قرآن
معناى زندگى از منظر قرآن
قرآن در باب معناى زندگى پیشنهادى ارائه مىدهد كه درواقع همان نظریه بىپیرایه و تحریف نشده ادیان توحیدى است كه بر هدفدارى كیهان و تقاضاى سرشت انسان تكیه دارد. به رغم وسوسهافكنىهاى داخلى و خارجى گذشته و تلاشهاى مستمر، گسترده و پرهزینه جهان شكل گرفته بر اصول روشنگرى و رنسانس، دیدگاه قرآن همچنان با صلابت، سلامت و قدرت در سیماى زندگى بخشى از جامعه بشرى مىدرخشد و به سایر انسانها نیز نوید آرامش، آسایش و سعادت مىدهد.
جان هیك، خوشبینى كیهانى در اسلام را مستند به این دادههاى قرآنى مىداند كه در اول هر سوره كلمات «به نام خداى بخشنده مهربان» تكرار شده و نامهاى نودونه گانه خداوند مشتمل است بر: حب، احسان، لطف، رحمت، بخشش، گذشت، جود، شفقت64، ولى، غفار، وهاب، رزاق، صبور، كریم، ودود، محیى، عفو، رحیم، هادى و این كه خداوند همه گناهان را مىآمرزد65 و اراده او تحقق خواهد یافت، وى درباره امیدآفرینى و قدرت جهتدهى و امیدآفرینى اسلام مىگوید:
«در واقع واقعیت زندگى پس از مرگ و مواجهه با خداى بخشنده اما عادل، عموماً امروز در درون اسلام در قیاس با یهودیت یا مسیحیت كه هر دوى آنها عمیقاً از روشنگرى اروپایى تأثیر پذیرفتهاند، نیرومندتر است»، «اسلام به عنوان چارچوبى براى زندگى، صخره ثبات، و استوارى و سرچشمه ایمان و اعتماد میلیونها انسان بوده است كه اكثراً در آنچه كه اكنون جهان سوم نامیده مىشود زندگى مىكنند... این ثبات از اطاعت نسبت به قانون الهى ناشى مىشود كه به توصیه نوعى شیوه زندگى كامل مىپردازد و در همان حال هنگامى كه انسان قصور مىورزد، در انتظار رحم و شفقت خداوند است. توكل و ایمان به خداوند مردان و زنان را از مصائب زندگى نجات مىبخشد».66
جان هیك در آموزههاى اصیل ادیان بزرگ جهان نسبت به معناى كل حیات، نوعى همانندى را مشاهده مىكند و بر این باور است كه جهانبینى ادیان مىتواند خاستگاه گرایشها، شیوه زندگى خاص و تعیّن هدف شمرده شود.67 ولى امتیاز اسلام در این است كه هم اكنون به صورت عینى و ملموس مشغول ایفاى چنین نقشى در زندگى مسلمانان است.
چنین مزیتى، ترسیم و تصویر هر چه بهتر نگاه قرآن را در رابطه با معناى زندگى، ضرورى نشان مىدهد تا انسان مسلمان با تقلید از غرب، گرفتار درد بىمعنایى نگردد.
تصور كلى معنا
در تصور قرآن نظام كیهانى در خدمت انسان است تا در پرتو ارتباط با خدا به كمال مطلوب68 و سعادت جاودانه برسد، به عبارت دیگر جهان به شمول سرشت انسان، وى را به سوى خدا مىخواند تا زندگیش جهت پیدا كند. این فراخوانى در قالب بعثت و نبوت، شكل تشریح شده خود را بازمىیابد تا فرصت سیر تعالى طلبانه براى انسان بیش از پیش فراهم آید.
این كه آفرینش آسمانها و زمین و هر آنچه در آن هاست، هدفمند صورت گرفته است، در جاى جاى قرآن به چشم مىخورد و غایتمندى و حكیمانه بودن آفرینش آنها مورد تأكید قرار مىگیرد. در آیاتى، تذكر داده مىشود كه برخوردار زیستن انسان، جزء اهداف آفرینش هستى مىباشد، و او ضمن استفاده از بركات كیهانى در جهت بهسازى زندگى این جهانى، از طریق تماشاى نشانههاى نهفته در متن هستى، به شناخت خداوند نایل مىآید.69 در این رابطه مطالعه دو آیه زیر به عنوان نمونه كافى مىنماید كه مىگوید:
«إن فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لایآت لأولى الألباب الذین یذكرون اللَّه قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفكّرون فى خلق السموات و الأرض ربنّا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار» (آل عمران /190)
«بىشك در آفرینش آسمانهاو زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانههایى براى خردمندان است، همانا كه خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىكنند و در مورد آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند (و مىگویند): پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریدهاى! منزهى تو. ما را از عذاب آتش مصون دار.»
«اللَّه الذى سخّر لكم البحر لتجرى الفلك فیه بأمره و لتبتغوا من فضله لعلكم تشكرون و سخّر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جمیعاً منه إن فى ذلك لآیات لقوم یتفكرون» (جاثیه /12-13)
«خداوند همان كسى است كه دریا را مسخّر شما كرد تا كشتىها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانید از فضل او بهره گیرید و شاید شكر نعمتهایش را بجا آورید. او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخت، در این نشانههایى است براى كسانى كه مىاندیشند.»
نگاه هستى شناختى قرآن، خود انسان را نیز تجلىگاه نشانههاى خداوند و خاستگاه رویكرد به او مىشناسد، به این دلیل كه در آفرینشش (همچون كل جهان) نشانههاى خدا و در سرشتش میل به او نهفته است. آفرینش حكیمانه هر انسان و نداى وجدان او با هم زمینه رهایى از غفلت و ارتباطگیرى فعال با خدا را فراهم مىآورد. بر این اساس قرآن تمام دین خدا را پدیده تعبیه شده در سرشت انسان دانسته و روى آوردن به آن را تسلیم شدن به نداى ضمیر خود او قلمداد مىكند.
«و فى الارض آیات للموقنین و فى أنفسكم أفلا تبصرون» (ذاریات 20-21)
و در زمین آیاتى براى اهل یقین است و در وجود خود شما نیز آیاتى است! آیا نمىبینید!
«إنّ فى السموات و الأرض لآیات للمؤمنین و فى خلقكم و ما یبث من دابة ءایات لقوم یوقنون» (جاثیه /3-4)
«بى تردید در آسمانها و زمین نشانههایى براى مؤمنان وجود دارد و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى پراكنده شده، نشانههایى است براى اهل یقین.»
«فأقم وجهك للدین حنیفا فطرت اللَّه التى فطر الناس علیها» (روم /30)
«پس روى خود را متوجه آیین خالص كن كه فطرت خداوندى است كه انسان را بر آن آفریده است.»
رسالت آسمانى كه شكل تبیین شده و سامان یافته هدایت آفرینش و سرشت انسان را به ارمغان آورده است، نیز دعوت به سوى خدا، و پیامبر، دعوت كننده به سوى خدا نام گرفته است. تعبیر «و داعیا الى اللَّه» احزاب /46 و «داعى اللَّه» احقاف /32، «ادعوا الى اللَّه» یوسف /108 گواه قرآنى این نام گذارى مىباشد. گویا انسان در غیاب نبوت و بعثت پیامبران، گوش به نداى هستى و زمزمه سرشت خود نمىدهد و خدا را هدف خود تلقى نمىنماید، در اثر این غفلت در دام هدفهاى تخیلى اسیر مىشود. بر این اساس نوعى دورى و فاصله معنوى پدید مىآید. با توجه به چنین واقعیت روحى، قرآن از عبارت بازگشت به سوى خدا استفاده نموده و از داشتن وسیله تقرب و نزدیكى به او سخن مىگوید:
«و أنیبوا الى ربكم و أسلموا له» (زمر /54)
«به سوى پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید.»
«اللَّه یجتبى الیه من یشاء و یهدى الیه من ینیب» (شورى /13)
«خداوند هر كه را بخواهد بر مىگزیند و كسى را كه به سوى او باز گردد راهنمایى مىكند.»
«یا ایّها الذین آمنوا اتقوا اللَّه و ابتغوا الیه الوسیلة» (مائده /35)
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! تقواى الهى پیشه نموده و در پى وسیله تقرب به او باشید.»
يکشنبه 25/7/1389 - 16:54
قرآن
برون رفت و پیشنهادها
سنگینى حس بىمعنایى براى متدیّن و بىدین قابل درك است. دانشمندان - اعم از دیندار و بىدین - به رهایى انسانها از این نوع رنجورى، مىاندیشند و پیشنهاد ارائه مىدهند تا به زندگى شور و نشاط منطقى بدهند.
پیشنهادها به سه دسته، تقسیمپذیرند: منكران هدف كیهانى در پى تصویر معناى قراردادى و درون زادند و به نههاى مختلف در این وادى سخن گفتهاند. از باب نمونه نیچه از اراده آهنین سخن مىگوید و نجات انسان را به مبارزه قهرمانانه كه خواست قدرتمندان است گره مىزند.42 كسانى چون راسل بازگشت به روحیه علمى را كلید حل مشكل شمردهاند.43 والتر. تى. استیس كه هدف كیهانى را توهم بزرگ دانسته و بر رهایى از آن تأكید دارد، بالا بردن سطح فرهنگ و آموزش زندگى سعادتمندانه و دلبستگى به توهمهاى كوچك سعادتزا، توهم عشق، قدرت، شهرت و...، را تأمینكننده رضایت به زندگى،44 مىشناسد.
نوع دوم، پیشنهاد كسانى است كه خدا را قبول دارند ولى براى یافتن معناى زندگى، به جاى مطالعه كیهان و اهداف (كیهانى بیشتر به مطالعات روانشناختى توجه نموده و پاسخ «معناى زندگى چیست» را در داخل وجود خود انسان جستوجو مىكنند.
تولستوى (اصلاحطلب نامدار روس) از این دسته است. وى انسان را پىگیر سعادت شخص و تأمین نیازهاى زندگى حیوانى خود مىشناسد ولى براى او توفیق دستیابى به معناى زندگى و سعادت انسانى را نیز پیشبینى مىكند.
نامبرده معتقد است كه در وجود هر انسانى، در اثر تابش عقل، وجدان حساس در زمان ناشناختهاى، فعال مىشود و تعقیب سعادت شخصى را - به دلیل اصطكاك منافع شخصى افراد - ویرانگر و خصومتزا - معرفى مىكند و تأكید دارد كه تحقق چنین هدفى - به دلیلى حركت زندگى به سوى مرگ افزایش تلخكامىها - ناممكن مىباشد.45
تولستوى در كتاب «فلسفه زندگى» مىخواهد ثابت كند كه وجدان حساس كه همان عقل است انسان را به شناخت نوامیس مسلط بر ماده، نبات و حیات حیوانى و چگونگى تبعیت موجودات از آنها، فرامىخواند تا به او بفهماند كه ذات حیوانى او نیز باید از ناموس عقل اطاعت كند.46 عقل مىگوید سعادت شخصى خود را انكار كن تا به سعادت حقیقى برسى، وقتى كه تمام كائنات براى سعادت دیگران كار مىكنند تو هم دیگران را بیش از خودت دوست بدار تا دیگران نیز تو را بیش از خودشان دوست بدارند.
انسانى كه نظر عقل را مىپذیرد در پى تأمین سعادت خود و دیگران راه مىافتد و در كنار سعادت شخصى، اعاشه و بقاى حیات دیگران را نیز هدف زندگى خود مىشناسد، هیچ گاه مرگ را سبب انقطاع حیات و سعادت خود نمىداند.47
درد، الم و اندوه در نگاه تولستوى بازتاب و تازیانه مخالفت با وجدان حساس و عقل است تا انسان به سنت محبّت كه خواسته عقل است برگردد. كاهش و افزایش محبت، كاهش و افزایش رنج و عذاب را در پى دارد. حیاتى كه در راه محبت صرف مىشود در معرض تهدید درد و الم قرار نمىگیرد.48 وى مىگوید:
«مرگ و الم ناشى از خیالات ست كه ما را مىدواند تا برسیم به راه راست كه عبارت است از خضوع حیات بشرى از ناموس عقل و ظهور حیات در محبت كامل. انسانى كه به موجب قانون حیات و شریعت حُب، به راه افتاد، دیگر نه مرگى مىشناسدو نه دردى مىفهمد»49 و «وجدان حساس مىفهمد كه حیات عبارت است از فرمانبردارى دائمى ضمیر حیوانى از ناموس عقلى كه مىتواند حس مهربانى را كه در طبیعت انسان است، از قید و بند شهوات شخصى آزاد كند تا محبتى كه داراى حیات است در انسان بزرگى و حكومت نماید.»50
دكتر ویكتور فرانكل (متولد 1905) كاشف و پایهگذار مكتب «معنادرمانى» یكى دیگر از حامیان تفكر یاد شده مىباشد كه معنایابى را خواسته فطرى بشر و ناكامى در این راه را عامل گونههاى مختلف روان رنجورى مىشناسد كه با دستیابى به معنا، درمانپذیرند.
از منظر این مكتب، معنایابى اساسىترین نیروى محركه هر فرد در دوران زندگى اوست و نه لذتجویى و قدرت كه مورد باور فروید و آدلر است.51 معانى رفتار و اقدامات مختلف و بایسته انسان در ضمیر ناخودآگاه او نهفتهاند و با كمك بیرونى در افق دید وجدان و ضمیر آگاه ظاهر مىشود و بدینوسیله زمینه انتخاب و بیرون رفت از تحیّر فراهم مىگردد و انسان با انتخاب رفتار معنادار از بىمعنا به خودشكوفایى نایل مىآید:
«آموزش ... مىبایستى مأموریت اساسى خود را در پالایش وجدان فرد ببیند. تنها ظرفیت و توانمندى وجدان هنوز هم پیدا كردن معنا... مىباشد... بشر مىبایستى با قدرتى مجهز گردد كه دهها هزار درخواست و فرمان پنهان شده ]در ناخودآگاه[ در دهها هزار وضعیت متفاوت را كه زندگى روزمرّه، وى را با آنها روبهرو مىسازد، بشنود و از آنها اطاعت كند. این درخواستهاست كه توسط یك وجدان هشیار بر او الهام مىشوند. تنها با فضیلت یك وجدان بیدار است كه او مىتواند در برابر اثرات یك خلأ وجودى... یعنى روحیه منفعل همخوانى و همرنگى با جماعت و خودكامگى و استبداد محیط، مقاومت كند.»52
با پاسخگویى به این نداها و تحقق بخشیدن به معناى زندگى، خودشكوفایى، هویت انسانى و انسان بودن، تأمین مىگردد، چه آن كه به بركت معنا، انسان از خودفردى فراموش كرده و در خدمت یك آرمان یا شخص دیگرى قرار مىگیرد یعنى خود واقعىاش را تحقق مىبخشد.53
فرانكل فرمانها و خواستههاى ضمیر ناخودآگاه را نداى خداوند54 مىداند. بر این اساس هر انسانى در ناخودآگاهش از نظر ایشان دیندار است و دیندارى ناخودآگاه، مىتواند واردذهن آگاه او گردد.55
فرانكل، كه بیمارى روان رنجورى را بازتاب ناكامى بیمار، در معنایابى مىداند معنا درمانى (لوگوتراپى) را نوعى كمك مىداند كه بیمار را متوجه معناى گمشدهاش مىسازد تا با احساس مسئوولیت، براساس آن، رفتارش را تنظیم كند. «لوگوتراپیست» به چشم پزشكى مىماند كه مىكوشد به بیمار امكان بیشتر بدهد كه جهان را آنگونه كه هست ببیند. یعنى وظیفه دارد كه به میدان دید بیمار وسعت بخشد تا آنجایى كه معنا و ارزشها در میدان دید و حیطه خودآگاه او قرار گیرد56 و دیندارى ناخودآگاهش بار دیگر به ذهن آگاهش برگردد.57
به هر حال رگه باریكى از تعقیب هدف زندگى بر پایه تفكر دینى در سخنان تولستوى مسیحى و فرانكل یهودى دیده مىشود ولى سخن آشكار آن دو، براساس تجربهگروى روانشناختى و نوعى از رویكرد امانیستى سامان یافته است و نه بر پایه اهداف كیهانى و هدف آفرینش.
در پایان این بخش مقاله، باید یادآورى كنیم كه بازگشت به دامن دین به قصد دستیابى به معناى زندگى نیز یكى از پیشنهادهاست كه توسط اسقفها58 و افرادى مثل انیشتاین59 و والتر وایس كف، ارائه شده است،60 ولى ذهن غربى هیچگونه آمادگى براى پذیرش آن ندارد، به این دلیل كه انسان آن دیار، به جهان بىهدف خو گرفته است.61
جان هیك، ضمن بحثى تحت عنوان «روزنههایى به سوى ذات متعال» و بىتوجهى انسان غربى در قبال آنها مىگوید:
«هر اشارهاى از ساحت متعال با دیوارهاى نفوذناپذیرى در ذهنى برخورد مىكند كه به طور غیرارادى هر چیزى را به شیوه طبیعتگرایانه تفسیر مىكند... این مانع عقلى... است كه اطمینان مىدهد كه عصر غربى كنونى ما عصر شكاكیتى عمیقاً ریشهدار در باب ساحت فراطبیعى است.»62
نامبرده، جاى دیگر، با اشاره به آغاز جایگزینى نگرش طبیعتگرایانه به جاى نگرش دینى، از قرن هفدهم و كامل شدن و ریشهدار شدن آن در قرن بیستم مىگوید:
«طبیعتگرایى (در جهان غربى ما) واقعیت اجتماعى فرهنگ ما را خلق كرده است. این واقعیت چنان عمیق و ریشهدار شده است كه ما دیگر آن را نمىبینیم بلكه هر چیز دیگر را از خلال آن مىبینیم.»63
سایر پیشنهادها نیز در درمان درد و بىمعنایى، ناتوان مىنماید چه آن كه در آنها نه توان آرماندهى دیده مىشود و نه ضمانت اجرایى، به همین دلیل تاكنون توفیق بیرون آمدن از خلوت انزوا نصیب هیچ یك از آنها نشده است
يکشنبه 25/7/1389 - 16:53
قرآن
بنیانگذاران علم - همچون گالیله، كپلر و نیوتن - عمدتاً انسانهاى متدیّن بودند كه در مورد اغراض خداوند تردیدى نداشتند. با وجود این، آنان با برداشتن گامى انقلابى، آگاهانه و عامدانه، ایده غایت را به منزله چیزى كه طبیعت را ضبط و مهار مىكند، از طبیعتشناسى جدیدشان خارج كردند... به این دلیل كه هدف علم را پیشبینى و ضبط و مهار رویداد، مىدانستند و معتقد بودند كه جستوجوى غایات براى رسیدن به این هدف بىفایده است... به همین دلیل از قرن هفدهم به این سو، علم منحصر شد به كاوش در باب علل و مفهوم غرض جهان مغفول واقع شد و دیگر كسى تمایلى به آن نشان نمىداد. اگر چه كنار رفتن علت غایى آرام و تقریباً بىسر و صدا صورت گرفت اما بزرگترین انقلاب تاریخ بشر بود... از آن جا كه این انقلاب بدین نحو پدید آمد، طى سیصدسال گذشته در اذهان ما كه تحت سیطره علم تجربىاند، تصویر خیالى جدیدى از جهان به وجود آمده و رشد كرده است. مطابق این تصویر جدید، جهان بىهدف، بىشعور و بىمعناست... این است آن چیزى كه دین را كشته است... به همراه ویرانى تصویر دینى جهان، اصول اخلاقى و در حقیقت كلیه ارزشها، ویران شدند. اگر یك هدف كیهانى وجود داشته باشد و در طبیعت اشیا، شوقى به سمت خیر باشد، آن گاه نظام اخلاقى ما اعتبار خود را از آن خواهند گرفت اما اگر قوانین اخلاقى ما از چیزى بیرون از ما ناشى نشوند... پس این ارزشها باید مجعولات خود ما باشند.»28
والتر وایس كف (دانشمند علوم اجتماعى از اتریش) علم و اقتصاد سرمایهدارى را با هم مقصر مىداند به این معنا كه در جهان مدرن، علم، ماهیت تجربى دارد و منطق را بر واقعیتهاى مشهود تطبیق مىكند به همین دلیل از اظهارنظر درباره غایتها به خصوص غایت نهایى و ارزشها كه در شاكله و ساختار وجود بشر و علت نهایى هستى ریشه دارد، ناتوان مىباشد و تنها مىتواند ارزشهاى وابسته به فرهنگها را تجزیه و تحلیل كند و نسبى بودن آنها را نتیجه بگیرد و این گونه ارزشها را هدفهاى معتبر تلاش آدمى قلمداد كند.29
از سویى، با رشد فزونخواهى در عرصه اقتصادى، عقلانیت مصلحتاندیشانه، سودگرایانه و رقابت طلبانه كه نگرش خصمانه نسبت به دیگران را در خود نهفته دارد، پذیرفته شده و مانع دگر گروى و عشق واقعى شمرده شد30 و در نهایت هدف زندگى و ارزشهاى اخلاقى را تحت تأثیر قرار داد.
دیدگاههاى یاد شده كه محتواى نسبتاً متفاوتى دارند، همه در پى تحلیل عامل كنارگذارى دین و چشمپوشى از خاصیّت معنادهى آن به زندگى است با تأكید بر این واقعیت كه بىمعنایى با آثار نهایت زیانبارش در سطح جهان آسایش و آرامش را از میان برده است.
فرانكل از بین آثار گسترده جهانى احساس بىمعنایى، به «مثلث روان رنجورانه گسترده» اشاره مىكند كه عبارتند از افسردگى، اعتیاد و تجاوز31 كه هر كدام مصادیقى دارد. خودكشى، بحران كهولت و دوران بازنشستگى كه از عواقب نامطبوع احساس پوچى شناخته شده32 است، زیرمجموعه افسردگى را تشكیل مىدهد. اعتیادگونههاى مختلفى دارد و تجاوز نیز با جلوههاى گوناگون، امنیت را در زندگى اجتماعى به تهدید مىگیرد.
نامبرده بر این باور است كه ناكامى در معناجویى گاهى منتهى مىشود به گزینش بدیل و جایگزین و در قالب قدرتطلبى، پولپرستى، حرص و آز، لذتطلبى و عملیات جنسى، ظاهر مىگردد. بر همین اساس «فروید و آدلر كه با بیماران روان رنجور و ناكاممانده در جستوجوى معنا روبهرو بودند قابل درك است چرا آنها فكر مىكردند انسان به ترتیب با اصل لذتجویى و تلاش براى برترى، به حركت درمىآید. اما در واقع قدرتجویى و... لذتجویى هر دو جایگزینى براى معناجویى ناكام مانده مىباشد.»33
نسبیت اخلاقى یكى دیگر از پىآمدهاى سیطره احساس بىمعنایى در حیات انسانهاست كه به اعتقاد بعضى تاكنون رنجهاى فراوانى را به بار آورده است. اگرقواعد اخلاق، ریشه در چیزى كه در ذات جهان و سرشت انسان قرار دارد، نداشته باشد. باید مجعولات خود ما و بیان خوشایندها و بدآیندهاى ما باشند. خوشآیندها متغیرند. چیزى را كه انسانى، فرهنگى یا گروهى از مردم مىپسندند، انسان دیگر، فرهنگ دیگر یا گروه دیگر نمىپسندند. این، یعنى نسبیت اخلاق. این نتیجهگیرى از بىهدفى جهان در اروپا منعكس شد. كسانى مثل هابز چنین نتیجهاى را مورد تأكید قرار دادند.34 این مبناى اخلاقى كمكم در قالب رفتار نیز آشكار گردید. والتر وایس كف مىگوید:
«این روند موانع را از سر راه نیروهاى غیرعقلى برداشت و عامل مهمى براى ویرانگرى جنبشهاى گروهى ]یعنى جنبشهاى تودهاى فاشیستها[ كه زندگى بشر را در طى عمر خود ما متزلزل كردهاند؛ فراهم ساخت».35
والتر. تى. استیس، به قصد یادآورى پىآمد خطرناكترى براى نسبیت اخلاقى مىگوید:
«هیچ تمدنى نمىتواند بدون آرمان و به عبارت دیگر بدون ایمانى راسخ به نظریههایى اخلاقى، به حیات خویش ادامه دهد. درگذشته، آرمانها و نظریههاى اخلاقى ما ریشه در دین داشت اما زیربناى دینى آرمانهاى ما، سست و ضعیف شدهاند و روبناى آنها آشكارا متزلزل است... وقتى راههاى علاجى را كه عموماً پیشنهاد مىشود بررسى مىكنیم، به نظر مىرسد احتمالاً هیچ یك از آنها موفق نیستند لذا ظاهراً وضع چنان است كه گویى مرگ زود هنگام تمدن ما اجتنابناپذیر خواهد بود.»36
به هر حال انسان امروز در دام احساس بىمعنایى اسیر شده است به گونهاى كه به گفته فروم دانستن خواست اصلى براى او به مشكلترین مسائل تبدیل شده است كه باید سرانجام از آن گره بگشاید ولى دیوانهوار از ایفاى این وظیفه روى گردانده و در عوض هدفهاى ساخته و پرداخته دیگران را چنان كه گویى از خود اوست دنبال مىكند.37
شكاكیت موجود، سنگینى خاص خود را دارد. تردیدافكنى به دیدگاه داروین، راسل، مارسل، فروید... و خلاصه نمىشود. به تصوّر والتر. تى استیس:
«جهان بىمعنا و زندگى انسانى بىمعنا، موضوع اصلى بخش عظیم از هنر و ادبیات جدید است. مطابق دیدگاه شاخصترین فلسفههاى دوران مدرن از هیوم در قرن هجده گرفته تا به اصطلاح پوزیتیوستهاى امروز، جهان دقیقاً همین است كه هست و این پاسخ همه تحقیقات است. هیچ دلیلى وجود ندارد براى این كه چرا اینگونه است.»38
كمترین پیام سخن والتر این است كه طى چند قرن، تلاش جمعى و گستردهاى براى اثبات بىمعنایى صورت گرفت است. همزمان با تلاشهاى فكرى و فرهنگى، به بركت تسخیر و مهار طبیعت، تولید كالا و نیاز نیز به صورت فزاینده و انبوه، جریان داشته است. صورت طبیعى گسترش تولید، گسترش نیاز به داشتن را همراه دارد. ثروتمند نیز در برابر، آگاهىهاى مربوط به كالاهاى گوناگون خود را ندار احساس مىكند.39 تنوع فراوردهها، به تلاش بیشتر براى افزایش قدرت تصاحب، فرامىخواند، تا انسان مصرف كند و به طور موقت احساس تهى بودن و درماندگى را فراموش نماید و با خرید كالاها، با خوردن یك داروى آرامبخش، میگسارى، شركت در مجالس عیش و یا با توسل به دیدنىها و یا خواندنىهاى پوچ و بیهوده، و بالاخره دست زدن به فعالیتهاى جنسى، موقتاً بیزارى خود را پنهان كند.40
بنابراین فرار انسان از جستوجوى معنا و تن دادن او به اهداف دیگران، خلاف انتظار نمىنماید چون فرصت فكر كردن از او گرفته شده است. فرانكل مىگوید: یكشنبهها افسردگى ویژهاى - چون افراد به كار اشتغال ندارند - به سراغ آنها مىآید و علت آن تهاجم اندیشههایى است كه شخص در روزهاى كار و مشغله اكثراً به آن نمىاندیشد و در روز تعطیلى متوجه مىشود كه از زندگى خود خشنود نیست و معنا و ارزشى كه این همه تلاش و زحمت را توجیه كند وجود ندارد.
نامبرده بر همین اساس مىگوید ماشینىتر شدن شكل زندگى امروزى به بحران احساس كلى و غایى بىمعنایى زندگى شدت مىبخشد، زیرا با كم كردن ساعات كار، اوقات فراغت یك كارگر متوسط زیادتر مىشود41 ]و او فرصت توجه به بىمعنایى را بدست مىآورد[.
يکشنبه 25/7/1389 - 16:51
قرآن
آلبرت انیشتین مىگفت:
«مذهبى بودن به معناى یافتن پاسخ به سؤال «معناى زندگى چیست؟» مىباشد»
ویكتور فرانكل پس از نقل سخن آلبرت انیشتین مىگوید:
«اگر ما این نظر را بپذیریم آنگاه ممكن است اعتقادو ایمان را اعتماد به معناى غایى و نهایى تعریف نماییم.»19
اروپاى پیش از عصر روشنگرى، دین را منشأ الهامگیرى معناى زندگى مىشناختن، تمام آنها - چه مشركان قدیم و چه مسیحیان متأخرتر - پیش از گالیله چنین مىاندیشیدند كه:
«جهان از طریق طرح و هدف، ضبط و مهار مىشود... افلاطون و ارسطو و نیز همه عالم مسیحیت در قرون وسطى به این پیشفرض (كه یك نظم یا طرح كیهانى وجود دارد كه هر موجودى را مىتوان در تحلیل نهایى برحسب جایگاهش در این طرح كیهانى، یعنى برحسب هدفش تبیین كرد) قایل بودند»20
چنین نگرشى، انسان را نیز به هدفدارى فرامىخواند و به زندگى او جهت مىداد.
كتاب مقدس علاوه بر هدف مندى هستى و نیز طرح بایدها و نبایدهاى مناسب با غرض الهى، معاد و وجود بهشت و جهنّم را نیز مطرح كرد كه تا قرن هفده و هجده بر غایتمندى زندگى یهودیان21 و مسیحیان22 تأثیر داشت.
تا زمانى كه نگاه دین در ساحت هستىشناسى و انسانشناسى چیره بود، زندگى در غرب تكیه بر معناى برونزاد داشت و تحركات شبانهروزى انسانها براساس آن سامان مىیافت. در این رابطه مخالفى وجود ندارد، حتى مخالفان دین نیز این معنا را قبول دارند! ژانپل سارتر (فیلسوف اگزیستانسیالیست و ملحد فرانسوى) معناى زندگى را در سایه دین باورى این گونه به تصویر مىكشد:
«تا زمانى كه آدمیان به خدایى آسمانى باور داشتند مىتوانستند او را خاستگاه آرمانهاى اخلاقى خویش بدانند، جهان كه مخلوق و تحت حاكمیت خدایى پدروار بود براى آدمى مسكنى مألوف، گرم و صمیمى بود. ما مىتوانستیم مطمئن باشیم كه شر در عالم هر قدر هم زیاد باشد در نهایت، خیر بر آن غلبه خواهد كرد و لشكر شرّ تار و مار خواهد شد.»23
گویا اتفاقنظر وجود دارد كه همزمان با آغاز عصر روشنگرى، مشخصاً پس از گالیله، در رابطه با معناى زندگى، انقلاب ریشهاى آغاز شد، به سرعت توسعه یافت و به ثمر نشست. براساس این تحول، فعالیتهاى معناشناختى برونگرا جاى خود را به معناشناسى درونگرا داد. رویكرد جدید به جاى جستجوى معنا، آفرینش معنا را پیشنهاد مىكرد، این پیشنهاد مقبول افتاد و جامه عمل پوشید، البته به بهاى فراموشى دین و معناى پیشنهادى آن24 براى زندگى. و نیز ناپدید شدن باور به معاد و زندگى پس از مرگ25 از افق باورها.
چگونگى فراموشى دین به عنوان منبع معنا بخش، به صورتهاى مختلف تحلیل شده است. فرانكل مىگوید:
«در قرن ما، خدا شدن خرد و عقل و فنآورى خود بزرگبین، ابزارهاى سركوبگرى هستند كه در پاى آن احساس مذهبى قربانى شده است».26
فروم بر این باور است كه تا ظهور داروین عقاید دینى، استوارو خالى از تزلزل بود. با طرح نظریه تكامل به عنوان یك كشف علمى و بىاعتبار شدن توصیف دینى از جهان طبیعى، گویى دین یك پاى خود را از دست داد و بر روى پاى دیگر یعنى اصول اخلاقى ایستاد. احساس ضرورت پیشرفت و موفقیت فزونتر در عرصه اقتصاد، به عنوان اصل اخلاقى حاكم بر سرمایهدارى نوین، پاى دیگر دین را نیز بریده است. و دیگر كسى به از خودگذشتگى نمىاندیشد. در جامعه سرمایهدارى كنونى خداوند دیگر نه آفریننده جهان است و نه مشوق ارزشهاى اخلاقى از قبیل عشق به همنوع و تسلط بر حرص و آز.27
والتر ترنس استیس (فیلسوف بریتانیایى 1886-1967) دیدگاه دیگرى دارد، وى مىگوید:
«اكتشافاتى همچون: خورشید مركز عالم است، انسان از نسل نیاكانى میمونوارند و زمین صدها میلیون سال قدمت دارد، ممكن است پارهاى از جزئیات آموزههاى كهنتر دینى را منسوخ كنند و یا ممكن است آنها را وادارند تا بار دیگر در چارچوب عقلانى جدیدى بیان شوند، اما آنها به ذات خود بینش دین، خدشهاى وارد نمىكنند، این ذات عبارت است از ایمان به وجود طرح و هدف در عالم، ایمان به این كه جهان یك نظام اخلاقى است و ایمان به این كه در نهایت، همه چیز به خیر و خوشى تمام مىشود. این اعتقاد قلب روحیه دینى را تشكیل مىدهد. دین با هر نوع ستارهشناسى، زمینشناسى و فیزیك مىتواند سازگار افتد اما نمىتواند با جهانى بىهدف و بىمعنا بسازد. اگر نظام امور بىهدف و بىمعنا باشد پس زندگى انسان نیز بىهدف و بىمعنا خواهد بود و هر چیز عبث و بیهوده است، هر تلاشى در نهایت بىارزش است.
يکشنبه 25/7/1389 - 16:50
قرآن
عامل یا ارزشى كه به زندگى جهت مىدهد باید خود را در قالب میل و گرایش انسان به نمایش گزارد كه نشانه آمادگى براى عمل و اقدام است.11 این ویژگى در مورد چیزى قابل پیشبینى مىنماید كه هم رغبت و رضایت رعایت كنندهاش را برانگیزاند و هم تماشاگر بیرونى را به شگفت و تحسین وادارد. در تعریف زندگى معنادار، آمده است:
«طبیعىترین الگوهاى زندگى معنادار، هم به لحاظ ذهنى بسیار ارضاكنندهاند و هم وقتى از منظرهاى بیرونى نسبت به خود فاعلها مورد قضاوت قرار گیرند قابل ستایش یا ارزشمندند... ظاهراً معنا وقتى مطرح مىشود كه كشش ذهنى با جاذبه عینى هماهنگ شوند.»12
بىتردید ضرورت دستیابى به ارزش كه دو ویژگى دلپذیرى و توجه مثبت را به زندگى مىدهد و سبب معنادارى آن مىشود، بین سایر ضرورتهاى مانند و مشابه ندارد و باید از ضرورت آب و نان كه اصل حیات را استوار نگه مىدارد، ملموستر باشد، بدان دلیل كه اگر ارزش حیات به معنا و محتواى آن است، بدون معنا، نه زندگى ارزش دارد و نه ابزار آن!
دیدگاه ویكتور فرانكل (دانشمند اطریشى و مبتكر معنادرمانى) الهامبخشتردیدناپذیرى بیشتر ضرورت یاد شده است كه مىگوید:
«معناجویى تجلّى واقعى انسان بودن بشر است»13
و احساس ناامیدى به خاطر تهى و خالى بودن ظاهر زندگى از معنا، دستآورد بزرگ انسانى است14 كه به جستجوى جدّىتر فرمان مىدهد.
با همه اینها، بشر امروز چرا در اوج تلخ كامى ناشى از خلأ معنایى، زندگى را تجربه مىكند و در بند اسارت آثار و پىآمدهاى خردكننده این بحران گرفتار آمده است؟گزارش زیر كه مربوط به كشور امریكاست مىتواند نمونه گویایى باشد براى شدت بحران خلأ معنا در زندگى:
«نرخ خودكشى در میان مردان جوان به طور قابل ملاحظهاى بالا رفته است. در حالى كه خودكشى به عنوان دهمین علت مرگ و میر در ایالت متحده فهرست شده است، در میان جوانان پانزده تا نوزده ساله حالاسومین و در میان دانشجویان دومین مقام را دارد... مطالعهاى كه توسط دانشگاه ایالتى «ایداهو» انجام گرفت، نشان داد كه (51) مورد از (60) مورد دانشجویى كه به طور جدّى دست به خودكشى زده بودند، دلیل اقدامشان «زندگى براى آنها یعنى هیچ» بوده است. از این (51) نفر، (48) نفر در سلامتى فیزیكى عالى بودند و سرگرمىهاى اجتماعى پرجنب و جوشى را داشتند، در كار دانشگاهىشان خوب عمل مىكردند و رابطه آنها با گروه خانوادگىشان خوب بود».15
جدیت هشدار نهفته در این گزارش وقتى خود را نشان مىدهد كه بدانیم كه جامعه امریكا یكى از برخوردارترین جوامع در سطح جهان است و خودكشى، چونان كه خواهیم دید تنها یكى از پىآمدهاى منفى احساس پوچى مىباشد.
اخطار شدید ویكتور فرانكل و اریش فروم (به ترتیب) نیز در این رابطه قابل مطالعه است كه مىگویند:
«امروز معناجویى اغلب ناكام و نافرجام مانده است... ما روانپزشكان بیش از هر زمان با بیمارانى روبهرو هستیم كه از یك احساس بیهودگى و پوچى شكایت مىكنند... برخلاف انسان زمان گذشته، به انسان كنونى سنتها و ارزشها نمىگویند كه او باید چه بكند. حال انسان كنونى نمىداند كه چه باید بكند و یا چه خواهد كرد؟ بعضى اوقات او حتى نمىداند كه اساساً چه مىخواهد بكند. در عوض او مىخواهد كارى را بكند كه سایرین مىكنند كه همرنگى جماعت است یا او كارى را مىكند كه سایرین از او مىخواهند انجام دهد كه استبداد است.»16
«آیا كودكان ما صدایى خواهند شنید كه به آنها بگوید كجا مىروند و براى چه زندگى مىكنند. آنها نیز مثل سایر افراد بشر احساس مىكنند كه زندگى باید معنا و مفهومى داشته باشد... آنها طالب سعادت، حقیقت، عدالت، عشق و خلاصه چیزى هستند كه خود را وقف آن نمایند، آیا ما قادریم این خواست آنها را برآورده كنیم؟»17
«به نام آزادى، ساختمان زندگى از دست مىرود و به جایش انبوهى از قطعات خرد و بىربط مىماند كه معناى كلى از آن برخاسته است، فرد تنها به این قطعات مىنگرد - همچون كودكى كه باید از تكههاى كوچك رنگینى كه در دست دارد خانهاى بسازد - با این تفاوت كه كودك مىداند خانه چیست و در تكههاى بازیچهاى كه دارد، اجزاء مختلف خانه را بازمىشناسد، حال آن كه بزرگسالان معناى كل را كه قطعات آن در دست شان ریخته، نمىبینند و حیرتزده در تكههاى بىمعنا و كوچكى كه دارند خیره مىمانند... كسى را فرصت آن نیست كه درنگ كند و ببیند آیا به راستى هدفهایى كه دنبال آنهاست از خواستههاى خود وى سرچشمه مىگیرند؟».18
این گزارشها زندگى انسان غربى را به تصویر مىكشد، در واقع بحران بىمعنایى زندگى یك پدیده غربى است. البته این بیمارى به جاهاى دیگر نیز سرایت كرده و رو به گسترش مىباشد، مگر این كه با شناسایى عوامل پیدایش و شناخت آثار آن، پیشگیرى به عمل آید. خاستگاه و آثار خلأ معنایى
يکشنبه 25/7/1389 - 16:49
قرآن
مقاله «قرآن و معناى زندگى» معنا و هدف زندگى را در رابطه با فعالیت هاى جزئى و كلى زندگى توضیح مى دهد و با تأكید بر اهمیت معناى زندگى، نگاه كوتاه به خلاء معنایى در غرب مى اندازد و گذشته معنادارى و عوامل كنارگذارى معنا و آثار بى معنایى را در این دیار توضیح مى دهد. و در ادامه چهار دیدگاه و پیشنهاد براى حل مشكل بى معنایى روایت مى كند و سپس به توضیح دیدگاه قرآن پرداخته جایگاه فعلى آن را در زندگى مسلمانان در خور توجه مى داند. در این دیدگاه تمام هستى ـ به شمول انسان ـ نشانه هاى هدایت كننده به خداوند است تا انسان را به سوى خدا بكشاند و او را متقاعد كند كه همسو با تمام ذرات هستى در برابر قانون خدا گردن نهد، این تواضعدر قالب عبادت مطرح مى شود ـ كه مصادیق و مراتب مختلف دارد ـ و سپس تمام زندگى انسان را پوشش مى دهد و روحیه بندگى در پرتو هستى شناسى و باور به معاد اوج فزاینده مى یابد. مقاله در پایان به نگاه قرآن به پیدایش بى معنایى در زندگى مى پردازد و بر این باور تأكید مى كند كه هدف قرار دادن زندگى طبیعى انسان را به كام پستى مى كشاند كه كارش درندگى و روزى اش تلخ كامى است. كلید واژهها: خدا، قرآن، عبادت، آزادى، آرامش روحى، زندگى، پوچى، آیات خدا، معناى زندگى، سرمایه دارى، قرب الهى
نگاه نخست
حیات انسان واقعیتى است كه به وسیله آن حركت، احساس، لذت، حقیقتجویى، كمالطلبى1، عینیت پیدا مىكند. آدمیان، در بستر تداوم پدیده حیات به بركت فعالیت سیستمهاى كار گذاشته شده در متن هستى خود و با استفاده از فرصتهاى فراهم آمده، در فاصله میان تولد و مرگ، به قصد پاسخگویى به نیازهاى مادى و معنوى خویش، به كنش و واكنشهاى آگاهانه جسمى و روحى شبانهروزى مىپردازند تا عمر را به پایان برند.
بسته عمل و عكسالعمل هر انسان، فعالیتهاى به ظاهر پراكندهاى را كنار هم قرار مىدهد كه هر كدام با هدفگیر و توجیه روشنى جامه عمل مىپوشد. این كه یكایك اجزاى رفتار طبیعى آدمى در عرصه زندگى، بدون سردرگمى و با توجه به فلسفه و هدف آنها انجام مىپذیرد، گذشته و حال نمىشناسد و «تمام انسانهاى كره خاكى، از نخستین روز زندگى تاكنون هر كارى كه انجام دادهاند، انگیزه و هدف آن را در حال اعتدال مشاعر مغزى دریافتهاند، مثلاً تشنه شدهاند و آب خوردهاند. فلسفه و هدف پیدا كردن آب و آشامیدن آن، همان سیراب شدن بوده است كه خودآگاه یا ناخودآگاه به دست مىآوردند».2
خرده رفتارها و ریزكارها، در عرصه زندگى انسان با معیار خیر، مصلحت و خردپذیرى، به هدفدار و بىنتیجه یا با معنا و پوچ، دستهبندى مىشوند. آنچه معنا دارد ممكن است زمینهساز تحقق هدف ارزشمندترى باشد، «هر «براى» و هر «معنى» به نوبه خود ممكن است كه یك «براى» و یك «معنى» دیگر داشته باشد ولى در نهایت منتهى شود به چیزى كه غایت بودن و معنى بودن آن ذاتى اوست».3
به هر حال معنا و هدف یك اقدام جزئى كه در ضمیر آگاه یا ناآگاه انسان جاى مىگیرد گرد و غبار بىتفاوتى را كنار زده، علاقمندى و رغبت را جایگزین آن مىسازد و در عین زمان، ضرورت انتخاب روش كارى مناسب را نیز مطرح مىكند،4 از این رو در تعریف هدف آمده است:
«هدف عبارت است از آن حقیقت منظور كه آگاهى و اشتیاق به دست آوردن آن محرك انسان به سوى انجام دادن حركات معینى است كه آن حقیقت را قابل وصول مىسازد.»5
ولى معناجویى براى زندگى كه در حوزههاى دینشناسى، هستىشناسى، انسانشناسى، روانشناسى و جامعهشناسى از سوى دانشمندان مطرح است با نگاه به جهان، انسان و كل زندگى صورت مىگیرد و «متفكرى كه در فلسفه حیات مىاندیشد، باید حیات كلى را با داشتن ارزش هاو عظمتها در حال وابستگى به مجموع هستى كه ارتباط با آفریننده هستى دارد، مطرح كند».6
«بقاء» و تداوم حیات، كه مهمترین چیز براى هر انسان است، كه خود «نمىتواند یك ارزش برتر باشد. اگر زندگى به چیزى در ماوراى خود توجه ندهد، «بقاء» بىارزش و خالى از معنا است».7 در حقیقت پرسش از عامل اهداكننده معنا به زندگى، پرسشى از این است كه علاوه بر «بقاى» صرف، چه چیزى در زندگى ما شایسته احترام عظیم است8 تا به خود بقا جهت و معنا ببخشد.
مطالعات معناشناختى معطوف به زندگى به این دلیل به هستىشناسى رومىآورد كه بداند آیا ماهیت عالم، به خصوص ماهیت غایى آن به انسان و زندگى او نگاه مهرآمیز دارد یا توجه خصمانه؟ یا این كه در قبال او بىتفاوت است.9 اثبات موضعگیرى براى هستى در قبال انسان، به معناى دریافت معنا یا چیز شایسته احترام از خارج است و احراز بىتفاوتى جهان، این پیام را گوشزد مىكند كه خود انسان باید دست به تولید معنا بزند، به همین دلیل معنا به دو دسته «برونزاد» و «درونزاد» تقسیم شده است، یعنى انسان معناى زندگى خود را در انطباق با خواست خداوند مىیابد یا با گزینش و تعهد درونى به آن هستى مىبخشد.10
يکشنبه 25/7/1389 - 16:47
فلسفه و عرفان
عقاید یزیدیه:
یزیدیه در کتاب «مصحف رش» [رش به فتح راء در زبان کردی به معنای سیاه است.] که دومین کتاب دینی آنان است چنین عقیده دارند: از طوفان [نوح] تا امروز هفت هزار سال است و هر سال یک خدا [!] نازل شده و هر یک قوانین و شریعتهایی نیز آورده اند و به آسمان بازگشته اند این خدایان بدان جهت بر ما نازل می گردند که جایگاه های مقدس در محل اقامت ماست و در این زمان خداوند بیش از گذشته بر ما نازل می شود و با زبان کردی سخن می گویند و به سوی محمد(ص) پیامبر اسلامیان کرنش می کند. محمد(ص) خادمی داشت به نام معاویه، خدا به او نگاه کرد دید وی به راه مستقیم نمی رود و می خواهد سر از اسرار او درآورد. محمد(ص) به معاویه گفت: سر من را بتراش زیرا وی می توانست سرتراشی کند.معاویه به آرامی بیامد ولی با شدت سر محمد(ص) را بتراشید و سرش را خون آورد چون معاویه خون را دید آن را با زبان خود بلیسید تا مبادا خون محمد(ص) روی زمین بچکد. محمد(ص) به معاویه گفت: این چه کاری بود کردی؟ معاویه گفت ترسیدم خون تو بر زمین بریزد. محمد(ص) به او گفت: خطا کردی و توامتی را به دنبال خود می کشانی و امت من لقب تو را می گیرند.[!!] معاویه گفت: پس من وارد عالم نمی شوم وازدواج نمی کنم.پس از مدتی خداوند کژدمهایی را بر او مسلط کرد و کژدم ها او را گزیدند و وی را مسموم ساختند. پزشکان برای دفع سم زن گرفتن را بر معاویه تجویز کردند. معاویه ناچار شد زن بگیرد و زنی که برایش آوردند پیرزنی هشتادساله بود تا آبستن نشود ولی معاویه با او نزدیکی کرد و بامداد روز بعد[!] آن پیرزن بیست و پنج ساله شد و این امر به قدرت خداوند روی داد و یزید را که خدای ماست[لعنت خدا بر یزید بن معاویه] به دنیا آورد.
ظاهرا ً نسبت اخیر ایشان به یزید برای آن است که شیخ عدی از خاندان اموی بود. در عقاید ایشان آمده :
خداوند در اول کار خود درّ سفیدی را از سر خود به وجود آورد و پرنده ای را خلق کرد که نامش «انقز» بود و آن دانه ی درّ سفید گرانبها را بر پشت آن پرنده گذاشت و چهل هزار سال در آنجا بماند. پس از آن آغاز به آفریدن هفت فرشته نمود: روز یکشنبه «عزرائیل» را خلق کرد و او همان «ملک طاووس» رئیس همه ی ملائکه است. روز دوشنبه « دردائیل» را خلق کرد که شیخ حسن است. روز سه شنبه « اسرافیل» را خلق نمود و او شیخ شمس الدین می باشد. روز چهارشنبه «میکائیل» را آفرید و او شیخ ابوبکر است. روز پنجشنبه «جبرائیل» را خلق کرد و او سجادین است. روز جمعه « شنائیل» را خلق کرد و او ناصرالدین می باشد. روز شنبه فرشته هفتم « نورائیل» را خلق کرد و او فخرالدین است. آسمان های هفتگانه را آفرید و اندیشه را خلق کرد و با همان اندیشه صورت پرندگان و وحوش را خلق فرمود.
خداوند اراده کرد که جهان را بیافریند و به فرشتگان اعلام نمود و گفت: من آدم و حوا را خلق می کنم و بشر را از آنان می آفرینم و ذریـّـه ی آدم بر روی زمین خواهد ماند و «ملت طاووس ملک» یا «ملت یزیدیه» را بعد از آن نگاه می دارم. خداوند در زمین مقدس بر کوه «لیلش» تجلی نمود و به «جبرائیل» امر کرد ذراتی را از اطراف و چهارگوشه ی زمین جمع کند و از آن ذرات عناصر اربعه ی آب و خاک و آتش [وباد] را خلق کرد و در آن روح دمید و آدم را از آن خلق کرد و به جبرئیل اکر کرد او را داخل فردوس کنند و به او اجازه داد که از هرچه بخواهد از میوه های فردوس تناول کند جز از شجره ی گندم که او را از خوردن آن منع کرد. پس از یکصد سال «طاووس ملک»[ابلیس] از خدا پرسید که چگونه نسل بشر از آدم زیاد می گردد؟ خدا به او گفت: کار بشر و نسل او را به تو واگذار می کنم. طاووس ملک آمد و از آدم پرسید: آیا از گندم خورده ای؟ آدم گفت: خدا مرا منع کرده است. طاووس ملک گفت: بخور چیز خوبی است و برای تو خیر دارد. آدم از آن خورد و شکمش باد کرد. در این وقت طاووس ملک او را از بهشت براند و خود به آسمان رفت. آدم برای دفع غذایی که خورده بود مخرجی نداشت پس شروع به گریه کرد. در این وقت خداوند جبرئیل را گسیل فرمود او پرنده ای را فرستاد و آن پرنده با نوک خود مخرجی را برای آدم درست کرد و آدم قضای حاجت کرد و راحت شد[!!!!] آدم یکصد سال توبه و استغفار نموده و خدا به جبرئیل امر کرد که به زمین رود و حوا را از دو پهلوی آدم خلق کند.
يکشنبه 25/7/1389 - 16:43
دعا و زیارت
در مورد فرقه ی یزیدیه سه مورد در کتاب فرهنگ فرق اسلامی دکتر محمد جواد مشکور آمده است:
1- یزیدیه: از فرق «شیعه» که می گفتند فرزندان امام حسین (ع) همگی در موقع نماز مقام امامت دارند و تا یکی از ایشان باقی است چه فاجر باشد چه صالح جز اقتدای به ایشان به غیر نمی توان اقتدا کرد.(تلبیس ابلیس،ص24)
2- یزیدیه: پیروان«یزید بن ابی انسیه» ی خارجی [خوارج] بودند که از مردم بصره بود و به فارس رفت. وی معتقد بود که خدای تعالی پیامبری از مردم ایران برمی انگیزد و کتابی از آسمان برای او فروخواهد فرستاد و آن یزید به دین خود آئین محمد(ص) را براندازد و نسخ کند و پیروان آن پیغمبر همان صائبین[صحیح:صابئین] هستند که در قرآن از ایشان یاد شده است. یزید بن ابی انسیه اهل کتاب را که به پیغمبری حضرتمحمد(ص) گواهی دهند اگرچه از اسلام بیرون باشند مؤمن و مسلمان می دانست. بغدادی می نویسد: یزیدیه از اصحاب «طاعة لایراد الله بها» بودند و برای اینکه به نسخ آئین اسلام در آخرالزمان معتقد شدند از «غلاة» به شما ر می روند.(الفرق بین الفرق،ص167. بیان الادیان،ص49.التواریخ و افرق،نسخه ی خطی.)
3- یزیدیه: از فرق «غلاة» هستند و بیشتر در کردستان ایران و عراق زندگی می کنند و غالبا چادر نشین هستند و قسمت اعظم آنان در ناحیه ی موصل عراق و مغرب موصل در سنجار هستند و قلیلی از ایشان در دیاربکر و حلب و ارمنستان و اطراف تفلیس مسکن دارند و عده ی آنان قریب به صدهزار تن می شود. در باب وجه تسمیه ی ایشان اختلاف است و برخی آنان را منسوب به یزید بن معاویه دانستند و برخی به یزید بن ابی انسیه ی خارجی. ولی دین ایشان قدیم است وپیش از ظهور اسلام در آن نواحی وجود داشته است و تحت تأثیر ادیان زرتشتی و مانوی قرار گرفته است. ظاهراً باید ایشان را منسوب به « ایزید یا یزته ی زرتشتی» باشند یعنی دین خدائی. ایشان تحت تأثیر عقاید مهرپرستی و مذهب یهود بخصوص نصارا و فرقه ای از آن به نام نسطوری واقع گشتند و پس از اسلام نیز افکار صوفیان در آنان تأثیر بسیار کرد. ثنویت زردشتی نیز از عقاید بنیادی ایشان است. یکی از مشایخ تصوفی آنان بعد از اسلام «شیخ عدی بن مسافر اموی» بوده که عوام یزیدیه او را شیخ عادی می نامند و ایشان به دست همین شیخ مسلمان شدند و پس از پذیرفتن اسلام عقاید موروثی را که از اجداد خود سینه به سینه نقل کرده بودند ظاهر نموده و به اصل مجوسی خود باز گشتند و کم کم معتقد به امامت یزید و سپس به الوهیت او شده و خدایان دیگری را با او شریک کردند ، زیرا ایشان در اصل « یزتی» بودند و روی تشابه اسمی یزید بن معاویه را از قدیسان خود شمردند.
نخستین دانشمندی که توجه محققان را به این طایفه معطوف داشت احمد تیمورپاشا (1288-1348ق) دانشمند مصری بود که در تاریخ آن قوم کتابی به نام « الیزیدیة و منشأ نحلتهم» نوشت. وی می گوید: این طایفه به هیچ وجه نامی در تاریخ نداشتند و اولین بار که نامشان تاریخی شد در قرن ششم هجری بود که شیخ عدی بن مسافر اموی به میان ایشان رفت و آنان را به اسلام دعوت کرد و طریقه ای به نام «عدویه» در بین آن قوم به وجود آورد. ابو سعید محمد بن عبدالکریم سمعانی (درگذشته 562ق) در کتاب «الانساب» نوشته است: جماعت بسیاری را در عراق در کوهستان حلوان[سرپل ذهاب فعلی] و نواحی آنجا دیدم که یزیدی بودند و در دیه های آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گلی به نام «حال» می خوردند. این مردم گــِـل را برای تبرک از مرقد شیخ عدی برمی دارند و آن را با نان خمیر می کنند و به صورت قرص در آورده و گاه گاه مب خورند و آن را برات می نامند.چنان که شیعیان هم از تربت سید الشهداء حسین بن علی(ع) تبرک می جویند و آن را می خورند. ابوفراس کتابی به نام «الرد علی الرافضه و الیزیدیه» در سال 725 هجری تألیف کرد و آنان را «عدویه» خوانده است. لحمن در « بهجة الاسرار» می نویسد: نخستین کسی که جانشین عدی شد و بر طایفه ی عدویه ریاست کرد برادرزاده ی او «ابوالبرکات صخر بن مسافر» بود. مورخان متفقند که شیخ عدی بن مسافر مردی صالح و با تقوا بود و برخی نسب او را به مروان حکم می رسانند و در امویت او اتفاق دارند. عنوان رسمی و مذهبی او چنین است:«شرف الدین ابوالفضائل عدی بن مسافربن اسماعیل بن موسی بن مروان بن حسن بن مروان» این مرد در قریه ی بیت قار از بلوک بعلبک در سوریه [صحیح: لبنان] به دنیا آمد و بعدها در کوهستان «حکاریه» که در کردستان موصل است سکونت کرد و مشهور به شیخ عدی حکاری شد و در بین سالهای 555 تا 558 هجری در حالی که نزدیک به نودسال داشت درگذشت و در زاویه ی خود در حکاریه مدفون گردید. از قول عبدالقاهر[ به نظرم عبدالقادر صحیح است.] گیلانی نقل کردند که گفت: اگر نبوت با ریاضت و مجاهدت ممکن بود به کسی برسد، شیخ عدی بن مسافر به آن می رسید. مقبره ی او در نزدیکی اربیل که سابقا ً دیر نسطوریان نصرانی بوده واقع است و بر روی سنگ قبر او چنین نوشته شده: « بسم الله الرحمن الرحیم خالق السماء و الارض اخفض هذه المنزل محل الشیخ العدی الحکاری شیخ الیزیدیه» یعنی: به نام خداوند بخشاینده ی مهربان آفریدگارزمین و آسمان[ آسمان و زمین] سر فرود آر که اینجا آرامگاه شیخ عدی حکاری شیخ یزیدیه است.
يکشنبه 25/7/1389 - 16:41
كودك
«۱۸ تا ۲۱ ماهگی»
- در این مرحله، كودك شما علاقه مند به انجام بازی های گروهی است.
- شرایطی را فراهم كنید تا كودكتان در داخل یا خارج منزل با كودكان دیگر ارتباط برقرار كند. این كار كودك را با ابعاد تازه ای از مهارت های بازی آشنا می سازد.
- ارتباط نزدیك كودك شما با كودكان دیگر، فرصتی را برای گسترش روابط با دیگران فراهم می كند.
- بازی های وانمودی مثل حمام كردن عروسك، سرگرمی خوبی برای كودكان درا ین مرحله است.
- به كودكتان بازی های وانمودی تازه ای را پیشنهاد دهید و با او در مورد نقش های تخیلی صحبت كنید.
- كودكان از جمع آوری مجموعه ها یا آلبوم ها با شما لذت می برند. این مجموعه ها می توانند شامل نقاشی های كودك، تصاویر جدا شده ی اسباب بازی ها از مجلات، عكس هایی از اعضای خانواده، تعطیلات خانواده و رویدادهای خاص، كار دستی ها و یا چیزهای مورد علاقه كودك باشند. كودكتان آن قدر به این مجموعه ها علاقه مند است كه به تمام دوستانی كه به خانه ی شما می آیند آنها را نشان خواهد داد.
- بازی مخفی كردن و بعد پیدا كردن یك شیء را با كودكتان انجام دهید.
«۲۱ تا ۲۴ ماهگی»
- والدین نقش مهی در بازی كردن با كودكان ایفا می كنند زیرا به كودكان نشان می دهند كه چطور می توانند با اسباب بازی های بازی كنند، در واقع تنوع بازی ها را به انها نشان می دهند.
- بازی های پرتاب برای كودكان در این مرحله از زندگی مناساب ست. بهتر است این بازی با چند نفر انجام شود.
- در مورد فعالیت های كودكتان كه به كاوش در محیط و اشیاء مرتب است، صحبت كنید. فعالیت هایی مثل ریختن آب از ظرفی به ظرفی دیگر، پیدا كردن چیزهایی كه روی آب شناور می مانند یا اشیائی كه در آب فرو می روند. انجام این فعالیت ها به كودك كمك می كند، با مشاهده، مسائل را درك كند.
- شعرهایی را برای كودكتان بخوانید كه موضوع آن برای وی اشنا باشد.
- به كودكتان اجازه دهید تا در كارهای خانه، خرید كردن، گشتن دنبال چیزی و .. به شما كمك كند.
- در این مرحله از زندگی بازی قایم باشك برای كودكان مناسب است.
«۲۴ تا ۳۰ ماهگی»
- در بازی های كودكتان مشاركت كنید. پیشنهادهای شما به كودك كمك می كند با بازی های جدید آشنا شود و انجامشان دهد.
- وقتی با كودكتان بازی می كنید، نقش هایتان را در بازی با یكدیگر عوض كنید. مثلاً ، یكبار نقش فروشنده و بار دیگر نقش خریدار را به و بدهید.
- در این مرحله از زندگی، كودك شما به شنیدن داستان هایی در مورد سلسله حوادث آشنا در زندگی روزانه اش علاقه مند است. شنیدن داستان ها با حوادث پی در پی، وی را به درك رویدادهای آینده و گذشته راهنمایی می كند.
- در این سن، كودكتان علاقمند شنیدن داستان هایی طولانی تری نسبت به گذشته است. برای كودكتان ، كتابهایی رنگارنگ و با تصاویر واقعی انتخاب كنید. كه وی به راحتی بتواند تصاویر را از هم تشخیص دهد. در این سن كودك شما می تواند جزئیات موجود در تصاویر پیچیده را مشاهده كند.
- مقداری مداد شمعی، مداد و كاغذ داشته باشید تا وانمود كنید . در حال نوشتن هستید با این كار كودكتان راه رسیدن به موفقیت و كامیابی را پیدا می كند. برای هر كار دستی كه انجام می دهد وی را تحسین كنید.
- كودكتان را به بازی با انواع لگوها تشویق كنید. زیرا بازی با لگو باعث می شود كودك شما به افرینش تصاویر ذهنی جدید بپردازد و بر اساس تصویرذ هنی خود با لگو چیزی را بسازد.
«۳۰ تا ۳۶ماهگی»
- بازیها، كودكان را به كشف محیط و نگاه كردن به اشیای خاص تشویق می كنند. مثلاً ، به كودكتان بگویید: «چه كسی می تواند یك توپ برای من پیدا كند؟» یا «دفتر كجاست؟».
- به كودكتان اجازه دهید تا در كارهای روزانه خانه مثل، گردگیری، جمع كردن قاشق و چنگال از سر سفره، یا تا كردن لباس ها و ... به شما كمك كند.
- زمانی كه در حال پیاده روی یا در ماشین هستید، وی را به تماشای مردم ، موضوعات و ... تشویق كنید.
- آهنگ یا شعر مورد علاقه تان را با صدای بلند بخوانید. گاهی اوقات كلمات شعرتان را به كلمات دیگر تغییر دهید.
- كودكتان را از شمردن لكه های روی پوست یك قورباغه كوچك با مفهوم شمارش آشنا كنید.
- گروههای اجتماعی محلی مثل گروه های والدین كودكان ناشنوا و ... را پیدا كنید و در آنها عضو شوید. مطمئن شوید كودكتان فرصت هایی برای بازی با كودكان همسن خود را دارد.
- بازی قایم باشك را با كودكتان انجام دهید، در این بازی كودك شما پیش بینی می كند چه كسی در كجا مخفی شده و یا خودش كجا مخفی شود.
بحث و نتیجه گیری
برای زوج های جوان داشتن فرزند ناشنوا به ویژه نخستین فرزند می تواند بسیار مشكل ساز باشد. اما در عین حال پرورش چنین فرزندی می تواند بسیار لذت بخش، شادی آور و هیجان انگیز نیز باشد. گرچه باید بر هیجانات و عواطف منفی بسیاری چیره شد آمد اما این سازگاری و پذیرش سرانجام رخ می دهد. در این كار نیاز به اطلاعات تخصصی بسیار و استفاده از تجربیات ارزشمند دیگران است.
والدین كودكان ناشنوا به اجبار باید اطلاعات بسیاری را در زمینه ی ناشنوایی فراگیرند اما فراگیری این اطلاعات، چگونگی استفاده و به كارگیری آنها در بسیاری موارد مشكل است. نیازهای اطلاعاتی، نحوه ی پرورش فرزند را نیز تا حد بسیاری تحت تأثیر قرار می دهد. بسیاری از اطلاعات تخصصی كه توسط متخصصان ارائه می شود به زبان علمی و كاملاً درك نشدنی است. بسیاری از والدین در سالهای بعد متوجه می شوند انتخاب های دیگری نیز پیش رو داشته اند (مارشارك، ۱۹۹۷)
شیوه ی اصلی پرورش كودك از راه بازی است. انعطاف پذیری، بردباری و استفاده از مهارت های برقراری ارتباط سه جزء اساسی برای والدین و مربیان كودكان ناشنواست. همچنین لازم است مربیان و والدین از تمام روش های مربوط به پرورش كودكان در حیطه های برقرای ارتباط، گفتار و بازی آگاهی یابند تا پرورش فرزندان با تجربه ای مثبت همراه باشد و نوگلان مان به سوی ایده آل شدن گام بر دارند.
يکشنبه 25/7/1389 - 16:40
كودك
«۴ تا ۶ماهگی»
- برای بازی كودكتان اسباب بازی های نرم و پارچه ای مورد علاقه اش را تهیه كنید.
- برای رشد آگاهی كودكتان، از بازی های شاد و هیجان انگیز مثل گرفتن و چرخاندن او استفاده كنید. این بازی برای كودك مفید است زیرا كودك می بیند كه چطور شاد ی و خوشحالی اش روی رفتار بزرگسالان اثر می گذارد. (به عبارت بهتر، كودك شما قانون علت و معلول را كشف می كند).
- از پیوند شعر و آواز برای انجام حركات موزون و هماهنگ استفاده كنید. برای این كار می توانید از وسایل بازی مثل تاب كمك بگیرید. با این روش كودكان می فهمند چگونه بین آوازی كه می خوانند (آهنگ گفتارشان) و حركات بدنی شان ارتباط برقرار كنند.
«۶ تا ۹ ماهگی»
- برای كودكتان ، اسباب بازی هایی با جنس های مختلف تهیه كنید تا كودك شما آنها را دستكاری كرده و به مقایسه ی تفاوتهای بین اسباب بازی ها بپردازد. در مرحله بعد، با كودكتان در مورد اسباب بازی ها صحبت كنید كه چطور آنها می بینند، حس می كنند، می چشند و یا می بویند.
- كتاب هایی با ساختار متفاوت، رنگ های روشن و جذاب برای كودكتان تهیه كنید.
- حالات چهره ای متفاوت مثل اخم، گریه، شادی و ... را برای كودكتان تقلید كنید، در مورد این حالات برای كودكتان توضیح دهید.
- با كودكتان بازی پرتاب كردن یا انداختن یك شیء را انجام دهید و بعد، از كودكتان بپرسید:مثلاً عروسك كجا رفت؟
- فعالیت هایتان را به یكدیگر مرتبط كنید. مثلاً، كودكتان را روی زانویتان بنشانید، شعر یا آوازی بخوانید و هم زمان او را حركت دهید.
- از وزن های تكراری مثل « دا دا دا» ، «دی دی دی» برای تقویت فعالیت ها و كارهای كودكتان استفاده كنید. البته هر چند ثانیه یك بار این وزن ها را تغییر دهید.
- در بازی های تعاملی با كودكتان به استفاده از گفتار و حركت بپردازید، وجود صداها موجب رشد فعالیت های حسی در كودك می شوند.
- برخی از اسباب بازی های مثل علی ورچه (كه در یك قوطی بازمی شود و چیزی به هوا می پرد) دارای هیجانی خاص هستند. در طی این بازی ، با وی در مورد آنچه كه می بیند و روی فعالیتش اثر می گذارد، صحبت كنید.
«۹ تا ۱۲ ماهگی»
- در این مرحله، كودكتان از بازی هایی مثل قل دادن یا پرتاب كرد توپ، هل دادن یك ماشین و ... لذت می برند.
- برای افزایش لذت كودكتان، تنوع را وارد بازی كنید. زیرا كودكتان با یك شكل خاصی از بازی آشناست، ولی او دوست دارد كه شكل تازه ای از همان بازی را تجربه كند. مثلاً، كودك توپی را به سوی خواهر بزرگترش قل می داده و از او می گرفته، حالا بد نیست این بازی را با عروسكش انجام دهد تا تغییر و تنوعی در بازی رخ دهد.
- هنگامی كه كودكتان بازی می كند، بهتر است در كنار او بمانید. این مسئله فرصتی را فراهم می كند تا وی چیزهایی را خودش كشف كند. همچنین روش های مختلف بازی با اسباب بازی را به وی نشان دهید.
«۱۲ تا ۱۵ ماهگی»
- در این مرحله كودكان به زمانی برای تنها بازی كردن و فرصتی برای انجام دادن یك كار، نیاز دارند. والدین باید بدانند چه زمانی لازم است همراه با كودكشان باشندو چه وقت باید كودكشان را ترك كنند تا به تنهایی بازی كند.
- در این مرحله، كودكتان از «بازی های وانمودی» استفاده می كند. مثلاً كودك شما تظاهر می كند كه غذا می خورد، چیزی را می نوشد و یاعروسكش را حمام می كند.
- تنوع را به بازی كودكتان وارد كنید زیرا دراین مرحله او دوست دارد فعالیت های تازه ای را امتحان كند.بنابراین نمونه هایی برای او تهیه كنید، سپس تمام الگوها را در یك بازی جدید یكپارچه كنید.
- با استفاده از شعر،ضربه ای انگشتان روی میز، آوازو ... بازی های تعاملی را ادامه دهید. تا لذت بخش شود. برای اینكار از آهنگ های آشنا، كلمات ساده، اشیاء و فعالیت هایی استفاده كنید تا برای كودكتان آشنا باشد.
- كودكتان را به گوش دادن موسیقی با استفاده از آهنگ، صدای طبل و ... علاقه مند كنید.
«۱۵تا ۱۸ ماهگی»
- تنوع را به شعرها و آوازهایی كه برای كودكتان می خوانید، وارد كنید. برای اینكار كلمات معمول شعر را تغییر دهید و به جای این كلمات فعالیت ها و علاقه مندی های كودكتان را جایگزین كنید. مثلاً، اسم كودكتان یا اسباب بازی مورد علاقه اش را در شعر اضافه كنید.
- تظاهر كنید چیزی اشتباه شده است، كودك شما اینكار را دوست دارد.
- در یك جایگاه مساوی با كودكتان بازی كنید، او را راهنمایی كنید و گاه نقش او را در بازی تغییرده ید.
- كتاب هایی را برای كودكتان بخوانید كه مضمون آن به تجربیات روزمره مرتبط باشد و تصاویری با جزئیات فراوان داشته باشد. بهتر است داستان شامل موضوعات آشنامثل خرید كردن یا رفتن به گردشگاه باشد.
- در هنگام خواندن كتاب باید به كودكتان اجازه دهید تا به تصاویر نگاه كند و صفحات را عوض كند.
- بازی هایی مثل تقلید یا مخفی كردن یك شیء و .. را برای حفظ توجه كودكتان انجام دهید
يکشنبه 25/7/1389 - 16:39