ترجمه
[1] از نامه های امام علیه السلام این نامه را امام به عنوان پاسخ به برادرش عقیل بن ابیطالب در مورد لشکری که به سوی بعضی از دشمنان گسیل داشته نوشته است . [2] سپاهی انبوه از مسلمانان را به سوی او گسیل داشتم هنگامی که این خبر به او رسید دامن فرار را به کمر زد [3] و با پشیمانی قدم به عقب گذاشت . [ ولی] سپاه در بعضی از راهها به او رسیدند و این هنگامی بود که خورشید به غروب نزدیک می شد [4] لحظه ای نبرد بین آنها درگرفت . و این کار به سرعت انجام شد این درست به اندازه توقف ساعتی بیش نبود [5] و پس از آنکه سخت گلویش فشرده شد نیمه جانی از معرکه بدربرد . [6] و این در حالی بود که از او رمقی بیش نمانده بود و با سختی تمام نجات یافت [7] قریش را همراه با تلاششان در گمراهی جولانشان در اختلاف و سرکشی آنها در تیه ضلالت واگذار . [8] که آنها با هم در نبرد با من همدست شده اند همانگونه که پیش از من در مبارزه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هماهنگ و متحد بودند [9] خدا قریش را به کیفر اعمالشان برساند آنها پیوند خویشاوندیم را بریدند و حکومت فرزند مادرم [ پیامبر ] را از من سلب کردند . [10] اما آنچه را در مورد جنگ از من پرسیده ای و نظر مرا در این باره خواسته ای عقیده من این است با کسانی که پیکار با ما را حلال می شمارند پیکار کنم [11] تا آنگاه که خداوند را ملاقات نمایم و در این راه نه کثرت جمعیت در اطرافم موجب عزت و قدرت برایم خواهد شد و نه متفرق شدن آنان از اطرافم موجب وحشت [12] هرگز گمان نکنی که فرزند پدرت اگر چه مردم او را رها کنند به تضرع و خشوع افتد [13] و یا در برابر ظلم سستی بخرج دهد و تسلیم و راضی شود و نیز گمان مبر که [ برادرت ] زمام خویش را به دست هر کس بسپارد [1] یا به این و آن سواری دهد بلکه بدان گونه است که شاعر قبیله بنی سلیم گفته است : [2] اگر از من بپرسی: چگونه هستی؟ جواب می دهم در برابر مشکلات زمان صبور و با استفامتم . [3] بر من مشقت بار است که حزن واندوهی در چهره ام دیده شود که موجب شماتت دشمن یا ناراحتی دوست گردد
[4] از نامه های امام علیه السلام به عبدالله بن عباس پس از شهادت محمدبن ابی بکر . [5] اما بعد 000 مصر به دست دشمن گشوده شده و محمدبن ابی بکر که خدا رحمتش کند به شهادت رسیده . [6] این مصیبت را به حساب خداوند می گذاریم و اجر آن را از خدا مسالت داریم : [ مصیبت ] فرزندی ناصح و کارگزاری تلاشگر و کوشا [7] شمشیری برنده و قاطع و ستونی بازدارنده من مردم را به ملحق شدن به او و همکاریش تشویق و تحریض کردم [8] و به آنها فرمان دادم که پیش از وقوع واقعه به فریادش برسند . من آنها را آشکارا و پنهانی از آغاز تا انجام در حرکت به سوی او دعوت کردم . [9] عده ای هماهنگی خود را با اکراه اعلام و گروهی به طور دروغین خود را به بیماری زدند و گروه سوم افرادی بودند که برای تنها ماندن [ سپاه حق ] دست از یاریش کشیدند . [10] از خداوند تقاضا می کنم که برای نجات من از میان اینگونه افراد فرجی عاجل قرار دهد . [11] بخدا سوگند اگر علاقه من به هنگام پیکار با دشمن در شهادت نبود و خود راه را برای مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم [12] دوست می داشتم حتی یکروز با این مردم روبرو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نکنم .
[12] از نامه های امام علیه السلام به قثم بن عباس فرماندار امام در شهرمکه [13] اما بعد مامور اطلاعات من در مغرب [ شام ] برایم نوشته و مرا آگاه ساخته که 000 [1] گروهی از مردم شام به سوی حج گسیل داشته شده اند : گروهی کوردل ناشنوا [2] و کور دیده که حق را با باطل مشوب می سازند [3] و در طریق نافرمانی خالق از مخلوق اطاعت می کنند با دادن دین خود شیر از پستان دنیا می دوشند [4] و آخرت را که در انتظار نیکان و پاکان است به متاع این دنیا می فروشند در حالیکه هر کار نیک نتیجه اش عاید عامل آن می شود [5] و جزایشر جز به فاعلش نمی رسد . بنابراین در مورد آنچه در اختیار داری سخت قیام کن قیام شخصی دوراندیش و نیرومند [6] قیام شخصی عاقل و نصیحت گر قیام کسیکه از سلطان خویش اطاعت می کند و مطیع فرمان امام و پیشوایش می باشد [7] از این بپرهیز که عملی انجام دهی که در برابرش عذر بخواهی نه به هنگام اقبال نعمت مغرور و خوشحال باش و نه به هنگام شدائد سست و ترسو و ضعیف والسلام
[3] از نامه های امام علیه السلام به معاویه 000 [4] گروه بسیاری از مردم رابه هلاکت افکندی با گمراهی و ضلالت خویش آنان را فریفتی[5] و در امواج فتنه و فساد انداختی همان فتنه و فسادی که تاریکی هایش فراگیر است و امواج شبهاتش همه آنها را در کام خود فرو برده [6] و این سبب شد که آنها از حق باز گردند و به جاهلیت و دوران گذشته رو آورند [7] به قهق را برگشته و به حسب و نسب و تفاخرات قومی اعتماد کنند [8] جز گروهی از روشن ضمیران و اهل بصیرت که از این راه بازگشته و پس از آنکه تو را شناختند از تو جدا شدند . از همکاری و معاونت تو بسوی خدا فرار کردند [9] و این به آن خاطر بود که تو آنها را به کاری صعب و پر مشقت [ نبرد برضد حق ] واداشتی و از راه راست منحرفشان ساختی[10] ای معاویه در برابر کارهایت از خدا بترس و زمامت را از دست شیطان بگیر [11] که دنیا از تو بریده و آخرت به تو نزدیک است . [ و پایان عمرت نزدیک است ] والسلام
[4] از نامه های امام علیه السلام به معاویه [5] از خداوند در مورد آنچه دراختیار داری بترس و در حقوق خداوند بر خود نظر کن از معرفت و شناسائی چیزیکه در ندانستن آن معذور نیستی خود داریمکن [6] اطاعت نشانه ها یواضح راههائی نورانی طرق واسع و آشکار و سرانجام خواستنی دارد . [7] هوشمندان در این راه گام می نهند و فرومایگان و نابخردان خویش را از آن منحرف می سازند . [8] کسیکه از آن روی برتابد از حق رو برتافته [9] و در بیابان حیرت و سرگردانی افتاده است . خدا نعمتش را از او می گیرد و بلایش را بر او می فرستد . زنهار زنهار خویشتن را نگاهدار [10] که خداوند راهیرا که باید بروی برایت روشن ساخته از این بترس که زندگیت پایان گیرد [11] در حالیکه بسویعاقبت تلخ و زیانبار و منزلگاه کفر می روی خواسته های دلت تو را در درون شر داخل ساخته [12] و در پرتگاه ضلالت و گمراهی انداخته اند در مهلکه ها ترا وارد نموده و راهها را بر تو سخت فرو بسته اند
[8] از نامه های امام علیه السلام به اهل بصره [9] گسستن ریسمان اتحاد و پراکندگی شما طوری بود که خود از آن آگاهید [10] من از مجرم شما گذشتم و شمشیر از فراری شما برداشتم و آنان که به جانب من آمدند پذیرفتم و از تقصیرشان صرف نظر کردم . [11] اگر هم اکنون افکار مهلک و نظریات ضعیف و فاسد [12] شما را به مخالفت و ستیزه با من بکشاند سپاه من آماده و پا در رکابند [13] و اگر مرا مجبور به حرکت سازید 000 [1] حمله ایبه شما بیاورم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد [2] با اینکه به فضائل مطیعان شما عارفم و حق ناصحان شما را می شناسم [3] و هرگز به خاطر متهمی به شخص خوبی تجاوز روا نمی دارم و هیچگاه پیمان وفادار را نقض نخواهم کرد .
[7] از نامه های امام علیه السلام در پاسخ معاویه شریف رضی می گوید : این از نامه های بسیار جالب است . [8] اما بعد نامه ات رسید در آن یادآور شده ایکه خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را برای دینش برگزید [9] و با اصحابش وی را تایید کرد راستی دنیا چه شگفتی هائی دارد [10] تو می خواهی ما را از آنچه خداوند به ما عنایت فرموده آگاه سازی[11] و از نعمت وجود پیغمبر در میان ما به ما خبر دهی تو در این راه به کسی میمانی که زیره به کرمان برد [12] و یا همچون شاگرد تیرانداز که بخواهد به استادش درس تیراندازی دهد . [13] و گمان کرده ایکه برترین اشخاص در اسلام فلان و فلانند مطلبی را یادآور شده ای که اگر راست باشد ابدا مربوط به تو نیست 000 [1] و اگر دروغ باشد کاری به تو ندارد تو را با برتر و غیر برتر و رئیس سیاسی اسلام و زیر دستانش چکار ؟ [2] اسیران آزاد شده کفار جاهلیت و فرزندان شان را با امتیازات بین مهاجران نخستین و ترتیب درجات و تعریف طبقاتشان چه نسبت ؟ [3] هیهات خود را در صفی قرار می دهی که از آن بیگانه ایکار به جائی رسیده که محکومان حاکم شده اند [4] ای انسان چرا سر جایت نمی نشینی؟ و چرا از کوتاهی و ناتوانی خویش آگاه نمی شوی؟ [5] و چرا به جای خودت بازنمی گردی؟ غلبه مغلوب و پیروزی پیروزمند [ در اسلام ] با تو چه ارتباطی دارد ؟ [6] تو همان کسی هستی که همواره در بیابان گمراهی سرگردانی و از راه راست و حد اعتدال منحرفی. [7] مگر نمی بینینه اینکه بخواهم خبرت دهم بلکه به عنوان شکر و سپاسگزاری نعمت خداوند می گویم جمعیتی از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشیدند [8] و هر کدام دارای مقام و مرتبتی بودند اما هنگامیکه شهید ما حمزه شربت شهادت نوشید [9] به او گفته شد سیدالشهداء [ آقای شهیدان ] و رسول الله هنگام نماز بر وی [ به جای پنج تکبیر ] هفتاد تکبیر گفت . [10] و نیز مگر نمی دانی گروهی دستشان در میدان جهاد قطع شد که هر کدام مقام و منزلتی دارند [11] ولی هنگامی که این جریان درباره یکی از ما انجام شد لقب طیار به او داده شد آن کس که در آسمان بهشت با دو بال خود پرواز می کند [12] و اگر نه این بود که خداوند نهی کرده که انسان خویشتن را بستاید فضائل فراوانی را بر می شمردم [13] که دلهای آگاه مؤمنان با آن آشنا است و گوشهای شنوندگان از شنیدن آنها تحاشی ندارد 00 [14] به هر حال دست از این سخنها بردار که تو همچون شخصی هستی که تیرش به خطا رفته . ما ساخته و پرورش یافته و رهین منت پروردگار خویش هستیم ولی مردم پرورش یافته و تربیت شده مایند [15] آمیزش و اختلاط ما با شما هرگز عزت و عطاهای ما را بر شما از بین نمی برد 000 [1] ما از طائفه شما همسر گرفتیم و به طائفه شما همسر دادیم همچون اقوام هم طراز در حالیکه شما هرگز در این پایه نبودید [2] و چگونه ممکن است چنین باشد در حالیکه پیغمبر [ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ] از ما است . و تکذیب کننده [ ابوجهل ] از شما اسدالله [ حمزه ] از ما است . و اسدالاحلاف [ یعنی ابوسفیان ] جمع کننده و قسم دهنده احزاب [ برای جنگ با پیامبر ] از شما [3] دو سید و آقای جوانان بهشت [ حسن و حسین ] از مایند و کودکان آتش [ اولاد مروان یا فرزندان عقبه بن ابی معیط ] از شما [4] بهترین زنان جهان [ فاطمه ] از ما است و حماله الحطب [ همسر ابولهب ] از شما و چیزهای فراوان دیگری از این قبیل درباره ما و شما [5] دوران اسلام ما به گوش همه رسیده و کارهای ما در دوران جاهلیت نیز بر کسی مخفی نیست کتاب خدا قرآن آنچه را که برنشمردیم در یک آیه جمع کرده و نشان داده است [6] و آن گفته خداوند است که : خویشاوندان در کتاب الهی نسبت به یکدیگر سزاوارترند . [7] و نیز فرموده است : شایسته ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او تبعیت کردند و همچنین این پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند و خداوند ولی و سرپرست مؤمنان است . [8] پس ما از یک طرف به وسیله قرابت از دیگران سزاوارتریم و از طرف دیگر در اثر اطاعت آن روز که مهاجرین در سقیفه با انصار گفتگو کردند [9] توانستند با ذکر قرابت و خویشاوندی با پیغمبر بر آنها پیروز شوند اگر این دلیل برتری است پس حق با ما است نه با شما [10] و اگر دلیل دیگری دارد ادعای انصار به جای خود باقی است [11] گمان برده ایکه من بر تمام خلفا حسد ورزیده ام و بر همه آنها طغیان کرده ام [12] اگر چنین باشد جنایتی بر تو نرفته است که از تو عذرخواهی کنم [13] و این به گفته شاعر نقصی است که گرد ننگ آن بر تو نمی نشیند [14] و گفته ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم 000 [1] عجبا بخدا سوگند خواسته ای مذمت کنیو ناخودآگاه مدح و ثنا گفته ای خواسته ای رسوا کنی ولی رسوا شده ای. [2] این برای یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند [3] و این خلاصه حجت و دلیل من است حتی در برابر غیر تو من به همین خلاصه و کوتاهی اکتفا کردم که جای شرحش نیست [4] سپس درباره وضع من با عثمان یادآور شده ای و این جوابش به عهده تو است که از خویشان و بستگانش بودی[5] کدامیک از ما دشمنیش با او شدیدتر بود و راه را برای کشندگانش مهیاتر ساخت ؟ [6] آیا کسیکه به یاریش پرداخت و از او خواست که به جایش بنشیند و دست بکشد ؟ [7] و یا کسیکه [ عثمان ] از او یاری خواست و او تاخیر کرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و زندگیش به سر آمد ؟ [8] نه بخدا سوگند خداوند مانعان از نصرت را خوب می شناسد و هم آنان که به برادران خود می گفتند : به سوی ما آئید و به هنگام ناراحتی جز تعداد کمیبه کمک نمی شتافتند . [9] من نمی گویم : در مورد بدعتهائی که بوجود آورده بود بر او عیب نمی گرفتم می گرفتم و از آن عذرخواهی نمی کنم [10] اگر گناه من هدایت و ارشاد او است بسیارند کسانی که مورد ملامت واقع می شوند و بی گناهند . [11] و به گفته شاعر : گاهی شخص ناصح و خیرخواه از بس اصرار در نصیحت می کند مورد تهمت قرار می گیرد . [12] و من قصدی جز اصلاح تا حد توانائی ندارم و موفقیت من تنها به لطف خدا است و توفیق را جز از خداوند نمی خواهم بر او تو کل کردم و به او بازگشتم [13] و گفته ایکه نزد تو برایمن و اصحابم جز شمشیر چیزی نیست راستی مضحک است 00 [1] کی به یاد داریو چه وقت بوده که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کنند و از شمشیر بترسند ؟ [2] پس کمی صبر کن که حریفت به میدان خواهد آمد . [3] بزودی آن کس را که تعقیب می کنی به تعقیب تو برخواهد خواست و آنچه را که از آن فرار می کنیدر نزدیکی خود خواهی یافت [4] و من در میان سپاهی عظیم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوی تو خواهم آمد [5] با کسانی که جمعیتشان به هم فشرده است به هنگام حرکتشان غبار آسمان را تیره و تار می کند لباس شهادت در تن دارند [6] بهترین ملاقات برایشان ملاقات با پروردگارشان است . همراه این لشکر فرزندان بدرند [7] و شمشیرهای هاشمی که می دانیل به تیز آنها چگونه بر پیکر برادر، دائی ، جد و خاندانت قرار گرفت و ما هی من الظالمین ببعید [ و این از ستمگران دور نیست
من عهد له علیه السلام [5] الی محمد بن ابی بکر رضی الله عنه حین قلده مصر : [6] فاخفض لهم جناحک ، و الن لهم جانبک ، وابسط لهم وجهک ، [7] و آس بینهم فی اللحظه و النظره ، حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم ، [8] و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم ، [9] فان الله تعالی یسائلکم معشر عباده عن الصغیره من اعمالکم والکبیره ، و الظاهره والمستوره ، [10] فان یعذب فانتم اظلم ، وان یعف فهو اکرم [11] واعلموا عباد الله ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا وآجل الاخره ، [12] فشارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم ، ولم یشارکوا اهل الدنیا فی آخرتهم [13] سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت واکلوها بافضل ما اکلت ، [14] فحظوا من الدنیا بما حظی به المترفون ، واخذوا منها ما اخذه الجبابره المتکبرون ، [15] ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ ، والمتجر الرابح [16] اصابوا لذه زهد الدنیا فی دنیاهم ، وتیقنوا انهم جیران الله غدا آخرتهم [1] لاترد لهم دعوه ، ولا ینقص لهم نصیب من لذه [2] فاحذروا عباد الله الموت وقربه ، واعدوا له عدته [3] فانه یاتی بامر عظیم ، وخطب جلیل ، بخیر لا یکون معه شر ابدا ، [4] او شر لا یکون معه خیر ابدا فمن اقرب الی الجنه من عاملها [5] ومن اقرب الی النار من عاملها وانتم طرداء الموت ، ان اقمتم له اخذکم ، [6] و ان فررتم منه ادرککم ، و هو الزم لکم من ظلکم [7] الموت معقود بنواصیکم ، و الدنیا تطوی من خلفکم [8] فاحذروا نارا قعرها بعید ، و حرها شدید ، و عذابها جدید [9] دار لیس فیها رحمه ، ولاتسمع فیها دعوه ، ولاتفرج فیها کربه [10] و ان استطعتم ان یشتد خوفکم من الله ، و ان یحسن ظنکم به ، فاجمعوا بینهما ، [11] فان العبد انما یکون حسن ظنه بربه علی قدر خوفه من ربه ، [12] و ان احسن الناس ظنا بالله اشدهم خوفا لله [13] و اعلم یا محمد بن ابی بکر انی قد ولیتک اعظم اجنادی فی نفسی اهل مصر ، [14] فانت محقوق ان تخالف علی نفسک و ان تنافح عن دینک ، [15] و لو لم یکن لک الا ساعه من الدهر ، و لاتسخط الله برضی احد من خلقه ، [16] فان فی الله خلقا من غیره و لیس من الله خلف فی غیره [17] صل الصلاه لوقتها المؤقت لها ، و لاتجعل و قتها لفراغ ، [1] و لا تؤخرها عن وقتها لاشتغال و اعلم ان کل شی ء من عملک تبع لصلاتک [2] و منه : فانه لاسواء امام الهدی وامام الردی ، و ولی النبی ، و عدو النبی [3] ولقد قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله : [4] [[انی لااخاف علی امتی مؤمنا و لامشرکا ، اما المؤمن فیمنعه الله بایمانه ، [5] و اما المشرک فیقمعه [ الله بشرکه ، و لکنی اخاف علیکم کل [6] منافق الجنان ، عالم اللسان ، یقول ما تعرفون ، و یفعل ما تنکرون ] ]
[5] از عهدنامه های امام علیه السلام به محمدبن ابی بکر هنگامی که ویرا به حکومت مصر منصوب کرد [6] بالهای محبتت را برای آنها بگستر و پهلوی نرمش و ملایمت را بر زمین بگذار چهره خویش را برای آنها گشاده دار [7] و تساوی در بین آنها حتی در نگاههایت را مراعات کن تا بزرگان کشور در حمایت بی دلیل تو طمع نورزند [8] وضعفاء در انجام عدالت از تو مایوس نشوند [9] که خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان بازخواست خواهد کرد [10] اگر کیفرتان کند شما استحقاق بیش از آن را دارید و اگر عفوتان کند او کریمتر است . [11] ای بندگان خدا آگاه باشید که پرهیزکاران هم از دنیای زودگذر و هم از سرای آخرت بهره گرفتند [12] با اهل دنیا در دنیایشان شرکت جستند در حالیکه اهل دنیا در آخرت با آنها شرکت نکردند . [13] در دنیا بهترین مسکن [ ساده ترین مسکنها ] را برگزیدند و بهترین خوراکها [ خوراک ساده و حلال ] را تناول کردند [14] [ با همان زندگی ساده و پاک ] همان لذتی را که متنعمان از دنیا بردند نصیبشان شد و هم آنچه جباران مستکبر از آن برگرفتند بهره آنها گشت [ و زندگی ظاهرا محقرشان لذت بخشتر از زندگی پر زرق و برق دنیا پرستان بود ] . [15] از این جهان با زاد و توشه ای وافر و تجارتی پر سود به سوی سفر آخرت شتافتند [16] لذت بی علاقگی به دنیا را در دنیای خویش بردند و یقین کردند 000 که در آخرت همسایگان خدایند : [1] در سرائی که هر چه تقاضا کنند اجابت می شود و هر گونه لذت در اختیار آنان خواهد بود . [2] ای بندگان خدا از مرگ و نزدیک بودنش بترسید آمادگی های لازم را برای آن فراهم سازید [3] که امری عظیم و جریانی پر اهمیت به همراه می آورد یا خیری بهمراه دارد که هرگز آلوده به شر نیست [4] و یا شریکه هیچگاه نیکی با آن نخواهد بود پس چه کسی از عمل کننده برای بهشت به بهشت نزدیکتر است ؟ [5] و کدام کس از عمل کننده برای آتش به آتش و عذاب ؟ شما تبعی دشدگان مرگی د اگر بایستید دستگیرتان خواهد کرد [6] و اگر از آن فرار کنید به شما خواهد رسید مرگ از سایه شما با شما همراه تر است [7] و در پیشانی شما مهر مرگ زده شده . دنیا پشت سر شما درهم می پیچد [8] پس برحذر باشید از آتشی که عمقش زیاد و حرارتش شدید و عذابش تازه است . [9] جایگاهی است که رحمت در آن وجود ندارد و گوش به سخن کسی داده نمی شود و ناراحتیها در آن برطرف نمی گردد [10] اگر می توانید خوفتان از خداوند شدید باشد و در عین حال به خداوند حسن ظن داشته باشید چنین کنید و بین آندو جمع نمائید [11] زیرا بنده راستین حسن ظنش بخداوند به اندازه خوفش از او است [12] و آن کس که بخدا حسن ظن دارد باید بیش از همه از مجازات او ترسان باشد . [ تا تعادل بین خوف و رجا برقرار گردد ] . [13] ای محمدبن ابن بکر بدان که من تو را سرپرست بزرگترین لشکرم یعنی لشکر مصر نمودم . [14] پس بر تو لازم است که با خواسته های دلت مخالفت کنی و از دینت دفاع نمائی[15] گرچه یک ساعت از زندگانیت بیش باقینمانده باشد و هرگز خداوند را به خاطر رضایت احدی از مخلوقش بخشم نیاوری[16] چرا که خداوند جای همه کس را می گیرد و کسی نمی تواند جای خداوند را بگیرد [17] نماز را در اوقات خودش بجای آر نه آنکه به هنگام بیکاری در انجامش تعجیل کنی00 [1] و به هنگام اشتغال به کار آن را تاخیر اندازی. و بدان که تمام اعمالت تابع نمازت خواهند بود [2] قسمتی دیگر از این عهدنامه است : امام هدایت و امام گمراهی و پستی هیچگاه مساوی نیستند همچنین دوستدار پیامبر و دشمن او با هم برابر نخواهند بود . [3] پیامبر به من فرمود : [4] من بر امتم نه از مؤمن می ترسم و نه از مشرک . چرا که مؤمن ایمانش او را بازمی دارد [5] و مشرک را خداوند به وسیله شرکش نابود می سازد . تنها کسانیکه از شر آنها بر شما می ترسم [6] آنها هستند که در دل منافقند و در زبان دانا سخنانی می گویند دل پسند ولی اعمالی دارند زشت و ناپسند
[4] از سفارشهای امام علیه السلام به بعضی از کارمندانی که برای گردآوری زکات می فرستاده است [5] او را به تقوا و ترس از خدا در امور پنهانی و اعمال مخفی فرمان می دهد در آنجا که هیچکس جز خدا شاهد و گواه و احدی غیر از او وکیل نمی باشد [6] و نیز به او فرمان داده عملی را آشکارا از اطاعت های خدا انجام ندهد که در پنهانی خلاف آنرا انجام میدهد [7] [ و باید بداند ] آن کس که پنهانی و آشکارش ، کردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد امانت الهی را ادا کرده و عبارت را خالصانه انجام داده است . [8] و به او فرمان داده که با مردم با چهره عبوس روبرو نشود آنها را بهتان نزند و به آنها به حساب برتری جوئی به خاطر اینکه رئیس است بی اعتنائی نکند [9] چه اینکه آنها برادران دینی هستند و کمک کاران در استخراج حقوق [10] [ بدان ] برای تو در این زکات نصیب مشخص و حق معینی است [11] و شریکانی از مستمندان و ضعیفان بینوا داری همانگونه که ما حق تو را می دهیم تو هم باید نسبت به حقوق آنها وفادار باشی[12] اگر چنین نکنیاز مردمی خواهی بود که در رستاخیز بیش از همه دشمن و شکایت کننده داری000 [1] بدا به حال آنکه در پیشگاه خداوند فقرا و مساکین و سائلان و آنها که از حقشان محروم مانده اند و بدهکاران و ورشکستگان و در راه ماندگان خصم و شاکی او باشند . [2] کسیکه امانت را خوار شمارد و دست به خیانت آلاید [3] و خویشتن و دینش را از آن منزه نسازد درهای ذلت و رسوائی را در دنیا به روی خود گشوده [4] و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترین خیانت خیانت به ملت است و رسواترین تقلب تقلب به پیشوایان مسلمین والسلام