• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 723
تعداد نظرات : 303
زمان آخرین مطلب : 5348روز قبل
دعا و زیارت
آیا نخستین پیروان هر دینی، بهترین‌ افراد آن امت هستند؟  گروه شیعه   طرح شبهه:معمولا هر دینى نخستین پیروانش از بهترین‌های آن امت هستند؛ چنان كه حواریون بهترین‌های امت حضرت عیسی بودند ، پیروان نخستین دین اسلام نیز اینگونه بوده‌اند ؛ پس چگونه می‌توان به آن‌ها تهمت آتش زدن خانه دختر رسول خدا و ... را زد  نقد و بررسی: -------------------------------------------------------------------------------- مقصود از نخستین طرفداران كیست؟ -------------------------------------------------------------------------------- باید دید كه مقصود از نخستین طرفداران كیست؟ آیا همه كسانى است كه در ابتدا به او ایمان آورده اند، یا نخستین نفر؟  اگر مقصود نخستین مومن باشد، صحیح است -------------------------------------------------------------------------------- اگر مقصود نخستین نفر باشد، آری، همیشه در تاریخ آنچه ذكر شده است، نخستین نفرى كه به پیامبرى ایمان آورده است، یا بهترین و یا جزو بهترین افراد آن امت بوده است؛ نخسین كسى كه به ابراهیم علیه السلام ایمان آورد، لوط بود.  نخستین كسى كه به حضرت عیسى علیه السلام ایمان آورد یحیى علیه السلام بود؛ نخستین كسى كه به موسى علیه السلام ایمان آورد طبق آنچه اهل سنت نقل كرده اید، حزقیل (مومن آل فرعون)‌ بود؛ و نخستین كسى كه به رسول خدا (ص) ایمان آورد،‌ در مردان امیرمؤمنان علی علیه السلام و در زنان، حضرت خدیجه علیها السلام بوده است.  اگر مقصود نخستین گروه مؤمنان باشد؟صحیح نیست:اگر مقصود آن است كه نخستین مجموعه‌اى كه به یك پیامبر ایمان آوردند، بهترین افراد امت او هستند، این مطلب صحیح نیست و ماجراى تقاضاى آمدن غذاى آسمانى توسط حواریون حضرت عیسى شاهدى خوبى بر این مطلب است؛ حواریون به اقرار اهل سنت، نخستین كسانى بودند كه به عیسى ایمان آوردند:  والحواریون أصفیاؤه وهم أوّل من آمن به وكانوا اثنى عشر رجلاً  الزمخشری الخوارزمی، أبو القاسم محمود بن عمر جار الله، الكشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج 4، ص 528، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی؛  الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 18، ص 89، ناشر: دار الشعب – القاهرة؛  البیضاوی، ناصر الدین أبو الخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفای685هـ)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج 5، ص 335، ناشر: دار الفكر – بیروت؛  النسفی، أبی البركات عبد الله ابن أحمد بن محمود، تفسیر النسفی، ج 4، ص 244، طبق برنامه الجامع الكبیر.  اما خداوند متعال در باره آن‌ها مى‌فرماید:   -------------------------------------------------------------------------------- إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّكَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. المائده/ 112.   -------------------------------------------------------------------------------- در آن هنگام كه حواریون گفتند: اى عیسى بن مریم! آیا پروردگارت مى‏تواند مائده‏اى از آسمان بر ما نازل كند؟ او (در پاسخ) گفت: از خدا بپرهیزید اگر با ایمان هستید!.  اما پس از نزول مائده عده‌اى از آنان کافر شدند.   -------------------------------------------------------------------------------- قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْكُمْ فَمَنْ یَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ. المائده /115.  خداوند (دعاى او را مستجاب كرد و) فرمود: من آن را بر شما نازل مى‏كنم؛ ولى هر كس از شما پس از آن كافر گردد (و راه انكار پوید)، او را مجازاتى مى‏كنم كه احدى از جهانیان را چنان مجازات نكرده باشم!.  در ذیل این آیه اهل سنت روایات بسیارى دارند که عده‌اى از همین حواریون (بهترین یاوران عیسى و جزو نخستین کسانى که به وى ایمان آوردند) کافر شدند.  وأخرج عبد بن حمید وابن جریر وأبو الشیخ عن عبد الله بن عمرو قال إن أشد الناس عذابا یوم القیامة من كفر من أصحاب المائدة...  شدید‌ترین عذاب در قیامت براى كسانى است كه تقاضاى مائده آسمانى كردند، سپس كافر شدند....  الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 7،‌ ص 136، ناشر: دار الفكر، بیروت – 1405هـ؛  الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671، الجامع لأحكام القرآن، ج 6،‌ ص 369، ناشر: دار الشعب – القاهرة؛  القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 2،‌ ص 117، ناشر: دار الفكر - بیروت – 1401هـ؛  السیوطی، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدین (متوفای911هـ)، الدر المنثور، ج 3،‌ ص 237، ناشر: دار الفكر - بیروت – 1993؛  الشوكانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج 2،‌ ص 94، ناشر: دار الفكر – بیروت؛  الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 7،‌ ص 62، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.  و بر اساس بعضى روایات، این عذاب سخت براى یکى از همین حواریین است که محل عیسى را به دشمنان نشان داد:  وقال وهب: طرقوا عیسى فی بعض اللیل فأسروه ونصبوا خشبة لیصلبوه؛ فلمّا أرادوا صلبه أظلمت الأرض وأرسل اللّه الملائكة فحالوا بینهم وبینه وصلبوا مكانه رجلاً یقال له یهودا وهو الذی دلّهم علیه. وذلك أنّ عیسى جمع الحواریین تلك اللیلة وأوصاهم، ثم قال: لیكفرنّ أحدكم قبل أن یصیح الدیك ویبیعنی بدراهم یسیرة. فخرجوا وتفرّقوا، وكانت الیهود تطلبه. فأتى.  وهب مى‌گوید : در دل شب عیسى را به اسارت گرفته و چوب‌هایى را نصب كردند تا او را به صلیب كشتند، همین كه خواستند او را به صلیب بكشند، زمین تیره و تار شد و خداوند فرشتگان را فرستاد تا بین عیسى و یهودیان فاصله بیندازند ، فردى به نام یهودا را كه محل عیسى را به آنان گفته بود، عوض عیسى به صلیب كشبدند؛ چون در همان شب عیسى حواریون را جمع كرد و سفارشهاى لازمه را به آنان گفته بود ؛ از جمله این درخواست را مطرح كرد كه آیا یكى از شما حاضر است جانش را قبل از آن كه خروس صبحگاهى ندا دهد ، فداى من كند؟ همه آن او را ترك كرده؛ در حالی كه یهودیان به دنبال دستگیری وى بودند.  الثعلبی النیسابوری أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم (متوفای427هـ) الكشف والبیان، (متوفای 427 هـ - 1035م)، ج 3، ص 79، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م  شبیه همین مضمون در روایات ذیل آمده است:  أخرج عبد بن حمید والنسائی وابن أبی حاتم وابن مردویه عن ابن عباس قال: لما أراد الله أن یرفع عیسى إلى السماء خرج إلى أصحابه وفی البیت إثنا عشر رجلا من الحواریین فخرج علیهم من غیر البیت ورأسه یقطر ماء فقال: إن منكم من یكفر بی اثنی عشر مرة بعد أن آمن بی ثم قال: أیكم یلقى علیه شبهی فیقتل مكانی ویكون معی فی درجتی فقام شاب من أحدثهم سنا فقال له: اجلس ثم أعاد علیهم فقام الشاب فقال: اجلس ثم أعاد علیهم فقام الشاب فقال: أنا فقال: أنت ذاك فألقى علیه شبه عیسى ورفع عیسى من روزنة فی البیت إلى السماء  قال: وجاء الطلب من الیهود فأخذوا الشبه فقتلوه وصلبوه وكفر به بعضهم اثنی عشر مرة بعد أن آمن به.  ابن عباس گفت: زمانی كه خداوند می‌خواست عیسى را به سوى آسمان ببرد ، آن حضرت نزد یارانش رفت؛ در حالى كه در آن خانه دوازده نفر از حواریون بود. مسیح در حالى كه قطرات آب از سرش مى‌چگید نزد حواریان آمد و گفت: كدامیك از شما  حاضر است به جاى من فدا شود (این سخن را دوازده مرتبه تكرار كرد)، كدامیك از شما حاضر شبیه من شود و به جاى من كشته شود تا همراه من و در رتبه من باشد؟ جوانى كه از همه سنش كمتر بود ، اعلام آمادگى كرد، گفت : بنشین . سپس درخواستش را چندین مرتبه تكرار كرد كه بازهم همان جواب پاسخ مثبت داد. شبه عیسى بروی افكنده شد و عسى از سوراخى كه در سقف خانه بود، به طرف آسمان بالا رفت.  راوى مى‌گوید : یهودیان برای دستگیرى عیسى حمله كردند و شبیه او را گرفته و كشتند و به صلیب كشیدند . باقی مانده از حواریون نیز به او كافر شدند.  السیوطی، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدین (متوفای911هـ)، الدر المنثور، ج 2، ص 727، ناشر: دار الفكر - بیروت – 1993؛  القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 575، ناشر: دار الفكر - بیروت – 1401هـ؛  ابن كثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء، البدایة والنهایة، ج 2، ص 92، ناشر: مكتبة المعارف – بیروت.  مقصود همه صحابه است؟ به طور قطع باطل است: -------------------------------------------------------------------------------- اما اگر مقصود همه كسانى باشد كه آن پیامبر را دیده و در زمان حیات او، نبوت او را قبول كردند (صحابه آن پیامبر) این مطلب به طور قطع خلاف واقعیت است؛ زیرا هنگامى كه ثابت شد كه عده‌اى از اول مومنین به انبیا كافر شده‌اند، واى به حال سائرین؛ همیشه عده‌اى از همین اصحاب انبیاء؛ چه در حیات و چه پس از رحلت آنان با روش و سیره آنان مخالفت کرده و دست به تحریف دین مى‌زدند.  ماجراى مخالفت قوم موسى و گوساله پرستى ایشان شاهدى قوى بر این مدعا است.  ابن عباس سامرى را از همسایگان موسى علیه السلام مى‌داند و مى‌گوید به حضرت ایمان آورده بود!!!  قال الزجاج وقال عطاء عن ابن عباس: بل كان رجلاً من القبط جاراً لموسى علیه السلام وقد آمن به.  ابن عباس گفته: سامرى مردى قبطى و همسایه موسى بود كه به او ایمان آورده بود.  الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب، ج 22، ص 87، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.  و با كارى كه همین سامرى انجام داد، از میان ششصد هزار نفرى كه همراه موسى بودند، تنها 12000 نفر با ایمان باقى ماندند!!!.  فخر رازى مى‌نویسد:  المسألة الثانیة: المراد بالقوم ههنا هم الذین خلفهم مع هارون علیه السلام على ساحل البحر وكانوا ستمائة ألف افتتنوا بالعجل غیر أثنی عشر ألفاً.  مقصود از قوم ، افرادى هستند كه آنان را با هارون بركناره ساحل دریا كه شش صد هزار نفر بودند، ترك كرده بود كه به وسیله گوساله گمراه شدند و فقط دوازده هزار نفر سالم ماندند.  الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب، ج 22، ص 87، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.  قارون نیز از كسانى بود كه او را به خاطر نورانى بودن چهره،‌ منوّر صدا مى‌زدند؛‌ وى پسر عموى موسى بود و به حضرت ایمان آورده بود؛ اما در زمان حیات آن حضرت كافر شد.  طبرى مى‌نویسد:  حدثنا بن بشار قال ثنا عبد الرحمن قال ثنا سفیان عن سماك بن حرب قال ثنا سعید عن قتادة إن قارون كان من قوم موسى كنا نحدث أنه كان بن عمه أخی أبیه وكان یسمى المنور من حسن صوته بالتوراة ولكن عدو الله نافق كما نافق السامری فأهلكه البغی.  قارون از قوم موسى بود و شنیده بودیم كه او پسر عموى برادر پدرى او است و چون تورات را با صدای خوش مى‌خواند به او منوّر مى‌گفتند ؛ ولى این دمشن خدا منافق بود ؛ همان‌گونه كه سامرى منافق بود و تجاوزگرى‌اش او را نابود كرد.  الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 20، ص 106، ناشر: دار الفكر، بیروت – 1405هـ.  و...   -------------------------------------------------------------------------------- -------------------------------------------------------------------------------- مؤمنین پس از رسول خدا (ص)، از مومنین زمان حضرت برترند: -------------------------------------------------------------------------------- -------------------------------------------------------------------------------- جداى از اینكه رسول خدا صلى الله علیه وآله بر خلاف این ادعا، به جاى اینكه اصحاب خویش را برادران خویش معرفى كند، مى‌فرمایند برادران من كسانى هستند كه من را ندیده‌اند و به من ایمان مى‌آورند!!! و آن‌ها را مدح بسیار مى‌كنند:  12600 حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا هَاشِمُ بن الْقَاسِمِ قال حدثنا حسن عن ثَابِتٍ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم طُوبَى لِمَنْ آمَنَ بی ورآنی مَرَّةً وَطُوبَى لِمَنْ آمَنَ بی ولم یرنی سَبْعَ مِرَارٍ  رسول خدا فرمود: خوشا به حالی كسى كه به من ایمان داشته باشد و یك مرتبه مرا ببیند و خوشا به حال كسى كه به من ایمان بیاورد و مرا نبیند ؛ این جمله را هفت مرتبه تكرار فرمود.  و در ادامه مى‌نویسد:  12601 حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا هَاشِمُ بن الْقَاسِمِ ثنا حسن عن ثَابِتٍ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَدِدْتُ انی لَقِیتُ إخوانی قال فقال أَصْحَابُ النبی صلى الله علیه وسلم أَوَلَیْسَ نَحْنُ إِخْوَانَكَ قال أَنْتُمْ أصحابی وَلَكِنْ إخوانی الَّذِینَ آمَنُوا بی ولم یرونی.  رسول خدا فرمود: دوست دارم برادرانم را زیارت مى‌كردم، اصحاب گفتند: مگر ما برادران شما نیستیم؟ فرمود : شما یاران من هستید؛ ولى برادران من افرادى هستند كه به من ایمان مى‌آورند و مرا ندیده‌اند.  الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 155، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.  نتیجه:

نمى‌توان به طور عموم گفت که نخستین مؤمنان و پیروان هر دینى بهترین افراد آن دین هستند؛ بلكه در میان آن‌ها، مانند سایر افراد هر امتی، خوب و بد وجود داشته است

دوشنبه 22/4/1388 - 17:28
دعا و زیارت
 گروه عقائد شیعه     طرح شبهه:مى‌گویند فاطمه را شبانه دفن کرده‌اند، خوب این به خاطر وصیت حضرت فاطمه به اسماء بنت عمیس خانم حضرت ابوبکر بود که نمى‌خواست اندازه جسدش را نامحرم ببیند. نقد و بررسی:دفن شبانه، نماز بدون حضور و اطلاع خلیفه، قبر پنهان، اسرارى است كه در درون خود پیام‌ها دارند. درست است كه فاطمه این چنین خواست و این گونه وصیت كرد؛ ولى چه اتفاقى افتاده است كه زهرا سلام الله علیها وصیت تاریخی‌اش را با این در خواست‌ها به پایان مى‌برد؟!! مگر نه این است كه خشم و ناراحتی‌اش را نسبت به دشمنانش اظهار مى‌كند و در واقع چندین پرسش را در برابر نگاههاى تیز بین مورخان و آیندگان مى‌گذارد تا به پرسند: چرا قبر فاطمه پنهان است؟ و چرا دختر پیامبر شبانه و پنهانى دفن شد؟ و چرا علی علیه السلام بدون اطلاع ابوبكر و عمر بر وى نماز خواند؟ و… آیا كسى كه جانشین پیامبر بود ( آن گونه كه خود ادعا كرده‌اند) شایستگى نماز خواندن بر وى را نداشت؟ آری، فاطمه وصیت كرد كه او را شبانه دفن نموده و هیچ یك از كسانى را كه بر وى ستم كرده‌اند، خبر نكنند، و این بهترین سند براى شیعه است تا ثابت كنند كه صدیقه شهیده مظلوم از دنیا رفته و از افرادى كه بر وى ستم كرده‌اند، هرگز راضى نشده است. روایات فراوانى در كتاب‌هاى شیعه و سنى بر این مطلب دلالت دارد كه به اختصار چند روایت را ذكر مى‌كنیم: دفن شبانه، در روایات اهل سنت:محمد بن اسماعیل بخارى مى‌نویسد: وَعَاشَتْ بَعْدَ النبی صلى الله علیه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا ولم یُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى علیها. فاطمه زهرا سلام الله علیها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى كه از دنیا رفت، شوهرش علی علیه السلام او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را با خبر نساخت. البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازی، باب غزوة خیبر، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987. ابن قتیبه دینورى در تأویل مختلف الحدیث مى‌نویسد: وقد طالبت فاطمة رضی الله عنها أبا بكر رضی الله عنه بمیراث أبیها رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما لم یعطها إیاه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن لیلا لئلا یحضرها فدفنت لیلا. فاطمه از ابوبکر میراث پدرش را خواست، ابوبکر نپذیرفت، قسم خورد که دیگر با او (ابو بکر) سخن نگوید و وصیت کرد که شبانه دفن شود تا او (ابوبکر) در دفن وى حاضر نشود. الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، تأویل مختلف الحدیث، ج 1، ص 300، تحقیق: محمد زهری النجار، ناشر: دار الجیل، بیروت، 1393هـ، 1972م. عبد الرزاق صنعانى مى‌نویسد: عن بن جریج وعمرو بن دینار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبی صلى الله علیه وسلم دفنت باللیل قال فرَّ بِهَا علی من أبی بكر أن یصلی علیها كان بینهما شیء. فاطمه دختر پیامبر شانه به خاك سپرده شد، تا ابوبكر بر وى نماز نخواند؛ چون بین آن دو اتفاقاتى افتاده بود. و در ادامه نیز مى‌گوید: عبد الرزاق عن بن عیینة عن عمرو بن دینار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلك از حسن بن محمد بن نیز همانند این روایت نقل شده است؛ مگر این كه در این روایت قید شده است كه خود فاطمه این چنین وصیت كرده بود. الصنعانی، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج 3، ص 521، حدیث شماره 6554 و حدیث شماره: 6555، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ. و ابن بطال در شرح صحیح بخارى مى‌نویسد: أجاز أكثر العلماء الدفن باللیل... ودفن علىُّ بن أبى طالب زوجته فاطمة لیلاً، فَرَّ بِهَا من أبى بكر أن یصلى علیها، كان بینهما شىء. اكثر علما دفن جنازه را در شب اجازه داده‌اند. علی بن ابوطالب، همسرش فاطمه را شبانه دفن كرد تا ابوبكر به او نماز نخواند؛ چون بین آن دو اتفاقاتى افتاده بود. إبن بطال البكری القرطبی، أبو الحسن علی بن خلف بن عبد الملك (متوفای449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج 3، ص 325، تحقیق: أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م. ابن أبی‌الحدید به نقل از جاحظ (متوفاى 255) مى‌نویسد: وظهرت الشكیة، واشتدت الموجدة، وقد بلغ ذلك من فاطمة ( علیها السلام ) أنها أوصت أن لا یصلی علیها أبوبكر. شكایت و ناراحتى فاطمه (از دست غاصبین) به حدى رسید كه وصیت كرد ابوبكر بر وى نماز نخواند. إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 157، تحقیق محمد عبد الكریم النمری، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م. و در جاى دیگر مى‌نویسد: وأما إخفاء القبر، وكتمان الموت، وعدم الصلاة، وكل ما ذكره المرتضى فیه، فهو الذی یظهر ویقوی عندی، لأن الروایات به أكثر وأصح من غیرها، وكذلك القول فی موجدتها وغضبها. مخفى كردن مرگ فاطمه (سلام الله علیها) و محل دفن او و نماز نخواندن ابوبكر و عمر و هر آن چه كه سید مرتضى گفته است، مورد تأیید و قبول من است؛‌ زیرا روایات بر اثبات این موارد صحیح‌تر و بیشتر است و همچنین ناراحتى و خشم فاطمه بر شیخین نزد من از اقوال دیگر اعتبار بیشترى دارد. شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 170. دفن شبانه در روایات شیعه:هر چند كه سبب وصیت صدیقه طاهره در میان شیعیان مشخص و اجماعى است؛ اما در عین حال به یك روایت و سخن اشاره مى‌كنیم. مرحوم شیخ صدوق در علت دفن شبانه آن حضرت مى‌نویسد: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِأَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (علیها السلام) بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ‏]. علی بن ابوحمزه از امام صادق علیه السلام پرسید: چرا فاطمه را شب دفن كردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلام الله علیها وصیت كرده بود تا در شب وى را دفن كنند تا ابوبكر و عمر بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند. الصدوق، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)، علل الشرایع، ج‏1، ص185، تحقیق: تقدیم: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: منشورات المكتبة الحیدریة ومطبعتها - النجف الأشرف، 1385 - 1966 م . مرحوم صاحب مدارك رضوان الله تعالى علیه مى‌گوید:  إنّ سبب خفاء قبرها ( علیها السلام ) ما رواه المخالف والمؤالف من أنها ( علیها السلام ) أوصت إلى أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) أن یدفنها لیلا لئلا یصلی علیها من آذاها ومنعها میراثها من أبیها ( صلى الله علیه وآله وسلم ). علت مخفى بودن محل دفن فاطمه سلام الله علیها آن گونه كه مخالف و موافق نقل كرده‌اند این است كه آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السلام سفارش كرد تا او را شبانه دفن كند تا آنان كه او را اذیت كرده‌ و از ارث پدرش محروم كرده بودند بر وى نماز نخوانند. الموسوی العاملی، السید محمد بن علی (متوفای1009هـ)، مدارك الأحكام فی شرح شرائع الاسلام، ج 8، ص279، نشر و تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الأولی، 1410هـ. نتیجه:با توجه به مدارك موجود و اعتراف بزرگان اهل سنت،‌ دلیل دفن شبانه آن حضرت وصیت آن حضرت بود كه نمى‌خواست افرادى كه بر او ستم كرده‌اند، بر جنازه‌اش نماز بخوانند و با این كار خشم خود را از غاصبان خلافت جاودانه ساخت. منبع:گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

دوشنبه 22/4/1388 - 17:13
دعا و زیارت
چرا امیرمؤمنان (علیه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟ ________________________________________گروه عقائد شیعه     طرح شبهه:علی که شیر خدا و اسد الله الغالب بود و در قلعه خیبر را با یک دست بلند کرد، چگونه حاضر مى‌شود ببیند همسرش را در مقابل چشمانش كتك بزنند؛ اما هیچ واكنشى از خود نشان ندهد؟! نقد و بررسی:یكى از مهمترین شبهاتى كه وهابی‌ها با تحریك احساسات مردم، به منظور انكار قضیه هجوم  و كتك زدن فاطمه زهرا سلام الله علیها مطرح مى‌كنند، این است كه چرا امیرمؤمنان علیه السلام از همسرش دفاع نكرد؟ مگر نه این كه او اسد الله الغالب و شجاع‌ترین فرد زمان خود بود و... عالمان شیعه در طول تاریخ از این شبهه‌ پاسخ‌هاى گوناگونى داده‌اند كه به اختصار به چند نكته بسنده مى‌كنیم. عكس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب:امیرمؤمنان علیه السلام در مرحله اول و زمانى كه آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمین زد، با مشت به صورت و گردن او كوبید؛ اما از آن جایى كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله صبر پیشه كرد. در حقیقت با این كار مى‌خواست به آن‌ها بفهماند كه اگر مأمور به شكیبائى نبودم و فرمان خدا غیر از این بود، كسى جرأت نمى‌كرد كه این فكر را حتى از مخیله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل همیشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است. سلیم بن قیس هلالى كه از یاران مخلص امیرمؤمنان علیه السلام است، در این باره مى‌نویسد: وَدَعَا بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ علیه السلام وَصَاحَتْ یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ  السَّیْفَ وَهُوَ فِی غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ یَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ . فَوَثَبَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِیبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِی كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ یَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی.  آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! شمشیر را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: یا رسول اللَّه،  با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»! علی علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت كشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش كوبید و خواست او را بكشد؛ ولى به یاد سخن پیامبر صلى الله علیه وآله و وصیتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پیامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى» الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ. همچنین آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن مى‌نویسد: أنه لما یجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت یا أبتاه ویا رسول الله فرفع عمر السیف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت یا أبتاه فأخذ على بتلابیب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله علیها به طرف عمر آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازیانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فریاد زد: « یا ابتاه » (با مشاهده این ماجرا) علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید. الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج3، ص124، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. آلوسى این روایت را بدون هیچ حاشیه و نقدى نقل كرده و رد نكرده است كه حكایت از پذیرفتن آن دارد. تسلیم وصیت پیامبر اكرم (ص):امیرمؤمنان علیه السلام در تمام دوران زندگی‌اش، مطیع محض فرمان‌هاى الهى بوده و آن‌چه او را به واكنش وامى‌داشت، فقط و فقط اوامر الهى بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصى از خود واكنش نشان نمى‌داد. آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شكیبائى در برابر این مصیبت‌هاى عظیم بوده است و طبق همین فرمان بود كه دست به شمشیر نبرد. مرحوم سید رضى الدین موسوى در كتاب شریف خصائص الأئمه (علیهم السلام) مى‌نویسد: أَبُو الْحَسَنِ فَقُلْتُ لِأَبِی فَمَا كَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ قَالَ دَخَلَ عَلَیْهِ النِّسَاءُ یَبْكِینَ وَارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَیْنَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ نُودِیَ أَیْنَ عَلِیٌّ فَأَقْبَلَ حَتَّى دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَانْكَبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا أَخِی... أَنَّ الْقَوْمَ سَیَشْغَلُهُمْ عَنِّی مَا یَشْغَلُهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُكَ فِی الْأُمَّةِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَإِنَّمَا تُؤْتَى مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ وَنَأْیٍ سَحِیقٍ وَلَا تَأْتِی وَإِنَّمَا أَنْتَ عَلَمُ الْهُدَى وَنُورُ الدِّینِ وَهُوَ نُورُ اللَّهِ یَا أَخِی وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْهِمْ بِالْوَعِیدِ بَعْدَ أَنْ أَخْبَرْتُهُمْ رَجُلًا رَجُلًا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ حَقِّكَ وَأَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِكَ وَكُلٌّ أَجَابَ وَسَلَّمَ إِلَیْكَ الْأَمْرَ وَإِنِّی لَأَعْلَمُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَفَرَغْتَ مِنْ جَمِیعِ مَا أُوصِیكَ بِهِ وَغَیَّبْتَنِی فِی قَبْرِی فَالْزَمْ بَیْتَكَ وَاجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَى تَأْلِیفِهِ وَالْفَرَائِضَ وَالْأَحْكَامَ عَلَى تَنْزِیلِهِ ثُمَّ امْضِ [ذَلِكَ‏] عَلَى غیر لائمة [عَزَائِمِهِ وَ] عَلَى مَا أَمَرْتُكَ بِهِ وَعَلَیْكَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا یَنْزِلُ بِكَ وَبِهَا [یعنی بفاطمة] حَتَّى تَقْدَمُوا عَلَیَّ. امام كاظم علیه السلام مى‌فرماید: از پدرم امام صادق علیه السلام پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گریه بلند كردند، مهاجرین و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مى‌كردند، علی فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روى بدن پیغمبر انداختم، فرمود: برادرم، این مردم مرا رها خواهند كرد و به دنیاى خودشان مشغول خواهند شد؛ ولى تو را از رسیدگى به من باز ندارد، مثل تو در بین این امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاى دور نزد آن بیایند... پس چون از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت كردم فارغ شدى و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانه‌ات بنشین و قرآن را آنگونه كه دستور داده‌ام، بر اساس واجبات و احكام و ترتیب نزول جمع آورى كن، تو را به بردبارى در برابر آنچه كه از این گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله علیها خواهد رسید سفارش مى‌كنم، صبر كن تا بر من وارد شوی. الشریف الرضی، أبی الحسن محمد بن الحسین بن موسى الموسوی البغدادی (متوفای406هـ) خصائص‏الأئمة (علیهم السلام)، ص73، تحقیق وتعلیق: الدكتور محمد هادی الأمینی، ناشر: مجمع البحوث الإسلامیة الآستانة الرضویة المقدسة مشهد – إیران، 1406هـ المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 22، ص 484، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م. در روایت دیگرى سلیم بن قیس هلالى نقل مى‌كند: ثُمَّ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) إِلَى فَاطِمَةَ وَإِلَى بَعْلِهَا وَإِلَى ابْنَیْهَا فَقَالَ یَا سَلْمَانُ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّی حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِی فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ أَقْبَلَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه وآله) عَلَى عَلِیٍّ (علیه السلام) فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّكَ سَتَلْقَى [بَعْدِی‏] مِنْ قُرَیْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْكَ وَظُلْمِهِمْ لَكَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَیْهِمْ‏] فَجَاهِدْهُمْ وَقَاتِلْ مَنْ خَالَفَكَ بِمَنْ وَافَقَكَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَكُفَّ یَدَكَ وَلا تُلْقِ بِیَدِكَ إِلَى التَّهْلُكَةِ فَإِنَّكَ [مِنِّی‏] بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَلَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِنَّهُ قَالَ لِأَخِیهِ مُوسَى إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ كادُوا یَقْتُلُونَنِی‏. پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهى كرد و فرمود: اى سلمان! خدا را شاهد مى‏گیرم افرادى كه با اینان بجنگند با من جنگیده‌اند، افرادى كه با اینان روى صلح داشته باشند با من صلح كرده‌اند، بدانید كه اینان در بهشت همراه منند. سپس پیامبر صلى الله علیه وآله نگاهى به علی علیه السلام كرد و فرمود: اى علی! تو به زودى پس از من، از قریش و متحد شدنشان علیه خودت و ستمشان سختى خواهى كشید. اگر یارانى یافتى با آنان جهاد كن و به وسیله موافقینت با آنان بجنگ، و اگر كمك كار و یاورى نیافتى صبر كن و دست نگهدار و با دست خویش خود را به نابودى مینداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى، هارون براى تو اسوه خوبى است، به برادرش موسى گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ كادُوا یَقْتُلُونَنِی؛ این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیك بود مرا بكشند. الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص569، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ. همچنین در ادامه روایت پیشین كه از سلیم نقل شد، امیرمؤمنان علیه السلام خطاب به عمر فرمود: یَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی. اى پسر صحّاك! اگر مقدرات خداوندى و پیمان و سفارش رسول خدا صلى الله علیه وآله نبود، هر آینه مى‌فهمیدى كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداری. الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ. البته روایات در این باب بیش از آن است كه در این مختصر بگنجد؛ از این رو به همین چند روایت بسنده مى‌كنیم. به راستى چه كسى جز حیدر كرّار مى‌تواند از چنین امتحان سختى بیرون بیاید؟! زمانى ارزش این كار مشخص مى‌شود كه بدانیم علی علیه السلام همان كسى است كه در میدان نبرد، همچون شیر ژیان بر دشمن حمله مى‌كرد و پهلوانان و یلان كفر را یكى پس از دیگرى از سر راه بر مى‌داشت،  پشت پهلوانى همچون عمر بن عبدود را به خاك مى‌مالد وآن روز فرمان خداوند این بود كه دشمنان از ترس ذوالفقارش خواب آسوده نداشته باشند؛ ولى روز دیگر فرمان این است كه همان ذوالفقار در نیام باشد تا اساس اسلام حفظ شود و دشمنان اسلام از نابود كردن آن مأیوس شوند. احتمال شهادت حضرت زهرا علیها السلام هنگام درگیری:دفاع از ناموس، از مسائل فطرى و مشترك میان همه انسان‌ها است؛ اما روشن است كه اگر كسى بداند كه قصد دشمن از تعرض به ناموس وى این است كه او را به واكنش وادار كنند تا به مقصود مهمتر و شوم‌ترى دست یابند؛ انسان عاقل، با تدبیر و مسلط بر نفس خویش، هرگز كارى نخواهد كرد كه دشمن به مقصودش برسد. قصد مهاجمین به خانه وحى این بود كه امیرمؤمنان علیه السلام را به واكنش وادار كنند و با استفاده از این فرصت، ثابت كنند كه شخصى همانند علی علیه السلام براى رسیدن به حكومت دنیوى حاضر شد كه افراد زیادى را از دم شمشیر بگذراند. و نیز اگر امیرمؤمنان علیه السلام از خود واكنش نشان مى‌داد و با آن‌ها درگیر مى‌شد، ممكن بود كه فاطمه زهرا در این درگیری‌ها كشته شود، سپس دشمنان شایع مى‌كردند كه علی علیه السلام براى به دست آوردن حكومت دنیایى، همسرش را نیز فدا كرد و در حقیقت او بود كه سبب كشتن همسرش شد؛ چنانچه در باره عمار یاسر، یار وفادار امیرمؤمنان علیه السلام چنین كردند. هنگام ساختن مسجد مدینه، عمار یاسر برخلاف دیگران كه یك خشت برمى‌داشتند، او دو تا دو تا مى‌آورد، پیامبر اسلام او را دید، با دست مباركش، غبار را از سر و صورت نازنین عمار زدود و پس فرمود: وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ، یَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَى النَّار. عمار را گروه ستمگر مى‌كشند، او آنان را به بهشت مى‌خواند وآنان او را به جهنّم. البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م. صدور این روایت از رسول خدا صلى الله علیه وآله در حق عمّار قطعى بود و تمام مردم از آن آگاه بودند و نیز ثابت مى‌كرد كه معاویه و دار و دسته‌اش همان گروه نابكار هستند؛ از این رو هنگامى كه معاویه شنید عمار كشته شده و لرزه بر دل بسیارى از مردم انداخته، و این فرمایش پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله سر زبان‌ها افتاده است، عمرو عاص را به حضور طلبید و پس از مشورت با او شایع كردند كه علی علیه السلام او را كشته است و این گونه استدلال كردند كه چون عمار در جبهه علی وهمراه او بوده است و علی او را به جنگ فرستاده است؛ پس او قاتل عمار است. احمد بن جنبل در مسندش مى‌نویسد: مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَمَّا قُتِلَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ دَخَلَ عَمْرُو بْنُ حَزْمٍ عَلَى عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فَقَامَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَزِعًا یُرَجِّعُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى مُعَاوِیَةَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ مَا شَأْنُكَ قَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ قَدْ قُتِلَ عَمَّارٌ فَمَاذَا قَالَ عَمْرٌو سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ دُحِضْتَ فِی بَوْلِكَ أَوَنَحْنُ قَتَلْنَاهُ إِنَّمَا قَتَلَهُ عَلِیٌّ وَأَصْحَابُهُ جَاءُوا بِهِ حَتَّى أَلْقَوْهُ بَیْنَ رِمَاحِنَا أَوْ قَالَ بَیْنَ سُیُوفِنَا. ابو بكر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش نقل مى‌كند كه گفت: هنگامى كه عمار یاسر به شهادت رسید، عمرو بن حزم نزد عمرو عاص رفت و گفت: عمار كشته شد، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده است: گروه ستمگر، عمار را مى‌كشند، عمرو عاص ناراحت شد و جمله «لا حول ولا قوة الا بالله» را مى‌گفت تا نزد معاویه رفت،‌ معاویه پرسید: چه شده است؟ گفت: عمار كشته شده است. معاویه گفت:‌ كشته شد كه شد، حالا چه شده است؟ عمرو گفت: از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم كه مى‌فرمود: عمار را گروه باغى وستمگر خواهد كشت، معاویه گفت: مگر ما او را كشته‌ایم، عمار را علی و یارانش كشتند كه او را همراه خویش وادار به جنگ كردند و او را بین نیزه‌ها و شمشیرهاى ما قرار دادند. الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص199، ح 17813، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛ البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسى أبو بكر (متوفای 458هـ)، سنن البیهقی الكبرى، ج8، ص189، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994؛ الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 1، ص 420 و ص 426، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. هیثمى پس از نقل روایت مى‌گوید: رواه أحمد وهو ثقة. الهیثمی، علی بن أبی بكر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص242، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الكتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ. و حاكم نیشابورى پس از نقل روایت مى‌‌گوید: هذا حدیث صحیح على شرط الشخین ولم یخرجاه بهذه السیاقة. این حدیث با شرائطى كه بخارى و مسلم قبول دارند، صحیح است؛‌ ولى آن‌ها به این صورت نقل نكرده‌اند. الحاكم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك على الصحیحین، ج2، ص155، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م. مناوى به نقل از قرطبى مى‌نویسد: وهذا الحدیث أثبت الأحادیث وأصحّها، ولمّا لم یقدر معاویة على إنكاره قال: إنّما قتله من أخرجه، فأجابه علیّ بأنّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم إذن قتل حمزة حین أخرجه. قال ابن دحیة: وهذا من على إلزام مفحم الذی لا جواب عنه، وحجّة لا اعتراض علیها. این حدیث از محكم‌ترین و صحیح‌ترین احادیث است و چون معاویه قدرت بر انكارش نداشت، گفت: عمار را كسى كشت كه او را همراه خود آورده است و لذا علی (ع) در پاسخش فرمود: پس بنابراین حمزه را هم در جنگ احد پیامبر كشته است؛ چون آن حضرت بود كه حمزه را همراه خودش آورده بود. ابن دحیه مى‌گوید: این پاسخ علی چنان كوبنده است كه حرفى براى گفتن باقى نمى‌گذارد ودلیلى است كه انتقادى بر آن نیست. المناوی، عبد الرؤوف (متوفای: 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 6، ص 366، ناشر: المكتبة التجاریة الكبرى - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ چرا امیر المؤمنین در هیچ جنگی در زمان خلفاء شركت نكرد؟این كه امیرمؤمنان علیه السلام شجاعترین فرد زمان خودش بود، هیچ شك و شبهه‌اى در آن نیست؛ آن قدر شجاع و دلاور بود كه شنیدن نامش خواب را از چشمان پهلوانان دشمن مى‌پراند؛ تا جایى كه عمر بن خطاب مى‌گفت: والله لولا سیفه لما قام عمود الاسلام. به خدا سوگند! اگر شمشیر علی علیه السلام نبود‌، عمود خیمه اسلام استوار نمى‌شد. إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51، تحقیق محمد عبد الكریم النمری، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م. حتى در زمانى كه تمام یاران بی‌وفاى رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ احد و حنین آن حضرت را رها و از معركه گریختند، امام علی علیه السلام پروانه وار اطراف شمع وجود پیامبر گرامى چرخید و از او دفاع مى‌كرد.  اما چرا همان علی علیه السلام در هیچ یك از جنگ‌هاى زمان خلفاء شركت نكرد؟ همان كسى كه در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله در تمام نبردهاى مسلمانان علیه كفار، یهودیان و... شركت فعال داشت و پیشاپیش تمام سربازان پرچم اسلام را به دوش مى‌كشید و پهلوانان دشمن را یكى پس از دیگرى بر زمین مى‌كوبید، چه اتفاقى افتاده بود كه در زمان خلفاء در هیچ نبردى حضور نمى‌یافت؟ آیا شجاعتش را از دست داده بود، یا جنگ در ركاب خلفاء را جهاد نمى‌دانست؟ یا این كه خلفاء، بر خلاف سنت رسول خدا صلى الله علیه وآله قصد استفاده از آن حضرت را نداشتند؟ امیر المؤمنین علیه السلام بهترین تصمیم را گرفت:امر دائر بود بین این كه امیرمؤمنان علیه السلام اساس اسلام را حفظ نماید و از حق خود بگذرد؛ یا این كه بر آن عده اندك حمله نموده و آن‌ها را از دم تیغ بگذراند و در عوض دشمنان اسلام و منافقین با استفاده از این فرصت اساس اسلام را به خطر بیندازند، امیرمؤمنان علیه السلام راه دوم را برگزید و با این فداكارى دین اسلام را براى همیشه حفظ و دشمنان اسلام را نا امید كرد و به طور قطع این تصمیم عاقلانه‌تر بوده است. در خطبه سوم نهج البلاغه مى‌فرماید: وَطَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ. یَهْرَمُ فِیهَا الْكَبِیرُ وَیَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَیَكْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ. فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى. فَصَبَرْتُ وَفِی الْعَیْنِ قَذًى وَفِی الْحَلْقِ شَجًا. أَرَى تُرَاثِی نَهْباً. در این اندیشه فرو رفته بودم كه: با دست تنها (با بى یاورى) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پر خفقان و تاریكیى كه پدید آورده‏اند صبر كنم، محیطى كه: پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وا مى‏دارد. (عاقبت) دیدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیكتر است؛ لذا شكیبائى ورزیدم؛ ولى به كسى مى‏ماندم كه: خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود مى‏دیدم، میراثم را به غارت مى‏برند. و در خطبه پنجم نهج البلاغه، هنگامى كه شخصى همانند ابوسفیان به قصد گرفتن ماهى از آب گل آلود و استفاده از موقعیت به دست آمده، نزد آن حضرت آمد و پشنهاد بیعت و جنگ با أبوبكر را داد، امام علیه السلام خطبه خواند و فرمود: أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ... أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ... فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَإِنْ أَسْكُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی وَاللَّهِ لابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَةِ. اى مردم امواج كوه پیكر فتنه‏ها را، با كشتی‌هاى نجات در هم بشكنید... (دو كس راه صحیح را پیمودند) آن كس كه با داشتن یار و یاور و نیروى كافى به پا خاست و پیروز شد، و آن كس كه با نداشتن نیروى كافى كناره‏گیرى كرد و مردم را راحت ساخت. اگر سخن گویم (و حقم را مطالبه كنم) گویند: بر ریاست و حكومت حریص است، و اگر دم فرو بندم (و ساكت نشینم) خواهند گفت از مرگ مى‏ترسد. (اما) هیهات پس از آن همه جنگ‌ها و حوادث (این گفته بس ناروا است). به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب، به مرگ از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است؛ اما من از علوم و حوادثى آگاهم كه اگر بگویم همانند طناب ها در چاه‌هاى عمیق به لرزه درآئید. چرا رسول خدا (ص) از سمیه و دیگر زنان مسلمان دفاع نکرد؟امیرمؤمنان علیه السلام، به همان دلیل از خود واكنش نشان نداد كه رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام كشته شدن سمیه، مادر عمار یاسر توسط مشركان و تعرض آن‌ها به وی، از خود واكنشى نشان نداد. ابن حجر عسقلانى در الإصابة مى‌نویسد: ( 11342 ) سمیة بنت خباط... والدة عمار بن یاسر كانت سابعة سبعة فی الاسلام عذبها أبو جهل وطعنها فی قبلها فماتت فكانت أول شهیدة فی الاسلام... عذبها آل بنی المغیرة على الاسلام وهی تأبى غیره حتى قتلوها وكان رسول الله صلى الله علیه وسلم یمر بعمار وأمه وأبیه وهم یُعذّبون بالأبطح فی رمضاء مكة فیقول صبرا یا آل یاسر موعدكم الجنة. سمیه دختر خباط... مادر عمار یاسر هفتمین كسى است كه اسلام آورد، ابوجهل او را اذیت مى‌كرد و آن قدر نیزه بر پایین شكمش زد تا به شهادت رسید، و او نخستین زن شهید در اسلام است. آل بنومغیره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذیت كردند؛ تا كشته شد. رسول خدا (ص)، منظره شكنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مكه مى‌دید و مى‌فرمود: اى خاندان یاسر! صبور باشید كه وعده‌گاه شما بهشت است. العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 7، ص 712، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992. با این كه رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‌دید كافرى همچون ابوجهل متعرض ناموس مسلمانان مى‌شود؛ ولى در عین حال هیچ واكنشى از خود نشان نمى‌داد و به آنان نیز فرمان مى‌داد كه صبر نمایند. مگر نه این كه رسول خدا صلى الله علیه وآله غیورترین و شجاع‌ترین فرد عالم است، پس چرا از ناموس مسلمانان دفاع نكرد؟ چرا شمشیرش را برنداشت تا گردن ابوجهل را از تنش جدا كند؟ و نیز زمانى كه عمر بن خطاب، متعرض زنان مسلمان مى‌شد و آن‌ها را به خاطر اسلام آوردنشان كتك مى‌زد، چرا رسول خدا صلى الله علیه وآله از خود واكنشى نشان نمى‌داد. ابن هشام در السیرة النبویة، مى‌نویسد: ومر [ابوبكر] بجاریة بنى مؤمل، حی من بنى عدى بن كعب، وكانت مسلمة، وعمر بن الخطاب یعذبها لتترك الاسلام، وهو یومئذ مشرك، وهو یضربها، حتى إذا مل قال: إنی أعتذر إلیك، إنی لم أتركك إلا ملالة، فتقول: كذلك فعل الله بك. ابوبكر مى‌دید كه كنیز مسلمان شده از بنو مؤمل از خاندان عدى بن كعب،‌ عمر او را كتك مى‌زد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترك كند (چون عمر هنوز مشرك بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را كتك نمى‌زنم براى این است كه خسته شده‌ام، از این جهت مرا ببخش. كنیز در پاسخ گفت: بدان كه خدا نیز این گونه با تو رفتار خواهد كرد. الحمیری المعافری، عبد الملك بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای213هـ)، السیرة النبویة، ج 2، ص 161، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعة: الأولى، بیروت – 1411هـ؛ الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 120، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛ الكلاعی الأندلسی، أبو الربیع سلیمان بن موسى (متوفای634هـ)، الإكتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج 1، ص 238، تحقیق د. محمد كمال الدین عز الدین علی، ناشر: عالم الكتب - بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ؛ الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بكر المعروف بالبری (متوفای644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج 1، ص 244؛ الطبری، أحمد بن عبد الله بن محمد أبو جعفر (متوفای694هـ)، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج 2، ص 24، تحقیق عیسى عبد الله محمد مانع الحمیری، ناشر: دار الغرب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1996م؛ النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 16، ص 162، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م. چرا رسول خدا صلى الله علیه وآله جلوى عمر را نگرفت و او را از این كار منع نكرد؟ چرا شمشیرش را برنداشت و گردن عمر را نزد؟ اهل تسنن، هر پاسخى دادند، ما نیز عین همان را در باره صبر امیرمؤمنان علیه السلام و شمشیر نكشیدن آن حضرت خواهیم داد. چرا عثمان از زنش دفاع نكرد؟هنگامى كه یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله به خانه عثمان ریختند و همسر او را زده و انگشتش را قطع کردند، او از همسرش دفاع نکرد، شما از این عملکرد عثمان چه پاسخى دارید؟  طبری،‌ در تاریخش مى‌نویسد: وجاء سودان بن حمران لیضربه فانكبت علیه نائلة ابنة الفرافصة واتقت السیف بیدها فتعمدها ونفح أصابعها فأطن أصابع یدها وولت فغمز أوراكها وقال أنها لكبیرة العجیزة وضرب عثمان فقتله. سودان بن حمران آمد تا او را كتك بزند، نائله دختر فرافصه (زن عثمان) خود را بر روى او انداخت، سودان شمشیر را گرفت و انگشت او را قطع كرد و سپس دست به پشت او زد  سپس عثمان را زد و كشت. الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 676، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت. همچنین ابن أثیر در الكامل فى التاریخ مى‌نویسد: وجاء سودان لیضربه فأكبت علیه امرأته واتقت السیف بیدها فنفح أصابعها فأطن أصابع یدیها وولت فغمز أوراكها وقال أنها لكبیرة العجز وضرب عثمان فقتله. الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ) الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 68، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ. ابن كثیر دمشقى سلفى مى‌نویسد: ثم تقدم سودان بن حمران بالسیف فمانعته نائلة فقطع أصابعها فولت فضرب عجیزتها بیده وقال: أنها لكبیرة العجیزة. وضرب عثمان فقتله. القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج 7، ص 188، ناشر: مكتبة المعارف – بیروت. چرا عثمان از زنش دفاع نكرد، مگر نه این كه او مرد بود، غیرت داشت و باید از زنش دفاع مى‌كرد؟ پس چرا هیچ واكنشى از خود نشان نداد و حاضر شد كه ببیند  به همسر او اهانت كرده و متعرض همسر او شوند؟ چرا عمر از زنش دفاع نكرد؟اهل سنت اصرار دارند كه امّ‌كلثوم دختر امیر مؤمنان علیه السلام همسر عمر بوده است؛ اما مى‌بینیم كه هنگامى كه مغیرة بن شعبه اهانت زشتى به امّ‌كلثوم كرده و او را با امّ‌جمیل،  تشبیه و قیاس مى‌‌كند،‌ عمر هیچ عكس العملى از خود نشان نمى‌دهد. إبن خلكان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بكر (متوفای681هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج6، ص366، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان. اهل تسنن از این مطلب هر پاسخى دادند، ما نیز همان پاسخ را به آن‌ها خواهیم داد.    موفق باشید منبع:گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)   

 

دوشنبه 22/4/1388 - 8:47
خاطرات و روز نوشت
                  من هیچم؟؟؟؟

دود اگر بالا نشیند كسر شاءن شعله نیست ..........

جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالا تر است

.............................

شما یك چیز دیگری هستین حقیقتیه كه درام میگم .بدون هیچ دلخوری ای ؟؟

من خاك زیر پای شمام.

منو عفو كنید 

دوشنبه 22/4/1388 - 1:24
خاطرات و روز نوشت

 یك گلایه و طلب بخشش از دوستان (الهی اغفر لنا ذنوبنا)


سلام  دوستان گل من .

 

من نمیدونم كه چرا شما با من در لج افتادین .نمیدونم چرا؟؟؟ نمیدونم چرا؟؟ و واقعا نمیدونم كه چرا؟؟

من از شما عذر خواهی كردم 

ن نمیخام كه كسی از من دلگیر باشه وگله ای از منداشته باشه واسه همینم هست كه اولین كسی كه به من نظر داد یعنی در واقع انتقد كرد كه چرا اینقدر مطلب ثبت میكنم .من حرفشو قبول كردم  . فهمیدم كه اون درست میگه و كار من اشتباه بوده  و شما هم به عینه دارین میبینید كه من كه مطالبم به 164 رسیده بود حالاشده چندتا(33تامطلب در 24ساعت (00:30:04-دوشنبه 22 تیر 1388 - 20 رجب 1430 - 13 ژولای 2009 ))

بعد نمفهمم كه چرا شما تند تند به من انتقد میكنید البته من از همه ی شما دوستان متشكرم كه عیبها و نقوص بنده را به من گوشزد میكنید اما  الان كه من دیگه كار خلاف عرفی انجام ندادم و فكر هم نمیكنم كه برای مطالب دوستان دیگه مزاحمتی ایجاد كرده باشم

بالاخره  دستتون درد نكنه من به هیچ وجه از كسی . نظری . انتقادی .گلایه ای كه بجا و درست باشه ناراحت نمیشم  . و از شما میخام كه باز هم عیوبم را به من گوشزد كنید اما منصفانه .

  به من سر بزنید باز هم  .......؟؟؟

بارالها عاقبت را بر همگان خوب كن ..................بار دریای گناهان را چو رود و جوب كن 

ببخشید منو اگر ازرده خاطرتون كردم

یا...... هو.........

خدانگهدار!

دوشنبه 22/4/1388 - 0:40
فلسفه و عرفان
حکمت 188

ضرورت حق گرایى
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر کس که با حق در آویزد نابود مى‏گردد.
يکشنبه 21/4/1388 - 15:54
فلسفه و عرفان
حکمت 187

ضرورت یاد قیامت
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کوچ کردن نزدیک است

يکشنبه 21/4/1388 - 15:52
ادبی هنری

آموخته ام.....


موخته ام

چیزهای كم اهمیت را تشخیص دهم و سپس آن هارانادیده بگیرم.

آموخته ام

كه باخت در یك نبرد كوچك را به قصد برد در یك جنگ بزرگ بپذیرم .

آموخته ام

زندگی را از طبیعت بیاموزم ، چون بید متواضع باشم ، چون سرو ، راست قامت ، مثل صنوبر ، صبور ، مثل بلوط مقاوم ، مثل رود ،روان ، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با كرامت باشم .

آموخته ام

كه اگر مایلم پیام عشق را بشنوم ، خود نیز بایستی آن را ارسال كنم .

آموخته ام

ثروتمند كسی نیست كه بیشترین ها را دارد ، بلكه كسی است كه به كمترین ها نیاز دارد.

آموخته ام

دو نفر می توانند با هم به یك نقطه نگاه كنند ولی آنرا متفاوت ببنند.

آموخته ام

كافی نیست فقط دیگران را ببخشیم ، بلكه گاهی خود را نیز باید ببخشیم .

آموخته ام

كه فقط چند ثانیه طول می كشد تا زخم های عمیقی در قلب كسانی كه دوستشا ن داریم ، ایجاد كنیم اما سال ها طول می كشد تا آن زخم ها را التیام بخشم .

آموخته ام

كه دوستان خوب و واقعی ، جواهرات گرانبهایی هستند كه به دست آوردن شان سخت و نگه داشتن شان سخت تر است .

آموخته ایم

كه همه می خواهند روی قله كوه زندگی كنند ، اما تمام شادی ها وقتی رخ می دهند كه در حال بالا رفتن از كوه هستند

يکشنبه 21/4/1388 - 15:44
آموزش و تحقيقات
 

فواید خنده

 
نگرش ما نسبت به زندگی و توانایی هایمان در راه مقابله با مشکلات بـنـوع روابطمان و بویژه رابطه های صمیمی تر بستگی دارد. زمانیـکه ترشرویی در رابطه ای وجود داشته باشد، هر فردی در زندگی خود احساس خلا پیدا می کند و دلـیـل آن نیـز ایـن امر می باشد که کیفیت زندگی ارتباط شـدیـدی بـر روی تعادل روحی و روانی افراد می گذارد. اگر میخواهید از زندگی خود راضی باشید، بنابراین باید رابطه ها را شاداب و با نشاط نگه دارید.
آمـار طلاق حاکی از آن است که ما به هیچ وجه در این امر مـوفـق ظـاهر نشده ایم. تقریبا در حدود نیمی از ازدواج ها بـه طـلاق مـنـجر مـی شود و پایان ها ناگواری را به همراه می آورند. بسیاری از آن ازدواج هایی که به قوت خود باقی می مانند نیز زوجین به ندازه کافی شاد و خوشحال نیستند.
البته باید ذکر کنیم که بیشتر مردم ارزش یک رابطه سالم را می دانند و بدون توجه به اینکه چند بار ممکن است در عشق شکست بخورند، باز هم با امید فراوان به راه خود ادامه داده و به آینده امیدوارند. به همین دلیل مطالبی در این زمینه که در کتابهای مربوط به روابط و بحث ها و برنامه های تلویزیونی وجود دارند، وقت مردم را به خود اختصاص می دهند. و برخی از آنها ممکن است که بر روی زوج های خوشحال و یا ناراحت تاثیر گذار واقع شوند.



اما از میان تمام فاکتورهایی که برای ایجاد جوی مساعد در روابط خانوادگی پیشنهاد می شود یک راه حل وجود دارد که کمتر از آن به عنوان یک مداوا یاد شده. این در حالی است که هر فرد آرزوی آن را می کند و همواره میزان بیشتری از آن را درخواست میکند: خنده

البته واضح است که بیشتر زوج های شاد و خندان به وقایع خنده دار و فیلم های خنده داری که در تلویزیون مشاهده می کنند، می خندند نه به یکدیگر. و مهمتر از هر چیز این است که هیچ گاه به یکدیگر خرده نمی گیرند و سر خودشان را با جوک هایی که از طریق e-mail به دستشان می رسد گرم می کنند.




اما خنده ای که در خانه رشد کند یکی از نیازهای ضروری زوج های ناراحت و غمگین است. خندیدن یکی از نیازهای اولیه و از انواع ضروری آن می باشد که تنها مختص انسان ها می باشد و نشاند هنده زندگی اجتماعی است. (زمانی که هیچ شنونده ای در مقابل شما وجود نداشته باشد هیچ خنده ای هم به وجود نمی آید). خندیدن باعث پیوند دادن انسان ها به یکدیگر می شود. ذهن گوینده و شنونده را با هم هماهنگ کرده و نشان می دهد که از نظر احساسی با هم موافق نظر هستند.

مطالبی که گفته شد همه جزئی از نظریات رابرت پروواین دکترای عصب شناسی میباشد. او معتقد است که بحث خندیدن آنقدر پیچیده است که نمی توان در ازمایشگاه ها در مورد آن بحث کرد. به جای آن او موقعیت های خنده آوری را که به خودی خود ممکن است در زندگی روزمره هر یک از انسان ها رخ دهد را جمع آوری کرده و نتایج آنرا در کتاب خود با نام: کتاب پنگوئن ها (2001) که نوعی تحقیق علمی میباشد به چاپ رسانده است.

خنده یک فضای مثبت احساسی را به وجود می آورد و طرفین نیاز برقراری ارتباط نزدیک تری را نسبت به هم پیدا کرده و از وجود یکدیگر بیشترین لذت را می برند. یکی از نتایجی که دکتر پرووین به آن دست پیدا کرده حاکی از آن است که حتی گوینده ها خیلی بیشتر از شنونده ها از تاثیرات مثبت خندیدن بهرمند می شوند. خنده و شوخی اضطراب و عصبانیت را از بین می برد و راه رسیدن به صمیمت را هموار می سازد.

خنده از طریق قانون های سخت از پیش تعیین شده به وجود نمی آید بلکه در حین مکالمه و برقراری ارتباط است که افراد شروع به خندیدن می کنند. دکتر پرووین معتقد است که: ""خنده ارتباطی به خوشمزگی ندارد بلکه در رابطه با ارتباط های اجتماعی است که معنا پیدا می کند.""

در این قسمت برخی از یافته های متعجب کننده او را با هم مرور می کنیم

خندیدن امری است که به طور تصادفی رخ می دهد و شما را به نتایج بسیار زیادی می رساند اما یکی از بهترین ره آوردهای آن: در کنار هم جمع کردن مردم می باشد. در حقیقت فواید سلامتی خنده از حمایت های اجتماعی که برای فرد به وجود می آورد نشئت می گیرد.
خنده نقش مهمی در پیوستن دل ها به یکدیگر دارد. مردها عاشق خانم هایی هستند که در حضورشان از ته دل می خندند.
هر دو جنس (چه زن و چه مرد) خندیدن را دوست داشته و بسیار می خندند. اما خانم ها بیشتر از آقایون می خندند – تقریبا در حدود 126 درصد بیشتر از مردها – و آقایون نیز خیلی بیشتر خنده تحویل می گیرند.
خنده خانم ها یکی از مولفه های ضروری برای حفظ یک رابطه سالم می باشد
خنده در زوج ها با افزایش وزن کاهش پیدا می کند.
مثل خمیازه، خنده نیز واگیر دار است. کسی نمی تواند در مقابل آن از خود مقاوت نشان دهد.
یکی از راه های ایجاد خنده (و به طور حتم یکی از قدیمی ترین راه ها) غلغلک دادن است. غلغلک دادن یک امر کاملا اجتماعی است چرا که هیچ یک از ما نمی تواند شروع کند به غلغلک دادن خودش. ما کسی را غلغلک می دهیم تا او نیز در مقابل به این عمل ما واکنش نشان هد. برای اینکه دیگران شما را غلغلک ندهند و به عنوان یک فرد غلغلکی شناخته نشوید باید خودتان انها را غلغلک دهید.
نه تنها تمام مردم از غلغلک خوششان می آید (چه غلغلکی ها چه کسانی که آنها را غلغلک می دهند) بیشتر افراد معتقدند که این عمل نشانه ای از علاقه و محبت است.
احتمالا غلغلک باید ریشه تمام بازی ها باشد. این کار دارای تاثیرات دوجانبه و متقابل می باشد. به عبارت دیگر آهنگ یک ارتباط سالم می باشد. البته می تواند غریزه جنسی را در بزرگسالان تحریک کند.
احساس غلغلکی بودن در سنین میانسالی تا حد بسیار زیادی کاهش مییابد. انسان ها به تدریج شروع به از دست دادن ""محرک های لامسه ای"" می کنند. دکتر پرووین معتقد است که میل به غلغلک، لمس کردن و شروع بازی، به تدریج ازبین می رود. اما هیچ گاه نباید فراموش کرد که چنین رفتارهایی جزء نقاط حساس عواطف یک فرد به شمار می روند.
بنابراین دفعه اینده که با همسر خود به مشکل برخورد کرده و شروع به جر و بحث نمودید، در اتاق را به شدت به هم نکوبید و خارج نشوید. به جای آن شروع کنید به غلغلک دادن همسر خود. ( قسمت های غلغلکی بدن به ترتیب حساسیت: زیر بغل، شکم، روی دنده ها، پا، زانو، گلو، گردن و کف دست ها می باشد.)
ما می دانیم که این کار مشکلات شما را به طور کلی از بین نمی برد اما می تواند به منزله نقطه شروعی باشد تا شما دونفر در کنار یکدیگر بنشینید و با هم در رفع انها کوشش کنید.

يکشنبه 21/4/1388 - 15:42
فلسفه و عرفان

حکمت 186

آینده سخت ستمکاران
(اخلاقى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: آغاز کننده ستم، در قیامت انگشت به دندان مى‏گزد.
يکشنبه 21/4/1388 - 15:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته