• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1083
تعداد نظرات : 4769
زمان آخرین مطلب : 4946روز قبل
محبت و عاطفه
 

زمونه بی زمونه

مهربونی تمومه

تو این شب های بی ستاره

ماه دوباره لب بومه

رفتنش چه ناتمومه

از دور چه نازنینه

موندش توی این تاریکی

چه دل نشینه

 

پنج شنبه 24/8/1386 - 10:55
محبت و عاطفه
 

سالها مي گذرد از شب تلخ وداع  ، از همان شب كه تو رفتي و به چشمان پر از حسرت من خنديدي ، آخرين ديدار تو تا عمق وجودم را سوزاند .

تو  نمي دانستي ، تو  نمي فهميدي كه  چه  زجري  داره  با  دل  سوخته اي  سر كردن .

رفتي و در دل من روشنايي ها رفت چه كسي بعد از آن شب دير شبم را روشني مي بخشد و به غمم مي افزود وقتي جاي خالي تو را مي ديدم ، به وفاي دل تو و به خوش باوري اين دل بيچاره ي خود مي كشيدم آهي از حسرت و مي خنديدم ناگهان به ياد تو مي افتادم گريه سر مي دادم ، خواب مي ديدم من ، كه تو بر مي گردي .

اينك اما تنهام ، دستهايم سرد است ، نه به دنبال تو ام ة نه تو را مي جويم .

تو چه آسان گفتي دوستت دارم و چه آسان رفتي !

افسوس چه سود !

قصه اي بود و نبود !

 

 

پنج شنبه 24/8/1386 - 10:50
محبت و عاطفه

 

دلم برات تنگ شده ... كجا پرواز كردي ؟...

يادت مي ياد اون روزي كه مي خواستي بري و فرداش بياي ... حالا چند سال گذشته و تو هنوز نيومدي ...

عزيزم شايد توي شهر تو هنوز فردا نشده !

گلم ... يادت مي ياد چقدر گريه كردم ... گفتم اگه مي ري فراموشم نكن و زود برگرد ... تو هم برگشتي و يك لبخند تلخ زدي و گفتي : حالا بذار برم بعداً برام گريه كن ... تو رفتي و من بازم گريه كردم ...

روي صندلي كنار شومينه ، زير پنجره و رو به در زل زدم كه شايد تو بياي اما صداي كفشات هم نمي ياد ...

اون روز يادته گفتي تا آخرش باهات مي مونم ... اما ... اما شايد الان آخرش شده و من خبر ندارم ... دلم گرفته بغض كهنه اي راه گلومو بسته ... جرعه ي تلخ بودن رو تا آخر سر كشيدم ... ميخوام از دوري تو فرياد بزنم ...

اما ... خدايا كاري كن كه فريادم گوش فلك رو كر نكند ...

خدا ... چرا من ؟ چرا من بايد گرفتار دوري بشم ... خدا جون تنهام ... خيلي تنهام دلم گرفته از زمين و زمان ... روي قله ي رفيع دوست داشتن اون ايستادم . دوري اون رو نظاره مي كنم . زندگي براي هر كس سرنوشتي ساخته اما ...

قلبم سرشار از عشق اون شده بود ... اما اون لبريزي اين عشق رو نديد و راهي سفر شد .

اگه اين قلم و كاغذ رو نداشتم بايد چه كار مي كردم ... قلمم زير اين بار غم شكست ...!

ديروز رو فراموش كن ، امروز را به خاطر بسپار و به فردا فكر كن ...

 

                                  پرواز را به خاطر بسپار ...

پنج شنبه 24/8/1386 - 10:49
شعر و قطعات ادبی

 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

 گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

 پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

 بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست

پنج شنبه 24/8/1386 - 10:44
خواستگاری و نامزدی
 

مرگ تنها می آید و تنها می رود آنکه دل به زندگی بست تنها ماند

پنج شنبه 24/8/1386 - 10:40
خواستگاری و نامزدی
 

زندگی دنیای سیاهی است که باید با روشن کردن چراغ های امید آن را روشن کنیم

پنج شنبه 24/8/1386 - 10:39
خواستگاری و نامزدی
 

زندگی زیارتیست همیشگی که هدفش سفر است

پنج شنبه 24/8/1386 - 10:38
خواستگاری و نامزدی
 

زندگی در صدف خویش،گوهر ساختن است.از پیش شعله گذشتن و نگداختن است.

پنج شنبه 24/8/1386 - 10:38
خواستگاری و نامزدی
 

وقتي کسي نيست که به اون فکر کني به آسمان بينديش چون در آسمان کسي هست که به تو فکر مي کند

چهارشنبه 23/8/1386 - 12:12
شعر و قطعات ادبی
  هیچکس با من در این دنیا نبود.

هیچکس مانند من تنها نبود.

 هیچکس دردی ز دردم برنداشت.

 بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت.

 هیچکس فکر مرا باور نکرد.

خطی از شعر مرا از بر نکرد.

هیچکس معنای آزادی نگفت.

 در وجودم رد پایش را نجست.

 هیچکس آن یار دلخواهم نشد.

هیچکس دمساز و همراهم نشد.

هیچکس جز من چنین مجنون نبود.

در کلاس عاشقی دلخون نبود.

 هیچکس دردی نکرد از من دوا.

 جز خدای من، خدای من، خدا !!!!!!

چهارشنبه 23/8/1386 - 12:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته