• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 466
تعداد نظرات : 249
زمان آخرین مطلب : 3977روز قبل
اهل بیت

سامرا ، سُرمن رأی بودی

چند وقتی است سرد و دلگیری

داری ای خاک پر ز غم کم کم

بوی شهر مدینه می گیری

هر کجا رفته ام دم مغرب

حرم اهل بیت غوغا بود

نه،ولی سامرا غروب که شد

خالی از زائر و چه تنها بود

چلچراغی نبود دور ضریح

فرشهایش تمام خاکی بود

غربت این چهار قبر غریب

از بقیع و مدینه حاکی بود

همه دلخوشی ما این بود

لااقل یک حسن حرم دارد

حال قبری خراب و ویرانه

پیش این دیده ترم دارد

 

يکشنبه 1/11/1391 - 1:11
اهل بیت

 

از روضه های ماه صفر تا جدا شدی

با روضه های زهر کمی آشنا شدی

 

اینها برای کشتن تو نقشه می کشند

از لحظه ای که وارد این سامرا شدی

 

اهل مدینه ای چقَدَر راه آمدی

اما اسیر معتمد بی حیا شدی

 

کم حرص این جماعت گمراه را بخور

تو برکتی که شامل همسایه ها شدی

 

آقا عجیب لرزه به دستت فتاده است

حالا شبیه فاطمه مشگل گشا شدی

 

با تشنگی لحظه ی آخر بدون شک

با پای دل روانه ی کرببلا شدی

 

رفتی غروب روز دهم٬ سال شصد و یک

گریه کن تمامی آن صحنه ها شدی

 

گفتی منم شبیه خودت تشنه ام حسین

همسایه ی غریبی خون خدا شدی

 

                                                                    عبد الحسین مخلص آبادی

 

يکشنبه 1/11/1391 - 1:1
اهل بیت

ای قبله حرم ،حرم سامرای تو              بیت ولای دل حرم با صفای تو

قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو            روح ملك كبوتر صحن و سرای تو

آیینه جمال خداوند سرمدی              فرزند پاك چهار علی و  سه محمدی

رضوان بدان  جلال و شرف سائل درت    خورشید سجده برده به صحن مطهرت

روح رضااست در نفس روح پرورت         نامت حسن نه بلكه حسن پای تا سرت

میراث نور و هدایت زهادی ات                     علم  امام هشتم و جود جوادیت

انوار ده امام درخشد زروی تو            یادآور رسول خدا خلق و خوی تو

زیباترین دعای ملك گفتگوی تو          مسجود جن و انس بود خاك كوی تو

بحری كه در صدف دُر جان پرود تویی   در دامنش امام زمان پرورد تویی

ویرانه مزار تو مسجود آسمان          قبر تو كعبه دل و  صحنت مطاف جان

زوّار هر شب تو بود صاحب­الزمان   کوری چشم دشمنت ای قبله جهان

 

يکشنبه 1/11/1391 - 0:51
اهل بیت

متن سخن :
((بسم اللّه الرحمن الرحیم من الحسین بن على علیهما السلام
الى محمد بن على علیهما السلام و من قِبَله من بنى هاشم
اَمَّا بَعْدُ، فَكَانَّ الدُّنْیا لَمْ تَكُنْ وَكَانَّ الاخِرَةَ لَمْ تَزَلْ والسّلام ))(136)
ترجمه و توضیح :
ابن قولویه در كامل الزیارات از امام باقر علیه السلام نقل مى كند كه حسین بن على علیهما السلام پس از ورود به كربلا نامه اى خطاب به محمد حنفیه و افراد قبیله بنى هاشم كه با امام علیه السلام همسفر نشده بودند نگاشت ، متن نامه چنین است :
((بسم اللّه الرحمن الرحیم :)) از سوى حسین بن على به محمد بن على و افراد بنى هاشم كه نزد وى مى باشند، اما بعد: گویا دنیایى وجود نداشته (و ما هم در این جهان نبوده ایم ) همان گونه كه آخرت همیشگى است (و ما از بین نخواهیم رفت )).
این سخن امام بینش آن حضرت را مانند همه ائمه نسبت به دنیا و جهان آخرت نشان مى دهد كه درنظر او ارزش دنیا و زندگى آن منهاى انجام وظیفه ، مساوى با هیچ است ؛ زیرا آنچه موقت و زودگذر است و پایان پذیر، نمى تواند بیش از این ارزش داشته باشد و از دید او همه زندگى ، همه لذایذ آن با مقام و مال و منال آن ، با نبودن آنها بلكه با تلخیها و ناكامیها و زجرها و شكنجه ها مساوى و یكسان است و این دو تفاوتى در نظر وى نمى تواند داشته باشد.
و اما جهان آخرت در نظر حسین بن على عظمت بى حساب و نامحدودى دارد كه با هیچ مقیاس و معیارى نمى توان آن را سنجید؛ زیرا همیشگى و جاودانى است ، زوال و فنایى ندارد، سعادت ، عیش و لذتش دائمى و زوال ناپذیر و از همه مهمتر ((و رضوان من اللّه اكبر)). و همین طور زجر و عذاب و شكنجه اش پایان ناپذیر است و با این بینش است كه دست شستن از دنیا با تمام لذایذ و راحتى ها و ثروت و مقامش و بى اعتنایى به زرق و برقش و پیوستن به جهان آخرت ، بسیار سهل و ساده و طبیعى خواهد بود و تمام مصائب و آلام و زجرها و ... در ذائقه چنین انسانى نه تنها قابل تحمل بلكه شیرین و گوارا و لذتبخش مى باشد و همان گونه كه حسین بن على علیهما السلام این بینش را در این گفتارش منعكس ساخته است عملاً نیز نشان داده و از مرحله سخن و ذهنیت به مرحله عینیت رسانده و لباس عمل بر آن پوشانده است .
امام در این گفتارش از طرفى حقیقت دنیا و جهان آخرت را در قالب یك عبارت ساده و كوتاه به برادرش محمد حنفیه و سایر اقوام و عشیره اش بیان نموده و در آخرین روزهاى زندگیش آنها را از موعظه و نصیحت و راهنمایى خویش برخوردار مى سازد و از طرف دیگر به همه جهانیان و براى همه رهبران مذهبى كه هدایت و رهبرى جامعه را به عهده دارند، راهى كه باید برگزینند و بینشى را كه باید داشته باشند، ترسیم مى نماید.

.....................

136- كامل الزیارات ، ص 75.

 

 

شنبه 30/10/1391 - 0:15
اهل بیت

متن سخن :
((... اَمَّا بَعْدُ فَقَدْ نَزَلَ بِنا مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ
وَانَّ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَتَنَكَّرَتْ وَاَدْبَرَ مَعْرُوفها
وَلَمْ یَبْقَ مِنْها اِلاّ صُبابَةٌ كَصُبابَةِ الا ناءِ
وَخَسیسُ عَیْشٍ كَالْمَرْعى الْوَبیلِ
اَلا تَرَوْنَ اِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَالَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ
لِیَرْغبَ الْمُؤْمِن فِى لِقاءِا للّه
فَاِنِّى لا اَرَى الْمَوْتَ اِلا سَعادَةً وَالْحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ اِلا بَرَماً،
النّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعایِشُهُمْ للّه
فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ))(135).
ترجمه و توضیح لغات :
تَنَكُّر: قیافه بدنشان دادن . اِدْبار: پشت كردن . صُبابَة : ته مانده آب در كاسه . خسیس عَیْشٍ: زندگى پست ذلت بار. مَرْعَى الْوبیل : چراگاه سخت و سنگلاخ كه در آن كمتر علف سبز شود. بَرَمْ (بر وزن فَرَس ): زجر و آزردگى . عَبید (جمع عَبد): برده لَعْقَ (مصدر است به معناى اسم مفعول ): چیزهاى شیرین مانند عسل كه با انگشت لیسیده شود. یَحُوطُونهُ (از حاطَ، یَحُوطُهُ): چیزى را حفظ و حراست كردن و دفاع از آن نمودن . دَرَّتْ مَعایِشَهُمْ: دَرّ: خوشى و كمال آسایش . مَعایِش (جمع معیشه ): آنچه زندگى به آن وابسته است . مُحِّصُوا (از تَمْحیص ): در بوته آزمایش قرار دادن .
ترجمه و توضیح :
حسین بن على علیهما السلام در دوّم محرم الحرام سال 61 هجرى وارد كربلا گردید و پس از توقف كوتاه در میان یاران و فرزندان و افراد خاندان خویش قرار گرفت و این خطبه را ایراد نمود:
((اما بعد، پیشامد ما همین است كه مى بینید؛ جدا اوضاع زمان دگرگون گردیده ، زشتیها آشكار و نیكیها و فضیلتها از محیط ما رخت بربسته است ، از فضائل انسانى باقى نمانده است مگر اندكى مانند قطرات ته مانده ظرف آب . مردم در زندگى ننگین و ذلت بارى به سر مى برند كه نه به حق ، عمل و نه از باطل روگردانى مى شود، شایسته است كه در چنین محیط ننگین ، شخص با ایمان و بافضیلت ، فداكارى و جانبازى كند و به سوى فیض دیدار پروردگارش بشتابد، من در چنین محیط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و خوشبختى و زندگى با این ستمگران را چیزى جز رنج و نكبت نمى دانم )).
امام به سخنانش چنین ادامه داد:((این مردم برده هاى دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان مى باشد، حمایت و پشتیبانیشان از دین تا آنجاست كه زندگیشان در رفاه است و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گیرند، دینداران ، كم خواهند بود)).

.................

135- تحف العقول ، ص 174. طبرى ، ج 7، ص 300. مثیرالاحزان ، ص 22. ابن عساكر، ص 214. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 5. لهوف ، ص ‍ 69.
بنا به نقل طبرى و ابن نما امام - علیه السلام این خطبه را در منزل ذى حسم ایراد نموده است و در بعضى از منابع یاد شده جمله الناس ... در اول خطبه آمده است ولى ما متن تحف العقول را مورد استناد قرار دادیم .

 

 

 

 

شنبه 30/10/1391 - 0:13
اهل بیت

متن سخن :
((ما كُنْتُ لاَِبْدَاءَهُمْ بِالْقِتالِ(132) ...
اَللّهُمَّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلاءِ هاهُنا مَحَطُّ رحالِنا
وهاهُنا وَاللّهِ مَحَلُّ قُبُورِنا وَهاهُنا وَاللّهِ مَحْشَرُنا وَمَنْشَرُنا وَبِهذا وَعَدَنِى جَدّى رَسُول اللّه صلّى اللّه علیه و آله وَلا خِلافَ لِوَعْدِهِ))(133).
ترجمه و توضیح لغات :
مَحَطّ: محل فرود آمدن . رَحْل : اثاثیه مسافر. مَحْشَر: روز و محل مبعوث شدن . مَنْشَر: محل زنده شدن در روز معاد.
ترجمه و توضیح :
قافله امام علیه السلام و به موازات آن سپاهیان حر، به حركت خود ادامه دادند تا به ((نَیْنوا)) رسیدند و در اینجا با مردى مسلح كه سوار بر اسب تندرو بود مواجه گردیدند و او پیك ابن زیاد و حامل نامه اى از سوى وى به ((حر)) بود. متن نامه چنین است :((جَعْجِعْ بِالْحسَیْنِ حینَ تَقْرَاءُ كِتابى وَلا تُنْزِلهُ اِلاّ بِالْعَراءِ عَلى غَیْرِماءٍ وَغَیْرِ حِصْنٍ؛)) با رسیدن این نامه بر حسین بن على فشار وارد بیاور و در بیابانى بى آب و علف و بى دژ و قلعه اى فرودش ‍ آر)).
((حر)) نیز متن نامه را براى امام علیه السلام خواند و آن حضرت را در جریان ماءموریت خویش قرار داد.
امام فرمود: پس بگذار ما در بیابان نینوا و یا غاضریات یا شفیه فرود آییم .
حر گفت : من نمى توانم با این پیشنهاد شما موافقت كنم ؛ زیرا من دیگر در تصمیم گیرى خود آزاد نیستم چون همین نامه رسان ، جاسوس ابن زیاد نیز مى باشد و جزئیات اقدامات مرا زیر نظر دارد.
در این هنگام ((زهیر بن قین )) به امام علیه السلام چنین پیشنهاد نمود كه براى ما جنگ كردن با این گروه كم ، آسانتر است از جنگ كردن با افراد زیادى كه در پشت سر آنهاست و به خدا سوگند! طولى نخواهد كشید كه لشكریان زیادى به پشتیبانى اینها برسد و آن وقت دیگر ما تاب مقاومت در برابر آنان را نخواهیم داشت .
امام در پاسخ پیشنهاد زهیر چنین فرمود:((ما كُنْتُ لاَبْدَاءَهُمْ بِالْقِتالِ؛)) من هرگز شروع كننده جنگ نخواهم بود)).
آنگاه امام علیه السلام خطاب به حرّ فرمود: بهتر است یك قدر دیگر حركت كنیم و محل مناسبترى براى اقامت خود برگزینیم . حرّ موافقت نمود و به حركت خود ادامه دادند تا به سرزمین كربلا رسیدند دراینجا حرّ و یارانش به عنوان اینكه این محل به فرات نزدیك و محل مناسبى است از پیشروى امام جلوگیرى نمودند.
وقتى حسین بن على علیهما السلام تصمیم گرفت در آن سرزمین فرود آید، از نام آنجا سؤ ال كرد، پاسخ دادند كه : اینجا را ((طف )) مى گویند.
امام پرسید نام دیگرى نیز دارد؟ عرضه داشتند:((كربلا)) هم نامیده مى شود.
امام با شنیدن اسم ((كربلا)) گفت :((اَللهُمَّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلاء؛)) خدایا! از اندوه و بلا به تو پناه مى آورم )). سپس فرمود: ((اینجاست محل فرودآمدن ما و به خدا سوگند! همین جاست محل قبرهاى ما و به خدا سوگنداز اینجاست كه در قیامت محشور و منشور خواهیم گردید و این وعده اى است از جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و در وعده او خلافى نیست )).

132- طبرى ، ج 7، ص 308. كامل ، ج 3، ص 282. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 234.
133- نورالثقلین ، ج 4، ص 221. بحارالانوار، ج 10، ص 188.

شنبه 30/10/1391 - 0:4
اهل بیت

متن سخن :
((لا اَفْلَحَ قَومٌ اِشْتَروا مَرْضاتِ الْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ ...
مالَهُ عِنْدِى جَوابٌ لاَنَّهُ حَقَّتْ عَلَیْهِ كَِلمة الْعَذابِ))(137)
ترجمه و توضیح :
((حرّ بن یزید)) طى نامه اى ورود حسین بن على علیهما السلام را به ابن زیاد اطلاع داد و او این نامه را به امام علیه السلام نوشت :
اما بعد من از ورود شما به سرزمین كربلا مطلع گردیدم و امیرمؤ منان یزید بن معاویه به من دستور داده است كه سر به بالین راحت نگذارم و شكم از غذا سیر ننمایم تا تو را به قتل برسانم یا اینكه به فرمان من و به حكومت یزید گردن بگذارى ، والسّلام .
امام علیه السلام چون نامه ابن زیاد را خواند، آن را بر زمین انداخت و چنین فرمود:((رستگار نباد مردمى كه خشنودى خلق را بر غضب خدا مقدم داشتند)).
نامه رسان درخواست پاسخ نامه را نمود، امام در جواب او این جمله را فرمود:((مالَهُ عِنْدِى جَوابٌ لاَنَّهُ حَقَّتْ عَلَیْهِ كَلِمَة الْعَذابِ؛)) نامه ابن زیاد در پیش ما پاسخى ندارد، زیرا عذاب خدا بر وى ثابت گردیده است )).
یعنى او دشمنى و مبارزه با خدا را براى خود اختیار نموده است .
چون نامه رسان نزد ابن زیاد برگشت و عكس العمل امام را در مورد نامه اش به اطلاع وى رسانید، ابن زیاد شدیدا خشمناك گردید.
امّا پاسخ امام :
پاسخ امام علیه السلام پیامى بود كه در روز عاشورا داد و چنین فرمود:((ان الدّعى ابن الدّعى قد ركزنى بین اثنتین بین السّلّة والذلّة و هیهات منّا الذّلّة یاءبى اللّه لنا ذلك ورَسُولُهُ ...))

.................

137- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 239. بحار، ج 10، ص 189.

شنبه 30/10/1391 - 0:4
اهل بیت

نقل شده است که ام البنین، مادر عباس علیه السلام، در ماتم او و برادرانش به بقیع می رفت و در ماتم آنان چنان ندبه و گریه می کرد که هر که از آن جا می گذشت، به گریه می‌افتاد، حتی روزی مروان بن حکم که دشمن خاندان نبوت بود، هنگام گذشتن از آنجا گریه کرد.

از ام البنین در سوگ حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر پسرانش اشعاری به این مضمون نقل شده است:« به من خبر دادند که سر فرزندم مجروح و دستش قطع شد. وای بر فرزندم که بر سرش عمود وارد شد. اگر شمشیر در دست داشتی هرگز کسی به تو نزدیک نمی‌شد.
دیگر مرا ام البنین صدا نزنید، زیرا مرا به یاد آن شیران بیشه می‌اندازید. من فرزندانی داشتم که مردم مرا مادر آنان می خواندند(ام البنین). امروز دیگر مرا فرزندی نیست؛ چهار فرزندم همانند عقاب‌های تیزپرواز بودند و تمام آنها شربت شهادت را نوشیدند.»

منابع:

  • منتهی الامال ج 1، ص 709.

 

پنج شنبه 28/10/1391 - 1:4
اهل بیت
س از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، عمر بن سعد تا غروب فردای عاشورا ( و به روایتی دیگر، تا دو روز بعد) را در کربلا سپری کرد و بر کشتگان سپاه خود نماز خواند، دفن‌شان کرد و بدن مقدس امام حسین علیه السلام و یارانش را همان‌گونه بر روی خاک رها کرد. آن گاه به « حمید بن بکیر احمری » فرمان داد به لشگر اعلام کند برای حرکت به سوی کوفه آماده شوند.

منابع:

  • قصه کربلا، ص 404.
  • کامل ابن اثیر ج 4، ص 81
  • نفس المهموم، ص 385
    امام حسین علیه السلام
پنج شنبه 28/10/1391 - 1:2
اهل بیت
روز عاشورا پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، عمر بن سعد فرمان داد سرهای شهدای حسینی را از بدن‌ها جدا و خاک و خون را از آنها پاک کنند، سپس این هفتاد و دو سر را با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث و عمر بن حجاح به کوفه فرستاد.

روایت شده است که قبایل کوفه آن سرهای مقدس را بین خود این گونه تقسیم کردند:
1ـ قبیله « کنده » که رئیس آنها « قیس بن اشعث » بود، 13 سر.
2ـ قبیله « هوازن » به فرماندهی شمر بن ذی الجوشن، 12سر.
3ـ قبیله « تمیم » 17سر.
4ـ قبیله « بنی اسد » 16سر.
5ـ قبیله « مذحج » 7 سر.
6ـ باقی مردم، 13سر.


منابع:

  • قصه کربلا، ص 403.
  • ارشاد مفید، ج 2 ص 113.
  • اللهوف، ص 60.

پنج شنبه 28/10/1391 - 1:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته