• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 466
تعداد نظرات : 249
زمان آخرین مطلب : 3977روز قبل
اهل بیت

فراز اول: سلام های توصیفی

- السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛ سلام بر ولی و حبیب - دوست- خدا.
-
السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛ سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
-
السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛ درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
-
السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛ درود بر حسین مظلوم شهید.
-
السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛ سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.
در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد . برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) با عنوان خلیل الله ، حضرت موسی(علیه السلام) با عنوان کلیم الله ، حضرت عیسی(علیه السلام) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح (علیه السلام) با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم (علیه السلام) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد (صلی الله علیه واله) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.
برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.
1-
سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.
2-
سلام به معنای تسلیم.
3-
سلام به معنای سلامتی.
حال که معنای سلام مشخص شد که به معنای آسایش، امنیت و سلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم. سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خود بزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.
زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا باید دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.
زائر با عرض سلام، خود رابه آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی ها و رذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید، تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.
در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهره اجتماعی - سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهدhttp://www.askdin.com/gallery/images/594/1_1161b.jpg

.

سه شنبه 26/10/1391 - 3:44
اهل بیت

فراز اول: سلام های توصیفی

- السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛ سلام بر ولی و حبیب - دوست- خدا.
-
السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛ سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
-
السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛ درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
-
السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛ درود بر حسین مظلوم شهید.
-
السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛ سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.
در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد . برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) با عنوان خلیل الله ، حضرت موسی(علیه السلام) با عنوان کلیم الله ، حضرت عیسی(علیه السلام) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح (علیه السلام) با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم (علیه السلام) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد (صلی الله علیه واله) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.
برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.
1-
سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.
2-
سلام به معنای تسلیم.
3-
سلام به معنای سلامتی.
حال که معنای سلام مشخص شد که به معنای آسایش، امنیت و سلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم. سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خود بزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.
زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا باید دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.
زائر با عرض سلام، خود رابه آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی ها و رذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید، تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.
در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهره اجتماعی - سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهدhttp://www.askdin.com/gallery/images/594/1_1161b.jpg

.

سه شنبه 26/10/1391 - 3:44
اهل بیت

امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت سجاد علیه السلام ناقه (شتر ماده)اى داشت كه 22 سفر با او به حج رفته بود و حتى یك تازیانه به او نزده بود، بعد از وفات آنحضرت ما بى‏خبر بودیم ناگاه یكى از خدمتگذاران آمد و گفت: ناقه بیرون رفته و كنار قبر امام سجاد علیه السلام زانو زده است، گردنش را به قبر مى‏مالد و مى‏نالد، با اینكه هنوز قبر را ندیده بود. (4)

و در نقل دیگر آمده: امام باقر علیه السلام نزد آن شتر آمد، دید در خاك مى ‏غلطد و اشك مى‏ریزد، به او فرمود: اكنون بس است برخیز به جایگاه خود برو، او برخاست و به جایگاه خود بازگشت، بعد از چند لحظه سراسیمه كنار قبر امام سجاد علیه السلام رفت و در خاك غلطید و اشك مى‏ریخت، امام باقر علیه السلام كنار او آمد و فرمود: اكنون بس است برخیز، او برنخواست، فرمود: آزادش بگذارید، او وداع مى‏كند، سه روز به همان حال بود تا مرد. (5)

هنگامى كه امام سجاد علیه السلام از دنیا رفت. مردم مدینه فهمیدند كه آن حضرت به صد خانواده، غذا مى‏رسانده است.

جمعى از فقراى مردم مدینه نمى‏دانستند كه معاش آنها از كجا تامین مى‏شود، وقتى كه امام سجاد علیه السلام از دنیا رفت، دریافتند كه او بود شبانه بطور ناشناس غذاى آنها را به دوش خود حمل كرده و به آنها مى‏رسانید، هنگام غسل جنازه آن حضرت، خراشهایى در بدن او دیدند كه آثار انبانها و بارهاى غذا و طعام بود كه شبها براى فقراء حمل مى‏كرد. (6)

بعضى نقل كرده‏اند: امام باقر علیه السلام پس از غسل، گریه سختى كرد بعضى از اصحاب او دلدارى مى‏دادند، فرمود: هنگام غسل، آثار غل جامعه را در بدن نازنین پدرم دیدم بیاد مصائب آن حضرت هنگام اسارت شدم...

- 1كامل الزیاره ص 107 - بحار ج 44 ص 110

- 2این مطلب از مصباح كفعمى ذكر شده است (منتخب التواریخ ص 350.)

- 3اصول كافى ج 1 ص 448 - بحار ج 46 ص 147.

- 4اصول كافى ج 1 ص 448 - بحار ج 26 ص 147.

- 5انوار البهیه ص 128.

- 6كشف الغمه ج 2 ص 266.

 

سه شنبه 26/10/1391 - 3:40
اهل بیت

مقام امام سجاد علیه السلام و توجه معنوى مردم حجاز به آن بزرگوار موجب شد كه هشام بن عبدالملك در عصر حكومت ولید بن عبدالملك نقشه قتل آن حضرت را بریزد.

او توسط افرادى مرموزى، آن حضرت را مسموم كرد، و آن بزرگوار بسترى گردید و معالجات سودى نبخشید، و به شهادت رسید. (2)

و بعضى نقل مى‏كنند: آن حضرت بر اثر زهرى كه ولید بن عبد الملك (ششمین خلیفه اموى) به آن حضرت خورانید، مسموم شده و به شهادت رسید (و اینقول از نظر تطبیق تاریخى، صحیح‏تر به نظر مى‏رسد.)

و ممكن است كه آنحضرت با دسیسه هشام بن عبدالملك، به دستور برادرش ولید بن عبدالملك، مسموم شده باشد، و هر دو در این امر شریك باشند.

و از دعوات راوندى نقل شده كه آن حضرت در بستر شهادت مكرر مى‏گفت:

اللهم ارحمنى فانك كریم، اللهم ارحمنى فانك رحیم.

امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامى كه وفات پدرم فرا رسید، مرا به سینه خود چسبانید و فرمود: پسر جانم:

ایاك و ظلم من لا یجد علیك ناصرا الا الله‏حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: هنگامى كه وفات امام سجاد علیه السلام نزدیك شد، سه بار بیهوش شد و سپس دیده باز كرد و سوره اذا وقعت الواقعه و انا فتحنا را قرائت كرد و فرمود:

الحمد لله الذى صدقتا وعده و اورثنا الارض نتبؤء من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین .

سپس هماندم از دنیا رفت. (3)

سه شنبه 26/10/1391 - 3:33
اهل بیت

حضرت على بن الحسین، امام سجاد علیه السلام در روز 5 شعبان یا 15 جمادى الاولى سال 38 هجرى قمرى در مدینه دیده به جهان گشود و در 12 یا 18 و بنابر مشهور در 25 محرم سال 95 ه.ق در سن حدود 56 سالگى مسموم شده و به شهادت رسید، آن حضرت در واقعه كربلا 23 سال داشت، مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع كنار قبر امام حسن مجتبى علیه السلام است.

دوران امامت او كه 35 سال بود، مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملك) گذشت.

امام سجاد علیه السلام در دوران زندگى، رنجها و ناراحتیهاى بسیار دید، در ماجراى كربلا، سخت‏ترین شكنجه‏ها و ستمها به او وارد آمد، و بعد كه به مدینه بازگشت در طول 35 سال عمر خود، همواره از مصائب كربلا یاد مى‏كرد و مى‏گریست و در حالى كه اشك مى‏ریخت مى‏فرمود:

قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا.

روزى یكى از غلامانش مخفیانه به او نگریست، دید او به سجده افتاده و گریه مى‏كند، عرض كرد: «آیا وقت پایان حزن نرسیده است؟»

امام سجاد علیه السلام به او فرمود: «واى بر تو، مادرت بعزایت بنشیند، حضرت یعقوب علیه السلام در میان دوازده پسر، یكى از پسرانش حضرت یوسف علیه السلام از نظرش غایب گردید، گریه مى‏كرد و مى‏گفت:

یا اسفى على یوسف و ابیضت عیناه من الحزن و هو كظیم.

و من در نزدیك خود، پدر و جماعتى از بستگانم را دیدم كه سر بریدند، چگونه گریه نكنم؟

آن حضرت به نوادگان عقیل بیشتر از نوادگان جعفر طیار، نظر لطف داشت، وقتى علتش را پرسیدند فرمود: «من وقتى كه بیاد جانبازیهاى پدران آنها امام حسین علیه السلام در كربلا مى‏افتم دلم به حال آنها مى‏سوزد.(1)

سه شنبه 26/10/1391 - 3:25
اهل بیت

به زیارت اربابش حسین میرود!
به همین سادگی

اینها را که میبینم با خود میگویم من از عشق حسین فقط حسین حسین گفتنش را یاد گرفته ام و بس!
خداوندا
درک واقعی از اهل بیت را ارزانی مان کن

سه شنبه 26/10/1391 - 3:22
اهل بیت

اَمّا بَعْدُ: فَقَدْ خَشیتُ اَنْ لا یَكُونَ حَمْلُكَ عَلَى الْكِتابِ اِلَىَّ
فِى اْلا سْتِعْفاءِ مِنَ الوَجْهِ الَّذى وَجَّهْتُكَ لَهُ اِلاّ الْجُبْنَ فَامْضِ بِوَجْهِكَ الَّذى وَجَّهْتُكَ فِیهِ وَالسَّلامُ))(41).
ترجمه و توضیح لغات :
(( حَمَلَهُ عَلَى اْلا مْرِ:)) او را براى آن كار واداشت .(( وَجَّهَهُ اِلى فلانٍ:)) او را به نزد فلانى فرستاد. وَجْه : جهت ، سوى .
ترجمه و توضیح :
((مى ترسم انگیزه تو در نوشتن این استعفانامه چیزى جز ترس نباشد ماءموریتى را كه به تو محول نموده ام انجام بده )).
((مسلم بن عقیل )) در نیمه ماه مبارك رمضان (42) طبق فرمان حسین بن على علیهما السلام به قصد كوفه از مكه حركت نمود و در مسیر خود وارد مدینه گردید و در ضمن توقف كوتاهى و زیارت قبر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تجدید عهد با اقوام و عشیره اش به همراه دو نفر راهنما از قبیله قیس به سوى كوفه روان گردید، این مسافران پس از آنكه مقدارى از مدینه فاصله گرفتند راه را گم كرده و در بیابانهاى وسیع و شنزار حجاز حیران و سرگردان شدند.
پس از تلاش فراوان هنگامى راه را پیدا نمودند كه همراهان مسلم در اثر گرماى شدید و تشنگى جان خود را از دست داده و بدرود حیات گفتند، ولى مسلم بن عقیل توانست خود را به محلى به نام ((مضیق )) كه محل سكونت یك قبیله بیابان گرد بود برساند و از مهلكه نجات یابد.
((مسلم بن عقیل )) پس از رسیدن به ((مضیق )) نامه اى به وسیله یكى از افراد آن قبیله به حضور امام نوشت كه در این نامه در ضمن بیان حادثه هلاكت همراهان و نجات خویش ، از آن حضرت درخواست نمود كه در اعزام وى به كوفه تجدید نظرنموده و در صورتى كه صلاح دید، به جاى او شخص ‍ دیگرى را به این ماءموریت بگمارد؛ زیرا او این پیشامد را به فال بد گرفته و این سفر را سفرى مشئوم مى داند.
((مسلم )) در آخر نامه تذكر داد كه من تا دریافت جواب نامه به وسیله همین پیك در این محل منتظر خواهم بود(43).
امام علیه السلام در پاسخ این نامه چنین مرقوم داشت :((... فَقَدْ خَشیتُ اَن ...؛)) مى ترسم انگیزه تو در نوشتن این نامه و استعفا و اعتذار كردن از ماءموریتى كه بر تو محول كرده ام ، چیزى جز جبن و ترس نباشد ولى این ترس را كنار بگذار و آن ماءموریتى را كه بر تو محول كرده ام انجام و به سفر خویش ادامه بده ، وَالسَّلام )).

.........................


41- تاریخ طبرى ، ج 7، ص 237. ارشاد مفید، ص 204؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 196.
42- مروج الذهب ، ج 2، ص 86.
43- طبرى ، ج 7، ص 237.

يکشنبه 24/10/1391 - 2:37
اهل بیت

بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم ،
مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی اِلَى الْمَلاء مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمِینَ، اَمّا بَعْدُ؛
فَاِنَّ هانیاً وَسَعیداً قَدِما عَلَىَّ بِكُتُبِكُمْ
وَكانا آخِر مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِكُمْ
وَقَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذِى قَصَصْتُمْ وَذَكَرْتُمْ
وَمَقالَةُ جُلِّكُمْ اَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ
لَعَلَّاللّهَ یَجْمَعُنا بِكَ عَلَى الْهُدى وَالْحَقِّ.
وَقَدْ بَعَثْتُ اِلَیْكُمْ اَخِى وَابْنَ عَمىّ وَثِقَتى مِنْ اَهْلِ بَیْتِى
وَاَمْرتُهُ اَنْ یَكْتُبَ اِلَىَّ بِحالِكُمْ وَاَمْرِكُمْ وَرَاءْیِكُمْ
فَاِنْ كَتَبَ اَنَّهُ قَدْ اِجْتَمَعَ رَاءیُ مَلاِكُمْ وَذَوِى الْفَضْلِ وَالْحِجى مِنْكُمْ
عَلى مِثْلِ ما قَدِمَ عَلَىَّ بِهِ رُسُلكُمْ
وَقَرَاءْتُ فِى كُتُبِكُمْ اَقْدِمُ عَلَیْكُمْ وَشیكاً اِنْ شاءَا للّه
فَلَعَمرى مَاالا مامُ اِلاّ الْعامِلُ بِالْكتابِ وَالا خِذُ بِالْقِسْطِ وَالدّائنُ بِالْحَقِّ للّه
وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِاللّه وَالسَّلامُ))(38).
ترجمه و توضیح لغات :
مَلا: اعیان ، بزرگان قوم . حِجى : عقل و خرد. و شیك : سریع و قریبُالوُقوع . عَمْر (به فتح عین ): حیات و زندگى . لَعَمْرى : به جانم سوگند. دائن : پیرو، ملازم حق . حابِس : از حَبْس به معناى وقف .
ترجمه و توضیح :
چون مردم كوفه از مخالفت حسین بن على علیهما السلام با مساءله بیعت و از آمادگى آن حضرت براى مبارزه با فساد و از ورود آن حضرت به شهر مكه مطلع گردیدند پیكها و نامه هاى انفرادى و طومارهاى فراوانى به آن حضرت فرستادند كه مضمون همه آن نامه ها و سفارشات این بود:
اینك كه معاویه به هلاكت رسیده و مسلمانان از شرّ وى آسوده شده اند ما خود را نیازمند امام و رهبرى مى دانیم كه ما را از حیرت و سرگردانى برهاند و كشتى شكسته ما را به سوى ساحل نجات هدایت و رهبرى نماید و اینك ما مردم كوفه با نعمان بن بشیر فرماندار یزید در این شهر در مقام مخالفت برآمده و هر نوع همكارى را با او قطع نموده ایم و حتى در نماز وى شركت نمى كنیم و منتظر تشریف فرمایى شما هستیم كه آنچه در توان داریم در پیشبرد اهداف شما به كار خواهیم بست و از بذل مال و نثار جان در راه تو كوتاهى نخواهیم نمود.
حسین بن على علیهما السلام در پاسخ این نامه ها كه بنا به نقل بعضى از مورخان تعداد آنها به دوازده هزار بالغ مى گردید چنین مرقوم داشت :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم ؛)) از سوى حسین بن على به بزرگان و سران اهل ایمان شهر كوفه . اما بعد: آخرین نامه شما به وسیله هانى و سعید به دست من رسید و من به آنچه شما در نامه هاى خود تذكر و توضیح داده اید پى برده ام و درخواست شما در بیشتر این نامه ها این بود كه ما امام و پیشوایى نداریم به سوى ما حركت كن تا خداوند به وسیله تو، ما را به سوى حق هدایت كند.
و اینك ، من برادر و پسر عموى خویش (مسلم بن عقیل ) و كسى را كه در میان خانواده ام مورد اعتماد من است به سوى شما گسیل داشتم و به او دستور دادم كه با افكار شما از نزدیك آشنا شده و نتیجه را به اطلاع من برساند كه اگر خواسته اكثریت مردم و نظر افراد آگاه كوفه همان بود كه در نامه هاى شما منعكس گردیده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند، من نیز ان شاءاللّه سریع به سوى شما حركت خواهم نمود. به جان خودم سوگند ! پیشواى راستین و امام به حق كسى است كه به كتاب خدا عمل نموده و راه قسط و عدل را پیشه خود سازد و از حق پیروى كرده وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا كند، والسلام )).
بنابه نقل طبرى و دینورى امام علیه السلام نامه را به وسیله هانى و سعید، دو پیك مردم كوفه به آنها ارسال داشت (39)، ولى به نقل خوارزمى ، امام علیه السلام نامه را به مسلم بن عقیل داد تا به همراه خود به كوفه ببرد. و به وى چنین فرمود: من تو را به سوى مردم كوفه مى فرستم و خدا تو را به آنچه موجب رضا و خشنودى اوست موفق بدارد، حركت كن خدا پشت و پناهت و امیدوارم من و تو، به مقام شهدا نایل گردیم :((وَاَنَا اَرْجُو اَنْ اَكُونَ اَنَا وَاَنْتَ فى دَرَجَةِ الشُّهَداءِ))(40).))

....................


38- طبرى ، ج 7، ص 235. كامل ابن اثیر، ج 3، ص 267. ارشاد، ص 204. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 195 و 196.
39- طبرى ج 7، ص 235. اخبار طوال ، ص 238.
40- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 196.

يکشنبه 24/10/1391 - 2:20
اهل بیت

((اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّاللّه اصْطَفى مُحَمَّداً صلّى اللّه علیه و آله مِنْ خَلْقِهِ
وَاَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ
ثُمَّ قَبَضَهُ اِلَیْهِ وَقَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ وَبَلغ ما ارْسلَ بِهِ
وكُنّا اَهْلَهُ وَاءوْلیاءَه وَاوْصِیاءهُ وَوَرَثَتَهُ وَاَحَقَّ الناسِ بِمَقامِهِ فى النّاسِ
فَاسْتَاءْثرَ عَلَیْنا قَوْمُنا بِذلِكَ فَرَضینا وكَرِهْنَا الْفُرْقَةَ
وَاَحْبَبْنَا العافِیَةَ وَنَحْنُ نَعْلَمُ انّا اَحَقُّ بِذلِكَ الحقِّ الْمُسْتَحقِّ عَلَیْنا
مِمَّنْ تَوَلاّهُ وَقَدْ بَعَثْتُ رَسُولى اِلَیْكُمْ بِهذاالْكِتابِ
وَاَنَا اَدْعُوكُمْ اِلى كِتابِاللّه وَسُنَّةِ نَبِیِّهِ
فَاِنَّ السُّنَّةَ قَد اُمیتَتْ وَالْبِدْعَةَ قَد اُحْیِیَتْ
فَاِنْ تَسْمَعوا قَوْلى اَهْدِكُمْ اِلى سَبیلِ الرَّشادِ
وَالسَّلامُ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَةُاللّه وَبَركاتُهُ))(37)
ترجمه و توضیح لغات :
(( اِسْتَاءْثَرَ: استاءثر على الغیر:)) به خود اختصاص داد. اَحَقَّ: لا یقتر و شایسته تر. تَوَلاّهُ: سرپرستى او را به عهده گرفت . رَشاد: راه راست ، راه سعادت .
ترجمه و توضیح :
بنابه نقل طبرى ، امام علیه السلام پس از ورود به مكه نامه اى كه متن آن از نظر خوانندگان ارجمند گذشت ، به سران قبایل شهر بصره مانند مالك بن مسمع بكرى ، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و... مرقوم داشت كه ترجمه آن چنین است :
اما بعد: خداوند محمد صلّى اللّه علیه و آله را از میان مردم برگزید و با نبوتش بر وى كرامت بخشید و به رسالتش انتخاب فرمود سپس در حالى كه او وظیفه پیامبرى را به خوبى انجام داد و بندگان خدا را هدایت و راهنمایى نمود به سوى خویش فرا خواند (و قبض روحش نمود) و ما خاندان ، اولیا، اوصیا و وارثان وى و شایسته ترین افراد نسبت به مقام او از میان تمام امت بودیم ، ولى گروهى این حق را از ما گرفتند و ما نیز با علم و آگاهى بر تفوق و شایستگى خویش نسبت به این افراد، براى جلوگیرى از هر فتنه و اختلاف و تشتت و نفاق در میان مسلمانان و جلوگیرى از چیره شدن دشمنان بر آنچه پیش آمده بود، رضا و رغبت نشان داده و آرامش مسلمانان را بر حق خویش مقدم داشتیم . و اما اینك پیك خود را به سوى شما مى فرستم شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر دعوت مى كنم ؛ زیرا در شرایطى قرار گرفته ایم كه دیگر سنت پیامبر (یكسره ) از میان رفته و جاى آن را بدعت فرا گرفته است ، اگر سخن (دعوت ) مرا بشنوید به راه سعادت و خوشبختى هدایتتان خواهم كرد، درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد!
امام علیه السلام این نامه را به وسیله یكى از دوستانش به نام ((سلیمان )) به بصره فرستاد و سلیمان در بصره پس از انجام ماءموریت خویش و رسانیدن نامه آن حضرت ، دستگیر گردید و ابن زیاد یك شب پیش از حركت به سوى كوفه دستور داد او را به دار آویختند.
مساءله اَهَمّ و مُهِمّ
حسین بن على علیهما السلام در این نامه در ضمن دعوت از مردم بصره به همكارى با آن حضرت در مبارزه با اوضاع ضداسلامى و ضدقرآنى به بیان موقعیت اهل بیت و به انحراف كشیده شدن موضوع خلافت و مسیر اسلام ، در رابطه با مبارزه به بیان موازنه و تقدیم داشتن اءهم بر مهم پرداخته و فلسفه سكوت خاندان عصمت را در یك برهه خاص و انگیزه قیام خویش را توضیح مى دهد كه اگر در آن برهه به جاى قیام ، به سكوت گذرانده شده است ، به لحاظ پیدایش جوّ خاصى نه تنها نتیجه اى بر قیام مترتب نمى گردید بلكه دشمنان و منافقان و فرصت طلبان این قیام را به نفع خود تمام مى كردند:((فَرَضینا وَكَرِهْنَا الْفُرْقَةَ)) و بر این اساس بود كه ما آن روز دم فرو بستیم و درب خانه به روى خود بستیم و از این رهگذر جلو فتنه ها و آشوبهاى خطرناك را گرفتیم و مسلمانان را از طریق راهنمایى و تلاشهاى تبلیغى به رشد و ترقى رهنمون گشتیم ، ولى اینك مرحله دیگرى به وجود آمده و اسلام نه در مسیر انحراف بلكه در خطر نابودى قرار گرفته است :((فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُمیتَتْ وَالْبِدعَةَ قَدْ اُحْییَتْ)) قانون پیامبر از میان رفته و بدعتها و خودخواهیها در جاى آن نشسته است و شرایط امروز نیز براى مبارزه با فساد آماده است یعنى اگر در این مبارزه ، خون گروهى از پاكان امت هم ریخته شود، نه تنها دشمن نمى تواند از آن به نفع خویش بهره بردارى كند بلكه در نهایت بهترین ثمرات و ارزشها را به نفع اسلام به بار خواهد آورد.

....................


37- طبرى ، ج 7، ص 240.

يکشنبه 24/10/1391 - 2:2
اهل بیت

یا اَباعَبْدِالرَّحْمنِ اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْیا عَلَى اللّهِ
اَنَّ رَاءْسَ یَحْیَى بْنِ زَكَرِیّا اُهْدِىَ اِلى بَغِی مِنْ بَغایا بَنِى اِسْرائیل ؟
اَما تَعْلَمُ اَنْ بَنِى اِسْرائیل كانُوا یَقْتُلُونَ مابَیْنَ طُلُوع الْفَجْرِ اِلى طُلُوع الشَّمْسِ سَبْعِینَ نَبِیّاً
ثُمَّ یَجْلِسُونَ فى اءسْواقِهِمْ یَبِیعُونَ وَیَشْتَرُونَ
كَاَنْ لَمْ یَصْنعُوا شَیْئاً
فَلَمْ یُعْجِّلِ اللّهُ عَلَیْهِمْ بَلْ اَمْهَلَهُمْ
وَاَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِكَ اَخْذَ عَزِیْزٍ ذى انْتِقامٍ
اتَّقِاللّه یا اَباعَبْدالرَّحْمنِ وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتى ))(23).))
ترجمه و توضیح لغات :
هَوان : حقارت و پستى . بَغِىّ: زناكار.
ترجمه و توضیح :
پیش از آنكه امام علیه السلام به مكه وارد شود، عبداللّه بن عمر براى عمره مستحب و انجام كارهاى شخصى در مكه به سر مى برد و در همان روزهاى اول ورود حسین بن على علیهما السلام كه تصمیم گرفت به مدینه مراجعت كند، به حضور امام علیه السلام رسید و به آن حضرت پیشنهاد صلح و سازش و بیعت با یزید نموده و امام علیه السلام را از عواقب خطرناك مخالفت با طاغوت و اقدام به جنگ برحذر داشت و - بنابه نقل خوارزمى - چنین گفت : یا اباعبداللّه ! چون مردم با این مرد بیعت كرده اند و درهم و دینار در دست اوست قهرا به او روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى كه این خاندان با شما دارد، مى ترسم در صورت مخالفت با وى كشته شوى و گروهى از مسلمانان نیز قربانى این راه شوند و من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم كه مى فرمود:((حسین كشته خواهد شد و اگر مردم دست از یارى و نصرت وى بردارند، به ذلت و خوارى مبتلا خواهند گردید)) و پیشنهاد من بر شما این است كه مانند همه مردم راه بیعت و صلح را در پیش بگیرى و از ریخته شدن خون مسلمانان بترسى !(24)
امام علیه السلام كه در گفتگوهایش با افراد مختلف به هریك از آنان سخنى متناسب و پاسخى در حدود درك و بینش و طرز تفكر طرف خطاب ایراد مى فرمود، در مقابل پیشنهاد عبداللّه بن عمر این چنین پاسخ داد:
اى ابوعبدالرحمان ! مگر نمى دانى كه دنیا آنچنان حقیر و پست است كه سر بریده (انسانى برگزیده و پیامبرى عظیم الشاءن مانند) یحیى بن زكریا(25) به عنوان هدیه و ارمغان به فرد ناپاك و زناكارى از بنى اسرائیل فرستاده مى شود. مگر نمى دانى كه بنى اسرائیل (با خداى بزرگ آنچنان به مقام مخالفت برآمدند كه ) در اول صبح هفتاد پیامبر را به قتل مى رساندند سپس به خرید و فروش و كارهاى روزانه خویش مشغول مى شدند كه گویا كوچكترین جنایتى مرتكب نگردیده اند و خداوند به آنان مدتى مهلت داد ولى بالا خره به سزاى اعمالشان رسانید و انتقام خداى قادر منتقم آنها را به شدیدترین وجهى فرا گرفت ؟
امام علیه السلام سپس چنین فرمود: یا ابوعبدالرحمان ! از خدا بترس ودست از نصرت و یارى ما برمدار!
بنابه نقل صدوق (ره ) چون عبداللّه بن عمر از پیشنهاد خود نتیجه اى نگرفت ، عرضه داشت : یا اباعبداللّه ! دوست دارم در این هنگام مفارقت اجازه بدهید آن قسمت از بدن شما را كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مكرر مى بوسید من هم ببوسم . امام علیه السلام پیراهن خود را بالا زد و عبداللّه زیر سینه آن حضرت را سه بار بوسه زد و در حالى كه گریه مى كرد چنین گفت :((اَسْتَوْدِعُكَ یا اَباعَبْدِاللّه ...؛)) یا اباعبداللّه ! تو را به خدا مى سپارم و با تو خداحافظى مى كنم ؛ زیرا تو در این سفر كشته خواهى شد))(26).

..............................


23- لهوف ، ص 26. مثیرالاحزان ، ص 20.
24- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 190.
25- در قرآن مجید مانند گروهى دیگر از پیامبران معروف ، از زهد و وارستگى حضرت یحیى مخصوصا در طى چند آیه از سوره مریم سخن به میان آمده است . و او در سال 28 میلادى بر حسب وسوسه ((سالومه )) دختر ناپاك پادشاه معاصر خویش به طرز فجیعى به قتل رسید.
26- امالى صدوق ، مجلس 30.

يکشنبه 24/10/1391 - 1:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته