امام باقرعليه السلام : الخَيرُ وَالشَّرُّ يُضاعَفُ يَومَ الجُمُعَةِ ؛ خوبى و بدى در روز جمعه دو چندان مىشود . ثواب الأعمال ، ص 143
بذار جاده منو با خودش ببره من که هیچ وقت به تو نمی رسم پس بذار همراه باد پاییز که داره از راه می رسه برم تا ردم تو غبارا گم بشه،تو دیگه سراغم رو از فاصلۀ جاده نگیر که جاده میره تا من رو به غربت بی تو بودن ببره،آخه میدونی؟ جاده وفا نداره توی جادۀ غربت همسفری همراه تو نیست یا اگر باشه از پشت به تو خنجر می زنه
ژاپنجوان اولي از عشق جوان دومي نسبت به دختر محبوبش متاثر ميشه و خودکشي مي کنه! جوان دومي هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگين ميشه که خودکشي مي کنه! بعدش براي دختر ژاپني هم چاره اي جز خودکشي نيست! اسپانيامرد اولي توي دوئل ، مرد دومي رو از پاي در مياره و با دختر به آمريکاي جنوبي فرار مي کنن! انگلستاندو تا عاشق با کمال خونسردي حل قضيه رو به يه شرط بندي توي مسابقه ء اسب سواري موکول مي کنن! اسب هر کدوم برنده شد ، با اون دختر ازدواج می کند! استراليادو تا مرد سالها مشاجره مي کنن! اين مشاجره اونقدر طول مي کشه تا يکي از طرفين پير بشه و بميره ، يا از يه مرضي بميره! اونوقت اونکه زنده مونده با خيال راحت به مقصودش مي رسه! قفقازجوان اولي دختر محبوب رو بر مي داره و فرار مي کنه! دومي هم دختر رو از چنگ اولي مي دزده و پا به فرار مي ذاره! باز اولي همين کار رو مي کنه و اين ماجرا دائما« تکرار ميشه! نروژدختر براي اينکه به جدال و دعواي اونها خاتمه بده خودشو از بالاي ساختمون مرتفعي ميندازه پايين و غائله ختم ميشه!مکزيککار به زد و خورد خونيني مي کشه و يکي از طرفين کشته ميشه! ولي بعدش اونکه رقيبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد ميشه و دخترک بي شوهر مي مونه! آمريکاحل قضيه بستگي به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج مي کنه! ايرانفقط پول موضوع رو حل مي کنه! پدر و مادر دختر مي شينن با همديگه مشورت مي کنن و خواستگاري که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب مي کنن! عاشق شکست خورده اگه توي عشقش جدي باشه يا بايد خودشو بکشه يا رقيب رو از ميدون به در کنه يا افسردگي مي گيره و......
به لبهایم زدم مهر خموشی که در دل عشق تو نهفته دارم صدایم کن که بشناسم تو را من که در هجر و فراقت ناله دارم
پائيز است فصل مرگ برگ ها فصل پايان تضاد رنگ ها نوبت خاموشی بنفشه ها وقت آغاز غرور سروها ... درختی تنها خاطراتش همه برگ برگ هايش همه خشک خاطراتش همه زرد،نارنجی،سرخ خاطراتی از آواز قناری ها از خنده دو کودک نا بالغ از نسيم نرگس و نيلوفر ياد آن نهر بزرگ پشت حياط خانه شب بوها خاطراتی از شکوه تک درخت تنها ... فصل من پائيز است کوچه هايم خاموش لحظه هايم پر رنگ با موسيقی سرخ می تراود هر روز از قلبم شعری زرد آوازی نارنجی من هر روز کوچه را از مهر تا آذر نقاشی می کنم با رنگ غرور دريا را قرمز برگ ها را نارنجی خانه ها را همه زرد زيبا پر احساس کمی مغرور پادشاه فصل ها پادشاه زمستان،بهار،تابستان فصل من پائيز
هر لحظه با گذشته وداع کن. هر لحظه خود را از گذشته پاک کن. در دنیای شناخته بمیر تا به دنیای ناشناخته راه یابی. با مردن و لحظه به لحظه تولد یافتن خواهی توانست زندگی را زندگی کنی و مرگ را نیز هم.