• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1083
تعداد نظرات : 4769
زمان آخرین مطلب : 4946روز قبل
شعر و قطعات ادبی
 

امشب از اون شباست که من دوباره ديونه بشم
تو مستي وبي خبري اسير ميخونه بشم

امشب از اون شباست که من دلم ميخواد داد بزنم
تو شهر اين غريبه ها دردم فرياد بزنم

دلم گرفت از اسمون هم از زمين هم از زمون
تو زندگيم چقدر غمه دلم گرفته از همه

اي روزگاره لعنتي تلخ بهت هر چي بگم
من به زمين واسمون دست رفاقت نميدم

از اين همه دربدري تو قلب من قيامته
چه فايده داره زندگي اين انتهاي طاقته

دلم گرفت از اسمون هم از زمين هم از زمون
تو زندگيم چقدر غمه دلم گرفته از همه

اي روزگاره لعنتي تلخ بهت هر چي بگم
من به زمين واسمون دست رفاقت نميدم

دست رفاقت نميدم
دست رفاقت نميدم

 

سه شنبه 22/8/1386 - 15:42
خواستگاری و نامزدی
 

انديشيدن به پايان هر چيز شيريني حضورش را تلخ مي كند...

 بگذار پايان تو را غافلگير كند درست مانند آغاز

 

سه شنبه 22/8/1386 - 15:41
شعر و قطعات ادبی
 

ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است

سه شنبه 22/8/1386 - 15:38
محبت و عاطفه
 

نیاز عاشقان معشوق را بر ناز می دارد

تو سرتا پا وفا بودی تورا من بی وفا کردم

سه شنبه 22/8/1386 - 15:37
شعر و قطعات ادبی
 

نگاهم یاد باران کرده امشب،

 مرا سر در گریبان کرده امشب.

غم و فریاد من از این و آن نیست.

دلم یاد رفیقان کرده امشب...

شنبه 19/8/1386 - 17:42
محبت و عاطفه
   

نیاز عاشقان معشوق را بر ناز می دارد

تو سرتا پا وفا بودی تورا من بی وفا کردم

شنبه 19/8/1386 - 16:33
محبت و عاطفه
   

امدی از راه دوری تنگ زیبای بلوری
امدی دیدی دلم را خسته در کنجه صبوری
وقت تاریکای جاده با تویک فانوس امد
تشنه بودم قطره ای را با تو اقیانوس امد
قصد دل کندن ندارم از تو ای دل کنده از خود
از تو ای برده دلم را تا شب خوب تولد
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم
غصه معنایی ندارد تا تو میخندی برایم
پیش تو از یاد بردم روزهای سختیم را
عشق مدیونه تو هستم لحظه خوشبختیم را

شنبه 19/8/1386 - 16:33
محبت و عاطفه
  بي پر و بال از ستبر آسمان خواهم گذشت
در کبود لانه مشتي بال و پر خواهم گذاشت
در به در دنبال يک جو تشنگي خواهم دويد
چشمه را با تشنگان در به در خواهم گذاشت
تا نگويند اين جوان بي رد پايي کوچ کرد
دفتري شعرومزاري شعله ور خواهم گذاشت
بي صدا در کلبه متروک جان خواهم سپرد
مرگ را از رفتن خود بي خبر خواهم گذاشت

شنبه 19/8/1386 - 16:33
محبت و عاطفه

 

شب پره روی تنش جای زخمی پیداست

روح من بي خبر است

که چرا خنجر من روي تنش زخمي کاشت .

 همه ي آدميان در خوابند

پس چرا ظلمت شب بيدار است ؟!...

مگر او خسته ز افکار پريشانش نيست ؟

نه...

 فکر او جاي دگر ميگردد

 در خيالش همه ي پنجره ها بيدارند

 آسمان رنگين است

 همه شب بوها پي روزي ميگردند ...

خستگي روي تنش پيدا شد

و چه زود چشم خورشيد به بالا آمد .

 من نگاهم به نگاهش افتاد

همه ي خستگي ام رفت ز ياد

شنبه 19/8/1386 - 16:27
محبت و عاطفه
 

به تنهائی قسم

دلتنگ دلتنگم

میان آسمان دل گرفته،با دل تنگم

فقط،یک پنجره،راه است

غروب وجمعه وپائیز

عجب ترکیب دلتنگی

ولی من خسته ام از حس تنهائی...

 

شنبه 19/8/1386 - 16:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته