اخلاق
جمعه 17/6/1391 - 9:44
دانستنی های علمی
رر
لغت شناسان ، نظم را به معناى آراستگى ، هماهنگى ، پیوستگى ترتیب زمانى یا عددى یا مکانى ، رشته مروارید، میزان کردن ، قاعده قانون ،... دانسته اند؛ انضباط نیز در لغت ، به معناى استوار شدن ، نگاه داشتن ، رعایت قوانین و مقررات و نیز وفاى به نظم است . کلمه هایى مانند صف ، حد و حدود و تدبیر ، بیان کننده جلوه هاى نظمند.
برخى ، درباره انضباط بر آن رفته اند که انضباط و راهنمایى تمایلات و غرایز فطرى به سوى هدفى ویژه است . انضباط، قانون زندگى است و از گذر آن ، فعالیت ها و رفتارها در ظابطه اى خاص در مى آید و هر کس در مى یابد که چه گونه باید زندگى کند و چه گونه از اوقات خود به گونه شایسته بهره جوید.
انضباط، آن است که انسان در درون خود، خویشتن را به قاعده گیرد و ضبط کند و بپذیرد که مى باید خویشتندار باشد و بر خود و اعمال و احوالش غالب آید. وقتى این توانایى و تسلط در او پا گیرد، فردى منضبط مى شود که خود به خود، جز درستى از او صادر نمى شود و جز حالت و حرکت شایسته در او صورت نمى گیرد، ولى نظم آن است که انسان را با دیگران ، در حرکت جمعى همسو کند و براى فعالیت گروهى آمادگى بخشد. در این جا، غالبا، سازگارى مطرح است و ممکن نیست همه افراد، همواره ، به نظم و همکارى در جمع خشنود باشند. اگر بخواهیم این همسویى ، همیشگى باشد .
جمعه 17/6/1391 - 9:42
تاریخ
شهادت حضرت حمزه سید الشهدا در جنگ احد (3 قمری)حمزه
بن عبدالمطلب، عموى پیامبر گرامى اسلام (ص) دو سال پیش از ولادت رسول خدا
(ص) دیده به جهان گشود. در میان جوانان قریش در دلاورى و بزرگوارى برجسته و
در آزاداندیشى، آزادمنشى و ستم ستیزى سرآمد بود. سلحشورى و توان رزمى وى
همزمان با آغاز دوره جوانى نمودار شد.
آن آزادمرد، حتى پیش از پذیرش
اسلام، از رسول خدا (ص) در برابر آزارهاى مشرکان حمایت مىکرد، گرویدن وى
به اسلام موجب سربلندى دین خدا شد; زیرا پس از آن مسلمانان از انزوا بیرون
آمدند و قریش با درک پشتیبانى توانا و استوار حمزه از پیامبر اکرم(ص) از
آزارهاى خود کاستند و رفتارشان با رسول خدا و مسلمانان ملایمتر شد.
حمزه همراه دیگر مسلمانان به مدینه
هجرت کرد و خدمات ارزندهاى بویژه درامور نظامى ارائه داد. پیامبر اکرم
(ص) به مسائل دفاعى حکومت نوبنیاد خود اهتمام خاصى داشتند. ایشان با تشکیل
گروههاى رزمى درصدد برآمدند امنیت مدینه را تامین کرده، مسلمانان را براى
رویارویى با دشمنان آماده سازند. بر این اساس هفت ماه پس از هجرت، نخستین
گروه گشتى رزمى را به فرماندهى حضرت حمزه اعزام نمودند. گرچه این رویارویى
بدون درگیرى پایان یافت ولى نشانهاى از اقتدار سپاه اندک اسلام در برابر
کاروان بزرگ مشرکان بود.
رسول گرامى اسلام (ص) در
ربیعالاول سال دوم هجرت غزوه «ابواء» را تدارک دید و درجمادىالاولى غزوه
«ذات العشیره» را به قصد تعقیب کاروان قریش سازماندهى کرد. در این دو غزوه
نیز پرچمدار سپاه اسلام، حضرت حمزه بود. آن رزمنده نستوه در جنگ بدر حضورى
درخشنده داشت. این نبرد با امدادهاى الهى و دلاورىهاى بىمانند
امیرمومنان على (ع) و سلحشورى حمزه، با پیروزى قاطع سپاه اسلام به پایان
رسید. در این پیکار تنى چند از سران کفر به دست تواناى حضرت حمزه به هلاکت
رسیده یا به اسارت درآمدند. سیدالشهدا حمزه بن عبدالمطلب در غزوه «بنى
قینقاع» پرچمدار سپاه اسلام بود. یهودیان بنى قینقاع نخستین گروه یهود
بودند که با اسلام اعلام جنگ نمودند، سپاه اسلام قلعه آنها را محاصره کرد.
آنگاه رسول خدا (ص) آنان را از مدینه تبعید نمود و اموالشان را مصادره
کرد.
یک سال پس از جنگ بدر، غزوه احد با
هدف مقابله با مشرکانى که براى انتقامگیرىاز مسلمانان و جبران شکست بدر
به سوی مدینه آمده بودند آغاز گردید. حمزه و برخى دیگر از مسلمانان
سلحشور، معتقد به جنگ برون شهرى بودند، حمزه بهرسول خدا عرض کرد: «سوگند
به آن که قرآن را بر تو فرستاد امروز دست به غذا نخواهم برد، مگر آنکه
بیرون مدینه با شمشیر خود بر دشمن بتازم!» حضرت حمزه از معدود قهرمانانى
بود که در جنگ، نشان بر خود مىنهاد و بدین وسیله خود را به دوست و دشمن
معرفىمىکرد. او نمونهاى از شجاعت و دلیرى در میدان نبرد بود، خود را به
اعماق صفوف دشمن مىرساند و با دشمن درگیر مىشد، از قدرت بازوى برجستهاى
بهرهمند بود. در احد با دو شمشیر پیش رسول خدا مىجنگید و مىگفت: «من
شیر خدا هستم!»
در احد، به هنگام تهاجم دشمن،
وفادار و ثابت قدم از رسول خدا دفاع مىکرد و توانست سى مشرک جنگجو را به
هلاکت برساند. ولی کینه دیرینه هند همسر ابوسفیان که پدر و برادر خود را
در جنگ بدر بدست جنگجوی حمزه بن عبدالمطلب از دست داده بود، او را واداشت
که غلام حبشی خود، «وحشى» را در صورت به شهادت رساندن حمزه، وعده آزادی و
رهایی از بردگی دهد. بدین گونه حین جنگ حضرت حمزه بن عبدالمطلب با زوبین
غلام که در کمین آن سردار دلاور بود، مورد نشان قرار گرفته شد و آن بزرگوار
پس از عمرى جهاد در راه خدا و یارى پیامبر گرامى به ملکوت اعلى پیوست و آن
سردار رشید، شهید شاهد بارگاه الهى شد. رسول خدا (ص) در منزلت او فرمود:
«سالار شهیدان در روز قیامت نزد خداوند حمزه است» قبر مطهر حمزه سید
الشهدا در قبرستان احد (محل واقعه جنگ احد) در مدینه منوره واقع شده و مزار
آن سردار شهید و دیگر شهیدان احد همواره زیارتگاه عاشقان و عارفان الهى و
الهام بخش جهاد و شهادت به مبارزان بوده است.
السلام علیک یا عم رسول الله
السلام علیک یا خیر الشهداء
السلام علیک یااسد الله و رسوله
جمعه 17/6/1391 - 9:35
قرآن
(قُلْ مَنْ كانَ فِی الضَّلالَةِ
فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا
الْعَذابَ وَ إِمَّا السّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكانًا وَ
أَضْعَفُ جُنْدًا وَ یَزیدُ اللّهُ الَّذینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَ الْباقِیاتُ
الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوابًا وَ خَیْرٌ مَرَدًّا);(1)
«بگو:
هر كه در گمراهى است خداى (رحمان به
او تا زمانى مهلت مى دهد، تا وقتى كه (آنچه به آنان وعده داده
مى شود; یا عذاب، یا روز رستاخیز را ببیند. پس به زودى خواهند دانست جایگاه
چه كسى بدتر و سپاهش ناتوان تر است. و خداوند كسانى را كه هدایت
یافته اند، بر هدایتشان مى افزاید و نیكى هاى ماندگار، نزد
پروردگارت از حیث پاداش بهتر و خوش فرجام تر است».
تفسیر
آیه
این آیه به ستمگران هشدار مى دهد
گمان نكنند ثروت و امكانات دنیا مایه رحمت است; بلكه چه بسا دلیل عذاب باشد! هر كس
به گمراهى خود اصرار بورزد، خداوند به او مهلت مى دهد و این زندگى مرفّه را
براى او برقرار مى دارد تا زمان وعده برسد و با چشم خود عذاب را ببیند. در
این روز آنان در مى یابند كه جایگاه چه كسى بدتر و لشكرش ناتوان تر است.
به هر حال، عده اى هستند كه با
غرق شدن در گمراهى و اصرار بر طریق ضلالت، قابلیت هدایت را در درون خود از بین
مى برند. نعمت هاى مادى خدا عذاب هایى براى آنان خواهد بود; چرا كه
این امكانات باعث غفلت و غرور بیشتر آنها و فراموشى كامل خداوند مى شود و به
جاى آنكه این نعمت ها در راه رشد استفاده شود، در راه فساد و ظلم به كار
مى رود.
در برابر این افراد كسانى هستند كه
هدایت الهى را مى پذیرند و در طریق حقیقت و راستى و صلاح گام مى نهند.
كارهاى صالح آنان باقى مى ماند و این اعمال و آثار نزد خدا ثواب بیش تر
و سرانجام نیك ترى دارد.
(قُلْ مَنْ كانَ فِی الضَّلالَةِ
فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا
الْعَذابَ وَ إِمَّا السّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكانًا وَ
أَضْعَفُ جُنْدًا وَ یَزیدُ اللّهُ الَّذینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَ الْباقِیاتُ
الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوابًا وَ خَیْرٌ مَرَدًّا);(1)
«بگو:
هر كه در گمراهى است خداى (رحمان به
او تا زمانى مهلت مى دهد، تا وقتى كه (آنچه به آنان وعده داده
مى شود; یا عذاب، یا روز رستاخیز را ببیند. پس به زودى خواهند دانست جایگاه
چه كسى بدتر و سپاهش ناتوان تر است. و خداوند كسانى را كه هدایت
یافته اند، بر هدایتشان مى افزاید و نیكى هاى ماندگار، نزد
پروردگارت از حیث پاداش بهتر و خوش فرجام تر است».
تفسیر
آیه
این آیه به ستمگران هشدار مى دهد
گمان نكنند ثروت و امكانات دنیا مایه رحمت است; بلكه چه بسا دلیل عذاب باشد! هر كس
به گمراهى خود اصرار بورزد، خداوند به او مهلت مى دهد و این زندگى مرفّه را
براى او برقرار مى دارد تا زمان وعده برسد و با چشم خود عذاب را ببیند. در
این روز آنان در مى یابند كه جایگاه چه كسى بدتر و لشكرش ناتوان تر است.
به هر حال، عده اى هستند كه با
غرق شدن در گمراهى و اصرار بر طریق ضلالت، قابلیت هدایت را در درون خود از بین
مى برند. نعمت هاى مادى خدا عذاب هایى براى آنان خواهد بود; چرا كه
این امكانات باعث غفلت و غرور بیشتر آنها و فراموشى كامل خداوند مى شود و به
جاى آنكه این نعمت ها در راه رشد استفاده شود، در راه فساد و ظلم به كار
مى رود.
در برابر این افراد كسانى هستند كه
هدایت الهى را مى پذیرند و در طریق حقیقت و راستى و صلاح گام مى نهند.
كارهاى صالح آنان باقى مى ماند و این اعمال و آثار نزد خدا ثواب بیش تر
و سرانجام نیك ترى دارد.
پنج شنبه 16/6/1391 - 17:29
داستان و حکایت
آوردهاند که شیخ جنید بغدادی، به عزم
سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است.
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟
عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟
عرض کرد: آری..
بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد: اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه
کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران
نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که
میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم.
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو میخواهی که مرشد خلق باشی؟
در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی. سپس به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید: چه کسی هستی؟
جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟
عرض کرد: آری. سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان
میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم
از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق
به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمیدانی. سپس برخاست و برفت.
مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟
جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟
عرض کرد: آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس
آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی. خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت: ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان
که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال
باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب
تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً!
و ادامه داد: در سخن گفتن باید
دل پاک باشد و نیت درست باشد وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع
است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری نباشد.
پنج شنبه 16/6/1391 - 16:38
قرآن
در سورهى “هود” خداى متعال به پیغمبر مىفرماید: “فاستقم كما امرت و
من تاب معك و لا تطغوا” (۱). یك روایتى از پیغمبر هست كه فرمود: “شیّبتنى سورة هود” (۲)؛ یعنى سورهى “هود” من را پیر كرد؛ از بس بار این سوره سنگین بود.
كجاى سورهى هود؟ نقل شده است كه مراد، همین آیهى “فاستقم كما امرت” است. چرا
پیغمبر را پیر كند؟ چون در این آیه مىفرماید: همچنانى كه به تو دستور دادیم، در
این راه ایستادگى كن، استقامت كن و صبر نشان بده. خود این ایستادگى كار دشوارى
است. این “صراط” است؛ پل صراطى كه مظهر آن را در روز قیامت براى ما تصویر كردهاند.
باطن عمل و راه ما در اینجا، همان پل صراط است؛ ما الان داریم روى پل صراط حركت
مىكنیم؛ باید دقت كنیم. اگر انسان بخواهد این دقت را در همهى رفتار خود به كار
بگیرد، او را پیر مىكند. لیكن از این مهمتر به گمان من، آن جملهى بعد است: “و
من تاب معك”. پیغمبر فقط مأمور نیست كه خودش ایستادگى كند؛ باید خیل عظیم مؤمنان
را هم در همین راه به ایستادگى وادار كند. انسانهایى كه از یك طرف در معرض هجوم
بلایا و مشكلات زندگى هستند - دشمنان، توطئهگران، بدخواهان و قدرتهاى مسلط - و از
طرف دیگر، مورد تهاجم هواهاى نفسانى خودشان هستند - خواهشهاى نفسانى و دل بىطاقت
انسان كه از زر و زیور دنیا مجذوب مىشود و به سمت آنها كشیده مىشود - از این
صراط مستقیم، به چپ یا راست انحراف پیدا مىكنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت
شهوات جنسى، محبت مقام و اینها، چیزهایى است كه هر كدام، یك كمندى بر گردن دل
انسان مىاندازند و آن را به سمت خودش مىكشانند. مقاومت و ایستادگى در مقابل اینها
كه انسان پایش نلغزد: “و من تاب معك”؛ مؤمنین را در بین این دو جاذبهى قوى -
جاذبهى فشار دشمن و جاذبهى فشار درونى دل هوسران - و این دو مغناطیس، در خط
مستقیم نگه داشتن و هدایت كردن، به گمان زیاد، این، آن كارى است كه پیغمبر را پیر
كرد.
مىدانید نبى اعظم اسلام مسلمانها را
- چه در دوران مكه (سیزده سال) و چه در دوران تشكیل حكومت در مدینه - از چه
گذرگاههاى لغزنده و دشوارى عبور داد و به آن قلهها رساند؟ یك چنین حركت عظیمى،
كار هیچ انسانى نبود. آن مردمى كه هیچى نمىفهمیدند و از اخلاق انسانى هیچ بویى
نبرده بودند. پیغمبر اینها را به انسانهایى تبدیل كرد كه فرشتگان الهى در مقابل
عظمت و نورانیت آنها احساس حقارت مىكردند. استقامت، این است. (۳)
پینوشت:
1- هود: ۱۱۲
2- الخصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۹۹. “قَالَ
أَبُو بَكْرٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْرَعَ إِلَیْكَ الشَّیْبُ قَالَ شَیَّبَتْنِی
هُودُ وَ الْوَاقِعَةُ وَ الْمُرْسَلَاتُ وَ عَمَّ یَتَساءَلُونَ.” عكرمه از ابن
عباس نقل مىكند كه ابو بكر به پیامبرخدا (صلّیاللهعلیهوآله) عرض كرد: یا رسول
اللَّه پیرى زودرس به سراغ تو آمد، فرمود: سوره هود و سوره واقعه و سوره مرسلات و
سوره عم یتسائلون مرا پیر كرد. پنج شنبه 16/6/1391 - 16:35
سخنان ماندگار
شرح حدیثی از پیامبر اكرم صلی الله و علیه و آله
توسط حضرت آیتالله العظمی خامنهای
« ثلاثٌ من كنّ فیه استكمل خصال الإیمان: الذی إذا رضی، لم یُدْخِله رضاه فی باطلٍ وإذا
غَضِبَ لم یخرجه الغضب من الحقّ وإذا قدر لم یتعاط ما لیس له » (تحف
العقول صفحه 43)
معناى روایت، این نیست كه ایمان در این سه خصلت
منحصر است، بلكه مراد این است كه در هر كس، این سه خصلت وجود داشته باشد، حاكى از
این است كه همه خصال ایمان، در او جمع است. چون هر یك از اینها متوقّف بر
مجموعهاى از صفات نیك و كاشف از آنها است.
خشنودى و محبت كسى او را به باطل نكشاند كه موجب
شود به ناحق از آن شخص دفاع كند و همچنین غضب، او را به برخوردهاى غلط و خروج از
حق نكشاند، و در هنگام قدرت، كارهایى را كه حق او نیست مرتكب نشود. پنج شنبه 16/6/1391 - 16:32
سخنان ماندگار
جیمز موریس، جامعه شناس آمریكایی می گوید؛
«در قرآن، كتاب مسلمان ها به آیه ای برخوردم كه ضرورت رسیدگی به یتیمان را یادآوری
می كرد. در این آیه از كسانی تجلیل شده است كه با میل و علاقه و فقط برای خشنودی
خدا، از یتیمان و اسیران و فقرا دست گیری می كنند - منظور ایشان آیه 8 از سوره
مباركه «انسان» است- یتیم به كسی می گویند كه پدر از دست داده است ولی به نظر من،
منظور قرآن از یتیم، كسی است كه بی پشت وپناه است. باید بگویم امروزه ما مردم غرب
از همه یتیم تر هستیم زیرا پشت و پناهی نداریم. رنسانس ما را از خدا جدا كرد. من به
مردم ایران غبطه می خورم كه با انقلاب 1979- انقلاب اسلامی- از اومانیسم جدا شدند
و به خدا روی آوردند. من خمینی را دوست دارم.»
این سخن نمی دانم از كیست، اما
حكیمانه است. چندین سال قبل از كسی شنیده و یا در جایی خوانده ام؛ با این مضمون
كه؛ اومانیسم - اصالت تمایلات مادی بشر در قانونگذاری و مهندسی جامعه- میوه درخت
ممنوعه «رنسانس» بود كه فرزندان آدم به فریب شیطان و با توهم ماندگاری! به آن
نزدیك شده و از آن خوردند. در پی این فریب شیطان اگرچه از حاكمیت ظالمانه كلیسا و
كشیشان در قرون وسطی نجات یافتند، اما در این جابه جایی از خدامحوری در قانونگذاری
و ساختار جامعه(تئیسم) نیز جدا افتاده و در برهوت به سوی ناكجاآبادی رفتند كه
ظاهرش آباد بود! فرزندان آدم هم مثل پدر و مادرشان آدم و حوا علیهاالسلام فریب
شیطان را خورده بودند... انقلاب اسلامی در ایران، توبه فرزندان آدم و آغاز بازگشت
آنها به سوی خدا بود.
کیهان /شماره 20282 پنج شنبه 16/6/1391 - 16:30
تاریخ
بر اساس قرآن کریم، کعبه توسط حضرت ابراهیم (ع) و
پسر وی حضرت اسماعیل (ع) ساخته شد.
وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ
الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ
أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه [کعبه]
را بالا مىبردند [مىگفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى
دانایى.( سوره
بقره، آیه 127)
در زمان حضرت محمد (ص) قبلیه
قریش متصدی کعبه بود که در آن زمان معبد بتهای قبایل عربی محسوب میشود. عربهای
بادیه نشین و ساکنان دیگر شهرها هر سال برای نیایش و داد و ستد به شهر مکه سفر میکردند.
مکه به عنوان وادی لم یزرع توصیف شده که زندگی در آن دشوار و منابع اندک بود. در
حقیقت براساس شواهد مکه مرکز تجارت ملی و نیایش بوده است.
زمانی که پیامبر اسلام به عنوان
فاتح از شهر مدینه به مکه بازگشت، کعبه به مکان نیایش مسلمانان تبدیل شد و زیارت
سالانه حج به عنوان یکی از فرایض اصلی مسلمانان شکل گرفت.
این بنا تا پیش از فتح مکه به دست حضرت محمد (ص) و
پیروانش محل نگهداری و پرستش بتها بود. قریش در اطراف کعبه بتهای مختلفی قرار
داده بودند، مانند: لات، عزی، اسافه، نائله، منات. بزرگ این بتها هبل بود که درون
کعبه قرار داشت.
بنا به روایت برخی تاریخ نگاران
ساختمان کعبه ده بار بنا شده است: بنیان الملائکه، بنیان آدم، بنیان شیث، بنیان
ابراهیم و پسرش اسماعیل، بنیان العمالقه، بنیان جرهم، بنیان مضر، بنیان قریش،
بنیان عبدالله ابن زبیر، بنیان حجاج ابن یوسف الثقفی.
بنابر روایت مسلمانان هنگامی که
چشمه زمزم از دل زمین جوشید مردم در این منطقه و به سبب آب این چشمه جمع شده شهر
مکه را تشکیل دادند و ابراهیم به فرمان خدا ساختمان کعبه را که در اثر طوفان نوح
تخریب شده بود بازسازی کرد.
پنج شنبه 16/6/1391 - 16:27
داستان و حکایت
روزی از روزها، پادشاهی سالخورده که دو
پسرش را در جنگ با دشمنان از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب
کند. پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها
خواست، دانه را در یک گلدان بکارند تا دانه رشد کند و گیاه رشد کرده را در روز
معینی نزد او بیاورند. پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت ...
تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت
تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و
هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد
ولی موفق نشد. پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این
کارها بی فایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد. بالاخره روز موعود فرا رسید. همه
جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده
بودند. پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد. وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او
پرسید: پس گیاه تو کو؟ پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد... در این هنگام
پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد! همه جوانان به این
انتخاب پادشاه اعتراض کردند. پادشاه روی تخت نشست و گفت: این جوان
درستکارترین جوان شهر است. من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین
هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند. پادشاه ادامه داد: مردم به پادشاهی
نیاز دارند که در عین راستگویی و درستکاری با آنها صادق باشد، نه آن پادشاهی که
برای رسیدن به قدرت و حفظ آن دست به هر عمل ریا کارانه ای بزند .
پنج شنبه 16/6/1391 - 16:26