انسان هيچ وقت بيشتر از آن موقع خود را گول نميزند كه خيال ميكند ديگران را فريب داده است
زندگي نه آنقدر شيرين و مرگ نه آنقدر تلخ است كه انسان شرافتش را به آن بفروشد. آن کس که ميگريد يک درد دارد و آن کس که مي خندد هزار و يک درد
عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست عشق آن است که یکی برای دیگری چتری شود و او هیچ وقت نداند که چرا خیس نشد.
بعضي كلمات همانند سكه بر اثر زيادي استعمال ساييده ميشوند و نقش و نگارشان محو ميشود، آزادي هم يكي از اين كلمات است
.
بجاي دسته گلي که فردا در قبرم نثار مي کني امروز با شاخه گلي کوچک يادم کن به جاي سيل اشکي که فردا بر مزارم مي ريزي امروز با تبسمي شادم کن به جاي متن هاي تسليت که فردا برايم مي نويسي امروز با يک پيغام کوچک خوشحالم کن من امروز به تو نياز دارم نه فردا
زندگي گل سرخئ است که گلبرگهايش خيالي وخارهايش واقعي است
آنچه کرم ابريشم، تا پايان دنيا ميپندارد، در نظر پروانه، اغاز زندگيست
فردا و ديروز با هم دست به يکي کردند. ديروز با خاطراتش مرا فريب داد فردا با وعده هايش مرا خواب کرد . وقتي چشم گشودم امروز گذشته بود
شکست عهد من وگفت هر چه بود گذشت به گريه گفتمش آري وچه زود گذشت بهار بود و تو بودي وعشق بود و اميد، بهار رفت و تو رفتي و هر چه بود گذشت
وقتي عاشق ميشيم تلاش ميکنيم چارديواري آدما رو بشکنيم بريم تو. يادمون ميره، چيزي که عاشقش شديم همون چهارتا ديوار بوده، نه آدم توش