لطیفه و پیامک
زندگی یک دوربین است
سعی کن با صورت خندان
و شاد با ان روبرو بشی
سه شنبه 10/12/1389 - 1:16
شعر و قطعات ادبی
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد/خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
سه شنبه 10/12/1389 - 1:1
لطیفه و پیامک
مگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد
این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده رود
سه شنبه 10/12/1389 - 1:0
شعر و قطعات ادبی
با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم........
دم مــــــــــــــرگ رسیدم اما به هوای تو نمُردم....
سه شنبه 10/12/1389 - 0:58
شعر و قطعات ادبی
کردم از عقل سوالی که بگو ایمان چیست ؟
عقل در کنج دلم گفت که ایمان ادب است
آدمی زاد اگر بی ادب است انسان نیست
فرق ما بین نبی ادم و حیوان ادب است
سه شنبه 10/12/1389 - 0:57
شعر و قطعات ادبی
تا آخر عمر در دلم خواهی ماند
تنها تو چراغ محفلم خواهی ماند
ای پاكترین زلال جوشان دلم
ای آینه در مقابلم خواهی ماند
سه شنبه 10/12/1389 - 0:56
شعر و قطعات ادبی
بعد از آن دلشوره های آشنائی
بعد آن دلتنگی دل بهر شادی
بعد آواز دل من از فرار بی صدائی
آمدی ماندی تو در دل همچو آوائی نهانی
بی توامشب من دویدم باز سوی وادی بی همصدائی
ای تو تنها یاوردل کاش میماندی برایم همچو رویائی خیالی
روز من بی تو تبه شد شب من بی همسفر شد
ای تو تنها خواهش دل بی تو این دل بی ثمر شد
یاد ایام گذشته یاد ان رویای شیرین نهفته
میزند خنجر به سینه میچکد اشکی به گونه
میدهد هر دم عذابم این که دل را پس فرستاد
آنکه اول در خراجش کوله باری دل فرستاد
شد دل من پاره پاره در غم تو بی وفایم
شد غم تو باوفاتر از خود تو بی وفایم
ای که اشک دیدگانم شد نثارت
ای که دل را تو شکستی زیر آوار غرورت
کاش یکشب میشنیدی ناله و راز و نیازم
ای خدا تنها ترینم بازش آور من هنوز عاشق ترینم
سه شنبه 10/12/1389 - 0:54
شعر و قطعات ادبی
تمام شد نوبت عمر و به سر نرفت
خیال یار به سوی خم دگر نرفت
عجب حکایتی کند این شمع های میخانه
چه باده ها به بهای زلف زر نرفت .
سه شنبه 10/12/1389 - 0:49
سخنان ماندگار
لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
شنبه 15/8/1389 - 8:40
محبت و عاطفه
چون ما را با درد بدنیامیآورد و بلافاصله با لبخند میپذیرند
چون شیرشیشه را قبل از اینكه توی حلق ما بریزند ، پشت دستشان میریزند
چون وقتی توی اتاق پی پی میکنیم زیاد با ما بداخلاقی نمیکنند
و وقتی بعدها توی تشکمان جی جی میکنیم آبروی ما را نمیبرند
و وقتی بعدها به زندگیشان..... میزنیم فقط میگویند: خب جوونه دیگه، پیش میاد!
چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق میریزند
چون وقتی توی میهمانی خجالت میکشیم و توی گوششان میگوییم سیب می خوام، با صدای بلند میگویند
منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی میکند
و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک میزند، با پدر دعوا میکنند
چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد
چون وقتی تازه ساعت یازده شب یادمان می افتد كه فلان كار را كه باید فردا در مدرسه تحویل دهیم یادمان رفته،بعد از یك تشر خودش هم پابه پایمان زحمت میكشد كه همان نصف شبی تمامش كنیم
چون وسط سریالهای ملودرام گریه میکنند
چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکرو ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند
چون شبهای امتحان و کنکور پابه پای ما کم میخوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند
به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه میکند و نذر می کند و پوتینهایمان را در هر مرخصی واکس میزند
چون وقتی شب عروسی ما داماد ازش خداحافظی میكند با چشمانی پر از اشك سفارشمان را میكند ما را به داماد میسپارد
چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که واقعا باور میکنیم شاخ قول شکاندهایم
چون موقع مطالعه عینک میزند و پنج دقیقۀ بعد در حالیكه عینكش به چشمش است میپرسد:این عینك منو ندیدین؟
چون هیچوقت یادشان نمیرود که از کدام غذا بدمان میآید و عاشق كدام غذاییم ،حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوریم
چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است كه وای بچم خسته شد بسكه مریض داری كرد
و چون هروقت باهاش بد حرف میزنیم و دلش رو برای هزارمین بار میشكنیم،چند روز بعد همه رو از دلش میریزه بیرون وخودش رو گول میزنه كه بخشش از بزرگانه
چون مادرند
شنبه 15/8/1389 - 8:38