• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 8163
تعداد نظرات : 2195
زمان آخرین مطلب : 3483روز قبل
قرآن

محتواى سوره مبارکه مریم

این سوره از نظر محتوا داراى چندین بخش مهم است:

۱ - مهمترین بخش این سوره را قسمتى از سرگذشت زکریا و مریم و حضرت مسیح و یحیى و ابراهیم قهرمان توحید و فرزندش اسماعیل و ادریس و بعضى دیگر از پیامبران بزرگ الهى تشکیل مى‏دهد که داراى نکات تربیتى خاصى است.

 

۲ - قسمت دیگرى از این سوره که بعد از بخش نخست، مهمترین بخش آن را تشکیل مى‏دهد مسائل مربوط به قیامت و چگونگى رستاخیز و سرنوشت مجرمان و پاداش پرهیزکاران و مانند آن است.

 

۳ - بخش دیگر مواعظ و نصایحى است که در واقع مکمل بخش‌هاى گذشته است.

 

۴ - بالاخره آخرین بخش، اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مسئله شفاعت است که مجموعاً برنامه تربیتى مؤثرى را براى سوق نفوس انسانى به ایمان و پاکى و تقوا تشکیل مى‏دهد.

 

فضیلت سوره مریم

از پیامبر اکرم (ص‏) چنین نقل شده است که هر کس این سوره را بخواند به تعداد کسانى که زکریا را تصدیق یا تکذیب کردند و همچنین یحیى و مریم و عیسى و موسى و هارون و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسماعیل، آرى به تعداد هر یک از آنها خداوند ده حسنه به او مى‏ دهد، همچنین به تعداد کسانى که (به دروغ و تهمت) براى خدا فرزندى قائل شدند و نیز به تعداد کسانى که فرزند قائل نشدند.

 

در حقیقت این حدیث دعوت به تلاش و کوشش در دو خط مختلف می‌کند: خط حمایت از پیامبران و پاکان و نیکان، و خط مبارزه با مشرکان و منحرفان و آلودگان، زیرا مى‏دانیم این ثواب‌هاى بزرگ را به کسانى نمى‏دهند که تنها  الفاظ را بخوانند و عملى بر طبق آن انجام ندهند، بلکه این الفاظ مقدس مقدم ه‏اى است براى عمل.

 

در حدیث دیگرى از امام صادق (ع‏) مى ‏خوانیم هر کس مداومت به خواندن این سوره کند از دنیا نخواهد رفت مگر اینکه خدا به برکت این سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بى‏ نیاز مى ‏کند.

 

این غنا وبی ‏نیازى مسلماً بازتابى است از پیاده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعکاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.

 

محتواى سوره مبارکه طه

در بخش اول: این سوره اشاره کوتاهى به عظمت قرآن و بخشى از صفات جلال و جمال پروردگار است.

 

بخش دوم: که بیش از هشتاد آیه را در برمى‏گیرد از داستان موسى (ع‏) سخن مى‏گوید از آن زمان که به نبوت مبعوث شد و سپس با فرعون جبار به مبارزه برخاست و پس از درگیری‌هاى فراوان او با دستگاه فرعونیان و مبارزه با ساحران و ایمان آوردن آنها خداوند به صورت اعجاز آمیز فرعون و فرعونیان را در دریا غرق کرد و موسى و مؤمنان را رهایى بخشید.

 

بعد ماجراى گوساله ‏پرستى بنى اسرائیل و درگیرى هارون و موسى را با آنها بیان مى‏کند.

 

در سومین بخش: بخش‌هایى در باره معاد و قسمتى از خصوصیات رستاخیز آمده است.

 

در بخش چهارم: سخن از قرآن و عظمت آن است.

 

و در بخش پنجم: سرگذشت آدم و حوا را در بهشت و سپس ماجراى وسوسه ابلیس و سرانجام هبوط آنها را در زمین، توصیف مى‏کند.

 

و بالاخره در آخرین قسمت، نصیحت و اندرزهاى بیدار کننده‏اى براى همه مؤمنان بیان مى‏دارد که روى سخن در بسیارى از آن به پیامبر اسلام (ص‏) است.

فضیلت سوره طه

روایات متعددى در باره عظمت و اهمیت این سوره در منابع اسلامى وارد شده است.

 

از پیامبر اکرم (ص‏) مى‏خوانیم خداوند سوره طه و یس را قبل از آفرینش آدم به دو هزار سال براى فرشتگان بازگو کرده هنگامى که فرشتگان این بخش از قرآن را شنیدند گفتند: خوشا به حال امتى که این سوره‏ها بر آنها نازل مى‏شود، خوشا به دل‌هایى که این آیات را در خود پذیرا مى‏شود و خوشا به زبان‌هایى که این آیات بر آن جارى مى ‏شود.

 

در حدیث دیگرى از امام صادق (ع‏) آمده است: تلاوت سوره طه را ترک نکنید چرا که خدا آن را دوست مى‏دارد و دوست مى‏دارد کسانى را که آن را تلاوت کنند، هر کس تلاوت آن را ادامه دهد خداوند در روز قیامت نامه اعمالش را به دست راستش مى‏سپارد و بدون حساب به بهشت مى‏رود و در آخرت آنقدر پاداش به او مى‏دهد که راضى شود.

سه شنبه 15/5/1392 - 10:4
دعا و زیارت

 بر حسب بعضی نقل ها ،خواندن این دعا «اللهم حسّن خلقی وخلقی» که از پیامبر اسلام (ص)نقل شده مفید است.

بر اساس آنچه در روایتی امده است زیاد خواندن سوره نجم موجب می شود فرد نزد مردم محبوب واقع شود.{ثواب الاعمال ۱۱۶} .

 

از نطر قرآن ایمان و عمل صالح انسان را در نزد دیگران عزیز و محبوب می سازد : {اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا} کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهند خداوند براى آنان محبتى در دل‏ها قرار خواهد }، {(مریم، آیه ۹۶)

 

از روایات به دست مى‏آید که رعایت امورى چند موجب جلب محبت دیگران است از جمله:

۱- دین‏دارى، ۲- افتادگى و تواضع، ۳- بخشندگى، ۴- خوشخویى (چهره شاد و روى باز)، ۵- مهربانى و اظهار دوستى به دیگران، ۶- دل برکندن از آن چه مردم دارند (طماع نبودن)، ۷- رعایت انصاف در معاشرت با دیگران، ۸- کمک مالى به دیگران در سختى و خوشى (مانند قرض‏دادن)، ۹- وفادارى. براى آگاهى بیشتر ر.ک: میزان الحکمه، ج ۱، احادیث ۳۰۴۵ - ۳۰۶۰ .

 

و نیز امور ذیل در کسب عزت موثرند :

۱- خارج شدن از ذلت معصیت خداوند به سود اطاعت او
۲-داشتن تقوای الهی
۳- یاس از مردم و ناامیدی از آنها
۴- انصاف دادن در برخورد با مردم
۵- گذشت از خطاکار و ظلم ظالم
۶- عطا کردن به کسی که ما را محروم کرده است .
۷- ایجاد پیوند با کسی که از انسان بریده است .
۸-حفظ کردن زبان
۹- داشتن توکل
۱۰- داشتن تواضع
۱۱- صبر بر مصیبت
۱۲- شجاع بودن
۱۳- جهاد در راه خدا
۱۴- داشتن قناعت
۱۵- فرو بردن خشم

سه شنبه 15/5/1392 - 9:48
آلبوم تصاویر
تصاویر بسیار جذاب و دیدنی
مجموعه ای از تصاویر بسیار دیدنی، برای شما گردآوری شده است.
0 0 بازدید 0 نظر
[-] اندازه متن [+]

 

 

 

 

 

 

سه شنبه 15/5/1392 - 9:46
داستان و حکایت

 شیعیان این روزها در سوگ شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) داغدار هستند؛ تجسم عدل و عدالت که با شمشیر عداوت و جهالت به فیض رفیع شهادت نایل آمد. حضرت امیر در مقام و منزلت چنان رفیع است که از ایشان به عنوان «قسیم النار، قسیم الجنة و النّار، قسیم النار و الجنة و ...» یعنی تقسیم‌کننده بهشت و جهنم یاد می‌کنند. اما این عنوان به چه معناست؟

 

این موضوع را در حدیثی از صفحه 96 جلد نخست کتاب «عیون اخبار الرضا» بررسی می‌کنیم:

«حدّثنا تمیم بن عبدالله بن تمیم القرشی قال: حدثنی أبی عن أحمد بن علی الأنصاری عن أبی الصلت الهروی قال: قال المأمون یوماً للرضا علیه السلام، یا أبا الحسن! أخبرنی عن جدک أمیر المؤمنین بأی وجه هو قسیم الجنة والنار وبأی معنی فقد کثر فکری فی ذلک؟ فقال له الرضا علیه السلام: یا أمیر المؤمنین ألم ترو عن أبیک عن آبائه عن عبد الله بن عباس أنه قال: سمعت رسول الله(ص) یقول: حب علی إیمان وبغضه کفر؟ فقال: بلی، فقال الرضا علیه السلام: فقسمة الجنة والنار إذا کانت علی حبه وبغضه فهو قسیم الجنة والنار؛

 

اباصلت هروی نقل کرده است که روزی مأمون به امام رضا علیه السلام گفت: یا اباالحسن! ما را از پدرت امیرالمومنین آگاه ساز که به چه علت قسیم الجنة و النار خوانده شده است و این به چه معناست که این مطلب فکر مرا مشغول ساخته است. پس امام رضا علیه السلام به او فرمود: ای مأمون! آیا تو از پدرت و او از پدرانش از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم نقل نکردید که گفت از رسول خدا شنیدم می‌فرمایند: حب علی ایمان و دشمنی با علی کفر است؟ پس مأمون پاسخ داد آری! سپس حضرت فرمودند: پس زمانی که ایمان و کفر بر اساس حبّ و بغض او باشد، بهشت و دوزخ را تقسیم می‌کند، بنابراین او قسیم الجنة و النار است.»

 

در ادامه این روایت آمده است: «قال أبو الصلت الهروی: فلما رجع الرضا إلی منزله أتیته فقلت: یا بن رسول الله ما أحسن ما أجبت به أمیرالمؤمنین، فقال: یا أبا الصلت، إنما کلمته من حیث هو، لقد سمعت أبی یحدث عن آبائه عن علی رضی الله عنه، قال: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم: یا علی، أنت قسیم الجنة والنار یوم القیامة، تقول للنار هذا لی وهذا لک؛

 

اباصلت هروی می‌گوید پس از بازگشت امام از مجلس عرض کرد: ای پسر رسول خدا، چه جواب خوبی به مأمون دادید. پس فرمود: ای اباصلت! من به قدر فهم او جواب دادم؛ پدرم از پدرانش از امیرالمؤمنین علی(ع)‌ نقل کرده که فرموده است، رسول خدا(ص) به من فرمود: ای علی! تو قسمت کننده بهشت و دوزخ در روز قیامت هستی، به آتش می‌گویی این شخص برای توست و این شخص برای من.»

 

همچنین در روایتی از مُفضّل‌بن عمر نقل شده است که می‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم به چه علت امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب «قسیم الجنة و النار» گفته شده است؟ حضرت فرمودند: به خاطر اینکه دوست داشتن او ایمان و دشمن داشتن او کفر است، و همانا بهشت برای اهل ایمان آفریده شده است و جهنم برای اهل کفر خلق شده است پس او به این علت قسیم الجنة و النار است. بنابراین در بهشت وارد نمی‌شود مگر اهل محبت و دوستی با او و وارد آتش نمی‌شود مگر اهل دشمنی با او (علل الشرایع ج 1 ص 162).

 

این موضوع به طرق مختلف در مسانید روایی اهل سنت نیز نقل شده است که از جمله آن‌ها می‌توان به «الفایق فی غریب الحدیث جارالله زمخشری ج 3 ص 97»، «البدایه و النهایه ج 7 ص 392»، « شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 260 و ج 19 ص 140»،‌ «المناقب، خوارزمی، ص 41» و «تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 298» اشاره کرد.

يکشنبه 13/5/1392 - 10:8
داستان و حکایت
هر یک از امامان برای هدایت انسان ها به هر زبانی که خواسته اند، با تسلط کامل سخن گفته و بی نیاز از واسطه و مترجم بوده اند. در این امتیاز نیز امامان سرآمد زمان خویش بوده و با زبانهای متفاوت حقایق الهی و معارف اسلامی را بیان کرده اند.

 

چند نفر از مردم خراسان خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسیدند قبل از سؤال امام به آنها به لهجه عربی فرمود : هر کس ثروت بر هم انباشته کند خدا به همان مقدار او را عذاب می کند عرض کردند آقا ما زبان عربی نمی فهمیم با زبان فارسی فرمود:

 

« هر که درم اندوزد جزایش دوزخ باشد»

 

در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام به خادمشان که نمی توانست به زبان عربی صحبت کند فرمودند: به هر زبان می خواهی بگو من متوجه می شوم ، بنابر این تمامی ائمه به همه زبانها آشنا هستند ؛ لکن به خصوص فارسی صحبت کردن برخی ائمه ازجمله امیر مومنان، امام کاظم ، حضرت رضا ، وامام هادی علیه السلام در روایات مطرح شده است.(1)

 

امام رضا (ع) درباره دانش انبیاء و ائمه فرموده‌اند: خداوند به پیامبران و امامان (علیهم السلام) از خزانه علم و حکمتش آنچه را که به دیگران نداده ارزانی داشته است و دانش آنان بالاتر از دانش تمام اهل زمانشان است.(2)

 

تکلم به زبان ترکی

ابوهاشم جعفری گفته است: در مدینه، امام علی النقی علیه السلام با «بغا» از نگهبانان متوکل عباسی که ترک زبان بود، به ترکی سخن گفتند. وی از اسب پیاده شد و جای اثر پای اسب امام را بوسید. او را قسم داده و خواستم از سخنان امام به من خبر دهد.

 

بغا پرسید: هذا نبیّ؟ این شخص پیامبر است؟ گفتم: پیامبر نیست. گفت: او مرا با نامی که در سرزمین های ترک نشین در کودکی صدا می زدند و هیچ کس تا امروز از آن خبر نداشت صدا زد! (3)

 

زبان فارسی و اسلاوی

«علی بن مهزیار» گفته است: به محضر امام علی النقی علیه السلام شرفیاب شدم و امام به فارسی با من سخن گفتند. روزی غلام خود را خدمت امام فرستادم. اوکه سقلابی بود، در هنگام بازگشت بسیار شگفت زده بود، پرسیدم: چه خبر شده است؟

 

گفت:چگونه شگفت زده نشوم! امام هادی علیه السلام پیوسته به زبان سقلابی ( اسلاوی) همانند یکی از خود ما سخن می گفت، به گونه ای که تصور کردم او سقلابی است و در آنجا بزرگ شده است.(4)

 

ابوهاشم جعفری نیز گفته است من با متطیب در محضر امام علی بن محمد النقی علیه السلام به فارسی سخن گفتم. امام روی به من نموده و با تبسم فرمود: گمان می کنی غیر از تو کسی فارسی را به خوبی نمی داند؟

 

متطیب به امام عرض کرد: جانم فدای شما باد! شما فارسی را خوب می دانید؟ امام پاسخ دادند: آری.(5)

 

تعجب نکنید!

امام رضا علیه السلام درباره پدر گرامی خود می فرمود :« حضرت در برهه ای از زمان زیست که با نبطی ها به زبانشان و با خراسانی ها با زبان فارسی و با رومیان به رومی و با غیر عرب به زبان خودشان سخن می گفت و علما و بزرگان یهود و نصاری از نقاط دور می آمدند و حضرت با آنان با کتاب و زبان خودشان بحث و احتجاج می نمود»

 

امام رضا علیه السلام نیز درباره مناظره خود با بزرگان ادیان و مکاتب فرمود:« با اهل تورات به وسیله توراتشان و با انجیلیان با انجیل خود آنها و با اهل زبور به وسیله زبور و با ستاره پرستان با زبان عبری و با زردتشتیان به زبان فارسی و با رومیان با زبان رومی و با مذهب شناسان مختلف به زبان خودشان استدلال نمایم »

 

ابن ابی حمزه از سخن گفتن امام کاظم علیه السلام با جمعی از مردم حبشه با زبانشان روایت می کرده . امام وقتی تعجب او را دید فرمود : « تعجب نکند آنچه که بر تو پوشیده است و نمی دانی شگفت آورتر است از آنچه که اکنون دیدی و اینکه اکنون شنیدی نسبت آن مثل قطره است به دریا و اگر پرنده ای با منقار خود قطره ای از دریا را بردارد آیا چیزی از آن کم می شود ؟ امام مانند دریای بیگران است و شگفتی های آن بیشتر از عجایب دریااست و تمام شدنی نیست»

 

از اباصلت هروی روایت شده است که گفت حضرت امام رضا علیه السلام با مردم به لغت های ایشان گفتگو می کرد و به خدا سوگند که از نظر لغت و زبان فصیح ترین و داناترین مردم بود روزی به آن بزرگوار عرض کردم یابن رسول الله از اشنایی شما به این زبان ها در شگفتم حضرت فرمود:« یا اباصلت انا حجه الله علی خلقه و ما کان الله لیتخذ حجه علی قوم و هو لایعرف لغاتهم او ما بلغک قول امیر المومنین اوتینا فصل الخطاب فهل الخطاب الا معرفه اللغات : ای اباصلت من حجت خدایم بر خلق او و حق تعالی حجتی را بر قومی فرا نگیرد در حالی که آن حجت الاسلام والمسلمین به زبان های ایشان عارف نباشد . آیا سخن امیر المومنین علیه السلام به تو نرسیده است که فرمود فصل خطاب به ما داده شده است و آیا فصل خطاب غیر از شناختن زبان هاست»(6)

 

نیایش غیر عربی امام رضا(ع)

حدثنا احمد بن محمد عن الحسن بن علی الوشا ، قال : رایت اباالحسن الرضا ( ع ) و هو ینظر الی السماء و یتکلم بکلام کانه کلام الخطاطیف ، ما فهمت منه شیئا ساعه بعد ساعه ثم سکت . حسن بن علی وشا گفت : امام رضا ( ع ) را دیدم که به آسمان نگاه می کرد و به زبانی سخن می گفت که شبیه آوای پرستوها بود . من از آن چیزی نفهمیدم . ساعتها چنین کرد . سپس لب فرو بست .(7)

 

پانوشتها:

1. اصول کافی 1/482,282 بحارالانوار 26/190

2. کمال الدین و تمام النعمة، ص 680

3. بحارالانوار، ج 50، ص 124.

4. همان، ج 50، ص 130؛ بصائرالدرجات، صص 249-333.

5. بحارالانوار، ج50، صص 136-137

6. عیون اخبار الرضا/ باب 54/ ص 552

7. بحارالانوار ، ج 49 ، ص 88

 

يکشنبه 13/5/1392 - 10:2
اخلاق

 هر چیزی كه شنیدن آن گمراه كننده باشد و یا سبب دوری از رحمت خدا شده، میان انسان و پروردگار حجاب گردد، علت تفرقه و تشتت شود، انسجام اجتماع را از بین ببرد سازد، رشته برادری و صلح و صفا را از هم بگسلد، برای جسم و جان بشر ضرر داشته باشد و فرمان دوری از آن از جانب خدا و پیامبران و اولیاء بزرگوار صادر شده باشد گوش دادن به آن حرام است و اگر خلاف آن، عملی گردد موجب خسران خواهد گردید.

 

غیبت از جمله امور گمراه کننده و مضر برای فرد و جامعه است و به این معناست که انسان غیر خود را به نحوی یاد كند كه اگر او بشنود بدش آید. علامه مجلسی می گوید حرمت غیبت فی الجمله اجماعی است، بلكه آن از گناهان بزرگ هلاك كننده است. شیخ انصاری (ره) در مكاسب فرموده است: حرمت غیبت ثابت است بأدله اربعه قرآن، سنت، اجماع و عقل.

 

از جمله آیاتی كه بر حرمت غیبت دلالت دارد آیه ۱۲ سوره مبارکه حجرات می باشد که می فرماید: و نباید غیبت كند بعضی از شما بعضی را، آیا یكی از شما دوست دارد كه گوشت برادر خود را در حالی كه مرده است بخورد؟! آیه یکم سوره همزه نیز می فرماید: وای بر هر غیبت كننده و طعنه زننده در خفا و آشكارا یا وای بر هر طعنه زننده و خورنده گوشت های مردم. نقل شده كه امیة بن خلف، پیوسته با اشاره و كنایه پیامبر (ص) را اذیت می نمود، آیه یکم سوره همزه در حق او نازل شد.

 

روایات درباره غیبت بسیار است، از باب نمونه، به چند روایت اشاره می کنیم. از پیامبر اكرم(ص) به چند طریق نقل شده كه فرمود: غیبت از زنا كردن شدیدتر است، زیرا فردی كه زنا می كند سپس توبه نماید، خداوند توبه او را می پیرد و اما غیبت كننده آمرزیده نخواهد شد، تا او را صاحب غیبت آن كه غیبت او را نموده اند ببخشد.

 

از حضرت علی(ع) روایت شده که فرمود: از غیبت دوری نما، به درستی كه آن غذای سگ های جهنم است آنگاه فرمود؛ دروغ می گوید آنكه گمان می كند حلال زاده است و حال آنكه با غیبت گوشت های مردم را می خورد.

 

از پیامبر اسلام(ص) روایت شده که فرمود : روزه دار در عبادت و بندگی خداست، گرچه بر رختخواب خود خوابیده باشد، مادامی كه غیبت مسلمانی را نكند.

 

از رسول خدا(ص) روایت شده،در قیامت فردی را می آورند، پرونده اش را به دستش می دهند، چیزی از حسنات در او نمی بیند، گوید خدایا این پرونده من نیست، درآن حسنات خود را نمی بینم! به او گفته می شود؛ براستی پروردگار تو، گمراه نبوده و فراموشكار نیست، عملت با غیبت كردنت رفته است. دیگری را می آورند و پرونده اش را به دستش می دهند درآن طاعت های بسیاری می بیند گوید، خدایا این پرونده من نیست، من چنین طاعت هایی را نداشتم! به او گفته می شود فلان شخص غیبت تو را كرده،حسنات او به سوی تو انتقال یافته.

 

باید توجه داشت كه غیبت از دو ركن اساسی كه غیبت كننده و غیبت شنونده باشد، تحقق می یابد و هیچگاه با یك نفر، عمل صورت نخواهد گرفت. پس حكم شامل طرفین می گردد و لذا روایات متعددی درباره شنونده غیبت وارد شده است. از پیامبر اكرم(ص) نقل شده که فرمود: كسی كه در نزد او غیبت مسلمانی شود پس آن را رد كند خداوند هزار در، از بدی در دنیا و آخرت از او رد نماید، و اما اگر رد نكرد در صورتی كه بر رد آن قدرت دارد، بر اوست مانند وزر و وبال كسی او را هفتاد بار غیبت نموده است.

 

پس روشن می شود كه غیبت كننده و غیبت شونده، هر دو گناهکار بود و هر دو دسته، مشمول روایات و آیات حرمت غیبت خواهند شد. به علاوه فتوای تمام علما بزرگ بر حرمت آن، بر احدی پوشیده نیست و اگر كسی به حرمت غیبت اهمیت ندهد از بی مبالاتی او و ضعف ایمانش می باشد.

 

عوامل غیبت

انسان باید بكوشد تا عوامل غیبت را از خود دور سازد، چون تا وقتی عامل فساد وجود داشته باشد، بازار فساد رونق دارد آن عوامل عبارتند از؛

 

غضب؛ که فرد می خواهد تشفی دل پیدا كند، شروع به غیبت می نماید.

حسد؛ چون فرد نمی تواند در دیگران نعمتی را مشاهده كند، به بدگویی آنان می پردازد.

ترس؛ انسان از رفقایش كه اگر از غیبت جلوگیری كند، او را به باد مسخره می گیرند.

مطایبات (شوخی ها) كه با شوخی و هرزگی پشت سر این و آن غیبت می کند

 

و بالاترین دوای درمان مرض غیبت توجه به خدای بزرگ بصیر و آگاه و بزرگی اصل گناه غیبت و كیفرآن، و توجه به پرونده های اعمال می باشد كه هر چه انسان می گوید نوشته می شود و باید روزی از عهده جواب گفته ها برآید و گاهی به عیوب خود بپردازد تنها غیر خود را نبیند و به كتاب نفس خویش هم بنگرد و از خدا طلب مدد كند.

يکشنبه 13/5/1392 - 10:0
رمضان
 به مناسبت فرا رسیدن شب‌های باعظمت قدر، نوشتاری با عنوان «شب قدر؛ سرآغاز زندگی نوین» به قلم آیت‌الله صافی گلپایگانی از مراجع عظام تقلید در پایگاه اطلاع‌رسانی ایشان منتشر شده است:

«شب قدر»، شب نور، رحمت، شب نزول قرآن و مَطْلَع خیرات و سعادات، و هنگام نزول برکات و سرآغاز زندگی نوین بشر و مبدأ تحوّل و تاریخ کمال واقعی انسان‎هاست. شبی که اگر نبود و نیامده بود، شب تیره بدبختی انسان به پایان نمی‎رسید و بامداد نیک‎بختی او طلوع نمی‎کرد و از بند اسارت اقویا و استعمارگران آزاد نمی‎گشت. شب قدر، لیله مبارکه، شب آزادی بشر و اعلان حقوق انسان و حکومت عدالت و دادگستری است.

شبی که برای ملّت‎های غفلت زده، ناآگاه و آلوده به فساد و تباهی و گمراهی، صبح هدایت و بیداری و آگاهی و رستگاری گشت و بزرگ‎ترین و گرامی‎ترین کتب آسمانی ـ ‎که الی الابد و جاودان، راهنمای بشر و ضامن سعادت است ـ نازل شد و با اشراق ملکوتی، جهان را از ظلمت شرک و ثنویّتِ مجوس، تثلیث ترسا، خرافات یهود و بت‎پرستی و... به روشنایی توحید و پرستش خدای یگانه راهبر شد.

اگر این شب نبود، تمدّن عظیم اسلامی با آن همه ارزش‎ها و علوم معارف، اخلاقیّات، عرفان، فقه و... شخصیّت‎های والای پرورش یافته در دامن آن نیز وجود نداشت. مدارجی که بشر پس از نزول قرآن طی کرده و به منازل و معارجی که پس از این می‎رسد، همه از برکات این شب و هدایت قرآن است.

برای این که تأثیر این شب عزیز در پیشرفت اهداف انسانی و ترقّی جامعه بشری آشکار شود، موفقیّت‎های بزرگ و حرکت‎ها و جهش‎هایی را  که تحت تأثیر تعالیم آزادی بخش قرآن در علم و صنعت و تمدّن در طول چهارده قرن، نصیب انسان شده است‎ در نظر بگیریم و با زندگی کم تحرّک و خاموش و کم نور پیش از آن مقایسه کنیم تا معلوم شود چگونه جنبش و نهضت اسلام و قیام مسلمین و رسالت پیامبر بزرگ خدا محمّد بن عبدالله ‎صلّی‎الله علیه وآله وسلّم ‎مبدأ اصلاحات، جنبش‎ها و انقلابات آزادی خواهانه و مترقّی گردید و کاروان بشریّت را با سرعت و شتاب روزافزون، هر چه بیشتر به پیش برد و این آدمی‎زاد را که صدها قرن بود با کندی و سستی و ناتوانی گام بر می‎داشت، در ظرف چهارده قرن به کجا رسانید و دامنه فکر و اندیشه او را از حدود زمین و ماه و کرات در گذرانید.

آری، قرآن افکار را دگرگون کرده و شخصیّت انسان را محترم شمرد و حقوق بشر را با صراحت اعلام کرد و پرستش افراد را محکوم کرده و قدرت‎های شخصی را در هم شکست و هیأت حاکمه را محدود و از آن تجمّلات، تبذیرها، امتیازات و حیف و میل بیت المال و غارت دست‎رنج مردم باز داشت و برای همه، حقوق مدنی متساوی قرار داد.
پس، شب قدر از فرصت‎های بسیار ارزنده و مغتنم است و ما باید این شب را برای تفکّر در اوضاع اسلامی و توجّه بیشتر به تعالیم قرآن مجید غنیمت بدانیم و به مقدار ارتباط خود با قرآن و احکام آن، کاملاً رسیدگی کنیم.

باید از لیالی متبرّکه «احیاء» ـ ‎که در فضیلت آن و شب زنده‎داری و عبادت در آن در کتب دعا و حدیث، اخبار بسیار وارد شده‎ ـ استفاده کنیم. شب‌های قدر شب‌هایی است که هر شخصی در آن به در خانه خدا برود، به سعادت حضور معنوی و لذّت تقرّب نایل می‎شود. قرآن، شب قدر را «لیلة مبارکة» خوانده و در شأن آن یک سوره نازل شده و شرافت آن شب، از هزار ماه بیشتر است. هر چند در تعیین شب قدر اختلاف است، ولی قول معتمد و محقّق ـ ‎که از روایات معتبره گرفته شده ـ این است که از شب «نوزدهم» و «بیست و یکم» و «بیست و سوّم» ماه رمضان بیرون نیست و به احتمال قوی ـ ‎که برخی از احادیث هم مثل «روایت جهنی» مؤیّد آن است ـ شب قدر، شب بیست و سوم است و از برخی اخبار دیگر استفاده می‎شود که هر یک از این سه شب «شب قدر» است.

به هر حال اگر به طور یقین، شب قدر معلوم نشود، نهان بودن آن متضمّن حکمت و مصلحتی بوده و ممکن است آن مصلحت این باشد که مسلمانان تمام شب‎های این ماه، یا لااقل این سه شب را در عبادت و پرستش خدای تعالی و تلاوت قرآن و آموختن معارف، حقایق و تعالیم آن، بیشتر اهتمام نمایند و سراسر ماه را «ماه قرآن» قرار دهند و در شب‎های «نوزدهم» و «بیست و یکم» و «بیست و سوّم»، در توبه و استغفار و اصلاح احوال و خواندن قرآن و دعا، جدّ و جحد بلیغ نمایند و تا صبح بیدار باشند.

نکته دیگری که در پنهان ماندن شب قدر به نظر می‎رسد، این است که اگر این شب با این همه قدر و منزلت، مشخّص و شناخته شود، بسیاری از مردم به عبادت در آن اکتفا کرده و از فیض توجّه و دعا در سایر شب‎ها باز می‎مانند و بسا که سبب غرور یا عجز بعضی شود؛ در حالی که چون پنهان و نامشخّص است، مؤمنان در تمام شب‌هایی که طرفِ احتمال است به ذکر الهی و توبه اشتغال می‌ورزند و از برکات و ثواب‎های بیشتری مستفیض شده و به واسطه تمرین زیادتر، ملکات فاضله در آن‎ها راسخ‎تر می‎شود.

از جمله وظایف مهم در این شب‎ها، تجدید عهد با ولی امر، حضرت بقیّة‎الله ‎عجّل الله تعالی فرجه‎ و خواندن دعای معروف: «اَللُهَّم کُن لِوَلِیِّکَ...» می‎باشد؛ زیرا شب قدر به آن حضرت تعلّق خاص دارد و در آن شب ملایکه بر آن بزرگوار نازل می‎شوند و تمسّک به قرآن و عترت و کتاب مبین و امام مبین هم اقتضا دارد که در شب قدر، مؤمنان به ثقلین قرآن مجید و آخرین امامِ عدالت‎گستر و بقیة عترت هادیّه و مصداق حقیقی «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبَادِنَا»[1] یعنی به حضرت حجّة بن الحسن العسکری ‎روحی و ارواح العالمین له الفدا تمسّک نموده و بدانند که به تصریح اخبار متواترة ثقلین، امن و نجات از ضلالت و گمراهی، فقط در سایة تمسّک به قرآن و عترت حاصل می‎شود و برای نجات از این همه انحرافات و سرگردانی‎های گوناگون، راهی جز توسّل و تمسّک به هدایت «قرآن و عترت» نیست.

يکشنبه 6/5/1392 - 12:40
اخبار

 

حقیقت آن است که دانش روز برای رنگ درمانی حساب ویژه ای باز کرده است. موضوعی که در طب اسلامی مسبوق به سابقه بوده و ائمه علیهم السلام خواص متفاوتی برای رنگها ذکر کرده اند.

در طب اسلامی اعتقاد بر این است که هر یک از رنگ‌ها دارای طیفی خاص است که با ردیفی از طول موج‌ها ارتباط دارد. حضرت علی(ع) در «نهج البلاغه» به آنها اشاره نموده است و در آیات و روایات توصیه هایی در به کارگیری صحیح از آنها آمده است.


رنگ لباس کودک و نوزاد در فرهنگ اسلامی از اهمیت خاصی برخوردار است . در این زمینه در روایات آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومان (علیهم السلام) به ویژه در آغاز تولد به نوع لباس کودک، اهمیت فراوان می دادند. تأکید بر پوشاندن لباس سفید بر کودک و نهی از پوشاندن لباس زرد بر او، در سیره، حکایت از اهمیت و تأثیر رنگ لباس بر کودک دارد. زید بن علی از پدرش امام سجاد (علیه السلام) نقل می کند که : لما ولدت فاطمه (علیهاالسلام) الحسن (علیه السلام) أخرج إلی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی خرقه صفراء، فقال (صلی الله علیه و آله و سلم) ألم أنهکم أن تلفوه فی خرقه صفراء، ثم رمی بها و أخذ خرقه بیضاء فلفه فیها ؛ زمانی که حضرت فاطمه (علیهاالسلام) امام حسن (علیه السلام) را به دنیا آورد، [اطرافیان] او را در پارچه زردی پیچیدند و نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مگر شما را از پوشاندن پارچه زرد بر نوزاد منع نکرده بودم؟ سپس پارچه زرد را به دور افکند و پارچه سفیدی بر او پوشاند.(1)


در تایید این مطلب در روایتی از مادر امام رضا (علیه السلام) آمده است که فرمود: لما ولد الرضا (علیه السلام) ناولته موسی (علیه السلام) فی خرقه بیضاء؛ وقتی [امام] رضا (علیه السلام) به دنیا آمد، او را در پارچه سفیدی پیچیدم و به امام کاظم (علیه السلام) دادم.(2) از این رو ، رنگ پوشش نوزاد در سیره معصومان (علیهم السلام) مهم دانسته شده و اصرار بر این است که رنگ لباس نوزاد سفید باشد، نه زرد.


در بیان دیگری از اهل بیت (ع) درباره خواص رنگها و تأثیرات آن امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: کمترین حدّ اسراف، استفاده بی‌جا [در حال عادی و کار] از لباس رسمی است که برای حفظ آبروست؛ همچنین می‌فرماید: پوشیدن کفش سیاه و نعلین زرد سنت است و نیز می‌فرماید: هر کس کفش زرد بپوشد پیش از آنکه کهنه شود سودی عایدش شود.


و درباره تأثیر رنگ سبز بر بدن و ایجاد نشاط و آرامش در روایتی از امام رضا (ع) نقل شده که فرمود: «الطیب نشره و العسل نشره، و الرکوب نشره و النظر الی الخضره نشره. یعنی: بوی خوش، عسل، سوارکاری و نگاه به مناظر سرسبز و خرم، باعث نشاط و شادی می‌شود.» (3)


امروزه نیز از رنگ سبز را برای درمان بیماری های عصبی و اختلالات روانی استفاده می شود و دانشمندان آنرا خنک کننده ،تعدیل کننده نورخورشید ،مسکن و هیپنوتیک توصیف کرده اند.رنگ سبز، در سیستم عصبی برای بی خوابی ها و خستگی ها موثراست .فشارخون را کم می کند و مویرگ ها را منبسط می سازد.(4) پیامبرگرامی اسلام (ص) از لباس سبزخوششان می آمده و فرموده اند :« وکان یعجبه الثیاب الخضر».( 5)


رنگ سفید، روشن ترین رنگ ها و نمادی از شادی ونشانه ای از صلح وصفا و تسلیم وکنایه از پاکی وبی آلایشی و فضیلت وبزرگواری است ورنگ سیاه ،تیره ترین رنگ ها ودرمقابل رنگ سفید،نشانه هیبت و وقار وشعارحزن وعزا می باشد. (6) حتی درآیاتی از قرآن سیاهی وسپیدی چهره انسان ها در قیامت هم علامت است. امام باقر (ع) نیزمی فرمایند: هر بنده ای در دلش نقطه سفیدی است که چون گناهی کند؛ خال سیاهی در آن پیدا می شود ؛ سپس اگر توبه کند آن سیاهی برود واگر به گناه ادامه دهد به آن سیاهی اضافه شود، تا جایی که روی سفیدی را بپوشاند ووقتی روی سفیدی پوشیده شد ، دیگر هرگز صاحب آن دل به سمت خیر نمی رود.(7) در روایات هم داریم که چون هفت روز از ولادت امام حسن علیه‌السّلام سپری شد، پیامبر (ص)، دو گوسفند اَبلَق (معرّب اَبْلَک، هر چیز دو رنگ خصوصاً سیاه و سفید) برای امام حسن (ع) عقیقه کردند.


پانوشتها:

1. مجلسی، 1403، ج 104، ص 109
2. حر عاملی، 1367، ج 15، ص 138
3. عیون اخبار الرضا باب 31/ حدیث 126
4. دایرة المعارف تشیع ،ج9،ص58
5. ترجمه المیزان ،ج17،ص62
6. دایره المعارف تشیع ،ج9،صص193 و451
7. اصول کافی ،کلینی ،ج3،ص375

يکشنبه 6/5/1392 - 12:35
تاریخ

مجموع روایت‏هائى كه مورخان نخستین درباره شهادت امیر مؤمنان آورده‏اند،و شیعه و اهل سنت آن را در كتابهاى خویش نقل كرده‏اند نشان مى‏دهد كه على(ع)با توطئه خوارج به شهادت رسید.

این روایت‏ها را با اندك اختلاف در كتاب‏هایى چون تاریخ طبرى،تاریخ یعقوبى،ارشاد مفید،طبقات ابن سعد،نوشته بلاذرى و واقدى مى‏توان یافت.و حاصل آن گفته‏ها این است كه پس از پایان یافتن جنگ نهروان،دسته‏اى از خوارج گرد آمدند و بر كشته‏هاى خود مى‏گریستند،و آنانرا به پارسائى و عبادت وصف مى‏كردند.آنگاه گفتند این فتنه‏ها كه پدید آمد از سه تن برخاسته است:على،عمرو پسر عاص و معاویه.تا این سه تن زنده‏اند كار مسلمانان راست نخواهد شد.و سه تن از آن جمع كشتن این سه تن را به عهده گرفتند.

عبد الرحمن پسر ملجم از بنى مراد كشتن على را به عهده گرفت.برك پسر عبد الله از بنى تمیم كشتن معاویه را،و عمرو بن بكر از بنى تمیم كشتن عمرو پسر عاص را.چه وقت این كار را انجام دهند؟ گفتند در ماه رمضان اینان به مسجد مى‏آیند و باید در آن ماه به كار پرداخت و شب یازدهم یا سیزدهم یا هفدهم ماه رمضان و یا چنانكه میان شیعه مشهور است‏شب نوزدهم آن ماه را معین كردند،چرا كه در این شب این سه تن از آمدن به مسجد ناچارند.آنكه مامور كشتن عمرو عاص بود دیگرى را كه آن شب جاى او به نماز رفته بود كشت.و آنكه بر معاویه ضربت زد شمشیرش به ران او رسید و زخمى شدو با خوردن دارو از مرگ رهید.اما پسر ملجم نیت پلید خود را عملى كرد.آیا به راستى داستان چنین بوده است؟باید گفت جاى تردید است و از آغاز،نشان ساختگى بودن در آن آشكار است.پندارى داستان‏نویسى ماهر آنرا نوشته است.در ماه رمضان این هر سه تن به مسجد مى‏آیند و شب نوزدهم آمدن آنان به مسجد حتمى است.

در اینكه على(ع)در این شب به دست پسر ملجم ضربت‏خورد تردیدى نیست.اما آنكه براى كشتن عمرو عاص رفت چرا مردى خارجه نام را به جاى او كشت؟آیا عمرو براى وى ناشناس بود و نتوانست او را تشخیص دهد؟چرا آن شب عمرو به مسجد نیامد؟آیا كسى او را از توطئه آگاه كرده بود؟

آنچه به نظر درست‏تر مى‏آید این است كه ریشه این توطئه را باید نخست در كوفه،سپس در دمشق جستجو كرد.چنانكه نوشته شد معاویه میدانست تا على زنده است دست‏یابى به خلافت‏براى او ممكن نیست.اشعث پسر قیس نیز چنانكه اشارت شد با على(ع)یكدل نبود.ابن ابى الدنیا كه در سال 281 هجرى قمرى درگذشته و نوشته او پیش از طبرى و یعقوبى است در كتاب مقتل الامام امیر المؤمنین على ابن ابى طالب به اسناد خود از عبد الغفار پسر قاسم انصارى چنین آورده‏ست:

«از بسیارى شنیدم ابن ملجم شب را نزد اشعث‏بود و چون سحرگاه شد بدو گفت صبح آشكار شد.»اگر آن سه تن با یكدیگر چنان قرارى گذاشته بودند،چرا باید پسر ملجم با اشعث‏شب را در مسجد بسر برد و با او گفتگو كند.آیا میتوان پذیرفت آنكه مى‏خواهد مخفیانه على را بكشد،راز خود را با دیگرى(آنهم با اشعث)در میان نهد.بلاذرى در كتاب انساب الاشراف آورده است:

گفته‏اند پسر ملجم شب را نزد اشعث‏بن قیس بود و با وى آهسته سخن میگفت تا آنكه اشعث او را گفت: -«برخیز كه بامداد تو را شناساند.» (1) حجر بن عدى چون گفته او را شنید گفت:

-«اى یك چشم او را كشتى (2) ».

نیز نوشته‏اند،بامداد آن روز كه پسر ملجم،على را ضربت زد،اشعث پسر خود را به خانه على فرستاد و گفت‏بنگر در چه حالى است.او رفت و بازگشت و گفت چشمهایش به سرش فرو رفته.اشعث گفت:

-«به خدا چشمان كسى است كه آسیب به مغز او رسیده.» (3)

من نمى‏خواهم همانند تاریخ نویس معاصر اباضى،شیخ سلیمان یوسف بن داود،بگویم خوارج یاران على بودند،و در كشتن او شركت نداشتند و قبیله بنى مراد كه ابن ملجم از آنان بود در شمار خوارج نیست،و داستان پسر ملجم و آن دو تن دیگر برساخته قصه پردازان معاویه است تا حقیقت را بر مردم نهان سازند.

بر چند جاى كتاب او،هم در حضور وى در الجزیره خرده گرفتم و هم در نامه بدو نوشتم.اما اگر كسى بگوید توطئه شهادت على(ع)چنانكه بر زبانها افتاده است نیست،گفته‏اش را چندان دور از حقیقت نمى‏دانم.باز هم مى‏گویم جاى این احتمال هست كه به اصطلاح اگر سر این نخ را بگیریم و پیش برویم، به اشعث در كوفه و از آنجا به دمشق برسیم.پیش از این نوشتیم اشعث‏با على دلى خوش نداشت.چون على(ع)دست او را از حكومت‏بر مردم كنده باز داشته بود،نیز در منبر وى را منافق پسر كافر خواند. شهرستانى در ملل و نحل نویسد:«اشعث از همه آنان كه بر على شوریدند سخت‏تر بود و از دین برون رفته‏تر.» (4)

پى‏نوشتها:

1.فضح الصبح فلانا،او را آشكارا كرد.

2.انساب الاشراف،ص 493.

3.مقتل الامام امیر المؤمنین،ص 37،طبقات،ابن سعد،ج 3،ص 37.

4.الملل و النحل،ج 1،ص 170.

على از زبان على یا زندگانى امیر المؤمنین(ع) صفحه 158

دكتر سید جعفر شهیدى

يکشنبه 6/5/1392 - 12:25
سخنان ماندگار
يکشنبه 6/5/1392 - 11:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته