حجاب و عفاف
من و خواهرم از دو راه مختلف با حجاب شدیم خانواده ی من 5 نفره
هستن. مادر و پدر و دو تا خواهر بزرگتر. تو فامیل ما خانم ها جلو نامحرم
روسری نمیذارن. آستین کوتاه می پوشن ولی لباس هاشون گشاد و پوشیده است.
آرایش مارایش هم زیاد نداریم. خواهر وسطیم همین جوری الکی بدون این
که خوشش بیاد نود و نهمین رشته در انتخاب رشته دانشگاهیش رو زد علوم قرآنی و
قبول شد! بعدش به خاطر درس هایی که خونده بود یهو عاشق چادر شد و چادری
شد. هم بیرون از خونه و هم توی خونه جلوی پسر عمو و پسر دایی و ... . مادرم
خیلی اذیتش کرد.
همه جز من مسخرش می کردن. مادرم تو مهمونی ها سعی می کرد
با جیغ و داد چادر دخترش رو برداره اما موفق نمی شد. اما خواهرم چادرش رو
برنداشت و همین جوری ازدواج کرد و الان دیگه تقریبا چادری بودن اون جا
افتاده.
اما برگردیم عقب تر:
چند وقتی بود خدا خیلی بهم
معجزه نشون می داد. همش اتفاق های باور نکردنی و خیلی شیرین برام اتفاق می
افتاد و من معتقد بودم این فقط و فقط کار خداست. اون موقع من حتی نماز هم
نمی خوندم. یه روز به خودم گفتم خدا این قدر بهت لطف کرده؛ تو نمی خوای
جبران کنی و از خجالتش در بیای؟
به خودم گفتم هر کس برات کاری کنه
سه برابر براش انجام می دی حالا نمی خوای برای خدا جبران کنی؟ بعد تصمیم
گرفتم لطف خدا رو جبران کنم. گفتم چی کار کنم؟ گفتم باید یکی از فرمان های
خدا رو که خیلی انجامش برام سخته رو انجام بدم. این جوری اطاعتش رو کردم و
بهش ثابت کردم که از لطف هاش ممنونم. گفتم نماز بخونم؟ دروغ نگم؟ بعد گفتم
نه این ها زیاد سخت نیست. سخت ترین چیز این هست که حجاب داشته باشم.
منم
مثل هر دختر دیگه ای دوست داشتم خوشگل باشم و لباسی که می پوشم زیبام کنه.
صورتم کوچیک بود و وقتی روسریم و جلو می دادم از ریخت خودم حالم به هم می
خورد. خیلی زشت می شدم. اون موقع ها کلاه زیر مقنعه مد شده بود.
رفتم کلاه زیر مقنعه خریدم. وقتی می رفتم دانشگاه می ذاشتم. مادرم فکر می
کرد من برای این که مد شده این کار و می کنم. بهم می گفت بچه قرتی!
خلاصه
این که من فقط موقع رفتن به دانشگاه این کار رو می کردم که مقنعه سرم بود.
اما با روسری این کار رو نمی کردم. چون می دیدم می تونم مو هام رو بپوشونم
اما گردنم بیرون می مونه و فکر می کردم مسخره می شه. من هیچ الگویی
نداشتم. برای همین چند سال طول کشید تا فهمیدم که می تونم گیره بزنم. الان
دیگه مقنعه حجاب بیرون اومده گاهی از اون زیر شال استفاده می کنم. ( تو
پرانتز بگم اون روز ها حتی از نگاه بقال هم خجالت می کشیدم و می گفتم الان
بقالمون تو دلش می گه این چرا یهو مومن شد. وقتی تو خیابون با حجاب می رفتم
حس می کردم همه دارن بهم نگاه می کنن و البته توی دانشگاه از از دست دادن
دوستام واهمه داشتم. )
برای این که خانواده و فامیل بهم گیر ندن یه
بار با حجاب کامل می رفتم بیرون و یه بار بد حجاب. تا این که عادت کردن و
یواش یواش تعداد دفعاتی که به با حجاب کامل می رفتم بیرون رو به صد در صد
رسوندم. حالا مونده بود رعایت حجاب توی خونه جلوی نامحرم. اما مادرم من رو
قسم می داد که مثل خواهرم حزب اللهی نشم. چندین سال طول کشید تا
فهمیدم چی کار کنم. این آخری ها دیگه وقتی جلوی فک و فامیل بی روسری می
موندم آتیش رو تو گردنم و مو هام حس می کردم.
گفتم چی کار کنم؟ اگر
روسری بذارم بیچارم می کنن. نمی شه یه بار روسری بذارم یه بار نذارم. این
روش دیگه این جا جواب نمی ده. رفتم از این دستمال گردن ها گرفتم و گذاشتم
روی سرم. عرضش کوتاه بود اما طولش بلند. بردم پشت سرم و یه پیچ دادم و
دنبالش رو انداختم جلو و بعد پشت موهام رو که بی حجاب مونده بود از اون
گیره هایی که بعضی ها زیر روسری می ذارن زدم. گیره ای که دورش یه عالمه
پارچه هست و این جوری کل قسمتی که بی حجاب مونده بود رو پوشوند.
الان
چند هفته هست که این جوری جلوی نامحرم ها می مونم و همه فهمیدن که به خاطر
رعایت حجابه. غرغر می کنن اما زیاد گیر نمی دن چون هنوز گردنم باز می مونه
و یه جورایی تیپ زدن به حساب میاد. ولی من الان دارم لهله می زنم که پس کی
می تونم یه روسری کامل بذارم جلو نامحرم. حدود 6 سال این روند طول کشید.
این قدر طولش دادم تا کسی بهم پرخاش نکنه. کم کم عادتشون می دادم و بعد یه
تغییر کوچیک تو ظاهرم می دادم. از این روند راضیم هرچند خیلی طولانی بود
اما مشکلات خواهرم رو پشت سر نذاشتم.
ضمنا من عاشق چادر گذاشتن
تو خیابون هستم. چادر مشکی ساده. نه از نوع ملی یا عربیش. ساده ی ساده.
شاید تا شوهر نکنم نتونم چادری بشم. می خوام چادری شدنم رو بندازم گردن اون
بنده خدا! چاره ی دیگه ای فعلا به ذهنم نمی رسه. نمی خوام مادرم رو آزار
بدم خیلی سر خواهرم عذاب کشید. مادرمه. عاشقشم. حالا وقتی می بینم
یه سری از پسرا و گاها دخترای چادری به بد حجاب ها می گن که این ها فقط به
خاطر این که خودشون رو به پسرا نشون بدن بد حجابن و بهشون می گن بی عفت بی
حیا غصه ام می گیره.
اون ها نمی فهمن و هرچه قدر بهشون بگی هم
نمی فهمن که خیلی از بد حجاب ها به خاطر این بد حجابن که از خانوادشون می
ترسن. از از دست دادن دوست هاشون می ترسن و شاید اصلا بلد نباشن روسریشون
رو جمع کنن و یا این که تا به حال چنین تجربه ای نداشتن تا بعد ببینن دلشون
می خواد یا نه. به خاطر این که جلوی خانم های دیگه کم نیارن این جوری می
پوشن. می ترسن طرد بشن یا مسخره بشن اگر این طور نپوشن. و فقط درصدی از اون
ها به خاطر پیدا کردن شوهر و دوست پسر این طور می پوشن. من خودم دخترای
زیادی می شناسم که حجاب کامل ندارن اما از دوست پسر متنفرن واتفاقات خیلی
هم با حیا هستن. پس این تفکر به اصطلاح مومن ها غلطه.با تبلیغ حجاب هیچ کس
با حجاب نشده. هر چی بوده از عشق به خدا و عشق به بندگی او شروع شده.
( راستی من الان نماز هم می خونم. جریان نماز خون شدنم خیلی قشنگه. پر از جا پاهای خدا است. )
http://www.yjc.ir/fa/mobile/4649124
سه شنبه 6/8/1393 - 14:52
حجاب و عفاف
بسم الله الرحمن الرحیم
آقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم.....
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ... می خوری تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ …
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم
مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …
سه شنبه 6/8/1393 - 14:40
حجاب و عفاف
بسم الله الرحمن الرحیم
مزاحم آرایش حلال دختران جوان نشوید ...
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جلسه درسهایی از قرآن که درباره "حقوق خانواده در اسلام" ، "محبت و اعتماد" ، "مقدار مهریه" ، "اداره و سرپرستی خانواده توسط مردان" ، "حکومت مردان در خانواده" ، "توجه اسلام به آرایش و آراستگی" و ... سخن گفته است که یکی از آنها آرایش دختران جوان در خانواده و در مواقعی است که اسلام آن را حلال دانسته اما برخی از والدین با عقاید نادرست خود با این قبیل کارهای حلال مخالفت میکنند. آنچه در ادامه میخوانید قسمتهایی از این سخنرانی است.
آرایش دختران
آرایش زن چیست؟ زن ذاتاً دوست دارد آرایش كند. و این جزء ذات زن است. متأسفانه بعضی از این حاجخانمهای پیرزن در خانه تا میبیند دخترش آرایش میكند، یا عروسش، (خنده حضار) یك تعبیرات زشتی میكند. خانم! تو پیری؟
خجالت نمیكشند، طوری نیست خجالت نكشند. مگر میخواهد بیرون برود خودش را نشان جوانها بدهد. خودش را آرایش میكند. ما زن داریم دو لیتر گریه میكند برای امام حسین(ع). اما اگر بفهمد پسرش با عروسش یك بستنی خورده كودتا میكند. (خنده حضار) روضه هفتگی، ختم انعام، ختم قرآن، همهی دعاها و نمیدانم «امن یجیب» مهرش، جانمازش اندازه یك بقچهی حمام است. اما اگر بفهمد كه این مثلاً با عروسش رفته فرض كنید حالا بگردند، دری وری میگوید. زن نژادش این است.
شما یاد بگیرید از امیرالمؤمنین(ع)، با غلامش رفتند پیراهن بخرند، پیراهن قشنگ را داد به غلامش، گفت: آقا من قنبر غلام هستم. فرمود: مگر جوان نیستی؟ خوب جوان دوست دارد شیك بپوشد. سر به سر بچهها نگذارید. در آرایش حلال، وقتی به آرایش حلال گیر دادی، آنها سمت آرایش حرام میروند. خیلی از گیرهایی كه میدهند اینها ضررش به خودشان برمیگردد.
بعضی از جوانها تا حالا چند مورد آمدند، به من گفتند: حاج آقای قرائتی من به خاطر شما یك سیلی خوردم. گفتم: چرا؟ گفته: من میخواستم آن كانال فوتبال ببینم، پدرم گفت: آن كانال قرائتی را ببینیم. من هی زدم فوتبال، او هی زد قرائتی! آخرش یك سیلی به من زد. من از همه اینهایی كه از پدرشان یا پدر بزرگشان كتك خوردند، معذرت میخواهم.
(خنده حضار) آخر این قرائتی تحمیلی درست نیست. اسلام گفته آزادی، حتی اگر آمدی پشت سر این آقا نماز خواندی، ركعت دوم آزادی! قصد فرادی كن برو. اصلاً نماز مغرب را خواندی، نماز عشا را آزاد هستی، رها كن برو. اسلام به ما آزادی داده است. اگر ما به حلالها قناعت كنیم، همهی مردم مسلمان میشوند. گیر اینكه بعضیها اسلام به آنها سنگین است، در همین نماز جمعه دیروز، نماز جمعه گذشته رفتیم، به ما گفتند: بین دو نماز صحبت كن. گفتم: سخنرانی بین دو نماز گروگان گیری است. گفت: فرار میكنند. گفتم: خوب فرار كنند. مگر میخواهی مردم را اسیر كنی؟ كم حرف بزن، خوب حرف بزنی فرار نمیكنند، حالا فرار هم كردند، كردند.
توجه به دستورات دین، نه سلیقههای شخصی
ما مثل بت پرستها در بعضی كارها هستیم. بت پرستها با دست خودشان یك بت میتراشیدند، راستش گریه میكردند. قرآن میگوید: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» (صافات/95) با دست خودت سنگ تراشیدی حالا راستش گریه میكنی؟ ماهم با دست خودمان آداب و رسوم را درست كردیم، خودمان در آداب و رسوم خودمان ماندیم.
آرایش یك ارزش است. دختر و پسرها در آرایش حلال نباید مزاحم داشته باشند. مثل اینكه یك كسی شوهرش مرده اسلام گفته چهار ماه و ده روز فاصله بگیرد. بعد از چهار ماه و ده روز، قرآن آیه دارد میگوید: اگر خانم خواست عقد كند، كسی حق ندارد جلوی او را بگیرد. آیه قرآن است. متن قرآن است. زن بیوه! خواهند گفت عجب زن بیحیایی بود. چه زود شوهر كرد. تو كه میگویی: فلان زن بیحیا است، قطعاً غیبت كردی و گناه كبیره كردی. تو گناه كبیره كردی كه گفتی فلانی بیحیا است. اما او ثواب كرد. این خانم به هوای... نه خواهند گفت: این به شوهر اولش وفادار نیست. چه كسی گفت: معنای وفا یعنی عقد نكن؟ چه كسی گفت: عقد نكن.
زنان بیوه یك چیز غلطی در سرشان است. میگوید: من میخواهم وفادار باشم. چون میخواهد وفادار باشد، ازدواج نمیكند. اصلاً قاطی كرده والله نمیدانم قاطی كرده، اینها جزء دین نیست. جزء لغت نیست. جزء قرآن نیست. بالاخره حالا من 50 سال است دیگر آخوند هستم. 15 سالگی آخوند شدم. حالا 65 سالم است. بعد از 50 سال آخوندی، 32 سال برای شما حرف میزنم.
وفا این نیست كه انسان ازدواج نكند. تقوا این نیست كه انسان برای شوهرش آرایش نكند. به خانم میگوییم: آخر این چه قیافهای است؟
یك مردی در كوچه میدوید. گفتند: كجا میدوی؟ گفت: میروم خانه زنم از عروسی میآید، چون تا از عروسی میآید، لباسهای خوبش را كنار میگذارد و آشغالهایش را خواهد پوشید. من میخواهم یك لحظهای كه لباسش را میكند، من هم یك نگاهی به این لباس بكنم. خوب این چه، كجایش مثلاً چرا چنین است؟ كه مرد باید بدود، آرزو، آه بكشد كه یكبار هم... هرچه آرایش دارید «وَ لا یبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِن» (نور/31) آرایش مخصوص زن است. بیرون خانه آرایش نباشد.
حدیث داریم پیغمبر برای خانمهایش آرایش میكرد. پولی كه پیغمبر برای عطر میداد بیش از پولی بود كه برای غذا میداد. زن و شوهر باید چطور باشد؟ قرآن میگوید: «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره/187).
سه شنبه 6/8/1393 - 14:38
حجاب و عفاف
بسم الله الرحمن الرحیم
خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟
خانوووووووم… شــماره بدم؟
خانوم خوشــــــگله! برسونمت؟
خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه میشنید!
بیچــاره اصلاً اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش میداد.
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیاش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید میخواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی…!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود…!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی میگفت انگار! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنند!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمیکرد…!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمیکرد!
احساس امنیت کرد… با خود گفت: مگه می شه انقد زود دعام مستجاب شده باشه! فکر کرد شاید اشتباه میکند! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!
سه شنبه 6/8/1393 - 14:34
اخبار
انا لله و انا الیه راجعون
سه شنبه 6/8/1393 - 14:31
حجاب و عفاف
وقتی حجاب.....
دوستان عزیز سلام
راستش خیلی وقت بود كه خودم دست نوشته ای در مورد حجاب و عفاف ننوشته بودم خواستم دست به كیبورد بشم كه یه لحظه فكری به سرم زد خواستم كه شما دوستان هم كمكم كنید
میخوام یه مطلبی در مورد حجاب بنویسم اما ندونستم چی.................... شما كمكم كنید
بهترین و كوتاهترین مطلب نوشته شده كه توسط دوستان برامون در قسمت نظرها فرستاده میشه در این پست قرار داده خواهد شد
وقتی حجاب......
سه شنبه 6/8/1393 - 14:31
حجاب و عفاف
سه شنبه 6/8/1393 - 14:29
حجاب و عفاف
بسم الله الرحمن الرحیم
مگه وكیل وصی مردمی....... دلم می خواد
داشتم از یكی از خیابون های مركز شهرمون رد میشدم دید دختر خانومی یه ساپورت پوشیده با یه مانتوی نخی خیلی خیلی راحتی كه همه وجناتش پیدا بود، من كه یه خانوم بودم خجالت میكشیدم بهش نگاه كنم.....آخه خیلی جلب توجه میكرد
رفتم جلو و با احترام بهش سلام دادم و روز بخیر گفتم....... منو دید گفت... ها!!......... چیه لابد اومدی بگی كه این چه وضعشه؟........ مگه وكیل وصی مردمی؟........
ولی من بهش گفتم كه نه باهات كاری ندارم خواستم بپرسم كه ساپورت خوشكلی داری خیلی خوش رنگه بهت هم خیلی میاد از كجا گرفتی؟..............
كم مونده بود شاخ در بیاره....... با صدای آرومی گفت واقعا... ببخش فكر كردم كه شما هم مثل بعضی ها میخواهی گیر بدی..........
گفتم كه نه كاری باهات ندارم لباس خوشگلی داری ولی لباس خوشگل رو باید جاهای خوشگل پوشید حیف نیست این لباسهای خوشگل رو برای آدمهای هرزه نشون بدی اونهایی كه دندون برای من و شما تیز كردن؟!!!...
دیدم سرش رو انداخت پائین گفت: عوضش می كنم ولی پول آژانس ندارم....... پیش خودم گفتم لابد از خونه تا اینجا كه میگفت مسافت زیادی داره حتما پیاده اومده.......... برای خود نمایی بوده یا؟...... چند نفر تا اینجا مزاحمش شدن؟
در هر صورت، با هم دیگه سوار آژانس شدیم و رفتیم سر كوچه شون پیاده شد.... پیاده شدنی بهم گفت كه خیلی ماهی...... چند بار دیگه بعد اون قضیه دیدمش، این دفعه مانتوی خوبی پوشیده بود ولی میتونه بهتر هم بشه..
با خودم گفتم كه اگه باهاش بد برخورد میكردم آیا اون لباس زشت رو عوض میكرد.......؟
خدای شكر به ارزش حجابی كه برام دادی
سه شنبه 6/8/1393 - 14:24
حجاب و عفاف
عروسك باربیم نمار جمعه می رفت !...
عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...
دست و پاش ۹۰درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت..
و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک،ماشین کوچیک) بودم رویا بود...
خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم
که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد...
باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد...
عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید....
اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت....
مامانم قاطیِ بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینکه اینطوری نمیتونه بره بیرون...
و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه....
فکر میکنید چی شد؟
زانوهای باربی ام شکست....
چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم...
و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده....
من بعد از اون ۵ -۶ تا باربی دیگه خریدم و همشون بعد از دو روز زانو نداشتند...
داشتم فکر میکردم چقد تحت تاثیر این عروسک بودم؟
مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیه
ناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه
لاکاشو پاک کردیم...
موهاشو بافتیم
مث خودم چادر سرش کردم
و نماز جمعه هم میرفت...
مامانم خیلی ساده نذاشت من مث باربی بشم چون باربی مث من شد...
سه شنبه 6/8/1393 - 14:21
حجاب و عفاف
سه شنبه 6/8/1393 - 14:17