روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند.
با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد.
کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند.
بهلول
باز هفته دیگر به حمام رفت. ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او
را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران،
بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.
حمامی متغیر گردیده پرسیدند:« سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟»
بهلول گفت:«مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید.»
قرآن! ای همیشه ترین کتاب! من از تو شرمنده ام!
با اینکه تو را از ابتدا برای حیات بخشیدن به دلهای مرده فرود آورده اند اما ما از تو آواز مرگی ساخته ایم برای ترحیم مردگان.
شرمنده ام از تو که جز برای بدرقه مسافر از طاقچه عزلت بیرونت نیاوردیم!
ما مقام و منزلت تو را در حد یک فالگیر مقدس پایین آوردیم.
براستی اگر طالب راه نجات و استخاره صواب بودیم آیا کلام راهگشای تو کافی نبود؟
چه شد که چشم ظاهربین ما، حقیقت کلام تو را ندید و گوش ناشنوایمان کلام حقیقی ات را نشنید؟
ای ناجی امت! ای قرآن!
برخی تو را از پیش و پس خواندند تا بر حافظه شان فخر فروشند!
عده ای تو را بر دانه برنجی نگاشتند تا چیره دستی و هنرنماییشان را به رخ کشند.
یکی تو را با آب طلا قاب گرفته تا خانه اش را زینت بخشد!
آن دیگری تو را دستمایه هنرنمایی ساخته و از تو فرشی آراسته تا به قیمتی هر چه گزافتر بفروشد!
اما آیا کسی برای درمان قلب نیم مرده اش، هیچ به شفاخانه تو سر زد؟
چه غفلت بزرگی كه می پنداریم خدا ترا برای هنرنمایی و موزه سازی فرود آورده است.
ما حتی تو را در مسلخ "تلاوت"، ذبح شرعی کرده ایم که تلاوت بدون"تدبر" در معنا، معنا ندارد.
آن زمان که در
محافل انس، برای خواندن یا استماع تو حضور می یافتیم، البته به وجد می
آمدیم اما نه از شگفتی معانی بلند تو که از طول نفسهای قاری و از شگردهای
موسیقیایی در قرائت نمایشی او.
اگر چه از این ظاهر می توان راهی به آن باطن گشود اما ما آن هدف والا را گم کردیم و این وسیله را هدف انگاشتیم.
به حفظ آیات معرفت
آموز تو روی آوردیم اما نه برای کسب معرفت و توفیق عمل، بلکه برای
رکوردگیری در یک فستیوال تمام عیار، که ملاک امتیاز دهی آن، خواندن
شمارگان صفحات بود، گاه به شیوه معکوس، گاه از پیش و پس و گاه از بالا به
پایین و همینطور.
کریمه "والسابقون السابقون" تو را شنیدیم و تو را بازیچه مسابقات هوس کردیم.
از آیات روشنگر تو، پرتویی بر نگرفتیم و در عوض به مدد تو، شغل تازه ای یافتیم، دکانی برای درآمدزایی بیشتر.
قرآن! ای روشنای هر تاریکی!
ما گمشدگان وادی جهالت، راه را گم کرده ایم، و اکنون به دستگیری تو محتاجیم بیش از همه وقت.
ما را از این خواب غفلت بیدار کن! بیدار!
سلام به همه ی برادران و خواهران عزیز
خوبید ؟
پیشاپیش شهادت امام هفتم ، حضرت موسی كاظم ( ع ) رو به شما تسلیت میگم و قطعه شعری در وصف این حضرت براتون گذاشتم امیوارم خوشتون بیاد .
من که بی تقصیر در زندان گرفتارم خدایا
از چه دشمن می دهد این قدر آزارم خدایا
من که از زندان زمین گیرم نباشد
حاجتی دیگر به زنجیر گرانبارم خدایا
آه از این زندان ظلمانی و زندانبان ظالم
وه کجا افتاده در غربت سرو کارم خدایا
جز فروغ گوهر اشکی که با یاد تو ریزم
کس نیفروزد چراغی در شب تارم خدایا
عاشقان را خواب در چشمان نمی اید از آنرو
روز و شب با ذکر تو مشغول و بیدارم خدایا
ای که می بخشی نجات از بین آب و گل شجر را
کن خلاص از محبس هارون تن زارم خدایا
جان زحسرت بر لب آمد وندیرین ساعات آخر
دیدن روی رضا را آرزو دارم خدایا
کو رضا آرام جانم کو رضا روح و روانم
تا از او روشن شود چشم گهر بارم خدایا
بر مؤید مرحمت فرما طواف مرقدم را
چونکه اشعراش بود مقبول دربارم خدایا
شعر از " سید رضا مؤید "