• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1233
تعداد نظرات : 369
زمان آخرین مطلب : 4608روز قبل
سخنان ماندگار

کسی که زیاد حرف می‌زند، یا زیاد می‌داند یا زیاد دروغ می‌گوید.

جمعه 25/4/1389 - 18:7
محبت و عاطفه

عشق در لحظه ای پدید می آید ، دوست داشتن در امتداد زمان ،

 

این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است .

جمعه 25/4/1389 - 18:6
ازدواج و همسرداری

همسرتان را همان گونه كه هست بپذیرید

 

می دانید بیشتر دلخوری ها ، بگومگوها، دعواها، جار و جنجال ها ، سرماخوردگی ها و ناتوانی ها در زندگی مشترك از كجا شروع می شود؟ از آن جا كه یكی به خودش اجازه می دهد دیگری را مطابق خواسته ها و نظارت خودش تغییر دهد و به اصطلاح او را طبق مدل و الگوی ذهنی خود بسازد. مسأله در همین خواستن هم خلاصه نمی شود بلكه گاهی شخصی به خودش این اجازه را می دهد كه پا را فراتر بگذارد و بر طرف مقابل فشار وارد كند. یعنی می خواهد كه او (همسرش) خودش نباشد، بلكه آدمی باشد كه او می گوید.

 

كسانی كه این كار را می كنند عمل خود را این گونه توجیه می كنند كه او (همسرشان) باید درست شود باید از این اشخاص پرسید: « چه كسی گفته كه خود تو درستی و او بر خطاست» چطور كسی می تواند ادعا كند كه خودش بر حق است و دیگری بر خطاست؟ آن هم در چه ؟ در تفسیرهای خودش از حق با شیوه ها و سلیقه های شخصی نكته این است كه دو نفر كه اطلاعات ،‌دانایی و توانایی تسلطشان بر نفس (تقوا) در ردیف یكدیگر است ( یعنی یكی معصوم نیست و آن دیگری انسان نادان آلوده به گناه) هر دو در معرض خطا و صواب هستند. اگر موضوع حق است و نه سلیقه های شخصی باز هم هر كسی از زن و مرد مسؤول كارهای خودش است. ضمن این كه حق معیار خودش را دارد و همه وظیفه شناخت وعمل كردن به آن را دارند. هیچ كس وكیل و وصی حق نیست. كسی كه منادی حق می شود حرفش در دل انسان‌های مستعد جا می گیرد.

 

بعضی ها با بی انصافی و بی صداقتی پشت اسم اسلام و حقیقت سنگر می گیرند و خواسته ها ، سلیقه ها و حتی تربیت آبا و اجدادی خود را به اسم اسلام و حقیقت بر دیگری تحمیل می كنند. این افراد در واقع از اسم حقیقت یا اسلام یك سپر در برابر خواسته های خود ساخته اند تا در مقابل دیگران از خود دفاع كنند. چون معمولاً كسی كه فشار وارد می كند مورد انزجار است. پس می خواهد حقیقت را خرج خود كند. او آن قدرشجاعت ندارد كه بگوید من این طور می‌خواهم . اگر قرار بر هدایت كسی است می توان او را در شناخت معیارها كمك كرد . دادن شناخت هم با زور و جنجال ممكن نیست. مهم خود فرد است كه بخواهد یا نه.

 در زندگی مشترك قرار نیست كه كسی خود را محور حق قرار دهد و بگوید دیگری باید طبق الگوهای من زندگی كند حتی اگر واقعاً بحق باشد. مثلاً «میهمان دوستی» كاری است اخلاقی اگر یكی از طرفین زن یا شوهر خیلی مهمان دوست است باز هم اجازه ندارد آن را بر همسر خود تحمیل كند. می تواند از خودش مایه بگذارد نه از همسرش و فقط می تواند او را راهنمایی كند.

این نكته كه انسان ها باید بر محور حقیقت تربیت شوند و منطبق با آن تغییر كنند حرف كاملاً درستی است. اصل ارزش زندگی هم درهمین است. از طرف دیگر انسان ها نمی توانند و نباید نسبت به اصلاح خود جامعه و دیگری بی تفاوت و بی مسؤولیت باشند. اما نكته این است كه راه اصلاح خود ، جامعه و دیگری بی تفاوت و بی مسؤولیت باشند . اما نكته این است كه راه اصلاح هدایت است و نه اجبار. هدایت هم دادن شناخت است و باقی ، راه دل. در اینجا زور به كار نمی آید. البته این نكته با اجرای قوانین اجتماعی كه نفع جمع را به دنبال دارد و دولت به عنوان پاسدار قانون موظف به اجرای آن است متفاوت است. این جا حرف از رابطه دو انسان است . در ارتباط با اصلاح شخصی انسان ها خودشان باید بخواهند كه اخلاق حسنه داشته باشند و خود را اصلاح كنند. در این جا زور كاری نمی كند. مثلاً  با استفاده از خیلی ابزارها می توان كسی را وادار كرد كه راست بگوید ولی هدف از تربیت فقط راست گفتن نیست، راست گو بودن است و میان این دو تفاوت است. ( رجوع شود به كتاب پیرامون جمهوری اسلامی شهید مطهری).

 

رابطه صحیح بین دو انسان از تحمیل عقاید یكی بر دیگری حاصل نمی شود. وقتی كسی در زندگی مشترك بنا را بر این بگذارد كه من می خواهم همسرم آن گونه باشد، این گونه نباشد این گونه عمل كند ، آن گونه عمل نكند، این كار را بكند ،‌ آن كار را نكند و . خواسته های خودش را بر دیگری تحمیل كند در واقع بنای یك رابطه ناسالم را گذاشته است . هر كس (اعم از زن و مرد) باید توجه داشته باشد كه همسر او هم مثل خود او یك انسان است با طرز فكر ، دیدگاه ها ، علایق و سلایق ،‌باورها و حساسیت های خودش در یك كلمه هر كس یك شخصیت است و هویت خودش را دارد. چطور است كه یكی می خواهد خودش باشد طبق همین اصل باید به دیگری هم اجازه بدهد كه خودش باشد.

 

زندگی مشترك كه بر محور من قرار گرفت دیگر زندگی مشترك نمی شود می شود زندگی من بر محور منیت خواسته های من ، نیازهای من، حرف من‌ و .. اگر زوجی هر یك بخواهند همه چیز حول محور خواسته های خودشان شكل بگیرد آن زندگی چه حالتی پیدا می كند؟ این دیگر زندگی شخصی ست كه خواسته هایش را تحمیل می كند  و مرگ دیگری و در این صورت اولی هم زندگی نمی كند. نهایت آن هم یا جدایی است و یا هر دو یك راه را در پیش می گیرند كه جنگ است . در هر دو صورت از زندگی مشترك خبری نیست.

 

اگر كسی حساسیت های خاصی دارد كه بدون رعایت كردن آنها زندگی برایش سخت است باید و باید قبل از ازدواج موافق با این حساسیت ها ،‌همسرش را انتخاب كند. در غیر این صورت این گونه بودن یا آن گونه بودن همسر او باعث آزار او میشود.

 

مثلاً اگر كسی همسری برگزیند كه اهل میهمانی و سفر و برو و بیا و بریز و بپاش و خانواده شلوغ ، نمی تواند او را وادار كند كه در خانه ای سوت و كور و ساكت وبی رفت و آمد وفاقد ارتباطات اجتماعی روزگار بگذراند.

 

دخترها و پسرهایی كه كسی را به همسری قبول می كند با این فكر كه پس از ازدواج او را تغییر می دهند، سخت اشتباه می كنند .زندگی مشترك برای ایجاد فشار و تحمیل كردن خود بر دیگری نیست . خانه میدان جنگ ، رو كم كنی، برد وباخت و نیست، زندگی مشترك برای آرامش است. قرار است كه خانه محل سكون و آرامش باشد . محلی برای گرفتن فشارهایی كه از بیرون بر فرد وارد شده نه این كه خود محلی برای اعمال و یا تحمل فشار باشد. خانه محل امن است جایی ست كه جسم و جان و عقیده و سلیقه و احساس و باور و شخصیت و هویت و هر كس در امان باشد ، نه مورد حمله و تجاور. در جنگیدن نمی توان از زندگی لذت برد. زندگی مشترك برای این است كه زن و شوهر از هر لحظه‌ی با هم بودن لذت ببرند. و این حاصل نمی‌شود مگر اینكه همدیگر را همان طوری كه هستند دوست داشته باشند و بپذیرند.

  
جمعه 25/4/1389 - 18:4
دعا و زیارت

این كه، در قرآن از چه پایگاه عظیمى برخوردار است، مبتنى بر این است كه:

 انسان در قرآن چه پایگاهى دارد. چون قرآن كریم هرگز براى هدایت «مرد» نیامده است، بلكه براى هدایت «انسان‏» آمده است، لذا وقتى هدف رسالت را تشریح مى‏كند، وغرض از نزول وحى را بازگو مى‏نماید، مى‏فرماید:

 

شهر رمضان الذی انزل فیه القران هدى للناس (1)

 

ماه رمضان همان ماهى است كه در آن قرآن نازل شده است، كه مردم را هدایتگر باشد.

 

كلمه ناس صنف مخصوص یا گروه خاصى را در نظر ندارد بلكه شامل زن ومرد بطور یكسان مى‏شود.

 قرآن كریم، گاه تعبیر به «ناس‏» وگاه تعبیر به «انسان‏» مى‏كند ومى‏فرماید:

ما براى انسان، قرآن فرستادیم.

 

الرحمن علم القران، خلق الانسان، علمه البیان (2)

 

خداى رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، به او بیان آموخت.

 

در آیه اول، سخن از تعلیم قرآن است، بعد سخن از خلقت انسان، وبعد سخن از تعلیم بیان. با این كه نظم طبیعى آن است كه اول انسان خلق بشود، بعد بیان یاد بگیرد، وبعد قرآن را بفهمد. خداوند رحمان، معلم است، ورحمتش هم فراگیر است.

 

ورحمتى وسعت كل شی‏ء (3)

 

ورحمتم همه چیز را فرا گرفته است.

 

وقتى گفته مى‏شود مهندسى درس مى‏گوید، یعنى، درس هندسه مى‏دهد واگر گفتند، یك طبیب درس مى‏گوید، یعنى، درس طب مى‏دهد یا اگر گفتند، ادیب تدریس مى‏كند، یعنى درسش ادبیات است، واگر گفتند، الرحمن تدریس مى‏كند، یعنى درس رحمت مى‏دهد. واگر معناى رحمت ومصادیق آن در قرآن تبیین شود، معلوم خواهد شد كه این مدرس رحمت‏به انسانها چه درسى مى‏دهد، وچگونه نبى اكرم صلى الله علیه و اله رحمة للعالمین است. او خود، درس معلمى است كه آن معلم، رحمان است. اگر كسى از رحمت‏حق مدد نگرفت، انسان نیست، واگر كسى انسان نبود بهیمه است، وقتى بهیمه شد، حرفش مبهم است، واگر حرفش مبهم بود، گفتار او بیان نیست.

 

بنابراین این چهار مرتبه در طول هم هستند، در ابتدا الله به عنوان وصف رحمانیت معلم است، وقتى شاگردى در این مكتب رحمت تربیت‏شد، مى‏شود انسان، و وقتى انسان شد، حرف او روشن وگفتارش بیان است.

 

خلاصه آن كه، وقتى خداوند فرمود: قرآن براى هدایت ناس است ورحمان درس قران مى‏گوید، وشاگردانش انسانها هستند، دیگر سخن از زن ومرد نیست، چه این كه در تعبیراتى نظیر:

 

فمن تبعنی فانه منی (4)

 

هركه مرا پیروى كند از من است.

 

سخن از زن ومرد نیست. این نمونه‏اى بود مبنى بر این كه قرآن «هدى للناس‏» است وبرنامه تدریس انسانها مى‏باشد، ومراد از «ناس‏» صنف مخصوصى نیست. كتاب: زن در آینه جلال و جمال، ص 71

 
جمعه 25/4/1389 - 18:2
سلامت و بهداشت جامعه
خشونت   

رفتار پرخاشگرانه را خشونت و كلام پرخاشگرانه را پرخاشگری می گویند . به هر حال ، اعمال خشونت به 2 شیوه جسمانی و كلامی است و علت و هدف هر دو ، یك موضوع است .

 

یكی از موضوعاتی كه آسیب های بسیار جدی به ارتباط میان زوجین وارد می كند ، خشونت است . ممكن است بتوانید به سعی بسیار ، همسرتان را برای خشونتی كه نسبت به شما داشته است ، ببخشید ؛ ولی فراموش كردن آن بسیار مشكل و حتی غیرممكن است ، بویژه اگر تكرار شود .

 

خشونت ، رفتاری است كه در آن یك نفر با عمل یا كلام به فرد دیگری حمله می كند و او را مورد آزار و اذیت جسمانی یا روانی قرار می دهد . بخش بسیار آزاردهنده در هر گونه خشونت ، تحقیری است كه نسبت به فرد مقابل صورت می گیرد .

 

انسان ها فطرتا نیازمند مهربانی ، محبت و احترام هستند ، ولی فردی كه از خشونت استفاده می كند موارد فوق را نادیده می گیرد . افرادی كه از خشونت استفاده می كنند ، همواره خود را محق می دانند و اعتقاد دارند فرد مقابل با رفتاری كه داشته ، آنها را وادار به خشونت كرده است . بارها شنیده ایم كه گفته اند : « وقتی عصبانی می شوم كنترلی بر رفتارم ندارم و همسرم باید مراقب باشد و من را عصبانی نكند . » این جمله تكراری هیچ گونه توجیه و منطقی ندارد و هرگز قابل قبول نیست . موضوع ناراحت كننده تر این كه این افراد پس از اعمال خشونت از همسرشان عذرخواهی می كنند و توقع دارند به سرعت بخشیده شوند و همه چیز به حالت عادی بازگردد و این غیرممكن است . ممكن است همسر افراد خشن پس از تلاش بسیار و گذر زمان ، آنها را ببخشند ، ولی فراموش كردن رفتارهای پرخاشگرانه ممكن نخواهد بود افراد پرخاشگر باید به یاد داشته باشند تكرار این گونه رفتارها موجب خواهد شد همسرانشان نتوانند آنها را عمیقا دوست داشته باشند و تكرار خشونت قطعا منجر به دوری قلبها خواهد شد .

 

به یاد بسپاریم شاید در بسیاری مواقع پرخاشگری های كلامی آسیب بیشتری به همسر ما خواهد زد . همسران توقع دارند همواره و در هر شرایطی احترام بین زوجین حفظ شود و این انتظار چه از سوی مرد و چه از سوی زن بسیار منطقی است . چگونه ممكن است ما همسرمان را كه نزدیكترین شخص به ماست و قطعا اگر ما او را مورد احترام قرار دهیم ، افراد دورتر خانواده نیز به او احترام خواهند گذاشت ، مورد بی حرمتی قرار دهیم ؟! دیگر این كه همسر ما در هر شرایطی انتظار دارد از او حمایت كنیم و این با پرخاشگری در تضاد مطلق است . ذكر این نكته الزامی است كه استفاده از ابزار پرخاشگری ، بدترین روش در یك ارتباط و حتما یا موجب قطع ارتباط عاطفی می شود و یا دست كم بدترین خاطره را در ذهن فرد مقابل خواهد گذاشت . پرخاشگری تنها بدین دلیل اتفاق می افتد كه پرخاشگر یاد گرفته است هر زمان كه دچار ناكامی یا ناراحتی شد ، از آن استفاده كند . همه ما می دانیم رفتار یاد گرفته شده را می توان گنار گذاشت . عمده ترین مشخصه افراد پرخاشگر پایین بودن اعتماد به نفس و نیز ناتوانی در برقراری یك ارتباط انسانی است .

 

معمولا افراد پرخاشگر ، زمانی چنین رفتاری دارند كه در وضعیت قدرت یا برتری باشند ؛ یعنی زمانی كه فرد مقابل آنها قوی تر باشد ، پرخاشگری نخواهند داشت و این نشان می دهد افراد پرخاشگر ، حسابگرانه ، پرخاشگری می كنند .

 

به یاد بسپارید اگر پرخاشگری از سوی یك شخص غریبه باشد ، شاید آن را فراموش كنید ، ولی از سوی عزیزانتان یا افرادی كه به شما نزدیكترند ، بخصوص از طرف همسرتان ، اثرات مخرب آن بسیار قوی تر و ماندگار تر خواهد بود . بخش خطرآفرین رفتارها و یا كلمات پرخاشگرانه این است كه افراد دیگری هم كه شاهد این رفتارها هستند ، پس از آن به خود اجازه می دهند به همسرتان بی احترامی كنند . یا این كه دیگر برای او احترامی قائل نمی شوند و دیگر این كه فرزندان شما نیز این روش را خواهند آموخت و هر زمان كه احساس ناراحتی كنند ، براحتی به دیگران پرخاش می كنند .

 

برای این كه از این پس نسبت به همسر خود خشونت به خرج ندهید ، این دو نكته مهم را به خاطر بسپارید .

 

1- آنچه بر خود می پسندید ، بر همسرتان نیز بپسندید .

 

2- در ذهن خود تكرار كنید كه در هیچ موقعی و با هیچ دلیلی حق ندارید نسبت به همسرتان با خشونت رفتار كنید .

  
جمعه 25/4/1389 - 17:59
كودك

     مادر یك دختر هشت ساله می گوید: دخترم هر چه را كه می بیند به دهان می برد، او وقتی مشغول بازی با اسباب بازیهایش است هر چیزی را كه نظرش را جلب می كند بی درنگ در دهانش می گذارد بعد آنرا در می آورد نگاهی به آن می اندازد، و دوباره به دهان می برد و اگر هم در دهانش جا شود آن را می جود، اگر من مراقب اش نباشم از دمپایی هم نمی گذرد.

 

     اغلب پدر و مادرها علت اینكار را دندان در آوردن بچه می دانند، چون فشردن چیز سختی به لثه ها درد دندان را كاهش می دهد به خصوص كه آن چیز سرد و بی حس كننده باشد. اما بچه غیر از این دلایل بسیار دیگری هم برای به دهان بردن اشیاء دارد، بچه با دهانش جزئیات كامل اشیاء ناشناخته اطرافش را می تواند حس كند و آنها را بهتر بشناسد. دلیلش هم این است كه در زبان بیش از هر جای دیگری در بدن تارهای عصبی وجود دارد كه زودتر از اعضای دیگر بدن نیز تكامل پیدا می كنند. در حقیقت دهان برای بچه در حكم دریچه ای است به دنیای اطرافش. اولین چیزی كه بچه به دهان می برد پستانك یا انگشت شصت دستش است، نوزادان هم چنین مواقعی كه دچار استرس می شوند انگتشان را می مكند، بررسی ای كه روی نوزادن پسر به هنگام ختنه شدن انجام شده نشان داد نوزادانی كه به آنها پستانك داده بودند نسبت به نوزادانی كه چیزی برای مكیدن نداشتند مدت كوتاهتری دچار افزایش ریتم قلبی تنفسی شده بودند.

 

     اولین باری كه نوزاد با مكیدن آرامش پیدا می كند اولین تجربه او در كسب استقلال است و یاد می گیرد چگونه خودش را با محیط وفق دهد و به تعادل روحی برسد، هم چنین مواقعی كه در بازی بیش از حد هیجان زده می شود با مكیدن دست یا شی ای دیگر هیجانش را تسكین می دهد. مكیدن، كودك را برای دریافت غذاهای جامد نیز آماده می كند، چون به طور طبیعی وقتی چیزی را روی زبان نوزاد قرار می دهید آنرا بیرون می دهد كه به آن “رفلكس گگ” می گویند.

 اگرمی خواهید بچه غذای جامد را بپذیرد، اول باید عادت كند چیزی بیشتر در دهانش فرو رود، چیزهایی كه دهانش را پر كند و منتهی، نرمی و جنس شان متفاوت باشد مثل جویدن دست، گوشه لحاف یا آستین بلوز، و در چهار تا شش ماهگی بردن اسباب بازیها به دهان او را با خوردنیهای جورواجور آشنا می كند وگرنه برایش قابل قبول نیست كه رژیمش را از مایعات و شیر یكدفعه به شكل جامد تغییر دهد وقتی اشیاء مختلف را با دهانش امتحان می كند وقتی چیزی را در دهانش بگذارید به جای اینكه آنرا بیرون دهد زبانش را اطراف آن می چرخاند و رفلكس گگ از نوك زبان به 3/3  انتهایی زبان انتقال می یابد بچه ها از شش ماهگی چیزهایی را كه نظرشان را جلب می كند می گیرند و برای معاینه دقیقتر می برند تا بتوانند شكل آنرا بهتر بشناسند و كم كم كه بزرگتر می شوند به علت تغییراتی كه در ساختارهایشان ایجاد می شود و فك به طرف جلو و پایین رانده می شود فضای دهان افزایش می یابد و نوزاد می تواند اشیاء بزرگتر را هم در دهانش جای دهد، در حالیكه زبان هم جای بیشتری برای چرخش و گردش در دهان دارد، همینطور وقتی نوزاد چیزی را به دهان می برد در مقایسه با وقتی كه آنرا نگاه می كند، بهتر می تواند شناسایی كند. در یك تحقیق دو نوع پستانك به نوزادان دادند كه یك نوع صافتر و یك نوع برآمده تر بود. بعد وقتی پستانك ها را به آنان دهند نشان دادند توانستند پستانكی را كه قبلا خورده بودند تشخیص دهند و بردارند. بچه ها كه به سن شش الی نه ماهگی می رسند وقتی چیزی را در دهان می گذارند شروع به صدا در آوردن می كنند و به نظر می رسد از تركیب ارتعاشات تولید شده لذت می برند و به دهان بردن اشیاء با سایزهای مختلف او را تشویق به ساختن صداهای با صدا و بی صدا می كند.

  

مراقب خطرات احتمالی و نكات ایمنی باشید

 

     متاسفانه بیشتر چیزهایی كه بچه ها به دهان می برند اشیاء ریز و كوچكی هستند كه خطر گیر كردن در گلو و خفگی را نیز به همرا دارند و هر چه توانایی او در برداشتن اجسام ریز نطیر سكه، دگمه و قطعات ریز اسباب بازیها بیشتر می شود احتمال وقوع خطر نیز افزایش می یابد. بنابراین باید سطوحی را كه در دسترس بچه است نظیر كف اتاق، میز و زیر قفسه ها را مرتب جارو و وارسی كنید و اشیاء ریز را جمع آوری كنید. اسباب بازیهایی برای كودك تهیه كنید كه قطعات ریز جدا شدنی و سطوح تیز و برنده نداشته باشد و برای جلوگیری از انتقال میكروب به بدن بچه، اسباب و وسایلی را كه به دهان می برد مرتب با آب گرم و صابون بشویید، بخصوص مواقعی كه بچه های دیگر هم از آنها استفاده كرده باشند. در پایان یكسالگی فرزند شما راههای دیگری برای شناسایی اجسام پیدا می كند و بیشتر علاقه خواهد داشت آنها را پرت كند، بكشد و تكان دهد تا اینكه به دهان ببرد، اما اگر باز دیدید چیز جدیدتر دیگری را به دهان می برد تعجب نكنید. چون گاهی هوس می كند از راه قدیمی اش برای شناسایی اجسام استفاده كند، و بعد از حواس دیگرش برای شناسایی آن كمك بگیرد.

 
جمعه 25/4/1389 - 17:57
ازدواج و همسرداری

« اول پیشرفت و ترقی در كار و زندگی، بعد بچه دار شدن» این شعاری است كه بیشتر زنان آن را سرلوحه زندگی خود قرار می دهند. در سال گذشته میلادی حدود 50 هزار مورد بارداری بالای سن 35 سال و 10 هزار مورد بالای 40 سال دیده شده است. باید به این نكته توجه داشت كه افزایش سن بارداری خطراتی برای مادر و بچه به همراه خواهد داشت.

 

خطرات دوران بارداری مانند دیابت، افزایش فشار خود و مشكلات عروقی در هر سنی برای زنان وجود دارد كه البته این مشكلات در زنان پا به سن گذاشته كه سابقه چنین بیماری هایی را داشته اند، بیشتر به چشم می خورد . بارداری زنان بالای 35 سال خطر ابتلا به فشار خون بالا را افزایش می دهد. با این حال معاینه و مراقبت مرتب زنان می تواند باعث تشخیص سریع بیماری و درمان آن شود. زنان بالای 35 سال در صورت بارداری بیشتر از روش سزارین استفاده می كنند كه چنین عملی درص تولدهای زودرس و تولد فرزندان ناقص را افزایش می دهد؛ اما با وجود چنین خطراتی از نقطه نظر پزشكی هیچ دلیلی وجود ندارد كه زنان در سنین بالای 35 سال باردار نشوند.

 

یكی از خطرات باراداری در سنین بالا تولد فرزندان با سندرم داون است كه امكان تولد چنین كودكانی در بارداری های بالای 35 سال یك به 385، در بارداری های بالای 40 سال یك به 90 و در بالای 45 سال یك به 30 است. زنانی كه در سنین پایین تر از 30 سال باردار می شوند، امكان تولد فرزندی مبتلا به سندرم داون در آنها یك به 700 بوده و در این سنین نقصها و بیماری های ژنتیكی مانند “Spinabifida” یا بیماری دریچه های قلبی و تولد فرزندانی با قلب ناقص بندرت دیده می شوند. البته باید به این نكته توجه داشت كه هر زنی راضی به سقط فرزندش حتی با داشتن سندرم داون نیست؛ چون او به عنوان یك مادر همواره تابع احساسات خود بوده و در صورت چنین كاری تا مدتهای زیادی از عذاب وجدان رنج خواهد برد. امروزه با بررسی و آزمایش مایع جنینی این امكان فراهم شده تا از تولد فرزندان ناقص و مبتلا به نقص های ژنتیكی جلوگیری شود. براساس آمارهای ارائه شده در كشورهای صنعتی درصد چنین تولدهایی 5% تا یك درصد است. مادرانی كه قصد دارند در سنین بالا باردار شوند، بیشتر موارد نسبت به توانایی خود در مورد نگهداری كودكشان و وظایف مادرشان نسبت به او دچار شك و تردید هستند و از این مساله هراس دارند كه البته درصد این احساس در میان زنان مختلف و متفاوت است. بررسی های نشان داده، زنانی كه در سنین بالا بچه دار شده اند، بیشتر نسبت به موضوع شب بیداری و شیر دادن به بچه خود كمتر احساس ناراحتی كرده و براحتی می توانند برنامه روزانه زندگی خود را با برنامه نگهداری فرزندانشان هماهنگ سازند. از سوی دیگر این مادران بیشتر خونسردتر، آرام تر و متین تر و از لحاظ رفتاری متعادل تر از مادران جوان تر هستند و بهتر می دانند در زندگی چه می خواهند. بسیاری از این مادران از لحاظ كاری تحت فشار قرار نمی گیرند و این احساس آرامش را كاملا در محیط كاری و شغلی شان نمایان می كنند. علاوه بر این فرزندان به دنیا آمده برای مادرانشان خواستنی تر و محبوب تر  هستند كه موضوع پیامدهای بدی نیز با خود دارد. والدین بیشتر توجه و مراقبت زباده از حد معمولی نسبت به كودك خود نشان می دهند و در مورد تربیت كودكشان ادعای كمالات و فضل می كنند. این رفتار باعث می شد كه كودك منزوی و گوشه گیر شود. به همین دلیل باید سن والدین به هنگام بچه دار شدن مورد بررسی و توجه قرار گیرد. اختلاف سنی زیاد میان والدین و كودك می تواند به وسعت این مشكلات دامن زند. نكته قابل توجه دیگر این است كه بسیاری از مادرانی كه در سنین بالا بچه دار می شوند، نگران واكنش محیط اطراف خود و واكنش اجتماعی افراد نسبت به موضوع بارداری خود باشند. زنان همواره نسبت به موضوع مقبولیت حساس هستند. خانواده، دوستان ، همكاران، مادران جوان تر و مربیان نسبت به مادرانی كه در سنین بالا بچه دار می شوند، واكنش مثبتی نشان نمی دهند. علاوه بر این باید این موضوع را هم مد نظر داشت كه به همان نسبت بالا رفتن سن مادر، كودك نیز رشد كرده و بزرگ می شود. این مساله می تواند در آینده تاثیر گذار باشد. با این حال موضوع مقبولیت مادرانه كه در سنین بالا بچه دار می شوند، در حال افزایش است. امروزه بسیار می شنویم كه مثلا زنی در سن 39 سالگی بچه دار شده؛ ولی كسی با شنیدن این خبر مانند 10 یا 20 سال گذشته شوكه نمی شود.

 
جمعه 25/4/1389 - 17:56
كودك

تولد فرزند دوم اگر چه اغلب اوقات با خوشی ورضایت خاطر والدین همراه است ؛ اما با خود مشكلات گوناگونی را نیز به همراه می آورد . شاید به این علت كه فرزند اول ، تنها برای پدرومادر متولد می شود ، حال آنكه فرزند دوم به جمع یك خانواده می پیوندد ؛ بنابراین قبل از تولد این كودك باید تغییرات قابل ملاحظه ای در محیط خانواده ایجاد شود .

 

          بیشترین تاثیر ناشی ازورود فرزند دوم ، برروی فرزند اول خانواده است . برای كودك كم سن وسال درك تقسیم شدن توجه ومحبت پدرومادر دشوار است .آنها عشق ومحبت را موضوعی همیشگی می دانند كه با ورود فرزند بعدی بخشی از آن را با ورود فرزندبعدی بخشی از آن را از دست می دهند . محبت درنظرآنها به ظرف بستنی یا لیوان آب پرتقالی می ماند كه اگر مقداری  از آن را به كسی بدهند ، مقداركمتری برای خودشان باقی می ماند ؛ بنابراین طبیعی است كه ورود كودك جدید را تهدیدی است نسبت به موقعیت خود تلقی كنند .

 

          حق مسلم هركودك است كه قبل از تولد فرزند جدید ، از ورود او آگاه شود . كودك باید با این حادثه كنار بیاید ، با آن آشنا شود وخود را با شرایط جدید تطبیق دهد ؛ اما چه زمانی باید موضوع را با اودرمیان گذاشت ؟ پاسخ به این سؤال بستگی به سن كودك ومیزان فهم ودرك او دارد . كودكان خردسال اطلاع دقیقی ازگذشت زمان ندارند . برای آنها آینده مبهم است ویك ماه ممكن است زمانی برای همیشه به حساب آید . بنابراین اگر موضوع را خیلی زود به كودك اطلاع دهید ،  ممكن است با گذشت هفته ها وماهها آن را فراموش كند ، ممكن است از موضوع خسته شود وآن را نادیده بگیرد ، بنابراین بهتر است موضوع را تایك ما مانده به زایمان مسكوت نگه دارید .

 

          كودكان بزرگتر سریعتر از سایر كودكان متوجه تغییرات جسمانی مادرشان می شوند وممكن است سؤالاتی را دراین زمینه مطرح كنند . پاسخی كه به اینگونه سؤالات داده می شود ، بهترین راه برای افشای این خبر است . لازم نیست خبر با شرح وتفصیل زیاد مطرح شود ، كافیست بگوئید : ‹‹ قرار است فرزند دیگری به خانواده ما اضافه شود ››.

 

          بعد ازگفتن این جمله باید گوش به زنگ باشید كه آیا كودك تمایلی برای دانستن چیزی بیشتر دراین مورد از خود نشان می دهد یا خیر . اگر كودك علاقه ای از خود نشان نداد ،  بهتراست روی آن بحث نكنید ؛ اما اگر كودك كنجكاوی كرد وخواست چیزهایی بیشتر درمورد آن حرف بزنید . بسیاری از كودكان از لمس كردن شكم مادر ودریافت اطلاعات بیشتر ی دراین مورد بداند ، می توانید كمی بیشتر درمورد آن حرف بزنید . بسیاری از كودكان از لمس كردن شكم مادر ودریافت اطلاعات بیشتر لذت می برند . باید سعی كنید پاسخهایی كه به كودك می دهید ساده وبدون ابهام ودرعین حال صادقانه باشد ، توجه داشته باشید كه به یكباره نباید برای كودك زیاد حرف بزنید، چرا كه این مسئله برای كودك خبر مهمی است واوبرای هضم این مسئله ، به زمان نیاز دارد .

 

          بانزدیكترشدن موعد تولد ، باید مقداری دررابطه با نوزاد به كودكتان آگاهی بدهید . باید به او توضیح دهید كه فرزند جدید به مراقبت زیادی نیاز دارد وبه این زودیها نمی تواند همبازی خوبی برای اومحسوب شود . درمورد كوچك بودن ودرمانده بودن نوزاد حرف بزنید وبه كودك خاطرنشان كنید كه به احتمال زیاد نوزاد گریه خواهدكرد واندكی آرامش خانه را به هم خواهد ریخت . درعین حال لزومی ندارد كه با منفی بافی درمورد نوزاد ، محبت خود را به كودك اولتان نشان دهید .گفتن جملاتی مانند ‹‹ توبهتر هستی ، نوزاد چیزی بیشتر از یك دردسر نیست ›› می تواند باعث بروز مشكلات جدی شود .به عنوان مثال ممكن است كودك فكر كند یا از بین بردن نوزاد ،  دردسر بزرگی را از خانواده رفع كرده است واین به نوبه خود منجر به بروز رفتارهایی می شود كه امنیت نوزاد را تهدید می كند .

 

          آماده شدن برای ورود نوزاد دارای جنبه های عملی واحساسی است . مسلما باید برای نوزاد رخت ولباس تهیه كرد واتاقی را برای استراحت اودرنظرگرفت . اگر قرار باشد نوزاد وكودك بزرگترتان دریك اطاق استراحت كنند ،حتما باید كودك بزرگترتان را دركار دكوراسیون اطاق دخالت دهید . درحقیقت نكته مهم این است كه فرزند شما احساس نكند كنار گذاشته شده است . باید با رفتارهای خود به اوتفهیم كنید كه نوزاد تنها به پدرومادر تعلق ندارد ؛ بلكه اوبه خانواده ای تعلق داردكه كودك بزرگتر نیز عضوی از آن است .

 

جدایی از مادرهنگام زایمان

 

          اگر چه این روزها ، مدت اقامت دربیمارستان بسیار كوتاه است ، امام همین مدت كوتاه نیز می تواند برای مادر وكودك سخت وطاقت فرسا باشد . برای اینكه كودك به یكباره با این جدایی مواجه نشود ، باید مدتی قبل از رسیدن موعد زایمان به كودك اطلاع دهید كه قراراست چند روزی دربیمارستان اقامت كنید . اورامطمئن سازید كه مدت اقامت شما دربیمارستان كوتاه است وخطری شما را تهدید نمی كند . بهتر است دراواخر دوران بارداری به كودك گوشزد كنید كه ممكن است شب هنگام به بیمارستان بروید . برای كودك بسیار دردناك است كه شب هنگام چشم بازكند ومادرخود رادرمنزل نبیند .به همین دلیل بهتر است موضوع را از قبل با اودرمیان بگذارید می توانید از فرزند خود بخواهید كه شما را دربستن چمدانی كه با خود به بیمارستان می برید ، یاری كند وبه اوقول بدهید كه به زودی به همراه یك خواهر یا برادر كوچك نزد اوبازخواهید گشت .

 

          نوزادی به جمع خانواده افزوده می شود .

 

          برخی عقیده دارند بهتر است هنگام ورود نوزاد ، فرزند بزرگتر حضورنداشته باشد . اما اكثر كارشناسان نظردیگری دارند . به عقیده كارشناسان ، كودك به عنوان یكی از افراد خانواده ، دارای این حق است كه درمنزل بماند وازاین اتفاق بزرگ استقبال كند . به علاوه ممكن است كودك به علت حضور یك تازه وارد دچار تشویش واضطراب شده باشد .به همین دلیل بهتر است درمنزل حضورداشته باشد تاكم كم از میزان اضطرابش كاسته شود . البته والدین نیز باید سعی كنند شرایط سخت كودك را درك كنند وباملایم تر كردن هیجانات ، كودك را دربرخورد با موقعیت جدید یاری دهند .

 

          واكنش كودكان نسبت به ورود نوزاد همیشه به یك صورت نیست . برخی از كودكان با خوشحالی از نوزاد استقبال می كنند . برخی دیگر رفتار خصمانه پیش می گیرند وآشكار مخالفت برمی خیزند وسرانجام برخی دیگر بی تفاوتی نشان می دهند .  درهرحال بهتر است كودك نوزاد را از همان ابتدای ورود بشناسد . بهتر است بگذارید اورا لمس كند ،به بیرون آوردن لباسهایش كمك كند وبا نظارت شما او را درآغوش بگیرد .

 

          آنهایی كه برای دیدن نوزاد به منزل شما می آیند

 

          باورود نوزاد مسلما كسانی به دیدار شما می آیند . پدربزرگ ، مادربزرگ ، عموها ودایی ها وبالاخره دوستان نزدیك كه جملگی برای دیدن نوزاد می آیند وهدایایی به همراه خود می آورند .چنین موقعیتی برای كودك ، موقعیت بسیار دشواری است ؛ زیرا نوزاد باردیگر كانون توجه قرارمی گیرد .

 

          بهتر است هنگامی كه احساس می كنید صحبتها حول وحوش نوزاد دورمی زند ، سیاست به خرج دهید واز كودك بزرگتر نیز صحبتی به میان آورید .مثلا از فرزندتان بخواهید آخرین نقاشیهایش را به میهمانان نشان دهد ، از اودرحضور میهمانان تعریف كنید وبگوئید كه به شما بسیا ركمك می كند وخواهر یا برادرش ر ابسیاردوست دارد .

 

          واكنش های احتمالی كودك به حضورنوزاد

 

          به طوركلی بیشتركودك نسبت به خواهر یا برادر خود حسادت نشان می دهند .ممكن است غبطه وحسادت درست از لحظه ورود نوزادبه خانه شروع نشود وهیجان بازگشت مجدد مادر، حواس كودك را به خود جلب كند . اما كمی دیرترمشكلات اصلی بروز می كنند . بخشی از خشم كودك متوجه پدرومادر است كه باخود نوزاد پردردسر وخرابكاری را به همراه آورده اند ؛ اما به لحاظ اینكه ابرازخشم به پدرومادر چندان آسان نیست ،  كودك خشم خود را متوجه نوزاد می كند . اگر چه این برای همه كودكان صادق نیست ؛ اما با این حال باید قانون مشخصی وضع كنید وبراساس این قانون به كود ك تفهیم كنید ‹‹ آزاردادن وكتك زدن نوزاد درهیچ زمانی وتحت هیچ شرایطی مجاز نیست ››. این قانون باید تاحدامكان محكم وبا تاكید بیان شود . جدا  از وضع قانون می توانید اقدامات دیگری نیز انجام دهید . به عنوان مثال می توانید به كودك بزرگترتان عروسك بزرگ  وپارچه ای بدهید تا كودك خشم وتهاجم خود را روی اوتخلیه كند . علاوه برآن ، روش تخلیه كلامی نیز اغلب او قات موثر واقع می شود .دراین روش كلمات جای رفتارهای مضر رامی گیرند . كودك می تواند افكار هراس برانگیز وخصمانه خود را نسبت به نوزاد بدون احساس گناه برزبان جاری كند واز این طریق به آرامش برسد .

 

          واكنش دیگر كودك نسبت به حضورنوزاد ، بازگشت به دوران كودكی است .مثلا ممكن است كودك آداب توالت رفتن را فراموش كند ، دچارشب ادراری شود ، چهار دست وپا راه برود ، دررختخواب نوزاد بخوابد وانگشت خود رابمكد . این واپس گرائیها هدف دوگانه ای را جستجو می كنند : از یك سو كودك می خواهد توجه پدرومادر را ازنوزاد دوركند وازسوی دیگر می خواهد باظاهر شدن درنقش نوزاد، توجه ومحبت والدین را به سوی خود جلب كند .

 

          درچنین مواقعی به هیچ وجه كودك خود را سرزنش نكنید .جملاتی از قبیل ‹‹ مثل یك بچه رفتارنكن ، توحالابزرگ شدی ›› بدترین عباراتی است كه دراین موارد می توانید به فرزند خود بگوئید . به جای این عبارات مخرب ، می توانید تنها  با به كارگیری چند روش مشكل را برطرف سازید . مثلا می توانید كودك خود را بانوزادی كه رفتار انفعالی دارد ، مقایسه كنید وبخاطر توانائیهای كودكتان ازاوتعریف كنید ویا امتیازاتی را برای كودك بزرگترتان قائل شوید وبرای او توضیح دهید بخاطراینكه بزرگ شده است ، این امتیازات به اوتعلق می گیرد . چنین عواملی تقویت كننده ای به كودك می آموزد كه بزرگ شدن ورشدكردن امتیازات خاص خود را دارا است ؛ بنابراین كودك دلیلی نمی بیند كه رفتارهای كودكانه درپیش گیرد.

 
جمعه 25/4/1389 - 17:54
شهدا و دفاع مقدس

در سی‌ و یكم‌ شهریور ماه‌ سال‌ 1359 ش‌.(22 سپتامبر 1980 م‌) در شرایطی‌ كه‌ جمهوری‌ اسلامی‌ نوپای‌ ،پس‌ از گذشت‌ نزدیك‌ به‌ یك‌ سال‌ و اندی‌ استقرار، سرآغاز حاكمیت‌ قانونی‌ و نهادهای‌ انقلابی‌ در اركان‌ دولت‌ اسلامی‌ به‌ حساب‌ می‌آمد ،به‌ ناگاه‌ همسایه‌ غربی‌ بر اساس‌ فرصت‌طلبی‌ و خصلت‌ دست‌ نشاندگی‌ خود بر آن‌ شد كه‌ مطامع‌ و خواستهای‌ جاه‌طلبانه‌ خود را از طریق‌ جنگی‌ ظالمانه‌ و تجاوزی‌ ناخواسته‌ بر كشور ایران‌ و مردم‌ آن‌ تحمیل‌ كند. ارتش‌ عراق‌ كه‌ بر اساس‌ محاسبات‌ دقیقِ وضعیت‌ و شرایط‌ داخلی‌ و بیرونی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ فتح‌ یك‌ هفته‌ای‌ تهران‌ را تعقیب‌ می‌نمود، در روزهای‌ نخست‌ تجاوز بی‌ آن‌كه‌ با مانعی‌ جدی‌ در مرزها برخورد كند گستاخانه‌ به‌ قلمرو جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ هجوم‌ آورد و همچنان‌ به‌ پیش‌ می‌راند ،تا آن‌جا كه‌ خود را در پشت‌ اهواز و خرمشهر دیده‌ و با مشاهدة‌ این‌ اوضاع‌ به‌ تداوم‌ تجاوز راغب‌تر گردیده‌ بود. از آن‌ پس‌ بود كه‌ خلقِ حماسه‌ها آغاز شد و سراسر جبهه‌ها آوردگاه‌ تن‌ و تانك‌ بود. حضور شكوهمند امت‌ اسلامی‌ در مقابل‌ یورش‌ متجاوزان‌ از برگهای‌ زرین‌ انقلاب‌ اسلامی‌ است‌ كه‌ هیچ‌ گاه‌ از یادها فراموش‌ نخواهد شد . زنان‌ گرچه‌ از حضور در صحنه‌ و خط‌ مقدم‌ معاف‌ بودند، ولی‌ با شروع‌ جنگ‌، این‌ شیردلانِ شهرهای‌ مرزی‌ در جنوب‌ و غرب‌ كشور بودند كه‌ در هجوم‌ ناجوانمردانه‌ خصم‌ در كنار مردان‌ خود قدم‌ به‌ قدم‌ با بعثیها درگیر شدند و در راه‌ دفع‌ شرارت‌ دشمن‌ از وطن‌، خانواده‌ و جان‌ خویش‌ مایه‌ نهادند .

 

    از عوامل‌ زمینه‌ ساز مشاركت‌ بانوان‌ در دفاع‌ مقدس‌ ،پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌، تاكید موازین‌ شرعی‌ به‌ دفاع‌ بانوان‌ از ارزشهای‌ الهی‌، تاثیرپذیری‌ از اسوه‌های‌ ایثار صدر اسلام‌ و تربیت‌ در مكتب‌ عاشورا می‌باشد. در این‌ بخش‌ تجلیهای‌ این‌ ایثارها و شهامتها را از نظر خوانندگان‌ می‌گذرانیم‌ :

 

 در خرمشهر :

     یكی‌ از مظلومانه‌ترین‌ جلوه‌های‌ جنگ‌ نقشی‌ است‌ كه‌ زنان‌ قهرمان‌ در شهرهای‌ جنگی‌ به‌ دوش‌ گرفتند، مناظر دردناكی‌ آفریده‌ شد ،مادران‌ جوانی‌ كه‌ فرزند در آغوش‌، پذیرای‌ بمب‌ و موشك‌ شدند و در ملكوتی‌ترین‌ حالات‌ به‌ سوی‌ پروردگار خویش‌ شتافتند، در حالی‌ كه‌ مردانشان‌ در دفاع‌ از حریم‌ میهن‌ اسلامی‌ در جبهه‌ها حضور داشتند .

    در آن‌ روزهایی‌ كه‌ دشمن‌ پشت‌ دیوار خرمشهر منتظر ورود بود و شهر به‌ تدریج‌ از ساكنان‌ خود خالی‌ می‌شد، خواهران‌ بسیج‌ و سپاه‌ خرمشهر از جمله‌ بانوانی‌ بودند كه‌ ضمن‌ جلوگیری‌ از مهاجرت‌ خانواده‌هایشان‌،خود به‌ محافظت‌ از انبار مهمات‌ و رساندن‌ آنها به‌ رزمندگان‌ اسلام‌ پرداختند؛ محل‌ استقرار عده‌ای‌ دیگر از این‌ زنان‌ شجاع‌، مسجد جامع‌ خرمشهر بود كه‌ از آنجا برای‌ حفر سنگر به‌ نقاط‌ حساس‌ شهر اعزام‌ می‌شدند. با اینكه‌ تعداد آنها اغلب‌ زیاد نبود ،ولی‌ دلهایشان‌ چون‌ دریا وسیع‌ و چون‌ كوه‌ محكم‌ و استوار بود و این‌ شجاعت‌ و رشادت‌ به‌ رزمندگان‌ دلگرمی‌ می‌داد. برخی‌ زنان‌ تا آخرین‌ روز در خرمشهر باقی‌ ماندند تا جایی‌ كه‌ برادران‌ با اصرار فراوان‌ آنان‌ را از شهر خارج‌ كردند. آنان‌ نه‌ تنها با حفر سنگر و تهیة‌ غذا برای‌ رزمندگان‌ و حفاظت‌ از مهمات‌، ایشان‌ را یاری‌ می‌دادند بلكه‌ گاهی‌ با اینكه‌ تعلیمات‌ نظامی‌ را در سطح‌ ابتدایی‌ گذرانده‌ بودند ساعتها در خط‌ مقدم‌ جبهه‌ در برابر دشمن‌ بعثی‌ می‌جنگیدند .

 

    در خرمشهر خواهری‌ بود به‌ نام‌ زهره‌ حسینی‌ كه‌ در هفتة‌ اول‌ جنگ‌ پدر شهیدش‌ را با دستان‌ خویش‌ دفن‌ كرد و روز یازدهم‌ مهر ماه‌ هم‌ بدن‌ قطعه‌ قطعه‌ شدة‌ برادرش‌ ،علی‌ ،را كه‌ در مدرسه‌ كشته‌ شد به‌ خاك‌ سپرد. خداوند به‌ این‌ خواهر چنان‌ تحملی‌ داده‌ بود كه‌ كارش‌ در گلزار شهیدان‌ دفن‌ شهدا و نگهبانی‌ جنازه‌ها شده‌ بود .

 

    خواهر بلقیس‌ ملكیان‌ می‌گوید: برخی‌ از بانوان‌ كه‌ در خرمشهر نمی‌توانستند خود را از فرزندان‌ جوان‌ دلیرشان‌ ،پاسداران‌ و نیروهای‌ مردمی‌ جدا ببینند و آنها را زیر رگبارهای‌ مسلسلها و توپخانه‌های‌ دشمن‌ رها كنند، همچنان‌ در شهر ایستادگی‌ می‌كردند و غذای‌ رزمندگان‌ را تهیه‌ كرده‌ و برایشان‌ می‌فرستادند. من‌ و برخی‌ از خواهران‌ در مقر باقی‌ مانده‌ و به‌ كار امداد مجروحین‌ پرداخته‌ بودیم‌ ،اما بقیه‌ خواهران‌ همدوش‌ با برادرانمان‌ با مزدوران‌ رژیم‌ بعث‌ می‌جنگیدند. وی‌ می‌افزاید: مقر ما نزدیك‌ مسجد جامع‌ بود كه‌ در آن‌ مقداری‌ از وسایل‌ و مهمات‌ برادران‌ قرار داشت‌. روی‌ همین‌ اصل‌ دشمن‌ كه‌ توسط‌ ستون‌ پنجم‌ متوجه‌ شده‌ بود ،اطراف‌ مسجد را می‌زد، لحظات‌ مرگ‌ و زندگی‌ فرا رسیده‌ بود. هر آن‌ امكان‌ داشت‌ خمپاره‌ای‌ به‌ سنگر ما اصابت‌ كند اما ما همچنان‌ مقاوم‌ و پا برجا ایستادگی‌ می‌كردیم‌، اسلحه‌هایمان‌ را مسلح‌ كردیم‌ و هر كدام‌ یك‌ نارنجك‌ دستی‌ در جیب‌ خود نهادیم‌. سرانجام‌ زنانی‌ كه‌ در شهر مانده‌ بودند به‌ خارج‌ از آن‌ انتقال‌ داده‌ شدند .تنها گروهی‌ كه‌ باقی‌ ماندند امداد رسانها بودند كه‌ من‌ هم‌ در میان‌ آنها بودم‌ و كارهای‌ اورژانس‌ را انجام‌ می‌دادیم‌، تكه‌های‌ خمپاره‌ها و خمسه‌ خمسه‌های‌ دشمن‌ در اطرافمان‌ با صداهای‌ ناهنجار بر زمین‌ می‌خورد و ناله‌ها و گریه‌ها و دعاهایمان‌ با صداهای‌ انفجار پی‌ در پی‌ در هم‌ آمیخته‌ بود. عده‌ای‌ از خواهران‌ بدنهای‌ پاك‌ شهدا را جمع‌ آوری‌ كرده‌ وبه‌ گورستان‌ جنت‌ آباد بردند كه‌ این‌ كار هر روز آنان‌ بود. خرمشهر پس‌ از قریب‌ یك‌ ماه‌ مقاومت‌ با كمترین‌ امكانات‌، با خون‌ دلاوران‌ قهرمان‌ رنگین‌ شده‌ بود و از این‌ جهت‌ بود كه‌ امام‌ خمینی‌ در پیام‌ خویش‌ آن‌ را خونین‌شهر نامید.

 

    فاطمه‌ ناهیدی‌ در روزهای‌ آغازین‌ جنگ‌ تحمیلی‌ به‌ همراه‌ چند پزشك‌ راهی‌ سر پل‌ ذهاب‌ گردید و از آن‌جا به‌ گیلان‌ غرب‌ رفت‌، چند روزی‌ در آن‌جا اقامت‌ نمود و به‌ مداوای‌ مجروحین‌ پرداخت‌، پس‌ از آنكه‌ شدت‌ نبرد در جنوب‌ را به‌ وی‌ گزارش‌ می‌نمایند،به‌ همراه‌ اكیپ‌ پزشكی‌ روانة‌ دزفول‌ گردید و از آنجا به‌ خرمشهر رفت‌ تا در میدان‌ درگیری‌ به‌ كمك‌ رزمندگان‌ بشتابد. فاطمه‌ به‌ اتفاق‌ همراهان‌ درمانگاهی‌ را درخرمشهر مرتب‌ می‌كند تا كار مداوای‌ سلحشوران‌ تسریع‌ یابد و در همان‌ جا با سخنانش‌ به‌ دلاوران‌ روحیه‌  می‌بخشد. در خرمشهر به‌ او خبر می‌دهند كه‌ در خط‌ مقدم‌ شلمچه‌ درگیری‌ شدیدی‌ واقع‌ شده‌ است‌ و در آنجا به‌ نیروهای‌ امدادگر نیاز دارند، او به‌ این‌ ناحیه‌ می‌رود، اما قبل‌ از رسیدن‌ به‌ محل‌ مأموریت‌، خط‌ مقدم‌ به‌ دست‌ عراقیها می‌افتد. فاطمه‌ در شرایط‌ اسارت‌ هرگز روحیة‌ خود را نباخت‌. صورت‌ و بدنش‌ بر اثر شكنجه‌های‌ دژخیمان‌ بعثی‌ مجروح‌ شد و از دستانش‌ خون‌ می‌چكید ،اما خود را با زحمت‌ به‌ در سلول‌ انفرادی‌ رسانید و با سختی‌، قامت‌ راست‌ كرد و با انگشتان‌ خون‌ آلود خو بر شكاف‌ دریچه‌ كوچك‌ زندان‌ نوشت‌: «الله‌ اكبر» او دوران‌ چهار ساله‌ اسارت‌ خویش‌ را با اراده‌ای‌ پولادین‌ و شهامت‌، به‌ عنوان‌ اولین‌ بانوی‌ آزاده‌، به‌ پایان‌ رساند .

 

    بانویی‌ فداكار می‌گوید: در آغاز جنگ‌ تحمیلی‌ در چند كیلومتری‌ جادة‌ خرمشهر ـ آبادان‌ توسط‌ نیروهای‌ بعثی‌ به‌ اسارت‌ درآمدم‌، ما از اینكه‌ منطقه‌ به‌ دست‌ دشمن‌ افتاده‌ بی‌اطلاع‌ بودیم‌ و چون‌ با آمبولانس‌ به‌ ناحیة‌ مورد نظر اعزام‌ شدیم‌ از دور دشمنان‌ را مشاهده‌ كردیم‌ كه‌ لباسهایشان‌ شبیه‌ لباس‌ نیروهای‌ خودی‌ بود. گمان‌ كردیم‌ نیروهای‌ ایرانی‌ هستند ولی‌ چون‌ به‌ آنان‌ نزدیك‌ شدیم‌، متوجه‌ گردیدیم‌ عراقی‌ هستند. آن‌ها از این‌ ترفند استفاده‌ كرده‌ بودند كه‌ از لباسهایی‌ كه‌ شباهت‌ به‌ لباسهای‌ رزمندگان‌ ایران‌ داشت‌ استفاده‌ كرده‌ و با چنین‌ حیله‌ای‌ ما را غافلگیر نمایند. بدین‌ گونه‌ 23 روز بعد از آغاز جنگ‌ تحمیلی‌ من‌ كه‌ به‌ عنوان‌ امدادگر به‌ جبهه‌ آمده‌ بودم‌ اسیر شدم‌. از بدو اسارت‌ وقتی‌ بعثیها متوجه‌ شدند در بین‌ اكیپی‌ كه‌ اسیر كرده‌اند دو زن‌ هست‌، مات‌ و مبهوت‌ مانده‌ بودند و به‌ دیگر عراقیها می‌گفتند ما ژنرالهای‌ زن‌ ایرانی‌ را دستگیر كردیم‌! با وجود اینكه‌ در بازجوییها از راه‌ رعب‌ و وحشت‌ و خشونت‌ وارد گردیدند، این‌ خواهر هیچ‌ گونه‌ اطلاعاتی‌ از نیروهای‌ خودی‌ به‌ دست‌ دشمن‌ نداد .

 

 در سنگر سوسنگرد و هویزه‌

 

    خدیجه‌ میرشكار همسر حبیب‌ شریف‌ (آزاده‌) و اهل‌ بستان‌ بود. پس‌ از شروع‌ جنگ‌ تحمیلی‌ عراق‌ علیه‌ ایران‌ چند روزی‌ در بستان‌ به‌ رزمندگان‌ كمك‌ كرد، آن‌ گاه‌ كه‌ این‌ شهر تهدید گردید همراه‌ والدین‌ به‌ سوسنگرد آمد. چند روز در انتظار همسرش‌ كه‌ پاسدار كشور است‌، می‌سوخت‌. جنگ‌ به‌ سوسنگرد هم‌ كشیده‌ شد و سرانجام‌ شوهرش‌ از محاصره‌ این‌ دیار خبر داد و به‌ خدیجه‌ گفت‌: امشب‌ شهر را ترك‌ می‌كنیم‌ ،تو هم‌ با ما می‌آیی‌. قبل‌ از طلوع‌ آفتاب‌ با ماشینی‌ راه‌ می‌افتند. حبیب‌ اسلحه‌ای‌ به‌ خدیجه‌ می‌دهد تا در برابر تهاجم‌ احتمالی‌ از خود دفاع‌ كند، در این‌ هنگام‌ نفربری‌ را ملاحظه‌ می‌كنند كه‌ تیرباری‌ روی‌ آن‌ نصب‌ شده‌ است‌ و تا خدیجه‌ از شوهر می‌پرسد كه‌ این‌ نفربر از كجا می‌آید ،تیربار ماشین‌ حامل‌ زن‌ و شوهر را به‌ رگبار می‌بندد. آن‌ دو مجروح‌ می‌شوند. در حالی‌ كه‌ در كنار آن‌ها اسیرانی‌ هستند كه‌ اشغالگران‌ بعثی‌ آنها را تشنه‌ و نیمه‌ جان‌ در كنار جاده‌ بر روی‌ خاك‌ انداخته‌اند. پس‌ از ساعاتی‌ آمبولانس‌ عراقی‌ از راه‌ می‌رسد و آن‌ دو مجروح‌ سوار می‌شوند ولی‌ خبری‌ از مداوا نمی‌باشد. یك‌ شب‌ به‌ همان‌ حال‌ باقی‌ می‌مانند تا به‌ بیمارستان‌ می‌رسند. در آن‌جا به‌ خدیجه‌ خون‌ وصل‌ می‌كنند اما او كه‌ تحمل‌ ندارد خون‌ دشمن‌ به‌ بدنش‌ وارد شود ،تلاش‌ می‌كند قطع‌ شود، ولی‌ فریاد وحشیانة‌ افسر عراقی‌ مانعی‌ برای‌ كار اوست‌، افسر بعثی‌ با عصبانیت‌ به‌ وی‌ می‌گوید: چه‌ می‌كنی‌؟ او كه‌ چشمان‌ خود را بسته‌ تا آن‌ مزدور را نبیند، می‌گوید خون‌ عراقی‌ نمی‌خواهم‌. افسر بعثی‌ می‌گوید تو را با همین‌ خون‌ تا این‌ لحظه‌ زنده‌ نگه‌ داشته‌ایم‌. چهارده‌ روز به‌ همین‌ منوال‌ می‌گذرد. خدیجه‌ را با مداوایی‌ سطحی‌  و بدون‌ عمل‌ جراحتش‌ به‌ همان‌ حال‌ به‌ سلول‌ انفرادی‌ بغداد می‌برند. پس‌ از سه‌ ماه‌ او وارد اردوگاه‌ موصل‌ می‌گردد، هشت‌ ماه‌ میهمان‌ اردوگاه‌ است‌. شكنجه‌های‌ شدید عراقیها توشة‌ پذیرایی‌ از این‌ بانوی‌ شجاع‌ است‌ و صبرش‌ در برابر این‌ همه‌ رنج‌ و فشار، دژخیمان‌ را عصبانی‌ می‌كند. خدیجه‌ میرشكار بعد از سپری‌ شدن‌ دوران‌ اسارت‌ در اردوگاه‌ موصل‌ چهار ماه‌ در زندان‌ رمادیه‌ به‌ سر می‌برد تا اینكه‌ لطف‌ خداوند زمینه‌های‌ رهایی‌ او را فراهم‌ می‌كند .

 

    پیر زنی‌ عرب‌ در سوسنگرد زندگی‌ می‌كرد و با وجود آن‌كه‌ شوهری‌ نابینا داشت‌ از شهر دفاع‌ كرد. مشهور است‌ كه‌ او با چوب‌ دستی‌ خود چند سرباز عراقی‌ را از پای‌ درآورد .

 

    زنی‌ رزمنده‌ كه‌ مادر شهید نیز بود، هنگامی‌ كه‌ عراقیها به‌ شهر سوسنگرد آمدند آنها را به خانه‌ خود دعوت‌ كرد و برایشان‌ غذا تدارك‌ دید، موقعی‌ كه‌ آن‌ها مشغول‌ استراحت‌ بودند درب‌ اتاق‌ را از پشت‌ بر رویشان‌ قفل‌ كرد و نیروهای‌ بسیجی‌ را خبر نمود، آنان‌ نیز آمدند و قوای‌ متجاوز را به‌ اسارت‌ گرفتند .

 

    یكی‌ از موارد جالب‌، مهم‌ و گویای‌ مشاركت‌ بانوان‌ فداكار، زنی‌ است‌ كه‌ با آغاز تهاجم‌ دشمن‌ به‌ مرزهای‌ دشت‌ آزادگان‌، به‌ انحاء مختلف‌ و در عرصه‌های‌ گوناگون‌ حضوری‌ فعال‌ و مؤثر در كنار همسرش‌ داشت‌ تا اینكه‌ سرانجام‌ در محاصره‌ دوم‌ سوسنگرد در 22 آبان‌ 1359 ش‌ (13 نوامبر 1980 م‌) در حالی‌ كه‌ با خودرویی‌ به‌ رانندگی‌ شوهرش‌، اَسناد و مدارك‌ نظامی‌ سپاه‌ این‌ شهر را برای‌ آن‌كه‌ به‌ دست‌ دشمن‌ نیفتد به‌ اهواز انتقال‌ می‌داد مواجه‌ با قطع‌ جاده‌ سوسنگرد ـ اهواز، در حد فاصل‌ روستای‌ ابوحمیزه‌ و سوسنگرد، توسط‌ دشمن‌ شد كه‌ به‌ دست‌ نیروهای‌ متجاوز اسیر گردید و چند سالی‌ در اسارت‌ دژخیمان‌ بود .

 

    خواهر جانباز خانم‌ آمنه‌ وهاب‌ زاده‌ كه‌ از بانوان‌ مبارز می‌باشد و در جهت‌ پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ تلاشهای‌ مؤثری‌ نموده‌ است‌، در نماز جمعه‌ مسؤول‌ انتظامات‌ بود كه‌ منافقین‌ با ترفندی‌ حمله‌ كردند و پایش‌ را شكستند. وی‌ در روز نهم‌ مهرماه‌ سال‌ 1359 ش‌ (اول‌ اكتبر 1980 م‌) همراه‌ با 250 نفر بانوی‌ امدادگر كه‌ او سرپرستی‌ آنان‌ را عهده‌دار بود و روی‌ چادرشان‌ كفن‌ به‌ بر داشتند عازم‌ جبهة‌ نور علیه‌ ظلمت‌ گردید. اعزام‌ اول‌ او حدود سه‌ ماه‌ طول‌ كشید و بار دوم‌ راهی‌ خرمشهر گردید. او می‌گوید در سوسنگرد به‌ دلیل‌ شرایط‌ محیطی‌، خانه‌ و سنگر یكی‌ بود. به‌ فاصلة‌ دو یا سه‌ كیلومتری‌ خط‌ مقدم‌ بودیم‌ كه‌ خبر آوردند خانة‌ یكی‌ از پاسداران‌ بومی‌ مورد حمله‌ چند نفر عراقی‌ قرار گرفته‌ است‌. همراه‌ برادران‌ به‌ آن‌جا رفتم‌. همسرش‌ تا توانسته‌ بود از خود مقاومت‌ نشان‌ داده‌ و در جایی‌ كه‌ به‌ او حمله‌ كرده‌ بودند قصد داشته‌ از پنجره‌ فرار كند كه‌ عراقیها به‌ او حمله‌ كرده‌ و موهایش‌ را گرفته‌ و او را از ناحیه‌ گیسوان‌ آویزان‌ كرده‌ بودند. برادران‌ موفق‌ شدند عراقی‌ را هلاك‌ كنند، پیكر نیمه‌ جان‌ این‌ زن‌ مقاوم‌ را كه‌ پایین‌ آوردیم‌، پوست‌ سرش‌ كنده‌ شده‌ بود. تمام‌ بدنش‌ را با دندان‌ یا وسیلة‌ دیگر زخمی‌ نموده‌ بودند. پیكر خونین‌ او را به‌ اهواز انتقال‌ دادیم‌ كه‌ خیلی‌ تأثیر برانگیر بود. آن‌ زن‌ مظلوم‌ و مقاوم‌، سند افتخار آفرینی‌ بانوان‌ در صحنه‌های‌ ایثار می‌باشد. خانم‌ آمنه‌ وهاب‌ زاده‌، تا سال‌ 1362 ش‌ (1983 م‌) در جبهه‌ بود و تنها برای‌ تعویض‌ نیرو، انتقال‌ مجروحین‌ بدحال‌ به‌ تهران‌ و شهرهای‌ دیگر جبهه‌ را ترك‌ می‌نمود و در این‌ مدت‌ هفت‌ بار مجروح‌ گردید. او 36 ماه‌ در جبهه‌های‌ جنوب‌ و نه‌ ماه‌ در مناطق‌ غرب‌ بود. در شهرستان‌ سردشت‌ ،موج‌ گرفتگی‌ موجب‌ مجروح‌ شدن‌ وی‌ گردید و در جبهه‌ غرب‌ دچار جراحت‌ شیمیایی‌ گشت‌. او جانباز 70% شیمیایی‌ است‌ و از ناحیه‌ دستگاه‌ گوارش‌، ریه‌ها، چشمها و گوش‌ دچار صدمات‌ و لطمات‌ جدی‌ گردیده‌ است‌ .

 

 شهامت‌ بانوان‌ در آبادان‌

 

    با شروع‌ نائره‌ جنگ‌ و تهاجم‌ به‌ شهر مقاوم‌ آبادان‌ به‌ منظور مقابله‌ و دفاع‌ از این‌ دیار و دفع‌ تجاوز دشمن‌ ،از همان‌ ابتدا خواهران‌ متعهد و شجاع‌ داوطلبانه‌ به‌ یاری‌ سپاهیان‌ و نیروهای‌ مردمی‌ و نظامی‌ و انتظامی‌ شتافته‌ و در اموری‌ چون‌ احداث‌ سنگر و تهیه‌ مواد آتش‌ زا و كوكتل‌ مولوتوف‌ و تدارك‌ وسایل‌ و مایحتاج‌ رزمندگان‌ و امداد و درمان‌ و معالجه‌ مجروحین‌ مستقیماً حضوری‌ فعال‌ و مؤثر داشته‌اند و اوج‌ حضور حماسی‌ و شجاعانه‌ بانوان‌ آبادانی‌ پس‌ از محاصره‌ شهر و در تنگنا قرار دادن‌ مردمِ باقی‌ مانده‌ در شهر ،نمودِ چشمگیرتری‌ دارد به‌ نحوی‌ كه‌ اكثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ همسران‌ و خواهران‌، مادران‌ و دختران‌ سپاهیان‌ و نیروهای‌ مردمی‌ و رزمنده‌، حاضر به‌ ترك‌ خانه‌ و كاشانة‌ خود و تنها گذاشتن‌ همسر، برادران‌ و مبارزان‌ شهر نشده‌ و با تقبل‌ رنج‌ و مشقات‌ زندگی‌ طاقت‌ فرسا در شهری‌ جنگ‌ زده‌ ،تحمل‌ همه‌ نوع‌ مصایب‌ را نموده‌ و تا پای‌ مجروح‌ شدن‌ و به‌ شهادت‌ رسیدن‌ خود، فرزندان‌، مردان‌ و وابستگان‌ ،دلاورانه‌ مقاومت‌ كردند و هر روز شاهد به‌ خون‌ خفتن‌ عزیزانی‌ بودند كه‌ زینب‌ گونه‌ آنان‌ را تشییع‌ و دفن‌ نموده‌ و به‌ درمان‌ و معالجه‌ مجروحان‌ در بیمارستانها همت‌ گمارده‌ بودند، در امر تدارك‌، تهیه‌ خوراك‌ و غذای‌ رزمندگان‌ فعال‌ بودند و در كنار همة‌ امور و پشتیبانیهای‌ محورهای‌ خطوط‌ دفاعی‌ در نمازهای‌ پر صلابت‌ و دشمن‌ شكن‌ شهر كه‌ تحت‌ هیچ‌ شرایط‌ سخت‌ و حاد ترك‌ نگردید، شركت‌ و با حضور شكوهمند خویش‌ روحیة‌ سلحشوران‌ را تقویت‌ می‌كردند كه‌ آمار بالای‌ جانبازان‌ و شهدای‌ زن‌ آبادان‌ خود مؤیدی‌ روشن‌ بر این‌ ادعاست‌. این‌ حضور و مشاركت‌ تا پایان‌ جنگ‌ ـ مگر در مواردی‌ كه‌ به‌ دستور فرماندهان‌ نظامی‌ دستور تخلیه‌ شهر داده‌ می‌شد - به‌ طور مستمر ادامه‌ داشت‌. اسارت‌ تعدادی‌ از زنان‌ خود حكایتی‌ گویا و روشن‌ از حضور زنان‌ متعهد در سنگرهای‌ پشتیبانی‌، امداد و درمان‌ است‌ كه‌ حتی‌ حاضر به‌ رها نمودن‌ مجروحین‌ به‌ بهای‌ اسارت‌ نشده‌ و مسؤولیت‌ و مشاركت‌ خویش‌ را تا انتها به‌ پایان‌ رسانیدند .

 

    معصومه‌ آبادی‌ كه‌ از اهالی‌ آبادان‌ بود در آغاز جنگ‌ تحمیلی‌ به‌ عنوان‌ نمایندة‌ فرمانداری‌ این‌ شهر در پرورشگاه‌ و بیمارستانهای‌ آبادان‌ و مسؤولیت‌ خروج‌ كودكان‌ از منطقه‌ را عهده‌ دار گردید و در راستای‌ همان‌ مأموریت‌ و به‌ منظور امداد رسانی‌ به‌ رزمندگان‌ در تاریخ‌ 23 مهر 1359 (15 اكتبر 1980 م‌) از سر بندر، عازم‌ آبادان‌ گشت‌ اما به‌ همراه‌ تنی‌ چند از پزشكان‌ و پزشكیاران‌ در حوالی‌ آبادان‌ به‌ دست‌ نیروهای‌ بعثی‌ كه‌ خود را با لباس‌ سپاه‌ مخفی‌ كرده‌ بودند ،اسیر گردید. او پس‌ از تحمل‌ چهل‌ ماه‌ اسارت‌ و استقامت‌ در برابر شكنجه‌ها و فشارهای‌ قوای‌ عراق‌ در دهم‌ بهمن‌ ماه‌ سال‌ 1362 ش‌ (30 ژانویه‌ 1983 م‌) از اسارت‌ رهایی‌ یافت‌ و از طریق‌ فرودگاه‌ تركیه‌ به‌ ایران‌ بازگشت‌ .

 

 تداركات‌ و پشتیبانی‌ رزمندگان‌

 

    در این‌ صحنه‌ نیز زنان‌ فداكار نهایت‌ تلاش‌ و كوشش‌ خود را جهت‌ یاری‌ رساندن‌ به‌ رزمندگان‌ اسلام‌ انجام‌ دادند. امام‌ خمینی‌ در این‌ مورد فرموده‌اند:« شما در تاریخ‌ نگاه‌ كنید از صدر تاریخ‌ تا آخر. اگر پیدا كردید یك‌ جایی‌ را كه‌ زنها و زنهای‌ جوانی‌ كه‌ حالا باید فرض‌ كنید كه‌ بروند سراغ‌ جوانی‌اشان‌، و پیرزنش‌، پیرمردش‌، این‌ طور كوشش‌ كند در اینكه‌ پشتیبانی‌ از ارتشش‌ بكند، پشتیبانی‌ از پاسدارهایش‌ بكند» .

 

     خواهران‌ بسیجی‌ علاوه‌ بر آنكه‌ در ستادهای‌ پشتیبانی‌ و تداركات‌، حضور فعال‌ داشتند ،در بیمارستانها به‌ عنوان‌ امدادگر نقش‌ ارزنده‌ای‌ در بهبود مجروحین‌ ایفا نمودند. بانوان‌ در خصوص‌ پتوشویی‌، لباسشویی‌ رزمندگان‌، رفوی‌ لباس‌ و ملحفه‌ و تعمیر پوتین‌ در مناطق‌ جنگی‌ حضور دلگرم‌ كننده‌ای‌ برای‌ حماسه‌ آفرینان‌ داشتند، كم‌ نیستند زنانی‌ كه‌ در هنگام‌ مهاجرت‌ با تمام‌ سختیهایی‌ كه‌ آوارگی‌ در بر دارد آنان‌ به‌ تنهایی‌ و در غیاب‌ مردان‌ مدافع‌ شهرها بوده‌ و مسؤولیت‌ سرپرستی‌ خانواده‌ را به‌ عهده‌ گرفته‌ و دم‌ برنیاورده‌اند .

 

    بانوان‌ در كانونهایی‌ چون‌ انجمن‌ اسلامی‌ ،سنگرنشینان‌ را حمایت‌ كردند، همچنین‌ حداقل‌ معیشت‌ و دارایی‌ زینتی‌ خویش‌ را به‌ رزمندگان‌ اختصاص‌ دادند و با برپایی‌ جلسات‌ روضه‌ خوانی‌، برگزاری‌ دعا و نیایش‌ از حمایت‌ معنوی‌ نیز دریغ‌ نورزیدند. مادران‌ در هنگام‌ شهادت‌ فرزندان‌ برومندشان‌ زیباترین‌ رجزها و شعارها و مرثیه‌های‌ مبارزه‌ طلبانه‌ را بر زبان‌ جاری‌ می‌ساختند و هر بار با رویی‌ گشاده‌تر آمادگی‌ بیشتر خود را برای‌ تقدیم‌ دیگر فرزندانشان‌ به‌ پیشگاه‌ اسلام‌ اعلام‌ می‌كردند. در پشت‌ جبهه‌ سنگین‌ترین‌ وظیفه‌ در بیمارستانهای‌ صحرایی‌ و در شهرها به‌ مجروحین‌ و مصدومین‌ جنگ‌ تعلق‌ داشت‌ كه‌ این‌ مسؤولیت‌ بر عهده‌ زنان‌ فداكار بهیار و پرستار و پزشك‌ بود .

 

    حضور فعال‌ خواهران‌ بسیجی‌ در بخش‌ تولید لباسهای‌ ضد شیمیایی‌ رزمندگان‌ از دیگر جلوه‌های‌ ایثار این‌ فداكاران‌ است‌. این‌ خواهران‌ در مراكزی‌ كه‌ مواد خنثی‌ كننده‌ مواد شیمیایی‌ بسته‌ بندی‌ می‌شد و نیز در مراكزی‌ كه‌ لباسهای‌ ضد شیمیایی‌ رزمندگان‌ چسب‌ زنی‌ می‌گردید و خود این‌ چسبها از تركیبهای‌ شیمیایی‌ عارضه‌ دار بود، مشغول‌ خدمت‌ به‌ اسلام‌ بودند. بسیج‌ خواهران‌ برای‌ مقابله‌ با فعالیتهای‌ ضد انقلاب‌ و منافقین‌ در خصوص‌ اطلاعات‌ و عملیات‌، حضور پر تحرك‌ و چشمگیری‌ داشتند. خواهران‌ دانش‌ آموز علاوه‌ بر كمكهای‌ به‌ ظاهر اندك‌ اما ارزشمند با نامه‌های‌ تكان‌ دهنده‌ و لبریز از احساسات‌ مذهبی‌ و علایق‌ درونی‌ به‌ مبارزان‌، از راه‌ دور رزمندگان‌ اسلام‌ را تهییج‌ و برای‌ پیروزی‌ آنان‌ علیه‌ كفر و ستم‌ دعا می‌كردند .

 

 نقشهای‌ تربیتی‌ و عاطفی‌

 

    بانوان‌ ضمن‌ محدود نگاه‌ داشتن‌ سطح‌ توقعات‌ خود در غیاب‌ مردان‌ تمامی‌ مسؤولیتهای‌ پرورشی‌ و اقتصادی‌ خانواده‌ را عهده‌ دار شدند و واقع‌ بینی‌ ناشی‌ از مشكلات‌ جنگ‌ از جمله‌ خاموشیهای‌ بی‌ وقفه‌، كم‌ آبی‌، كمبود مواد غذایی‌ و گرانی‌ را تحمل‌ كردند و با آگاهی‌ از شرایط‌، ساده‌ زیستی‌ و قناعت‌ را بیش‌ از پیش‌ نصب‌ العین‌ خود قرار داده‌ و حال‌ و هوای‌ روحانی‌ و ملكوتی‌ جبهه‌ها را به‌ زیباترین‌ شكل‌ در خانه‌ها به‌ نمایش‌ گذاشتند .به‌ رغم‌ فضای‌ تبلیغاتی‌ مسموم‌ بوقهای‌ وابسته‌ به‌ استكبار و نفاق‌، زنان‌ به‌ جهانیان‌ نشان‌ دادند كه‌ ملت‌ ایران‌ قوی‌ و دارای‌ عزمی‌ والا و روحیه‌ای‌ بالاست‌. این‌ استقامت‌ و اراده‌ پولادین‌ آن‌گاه‌ بیشتر تجلی‌ می‌كرد كه‌ زنی‌ چند نفر از عزیزانش‌ را از دست‌ می‌داد، چنانكه‌ هفت‌ پسر، دو برادر، شوهر و داماد بانویی‌ به‌ شهادت‌ رسید اما او همچنان‌ مقاوم‌ و استوار بود و بی‌تابی‌ نمی‌كرد. بدین‌ جهت‌ است‌ كه‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ حضرت‌ آیت‌ الله‌ خامنه‌ای‌ فرموده‌اند: استقامت‌ و ثباتی‌ كه‌ مادران‌ ،همسران‌ و خواهران‌ شهدا از خود نشان‌ داده‌اند، انسان‌ را حیرت‌ زده‌ می‌كند .

 

    نمونه‌ دیگر از صحنه‌های‌ شكوهمند ایثار بانوان‌، ازدواج‌ آنان‌ با جانبازان‌ است‌. خواهر رؤوفی‌ فرد می‌گوید از وقتی‌ با جانبازی‌ ازدواج‌ كرده‌ام‌ ،احساس‌ سعادت‌ و خوشبختی‌ می‌كنم‌ !    خواهر فاطمه‌ جم‌ نیز انگیزه‌ ازدواج‌ با یك‌ جانباز را جلب‌ رضایت‌ خدا دانسته‌ و می‌افزاید كه‌ همین‌ موضوع‌ خود یك‌ نوع‌ فداكاری‌ است‌ ولی‌ نیاز به‌ ایمان‌ دارد و با توجه‌ به‌ حق‌، مشكلات‌ نادیده‌ انگاشته‌ شده‌ و حتی‌ احساس‌ خوشبختی‌ می‌نمایم‌.

     آن‌ زن‌ پاكدامنی‌ كه‌ ازدواج‌ با یك‌ جانبازی‌ را كه‌ از ناحیه‌ چشم‌ صدمه‌ دیده‌ و پاهایش‌ قطع‌ شده‌ افتخار می‌داند واقعاً به‌ مقام‌ والای‌ انسانی‌ رسیده‌ و هر انسان‌ آزاده‌ای‌ از این‌ ایثار، درس‌ اخلاص‌ و دیانت‌ و ولایت‌ را فرا می‌گیرد.

    امام‌ خمینی‌ می‌فرماید:«... اینجانب‌ در طول‌ این‌ جنگ‌ صحنه‌هایی‌ از مادران‌، خواهران‌ و همسران‌ عزیز از دست‌ داده‌ دیده‌ام‌ كه‌ گمان‌ ندارم‌ در غیر این‌ انقلاب‌ نظیری‌ داشته‌ باشد آن‌چه‌ برای‌ من‌ یك‌ خاطره‌ فراموش‌ نشدنی‌ است‌ با اینكه‌ تمام‌ صحنه‌ها چنین‌ است‌ ازدواج‌ یك‌ دختر جوان‌ با یك‌ پاسدار عزیز است‌ كه‌ در جنگ‌ هر دو دست‌ خود را از دست‌ داده‌ و از هر دو چشم‌ آسیب‌ دیده‌ بود. روح‌ بزرگ‌ و سرشار از صفا و صمیمیت‌ گفت‌: حال‌ كه‌ نتوانستم‌ به‌ جبهه‌ بروم‌ بگذار با این‌ ازدواج‌ دین‌ خود را به‌ انقلاب‌ و به‌ دینم‌ ادا كرده‌ باشم‌...».

 

جمعه 25/4/1389 - 17:52
ازدواج و همسرداری

ویل دورانت مى‏گوید:

 

«در سرتاسر زندگى انسان،به اجماع همه،عشق از هر چیز جالب توجه‏تر است وتعجب اینجاست كه فقط عده كمى درباره ریشه و گسترش آن بحث كرده‏اند.در هرزبانى دریایى از كتب و مقالات،تقریبا از قلم هر نویسنده‏اى درباره عشق پیدا شده‏است و چه حماسه‏ها و درامها و چه اشعار شور انگیز كه درباره آن به وجود آمده‏است،و با اینهمه چه ناچیز است تحقیقات علمى محض درباره این امر عجیب واصل طبیعى آن و علل تكامل و گسترش شگفت انگیز آن،از آمیزش ساده‏پروتوزوئا تا فداكارى دانته و خلسات پتراك و وفادارى هلوئیز به آبلارد.» (1)

 

ما در صفحات قبل گفتیم آنچه مجموعا از گفته‏هاى علماى قدیم و جدید درباره‏ریشه و هدف عشق و یگانگى یا دو گانگى آن با میل جنسى استنباط مى‏شود سه نظریه‏است،و گفتیم عشق،هم در غرب و هم در شرق از شهوت تفكیك شده و امر قابل ستایش و تقدیسى شناخته شده است،ولى این ستایش و تقدیس آن طور كه مااستنباط كرده‏ایم از دو جنبه مختلف بوده است كه قبلا توضیح داده شد.

 

مطلب عمده در اینجا رابطه عشق و عفت است.باید ببینیم این استعداد عالى وطبیعى در چه زمینه و شرایطى بهتر شكوفان مى‏گردد؟آیا آنجا كه یك سلسله مقررات‏اخلاقى به نام عفت و تقوا بر روح مرد و زن حكومت مى‏كند و زن به عنوان چیزى‏گرانبها دور از دسترس مرد است این استعداد بهتر به فعلیت مى‏رسد یا آنجا كه‏احساس منعى به نام عفت و تقوا در روح آنها حكومت نمى‏كند و اساسا چنین مقرراتى‏وجود ندارد و زن در نهایت ابتذال در اختیار مرد است؟اتفاقا مساله‏اى كه غیر قابل‏انكار است این است كه محیطهاى به اصطلاح آزاد مانع پیدایش عشقهاى سوزان وعمیق است.در این گونه محیطها كه زن به حال ابتذال در آمده است فقط زمینه براى‏پیدایش هوسهاى آنى و موقتى و هر جایى و هرزه شدن قلبها فراهم است.

 

اینچنین محیطها محیط شهوت و هوس است نه محیط عشق به مفهومى كه‏فیلسوفان و جامعه شناسان آن را محترم مى‏شناسند یعنى آن چیزى كه با فداكارى واز خود گذشتگى و سوز و گداز توام است،هشیار كننده است،قواى نفسانى را در یك‏نقطه متمركز مى‏كند،قوه خیال را پر و بال مى‏دهد و معشوق را آنچنانكه مى‏خواهد درذهن خود رسم مى‏كند نه آنچنانكه هست،خلاق و آفریننده نبوغها و هنرها و ابتكارهاو افكار عالى است.

 

بهتر است اینجا مطلب را از زبان خود دانشمندانى كه طرفدار اصول نوینى دراخلاق جنسى مى‏باشند بشنویم.ویل دورانت مى‏گوید:

 

«یونانیان شعر عاشقانه را گرچه در مورد غیر طبیعى آن(عشق مرد به مرد)باشدمى‏شناختند،و داستانهاى هزار و یك شب نشان مى‏دهد كه سرودهاى عاشقانه ازقرون وسطى جلوتر بود ولى ترغیب عفت و پاكدامنى از طرف كلیسا كه او را به‏علت دور از دسترس بودن،جذابیت‏بخشید مایه نضج غزل عاشقانه گردید.حتى‏لارشفوكو نویسنده نیش زن بزرگ مى‏گوید:«چنین عشقى براى روح عاشق مانندجان براى بدن است‏»...این استحاله میل جسمانى را به عشق معنوى چگونه توجیه‏كنیم؟چه موجب مى‏شود كه این گرسنگى حیوانى چنان صفا و لطف بپذیرد كه اضطراب جسمانى به رقت روحى تبدیل شود؟آیا رشد تمدن است كه به علت‏تاخیر انداختن ازدواج موجب مى‏شود تا امیال جسمانى بر آورده نشود و به‏درون نگرى و تخیل سوق داده شود و محبوب را در لباس رنگارنگى از تخیلات‏امیال نابرآورده جلوه‏گر سازد؟آنچه بجوییم و نیابیم عزیز و گرانبها مى‏گردد. زیبایى یك شئ چنانكه خواهیم دید بستگى به قدرت میل به آن شئ دارد،میلى كه‏با ارضاء و اقناع ضعیف مى‏شود و با منع و جلوگیرى قوى مى‏گردد.» (2)

 

هم او مى‏گوید:

 

«به عقیده ویلیام جیمز حیا امرى غریزى نیست،بلكه اكتسابى است.زنان دریافتندكه دست و دل بازى مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند... زنان بى‏شرم جز در موارد زود گذر براى مردان جذاب نیستند.خود دارى از انبساط،و امساك در بذل و بخشش بهترین سلاح براى شكار مردان است.اگر اعضاى نهانى‏انسان را در معرض عام تشریح مى‏كردند توجه ما به آن جلب مى‏شد ولى رغبت وقصد به ندرت تحریك مى‏گردید.

 

مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیاست و بدون آنكه بداند حس مى‏كند كه این‏خود دارى ظریفانه از یك لطف و رقت عالى خبر مى‏دهد.حیا(و در نتیجه عزیزبودن زن و معشوق واقع شدن او براى مرد)پاداشهاى خود را پس انداز مى‏كند ودر نتیجه نیرو و شجاعت مرد را بالا مى‏برد و او را به اقدامات مهم وا مى‏دارد و قوایى‏را كه در زیر سطح آرام حیات ما ذخیره شده است‏بیرون مى‏ریزد.» (3)

هم او مى‏گوید:

 

«امروز لباسهاى سنگین فشار آور كه مانند موانعى بودند از میان رفته‏اند و دخترامروز خود را با جسارت تمام از دست لباسهاى محترمانه‏اى كه مانع حمل بود رهانیده است.دامنهاى كوتاه بر همه جهانیان بجز خیاطان نعمتى است و تنهاعیبشان این است كه قدرت تخیل مردان را ضعیف‏تر مى‏كند،و شاید اگر مردان قوه‏تخیل نداشته باشند زنان نیز زیبا نباشند!» (4)

 

برتراند راسل در كتاب زناشویى و اخلاق در فصلى كه به عنوان‏«عشق رمانتیك‏» باز كرده است مى‏گوید:

 

«اصل اساسى عشق رمانتیك آن است كه معشوق خود را بسیار گرانبها و به دست‏آوردنش را بسیار دشوار بدانیم...بهاى زیادى كه براى زن قائل مى‏شدند نتیجه‏روانشناسى اشكال تصرف وى بود.» (5)

 

و نیز مى‏گوید:

 

«از لحاظ هنرها مایه تاسف است كه به آسانى به زنان بتوان دست‏یافت و خیلى‏بهتر است كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غیر ممكن گردد...در جایى كه‏اخلاقیات كاملا آزاد باشد انسانى كه بالقوه ممكن است عشق شاعرانه داشته باشدعملا بر اثر موفقیتهاى متوالى به واسطه جاذبه شخصى خود،ندرتا نیازى به توسل‏به عالیترین تخیلات خود خواهد داشت.» (6)

 

و نیز مى‏گوید:

 

«كسانى هم كه افكار كهنه را پشت‏سر گذاشته‏اند در معرض خطر دیگرى در موردعشق به مفهوم عمیقى كه ما براى آن قائلیم قرار گرفته‏اند.اگر مردى هیچ گونه رادع‏اخلاقى در برابر خود نبیند یكباره تسلیم تمایلات جنسى شده و عشق را از كلیه‏احساسات جدى و عواطف عمیق جدا ساخته و حتى آن را با كینه همراه مى‏سازد.» (7)

 

عجبا!آقاى راسل در اینجا دم از اخلاقیات مى‏زند.مقصود او از اخلاقیات‏چیست؟او كه عفت و تقوا را محكوم مى‏كند،حتى ازدواج را مانع عشق بلكه مانع‏هیچ گونه تمتع از غیر همسر شرعى و قانونى نمى‏داند و معتقد است كه زن فقط بایدكارى بكند كه از غیر همسر قانونى بار دار نشود،او كه زنا را جز در صورت عنف و یادر صورتى كه صدمه جسمى بر طرف وارد شود مجاز مى‏شمارد!او كه اخلاق را جزتطبیق كردن و هماهنگ ساختن منافع خود با اجتماع نمى‏داند،او كه چنین فكر مى‏كندچه تصور صحیحى از اخلاقى كه مانع و رادع تمایلات جنسى و پرورش دهنده‏احساسات لطیف عشقى باشد دارد؟!

 

به هر حال،آنچه مسلم است این است كه محیطهاى اشتراكى جنسى یا شبه‏اشتراكى كه آقاى راسل و امثال او پیشنهاد و آرزو مى‏كنند،كشنده عشق به مفهومى‏است كه فیلسوفان از آن دم مى‏زنند و آن را اوج حیات و حد اعلاى شور زندگى‏مى‏خوانند،از او به عنوان معلم و مربى،الهام بخش و كیمیا یاد مى‏كنند و كسى را كه همه‏عمر از آن بى‏نصیب مانده است لایق انسانیت نمى‏شمارند.

 

یاد آورى دو نكته لازم است.یكى اینكه تفكیك عشق از شهوت و اینكه عشق،هم از لحاظ كیفیت،هم از لحاظ هدف با شهوت حیوانى و جنسى مغایر است،از آن‏جمله مسائل روحى است كه با اصول ماتریالیستى سازگار نیست ولى به هر حال موردقبول كسانى است كه در مسائل روحى مادى فكر مى‏كنند.راسل یك جا اعتراف‏مى‏كند كه:

 

«عشق چیزى بالاتر از میل به روابط جنسى است.» (8)

 

در جاى دیگر مى‏گوید:

 

«عشق براى خود غایت و اصول اخلاقى خاصى دارد كه بدبختانه تعالیم مسیحیت‏از یك طرف و عناد علیه اصول اخلاقى جنسى كه قسمتى از نسل جوان امروزطالب آنند(و خود راسل آتش افروز این عناد است!)از طرف دیگر،آنها را تحریف‏و واژگون مى‏سازد.» (9)

 

نكته دیگر اینكه به نظر مى‏رسد این حالت روحى كه مغایر با شهوت جنسى‏لااقل از لحاظ كیفیت و هدف-شناخته شده است دو نوع است و به دو صورت مختلف‏ظهور مى‏كند،یكى به صورت حالت پر شور و پر سوز و گدازى كه در نتیجه دور ازدسترس بودن محبوب و هیجان فوق العاده روح و تمركز قواى فكرى در نقطه واحد ازیك طرف،و حكومت عفاف و تقوا بر روح عاشق از طرف دیگر،تحولات شگرفى درروح ایجاد مى‏كند،احیانا نبوغ مى‏آفریند،و البته هجران و فراق شرط اصلى پیدایش‏چنین حالتى است و وصال مدفن آن است و لااقل مانع است كه به اوج شدت خودبرسد و آن تحولات شگرفى كه مورد نظر فیلسوفان است‏به وجود آورد.

 

این گونه عشقها بیشتر جنبه درونى دارد،یعنى موضوع خارجى بهانه‏اى است‏براى اینكه روح از باطن خود بجوشد و براى خود معشوقى آنچنانكه دوست داردبسازد و از دیدگاه خود آن طور كه ساخته-نه آن طور كه هست-ببیند.كم كم كار به‏جایى مى‏رسد كه به خود آن ساخته ذهنى خو مى‏گیرد و آن خیال را بر وجود واقعى وخارجى محبوب ترجیح مى‏دهد.

 

نوع دیگر،آن مهر و رقت و صفا و صمیمیتى است كه میان زوجین در طول زمان‏در اثر معاشرت دائم و اشتراك در سختیها و سستیها و خوشیها و ناخوشیهاى زندگى وانطباق یافتن روحیه آنها با یكدیگر پدید مى‏آید.اگر اجتماع،پاك و ناآلوده باشد وتمتعات زوجین همان طورى كه اصول عفاف و تقوا ایجاب مى‏كند به یكدیگراختصاص یابد،حتى در دوران پیرى كه شهوت خاموش است و قادر نیست زوجین رابه یكدیگر پیوند دهد،آن عاطفه صمیمانه سخت آنها را به یكدیگر مى‏پیوندد.

 

نفقه دادن مرد به زن و شركت عملى زن در مال مرد،از همه بالاتر اختصاص كانون‏خانوادگى و استمتاعات جنسى و اختصاص محیط بزرگ به كار و فعالیت،از علل عمده این صفا و صمیمیت است.تدابیرى كه اسلام در روابط زوجین و غیره به كار برده‏است‏سبب شده كه در محیطهاى اسلامى-بر خلاف محیط اروپاى امروز-این گونه‏صمیمیتها و مهر و صفاها و عشقها زیاد پیدا شود.

 

نوع اول مشروط به هجران و فراق است،تازیانه فراق روح را حساستر وآتشین‏تر مى‏كند،بر خلاف این نوع از عشق كه ما آن را صفا و صمیمیت مى‏نامیم واختصاص به زوجین دارد و در اثر وصال و نزدیكى كمال مى‏یابد.

 

نوع اول در حقیقت پرواز و كنش و جذب و انجذاب دو روح متباعد است و نوع‏دوم وحدت و یگانگى دو روح معاشر.فرضا كسى در نوع اول تردید كند،در نوع دوم‏نمى‏تواند تردید داشته باشد.

 

در آیه قرآن،آنجا كه پیوند زوجیت را یكى از نشانه‏هاى وجود خداوند حكیم‏علیم ذكر مى‏كند،با كلمه‏«مودت‏»و«رحمت‏»یاد مى‏كند(چنانكه مى‏دانیم‏«مودت‏»و«رحمت‏»با شهوت و میل طبیعى فرق دارد)،مى‏فرماید:

 

و من ایاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا...و جعل بینكم مودة و رحمة (10) .

 

یكى از نشانه‏هاى خداوند این است كه از جنس خود شما براى شما جفت آفریده‏است...و میان شما و آنها مهر و رافت قرار داده است.

 

مولوى چه خوب این نكته را دریافته است آنجا كه مى‏گوید:

 

زین للناس حق آراسته است زانچه حق آراست كى تانند رست چون پى یسكن الیهاش آفرید كى تواند آدم از حوا برید اینچنین خاصیتى در آدمى است مهر،حیوان را كم است،آن از كمى است مهر و رقت وصف انسانى بود خشم و شهوت وصف حیوانى بود

 

ویل دورانت این صفا و صمیمیت را كه پس از خاتمه شهوت نیز دوام پیدا مى‏كنداین طور توصیف مى‏كند:

 

«عشق به كمال خود نمى‏رسد مگر آنگاه كه با حضور گرم و دلنشین خود تنهایى پیرى و نزدیكى مرگ را ملایم و مطبوع سازد.كسانى كه عشق را فقط میل و رغبت‏مى‏دانند فقط به ریشه و ظاهر آن مى‏نگرند.روح عشق حتى هنگامى كه اثرى ازجسم بجا نمانده باشد باقى خواهد بود.در این ایام آخر عمر كه دلهاى پیر از نو با هم‏مى‏آمیزند،شكفتگى معنوى جسم گرسنه با كمال خود مى‏رسد.» (11)

 

با همه اختلافى كه میان این دو نوع عشق وجود دارد و یكى مشروط به هجران‏است و دیگرى به وصال،یكى از نوع نا آرامى و كشش و شور است و دیگرى از نوع‏آرامش و سكون،در یك جهت مشتركند:هر دو گلهاى با طراوتى مى‏باشند كه فقط دراجتماعاتى كه بر آنها عفاف و تقوا حكومت مى‏كنند مى‏رویند و مى‏شكفند.محیطهاى[اشتراكى]جنسى یا شبه اشتراكى جنسى نه قادرند عشق به اصطلاح شاعرانه ورمانتیك به وجود آورند و نه مى‏توانند در میان زوجین آنچنان صفا و رقت وصمیمیت و وحدتى-كه بدان اشاره شد-به وجود آورند.

 
جمعه 25/4/1389 - 17:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته