تبیان، دستیار زندگی

بیت اول این شعر عینا در مقاتل از زبان امام (ع)نقل شده وبیانگر این است که ای شیعیان من هرگاه آب خنک وگوارایی نوشیدید با قلبی اندوهگین به یاد من باشید شیعتــــی یا كـــرام یا عظـــام المقــــام فانـــدبوا یاحسیـــن بفــؤاد حــــــزیــــن شیعتی إنی غریب بین أقوام بغاة وأنا الضامی وأسقى من كؤوس النائبات قطعوا رأسی ظلماً بسیوف مرهفـــات رفعوه بعد قتلی فوق أطراف القــناة ذاك رأســـی مشال فی رماح طوال وقطیــــع الوتیــــن بفؤاد حزیـــــــن شیعتی إن غاب عنكم فی سماء الموت فرقد فاذكروا الأكبر لما غاله السیف المجـــرد واقتیلاً فوق الأرماح والأسیاف سجــد وبه قد صرعوا فوق الثرى جسم محمد وشبیه الرســـــول وطأتــــه الخیـــول وفقدت البــــــــنین بفؤاد حزیـــــــن شیعتی ما إن سمعتم من مناد وأخاه فاذكروا العباس لما قطعت منه یداه جئته نحو الفرات قاصداً كیمـــا أراه فوجدت الجسد الطاهر تكسوه دمـــاه فاهتــفوا بانكســـار أین ذاك الیســـــار ایــــن ذاك الیمیـــن بفــؤاد حزیـــــــن شیعتی ما إن فقدتم من غلام ذی مكارم فاندبوه بدموع واذكروا لوعة قاســــم هو كا البدر تجلى وجلى فی الغمائـــم بدل الأشمع قد زف بأطراف الصوارم غاب ذاك الهلال فی بروج القتال غاب نور الیقین بفؤاد حزیـــــــن شیعتی ما إن فقدتم من رضیع وهو ظام فاذكروا طفلـــــی لما قتلوه باهتضام بدل الماء سقوه من انابیب الحمام بأبی من ذاق طعم الموت من قبل الفطام ذاك نحر الرضیع فاض منه النجیع ودفـــنت الجنین بفـــؤاد حزیــــــن شیعتی ما أن سمعتم فی نسوة تشكو الرزایا فاذكروا نسوتنا اللآتــی تحملن البلایـــا وعلى الأكوار ظلماً حملوهن سبایــــا شاكیات باكیات فوق أقتاب المطایـــا فاسألـــوا كربلاء من لتلك النساء من لحــزن كمین بفـــؤاد حزیـــــن شیعتی ما إن شربتم عذب ماء فاذكرونی او سمعتم بقتیل أو شهید فاندبونی فأن السبط الذی من غیر جرم قتلونی وبجرد الخیل بعد القتل عمداً سحقونی لیتكم حاضــــرون للندا تسمعــــــون هاتفــــا بالأنیـــــن بفـــؤاد حزیـــــــن

ایام فاطمیه نزدیکه و داشتم یه روضه درباره این ایام گوش میدادم یه بیت شعر خیلی به دلم نشست گفتم برای شما دوستان هم بنویسم به امید اینکه در فاطمیه امسال عزیز زهرا (س)هم در میان ما باشد چرا شب غم ما را سحر نمی آید؟ چرا زیوسف زهرا خبر نمی آید؟ عزیز فاطمه مهدی (عج)بیا به مجلس ما مگر به مجلس مادر پسر نمی آید

خال زیبای جمال دلگشایت را بنازم عطر جان بخش فضای خاک پایت را بنازم گرچه سرو ناز نازد بر قد وبالای نازت سرو نازم ناز کم کن نازهایت را بنازم ای صفای هر مصفا مهدی زیبای زهرا از صفای قلب گویم من صفایت را بنازم

مرد بزرگ کسی است که درسینه ی خود قلبی کودکانه داشته باشد ناپلئون

امروز می خواهم یک کتاب دیگر را به دوستان خوبم معرفی کنم این کتاب داستانی است درباره حضرت عباس به نقل از حضرت ام البنین که در اصل در حال روایت داستان برای فرزندان آن حضرت در کنار بقیع است نام کتاب:ماه در آب نوشته:دکتر محمد رضا سنگری ناشر :انتشارات مدرسه

خداوند درهنگامی که نه تسبیح بود ونه تقدیس نور پنج تن را آفرید پس از نور پیامبر(ص) آسمانها وزمین ها از نور علی(ع)کرسی وعرش از نورحسن مجتبی (ع)لوح وقلم ازنورحسین(ع)بهشت وحورالعین را خلق کرد در این هنگام همه عالم از مشارق ومغارب تاریک شد ملائکه از تاریکی به سوی خدا شکوه کردندوگفتند خدایا به حرمت این اشباح مقدسه مارا از تاریکی فرجی بخش پس خدا حضرت زهرا (س)را خلق نمود و به واسطه او همه عالم روشن شدواز این جهت که نورانی ودرخشندگی عالم از او بود او را زهرا نامیدند

بازم سلام حیفم اومد حالا که بازار معرفی کتاب گرم شده یک کتاب دیگه هم که من خیلی ازش خوشم اومد برای شما عزیزان معرفی نکنم این کتاب یکی از کامل ترین وجامع ترین مقاتلی است که تابه حال خواندم نام کتاب:مهیج الاحزان تالیف:علامه آیه اله شیخ حسن یزدی حائری (ره) تحقیق و ویرایش :محمد حسین رحیمیان ناشر:نشرحاذق

امروز که مطلب مرد صابونی بصره رو در سایت خوندم یاد کتابی افتادم که سالها پیش خوانده بودم برای همین گشتم تا آن را برای شما معرفی کنم کتاب خیلی زیبایی است ومطالبش در رابطه با تشرفات خدمت حضرت ولی عصر (عج)است ان شائ الله که مطالعه کنید ولذت ببرید نام کتاب:برکات حضرت ولی عصر (عج) خلاصه :العبری الحسان تالیف:مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی سید جواد معلم ناشر:انتشارات منتظران مهدی

یکی از کتاب های مفیدی که به نظرم رسید تا به دوستان پیشنهاد کنم کتاب زیر است سحاب رحمت (تاریخ وسوگنامه سید الشهداء) اثر عباس اسماعیلی یزدی انتشارات :مسجد مقدس جمکران

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را غم تو موهبت کبریاست در دل ما نمی دهم به سرور بهشت این غم را غبار ماتم تو آبرو به مابخشید به عالمی ندهم این غبار ماتم را اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم هزار بار بمیرم نبینم آن دم را به نیم قطره اشک محبتت ندهم اگر دهند به دستم تمام عالم را