• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4142
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 1339روز قبل
اهل بیت

فاطِمه (س) مشهور به فاطِمهٔ زَهرا (۵ بعثت-۱۱ق)، دختر پیامبر اسلام(ص) از خدیجه کبری(س) و همسر امام علی(ع) است. او یکی از پنج تن آل عبا (اصحاب کساء) بوده که شیعیانِ دوازده امامی آنها را جزو چهارده معصوم می دانند. امام دوم و سوم شیعیان و زینب(س) از فرزندان اویند. زهرا، بَتول، سیدة نساء العالمین و اُمّ اَبیها از جمله القاب حضرت فاطمه(س) است. فاطمه، تنها زن همراه پیامبر(ص) در روز مباهله با مسیحیان نجران بود.

 

 

وی در ماجرای سقیفه ضمن مخالفت با اقدام شورای سقیفه، خلافت ابوبکر را غاصبانه خواند و با او بیعت نکرد. او در جریان غصب فدک و دفاع از خلافت امام علی(ع) خطبه‌ای خواند که به خطبه فدکیه معروف است. فاطمه(س) اندکی پس از رحلت پیامبر(ص) و در جریان هجوم موافقان خلافت ابوبکر به خانه‌اش، آسیب دید، در بستر بیماری افتاد و پس از مدت کوتاهی در ۳ جمادی‌الثانی سال ۱۱ هجری قمری در مدینه به شهادت رسید. پیکر دختر پیامبر(ص) به سفارش خودش شبانه و مخفیانه دفن شد و قبرش هیچ‌گاه مشخص نشد.

سوره کوثر، آیه تطهیر، آیه مودت و آیه اطعام و احادیثی چون حدیث بِضعه و حدیث لولاک در شأن و فضیلت فاطمه نازل و نقل شده‌اند. در روایات آمده استپیامبر(ص) فاطمه را برترین زن در دو عالم معرفی کرده و خشم و خشنودی او را خشم و خشنودی خداوند دانسته است. تسبیحات حضرت زهرا ذکری است که پیامبر(ص) به فاطمه آموخت و مصحف فاطمه (س) کتابی است شامل سخنانی که فرشته الهی به فاطمه الهام کرده و امام علی(ع) آنها را نوشته است. این صحیفه در دست امامان بوده و هم‌اکنون در دست امام زمان است.

شیعیانْ فاطمه(س) را الگوی خود می‌دانند و در سالروز شهادت وی که به ایام فاطمیه مشهور است، عزاداری می‌کنند. در ایران سالروز ولادت فاطمه(س) (بیستم جمادی الثانی)، روز زن و مادر نامگذاری شده و نام فاطمه و زهرا جزو بیشترین نام‌ها برای دختران‌اند.

چهارشنبه 11/11/1396 - 14:35
تاریخ

روز ششم بهمن ماه یادآور یک روز تاریخی در تقویم ایران اسلامی است .

 

 


یکی از مناطقی که کانون نا آرامی ها و تجاوز منافقین از خدا بی خبر شده بود، شهر عزیزمان آمل بود. در آن زمان بعضی از انقلابیون که اغلب کسبه و کارگر بودند، هدف ترور قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. منافقین کور دل از اواخر سال 1358 ه.ش جنگل های زیبای آمل را محلی برای اقدامات خرابکارانه و مبارزۀ مسلحانه علیه نه تنها شهر آمل، بلکه کل کشور در نظر گرفتند. جادۀ هراز که یکی از مهمترین راه های مواصلاتی تهران و شمال کشور محسوب می شد، نا آرام گشت. اتحادیه کمونیستهاى ایران که متشکل از مارکسیست- لنینیستهاى چپ بودند با ارزیابى موقعیتهاى جغرافیایى، جنگلهاى آمل را مناسب براى عملیات چریکى تشخیص دادند و در آنجا استقرار یافتند. 
منافقین سنگ دل با جذب افراد فریب خورده و تجمع در جنگل ها در بهمن ماه سال 1360 به خیال خام خود زمینه را برای حمله به شهر آمل و تصرف آن آماده دیده بودند و بنابراین با یک گروه کمتر از صد نفری برای حملۀ به شهر در صبحگاه ششم بهمن ماه برنامه ریزی نمودند.


هدف از حمله:
هدف از این حمله تصرف شهر آمل به عنوان یکی از شهر های استراتژیک شمالی بود. با تصرف این شهر کنترل یکی از راه های مواصلاتی مهم تهران به شمال کشور قطع می شد و تحت کنترل منافقین قرار می گرفت. با توجه به دشت های وسیع و جنگل های فراوان، امکان برنامه ریزی برای حمله به شهرهای دیگر نیز وجود داشت.

تصور واهى اتحادیه بر این بود که به خاطر وضعیت اجتماعى منطقه آمل و بافت دهقانى جمعیّتِ اطراف آن، در صورت حمله به شهر، مقاومت پراکنده نیروهاى انقلاب بسرعت سرکوب مى‏شود. 
به خیال باطل منافقین، با تصرف شهر آمل و تشکیل یک حکومت خود خوانده در آن، حمایت های مستکبرین جهان نیز کسب می شد و نکتۀ دیگر اینکه با تحلیل های نادرستی که کرده بودند، فکر می کردند، با تصرف مراکز حیاتی شهر، همۀ مردم به آن ها پیوسته و از آن ها حمایت خواهند کرد.
و در مراحل بعدی پس از قطع خطوط ارتباطى و تقویت نیروهاى مخالف داخل شهر، دیگر مناطق مازندران به تصرف نیروهاى اتحادیه درآمده و پس از آن آحاد مردم در یک زنجیره متشکل در سراسر ایران بپا مى‏خیزند و رژیم جمهورى اسلامى را ساقط مى‏کنند .


و اما روز ششم:
 بالاخره صبح روز ششم بهمن ماه، یک روز سرد زمستانی فرا رسید. طبق برنامه ریزی صورت گرفته، منافقین ابتدا به مراکز حساس نظامی و تصمیم گیری نظیر سپاه، کمیته انقلاب اسلامی ( نیروی انتظامی فعلی)، ژاندارمری، فرمانداری، بخشداری و بنیاد شهید حمله کردند و این مراکز را تا روشن شدن صبح و آغاز بکار ادارات به تصرف خود در آوردند. بعضی از مناطق مهم شهر مثل دوازده پله، پلیس راه و سبزه میدان نیز در کنترل آن ها در آمد. 
اما این یک روی سکه بود. 
از همان ابتدای صبح وقتی ملت شجاع و انقلابی آمل و روستاهای اطراف از قضیه مطلع شدند، از خانه ها بیرون آمدند و نبرد مسلحانه و غییر مسلحانۀ خود را با یاغیان و گرگ صفتان منافق شروع کردند.
و با ساخت سنگرهای بیشمار، شهر آمل را برای همیشه به نام شهر«هزارسنگر»در قاموس انقلاب اسلامی ایران ثبت کردند. 
میدان هزار سنگر آمل که در خیابان امام رضا (ع) به طرف بابل قرار دارد، در همان سال ها به همین دلیل نام گزاری شد. 

همۀ شهر حالت تعطیلی و وضعیت نظامی به خود گرفته بود. این نامردمان به هرکسی که در شهر می دیدند، تیراندازی می کردند. درگیری میان نیروهای مردمی و منافقین در دم دمای ظهر به اوج خود رسید و تعداد زیادی از نیروها به شهادت رسیدند. 
خیلی از زن ها نیز در کنار مردان در این حماسه نقش آفرینی کردند و یک شهید نیز تقدیم نمودند. 
سهم روستائیان پاک دل در این میان سرنوشت ساز بود.
درگیری تا غروب همان روز ادامه داشت و نیروهای مردمی یکی پس از دیگری مراکز حساس شهر را که به تصرف منافقین درآمده بود، پس گرفتند و شهر در کنترل کامل ملت قرار گرفت. 

در این واقعه 
از مردم شریف آمل نیز چهل نفر به شهادت رسیدند؛
از کمونیستها نیز 34نفر کشته و چند تن زخمى و سى نفر دستگیر شدند و بقیه نیز با ذلت و خواری مجبور به فرار گردیدند. 

در بازجویی هایی که از این نامردمان شد، می گفتند که به ما گوشت گرگ می دادند تا بی رحم و قسی القلب شویم؛ فکر می کردیم که مردم آمل با ما هستند ولی غافل گیر شدیم.

شکست عظیم منافقین و درس بزرگی که به آن ها داده شد، برای همیشه در تاریخ این مرز و بوم جاودانه گردید.

حماسۀ مردمی آمل باعث شد که با تودهنی که منافقین از خدابی خبر خوردند، برای همیشه بساطشان جمع شود و جنگل های سرسبز شمال و جادۀ زیبای هراز برای همیشه از وجودشان پاکسازی شود.


در آن روز حماسی مردم آمل ظرف مدت 10 ساعت چشم فتنه را از کاسه درآوردند و با سرکوب کردن منافقین، خاطره به یادماندنی از خود به یادگار گذاشتند.
در آن روز مردم آمل با اهدای چهل شهید به انقلاب ، توانستند همانند این آیه که میفرماید

« وَ وَعَدنا مُوسَی ثَلاثِینَ لَیلَه وَ اَتمَمنَاهَا بِعَشر... »

( و ما به موسی سی شب وعده دادیم و چون پایان یافت، ده شب دیگر به آن افزودیم تا آنکه زمان وعده به چهل شب کامل شد - سوره اعراف آیه 142 ) کار را تمام نمایند. و تقدیر چنین بود که حتما تعداد شهدا عدد 40شود، تااین تجلی اخلاص و شجاعت به اکمال برسد و انقلاب اسلامی را بیمه نماید.
و بی جهت نبود که حضرت امام خمینی رحمت الله علیه در وصیتنامه خود با عظمت از مردم آمل یاد کردند و اشاره داشتند که ما باید از شهر آمل و مردم آمل تشکر کنیم، دیدید که مردم آمل چه بر روز آنان آوردند و... 

چهارشنبه 4/11/1396 - 12:13
تاریخ

ابوالقاسم فردوسی طوسی (۳۲۹ هجری قمری – ۴۱۶ هجری قمری، در طوس خراسان)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و سرایندهٔشاهنامه، حماسهٔ ملی ایران، است. برخی فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند که از شهرت جهانی برخوردار است. فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس گویند.

 

 

پژوهشگران سرودن شاهنامه را برپایهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی می‌دانند. تنها سروده‌ای که روشن شده از اوست، خود شاهنامه است. شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی است. فردوسیشاهنامه را در ۳۸۴ ه‍.ق، سه سال پیش از برتخت‌نشستن محمود، به‌پایان برد و در ۲۵ اسفند ۴۰۰ ه‍.ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م، در هفتاد و یک سالگی، تحریر دوم را به انجام رساند. سروده‌های دیگری نیز به فردوسی منتسب شده‌اند، که بیشترشان بی‌پایه هستند. نامورترین آن‌ها مثنوی‌ای به نام یوسف و زلیخا است. سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شده، هجونامه‌ای در نکوهش سلطان محمود غزنویاست. برابر کتابشناسی فردوسی و شاهنامه، گردآوری ایرج افشار، با به‌شمارآوردن سروده‌های منسوب به فردوسی مانند یوسف و زلیخا تا سال ۱۳۸۵، تعداد ۵۹۴۲ اثر گوناگون در این سال‌ها نوشته شده‌است.

 

 

 

فردوسی دهقان و دهقان‌زاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و هم‌زمان با جنبش استقلال‌خواهی و هویت‌طلبی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سده‌های سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهره‌گیری از آن سرمایه، توانست مطالب خود را چنین درخشان بپردازد. در نگاهی کلی دربارهٔ دانش و آموخته‌های فردوسی می‌توان گفت اوزبان عربی می‌دانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. او پهلوی‌خوانی را به‌طور روان و پیشرفته نمی‌دانست، اما به‌گونهٔ مقدماتی مفهوم آن را دریافت می‌کرد. به‌هرروی، در شاهنامه هیچ نشانه‌ای دربارهٔ پهلوی‌دانی او نیست.

در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد. فردوسی در شاهنامه،فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند داده‌است. از شاهنامه برمی‌آید که فردوسی از آیین‌های ایران باستان مانندزروانی، مهرپرستی و مزدیسنا اثر پذیرفته، هرچند برخی پژوهشگران سرچشمهٔ این اثرپذیری‌ها را منابع کار فردوسی می‌دانند، که او به آن‌ها بسیار وفادار بوده‌است. همچنین، وی به‌سبب خاستگاه دهقانی، با فرهنگ و آیین‌های باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنهٔ این آگاهی‌ها افزود، به‌گونه‌ای‌که این دانسته‌ها، جهان‌بینی شعری او را بنیان ریخت. آنچه که فردوسی به آن می‌پرداخت، جدای از جنبهٔ شعری، دانشورانه نیز بود؛ او افسانه ننوشت. او زاییدهٔ روزگار خردورزی دوران سامانیان است. در این دوران، زمینه برای اوج این خردورزی و دانش‌مداری در شاهنامهٔ فردوسی آماده شد. فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایهٔ تمام خوبی‌ها می‌داند. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمی‌شناسد و از این راه به نیک‌بختی این جهان و رستگاری آن جهان می‌رسد. فردوسی با ریزبینی، منابع خود — که بیشترینِ آن‌ها شاهنامهٔ ابومنصوری بود — را بررسی می‌کرد. او افزون بر دانش‌های روزگار و خوانده‌های بسیار، مردی ژرف‌نگر، آزاداندیش، تیزبین و نکته‌سنج در رویدادهای گذشته و حال بود. فردوسی در شمار آن شاعران نه‌چندان پرشمار در زبان پارسی است که نجابت گفتار و پاکی سخن او آلوده نشده و حتی واژه‌ای که زننده و ناسزا باشد، از او سر نزده‌است. او توانست از میان انبوه دانسته‌هایی که در دسترس داشت، مطالبی را گزیده و گردآوری کند که در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.

 

زمینه و زمانهٔ فردوسی

 

در سده‌های دوم و سوم ه‍جری، افزون بر تودهٔ مردم، بسیاری از کسان برجستهٔ خاندان‌های کهن ایرانی برای زنده‌کردن فرهنگ دیرین ایران و فرمانروایی مستقل ایرانی به‌پا خاستند. از سویی، خدای‌نامه و دیگر کتاب‌های پهلوی به‌دست ابن مقفع و دیگران و به‌تشویق برمکیان و خاندان سهل در خلال نهضت ترجمه از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و در درازنای یک سده در گوشه‌وکنار ایران پراکنده شده‌بود. به‌نوشتهٔ مرتضی راوندی، صفاریان و یعقوب لیث نقشی پررنگ در گسترش ادب پارسی داشتند. با پیدایش دولت سامانی — و به‌ویژه در روزگار فرمانروایی نصر بن احمد که به‌باور ریچارد فرای دوران زرین سامانیان بود

همهٔ این اندیشه‌ها در یک‌جا گرد آمدند و بخارا کانون مردان دارای اندیشه، خاندان‌های جیهانیان، بلعمیان و دانشمندانی چون ابوطیب مصعبی شد.

فرای می‌گوید شمار سرایندگان این روزگار در تذکره‌هایی مانند یتیمةالدهر ثعالبی و لباب‌الالباب محمد عوفی و دیگران تکان‌دهنده است و دانشمندان دینی، شاعران، تاریخ‌دانان و دیگر دانشمندان دربار نصر بن احمد را آراسته بودند. در آن هنگام، کتاب‌های فارسی و عربی در پایتخت و دیگر شهرها نوشته می‌شد و کتابخانهٔ بخارا شگفتی دانشمندانی چون ابن سینا را برانگیخته‌بود. برابری طبقات اجتماعی در جامعهٔ فرارود از پیش از اسلام برخلاف جامعهٔ طبقاتی ایران، زمینه را برای پیدایش جامعه‌ای برابرخواه در فرارود آماده کرد؛ و ازهمین‌رو نوزایی ایرانی نه در خود ایران، بلکه در آن‌جا آغاز شد. به‌نوشتهٔ فرای، این نوزایی، رنسانسی اسلامی–ایرانی بود که در روزگار سامانی پرورش یافت و جنبهٔ ایرانی‌اش، بیش‌تر از جنبهٔ عربی آن بود. سامانیان با این کار اسلام را به فرهنگی جهانی تبدیل کردند و نشان دادند که اسلام می‌تواند به زبان عربی وابسته نباشد. ترجمهٔ نوشته‌های دینی و غیردینی از زبان عربی به فارسی دری در این روزگار انجام می‌گرفت. بلعمی تاریخ طبری را از عربی به فارسی برگرداند. کتاب‌هایی دربارهٔ پزشکی و دارو نوشته شد؛ و خوارزمی دانشنامه‌ای گردآورد. در این روزگار، سرایندگان نیز شاید بیشتر جایگاه داشتند. دقیقی به‌فرمان نوح دوم، کار سرایش تاریخ ایران پیش از اسلام را آغاز کرد که با مرگش بی‌سرانجام ماند. کاری که فردوسی به انجام رساند و با این کار، تا اندازه‌ای ادب پارسی میانه را از نابودی رهانید.

در روزگار فردوسی اندکی از شور جنبش شعوبیه کاسته شده‌بود. بااین‌همه، هنوز برخی از ایرانیان میهن‌پرست در اندیشهٔ گذشتهٔ نیاکانی خویش بودند. راوندی می‌گوید بدین ترتیب، بسیاری از دانشمندان و نویسندگان ایرانی برای زنده‌کردن تاریخ ایران باستان گام برداشتند. برای این هدف، همهٔ نوشته‌های تاریخی، ادبی و اجتماعی که از دستبرد یورش اعراب بی‌گزند مانده‌بود، گردآوری و برای نگارش تاریخ‌ها و شاهنامه‌ها آماده شدند. ابوالمؤید بلخی شاهنامه‌ای را به نثر نوشت و مسعودی مروزی به نظم. فردوسی از همان روزگار کودکی، بینندهٔ کوشش‌های مردم پیرامونش برای پاسداری ارزش‌های دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینه‌ای پابه‌پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سخت‌گام همان راه شد.

زبان و ادب پارسی در روزگار فردوسی

لازار بر این باور است که دوری خراسان و فرارود از خلافت بغداد و وجود فرمانروایی‌های ایرانی، — که در عمل مستقل از خلافت بودند — دلیل پیدایش ادب پارسی در خاور ایران و محدود بودن بالندگی آن تا اواخر سدهٔ چهارم ه‍.ق به این سرزمین‌ها بود. این فرمانروایان ایرانی و به‌ویژه امیران سامانی در اندیشهٔ گسترش ادب ملی و میهنی بودند، اما نمی‌توان این اندیشه و خواسته را تنها انگیزه یا انگیزهٔ بنیادین دانست، چراکه این خواسته را جنبش همگانیِ ریشه‌دار در شرایط اجتماعی به‌وجود آورد. برخلاف ناحیه‌های فارس و جبال — که نزدیک‌تر به بغداد و بیشتر زیر نفوذ فرهنگ عرب بودند — در خاور ایران، طبقهٔ دهقانان هنوز وجود داشت و دست‌نخورده به‌جامانده‌بود و فرهنگ عرب در زندگی آنان اثری کوچک داشت؛ و گمان می‌رود آنان پیدایش و بالندگی شعری را پشتیبانی کردند، که از هر دو ویژگی ترکیب‌های شعر عربی رسمی و آیین‌های ایرانی نگاه‌داری‌شده در سروده‌های مردمی و نیمه‌مردمی بهره داشت. دلیل دیگر این موضوع این بود که هنوز ادبیات پارسی میانه در سدهٔ سوم ه‍جری در فارس کاربرد داشت و موبدان زرتشتی از آن بهره می‌بردند و ازهمین‌رو — برخلاف خاور ایران که زبان دری یکه‌تازی می‌کرد — میدانی برای پیدایش زبانی نوین در غرب ایران نبود. هم‌چنین در شرق کاربرد و شناخت عربی گسترهٔ کمتری داشت و زبان ادبی هم، چنان توانی نداشت که از پیدایش زبان نوین جلوگیری کند. آیین مزدیسنا در این ناحیه چندان ریشه نداشت. فرهنگ ایرانی در قالب روایت‌ها و سروده‌های شفاهی فراوانی به زبان دری وجود داشت. اما این فرهنگ نیمه‌مردمی — که در برابر فرهنگ طبقهٔ اشرافِ اثرگرفته از عرب بود — نیاز به آثاری برتر داشت تا در کنار فرهنگ عرب‌گرا قرار گیرد.

شعر حماسی در ادب پارسی، در برابر شعر غنایی جای داشت؛ گونه‌ای از شعر که در شعر عرب ناشناخته و به‌طور کامل ایرانی و نشانگر پیوستگی ادبیات پیش و پس از اسلام بود. درون‌مایه‌های پیوندی مانند بینش اخلاقی، پند و اندرز برپایهٔ خرد، ناپایداری این جهانی این پیوستگی را برقرار می‌کرد. اثرگذاری اسلام بر این درون‌مایه‌ها بسیار کم بود و ریشه‌های ایرانی آن‌ها کهن و ژرف بودند. حتی برخی درون‌مایه‌های شعر غنایی چون وصف طبیعت ریشه در ادب پیش از اسلام داشتند.

به‌باور ذبیح‌الله صفا، یکی از ویژگی‌های شعر پارسی در سدهٔ چهارم و نیمهٔ نخست سدهٔ پنجم ه‍.ق، شمار فراوان سرایندگان است. این موضوع هنگامی اهمیت می‌یابد که به محدودبودن گسترهٔ شعر پارسی به شرق ایران در آن روزگار نگریسته شود. زبردستی سرایندگان و توانایی آنان در بیان مضمون‌های نو و رسایی سخن آنان از دیگر موارد این دوران است. چرایی این موضوع را باید افزون بر آمادگی محیط، طبیعی بودن زبان برای سرایندگان دانست؛ به‌گونه‌ای‌که شاعران نیاز بسیاری به یادگیری زبان پارسی نداشتند، آن‌چنان‌که سرایندگان سدهٔ ششم هجری در عراق و آذربایجان و دیگر جای‌ها به این فراگیری نیازمند بودند. از ویژگی‌های دیگر این روزگار، فزونی شعر است. شمار بیت‌هایی را که برای رودکی آورده‌اند، به گزارشی یک میلیون و سیصدهزار و به گزارشی قابل‌قبول‌تر، یکصدهزار بیت بوده و شاهنامه را هم شصت‌هزار بیت گزارش کرده‌اند. برای دیگر شاعران این دوران نیز چنین بود. از سوی دیگر، علت ازمیان‌رفتن بیشتر سروده‌های این روزگار یکی کهن‌بودن زبان و ترکیب‌های آن و ناآشنابودن آن‌ها برای مردم در دوران‌های پسین، و دیگر یورش پیاپی قوم‌های همسایهٔ خاوری ایران به فرارود و خراسان و نابودی کتاب‌ها و کتابخانه‌های فراوانی در این یورش‌هاست. دیگر ویژگی‌های شعر پارسی در این روزگار، سادگی و روانی سخن و اندیشه، دگرگونی وزن‌های شعر و تکامل آن‌ها در سنجش با سدهٔ سوم هجری و تازه‌بودن مضمون‌ها و اندیشه‌هاست. بازتاب چگونگی زندگی سرایندگان و اوضاع اجتماعی و نظامی و سیاسی از دیگر ویژگی‌های شعر این دوران است. چرایی این بازتاب، واقع‌بینی شاعران و آشنایی آنان با محیط پیرامون و نگرش اندک به نازک‌خیالی و وهم — مگر در سروده‌های غنایی و غزل‌گونه — است. زندگی مرفه بیشتر سرایندگان در این روزگار، سبب شده تا در شعر این دوران بیشتر از کامرانی و خوشی‌ها و آسایش سخن رود، آن‌چنان‌که خوانندهٔ این سروده‌ها از سرزندگی بیشتر بهره می‌برد.

داستان‌های زندگی

افسانه‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه پرداخته‌شده که بیشتر از شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و خیال‌پردازی شاهنامه‌خوانان پدید آمده و اغلب بی‌پایه است و با منابع تاریخی و متن شاهنامه نمی‌خواند. از این دست می‌توان داستان راه‌یافتن نسخهٔ پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به‌دست یعقوب لیث، رویارویی فردوسی با سه سرایندهٔ دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستان فرارش به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به‌سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید داده بوده‌است به‌سان پول سیمین به‌جای زر به‌پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاع‌فروش و حمامی به‌دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و هم‌زمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را برشمرد.

ازدیگرسوی، خالقی مطلق — با اشاره به این‌که دانسته‌ها دربارهٔ زندگی فردوسی پس از سال ۴۰۰ ه‍.ق فراتر از گزارش چهارمقاله نیست — می‌گوید هرچند که برخی گفته‌ها مانند آنچه که نظامی عروضی آورده، جای تردید دارد، اما از سویی دلیل محکمی هم در رد آن‌ها نیست؛ و برخی از آن‌ها با سنجش منابع دیگر درست انگاشته می‌شوند. مانند داستان سفر فردوسی به غزنه و رویارویی او با محمود در کتاب تاریخ سیستان، یا نمونهٔ دیگر این‌که نظامی گنجوی و عطار نیز به کشمکش فردوسی با محمود و ناسپاسی محمود در حقّ فردوسی و حتی فقاع‌نوشی فردوسی و بخشیدن پاداش محمود اشاره کرده‌اند. خالقی مطلق برپایهٔ چهارمقاله، فقاع‌نوشی و بخشیدن پاداش، گریختن از غزنه، رفتن به هرات و سفر به طبرستان نزد اسپهبد شهریار باوند را گزارش می‌کند. اما سفر بغداد و رفتن به اصفهان را — که در برخی پیشگفتارهای دست‌نویس‌ها و بخش‌های الحاقی شاهنامه دیده می‌شود — افسانه می‌داند.

افزون بر این‌ها، در «پیشگفتار بایسنقری» داستانی از سفرنامهٔ ناصرخسرو آمده‌است که ناصرخسرو در سال ۴۳۷ ه‍.ق در راه سرخس به طوس کاروانسرای بزرگی در روستای چاهه می‌بیند که می‌گویند از پاداشی که محمود برای فردوسی فرستاده بوده‌است، ساخته شده و چون فردوسی در آن هنگام درگذشته بوده، وارثش آن پاداش را نپذیرفته‌است. این داستان در دست‌نویس‌های سفرنامه نیست، اما تقی‌زاده گمان بر درستی آن دارد. نولدکه هم در آغاز آن را برساخته می‌دانست ولی سپس‌تر از رای خویش برگشت.

در روزگار نو

 

در سدهٔ بیستم افسانهٔ زندگی فردوسی به کارِ سیاست‌پیشگان هم آمد. رضاشاه، که مرام ملی‌گرایی تبلیغ می‌کرد، شیفتهٔ فردوسی بود.عبدالحسین سپنتا نیز در زمان رضاشاه فیلمِ فردوسی را به‌سال ۱۳۱۳ ساخت و زندگی فردوسی را از نگاه خود به‌تصویر کشید، که یکی از نخستین نمونه‌های افسانه‌پردازی تصویری از زندگی فردوسی به‌شمار می‌رود. پیش از او علی نصر در سال ۱۳۰۰ نمایشنامهٔ فردوسی را تنظیم کرده‌بود. ازدیگرسو، افسانه‌های چپ‌گرایان دربارهٔ فردوسی نیز به کارِ مبارزهٔ سیاسی می‌آمد. ازراهِ‌نمونه، علی حصوری و احمد شاملو فردوسی را سخت نکوهیدند و او را تبلیغاتچی سرکوب و محافظه‌کاری در خدمت حفظ نظام طبقاتی دانستند.

افسانه‌پردازی دربارهٔ فردوسی امّا ادامه یافت و خود هنری شد ستوده. در روزگاران بعدی سخنوران و هنرمندان فراوانی زندگانیِ فردوسی را به‌داستان کشیده‌اند. ازاین‌دست، بهرام بیضایی در فیلمنامهٔ دیباچهٔ نوین شاهنامه (۱۳۶۵) فردوسی را غریبه‌ای خشمگین از زمانه نشان داده که برای زنده‌کردن میراث ایران کهن دارایی خود را باخته و جز تهمت و دشنامش نداده‌اند.

 

ساتم الغ‌زاده نیز در رمانِ تاریخی فردوسی (۱۳۶۹) فردوسی را چنان‌که خود دانسته به‌تصویر کشیده‌است.

 

ازسوی‌دیگر هم پژوهشگران در جستجوی زندگی واقعی فردوسی از میان انبوه داده‌های تاریخی و افسانه‌ای همواره تاحدودی کامیاب بوده‌اند. دانسته‌هایی ازاین‌دست در پی می‌آید:

زایش
برپایهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ ه‍.ق برابر با ۹۴۰ میلادی در روستای پاژ در شهرستان طوس در خراسان دیده به جهان گشود. نظامی عروضی (وفات ۵۶۰ ه‍.ق)، نخستین پژوهنده‌ای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشته، زایش فردوسی را در روستای «باز» (پاژ) دانسته‌است. منابع تازه‌تر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانسته‌اند، اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانه‌ها را بی‌پایه می‌دانند.

سال زایش فردوسی در ۳۲۹ ه‍.ق از آن‌جا دریافته شده، که وی در سه پاره از سروده‌هایش، به سن خود اشاره کرده‌است. نخست در داستان «جنگ بزرگ کیخسرو» از تهیدستی خود در شصت و پنج سالگی می‌گوید و پس از آن می‌افزاید که در پنجاه و هشت سالگی و زمانی که جوانی را گذرانده‌بود، فریدون دوباره زنده شده و جهان را به‌دست گرفت که منظور وی به‌تخت‌نشستن محمود است:

بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت
 
— نوان‌تر شدم چون جوانی گذشت —
خروشی شنیدم ز گیتی بلند
 
— که اندیشه شد تیز و تن بی‌گزند —
که ای نامداران و گردن‌کشان
 
که جُست از فریدونِ فرّخ نشان؟!
فریدونِ بیداردل زنده شد
 
زمان و زمین پیش او بنده شد
و از آن‌جا که زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر شرق ایران در سال ۳۸۷ ه‍.ق بوده، می‌توان دریافت که سال زایش فردوسی ۳۲۹ ه‍.ق است؛ و هم‌چنین با درنگریستن به این‌که فردوسی در سال ۳۸۷ ه‍.ق، پنجاه و هشت ساله بوده، می‌توان درست بودن این گمان را پذیرفت. بار دوم در داستان «پادشاهی بهرام بهرامیان»، واژهٔ شصت و سه را برای سن خود می‌گوید و این تاریخ را در حدود ۷۳۰ بیت پسین‌تر دوباره می‌آورد و می‌افزاید که در آن هنگام، روز آدینه به هرمزد بهمن، یعنی روز نخست بهمن، افتاده‌است.بنا بر پژوهش شاپور شهبازی، تنها در سال ۳۷۱ یزدگردی برابر با ۱۰۰۳ م. روز آدینه با روز نخست بهمن برابر افتاده‌است؛ و چنان‌چه ۶۳ سال از آن سال کاسته شود، سال زایش فردوسی ۳۲۹ ه‍.ق به‌دست می‌آید. سومین بار در پایان شاهنامه فردوسی سن خود را هفتاد و یک بیان می‌کند و سال خاتمه شاهنامه را ۴۰۰ ه‍.ق می‌گوید؛ و چنان‌چه ۷۱ از ۴۰۰ کاسته شود، برای بار سوم سال ۳۲۹ آشکار می‌شود.

بااین‌حال، شمار دیگری از فردوسی‌پژوهان سال‌های دیگری را برای سال زایش فردوسی آورده‌اند. نولدکه به این نتیجه می‌رسد که او اندکی پس از ۳۲۰ ه‍.ق زاده شده‌است.رکن‌الدین همایون‌فرخ دیدگاه دیگری دارد و سال ۳۱۳ ه‍.ق را سال زایش فردوسی می‌داند.

 

 

يکشنبه 1/11/1396 - 16:49
تاریخ

سید مجتبی میرلوحی تهرانی (۱۳۳۴-۱۳۰۳ش) معروف به نواب صفوی روحانی شیعه، بنیان‌گذار و رهبر جمعیت فدائیان اسلام. نواب صفوی دروس حوزوی مانند فقه و اصول، تفسیر قرآن و اصول سیاسی و اعتقادی را در تهران و سپس در نجف فرا گرفت و از علامه امینی و سید حسین طباطبایی قمی به عنوان اساتید وی در حوزه علمیه نجف یاد شده است.

 


نواب از پیشتازان مبارزات مسلحانه بر علیه رژیم پهلوی بود وی با ظهور احمد کسروی جهت مبارزه با تفکرات وی از نجف به ایران آمد. قتل کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزم‎آرا و حسین علاء از جمله فعالیت‎های سیاسی و مبتنی بر عقاید مذهبی نواب صفوی و فدائیان اسلام به شمار می‎رود. برخی از نویسندگان تاریخ معاصر، تلاش‎های نواب صفوی و یارانش را در پیروزی جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران موثر دانسته‌اند.
مخالفت با اقدامات دولت دکتر مصدق به دلیل عدم عمل به احکام اسلامی از دیگر فعالیت‎های وی بود که حبس را برای سید مجتبی در پی داشت. کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» از آثار نواب صفوی است. وی در دوران فعالیت سیاسی خود سفرهایی به اردن و مصر داشت که طی آن در دانشگاه الازهر سخنرانی کرده و با ملک حسین پادشاه اردن ملاقات داشته است.
رهبر فدائیان اسلام و برخی از یارانش در تاریخ ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴ش توسط رژیم پهلوی اعدام شدند.

 

خانواده و کودکی
 


نواب صفوی در دوران کودکی
سید مجتبی میرلوحی مشهور به نواب صفوی فرزند سید جواد و مادری علویه در سال‌ ۱۳۰۳ شمسی در‌ خانی‌آباد، محله‌ای جنوبی در تهران به دنیا آمد.
پدرش روحانی بود ولی در دوره رضا شاه پهلوی بنابر قوانین و برخی اجبارهای حکومت لباس‌ روحانیت‌ را رها کرده به وکالت در عدلیه مشغول گردید و گفته شده که در همین کسوت، روزی با علی اکبر داور وزیر وقت عدلیه درگیر و در پی آن به سه سال زندان محکوم می‌شود. بعد از گذشت سه سال سید جواد فوت کرده و جنازه‌ او از زندان به خانواده‌اش تحویل داده می‎شود. سرپرستی سید مجتبی که در این زمان نه‌ سال‌ داشت بر عهده دایی‌ او سید محمود نواب صفوی که او‌ نیز‌ در‌ عدلیه کار می‌کرد قرار می‎گیرد.
نواب صفوی تحصیلات ابتدایی را در‌ مدرسه‌ حکیم‌ نظامی و دوره متوسطه و علوم جدید را در مدرسه صنعتی آلمانی‎ها آموخت و در کنار دروس‌ جدید به تحصیل‌ علوم‌ حوزوی در مدرسه مروی و مسجد قندی خانی‌آباد پرداخت.

تغییر نام خانوادگی
برخی درباره تغییر نام خانوادگی نواب صفوی از میرلوحی به نام خانوادگی مادرش، نقل‌ کرده‎اند احتمالا این اقدام برای در امان ماندن سید مجتبی از‌ تبعات‌ فرزندی‌ یک محکوم انجام شده است؛ در عین حال یراوند‌ آبراهامیان در کتاب «ایران‌ بین دو انقلاب» این تغییر را از جانب نواب حرکتی نمادین‌ برای «اعلام وحدت با بنیانگذاران‌ نخستین دولت شیعی در ایران» دانسته است؛ هر چند این نظر دور از ذهن به نظر می‌رسد، زیرا نه صفویه نخستین دولت شیعی در ایران بود و نه‌ این تغییر در زمان اعلام تشکیل گروه فدائیان اسلام صورت گرفته است.

مهاجرت به نجف

نواب صفوی پس از ایجاد نا آرامی‌های سیاسی بر علیه حکومت در مدرسه صنعتی آلمانی‌ها به آبادان رفته و در شرکت‌ نفت‌ استخدام گردید. وی در آبادان نیز با اعتراض به‌ اهانت‌ یک‌ انگلیسی به کارگر ایرانی، شورشی برپا کرد و در پی آن از شرکت نفت به طور مخفیانه بیرون آمده و راهی حوزه علمیه‌ نجف‌ اشرف شد.
تاریخ این مهاجرت باید در فاصله سال‌های ۱۳۱۹-۱۳۲۱ش بوده باشد، تحصیل وی در این شهر، سه سال و نیم به طول انجامید و در حین درس خواندن برای تامین زندگی خود کار می‌کردو نقل شده است که در این دوران از وجوهات‌ شرعی‌ استفاده نمی‌نمود.
در این تاریخ، آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی محوریت حوزه نجف را داشت. نواب در مدرسه بزرگ آخوند خراسانی حجره‌ای گرفت و مطابق با برخی منابع نزد استادان مشهوری مانند علامه امینی (صاحب‌ الغدیر)، آیت‌الله حاج آقا حسین‌ قمی و آیت‌الله آقا شیخ محمد تهرانی به تحصیل فقه، اصول، تفسیر قرآن و مباحث اعتقادی پرداخت.
یکی از همراهان سید مجتبی در این دوره،‌ سید اسدالله مدنی‌ بود‌ و گفته شده بیشترین بهره علمی را در نجف از علامه امینی برده است.

جریان کسروی
هم‌زمان با اقامت نواب صفوی در نجف، احمد کسروی با انتشار آثاری در عرصه‌های مختلف در تهران به اوج شهرت رسیده بود؛ پرداختن وی به مذهب و به ویژه نشر دو کتاب درباره اسلام و شیعه، موجب ناراحتی بسیاری در میان متدینین و روحانیان ایران گردید. نقد تند به مذهب وتشیع محتوای بیشتر آثار کسروی در این دوره بود که برخی از آن‌ها مانند کتاب شیعه‎گری به زبان عربی نیز ترجمه شد.
یکی از‌ این آثار که به احتمال همان کتاب شیعه‌گری است در نجف به نواب صفوی می‎رسد، وی با مطالعه آن و آگاهی از محتوای توهین‌آمیزش به تشیع با تعطیل نمودن‌ درس و بحث به ایجاد هیجان در بین علما و طلاب‌ مقیم‌ نجف می‌پردازد.
سرانجام بنابر تصمیم بعضی از علماء نجف نواب صفوی به نمایندگی از طرف حوزه علمیه به ایران آمده با اصلاح افکار منحرف شده جوانان، بساط کسروی را جمع کند.
برخی نویسندگان فکر مبارزه با کسروی را در نواب، متاثر از علامه امینی و شیخ محمد آقا تهرانی می‌دانند نواب با رسیدن به ایران، سخرانی‌های عمومی بسیاری بر علیه کسروی در آبادان و تهران برپا کرد؛ و در پی آن با حضور در تهران طی جلسات متعددی به مباحثه و مذاکره با کسروی پرداخت.در راستای همین اقدامات چند بار هم به منزل کسروی رفته و در جلسات علنی وی شرکت و در انظار عموم او را نقد می‎کند، که این رفتار با تهدیدی از جانب کسروی مواجه می‌شود. شرح یکی از این مذاکرات و مباحثات در روزنامه «دنیای اسلام» با عنوان «کسروی مباحث منطقی را با تهدید جواب می‌دهد» چاپ شده است.
پس از این سلسله رویارویی‌ها و علاوه بر آن سودمند نبودن اقدامات علمی فراوان دیگر علمای وقت،نواب با اعتقاد به ارتداد کسروی، حذف فیزیکی وی را طراحی کرده و در پی اقدامی نافرجام با سلاحی که از پول اهدایی شیخ محمدحسن طالقانی از روحانیان وقت تهران، خریده بود، خود شخصاً به کشتن وی اقدام و در این برخورد حتی با کسروی گلاویز هم می‎شود. سرانجام نیز با تحریک و برنامه‌ریزی مجدد نواب، کشتن کسروی توسط دیگر اعضای فداییان اسلام به نتیجه رسید.

تشکیل جمعیت فدائیان اسلام
نوشتار اصلی: جمعیت فدائیان اسلام
 
یکی از نشست‌های فدائیان اسلام با حضور سید عبدالحسین واحدی
نواب صفوی پس از اقدام ناموفق خود برای کشتن کسروی زندانی شد ولی در پی حمایت مردم پس از یک هفته و با قید کفالت و به قرار دوازده تومان که از طرف فردی به نام اسکویی از بازرگان‌ آن دوره تأمین شد،آزاد گردید.
این نخستین اقدام فدائیان اسلام بود در حالی که هنوز تشکیلات تعریف شده نداشتند و البته با حمایت بسیاری از نیروهای مذهبی شامل مردم و علما مواجه گردید. پس از همین رویداد نخستین اطلاعیه فدائیان توسط نواب و با ادبیاتی شدیدا انقلابی منتشر شد که با آن به صورت رسمی موجودیت خود را اعلام کردند.

حکم ارتداد؛ اجتهاد یا تقلید
از موارد قابل بحث درباره نواب صفوی، منشا اعتقاد وی به ارتداد کسروی است. در بازجویی‌هایی که از وی به عمل آمده نیز از او درباره این‎که این اعتقاد براساس اجتهاد شخصی بوده و یا تقلید از دیگر مراجع، سوال شده است. مهدی عراقی یکی از انقلابیون ایران این اعتقاد را نتیجه استفتاء نواب از حاج آقا حسین قمی و جواب او مبنی بر مرتد و واجب‌القتل بودن کسی مانند کسروی، می‌داند. بنابر نقلی که به نوعی تایید این نظریه است آیت الله قمی در جواب عده‌ای از نمایندگان دربارپهلوی که برای دیدار وی به نجف رفته بودند درباره اقدام به قتل کسروی می‌گوید: عمل آن‌ها (فدائیان اسلام) مانند نماز از ضروریات بوده و احتیاجی به فتوا نداشته زیرا کسی که به پیغمبر و ائمه اطهار جسارت و هتاکی کند قتلش واجب و خونش هدر است.
با توجه به موارد مذکور محققین درباره این که قتل کسروی با اجازه برخی مراجع وقت بوده است تردیدی نداشته و این اجازه را از جانب علمایی چون علامه امینی، سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا حسین قمی، شیخ محمد تهرانی، سید ابوالقاسم کاشانی، و حتی سید محمد بهبهانی ثابت می‎دانند.
بنابر اسناد تاریخی موجود نو اثراب صفوی خود در بازجویی هایش و در جواب این سوال که «شما روی چه عنوانی، و‌ به‌ اجازهء‌ کدام مجتهد این کارها را کرده‌اید؟ می‌گوید: اجازه مجتهد نمی‌خواهد، زیرا‌ ما‌ جهاد که نمی‌کنیم. اینها مهاجم هستند، و اگر کسی به‌ اسلام و ناموس مسلمین مهاجم بود، بر‌ هر‌ مسلمانی،واجب است دفاع کند. و چون‌ ما‌ قدرت داریم‌ و می‌توانیم، دفاع‌ می‌کنیم.»

نواب و مصدق از پیمان تا زندان
 
سخنرانی نواب در منزل آیت الله کاشانی
 
از راست: خلیل طهماسبی (عامل قتل رزم‌آرا)،عبدالحسین واحدی(نفر دوم فدائیان) و نواب صفوی.
در سال‌های پرتنش دهه سی شمسی، مبارزات مشترک مذهبیون به رهبری سید ابوالقاسم کاشانی و ملی گراها به رهبری مصدق بر علیه حکومت پهلوی به اوج خود رسیده بود که ملی شدن صنعت نفت یکی از اهداف این مبارزات و رزم آرا نخست وزیر وقت مهم‌ترین مانع جهت تحقق آن به شمار می‎رفت.
بنابر روایت برخی نزدیکان به جمعیت فدائیان اسلام، در آن روزها نواب صفوی با برخی از سران جبهه ملی از جمله دکتر فاطمی، حسین مکی و حائری زاده  و چند نفر دیگر ملاقاتی ترتیب داده و از آنان درباره اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبهه ملی عهد می‎گیرد. با قبول این پیمان از جانب نمایندگان ملّیون، نواب نیز قول حذف فیزیکی رزم آرا به عنوان مانع اصلی ملی شدن صنعت نفت و اداره حکومت بر اساس موازین اسلام را به آنان می‌دهد.
با آغاز دوران نخست‌وزیری مصدق، اختلافات وی با نواب شروع شد، دستگیری‌های متعدد اعضای فدائیان اسلام از جانب دولت ملی، اعتراض‌های نواب به این بازداشت‌ها، همچنین صدور بیانیه‌هایی از جانب نواب که در آن خواستار اداره کشور توسط پیشوای مسلمین شده بود به این اختلافات دامن زد، در نتیجه آن نواب در ۱۳ خرداد ۱۳۳۰ شمسی دستگیر و به زندان قصر منتقل شد.. نواب صفوی به مدت بیست ماه از بیست و هشت ماه دولت مصدق را در زندان بود و تنها زندانی سیاسی این دوره است.
علت این محکومیت در دادگاه حمله نواب به یک مغازه مشروب فروشی در ساری مربوط به دوسال قبل از دستگیری اعلام شد. در‌ پی این واقعه پنجاه و یک تن از فدائیان پس از ورود به زندان برای ملاقات با نواب خارج نشده و در آن‌جا برای آزادی رهبرشان متحصن شدند؛ این تحصن توسط نظامیان وقت به پایان رسید. و این کشمکش‌ها به اختلاف میان فدائیان و سید ابوالقاسم کاشانی نیز منجر شد.

چالش‎ها با آیت الله بروجردی
فدائیان اسلام تا پیش از استوار شدن جایگاه آیت الله بروجردی مورد حمایت برخی مراجع قم از جمله آیت الله محمد تقی خوانساری بودند. اما بنابر روایات شفاهی موجود از سال ۱۳۲۹ش به بعد نواب و طرفدارانش مشکلاتی با دستگاه آیت الله بروجردی پیدا کردند.
ریشه این اختلافات را در نوع نگاه و نگرش فدائیان که سخت سیاسی بودند با آیت الله بروجردی که چنین نگاهی به سیاست و مداخله در آن نداشت (تا جایی که هیچ مداخله‌ای در جریان ملی شدن صنعت نفت نکرد) دانسته‌اند. این اختلافات با ورود و نفوذ فدائیان در حوزه علمیه قم شدت گرفت و تا منازعات فیزیکی برخی منسوبین به بیت آیت الله بروجردی از جمله فردی به نام شیخ علی لر با شماری از فدائیان پیش رفت.
مطابق برخی نقل‌ها آیت الله بروجردی در یکی از جلسات درس خود و در یکی از برخوردهای مستقیم با فدائیان اسلام می‌گوید: «دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمی‌شود مبارزه کرد.» این سخنان در پی نامه‌هایی بود که در شکایت از فدائیان به وی رسیده بود.
برخی افراد بروز این اختلافات و موضعگیری‎ها را حاصل اقدامات برخی افراد مشکوک می‌دانند که هم میان طرفداران فدائیان در قم و هم در میان هواداران آیت الله بروجردی حضور داشتند.
در کنار این جریانات، خاطرات مختلفی درباره کمک‌های مالی آیت الله بروجردی به فدائیان و به خصوص نواب صفوی وجود دارد. نواب در یکی از بازجویی‌ها با اذعان به اعلمیت آیت الله بروجردی و درباره عدم اقدام سیاسی توسط وی می‌گوید: «من سرباز اسلام هستم و آقای بروجردی افسر هستند. و تا زمانی که‌ سرباز‌ هست، افسر به میدان نمی‌رود. ایشان، مقامشان عالی‎تر است و از طرفی، ما هستیم، اگر ما نبودیم، ایشان اقدام‌ می‌فرمودند. و با‌ وجود‌ ما، لازم‌ نیست‌ که ایشان اقدام بکند.» آیت الله بروجردی در قضیه اعدام نواب صفوی و فدائیان اسلام دخالتی نکرد که البته این را ناشی از اطمینان وی به عدم اعدام آنان توسط رژیم می‎دانند.

شهادت و دفن
نواب صفوی و برخی از یارانش در تاریخ ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴ش به دست رژیم شاهنشاهی تیرباران شدند. بدنش در قبرستان وادی‌السلام قم به خاک سپرده شد.

 

 

چهارشنبه 27/10/1396 - 16:51
تاریخ

 

26 دی سالروز فرار تاریخی شاه مخلوع ایران است؛ فراری که سقوط رژیم شاه را حتمی کرد و باعث شد کمتر از یکماه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسد.

به گزارش مجله تاریخ فردید، همزمان با فرار شاه، مردم در سراسر ایران به خیابان‌ها آمدند و با پخش شیرینی، این رویداد مهم تاریخی را جشن گرفتند و 26دی ماه 57 نقطه عطف دیگری در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار می‌رود.

محمدرضا شاه در حالی کشور را برای همیشه ترک کرد که به عقیده برخی تحلیلگران در سال‌های آخر سلطنت، متوجه سقوط پرشتاب حکومت خود نبود. وقایعی که در سال­‌های آخر سلطنت اتفاق ­افتاد حکومت شاه را به سرنگونی نزدیک‌تر می‌کرد؛ اما افزایش درآمدهای نفتی، توسعه و بهبود رابطه با همسایگان خود از جمله عراق، حمایت‌ رسانه‌های غربی و همچنین حمایت دولت آمریكا از رژیم ایران مانع از آن می‌شد که او سست شدن پایه‌ها رژیم را درک کند.

محمدرضا پهلوی پس از خروج از کشور به مصر رفت و در "اسوان" مورد استقبال رسمی انور سادات رئیس جمهور مصر قرار گرفت. او سپس مدتی را در مراکش مهمان ملک حسن دوم پادشاه این کشور بود تا اینکه با فشار دولت انقلابی ایران و ملاحظات سیاسی دولت مراکش، مجبور به ترک مراکش شد و در فروردین سال بعد با ویزای گردشگری به باهاما رفت. پس از آنکه تلاش‌های او برای گرفتن پناهندگی سیاسی از انگلستان بی نتیجه ماند در خردادماه مجبور به ترک باهاما و سفر به مکزیک شد. امریکا مقصد بعدی شاه بود که برای درمان بیماری خود مدتی را در آنجا سپری کرد اما با شروع بحران گروگانگیری در سفارت امریکا در تهران او مجبور به ترک این کشور شد. شاه از امریکا به مصر رفت و در مردادماه در همانجا از دنیا رفت.

عکس های زیر که بخشی از اسناد تاریخ مصور انقلاب به شمار می‌رود روایتی از خروج شاه از ایران و شادمانی مردم در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی است. عباس عطار، بهمن جلالی و دیوید بارنت عکاسانی هستند که خیابان‌های تهران کمتر از یک ماه به انقلاب اسلامی را به تصویر کشیده‌اند و عکاس عکس‌های شاه در فرودگاه مهرآباد نیز نامعلوم است.

معرفی کابینه شاپور بختیار به محمدرضا شاه. 16 دیماه

آخرین کنفرانس خبری شاه در ایران با حضور رسانه های خارجی به مناسبت سال نو میلادی

درگیری در خیابان‌های تهران در آستانه فرار شاه و تشکیل کابینه بختیار

فرودگاه مهرآباد در روز فرار شاه و خانواده‌اش از ایرن. 26 دیماه

اتباع خارجی در فرودگاه مهرآباد منتظر خروج از کشور

محمدرضاشاه و فرح دیبا در فرودگاه مهرآباد لحظاتی قبل از خروج از کشور. 26 دیماه

محمدرضا شاه و فرح دیبا در فرودگاه مهرآباد لحظاتی قبل از خروج از کشور. 26 دیماه

محمدرضاشاه و فرح دیبا در فرودگاه مهرآباد لحظاتی قبل از خروج از کشور. 26 دیماه

جشن و شادمانی در خیابان های تهران پس از فرار شاه

جشن و شادمانی در خیابان های تهران پس از فرار شاه

جشن و شادمانی در خیابان های تهران پس از فرار شاه

جشن و شادمانی در خیابان های تهران پس از فرار شاه

شادمانی در خیابان های تهران پس از فرار شاه؛ در حرکتی نمادین یک جوان تصویر رهبرکبیر انقلاب را به جای عکس شاه روی اسکناس قرار داده است.

شادمانی در خیابان های تهران پس از فرار شاه؛ در حرکتی نمادین یک جوان تصویر رهبرکبیر انقلاب را به جای عکس شاه روی اسکناس قرار داده است.

روزنامه با خبر فرار شاه از ایران در دست مردم در خیابان های تهران

پاره کردن عکس شاه پس از فرار او از کشور

خیابان های تهران پس از اعلام خبر خروج شاه از کشور

 

خیابان های تهران پس از اعلام خبر خروج شاه از کشور

 

خیابان های تهران پس از اعلام خبر خروج شاه از کشور

سه شنبه 26/10/1396 - 8:30
تاریخ


 

 

ولادت حضرت مسیح(ع)

بیست و پنجم دسامبر سالروز تولد پیامبر صلح و دوستی، مهربانی و مودّت عیسی مسیح(ع) است. پیامبری که به تصریح قرآن، بی پدر و از مادری باکره چون مریم که تمام عمر خویش را به عبادت و بندگی خداوند صرف کرد و سرانجام با زادن فرزندی پاک و مبشّر روح القدس اجر و مزد عبادات خویش را در دنیا و آخرت گرفت.


مریم مادری پاک
اضطرابی عجیب درونش را فرا گرفته بود؛ امّا گامهایش را محکم و استوار برمی داشت، کودکی را که در آغوش داشت به نزد قومش آورد. گفتند: ای مریم، کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره ای! «مریم» که روزه سکوت داشت به کودکش اشاره کرد؛ یعنی از او بپرسید.
گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟! ناگهان کودک زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدایم، او کتاب (آسمانی) به من عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هرجا که باشم موجودی پر برکت خواسته و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات امر فرموده است. سلام خدا بر من، در آن روز که متولد شدم و در آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد».

 

مسیح
کلمه «مسیح» که به معنای نجات دهنده است، به زبان یونانی به «کریستوس» ترجمه شده. پیروان عیسی را مسیحی و به زبان های اروپایی «کریستیان» گویند. عیسی(ع) که از پیامبران الوالعزم و صاحب کتاب انجیل است، در «بیت اللحم» در جنوب اورشلیم، از مادری پاک به نام مریم زاده شد.


مسیح پیامبری الوالعزم
رسالت همه پیامران جهانی و عمومی نبوده است. بسیاری از پیامبران تنها برای گروه یا قوم خاصی برانگیخته شده اند. در میان انبیا تنها پنج پیامبر صاحب شریعت، کتاب آسمانی و احکام اجتماعی بوده اند. این پنج تن عبارتند از نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و پیامبر عظیم الشأن اسلام. اینان همان کسانی هستند که در قرآن به نام «الوالعزم» نامیده شده و رسالتی جهانی داشته اند. دعوت آنان به گروه خاصی محدود نمی شده است و دعوتی عام و رسالتی فراگیر و جهانی داشته اند.


مسیح انسان است.
همه پیامبر الهی از جنس بشر بوده، درمیان مردمان می زیسته اند. همانند آنان غذا می خوردند، می آشامیدند و همانند دیگران می خفتند. این سنت پایدار الهی است که پیوسته از میان انسان ها، کسی به رسالت برانگیخته شود. مسیح نیز پیامبری والا با معجزات و کراماتی بی نظیر، امّا انسانی همانند همه انسان هاست.


ولادتی چون آدم
گروهی از مسیحیان به شهر مدینه آمدند و به حضور پیامبر رسیدند. آنان در گفتگو با پیامبر(ص) ولادت بدون پدر حضرت عیسی(ع) را نشانه الوهیت او عنوان می کردند. در این هنگام آیه نازل شد و جواب آنان را این چنین بیان نمود: «ولادت و خلقت حضرت عیسی ابن مریم(ع) همانند خلقت حضرت آدم(ع) [و بلکه خلقت آدم مهم تر و والاتر] است»؛ یعنی اگر دلیل الوهیت ولادت بدون پدر باشد، پس درباره حضرت آدم که خلقت وی بدون پدر و مادر بوده نیز باید قائل به الوهیت شویم و حال آنکه کسی چنین نگفته است.


نام حضرت مسیح در قرآن
در قرآن نام 25 نفر از پیامبران آمده است. از میان اینان، پیامبر اسلام(ص) با بیشترین اشاره و با قرینه های بسیار مورد خطاب واقع شده است؛ اگر چه نام حضرت موسی بیش از همه انبیا برده شده است.
در قرآن، نام حضرت مسیح بیست و سه مرتبه با اسم «عیسی»، یازده بار با نام «مسیح» و دو مرتبه با وصف «ابن مریم» آمده است.کثرت استعمال نام این انبیا به سبب وقایع مهمی است که در زمان آنان رخ داده و می باید مورد عبرت مسلمانان قرار گیرد.


ایمان به همه پیامبران
در قرآن کریم آمده است که خداوند متعال از همه انبیا میثاق گرفت که انبیای دیگر را تایید کنند و به پیامبر قبلی ایمان داشته باشند. مؤمنان نیز باید به انبیای گذشته و اوامری که بر آنان وحی شده ایمان داشته باشند. اعتقاد به نبوت حضرت مسیح(ع) و ارتباط او با منشأ وحی از اعتقادات راسخ ما مسلمانان است.


پیام همه پیامبران
همه پیامبران معبود را خدای یگانه، غیر محسوس، نامتناهی و برتر از اندیشه های بشری معرفی می کرده اند و آدمی را به انتخاب کمال مطلوبی که درواقع همان خدا و مبدأ کمال، فضیلت و سرچشمه همه اصول و ارزش های عالی است، فرا می خواندند.


تثلیث در قرآن
اسلام عقیده «تثلیث» (پدر، پسر و روح القدس) را نمی پذیرد و آن را مخالف روح توحید می داند. در قرآن و انجیل، حضرت عیسی پیامبر خدا معرفی شده، نه خدا یا فرزند خدا.
همچنین آفرینش غیر طبیعی عیسی نشانه خداست. در قرآن مجید به این عقیده مسیحیان اعتراض شده و آمده است: «عیسی خود را بنده خدا می داند؛ چرا شما او را فرزند خدا می شناسید؟».


انجیل
«انجیل» کلمه ای یونانی به معنای بشارت و جمع آن به زبان عربی «اناجیل» است. زندگی نامه عیسی مسیح و بیانات اخلاقی ایشان در اناجیل آمده است که مجموعه آنها را «عهد جدید» می گویند. از این انجیل ها، چهار انجیل «متی»، «مرقس»، «لوقا» و «یوحنا» در پیش همه مسیحیان جهان معتبر است و انجیل های دیگری را که شمار آنها از 114 انجیل فراتر می رود، کلیسا خارج از کتب آسمانی دانسته است.

 

انجیل «برنابا»
یکی از ناجیل غیر رسمی کلیسا، انجیل مربوط به قدیس «یوسف برنابا» است. وی از رسولان و حواریون بزرگ مسیح بودو انجیل وی حلقه گمشده مسیحیت و اسلام است. اخبار قرآن مجید درباره حضرت مسیح و داستان های آن، موافقت زیادی با این انجیل دارد.
در انجیل برنابا چنین آمده: «آدم همین که آفریده شد، جمله «لا اله الّا اللّه، محمد رسول اللّه» را دید که در فضا نوشته شده و روشنایی آن از آفتاب بیشتر است. از خدا خواست آنها را بر انگشتان او نقش کند و پروردگار نیز «توحید» را بر شست راست او و «نبوت» را بر شست چپ او نگاشت».

 


بشارت مسیح به نبوت حضرت محمّد(ص)
پیامبران الهی اهدافی مشترک دارند و پیام الهی را به مردمان زمانه خود ابلاغ می کنند و بعد از خویش، نویدبخش پیامبری هستند که بعد از آنان راه توحید را پرچمداری می کند. این داستان از حضرت آدم آغاز و به پیامبر خاتم(ص) ختم شد. در سوره «صف» آیه شش آمده است: «به یاد آورید هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم؛ و کتاب تورات را که قبل از من فرستاده شده تصدیق می کنم و به رسولی که بعد از من می آید و نام او احمد است، بشارت دهنده هستم».


بشارت به حضرت محمّد(ص) در انجیل
در قرآن مجید در سوره «اعراف» آیه 157 آمده است: نام پیامبر امّی را یهودیان و مسیحیان در تورات و انجیل نوشته می یابند. از این آیه روشن می شود که در عصر پیامبر، نام آن حضرت در تورات و انجیل بوده والاّ یهودیان و مسیحیانِ بسیاری که در اطراف مدینه و مکّه بودند، کتاب خود را آورده و می گفتند: اسم خود را به ما نشان بده و اگر پیامبر از چنین کاری عاجز می ماند، موضوع را آن افراد نشر می دادند. همچنین بسیاری از آنان بر وجود نام حضرت در کتب خویش اعتراف داشتند. در تورات و انجیل کنونی نیز هنوز اشارات روشنی بر ظهور آن گرامی می یابیم.


عقیده به موعود آخرالزمان در مسیحیت
عقیده به مهدی و مصلح بزرگ جهانی از حوزه اعتقادات مسلمین فراتر رفته، در ادیان دیگر چون دین زرتشت، ادیان هندی، یهود و مسیحیت، به عنوان اصل مسلم و قطعی مطرح است. مسیح نیز چون انبیای گذشته به پیروانش، آمدن مصلح غیبی و تشکیل دهنده حکومت واحد جهانی را بشارت داده و به مظلومان و ستمدیدگان از سپری شدن فصل چپاولگران و ستم پیشگان و فرا رسیدن فصل شکوفایی عدالت و برپایی قانون مقدس الهی در سراسر گیتی نوید داده است. شور و التهاب انتظار موعود آخرالزمان در تاریخ پرفراز و نشیب مسیحیت موج می زند.


فرقه های مسیحیت
مسیحیت به سه فرقه بزرگ «کاتولیک»، «اُرتدکس» و «پروتستان» تقسیم شده است. مهم ترین فرقه مسیحی فرقه کاتولیک است که امروزه مهم ترین و بزرگ ترین مذهب مسیحی جهان و «پاپ» پیشوای مذهبی آنان است. کاتولیک ها خود را نماینده حقیقی کلیسای مسیح می دانند. مراسم مذهبی آنان عبارت از تعمید، قربانی، توبه، اعتراف، تناول، ازدواج و مسح بیماران در حال مرگ است، کاتولیک ها خطبه، ادعیه و نماز را به زبان لاتینی می خوانند.


تواضع مسیح
عیسی(ع) به حواریون گفت: «من خواهش و حاجتی دارم؛ اگر قول می دهید آن را برآورید، بگویم». حواریون گفتند: «هرچه امر کنی اطاعت می کنیم.». عیسی از جا حرکت کرد و پاهای یکایک آنها را شست. حواریون در خود احساس ناراحتی می کردند، ولی چون قول داده بودند خواهش عیسی را بپذیرند، تسلیم شدند و عیسی پای همه را شست. همین که کار به انجام رسید. حواریون گفتند: «تو معلم ما هستی؛ شایسته این بود که ما پای تو را می شستیم، نه تو پای ما را».
عیسی فرمود: «این کار را کردم برای اینکه به شما بفهمانم که از همه مردم سزاوارتر به اینکه خدمت مردم را بر عهده بگیرد، عالم است. این کار را کردم تا تواضع کرده باشم».

 

حق الناس
حضرت عیسی(ع) از قبرستانی می گذشت، صاحب قبری را صدا زد و به امر خدا او را زنده کرد. حضرت عیسی(ع) از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: من بارکش بودم. روزی پشته هیزمی حمل می کردم. از آن هیزم خلال چوبی جدا کرده، با آن، دندانم را پاک کردم. یا عیسی، از هنگامی که مرده ام به سبب آن خلال چوب مرا مؤاخذه می نمایند که چرا به مال مردم بی اجازه دست درازی کردی.


عروج عیسی
«مسیح نه کشته و نه بر دار آویخته شد؛ بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد، امّا امر به آنان مشتبه گشت.»


معاد از دیدگاه مسیح
عیسی مسیح(ع) نه تنها در تعالیم الهی خود به مسئله معاد و رستاخیز اشاره کرده است، بلکه در عمل با احیای مردگان سیمایی روشن از رستاخیز را برای پیروان خود به تصویر کشیده است.
در اناجیل نیز سخن از قیامت و چگونگی آن بسیار است. در انجیل متی باب 125 بنا بر روایت انصار آمده است: «وقتی که ستم و فساد و کفر بر روی زمین گسترش یافت، آنگاه عیسی بن مریم باز خواهد گشت تا با فساد و تباهی نبرد نهایی کند و پس از آن قیامت فرا خواهد رسید که پایان جهان است. آنگاه نیکوکاران پس از عبور از پل صراط به بهشت در ملکوت اعلی خواهند رفت و ستمکاران در قعر جهنم جای خواهند یافت».

دوشنبه 4/10/1396 - 9:40
تاریخ

 

 


جشن انقلاب زمستانی در بین دیگر اقوام باستان نیز رایج بوده‌است. در روم باستان و همزمان با ترویج مسیحیت، پرستشسول اینویکتوس (خورشید شکست ناپذیر) ایزد پاگان رومی بسیار شایع بود و رومیان میلاد او را در زمان انقلاب زمستانی جشن می‌گرفتند. سول اینویکتوس در آیین میتراییسم رومی نیز نقشی ویژه داشت و حتی میتراس (معادل یونانی میترا ایزد باستان ایرانی) لقب خورشید شکست ناپذیر را داشت.

محققان معتقدند که مسیحیت غربی چارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میتراییسم مدیون است و برای نمونه تقویم کلیساها، بسیاری از بقایای مراسم و جشنهای پیش از مسیحیت بخصوص کریسمس را در خود نگاه داشته‌است و کریسمس به عنوان آمیزه‌ای از جشن‌های ساتورنالیا و زایش میترا در روم باستان در زمان قرن چهارم میلادی با رسمی شدن آیین مسیحیت و به فرمان کنستانتین به عنوان زادروز رسمی مسیح در نظر گرفته شد. هنگام توسعهٔ آیین‌های رازوری در اروپا و سرزمین‌های تحت فرمانروایی امپراتوری روم و پیش از پذیرفتن آیین مسیحیت، رومیان هر ساله در روز ۱۷ دسامبر در جشنی به نام ساتورنالیا به سیاره کیوان (ساترن)، ایزد باستانی زراعت، احترام می‌نهادند. این جشن تا هفت روز ادامه می‌یافت و انقلاب زمستانی را شامل می‌شد. از آنجا که رومیان از گاهشماری یولیانی در محاسبات خود استفاده می‌کردند روز انقلاب زمستانی به جای ۲۱ یا ۲۲ دسامبر حدوداً در ۲۵ دسامبر واقع می‌شد.

فرانتس کومون، باستان‌شناس بلژیکی و بنیان‌گذار میتراپژوهی مدرن و دیگر میتراپژوهان همفکر او مفاهیم آیین میتراییسم روم را کاملاً برگرفته از آیین مزدیسنا و ایزد ایرانی میترا (مهر) می‌دانند اما این ایده از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد به شدت مورد نقد و بازبینی قرار گرفته‌است و اکنون به یکی از مسائل بسیار مجادله برانگیز در زمینه پژوهش ادیان در دنیای روم ویونان باستان تبدیل شده‌است. جشن تولد میترا تنها آئینی نیست که به مسیحیت راه پیدا کرده‌است. میان سنت‌های مسیحیان و آئین میتراییسم شباهت‌های زیادی وجود دارد. امروزه تمام مسیحیانی که تولد عیسی مسیح را جشن می‌گیرند هنوز هم در روز جشن شومینه و شمع‌هایشان را روشن نگاه می‌دارند، درخت کریسمس را با چراغهای کوچک نورانی تزئین می‌کنند، شب زنده داری می‌کنند و غذاهای مخصوص و ویژه می‌خورند؛ به دید و بازدید یکدیگر می‌روند و این مناسبت را در کنار دوستان و اقوامشان جشن می‌گیرند؛ درست نظیر همان سنتی که ایرانیان باستان در شب یلدا برگزار می‌کردند. کریسمس و یلدا تنها نمونه‌ای از بسیاری از باورها، آداب و رسوم، نمادها، داستان‌ها و افسانه‌های مشترکی هستند که مردم ملل مختلف و مذاهب مختلف را به هم پیوند می‌زنند.

سه شنبه 28/9/1396 - 10:30
تاریخ

«شب یلدا» که به عنوان یکی از شب‌های مقدس در ایران باستان مطرح بوده به‌صورت رسمی در تقویم ایرانیان باستان از سال ۵۰۲ قبل از میلاد در زمان داریوش یکم به تقویم رسمی ایرانیان باستان راه یافت. چله و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.

آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکشند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی - هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید (مهر) نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند کریسمس مسیحیان نیز ریشه در همین اعتقاد دارد 

 در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع می‌شد و در اوستا، واژه «سَرِدَ» (Sareda) یا «سردَ» (Saredha) که مفهوم «سال» را افاده می‌کند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.

در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده‌است:

یلدا، شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب‌هاست در تمام سال و در آن شب یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل می‌کند و گویند آن شب به‌غایت شوم و نامبارک می‌باشد و بعضی گفته‌اند شب یلدا یازدهم جدی است.
تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانی‌ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر می‌پاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا می‌رسید، آتش می‌افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می‌آوردند و خوانی ویژه می‌گستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره می‌نهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوه‌های تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار می‌شد. در آیین‌های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‌ها و فراورده‌های خوردنی فصل و خوراک‌های گوناگون، خوراک مقدس مانند «می‌زد» نیز نهاده می‌شد.

شب یلدا را شب میلاد خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ هم می‌دانند. دربارهٔ آن دو روایت عمده رایج است. اول آنکه در این شب مهر، میترا یا آن‌چنان‌که در اوستا و نوشته‌های پادشاهان هخامنشی آمده، میثره (Mithra) به جهان بازمی‌گردد. او که از ایزدان باستانی هند و ایرانی است ساعات روز را طولانی کرده و در نتیجه برتری خورشید پدیدار می‌شود.

 

آئین مهرپرستی یا آئین مهر برپایه پرستش میترا در دوران پیش از آئین زرتشت شکل گرفته‌است و در اروپا به آئین میتراییسم هم گفته می‌شود.

بعضی پژوهشگران هم بر این باورند که در شب یلدا، پیامبری زاده می‌شود: «در سال ۵۱ پادشاهی اشکانیان که مصادف است با سال ۱۹۶ میلادی، پیامبری در شب یلدا زاده می‌شود. او را دو دولفین از آب بیرون می‌آورند، چه آنکه براساس آئین مهر، آب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده‌است.»

در هر دو روایت، شب یلدا شب تولد مهر است و این بازمانده از آداب مهری است که در شرق مدیترانه به طور وسیعی رایج بوده و آثارش از جمله در معابد مهری باقیمانده در پالمیرا در اردن فعلی دیده می‌شود.

سه شنبه 28/9/1396 - 10:27
تاریخ

شب یَلدا یا شب چلّه یکی از کهن‌ترین جشن‌های ایرانی است. در این جشن، طی شدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روزها در نیم‌کرهٔ شمالی، که مصادف با انقلاب زمستانی است، گرامی داشته می‌شود.

 

یلدا به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) گفته می‌شود. خانواده‌های ایرانی در شب یلدا، معمولاً شامی فاخر و همچنین انواع میوه‌ها و رایج‌تر از همه هندوانه را مهیا و دور هم سرو می‌کنند. پس از سرو تنقلات، قصه‌گویی بزرگان خانواده برای دیگر اعضای فامیل و همچنین فال‌گیری با دیوان حافظ رایج است.

سه شنبه 28/9/1396 - 10:25
سلامت و بهداشت جامعه




آلودگی هوا یکی از مشکلات شهر‌های بزرگ بویژه در فصولی از سال است که وارونگی هوا اتفاق می‌افتد و معمولا با توصیه هشداردهنده برای پیشگیری از بروز و تشدید مشکلات تنفسی بویژه برای گروه‌های آسیب‌پذیر همراه است.

 

 


به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، آلودگی هوا یکی از مشکلات شهر‌های بزرگ بویژه در فصولی از سال است که وارونگی هوا اتفاق می‌افتد و معمولا با توصیه هشداردهنده برای پیشگیری از بروز و تشدید مشکلات تنفسی بویژه برای گروه‌های آسیب‌پذیر همراه است، اما کمتر کسی به فکر حفظ سلامت چشم‌هایش در مواجهه با آلودگی شیمیایی ناشی از دود خودروهاست در حالی که تماس مستقیم چشم با هوای آلوده، مشکل جدی دیگری است که نباید نادیده گرفته شود.

دکتر علی میرزاجانی، دانشیار گروه اپتومتری دانشگاه علوم پزشکی ایران در توضیح این که آلودگی هوا چه بر سر چشمانمان می‌آورد، می‌گوید: سطح خارجی چشم‌های ما با لایه نازکی از اشک پوشانده شده که به طور دائم در سطح خارجی چشم‌های ما وجود دارد. وظیفه اشک این است که گلوکز و اکسیژن را برای تغذیه قرنیه چشم در اختیار چشم‌ها قرار می‌دهد، سطح چشم‌ها را می‌پوشاند و با ایجاد یک سطح یکنواخت اپتیکی کمک می‌کند کیفیت تصویری که روی شبکیه چشم تشکیل خواهد شد، بهتر و بینایی با کیفیت بالاتری فراهم شود. همچنین از تماس بافت قرنیه و ملتحمه چشم با جریان هوا جلو گیری می‌کند و مانع آسیب این بافت بر اثر خشکی می‌شود. رئیس انجمن علمی اپتومتری ایران در گفت‌وگو با جام‌جم می‌افزاید: در یک روز با آلودگی شدید هوا لایه اشکی ما دچار اشکال می‌شود. وقتی آلودگی به شکل ذرات بسیار ریز معلق و گاز‌های آلوده از هوا وارد چشم و با اشک مخلوط می‌شود، اشک مثل همیشه یکنواخت نیست و کشش سطحی آن تغییر می‌کند. کاهش کشش اشکی اشک مانع توزیع درست و طبیعی اشک روی سطح خارجی چشم‌ها شده، همین مساله موجب می‌شود لایه اشکی کفایت لازم را برای پخش شدن روی سطح خارجی چشم نداشته باشد و به همین دلیل، فرد احساس خشکی چشم می‌کند. به این ترتیب، فرد دچار پلک زدن مکرر، سوزش و خشکی چشم خواهد شد. همچنین به دلیل کاهش یکنواختی لایه اشک، کیفیت سطح اپتیکی چشم کاهش می‌یابد و دقت بینایی افت می‌کند.

بروز حساسیت چشمی
بر اثر مخلوط شدن اشک چشم با ذرات معلق و آلاینده‌های گازی، این مواد به عنوان ماده حساسیت‌زا عمل می‌کنند و موجب التهابات حساسیتی چشم می‌شوند.
این متخصص با بیان مطلب فوق می‌گوید: این واکنش‌ها به صورت سرخی و سوزش چشم، اشک ریزش و احساس جسم خارجی در چشم خواهد بود که با آزار و اذیتی که برای فرد ایجاد می‌کند، علاوه بر آسیب‌هایی که به بافت چشم وارد می‌کند، می‌تواند موجب کاهش توجه و تمرکز بینایی شود تا جایی که فرد قادر نیست از بینایی خود به طور بهینه استفاده کند.

تشدید عیوب انکساری چشم
جالب است بدانید، آلودگی هوا ممکن است منجر به تشدید عیوب انکساری خفیف چشم بشود. به گفته رئیس انجمن علمی اپتومتری ایران، ممکن است در مواردی عیوب انکساری چشم وجود داشته باشد، ولی به دلیل کم بودن این عیب انکساری، استفاده از عینک طبی ضرورت نداشته باشد ولی در روزهایی که سطح آلاینده‌ها در شهر از حد مجاز می‌گذرد و آلودگی هوا جدی می‌شود، همین عیوب انکساری کم ممکن است برای فرد مبتلا غیر قابل جبران و غیرقابل تحمل شود تا حدی که احساس کند مثل همیشه و با کیفیت همیشگی نمی‌تواند ببیند.

لنز طبی، ناسازگار با آلودگی هوا
یکی از موضوعات جدی دیگر هنگام آلودگی هوا استفاده از لنز طبی است. هنگامی که فرد از لنز طبی استفاده می‌کند، بیشتر از افراد دیگر باید از حضور در محیط‌های آلوده پرهیز کند.

این متخصص بینایی سنجی در این باره می‌گوید: اکسیژن لازم برای تنفس قرنیه چشم از طریق لنز طبی و اشک عبور می‌کند و به قرنیه چشم می‌رسد. بنابراین آغشته شدن اشک و لنز طبی به مواد آلاینده نه‌تنها تنفس قرنیه شما را در روز‌های آلوده هنگامی که از لنز طبی استفاده می‌کنید کمی مشکل می‌کند بلکه استفاده از لنز‌های طبی مدت دار می‌تواند موجب تخریب لنز و کوتاه شدن عمر لنز طبی شما شود. در این موارد اگر فرد از لنز طبی استفاده می‌کند، بهره‌گیری از لنز‌های طبی یکروزه که فقط برای استفاده یک روز تعبیه شده‌اند و صبح هنگام در چشم گذاشته می‌شوند و در انتهای روز دور انداخته می‌شوند، توصیه می‌شود.

چشمتان را نمالید
یکی از واکنش‌ها هنگام حضور در هوای آلوده و تحریک چشم‌ها، مالیدن چشم با انگشتان یا دست است که این مساله در کوتاه‌مدت، موجب انتقال آلودگی میکروبی از طریق دست‌ها به چشم خواهد شد. با استناد به‌برخی مطالعات علمی، حضور و تماس‌های مداوم در هوای آلوده و مالیدن مکرر چشم‌ها می‌تواند موجب تخریب یکنواختی قرنیه و ایجاد آستیگماتیسم نامنظم و قوز قرنیه شود که بسیار حائز اهمیت است.

دکتر محمدرضا فرتوک‌زاده، فوق‌تخصص قرنیه در گفت‌وگو با جام‌جم می‌گوید: خطرزا بودن آلودگی هوا بیش از آن که ناشی از گرد و غبار باشد، به علت وجود آلودگی شیمیایی و میکروبی همراه با آن است. این نوع آلودگی منجر به بروز التهاب، قرمزی، خار ش، سوزش، اشک ریزش و گاهی عفونت چشم می‌شود.

سه نوبت، شست‌وشوی روزانه چشم
افراد آسیب‌پذیر چشمی چون دیابتی‌ها، سالمندان یا کسانی که از بیماری چشمی رنج می‌برند، باید از تردد در سطح شهر هنگام آلودگی هوا پرهیز کنند.
دکتر فرتوک‌زاده با اشاره به این مطالب می‌افزاید: اولین و موثرترین اقدام برای کاهش اثرات التهابی ناشی از آلودگی هوا بر چشم، شست‌و‌شوی چشم‌ها با آب ولرم و پلک‌ها با شامپوی بچه است که باید طی سه نوبت صبح، ظهر و شب صورت بگیرد. بی‌شک افرادی که دچار خشکی چشم هستند، باید از اشک مصنوعی استفاده و در صورت بروز هر نوع آثار التهابی در چشم به متخصص مراجعه کنند.

دوشنبه 27/9/1396 - 13:47
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته