بر زندگی .
هیچ کس تنهایی ام را حس نکرد ، لحظه ی ویرانی ام را حس نکرد ، در تمام لحظه های زندگی ، هیچ کس دست حیرانی ام را حس نکرد ، سرنوشت دردناکم را هیچ دستی امضا نکرد ، آنکه سامان غزل هایم از اوست ، بی سر و سامانی ام را حس نکرد .
اسمتو خط نزدم از دفتر خاطره هام ، آخه هنوز هر جا باشی عزیز ترینی تو برام .
جایگاه همیشگی تو در قلب منه ، اگه صدف وجودم لایق مروارید وجودت باشد .
برای غنچه طلوع مهربان آفتابی ، به دنبال هوای خاطراتت ، تمام لحظه های زندگی را فدای آبی احساس پاکت می نمایم .
بی خبر از هم خوابیدن چه سود ؟ بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟ زنده را تا زنده است ، باید به فریادش رسید ، ور نه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود ؟ گر نرفتی خانه اش تا زنده بود ، خانه صاحب عزا تا صبح خوابیدن چه سود ؟ گر نپرسی حال من تا زنده ام ، گریه و زاری و نالیدن چه سود ؟ زنده را در زندگی قدرش بدان ، ور نه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود ؟
از شب پرسیدم چه بنویسم برای کسی که دوستش دارم ، گفت بنویس بی تو فردایی ندارم .
خوب رویان بر سر بازار عشق ، با نگاهی دل فریبی می کنند ، ما که عمری دل به خوبان داده ایم ، پس چرا با ما غریبی می کنند
زندگی یعنی همین لبخند تو ، عشق هم یعنی کسی مانند تو .
عاشق هر کس شدم او شد نصیب دیگری ، دل به هر کس دادم او زد به قلبم خنجری ، من سخاوت دیده ام دل را به هر کس می دهم ، شرم دارم پس بگیرم آنچه را بخشیده ام .