• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 8163
تعداد نظرات : 2195
زمان آخرین مطلب : 3580روز قبل
اهل بیت
 در مورد معنای ثار الله دو احتمال وجود دارد: اول؛ به معنای خونخواهی: درکتب لغت واژه «الثار» را به معنای «الطلب بالدم؛ یعنی خونخواهی» معنا کرده اند. بر این اساس؛ «ثارالله» یعنی کسی که ولی دم و خونخواه او خدا است.

 

لازم است بدانیم که ندای خونخواهی حسین (ع)؛ یعنی شعار «یا لثارات الحسین»، شعار قیام توابین و نیز قیام مختار، بوده است، و همچنین شعار فرشتگانی است که کنار قبر او تا ظهور امام زمان (عج) می مانند،‏ و یز شعار حضرت مهدی (عج) در هنگام قیام و شعار یاوران شهادت طلب او است.

 

معنایی که از واژه «ثارالله» بیان گردید، مورد پذیرش گروه زیادی از دانشمندان اسلامی قرار گرفته است؛ بر طبق این معنا «ثاراللَّه» یعنى اى کسى که خونبهاى تو متعلق به خدا است و او خونبهاى تو را می گیرد؛ زیرا تو متعلق به یک خانواده نیستى که خونبهاى تو را رئیس خانواده بگیرد، و نیز متعلق به یک قبیله نیستى که خونبهاى ترا رئیس قبیله بگیرد، تو متعلق به جهان بشریت هستی، تو متعلق به عالم هستى و ذات پاک خدایى، بنا بر این خونبهاى تو را او باید بگیرد، و همچنین تو فرزند على بن ابى طالب هستى که شهید راه خدا بود و خونبهاى او را نیز خدا باید بگیرد.

 

دومین معنایی که برای ثارالله بیان شده است؛ به معنای خون خدا است. از کلام علامه مجلسی (ره) استفاده می شود که «الثأر» به معنای خون و خونخواهی آمده است؛ و آنچه گفته ایشان را تأئید می کند معنایی است که کتاب لسان العرب از واژه «الثار» ارائه کرده است. این کتاب لغت میگوید: «الثَّأْرُ الطَّلَبُ بالدَّمِ، و قیل: الدم نفسه»؛ یعنی واژه «الثار» به معنای طلب کردن خون است و گفته شده که به معنای خود خون نیز آمده است. پس می توان گفت که حسین (ع) خون خدا است، اما آیا براستی می توان این معنا را پذیرفت و آیا خدا جسم است که خون داشته باشد و آیا اصولا چنین تصوری از خدا می تواند صحیح باشد؟!

 

در پاسخ باید گفت: واژه هایی؛ مانند یدالله و... که در فرهنگ اسلامی بکار برده می­‌شود، یک تعبیر کنایی یا مجازی تلقی می شود؛ مثلا آنگاه که گفته می شود علی (ع) یدالله است، منظور این نیست که خدا جسم است و مانند انسان دستی دارد و دست او حضرت علی (ع) است، بلکه مقصود آن است که علی (ع) مظهر قدرت الاهی است. بر این اساس؛ مصحح اطلاق لقب «ثارالله» بر امام حسین (ع)، می تواند یکی از احتمالات زیر باشد:

1. اضافه «ثار» به «الله» اضافه تشریفیه است؛ یعنی این خون به الله که شریف ترینِ موجودات است، اضافه شده تا کسب شرافت کند و دانسته شود که این خون، خون شریفی است؛ زیرا برای خدا ریخته شده و از این رو به خدا تعلق دارد، همان گونه که در «هذِهِ ناقَةُ اللَّه» ناقه به الله یا در «بیت الله» و «عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّم‏»، بیت به الله و ضمیر خطاب، برای کسب شرافت، اضافه گردیده است.

 

2. انسان کاملی که در مدراج کمال به مقام قرب فرائض راه یافته، «یدالله» و «لسان الله» و «ثارالله» می شود؛ یعنی دست خدا می شود که اگر خدا بخواهد کاری را انجام دهد با دست او انجام می دهد. زبان الاهی می گردد که اگر خدا بخواهد سخن بگوید با زبان او سخن می گوید، و خون خدا می شود که اگر خدا بخواهد به خود و مکتب خود در جامعه حیات ببخشد از خون او استفاده می کند. امام علی (ع) و امام ­حسین ­(ع) «ثارالله» هستند؛ زیرا خونی که از آن دو امام (ع) بر زمین ریخته شد موجب گردید تا حیات تازه ای به کالبد دین دمیده شود.

 

به هر حال در متون دینی ما، لقب «ثارالله» برای امام حسین (ع) بکار برده شده است. ما معتقدیم که معنای اول اگرچه معنای درستی است، اما معنای دوم نیز می تواند معنای صحیح لقب «ثارالله» باشد و برای اهلش که به عمق این معنا راه یافته­ اند، از جهاتی در اولویت قرار داشته باشد.

در این نگاه، آن امام بزرگوار (ع) خون خدا است از آن جهت که خونش حیات تازه ای به کالبد دین دمیده و باعث شده که نام خدا زنده گردد. خدایی که می رفت کم کم از یادها و خاطره ها محو شود و عبادتش تبدیل به عادت گردد.

از این جهت گفته می شود که، اسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء است، و بدیهی است که انسان زنده برای بقایش نیاز به خون دارد و جاری بودن خون در رگ ها، نماد و سنبل زنده بودن است و آنگاه که خون از جریان و حرکت باز ایستد، مرگ شخص فرا می رسد. دقیقاً برای بقای پیکر اسلام نیز باید خونی در رگ‌های آن جاری باشد و بر این اساس اگر روزی این خون از آن کالبد جدا شود مرگ آن، حتمی و قطعی است و بعد از آن، آنچه که می ماند تنها جسمی است بی روح و بی جان.

 

دلیل شباهت شهادت حضرت یحیی به امام حسین(ع)

امام مهدی(عج) اولین آیه سوره حضرت مریم را به امام حسین(ع) تاویل نموده است؛ سعد بن عبدالله قمی گوید: به امام عصر(عج) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا تاویل آیه کهیعص چیست؟ فرمود: "هذه الحروف من انباء الغیب، اطلع الله علینها عبده زکریا، ثم قصها علی محمد و ذلک ان زکریا سال ربه ان یعلمه اسماء الخمسه فاهبط علیه جبرئیل فعلمه ایاها.."

 

این حروف از اخبار غیبی است که خداوند زکریا را از آن مطلع کرده و بعد از آن داستان آن را به حضرت محمد(ص) باز گفته است. داستان از این قرار است که زکریا از پروردگارش درخواست کرد که اسماء خمسه طیبه را به وی بیاموزد؛ خداوند متعال جبرئیل را بر او فرستاد و آن اسامی پاک را به او تعلیم داد. زکریا چون نام های محمد، علی، فاطمه و حسن(ع) را یاد می کرد اندوهش برطرف می شد و گرفتاریش از بین می رفت و چون حسین را یاد می کرد بغض و غصه گلویش را می گرفت و می گریست و مبهوت می شد.

 

روزی گفت: بارالها چرا وقتی آن چهار نفر را یاد می کنم آرامش می یابم و اندوهم برطرف می شود اما وقتی حسین را یاد می کنم اشکم جاری می شود و ناله ام بلند می شود؟ خدای تعالی او را از این داستان آگاه کرد و فرمود:"کهیعص" ؛ "کاف" اسم کربلا و "ها" رمز شهادت عترت طاهره است و "یا" نام یزید قاتل حسین و "عین" اشاره به عطش و "صاد" نشان صبر او است.

 

زکریا چون این مطلب را شنید نالان و غمگین شد و تا سه روز از عبادتگاهش بیرون نیامد و به کسی اجازه نداد نزد او بیاید و گریه و ناله سر داد و چنین نوحه گفت: بارالها از مصیبتی که برای فرزند بهترین خلایق خود تقدیر کرده ای دردمندم. خدایا آیا این مصیبت را بر آستانه او نازل می کنی؟ آیا جامه این مصیبت را بر تن علی و فاطمه می پوشانی؟ آیا این غم را بر ساحت آنان فرود می آوری؟ بعد از آن گفت: بارالها فرزندی به من عطا کن تا در پیری چشمم به او روشن شود و او را وارث و وصی من قرارده ؛ آنگاه مرا دردمند او گردان؛ همچنان که حبیبت محمد را دردمند فرزندش گرداندی! و خداوند حضرت یحیی را به او بخشید و او را دردمند وی ساخت؛ لذا بین امام حسین(ع) و حضرت یحیی(ع) نیز شباهت هایی وجود دارد و نحوه شهادت هم شبیه همدیگر است یعنی شقی ترین فرد سر مقدس آنان را از تن جدا نمود و برای فرد ناپاکی هدیه فرستاد و او نیز سر مقدس را داخل طشت طلا گذاشت.

پنج شنبه 23/3/1392 - 11:49
داستان و حکایت


 مشرق، "علامه سید مرتضی" به دیدن شیعه هندی رفت تا از او بپرسد چرا بعد از ۶ ماه سکونت در کربلا به زیارت امام حسین(ع) نمی‌رود که با پاسخی عجیب مواجه شد.

محمد حسن سیف‌اللهی در کتاب «آزاد شده امام حسین(ع)» به شرح ادامه این ماجرا می‌پردازد:

" کم‌کم بسیاری از همسایه‌های شیعه هندی داشتند به او مشکوک می‌شدند، آن شیعه هندی همسایه‌ای جدید بود و نزدیک به ۶ ماه می‌شد که به شهر کربلا آمده بود، او کشور و زادگاهش، هندوستان را برای همیشه رها کرده بود تا بقیه عمرش را در کربلا، در مجاورت مزار پاک امام حسین(ع) زندگی کند، ظاهرش نشان می‌داد که آدمی جلیل‌القدر است.

شیعه هندی در یکی از محله‌های کربلا خانه‌ای تهیه کرده بود و حالا بعد از ۶ ماه، بسیاری از همسایه‌هایش، او و خانواده‌اش را به خوبی می‌شناختند، همه همسایه‌ها و آدم‌هایی که در این شش ماه با او دیدار و برخوردی کرده بودند او را شیعه‌ای معتقد و پاک و با تقوا یافته بودند، اما به مرور و با گذشت زمان بعضی‌ها متوجه یک موضوع و مسئله غیر عادی و عجیبی درباره آن شیعه هندی شده بودند.

آن موضوع و مسئله غیر عادی باعث شده بود تا بعضی از همسایه‌ها، فکرها و عقده‌های غیر منطقی و ناخوشایندی نسبت به او پیدا کنند و رفته رفته گاهی این فکرها بر زبان‌هایشان نیز جاری می‌شد، آن موضوع، در واقع خیلی عجیب بود، آن شیعه هندی در همه این شش ماهی که در کربلا ساکن شده بود، حتی برای یک بار هم به حرم سیدالشهدا(ع) مشرف نشده بود!

فقط در طول این ۶ ماه، گاهی بعضی از همسایه‌ها مشاهده کرده بودند که او بعضی از وقت‌ها به بالای پشت بام خانه‌اش می‌رود و رو به سوی بارگاه و گنبد امام حسین(ع) به آن حضرت سلام می‌دهد و زیارتی می‌خواند و پایین می‌آید، او در همه این ۶ ماه، فقط با همین شکل و روش، عزیز و جگر گوشه زهرای مرضیه(س) را زیارت کرده بود.

عاقبت داستان و ماجرای شیعه هندی به گوش مرحوم سید مرتضی (برادر سید رضی گردآورنده نهج‌البلاغه) می‌رسد. سید مرتضی در آن زمان یکی از دانشمندان و علمای بزرگ کربلا بود و در بین مردم و ساکنان کربلا مشهور و معروف به نقیب بود. جناب نقیب بعد از شنیدن و پی بردن به داستان و ماجرای شیعه هندی به خانه او می‌رود و بعد از سلام و علیک و حال و احوالپرسی‌های معمولی، شروع به سرزنش و ملامت شیعه هندی می‌کند، او با صراحت به شیعه هندی می‌گوید: «در مذهب اهل‌بیت(ع) یکی از آداب و دستورهای زیارت این است که به حرم داخل بشوی و عتبه و ضریح را ببوسی، ولی این روش و طریقه تو که فقط از بالای پشت بام خانه‌ات آن حضرت را زیارت می‌کنی، اختصاص به شیعیان و مؤمنینی دارد که در شهرها و کشورهای دیگر زندگی می‌کنند و برای آنها ممکن نیست تا در کربلا و در داخل حرم سیدالشهدا(ع) حاضر شوند.

از حالت و چهره شیعه هندی پیدا بود که صحبت‌های نقیب او را بسیار مضطرب و نگران کرده است. او بعد از گوش کردن به همه حرف‌های نقیب با حالتی از روی خواهش و التماس گفته بود: «یا نقیب الاشراف!‌ من از شما انتظار و توقع دارم تا هر مقدار از مال دنیا که بخواهی از من بگیری، ولی در عوض مرا مأمور به داخل شدن به حرم سیدالشهدا(ع) نفرمایی و مرا به کلی از این کار معاف کنی.»

شیعه هندی از اینکه در عوض وارد نشدن و نرفتن به داخل حرم پیشنهاد کرده بود تا هر مقداری از مال و منال دنیا را به جناب نقیب بپردازد، هیچ گونه قصد بدی نداشت، ولی جناب نقیب از این سخن بسیار ناراحت و دلخور شده و با ناراحتی جواب داده بود: «من برای مال دنیا این سخن نگفته و این امر را نکردم، بلکه این روش و طریقه زیارت تو را در صورت ساکن بودن در کربلا، بدعت و منکر می‌دانم و نهی از منکر واجب است!».

به نظر می‌رسید جناب نقیب به خوبی فهمیده بود که این شیعه هندی از روی ارادت و عشقی که به امام حسین(ع) دارد نمی‌تواند به حرم وارد شود، اما اصل و اساس در زیارت ائمه اطهار(ع) ورود به حرم‌های شریف و انجام اعمال و آداب زیارت بر طبق دستورات و سفارش‌های حضرات معصومین (ع) در داخل آن حرم‌ها و مکان‌های مقدس است.

شیعه هندی با توجه به آن حرف‌های صریح و بی‌پرده جناب نقیب، دیگر هیچ حرفی برای گفتن نداشت. او دیگر بر خود واجب می‌دانست که از آن دستور و توصیه جناب نقیب پیروی و اطاعت کند. بعد از پایان و خاتمه سخنان و حرف‌های نقیب به جز آهی سرد هیچ صدای دیگری از آن شیعه هندی بر نیامد، او فقط آهی کشید بود آه و ناله‌ای که از قلب و جگری پر درد بیرون آمده باشد.

شیعه هندی بلند شد و رفت تا غسل زیارت کند. او بعد از غسل یکی از بهترین لباس‌هایی را که داشت پوشیده و پاک و پاکیزه و با پایی برهنه از خانه‌اش بیرون آمد. شیعه هندی به سوی حرم سید الشهدا(ع) در حرکت بود، هر چه بیشتر به حرم نزدیک‌تر می‌‌شد، خضوع و خشوعش بیشتر جلوه پیدا می‌کرد.

بعد از دقایقی به درهای حرم رسید و خودش را در جلوی درهای صحن بر روی زمین انداخت، او در اینجا به شدت به گریه افتاده بود، برای بسیاری از زائرانی که از کنارش رد می‌شدند، گریه‌ها و ناله‌های او جالب و دیدنی بود.

جناب نقیب به شیعه هندی گفته بود که یکی از آداب و دستورهای زیارت این است که عتبه و ضریح را ببوسی و حالا او در حالی که خود را بر روی زمین انداخته بود، تند‌تند عتبه و درهای صحن شریف را عاشقانه می‌بوسید.

زمانی که شیعه هندی از روی زمین بلند می‌شد تا به سوی داخل حرم برود، بدنش به طور محسوسی لرزان شده بود، خدا می‌دانست که در آن لحظه‌ها در قلب و سینه شیعه هندی چه می‌گذشت که او را این چنین به لرزیدن واداشته بود، لرزیدنی همچون گنجشکی که در هوایی سرد و یخبندان در آب افتاده باشد.

زمانی که به یکی از کفشداری‌های حرم نزدیک می‌شد، رنگ و رویش زرد شده بود. او در جلوی کفشداری نیز خودش را بر روی زمین انداخت و شروع به بوسیدن زمین کرد، بعد از لحظاتی همانند کسی که در حال جان دادن باشد از روی زمین بلند شد و به ایوان وارد گشت. او فقط چند متر با رواق و با مرقد مطهر محبوب و مولایش حسین بن علی(ع) فاصله داشت. شیعه هندی در حالی‌که هنوز به رواق وارد نشده بود، پریشانی و بی‌تابی و اضطرابش به حد خطرناک و شکننده‌ای رسیده بود، پس چگونه و با چه صبر و طاقتی می‌خواست به رواق داخل شود؟! ای کاش یکی پیدا می‌شد و جلوی او را می‌گرفت. ای کاش جناب نقیب در آن جا حاضر و شاهد بود و به او امر می‌کرد: بس است، برگرد!

اما به هر حال شیعه هندی با هر سختی و مشقتی بود به رواق وارد شد از این به بعد کلمات و توصیفات قاصر از توصیف بودند، به محض اینکه چشم‌های گریان و بر افروخته شیعه هندی به ضریح مبارک و شش گوشه امام حسین(ع) افتاد، همچون زنی بچه مرده، به سختی نفسی اندوهناک و ناله‌ای جانسوز کشید و به آواز و بانگی جانگداز صدا زد: «آیا اینجا همان جایی است که حسین(ع) بر زمین افتاده است؟ آیا اینجا همان جایی است که حسین(ع) کشته شده است؟!».

و سپس صیحه و فریادی کشید و در همان نزدیک‌های ضریح، در همان نزدیکی‌های ضریح نقش بر زمین شد.

همه زائرانی که بر این صحنه شاهد و ناظر بودند، حیران و مبهوت نگاهی به شیعه هندی و نگاهی به یکدیگر داشتند. لحظاتی نگذشت که تعدادی از زائران به دور جسد و بدن شیعه هندی حلقه زدند. باور کردنی نبود اما واقعیت و حقیقت داشت. او دیگر روح در بدن نداشت. او از جذبه و عشق مرده بود، او پرواز کرده و جان داده بود

پنج شنبه 23/3/1392 - 11:46
دعا و زیارت
حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) هشتم ذیحجه سال ۶۰ هجری قمری و زمانی که قافله امام حسین (علیه السلام) قصد ترک مکه و عزیمت به کربلا را داشت، در مکه مکرمه خطبه‌ای در ستایش از سیدالشهداء ایراد فرمود.

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت الله‌الحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَةً.

أَیهَا الکَفَرةُ الفَجَرة اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَة؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیه وَ اَسرارُهُ العِلّیه وَاختِبارُهُ البَریه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یمشی لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یستَلِمُ یدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیةُ مَولای مَجبُولَةً مِن مَشیهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیران.

اَتُخَوِِّنَ قَوماً یلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیة فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَید البَریاتِ دونَ الحَیوانات.

هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحی وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات.

وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَةِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیکُم وَ لا یمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ (ع) حَیاً وَ کَیفَ یمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین (علیه السلام) مادُمتُ حَیاً سَلیلاً؟

تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم.

 


بنام خداوند بخشنده مهربان

سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش(منظور امام حسین (علیه السلام) است) مشرف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود،[امروز] قبله گردید.

ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه کسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [ امام حسین (علیه السلام)] پرواز می کرد؛ قبل از اینکه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش [ امام حسین (علیه السلام)] را استلام می کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود می آید نازل می شدم.

آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالی که الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات که برتر از حیوانات [هستند].

هیهات بنگرید سزاوار است از چه کسی پیروی کنید، به کسی که شراب می نوشد [مراد یزید ملعون است] یا کسی که صاحب حوض و کوثر است؛ کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین(علیه السلام)است] یا کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [مراد یزید ملعون است]؛ و یا کسی که در خانه اش نزول آیات [نشانه ها] و [آیه] تطهیر است.

شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(صلی الله علیه و آله) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) تا وقتی که من زنده ام؟

بیایید تا به راهش [راه کشتن امام حسین علیه السلام] آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به کشتن من کنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [که قصد کشتن پیامبر (ص)را داشتند ] باد.

 

«"مناقب سادة الکرام"،تألیف سیدعین العارفین هندی و "خطیب کعبه"»

پنج شنبه 23/3/1392 - 11:41
داستان و حکایت
دختر کوچولو و پدرش از روی پلی میگذشتن. پدره یه جورایی می ترسید، واسه همین به دخترش گفت: «عزیزم، لطفا دست منو بگیر تا نیوفتی توی رودخونه.»

دختر کوچیک گفت:«نه بابا، تو دستِ منو بگیر..»

پدر که گیج شده بود با تعجب پرسید: چه فرقی میکنه؟!

دخترک جواب داد: «اگه من دستت را بگیرم و اتفاقی واسه م بیوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما اگه تو دست منو بگیری، من، با اطمینان، میدونم هر اتفاقی هم که بیفوته، هیچ وقت دست منو ول نمی کنی.»

در هر رابطه ی دوستی ای، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست، به عهد و پیمان هاش هست. پس دست کسی روُ که دوست داری رُو بگیر، به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رُو بگیره..

پنج شنبه 23/3/1392 - 11:37
اهل بیت

ازدواج مادر مکرمه اش ام البنین با حضرت على(علیه السلام) به این صورت بود که  مدتی بعد از شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)، حضرت على(علیه السلام) از برادرش عقیل که در علم نسب شناسى آگاهى کامل داشت و قبایل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود خواست که براى آن حضرت همسرى شایسته و از قبیله اى که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند پیدا کند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشید باشند.

 

 

پس از مدتى عقیل زنى از طایفه بنى کلاب را به حضرت معرفى کرد که داراى آن ویژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند.

 

 

حضرت با وى ازدواج نمود و او نیز وظیفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود حتی بیشتر از فرزندانش دوست مى داشت .

 

 

نقل می کنند وقتى حضرت وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان با شنیدن نام فاطمه به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلکه مرا خادم خود بنامید.  و حضرت على(علیه السلام) ایشان  را ام البنین یعنى مادر پسران نامید  و به این نام شهرت یافت.

 

 

تولد حضرت عباس

حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود. با تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا غرق نور و سرور و شادی شد.

 

 وقتى که آن حضرت به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

 

این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى که وى راقمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و علت آن این بود که عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس  و چهره گرفته زیرا که ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.

 

در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند. با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند،  حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این کار فرمود این دست ها براى کمک و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.

 

حضرت عباس در مکتب پدر بزرگوارش، ابر مرد تاریخ على (علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش حضرت ام البنین(س) و در کنار برادرش امام حسین(ع) رشد کرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت.

 

تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شک در شکل دادن به شخصیت فکرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت. روزى حضرت على(علیه السلام)عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زینب(علیها السلام)هم حضور داشت امام به این کودک عزیز گفت: به بگو یک، عباس گفت: یک فرمود بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت شرم دارم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.

پنج شنبه 23/3/1392 - 11:33
مصاحبه و گفتگو

 «دیانا ترانکو» در خانواده ای مسیحی در ایالت تگزاس به دنیا آمد به کار تبلیغ دین مسیحیت در کلیسا مشغول بوده است که ناگهان با دین اسلام آشنا می شود و پس از مطالعه و تحقیق در سن بیست سالگی اسلام را به عنوان دین خود بر می گزیند. او در امریکا فوق لیسانس ارتباطات می خوانده که با اوج گیری انقلاب اسلامی در ایران، امریکا را به قصد اروپا ترک می کند و پس از آن برای ادامه مطالعاتش درباره اسلام راهی ایران می شود و در شهر قم زندگی خود را آغاز می کند و سپس برای ادامه تحصیلات و تحقیقات راهی تهران می شود. امروز نام او «هاجرحسینی» است. مسیحی مسلمان شده ای که می گوید : " در مسیر تحقیقات خود، با شخصیت امام حسین(ع) آشنا می شود و به گفته خود این نقطه اوج تحولات فکری و روحی او بوده است.

 


به گزارش خبر آنلاین، وی درباره خودش می گوید: " من در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمدم. خانواده ای که برای اصول دینی اهمیت فراوانی قائل بود. همیشه دغدغه آشنایی با ادیان مختلف را در سر داشتم و به دنبال حقیقت معنویت بودم. در سن هجده سالگی تصمیم گرفتم از امریکا به اروپا سفر کنم تا در اروپا خواسته هایم را دنبال نمایم. اما در آن سفر متوجه شدم که تفاوتی بین امریکا و اروپا وجود ندارد و همه غرق در مادیات هستند. زمان حضورم در اروپا مصادف با انقلاب اسلامی در ایران بود.آن زمان تازه با اسلام آشنا شده بودم اما زمینه تحقیقات جدی تر و عمیق تری را پیدا نمی کردم. "


خانم حسینی می افزاید: " همان زمان انقلاب ایران باعث شده بود تا پیروان مسیحیان و بخصوص پاپ در گفت وگو با مسلمانان و بخصوص آیت الله خمینی باشند. در اروپا پاپ چند جلسه توجیهی را با چند تن از شیعیان ایرانی ترتیب داد. به لطف خدا من هم در آن جلسات شرکت کردم. از پیامبر اسلام و راه او و راه پیامبران گذشته و اصول دینی به شکل مقایسه ای در اسلام و مسیحیت بحث ها را ادامه دادیم و حتی بحث ما به موضوع انقلاب ایران هم رسید. یادم هست آنجا مطرح شد که امام خمینی در ایران یک انقلاب مسلحانه نکرده بلکه این انقلاب از درون آدم ها و مردم شروع شده و ادامه پیدا کرده است. "


او در پاسخ به مسیر تحقیقش و رویاروی با موضوع امام حسین می گیوید: " من در ایران سعی کردم در خیلی از مراسم مذهبی شرکت کنم و به طور جدی خودم را با هر مراسمی که برای امام حسین بود آشنا کردم. در کنار این مراسم آنچه برای من خیلی مهم بود، شناخت شخصیتی از امام حسین بود که نقش جهانی دارد. حرکت و اراده امام حسین برای احیا حقیقت بود. او همه چیز را فدا کرد تا اصل دین و حقیقت انسانیت بماند. در این موضوع ابعاد فکری و عقلی عجیبی نهفته است. مهم ترین دلیل مسلمان شدن من هم همین بود. الگوها و راه هایی که در اسلام وجود دارد در مسیحیت نیست. مسیحیان معتقدند که مسیح، پسر خدا، آمد و برای بخشوده شدن گناهان آنها کشته شد. موضوعاتی که در مسیحیت حل نشده است اسلام آنها را حل کرده است. "


دیانای دیروز و هاجر امروز به عنوان یک مسیحی ای که شیعه امام حسین(ع) شده است درباره احساسش از سید الشهداء می گوید: " راستش نمی توانم به این سؤال پاسخ بدهم. آیا شما می توانید اوج حقیقت را تعریف کنید؟ امام حسین(علیه السلام) اوج حقیقت است."

پنج شنبه 23/3/1392 - 10:26
اهل بیت
حجت‌الاسلام مهدی رستم‌نژاد عضو هیئت علمی جامعة المصطفی(ص) العالمیه در گفت‌وگو با خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، با بیان اینکه در ارتباط با ولادت بزرگان مخصوصاً اولیای الهی گاهی مسائل و موضوعاتی اتفاق می‌افتد که قابل توجه است، به ماجرای ولادت امام حسین(ع) اشاره کرد و افزود: در ارتباط با ماجرای ولادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، حاکم نیشابوری در کتاب «المستدرک علی‌ الصحیحین» به نقل از ام‌الفضل همسر عباس‌ بن عبدالمطلب عموی پیامبر بیان می‌کند: در خواب دیدم که یک قطعه‌ای از بدن پیامبر(ص) جدا شد و در دامان او افتاد، وقتی از خواب بیدار شدم خیلی ترسیدم که نکند این تعبیر رؤیا بسیار نامبارک باشد، پیش پیغمبر(ص) رفتم و رؤیا را تعریف کردم.

وی افزود: پیامبر(ص) فرمود: خوب تعبیری است، پسری از فاطمه به زودی متولد می‌شود که در دامان تو بزرگ خواهد شد، دیری نپایید این اتفاق افتاد و ام‌الفضل به کمک حضرت زهرا(س) در نگهداری امام حسین(ع) شتافت.

*ماجرای گریه پیامبر(ص) هنگام ولادت امام حسین(ع)

رستم‌نژاد با اشاره به اینکه پیامبر در زمان ولادت امام حسین(ص) در خانه نبود، اظهار داشت: هنگامی که خبر ولادت امام حسین(ع) به حضرت رسول(ص) رسید، ایشان به سرعت خود را به خانه حضرت زهرا(س) رساند و عجیب آن است که در روایت نقل می‌شود، آثار حزن و اندوه بر چهره مبارک رسول خدا(ص) نمایان بود و آهنگ کلام ایشان حزن‌انگیز و حزن‌آلود بود. سپس ایشان به اسماء فرمود: فرزندم را بیاور؛ آن گاه در پارچه‌ای سفید حضرت را در دست پیامبر داد و پیغمبر(ص) امام حسین(ع) را در آغوش گرفت، بوسید و ‌گریست.

وی ادامه داد: اسماء از مشاهده این حالت سخت متأثر شد و گفت: پدر و مادرم فدای شما ای رسول خدا! چرا گریه می‌کنید؟ حضرت(ص) فرمود: برای فرزندم که به دنیا آمده است، گریه می‌کنم، چرا که او را گروهی ستمگر خواهند کشت و خداوند آن‌ها را از شفاعت من بی‌نصیب گرداند. در کتاب «امالی» شیخ صدوق مجلس 28 حدیث پنجم نقل شده است که رسول خدا(ص) از جا برخاست و رو به اسماء کرد و فرمود: از این ماجرا فاطمه زهرا(ص) را آگاه نکن، زیرا او تازه صاحب این فرزند شده است.

*جایگاه عصمت در نامگذاری امام حسین(ع)

عضو هیئت‌ علمی جامعة ‌المصطفی(ص) العالمیه بیان داشت: در کتاب «کشف الغمه» علی ‌بن عیسی اربلی در رابطه با نامگذاری امام حسین(ع) آمده است، پیامبر از امیرالمؤمنین سؤال کرد: آیا نامی بر فرزند خود نهادید؟ امام علی(ع) در جواب فرمود: ما در نامگذاری از رسول خدا پیشی نمی‌گیریم که این خود ادب را در محیط عصمت نشان می‌دهد که نه مادر اسم می‌گذارد و نه پدر و این اختیار را به پیامبر می‌دهند. رسول خدا(ص) نیز فرمود: من بر نامگذاری این فرزند بر خداوند سبقت نمی‌گیرم.

وی با اشاره به اینکه در زمان پیامبر(ص) اصحاب و انصار برای نامگذاری کودکان خویش نزد پیامبر(ص) می‌آمدند، افزود: پیامبر(ص) برای اطفال آن‌ها نام‌هایی انتخاب می‌کرد، اما راجع به امام حسن و امام حسین علیهما‌السلام این کار را نکردند و فرمودند که بر خداوند سبقت نمی‌گیرم که نشان از جایگاه و عظمت آن دو بزرگوار دارد.

*چرا نام‌گذاری کودکان مهم است

حجت‌الاسلام رستم‌نژاد، انتخاب نام نیک و حسن بر کودکان را مؤثر بر سرنوشت آن‌ها دانست و ابراز داشت: نامگذاری اولیای الهی همه دارای حکمت و فلسفه است، زیرا بیانگر شخصیت طرف و شاکله وجودی ظرف آن‌هاست و این نکته بسیار مهمی است، مخصوصاً در اسلام تأکید شده است که در نام‌گذاری فرزند دقت شود، به گونه‌ای که امروزه روانشناسان می‌گویند نامگذاری نوعی جهت دادن در مسیر همان نام است، بنابراین اولین وظیفه پدر و مادر انتخاب نام نیک بر کودکان است.

*روایت «فطرس ملک» سندیت ندارد

وی برخی روایات منسوب به امام حسین(ع) را نادرست دانست و درباره علت چرایی آن گفت: برخی از روایاتی که در رابطه با امام حسین(ع) و مخصوصاً حادثه کربلا بیان شده است، در منابع دسته اول نیامده است و این ناشی از ورود غیر محدثین به این حوزه است،‌ بنابراین برخی روایاتی که منتشر شده، چندان دارای سند محکم و قوی نیست، چرا که همانطور که گفته شد در منابع دسته‌ اول نیامده و دیگر برخی بزرگان بعضاً سکوت کرده و کریمانه از کنار آن گذشته‌اند، همانند روایتی که در رابطه با «فطرس ملک» نقل شده است.

عضو هیئت‌ علمی جامعة ‌المصطفی(ص) العالمیه ادامه داد: درباره عدم صحیح بودن روایت «فطرس ملک» باید گفت اول اینکه در منابع دسته اول نقل نشده و ثانیاً بزرگان ما چندان اقبالی به این روایت نشان ندادند، ‌همچنین این روایت از نظر محتوایی اشکال دارد، زیرا ملک اساساً نمی‌تواند گناه کند، طبق آیه قرآن «مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»؛ فرشتگانى که هرگز خدا را در آنچه دستورشان مى‌‏دهد، نافرمانى نکرده، بلکه هر چه مى‌‏گوید عمل مى‌‏کنند. اگر اهل‌ بیت(ع) نیز نسبت به فرشتگان شفاعتی می‌کنند، در رابطه با ارتقاء درجه جایگاهی آنهاست.

وی در پایان با اشاره به روایتی از امام علی(ع) درباره شبیه‌ترین افراد به شخص نبی اکرم(ص)، خاطرنشان کرد: امام علی(ع) فرمود: حسن شبیه‌ترین سر تا سینه را به پیامبر داشت و حسین از سینه به پایین، بیشترین شباهت را به پیامبر داشت.

*روایتی که صحیح نیست

به گزارش خبرگزاری فارس، در روایت فطرس ملک نقل شده است: جبرئیل برای تبریک ولادت امام حسین از جزیره‌ای عبور می‌کرد که در آن جزیره فرشته‌ای به نام فطرس وجود داشت و از حاملان عرش بود برخورد کرد، فطرس چون در یکی از اوامر الهی تأخیر و سهل انگاری کرده بود، در آن جزیره محبوس شده و بال‌هایش شکسته شده بود، وقتی امام حسین به دنیا آمد ، فطرس 700 سال بود که در آن جزیره محبوس و مشغول به عبادت خدا بود.

فطرس وقتی دید جبرئیل که همراه ملائک به زمین نزول می‌کنند از او پرسید که کجا می‌روید، او گفت: خداوند به محمد نعمتی ارزانی داده و مرا فرستاده تا به او تبریک بگویم، فطرس گفت: ای جبرئیل مرا با خود ببر شاید که آن حضرت بر من دعا کند و خدا از گناهان من بگذرد..

پنج شنبه 23/3/1392 - 10:22
اهل بیت

استاد فقید اخلاق تهران، مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی در سلسله جلسات شرح احادیث معصومین(ع) و در ایام میلاد مبارک سید و سالار شهیدان، حضرت امام حسین(ع) دو حدیث نورانی از این امام همام را شرح کرده است:

روی عن حسین بن علی علیهما السلام فی دعائه: «اللَّهُمَّ لَا تَسْتَدْرِجْنِی بِالْإِحْسَانِ وَ لَا تُؤَدِّبْنِی بِالْبَلَاءِ.» در دعایی از امام حسین«صلوات‌الله‌علیه» منقول است که حضرت ‌فرمودند: «اللَّهُمَّ لَا تَسْتَدْرِجْنِی بِالْإِحْسَانِ»، خدایا! من را با احسان کردن آزمایش نکن. روش خدا این است که با اعطای نعمت و احسان، بندگان را امتحان می‌کند. خدا این‌طوری است که هم وقتی نعمت می‌دهد و هم هنگامی‌که نعمت را می‌گیرد، در حال امتحان است. در هر دو خدا امتحان می‌کند. یکی از معانی استدراج همین است.

در روایتی از امام زین العابدین«صلوات‌الله‌علیه» منقول است که حضرت در را بطه با استدراج فرمودند: اگر خداوند نعمتی را بدهد و تو شکر نعمتش را فراموش کنی، برای مرتبة دوم به تو نعمت می‌دهد و امتحانت می‌کند تا ببیند آیا شکرش می‌کنی یا باز هم فراموش می‌کنی. اگر باز هم سپاس نگویی، برای مرتبة سوم، یک نعمت دیگر می‌دهد. اگر شکر نکردی یکی دیگر می‌دهد. عجب امتحانی است! خدا این‌طوری امتحان می‌کند. این استدراج این‌گونه است: نعمت دادن، فراموشی و غفلت از شکر.

خدایا مرا با استدراج امتحان نکن

در این دعایی امام حسین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: خدایا من را با استدراج امتحان نکن؛ یعنی خدایا! نعمتی را که از شکرش غفلت خواهم کرد ‌نمی‌خواهم. این دعا خیلی مهم است! نعمتی که همراهش غفلت از شکر است را نمی‌خواهم. بخش دوم دعا: «وَ لَا تُؤَدِّبْنِی بِالْبَلَاءِ»، اگر از امتحان به اصطلاح رفوزه درآمدی، خدا باید با تو چه ‌کار کند؟ اگر بچّه کار اشتباهی کند با او چه می‌کنند؟ ادبش می‌کنند. باید گوشش را بگیری بمالی. حضرت می‌فرمایند: خدایا، من را با بلا ادب نکن! اگر من خطا کردم، من را این‌طوری ادب نکن! چون تحمّل بلای تو بسیار مشکل است.(بحارالانوار ج75 ص127)

قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلامُ: مالُکَ اِن لَم یَکُن لَکَ کُنتَ لَهُ مُنفِقاً فَلا تُنفِقهُ بَعدَکَ فَیَکُن ذخیرَهً لِغَیرِکَ وَ تَکُونُ اَنتَ المُطالَبَ بِهِ، اَلمَأخُوذَ بِحِسابِهِ اِعلَم اَنَّکَ لاتَبقی لَهُ وَ لایَبقی عَلَیکَ فَکُلهُ قَبلَ اَن یَاکُلَکَ؛ ترجمه حدیث: حضرت امام حسین علیه السلام فرمودند: مال و اموال تو اگر برای تو و به نفع تو نباشد، باید آن را انفاق کنی؛ چون آن اموال را بعد از مرگ خودت نمی­توانی انفاق کنی و برای دیگران می­شود؛ در نتیجه در رابطه با آن مال و آن کسی که آن مال را برای او گذاشته‌ای از تو حساب می­کشند و مطالبه می­کنند. بدان که تو به خاطر اموالت نمی­مانی و اموال تو هم برای تو نمی­ماند، پس قبل از آن که مال تو، تو را بخورد تو آن را بخور.

مال را فدای خودت بکن، قبل از آن که تو فدای آن شوی

شرح حدیث: اگر مال انسان به نفع انسان نباشد، باید آن را از خودش جدا کند؛ یعنی انفاق کند. اگر نفع و سود، جنبه مالی داشته باشد، بهره­گیری از امور مادی لازم است مانند خوراک، پوشاک، مسکن و... که تمام اینها ابزاری است برای رسیدن انسان به خداوند. اما اگر نمی توانی بهره و سود واقعی ببری یعنی بعد از مرگ تو و در مسیر برزخ و قیامت برایت کارسازی ندارد، انفاق کن. آن هم در راه خداوند، زیرا ذخیره می‌شود برای تو و اگراین کار را نکردی، ذخیره می‌شود برای بعد از تو و دیگر از اختیارت خارج می شود. وارثان و دیگران از آن بهره می برند ولی تو درباره­ آن مسئول هستی و مورد سؤال قرار می­گیری که مال را از کجا آوردی؟ نه چه مقدار آورده ای؟ در چه راهی خرج کردی؟ و برای چه کسانی گذاشتی؟

ممکن است به خاطر آن مال تو را عذاب کنند و لی ورثه تو را به خاطر خرج درست و انفاق همان مال به بهشت ببرند و تو پشیمان ترین افراد خواهی بود. اگر انسان می داند ورثه او نااهل بوده و ممکن است مالی را که برای او به ارث گذاشته است در راه غیرالهی و ناثواب خرج کند بداند که حساب آن مال را از او خواهند کشید. حالا چه باید کرد؟ مال را فدای خودت بکن، قبل از آن که تو فدای آن شوی. آن امور مادی که در دنیا بهره­ای از آن ندارم باید فدای من شود نه من فدای او بشوم. منظور این نیست که انسان مال نداشته باشد، بلکه نحوه بهره گیری مهم است که مال را فدای ایمان، اعتقاد و... خود بکن (بحار الانوار، جلد 75 ، صفحه 128).

پنج شنبه 23/3/1392 - 10:19
اخبار

محققان استرالیایی علت دشواری بیدار شدن از خواب در صبح را که برای عده ای یک معضل روزانه است دریافته اند و آن را به آهسته کار کردن ساعت داخلی (بیولوژیک) بدن این افراد نسبت داده اند.
 اکثر مردم از خوابیدن آخر هفته ها لذت می برند، اما برای برخی موضوع بیدار شدن و یا بلند شدن از رختخواب یک معضل روزانه است که گاهی زندگی آنها را برهم می زند.

اکنون دانشمندان به این نتیجه رسیدند که چرا عده ای از مردم در بیدار شدن صبح مشکل دارند. آنها علت این معضل را، آهسته بودن ساعت داخلی بدن این افراد عنوان کرده اند.

یک تیم از دانشگاه آدلاید در استرالیا اختلال در فازهای خواب به تأخیر افتاده را مورد تحقیق قرار داده اند. تحقیقاتی که با عدم توانایی همیشگی در خوابیدن و بیدار شدن در ساعت مقرر توصیف می شود.

این شرایط ۱۵ درصد از نوجوانان را تحت تأثیر قرار می دهد، اما می تواند به یک مشکل در تمام طول زندگی تبدیل شود.

رییس این گروه تحقیقاتی اظهار داشت: نتایج اولیه نشان می دهد که ساعت داخلی بدن افرادی که دارای این اختلال هستند، کندتر از معمول کار می کند.

ساعت داخلی بدن اکثر افراد ۲۴ ساعته است. این یک ریتم طبیعی است که بر خواب و دمای بدن تأثیرگذار است، اما برای افرادی که دارای اختلال فازهای خواب به تأخیر افتاده هستند، تکمیل این چرخه بیشتر طول می کشد و آنها ترجیح می دهند که دیرتر به رختخواب بروند و دیرتر بیدار شوند

وی افزود: اکثر افرادی که دیروقت می خوابند، نمی توانند تا ساعت دو یا سه صبح بخوابند و این حالت زودترین ساعتی است که آنها به تختخواب می روند، همین امر بیدار شدن صبح روز بعد را دشوار می کند.

ما تا کنون علت این امر را مورد تحقیق قرار دادیم و یکی از پذیرفتنی ترین توضیحات این است که ساعت داخلی بدن این افراد معمولا بیشتر از ۲۴ ساعت کار می کند.

لئون لاک خاطرنشان کرد: ساعت داخلی بدن اکثر افراد ۲۴ ساعته است. این یک ریتم طبیعی است که بر خواب و دمای بدن تأثیرگذار است، اما برای افرادی که دارای اختلال فازهای خواب به تأخیر افتاده هستند، تکمیل این چرخه بیشتر طول می کشد و آنها ترجیح می دهند که دیرتر به رختخواب بروند و دیرتر بیدار شوند.

بسیاری از موجودات زنده، ریتم های شبانه روزی را دنبال می کنند که این امر یک چرخه روزانه فراهم می کند که مدیریت آن بر عهده ساعت داخلی بدن است.

این ساعت بر خواب و بیداری تأثیرگذار است و دمای بدن و ترشح هورمون ها را کنترل می کند.

محققان اظهار داشتند، وقتی که بدن در معرض نور خورشید صبحگاهی قرار می گیرد، ساعت بدن متوجه می شود که وقت بیدار شدن است. این مسئله می تواند تحت تأثیر عوامل زیست محیطی مانند سطح نور محل زندگی و یا پرواز بین منطقه های مختلف زمانی و یا کار کردن در شیفت های کاری شب قرار بگیرد.

لاک تأکید کرد: برای تأیید نهایی نتیجه این تحقیقات، باید با گروه های بزرگ تری آزمایش های وسیع تری را انجام دهیم.

پنج شنبه 23/3/1392 - 10:4
سلامت و بهداشت جامعه

امام صادق علیه‏ السلام: مؤمن خانواده خود را از دانش و ادب شایسته بهره مند مى سازد تا همه آنان را وارد بهشت كند. 

 

 

 یکی از مزیت‌های سیب این است که تقریبا در تمام دنیا وجود دارد اما بد نیست با عملکرد این میوه در بدن کودکان آشنا شوید و بدانید که چطور با خوردن یک سیب، کوچولوی‌تان می‌تواند سالم و سلامت بازی کند.

 

کاهنده سرفه
سیب درجه تب را پایین می‌آورد و برای بهبود گلو درد و سینه درد بسیار موثر است. نوزادان و بچه‌های کوچولو شاید به دلیل سرفه شب‌ها نتوانند خواب راحتی داشته باشند. سیب شیرین می‌تواند میزان سرفه این بچه‌ها را کم کند. ضمن آنکه می‌تواند دوره سرماخوردگی را نیز کوتاه‌تر کند و در درمان آن مفید است.


بهبود دل درد
سیب می‌تواند بیماری‌های گوارشی را کنترل کند. پلی‌فنول موجود در سیب با ایجاد لایه محافظ روی آستر شکمی از ناراحتی‌های گوارشی جلوگیری می‌کند. سیب، تقویت‌کننده کبد و معده و اشتهاآور است و برای درمان بی‌اشتهایی کودکان مفید است.

 


تنظیم کننده قند خون
تنظیم سطح قند خون کودکان بخش مهمی از سلامت کلی آنها را شامل می‌شود که به طور مستقیم با مواد غذایی تامین می‌شود. قند خون پایین منجر به خستگی و خواب‌آلودگی کودک شده در حالی که قند خون بالا موجب افزایش میزان انسولین می‌شود. سیب شاخص قند خون حدود 38 دارد که نسبتا کم است. مصرف غذاهایی با شاخص قند خون پایین مانند سیب می‌تواند باعث جلوگیری از بالا و پایین شدن سطح قند خون ‌شود.


کمک به آسم
تحقیقات اخیر نشان داده بچه‌هایی که مبتلا به آسم هستند و هر روز صبح آب سیب می‌خورند، نسبت به کسانی که ماهی یک بار سیب می‌خورند، سینه‌شان کمتر خس خس می‌کند. بچه‌هایی که مادران‌شان هنگام بارداری سیب مصرف می‌کردند، نسبت به مادرانی که اصلا سیب نمی‌خوردند، کمتر دچار آسم شده‌اند.


تقویت سیستم ایمنی
سیب قرمز آنتی‌اکسیدانی به نام کورئکتین دارد که تحقیقات تازه نشان می‌دهد، همین آنتی‌اکسیدان می‌تواند سیستم ایمنی کودک را تقویت کند.


خمیر دندان طبیعی
اسیدهای موجود در سیب، هنگام جویدن، باکتری‌های دهان را از بین برده و دندان‌ها و لثه‌ها را تمیز می‌کند. جویدن سیب نه تنها جریان خون را در لثه‌ها تسهیل می‌کند بلکه فیبر موجود در آن مانند خمیر دندان عمل کرده و می‌تواند دندان‌ها و لثه‌ها را تمیز کند. مواد مغذی موجود در سیب باعث تقویت ساختار دندان‌ها می‌شود. مینای دندان را محکم‌تر می‌کند و از جرم گرفتن دندان‌ها پیشگیری می‌کند. ضمن آنکه اسیدهای موجود در سیب، اثر ضدالتهاب و باکتری‌کش بر دندان‌ها و لثه دارند.

چهارشنبه 22/3/1392 - 9:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته