• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4143روز قبل
كودك

اگر شما نسبت به خودتان خشونت زیاد داشته باشید، نسبت به توانایی ها و محدودیت هایتان بدبین و غیر واقع بین باشید، ممكن است كودكتان در نهایت آینه شما باشد. عزت نفس خود را پرورش دهید تا كودكتان الگوی خوبی در اختیار داشته باشد.


حرمت خود یا عزت نفس (self - esteem) بالا یكی از راه كار هایی است كه كودك به وسیله آن به مقابله با چالش های دنیای پیرامون خود می پردازد. كودكانی كه در مورد خودشان احساس خوبی دارند، در حل تعارض ها و مقابله با فشار های منفی نیز راحت تر برخورد خواهند كرد. آن ها به راحتی می خندند و به خوبی از زندگی لذت می برند. این كودكان، واقع بین و در كل، افرادی خوش بین هستند.
در مقابل، در كودكانی كه دارای سطح عزت نفس پایینی هستند، چالش ها می توانند منابع اصلی ناكامی ها و اضطراب آن ها باشند. كودكانی كه نسبت به خودشان احساس ضعیفی دارند، سخت تر به حل مشكلات و یافتن راه حل های مناسب می رسند. در حالی كه از افكار خود انتقاد گرانه ای چون: "من نمی توانم هیچ كاری را درست انجام دهد، " یا "من خوب نیستم " آزرده شده و رنج می بردند، ممكن است فردای منفعل، منزوی و افسرده باشند. چنان كه در رویارویی با یك چالش جدید سریع ترین عكس العملشان: "من نمی توانم " است.

عزت نفس چیست؟
عزت نفس یا حرمت خود مجموعه ای از عقاید و احساسات است كه ما درباره خودمان داریم كه به آن "ادراك از خود " نیز گفته می شود. به عبارت دیگر درجه ارزیابی فرد از خود، توانایی ها، شایستگی ها و میزان ارزشی كه شخصی، برای خود قائل است.
چگونگی تعریف ما از خودمان بر انگیزش ها، گرایش ها و رفتار ما نفوذ می كند و همچنین بر تعدیل هیجانی ما نیز اثر می گذارد. الگوهای عزت نفس در اوایل زندگی شكل می گیرد. برای مثال زمانی كه یك نوزاد یا یك كودك نوپا به بازیچه خود می رسد، احساس دست یافتن را تجربه می كند كه این احساس، عزت نفس او را تصدیق می نماید. آموختن این كه بعد از شكست های متوالی ناامید نشدن و برگشتن به كوششی دوباره و در نهایت ماهر شدن در دست گرفتن قاشق و به دهان گذاشتن آن هربار كه كودك چیزی می خورد به او این نگرش را كه "می تواند " می آموزد. مفهوم موفقیت به دنبال تداوم و پایداری شكل می گیرد.
زمانی كه یك كودك تلاش می كند، شكست می خورد، دوباره تلاش می كند، دوباره شكست می خورد و نهایتا بالاخره پیروز می شود، او در این هنگام عقیده اش در مورد قابلیت های خود پیشرفت می كند و رشد می یابد. در همین زمان او یك خود پنداشت بر مبنای تقابل هایش با دیگران شكل می دهد.
عزت نفس همچنین این گونه نیز تعریف می شود: كه "مجموعه ای از احساسات از قابلیت ها و احساسات دوست داشته شدن. " كودكی كه با یك پیروزی شاد است ولی احساس دوست داشته شدن نمی كند ممكن است در نهایت عزت نفس پایینی داشته باشد.
همچنین كودكی كه احساس دوست داشته شدن می كند ولی نسبت به توانایی های خود تردید دارد و اطمینان حاصل نكرده نیز ممكن است در نهایت عزت نفس پایینی داشته باشد. عزت نفس سالم زمانی شكل می گیرد كه تعادل درستی بین این دو احساس به وجود می آید.

ـ نشانه های عزت نفس سالم و عزت نفس ناسالم
سطوح عزت نفس در كودك به موازات رشد او در حال نوسان است. بسیاری از اوقات این تغییرات و موفقیت ها در اثر تجربیات و ادراك های جدید كودك است. این موضوع به والدین كمك می كند كه نشان های عزت نفس سالم و ناسالم را در كودك خود بیابند.
كودكی كه عزت نفس پایین دارد:
1. ممكن است كه تمایلی به آزمون موضوعات تازه نداشته باشد. همچنین این كودك اغلب در مورد خودش منفی صحبت می كند جملاتی شبیه: من یك احمق هستم یا من هیچ گاه انجام این كار را یاد نخواهم گرفت.
2. این گونه كودكان سطح سازش پایین در رویارویی با فرد دیگری برای تخریب، یا منع كردن و یا منتظر ماندن نشان می دهند.
3. كودكان با عزت نفس پایین نسبت به خودشان منتقد هستند و به آسانی افسرده می شوند. در كل یك حس بدبینی در آن ها وجود دارد.

كودكی كه عزت نفس سالمی دارد:
1. از تعامل با دیگران لذت می برد.
2. در مجامع عمومی راحت است و از شركت در فعالیت های اجتماعی استقبال می كند.
3. به هنگام رخ دادن چالش ها، در برخورد با آن ها برای یافتن راه حل مناسب توانمند است.
4. شكایت های خود از امور را بدون تحقیر خود و یا دیگران ابراز می كند. برای مثال به جای گفتن: "من یك احمق هستم "، می گوید: "من این موضوع را نمی فهمم "
5. او توانایی ها و ضعف های خود را می شناسد و آن ها را می پذیرد و دارای نوعی حس خوشبینی است.

والدین چه می توانند بكنند؟
چگونه والدین می توانند به پرورش یك عزت نفس سالم كمك كنند؟ در این جا چند پیشنهاد كه می تواند كمك خوبی باشد ارائه می شود:
ـ بنگرید چه می گویید:
كودكان نسبت به گفته های والدین بسیار حساس هستند. به یاد داشته باشید كه كودك خود را نه تنها هنگامی كه كاری را به خوبی انجام می دهد بلكه زمانی كه تلاش می كند، او را ستایش و تشویق نمایید، البته راستگو باشید. برای مثال اگر كودك شما یك تیم فوتبال ترتیب نمی دهد، به جای این كه بگویید: "خب در آینده تلاش بیشتری خواهی كرد و این تیم را ترتیب می دهی، " باید بگویید: "خب تو یك تیم فوتبال ترتیب ندادی ولی به خاطر تلاشی كه برای انجام آن از خود نشان دادی من واقعاً به تو افتخار می كنم ".
(به جای پاداش دادن به نتیجه، به تلاش و اجرا و تكمیل كار كودك پاداش و بها بدهید).

نقش یك الگوی مثبت را داشته باشید:
اگر شما نسبت به خودتان خشونت زیاد داشته باشید، نسبت به توانایی ها و محدودیت هایتان بدبین و غیر واقع بین باشید، ممكن است كودكتان در نهایت آینه شما باشد. عزت نفس خود را پرورش دهید تا كودكتان الگوی خوبی در اختیار داشته باشد.
ـ عقاید و افكار نادرست كودكتان را شناخته و اصلاح كنید:
این مهم است كه والدین افكار غیر منطقی كودك را نسبت به خودش بشناسند، همچنین افكار و عقاید او نسبت به كمال، رشد و جذابیت ها، توانای ها و چیزهای دیگر. به كودك خود كمك كنید كه در ارزیابی از خودش منطقی تر و دقیق تر عمل كند. ادراك نادرست از خود ممكن است ریشه بگیرد و به صورت یك واقعیت برای كودك جا بیفتد.
برای مثال كودكی كه در مدرسه خوب عمل می كند ولی در درس ریاضی مشكل دارد ممكن است بگوید: "من نمی توانم ریاضی یاد بگیرم، من دانش آموز بدی هستم ". نه تنها این یك تعمیم غلط است بلكه یك عقیده است كه كودك را برای شكست آماده می سازد. كودك خود را تشویق كنید تا درك روشنی از موقعیت داشته باشد. یك پاسخ یاری دهنده می تواند این باشد كه: "تو یك دانش آموز خوب هستی، تو در مدرسه خیلی خوب هستی، فقط در درس ریاضی باید وقت بیشتری صرف كنی، چه طور است با هم روی آن كار كنیم. "
ـ با كودك خود مهربان و خود انگیخته باشید:
محبت شما در بالا بردن سطح عزت نفس كودكتان نقش بسیار مهمی ایفا می كند. كودك خود را در آغوش بگیرید. به كودكتان بگویید به او افتخار می كنید. در ظرف خوراكی كه برای مدرسه او می گذارید یك یاد داشت محبت آمیز قرار دهید مثلا روی آن بنویسید: "من فكر می كنم تو محشری، تو فوق العاده هستی "! هر چند بار یك بار و با صداقت او را ستایش كنید بدون آن كه در این كار افراط و اغراق نمایید. كودكان می توانند آن چه را كه از دل بر می آید تشخیص دهند.
ـ باز خورد مثبت و درست بدهید:
یك جمله معمول مثل: "تو همیشه در انجام كارها زیاده روی می كنی " باعث می شود كودك در مورد خودش فكر كند كه هیچ كنترل در ابزارها و ظهور احساساتش ندارد. جمله بهتر این است كه: "تو واقعا برادرت رو دوست داری و من از این كه او را نزدی و بر سرش فریاد نكشیدی از تو تقدیر می كنم. " این تشویق به كودك كمك می كند انتخاب درستی داشته باشد.
ـ محیط امن تربیتی را در خانه به وجود آورید:
كودكی كه در خانه احساس امنیت نمی كند و از ترس سوء استفاده از او رنج می برد و در هراس است از عزت نفس پایینی برخوردار است. كودكی كه پدر و مادرش مدام در حال بحث، جدل و خشونت هستند، افسرده و منزوی می شود. همیشه به یاد داشته باشید كه به كودك خود احترام بگذارید. خانه را به بهشتی امن برای افراد خانواده تبدیل كنید: مراقب مسائل سوء استفاده توسط دیگران، مشكلات مدرسه، مسأله با همسالان و دیگر عوامل بالقوه كه ممكن است بر روی عزت نفس كودك شما تأثیر گذاشته باشد، باشید. نسبت به این مسائل حساس باشید و سریع رسیدگی كنید.
ـ به كودكتان كمك كنید تا در تجارب مفید مشاركت داشته باشد:
فعالیت هایی كه همكاری را بیشتر از رقابت تشویق می نماید به ویژه در پرورش عزت نفس نقش مهم دارند. برای مثال دیدن برنامه هایی كه كودكان بزرگتر كودكان كوچكتر را راهنمایی می كنند یا كودك بزرگتر به كودك كوچكتر خواندن می آموزد برای هر دوی آن ها شگفت انگیز و جالب است.
ـ یافتن كمك های حرفه ای:
چنان چه شما فكر كردید كه كودكتان از عزت نفس پایینی برخوردار است می توانید به كمك های حرفه ای مراجعه نمایید. مشاوران كودك و خانواده می توانند در تشخیص امور زیربنایی كه در این زمینه نقش دارند شما را یاری دهند. درمان می تواند راهی برای تشخیص دیدگاه های كودك در مورد خودش باشد. همچنین می تواند به كودك این توان را بدهد كه ابتدا نسبت به خود واقع بین باشد، سپس آن چه را در مورد خود می پذیرد درست است. با كمكی اندك به كودك می توان عزت نفس سالم را در او پرورش داد تا زندگی پر از شادی داشته باشد.

رهنمود های كلی
با توجه به مطالب گذشته، رهنمودهای زیر فهرست وار برای مربیان، معلمان، والدین و دست اندركاران تعلیم و تربیت، به منظور بالا بردن عزت نفس كودكان و نوجوانان اراده می گردد:
1. در برخورد با كودكان و نوجوانان ملایم و منطقی باشید.
2. اجازه ابراز وجود را به كودكان خویش بدهید و به نظریات آن ها احترام بگذارید.
3. از مقایسه كردن كودكانتان با هم یا با دیگران جداً بپرهیزید.
4. هیچ گاه نظریات خویش را به كودكان تحمیل نكنید. (تا حد امكان نظریه خود را ساده و عینی ـ قابل لمس و درك برای كودك ـ توضیح دهید).
5. همواره سعی كنید توانمندی های كودكان و نوجوانان را مد نظر قرار دهید نه ضعف ها و ناتوانایی های آنان را.
6. به كودكان خود در حد توانایی هایشان مسؤولیت دهید.
7. تجارب موفقیت آمیز كودك و نوجوان را افزایش دهید تا از این طریق عزت نفس بالایی در آنان شكل گیرد.
8. فرزند خود را محكم، مستدل و منضبط بار آورید. سعی كنید عصبانیت، شما را از حالت اعتدال خارج نكند. اگر او بدانند كه شما آدم منصفی هستید، احترام و محبتی را كه نسبت به شما دارد، از دست نخواهید داد. حتی كوچكترین بچه عدالت را بخوبی حس می كند.
9. به كودك خویش در حد لزوم اجازه فعالیت و بازی دهید.
10. مهارت های اجتماعی كودك و نوجوان كمرو و دارای عزت نفس پایین را تقویت كنید.
11. همیشه در برخورد با كودك حالت پذیرندگی، و نه طرد كنندگی، داشته باشید.
12. با همسر خویش، جبهه متحد تشكیل دهید. هرگز با فرزند خود علیه همسرتان متحد نشوید. این عمل ممكن است در فرزندتان (و نیز در خود شما) كشمكشهای عاطفی ایجاد كند. چنین عملی موجب برانگیختگی احساسات مخرب چون: گناه، حقارت، شرمندگی و نا امنی خواهد شد.
13. از بیش از حد وابسته كردن كودك به خودتان بپرهیزید.
14. كودك یا نوجوان خود را با الگوهای رفتاری مطلوب آشنا كنید.
15. كودكان خویش را هیچ گاه با موضوعات خرافی (دیو، پری، غول، ...) نترسانید.
16. توجه داشته باشید كه محبت به یك كودك موجب بی توجهی به كودك دیگر نشود.
17. هر چه را كه دل كوچك فرزند شما می خواهد در اختیار او مگذارید. به او فرصت دهید تا ارزش به دست آوردن و لذت استحقاق داشتن را درك كند. بالاترین رضایت خاطر را به او اعطا كنید ـ و آن لذتی است كه از انجام كارهای بزرگ شخصی به وی دست می دهد.
18. نسبت به احساسات و عواطف كودكان یا نوجوانان خود بی تفاوت نباشید، آن ها را به گرمی بپذیرید و تا حد امكان آن ها را یاری كنید.
19. تحمل كودك یا نوجوان را برای مواجه شدن با ناكامی های احتمالی افزایش دهید.
20. با كودكان خود مثل یك دوست صمیمی برخورد كنید.
21. توجه داشته باشید كه مشاجرات لفظی در خانه (میان پدر و مادر) در روحیه یا رفتار كودك و نوجوان منعكس می شود.
22. به سرگرمیها و تفریحات مناسب در زندگی كودكان اهمیت دهید و نسبت به آن بی تفاوت نباشید.
23. محبت شما نسبت به فرزندتان به صورت تظاهرات سطحی ابراز نشود. خالص ترین و سالم ترین محبت در تلاشی كه به طور روزمره برای اعطای اعتماد به نفس و استقلال به فرزندتان به عمل می آورید، جلوه گر می شود.
24. در محبت كردن به كودكان راه افراط یا تفریط (زیاد یا كم) را در پیش نگیرید، محبت متوسط توأم با صمیمیت، اثر فراوانتری دارد.
25. به فرزندتان احساسی بدهید كه بداند دوست داشتنی و قابل احترام است، اما هرگز با او "نوزاد وار " رفتار نكنید.
26. توقعات كودك را در حد معقول و درست برآورده سازید.
27. هیچ گاه كودكان را با القاب نامناسب صدا نزنید و از مسخره كردن آن ها جدا بپرهیزید.
28. در پرورش استعداد های بالقوه كودكتان جدیت به خرج دهید.
29. برای بالا بردن سطح عزت نفس دانش آموزان، معلمان و مربیان باید:
الف) در شرایط آموزشی، بر فعالیت دانش آموزان در یاد گیری تأكید شود نه بر پیشرفت آنان؛ زیرا تأكید بر فعالیت یادگیری، به جای تأكید بر درستی و نادرستی پاسخ، برانگیزنده كوشش های دانش آموزان است.
ب) رقابت میان دانش آموزان برای كسب نمره كاهش یابد. تحقیقات نشان داده است در موقعیت های آموزشی كه میان دانش آموزان رقابت وجود دارد، حتی دانش آموزانی كه عزت نفس بالایی دارند با شكست روبرو می شوند و به دنبال آن انتقاد از خود در آن ها افزایش می یابد.
30. سرانجام برای آن كه كودكی با عزت نفس بالا پرورش دهیم، باید خود دارای عزت نفس شایان توجهی باشیم.

منابع كمكی:
1. ركن الدین، سیده الهام (مترجم)، عزت نفس كودك خود را بالا ببرید؛ كودك، ش9، آذر ماه 1384.
2. بیابانگرد، اسماعیل، روش های افزایش عزت نفس در كودكان و نوجوانان، تهران: انجمن اولیاء و مربیان، 1378، ص110

انتهای پیام/

سه شنبه 21/4/1390 - 11:15
اخلاق

بشر امروز پس از تجربه‌ ناكامی‌های عمل به نسخه‌های بشر آلوده به گناه، بیش از گذشته، به ضرورت توجه به نسخه‌های حكیمانه خالق انسان كه پیامبراعظم صلی الله علیه و آله به بشر ابلاغ كرده، پی برده است و رویكرد او به مبانی دینی و ارزش‌های الهی, آن را تأیید میكند...


انسان سرگردان امروز در برزخی خودساخته گرفتار شده است. وجودش در كشاكش فطرت درونی كه خواهان زیبایی است و محیط بیرون كه همواره تحریك كننده امیال نفسانی است، در نبرد است. زن به طور طبیعی جاذبه‌های بیشتری دارد و میل به عفاف به‌طور فطری بیشتر به او عطا شده، ولی جهان سرمایه داری خواهان ابزاری كردن اوست و می‌خواهد تحرك انسانی او را تا سرحد تحریك جنسی تنزل دهد. ازاین رو اقتصاد، سیاست و فرهنگ را در خدمت این خواست شیطانی در می‌آورد و شبكه‌های تلویزیونی پورنو در پی ایجاد جریان ناسالم فردی، خانوادگی و اجتماعی هستند تا زن را بازیچه سودسالاری كنند. این بازار مكاره با تمام ستم‌ها و پلیدی‌ها به سمت زن حركت می‌كند و جسم او را مثل هزاران جنس دیگر وارد این معركه می‌سازد؛ تجارتی كه هر روز بر شمار قربانیانش افزوده می‌شود.
در این میان، مفاهیم ارزشمند و گرانسنگی چون حجاب و عفاف مانند حقایق دیگر وارونه میشوند و با القای تعبیرهای ناخوشایند از این دو واژه, آرام آرام آن را به دست فراموشی می‌سپارند و برای نابودی حجاب و عفاف و از بین بردن این حقایق مسلّم در وجود انسان برنامه‌ریزی میكنند. سردمداران نظام سرمایه‌داری برای رسیدن به هدفهای سودجویانه خود، از عنصری مظلوم به نام زن، به صورت ابزاری بهره میبرند و مسیر سكس و فمینیسم را پیش چشم زنان قرار می‌دهند.
مهمترین ارمغان این جنبش سودجویانه، نابودی عفاف و حجاب است. آنها برای رسیدن به اهداف خود، مسائل جنسی را زودهنگام به كودكان می آموزند. به‌طور كلی, آزادی‌های بدون مرز و خارج از چارچوب‌های انسانی، پیآمدی جز از بین رفتن امنیت در جامعه، افزایش شمار تبهكاران و كارهای تلافی جویانه و در نهایت, جنگ عمومی علیه زنان ندارد و قربانی اصلی آن نیز زنان هستند.
بشر امروز پس از تجربه‌ ناكامی‌های عمل به نسخه‌های بشر آلوده به گناه، بیش از گذشته، به ضرورت توجه به نسخه‌های حكیمانه خالق انسان كه پیامبراعظم صلی الله علیه و آله به بشر ابلاغ كرده، پی برده است و رویكرد او به مبانی دینی و ارزش‌های الهی, آن را تأیید میكند.
پرداختن به حجاب و ضرورت الگوگیری از فرهنگ ناب نبوی, از مهم‌ترین ضرورت‌های فكری و فرهنگی در عصر حاضر است؛ زیرا حجاب از مهمترین نمادهای دینداری و پای‌بندی به ارزش‌های الهی در جامعه دینی ما به شمار می آید.
پوشش و لباس انسان, مانند پرچم است؛ پرچمی كه انسان بر در خانه خویش نصب و به وسلیه آن اعلام میكند از كدام فرهنگ پیروی می‌كند. هر نوع دگرگونی در ساختار فرهنگی و اجتماعی، با تغییر در پوشش مردم مشخص می‌شود, چنانكه استیلای فرهنگی و سلطه پذیری نیز در اولین مرحله, در پوشش مردم آشكار می-گردد. ازاینرو, تلاش دشمن صرف استحاله فرهنگ دینی زنان شده و ملاك ارزیابی موفقیت در برنامه‌های استراتژیك دشمن، میزان تصرف در پوشش مذهبی زنان است.
دشمن با بهره‌گیری از بی‌حجابی و بدحجابی می‌خواهد اسلام، قرآن، شخصیت و عظمت مسلمانان را در هم بكوبد و آنها را غارت كند. از‌این‌رو با تغییر تاكتیك و روش، از جبهه نظامی به جبهه فرهنگی روی می آورد و برای استحاله و نفوذ فرهنگی همه جانبه, به زیرساخت‌ها و مبانی فكری جامعه حمله میكند و با استفاده ابزاری از زنان, حجاب را به عنوان مهمترین نماد دینی، هدف قرار میدهد. حجاب, یكی از مهمترین نمادهای فرهنگ نبوی و مترقی‌ترین و متعالی‌ترین طرح برای حضور اجتماعی زنان و تنها نسخه شفابخش برای زن امروز است كه با توجه به اهمیت آن و تلاش دشمن برای تضعیفش، صاحبان اندیشه باید بیش از گذشته، این فرهنگ را به انسان تشنه‌ امروز عرضه كنند.

مفهوم شناسی پوشش
--------------------------
حجاب به معنای پوشش و آنچه به وسلیه آن خود را می‌پوشانند و نیز حایل بین دو چیز است. جمع حجاب به این معنا "حجب " است.1 در فرهنگ فارسی، حجاب به معنای پرده، نقاب و چادری است كه زنان، چهره و سر تا پای خود را با آن می‌پوشانند.2
در برخی آیات و روایات، واژه حجاب به معنای لغوی آن به كار رفته است. از جمله:
1. "وَ بَیْنَهُما حِجابٌ؛ و میان آن دو ]گروه [ حایلی است ". (اعراف: 46)
2. "وَ وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ الّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ حِجابًا مَسْتُورًا؛ و چون قرآن بخوانی، میان تو و كسانی كه به آخرت ایمان ندارند پردهای پوشیده قرار میدهیم. " (اسراء: 45)
شرع مقدس اسلام, حجاب را اینگونه معنا می‌كند: "پوشانیدن تمامی اعضای بدن به جز صورت و دست‌ها تا مچ ".3
ابن منظور نیز می‌نویسد:
الحجابُ: الستر... و اسمُ ما احتجب به و كلّ ما حالَ بین شیئینِ حجاب...
حجاب به معنای پوشانیدن... (و نیز) اسم چیزی است كه پوشانیدن با آن انجام می‌گیرد و هر چیزی كه میان دو چیز، جدایی بیندازد، حجاب است.
و نیز می‌گوید:
هر چیزی كه مانع از چیز دیگر شود، او را حجاب كرده است؛ چنان‌كه در باب میراث، اخوه (برادران) حاجب مادر شده، موجب می‌شوند سهم مادر از ثلث به سدس تقلیل یابد.4
فیروزآبادی نیز در سخنی مشابه می‌نویسد: "حَجَبَهُ حُجباً وَ حِجاباً: اَستَرَه... اَلحِجابَةُ و الحِجابُ: ما احتَجَبَ بِهِ. "5 حاصل گفتار این دو زبانشناس آن است كه این واژه گاهی در مفهوم مصدری و در قالب اسم به معنای (پوشانیدن) به كار می‌رود. گاهی نیز در قالب اسم ذات و به معنای هرچیزی كه میان دو شیء جدایی انداخته است و مانع از رسیدن آن دو به یكدیگر شود, چنانكه خداوند در قرآن مجید درباره‌ بهشتیان و دوزخیان می‌فرماید: "و بَیْنَهُما حِجابٌ. " (اعراف: 46)
استاد مطهری رحمه الله درباره حجاب چنین نوشته است:
كلمه حجاب هم به معنای پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب. بیشتر استعمالش به معنی پرده است. این كلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‌دهد كه پرده، وسیله پوشش است و شاید بتوان گفت كه به حسب اهل لغت هر پوششی حجاب نیست. آن پوششی حجاب نامیده می‌شود كه از طریق پشت پرده واقع شدن، صورت می‌گیرد.6
با توجه به آنچه گذشت, به نظر می‌رسد معادل دقیق اصطلاح پوشش در زبان عرب، واژه "ساتر " است. بیشتر فقیهان نیز از این واژه استفاده كرده‌اند.7
در این نوشتار, مراد از حجاب، پوشش اسلامی است و مراد از پوشش اسلامی زن, به عنوان یكی از احكام وجوبی اسلام این است كه زن، هنگام معاشرت با مردان, بدن خود را بپوشاند و به جلوهگری و تبرج نپردازد.
"حجاب به معنای پوشش اسلامی بانوان, دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است. این دو بُعد باید در كنار یكدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود. گاهی ممكن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد, در اینصورت نمی‌توان گفت كه حجاب اسلامی محقق شده است ".8
آیت الله محمدمهدی شمسالدین بر این باور است:
لفظ حجاب برای بیان پوشش زن، نوعی مسامحه‌ در تعبیر است كه در بیان حكم شرع دیده می‌شود؛ زیرا واژه حجاب در شرع اسلامی, حكم خاصی است كه تنها در مورد زنان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله وجود دارد و دیگر زنان مسلمان را دربرنمی‌گیرد.9
این حكم از سوره احزاب،10 بهطور خاص، پیوند مسلمانان با زن‌های پیامبر را بیان می‌كند. بر اساس آیه یاد شده، ورود مردان مسلمان، به خانه پیامبر بدون اجازه او ممنوع است و تنها هنگامی كه پیامبر برای غذا خوردن به آنان اجازه می‌دهد، می‌توانند به خانه پیامبر بروند. همچنین به مردان مسلمان امر می‌كند در صورت لزوم, با زنان پیامبر از پشت پوششی مانند در، دیوار یا پرده سخن بگویند. این احكام در مورد دیگر زنان مسلمان صدق نمی‌كند؛ چون تماس مستقیم زنان دیگر با مردان نامحرم و مردان نامحرم با زنان, در ضرورت‌های سیاسی و اجتماعی مجاز است و زنان می‌توانند مستقیم با مردان نامحرم گفت‌وگو كنند. البته آنچه اصطلاحاً درباره زنان مسلمان گفته می‌شود, عبارت است از پوشاندن بدن در مقابل جنس مخالف كه بالغ یا ممیز است. البته گروهی از فقیهان, پوشاندن دست و صورت و برخی, پا را استثنا كرده‌اند.11
با توجه به آنچه گفته شد, به این نتیجه‌ میرسیم كه حجاب به معنای پرده، حاجب، پوشیدن و پنهان كردن و منع از وصول است. این واژه تنها به معنای پوشش ظاهری یا پوشاندن زن نیست و در اصل, به مفهوم پنهان كردن زن از مرد بیگانه است. ازاینرو, هر پوششی, حجاب نیست. حجاب, پوششی است كه پشت پرده واقع شدن تحقق یابد كه این مسئله فقط درباره همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله صادق است, چنانكه خداوند به مردان دستور داد:
"وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنّ مَتاعًا فَسْئَلُوهُنّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...؛ چون از زنان پیامبر, متاعی خواستید، از پس پرده بخواهید ". (احزاب: 53)
درباره زنان آن حضرت, بیشتر مصالح سیاسی و اجتماعی در نظر بوده است. برداشت غلطی كه برخی از این آیه دارند, این است كه این دستور را حمل بر پردهنشینی زن می‌كنند و میگویند اسلام خواسته است زنان در خانه, زندانی و پردهنشین باشند.
بنا بر آنچه گذشت, واژه‌ای كه مفهوم پوشش را می‌رساند، ستر و ساتر است. بنابراین, پوشش اسلامی, نه تنها به معنای خانهنشینی زنان نیست, بلكه كیفیت حضور زن در عرصه‌های عمومی و اجتماعی را تبیین میكند.

مأموریت الهی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در زمینه پوشش
-----------------------------------------------------------------------
نیاز فطری زنان, به خودآرایی تبرج و از یك سو و جذابیت زن برای مردان از سوی دیگر، سبب شده است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله به عنوان پیامآور دین, برای حضور مؤثر، پویا و فعال زنان در جامعه، پیشنهاد حضور زن در عرصه‌های عمومی را با رعایت حجاب مطرح كند.
دین مبین اسلام از سویی مایل است كه زن در جامعه، همانند مردان حضور فعال داشته باشد و از سوی دیگر, در این مسیر، ذره‌ای از ارزش‌های انسانی وی كاسته نشود. تدبیر دین برای رسیدن به چنین مقصود والایی, جز این نیست كه در جامعه میان زن و مرد حریمی قائل شود تا با وجود چنین حریمی، محیط‌ های حضور زن و مرد تنها میدان فعالیت‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی آنان گردد و از هرگونه بهره برداری منفی از جنس زن جلوگیری شود.
كیفیت حضور اجتماعی فاطمه زهرا(س), نشانه امكانپذیر بودن این تدبیر است. حضرت زهرا(س) در نهایت عفاف، تقوا، عزت، وقار و حفظ حریم، به ایفای تمامی این نقش‌ها می‌پرداخت. ایشان, خود را با عذر فساد و زمینه فحشا در جامعه، به خانهنشینی محدود و محكوم نكرد و به بهانه شركت در فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی, به حرمت زن و حریم خانواده آسیب نرساند.
اسلام با ارائه طرح آرمانی حجاب، بهترین راهكار را برای حضور مفید زن پیشنهاد می‌كند كه در آن به صلاح فردی و اجتماعی زن توجه شده است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
یا عِبادَ اللهِ اَنتُم كَالمَرضَی وَ رَبُّ العالِمین كَالطَّبیبِ فَصلاح المَرضَی فِیمَا یَعلَمُ الطَّبیبُ و یُداوِی بِهِ لا فِیمَا یَشتَهِیهِ المَریِضُ وَ یَقتِرَحُهُ اَلا فَسَلِّمُوا لِلّهِ اَمرَهُ وَ تَكُونُوا مِن الفَائِزِینَ.12
ای بندگان خدا، شما همانند انسانهای بیمار و پروردگار جهان همانند طبیب است. پس خیر و صلاح انسان‌های بیمار در گوش دادن به علم و تدبیر طبیب است، نه پیروی از هواهای نفسانی. متوجه و تسلیم دستور خدا باشید تا از رستگاران قرار گیرید.13
تسلیم شدن در برابر دستورهای خداوند, پدیدآورنده حفاظ و لباس تقواست كه بهترین لباس و پوشش درونی است: "و لباسُ التقوی ذلك خیرٌ " (اعراف: 7). بدون تردید، حجاب یكی از واجبات الهی و تأمینكننده تقواست. تقوا در فرهنگ اسلامی, حجاب و مانعی در برابر گناه است و رسیدن به تقوا, هدف خلقت انسان و عامل رشد و كمال است. زن با رعایت حجاب, به تقوا می‌رسد و در مسیر كمال قرار می‌گیرد؛ زیرا حجاب، لباس پرورش رسالت انسانی در جامعه و لباس عروج معنوی است.
حجاب سبب توسعه فرهنگی میشود و لباس بلوغ فكری زن مسلمان است و زن را به عنوان عنصری پویا و كارآمد در جامعه مطرح میسازد كه هم رفتار خود را تنظیم می‌كند و هم رفتار جامعه را سامان می‌بخشد. به-طور كلی, حجاب، طرح الهی برای حفاظت از نظام ارزش‌ها و پاسداری از ملكات انسانی است. حجاب به زن, غرور انسانی می‌دهد؛ زیرا تعامل با او در جامعه، بر اساس جنسیت او نیست, بلكه بر اساس انسانیت وی است.
حجاب, لباس استقلال و رهایی زن از دام بهرهجویی مردان است. در واقع, حجاب, فرمان الهی است كه برای مصلحت و سودمندی زنان صادر شده است. اهمیت و جایگاه رفیع پوشش و نقش بی‌بدیل آن در حفظ سلامت جامعه سبب شد كه در سال‌های پنجم و ششم هجرت كه سال‌های تثبیت حكومت اسلامی است، بهطور ویژه به آن پرداخته شود. در آن دوره, زمینه‌ لازم برای پرداختن به مسئله پوشش زنان و سفارشهای دقیق‌ و روشن‌ درباره لباس، به عنوان بخشی از فرآیند اصلاحات اجتماعی و فردی در جامعه‌ نوپای اسلامی، فراهم شد. آیات 31 سوره نور و 59 سوره احزاب نازل گردید و خداوند, پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را مأمور كرد كه این دستور الهی را نخست به همسران و دختران خود, سپس به زنان مؤمن اعلام كند.
پیش از اینكه به بررسی آیههای حجاب بپردازیم, بیان یك نكته ضروری به نظر می‌رسد. توجه به ترتیب نزول این آیات نشان می‌دهد كه حكم حجاب, یكباره اعلام نشده, بلكه بهتدریج و با گذشت زمان و آماده شدن زمینه‌ لازم برای آن، نازل شده است.
اولین آیه‌ای كه درباره پوشش نازل شد, آیه 59 سوره احزاب بود كه پیامبر را مأمور كرد كه به همسران، دختران و زنان مؤمن بگوید: "یا أَیها النَّبیُّ قُل لِأَزواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ المُؤمِنینَ یُدنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذلِكَ أََدنی أَن یُعرَفنَ فَلا یُؤذَیْنَ وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحِیماً؛ ای پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو؛ (پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند. این برای آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند ] به احتیاط[ نزدیكتر است, و خدا آمرزنده مهربان است ".
برای درك بهتر مفهوم آیه, باید به شأن نزول آن توجه كرد. در تفسیر علی بن ابراهیم, درباره شأن نزول آیه چنین آمده است:
زنان برای گزاردن نماز پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، از خانه خارج می‌شدند و شب هنگام و صبح كه برای گزاردن نماز مغرب و عشا بهسوی مسجد روانه می‌شدند، جوانان بر سر راه آنان می‌نشستند و به آزارشان می‌پرداختند.14
زنان به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و از وضعیت موجود شكایت كردند. در این زمان بود كه این آیه نازل شد. عایشه در توصیف شرایط, پس از نزول این آیه می‌گوید: "وقتی این آیه نازل شد, ما زنان احساس بزرگی و شخصیت می‌كردیم و بسیار خوشحال بودیم ".15
پوشیدن جلباب (پوشش بلند)، تنها یك تكلیف نبود, بلكه نشانه ای برای شناخت زنان اصیل و آزاده‌ای بود كه می‌خواهند در عرصه‌های عمومی حاضر شوند، بدون آنكه فرصتطلبان حرمتشكنی كنند. ازاینرو, حجاب برای زنان مدینه, امتیاز و حقی بهشمار میآمد و حق بودن و امتیاز آن, بر تكلیف بودن آن غلبه داشت.

حدود پوشش از منظر قرآن
------------------------------
در آیات پیشین, خداوند درصدد بیان حدود پوشش زنان نبود و از زنان خواسته شد كه جلباب بپوشند تا بدین-وسیله این پوشش, معرف شخصیت اصیل و آزاده آنان باشد, ولی در آیه 31 سوره نور، تكالیف و دستورهایی مشخص برای تبیین بهتر كیفیت پوشش زنان آمده است:
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
و به زنان با ایمان بگو: "دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فرو بندند و پاك‌دامنی ورزند و زیورهای خود را آشكار نگردانند, مگر آنچه كه طبعاً از آن پیداست. و باید روسری خود را بر گردن خویش [فرو] اندازند، و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان ]همكیش[ خود یا كنیزانشان یا خدمتكاران مرد كه از زن بینیازند یا كودكانی كه بر عورتهای زنان وقوف حاصل نكردهاند, آشكار نكنند, و پاهای خود را ]به گونهای به زمین[ نكوبند تا آنچه از زینتشان نهفته میدارند معلوم گردد. ای مؤمنان, همگی ]از مرد و زن[ به درگاه خدا توبه كنید, امید كه رستگار شوید. (نور: 31)
این آیه حدود حجاب را بیان میكند و از مهمترین آیات در این زمینه است. در این آیه, دستورهای بسیاری برای مردان و زنان, در جهت حفظ حریم عفاف و حجاب بیان شده است. در ابتدا به مسئله نگاه زنان اشاره و به وسیله خطاب نورانی "وَ قُل لِلمُؤمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبصارِهِنَّ " به زنان دستور فروكاستن نگاه داده شده است.
در ادامه آیه, دستورهایی مربوط به حدود حجاب بیان شده است:
1. دستور نخست این است: "وَ لا یُبدِینَ زِینتَّهُن... . " این حكم ویژهای برای خانم‌هاست. در این فرمان, از آنان خواسته می‌شود زینت‌های خود را آشكار نسازند.
2. دستور بعدی چنین است: "وَ لْیَضْرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ... " پیداست كه پیش از نازل شدن این آیه، روسری‌ها را زیر گلو گره نمی‌زدند و گریبان و سینه‌های آنان پیدا بوده است.
3 ـ آشكار شدن زینت نزد برخی افراد مانعی ندارد كه عبارتند از: شوهران، پسران و پسران شوهر و برادران، پسران برادران، پسران خواهران, زنان, كنیزان, خدمتكاران مردانی كه [از زن] بی‌نیازند و كودكانی كه بر عورت‌ زنان وقوف حاصل نكرده‌اند.
4. در آخر هم به زنان تذكر داده می‌شود پاهای خود را بهگونه‌ای به زمین نكوبند تا زینت‌های پنهانشان آشكار شود.
این آیه, حدود و كیفیت پوشش را مشخص كرده و به پیامبر مأموریت داده است تكالیف ویژه زنان درباره روش رعایت حجاب را به آنان بگوید كه عبارتند از:
1. به زنان مسلمان بگو از نگاه‌های آلوده و حرام چشم فرو بندند.
2. دامن خود را نگه دارند (این عبارت كنایه از رعایت عفاف و حیاست).
3. به زنان بگو كه زینت‌های خود را جز آن مقدار كه آشكار است, نمایان نكنند.
4. به زنان مسلمان فرمان می‌دهد كه "خمارهای " خود را بر گریبان و سینه افكنند و آن را بپوشانند.
5. به گونه‌ای راه نروند كه زینت پنهانشان آشكار شود.
گفتنی است خداوند پیش از آیه 31 نور, دستورهایی درباره حفظ حریم عفاف و پاكی در جامعه, به مردان می‌دهد و رسالت آنها را در این راستا تبیین می‌كند:
قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ. (نور: 30)
به مردان با ایمان بگو: دیده فرو نهند و پاك‌دامنی ورزند كه این برای آنان پاكیزه‌تر است؛ زیرا خداوند به آنچه می‌كند. آگاه است.
در شأن نزول این آیه, از قول امام باقر(ع) آمده است: "در مدینه, جوانی از انصار با زنی روبه‌رو شد. زنان در آن زمان مقنعه‌ها را پشت گوش می‌انداختند. جوان نگاهی به آن زن انداخت و رفت و او همچنان به راه خود ادامه می‌داد. هنگامی كه زن از برابر وی رد شد، باز به زن نگاه می‌كرد و راه خود را ادامه می‌داد تا داخل كوچه‌ای شد و همچنان كه به پشت سر نگاه می‌كرد, چیز تیزی كه در دیوار بود, صورت او را درید.
هنگامی كه زن از جلو چشمش ناپدید شد، به خود آمد. دید خون بر سر و صورتش جاری است. پیش خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌روم و او را از واقعه آگاه میكنم. هنگامی كه نزد پیامبر آمد و حضرت, او را به این حالت دید, فرمود: چه حالتی است؟ جوان داستان را برای پیامبر باز گفت. آنگاه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و این آیه شریفه را خواند ".16

تدبیرهای عملی پیامبر برای انجام مأموریت الهی
-------------------------------------------------------
در پی نزول آیههای حجاب و دستور مؤكد خداوند مبنی بر ضرورت التزام زنان و مردان به رعایت حدود و حریم حجاب و عفاف, پیامآور دین، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله ، با حساسیت خاص, این قانون روحبخش الهی را به مردم ابلاغ كرد و با تدبیرهای ویژه, برای تحقق عملی و نیز نهادینه كردن آن كوشید كه به برخی از این شیوه‌ها اشاره میكنیم:
1. بیعت با زنان در التزام به حجاب
پیامبر در بیعت با زنان بر اختلاط نداشتن آنان با مردان، تأكید میكرد و می‌فرمود: "عَلَی النِّساءِ أن لایَحتَبِینَ وَ لایَقعُدنَ مَعَ الرِّجالِ فِی الخَلَاءِ؛ از زنان پیمان گرفته شد كه هنگام نشستن زانوهای خود را در بغل نگیرند و در خلوت با مردان نشینند ".17
2. بیان پیآمدهای رعایت نكردن حجاب
حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله برای تأكید بر اهمیت مسئله پوشش, انزجار خود را از افرادی كه نسبت به پوشش كامل دینی پای‌بند نیستند, چنین بیان میكند:
صِنفَانِ مِن اَهلِ النَّارِ لَم‌اَرَهُما قَومٌ مَعَهُم سِیاطٌ كَأذنابِ البَقَرِ یَضرِبُونَ بِها النَّاسَ و نِساءٌ كاسِیاتٌ عارِیاتٌ، مُمِیلاتٌ مائِلات... رُؤُوسَهُنَّ كأسِنمة البخت المائلةِ لا یَدخُلنَ الجَنَّة وَ لایَجِدنَ رِیحَهَا.18
دو گروهند كه اهل آتش هستند و نمی‌خواهم كه آنها را ببینم: گروهی كه تازیانه در دست دارند و مردم را با آنها می‌زنند (ستم‌كاران) و دیگر، زن‌هایی كه پوشیده‌اند, ولی برهنه‌اند (لباس نازك بر تن دارند)، به شهوتها متمایل هستند و مردان را به سوی خود جذب می‌كنند و موهای سرشان همچون كوهان شتر برآمدگی دارد. اینها وارد بهشت نمی‌شوند و با اینكه بوی بهشت از مسافت‌های دور به مشام می‌رسد، بوی آن را استشمام نمی‌كنند.
رسول اكرم صلی الله علیه و آله در جای دیگری فرمود:
زن یك موجود بی‌حفاظ و آسیبپذیر است. هرگاه از خانه (بدون حجاب) خارج شد، شیطان او را احاطه می‌كند.19
زن باید برای در امان ماندن از خطر شیطان و شیطانصفتان، خود را در حریم امن حجاب قرار دهد.
حضرت برای بیان اهمیت رعایت پوشش اسلامی و در راستای انذار زنان, به پیآمدهای خطرناك پای‌بند نبودن به حجاب, اشاره و مشاهدههای خود را در شب معراج برای آنان بیان كرد. حضرت علی(ع) شنیده‌های خود را از پیامبر در این باره چنین نقل می‌كند:
من و فاطمه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدیم. ایشان را در حالی یافتیم كه سخت گریه می‌كرد. من عرض كردم پدر و مادرم فدایت باد یا رسولالله صلی الله علیه و آله ، چرا گریه می‌كنید؟ فرمود: شبی كه مرا به آسمان بردند (یعنی شب معراج), زنانی از امتم را در عذابی شدید دیدم. آن وضع برای من سخت گران آمد و گریه‌ام از جهت عذاب سخت آنان است كه به چشم خود دیدم. زنی را دیدم كه به موهایش آویخته شده, مغز سرش می‌جوشید و زنی را دیدم كه گوشت بدن خود را میخورد و زنی را دیدم كه گویشت بدن او از جلو و عقب با قیچی‌های آتشین بریده می‌شد. سپس فاطمه(س) عرض كرد: ای حبیب من و ای نور دیدگانم! به من بگو كه اینان چه كرده بودند و رفتارشان چه بود كه به این عقوبت گرفتار شدند؟ حضرت فرمود: ای دختر عزیزم! آن زنی كه به مویش آویخته شده بود, موی خود را از نامحرم نمی‌پوشاند... آن زنی كه گوشت بدن خود را می‌خورد, برای نامحرم زینت می‌كرد.. و آن زنی كه گوشت بدنش با قیچی‌های آتشین بریده می‌شد, خود را برای مردان (نامحرم) نمایش می‌داد كه به او رغبت كنند.20

پی نوشت
_______________________________________________________________________
1. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، 1410 هـ . ق، ص 1.
2. حسن عمید، فرهنگ عمید، تهران، امیركبیر، 1374، ص 779.
3. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 101، بیروت، دارالاحیاء التراث، 403 هـ .ق، چ 3، ص38، ح 36.
4. لسان العرب، ص 1.
5. محمدبن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج 1، بیروت، دارالفكر، 1378، ص 179.
6. مرتضی مطهری، مجموعه آثار مسئله حجاب در اسلام (مجموعه آثار)، انتشارات صدرا، تهران، 1376، چ 48، ص 63.
7. علی‌اكبر كلانتری، فقه و پوشش بانوان، قم، بوستان كتاب، 1383، چ 1، ص 150
8. حسین مهدیزاده، حجاب شناسی، قم، مركز مدیریت حوزه علمیه، 1381، چ 1، ص 20.
9. همان، ص 21.
10. "یا ایها الذین آمَنوا لاتَدخلوا بُیُوتَ النَّبیِّ إلا أَن یُؤذَنُ لكم الی طعام... " (احزاب: 53).
11. محمدمهدی شمس الدین، حدود پوشش و نگاه در اسلام، ترجمه: محقق عابدی، انتشارات بین المللی الهدی، 1382، چ 1، ص 53.
12. میرزا النوری، مستدرك الوسائل, ج 3، ص 177.
13. محمدتقی فلسفی، به نقل از: كتاب جوان از نظر عقل و احساسات، ج 1، نشر فرهنگ اسلامی، 1379، ص 313.
14. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 2، نجف اشرف، ص 196.
15. احمد عابدینی، مقاله "سیری در آیات حجاب "، نشریه فقه، ش 22.
16. عبدبن علی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 3، قم، المطبعه العلمیه، ص 588؛ محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی, ج ، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1378، ص 521، ح 5.
17. كافی، ج 5، ص 519.
18. محمد محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ج 2، قم، انتشارات دارالحدیث، 1379، چ 2، ص 259.
19. حجاب از دیدگاه اسلام و ادیان آسمانی، ص 25.
20. بحارالانوار، ج 8، ص 309.

منبع : كتاب "پوشش و آرایش از دیدگاه پیامبر اعظم(ص) "

سه شنبه 21/4/1390 - 11:13
نوجوان و جوان

دوران جوانى و نوجوانى، حساس و سرنوشت ساز و تعیین كننده ى شخصیت انسان است. براى استفاده ى صحیح از جوانى، باید به یك راه نماى آگاه و آشنا به مسیر و دور از خطا و اشتباه رو آورد و بهترین راه نما قرآن و احادیث صحیح معصومین(علیهم السلام)است.


دوران جوانى و نوجوانى، حساس و سرنوشت ساز و تعیین كننده ى شخصیت انسان است. براى استفاده ى صحیح از جوانى، باید به یك راه نماى آگاه و آشنا به مسیر و دور از خطا و اشتباه رو آورد و بهترین راه نما قرآن و احادیث صحیح معصومین(علیهم السلام)است.
قرآن دوران جوانى را دوران قوت و قدرت مى نامد:
(اللّهُ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَیْبَةً);[1] خدا همان كسى است كه شما را آفریده در حالى كه ضعیف بودید; سپس بعد از این ضعف و ناتوانى قوت بخشید، و باز بعد از قوت، ضعف و پیرى قرار داد ...
جوانان فطرتى پاك دارند و پاكى ها را مى پذیرند و به آن جامه ى عمل مى پوشانند. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در اوایل دعوت خود، با جوانانى روبه رو شد كه سخنان پاك او را بر فطرت پاك خود نوشتند. ایشان مى فرماید:
(اوصیكم بالشباب خیراً فانهم ارقّ افئده ...); من شما را به نیكى با جوانان توصیه مى كنم، به سبب این كه آنها دلى رقیق و قلبى فضیلت پذیرتر دارند ... جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبّت بستند.[2]
دوران جوانى و نوجوانى فرصتى بسیار ارزشمند و بى بدیل است. حضرت على(علیه السلام)مى فرمایند:
بادر شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك; جوانى را قبل از پیرى، و سلامتى را قبل از مریضى دریاب.[3]
برخى از فرصت طلبان از استعداد بكر و تازه ى جوانان سوء استفاده مى كنند و آنان را به سوى قدرت، ثروت و شهوت سوق مى دهند; اما اسلام با سه مقوله ى اخلاق، عقاید و احكام، دنیا و آخرت یك جوان را ترسیم نموده و وظایفى را اعم از دنیوى و اخروى براى جوانان و نوجوانان برشمرده است كه در این جا به مهم ترین آن ها اشاره مى كنیم.

1. تحصیل علم و دانش
اسلام به فراگیرى علم و دانش تأكید بسیار دارد و اولین آیه اى كه نازل شده به خواندن و نوشتن امر كرده است:
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ)[4]; بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفرید، همان كسى كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد... همان كسى كه به وسیله ى قلم تعلیم نمود و به انسان آن چه را نمى دانست یاد داد.
اصلاحات جوامع انسانى از قلم هاى مؤمن شروع مى شود و فساد و تباهى اجتماعات نیز از قلم هاى مسموم و فاسد مایه مى گیرد. بى جهت نیست كه قرآن به قلم و آن چه با قلم مى نویسند، سوگند یاد مى كند; (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ)[5] قلمى كه مى توان به واسطه ى آن علم را منتشر و در سینه ى تاریخ ماندگار كرد.
البیان بیانان، بیان اللسان و بیان البنان و بیان اللسان تدرسه الأعوام و بیان الأقلام باق على مر الأیام; بیان دو گونه است، بیان زبان و بیان قلم. بیان زبان با گذشت زمان كهنه مى شود و از بین مى رود، ولى بیان قلم تا ابد باقى است.[6]
قرآن تحصیل علم و دانش را پایه و مقدمه ى تربیت و تزكیه،[7] و تعلیم را یكى از اهداف پیامبران بر مى شمارد[8] و هیچ وقت عالمان و دانشمندان را با جاهلان مساوى نمى داند.
(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ);[9] آیا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند برابرند؟
معصومین(علیهم السلام) اهمیت خاصى براى تحصیل علم قایل بوده اند تا جایى كه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تحصیل دانش را بر هر مسلمانى واجب دانسته[10] و دانشجویان را مجاهد فى سبیل الله[11] خطاب مى كنند و مى فرمایند:
هر كس در طریق تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است.[12]
در جاى دیگر مى فرمایند:
زندگى جز براى دو كس فایده ندارد: یكى دانشمندى كه نظرهاى او اجرا گردد و دیگرى دانش طلبانى كه گوش به سخن دانشمندى دهند.[13]
علم به دانشى گفته مى شود كه در طریق خدمت و صلاح مردم و شناخت معبود باشد و اگر مایه ى غرور و غفلت و ظلم و فساد باشد; قیل و قالى بیش نیست.[14]
دوران فراگیرى دانش، نوجوانى و جوانى است و بیشتر توجه و خطاب قرآن كریم و معصومین(علیهم السلام) به جوانان است. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند:
فراگیرى علم در دوران جوانى، همانند نقش بر سنگ است و در دوران پیرى همانند نقش بر خاك است كه سریع زایل مى گردد.[15]
لذا جوانان باید با توجه به مبانى دینى، به تحصیل علم بپردازند و عقب ماندگى و رشد نیافتگى مسلمانان را كه ریشه در ظلم حاكمان ظالم و فاسد و توطئه ى دشمنان اسلام دارد، جبران نمایند.


2. كار و كوشش
جوان باید با نیرو و قدرت خود براى رسیدن به مقصود كه تحصیل علم و هنر و یا آموختن صنعت و... است بكوشد. قرآن با برشمردن زمینه هاى تلاش و كوشش در همین كره ى خاكى[16]، به استفاده ى صحیح از آن توصیه مى كند:
(و رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ);[17] خداوند شما را از نعمت هاى پاكیزه بهره مند ساخت; شاید شكرگزار باشید.
در آیه اى دیگر كار و تلاش براى كسب روزى هم ردیف جهاد فى سبیل الله معرفى شده است:
(وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ);[18] گروهى دیگر براى به دست آوردن روزى الهى به سفر مى روند و گروهى دیگر در راه خدا جهاد مى كنند.
على(علیه السلام) در تفسیر آیه ى (وَ لا تَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیا)»[19] مى فرمایند:
سلامت، نیرومندى، فراغت، جوانى و نشاط و بى نیازى خود را فراموش منما و در دنیا از آن بهره ببر و متوجه باش كه از آن سرمایه هاى عظیم، به نفع آخرتت استفاده كنى.[20]
خداوند در قرآن صریحاً مى فرماید:
(وَ لَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْكُرُونَ);[21] ما تسلط و مالكیت و حكومت زمین را براى شما قرار دادیم و وسایل زندگى را براى شما فراهم ساختیم.
به این معنا كه خداوند وسایل تلاش را فراهم نموده است و دسترسى نداشتن به آنها نشان كوتاهى و سستى خود ماست; لذا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند:
هر شب ملائكه به زمین مى آیند و ندا سر مى دهند كه اى فرزندان آدم! تلاش و كوشش نمایید.[22]
پیامبر(صلى الله علیه وآله) با هر كسى روبه رو مى شدند مى پرسیدند: آیا شغلى دارى؟ و اگر جواب منفى مى داد، مى فرمودند: سقط من عینى; از چشمم افتاد[23]. هم چنین امام كاظم(علیه السلام)مى فرمایند:
خداوند از انسان بى كار و پرخواب متنفر است.[24]
جوانان مى توانند با استفاده از نیروى جوانى تلاش خود را در هر رشته اى مضاعف نمایند، تا به رفاه زندگى دنیا[25] و آرامش ابدى آخرت دست یابند. امام باقر(علیه السلام) در دعاهایش مى فرماید:
اسئلك اللهم الرّفاهیة فى معیشتى ما ابقیتنى معیشة اقوى بها على طاعتك...[26]; پروردگارا، در زندگى ام آن چنان رفاهى قرار بده كه با آن به اطاعت و بندگى تو توانا شوم.
البته تلاش و كوشش براى كسب روزى باید از طریق صحیح و مشروع باشد.
طلب الحلال فریضة على كلّ مسلم و مسلمة[27]; به دنبال رزق و روزى حلال رفتن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.


3. اهتمام به ازدواج
ازدواج یكى از محبوب ترین كانون نزد خداوند[28] و از سنت هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است كه با آن مى توان نصف دین خود را تضمین كرد.[29] قرآن كریم امر به ازدواج مى كند و مى فرماید:
(وَ أَنْكِحُوا الْأَیامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ یَكُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ );[30] مردان و زنان بى همسر را همسر دهید و هم چنین غلامان و كنیزان صالح و درستكارتان را; اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نیاز مى سازد; خداوند واسع و آگاه است.
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) جوانان مجرد را مذمت مى كنند و مى فرمایند:
شراركم عزائبكم[31]; بدترین شما مجردان اند.
خداوند صریحاً مسئله ى مالى خانواده ها را تضمین نموده است و جوانان نباید به خاطر فقر از ازدواج سر باز زنند. امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند:
الرزق مع النساء و العیال;[32] روزى همراه همسر و فرزند است.
و در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، هر كسى از تنگدستى شكایت مى كرد، پیامبر امر به ازدواج مى نمودند[33] و مى فرمودند:
هر كس به خاطر فقر از ازدواج شانه خالى كند، به خدا گمان بد برده است.[34]
جوان براى رشد خود نیازمند به آرامش روحى و فكرى است و این آرامش مى تواند در سایه ى ازدواج مهیا شود.[35] علاوه بر آن، ازدواج اولین مرحله ى خروج از خودِ طبیعى و توسعه پیدا كردن شخصیت انسان است[36] و انسان را پخته[37] و شخصیت او اجتماعى مى سازد و ثمراتى چون حفظ و تقویت ایمان و معنویت، بهره مندى از نشاط جوانى،[38] پاك ماندن از فساد و انحرافات جنسى، محفوظ ماندن از بیمارى هاى عصبى و روانى و... را به ارمغان مى آورد.[39]


4. دورى از هواى نفس و شهوت
بالاترین غریزه ى انسان، غریزه ى شهوت است كه اوج آن در دوران جوانى است و بزرگ ترین مانع رشد یك جوان، شهوت پرستى و هواى نفس اوست.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره ى روم، آیه ى 54.
[2]. محمدبن یعقوب كلینى، روضة الكافى، (تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1365 هـ)، ص 93.
[3]. محمد تمیمى، غررالحكم و دررالكلم، (قم: دفتر تبلیغات اسلامى، 1366)، ص 340.
[4].. سوره ى علق، آیه ى 1 ـ 5.
[5]. سوره ى قلم آیه ى 1. ر.ك; مكارم شیرازى، تفسیر نمونه، (تهران: دارالكتب الاسلامیه)، ج 27، ص 159. ج 4 ص 376.
[6]. طبرسى، مجمع البیان، (بیروت: دارالمعرفه)، ج 10، ص 332.
[7]. سوره ى بقره، آیه ى 129.
[8]. سوره ى بقره، آیه ى 151; سوره ى آل عمران ،آیه ى 164 و سوره ى جمعه، آیه ى 2.
[9]. سوره ى زمر، آیه ى 19.
[10]. محمدبن یعقوب كلینى، اصول كافى، (تهران: دارالكتب الاسلامیه، 1345)، ج 1، ص 28.
[11]. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، (قم: مؤسسه ى ال البیت)، ج 27، ص 207.
[12]. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1، ماده ى شهد.
[13]. محمدبن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج 1، باب صفة العلم.
[14]. ناصر مكارم شیرازى. تفسیر نمونه، ج 19. ص 396.
[15]. كراجكى، كنز الفوائد، (قم: دارالذفائه، 1410)، ج 1، ص 319.
[16]. سوره ى حجر، آیه ى 19 - 20; سوره ى ملك، آیه ى 15; سوره ى نبأ، آیه ى 10; سوره ى نوح، آیه ى 11; سوره ى بقره، آیه ى 12، 29 و 164; سوره ى عبس، آیه ى 27 ـ 32; سوره ى نمل، آیه ى 10 و سوره ى فاطر، آیه ى 7.
[17]. سوره ى انفال، آیه ى 26.
[18]. سوره ى مزمل، آیه ى 2.
[19]. سوره ى قصص. آیه ى 77.
[20]. محمدبن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج 2، ص 454.
[21]. سوره ى اعراف، آیه ى 10.
[22]. محدث نورى، مستدرك الوسائل، (قم: مؤسسه ى آل البیت)، ج 2، ص 35.
[23]. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 3، ص 103.
[24]. محمدبن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج 1، ص 88.
[25]. ر.ك: سید محمد جواد وزیرى فرد، مسائل اقتصادى در تفسیر المیزان، (تهران: امیر كبیر، 1370) و محمد حسین ابراهیمى، اقتصاد در قرآن، (قم: دفتر تبلیغات اسلامى، 1377)، ج 1.
[26]. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 91، ص 268.
[27]. همان، ج 103، ص 1.
[28]. همان، ص 212.
[29]. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1، ص 561.
[30]. سوره ى نور، آیه ى 32.
[31]. طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ذیل آیه ى 32 سوره ى نور.
[32]. الحویزى العروسى، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 595.
[33]. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 14، ص 25، ابواب مقدمات نكاح.
[34]. همان.
[35]. سوره ى روم، آیه ى 21.
[36]. مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، (تهران: انتشارات صدرا)، ص 251.
[37]. همان، ص 398.
[38]. ر.ك; رضا فرهادیان، آنچه یك جوان باید بداند، (قم: بوستان كتاب، 1382)، ج 7.
[39]. ناصر مكارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 14، ص 456.

نویسنده: حسن رضا رضایى

منبع: سایت حوزه

سه شنبه 21/4/1390 - 11:11
مهدویت

یكى از مكان هاى مقدس و منتسب به امام زمان (عج) مسجد مقدس جمكران است كه در شش كیلومترى شهر مذهبى قم قرار دارد. این مسجد بیش از یك هزار سال پیش به فرمان آن حضرت در بیدارى ـ نه در خواب ـ تأسیس گردید است.


یكى از مكان هاى مقدس و منتسب به امام زمان (عج) مسجد مقدس جمكران است كه در شش كیلومترى شهر مذهبى قم قرار دارد. این مسجد بیش از یك هزار سال پیش به فرمان آن حضرت در بیدارى ـ نه در خواب ـ تأسیس گردید كه جلوه گاه عنایات و كرامات امام زمان (عج) و میعادگاه منتظران و شیفتگان قائم آل محمد(صلى الله علیه وآله) است.
مرحوم میرزا حسین نورى در كتاب نجم الثاقب[1] درباره ى تاریخچه ى تأسیس مسجد جمكران چنین مى نویسد:
شیخ فاضل حسن بن حسن قمى، معاصر شیخ صدوق، در كتاب تاریخ قم از كتاب مونس الحزین فى معرفة الحق و الیقین (از تألیفات شیخ صدوق) بناى مسجد جمكران را به این عبارت نقل كرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمكرانى مى گوید: من شب سه شنبه 17 ماه مبارك سال 393 هـ ق در خانه ى خود خوابیده بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار كردند و گفتند برخیز و خواسته ى امام مهدى(عج) را اجابت كن كه تو را مى خواند. آنها مرا به محلى كه اكنون مسجد (جمكران) است آوردند.
حضرت مهدى مرا به نام خواندند و فرمودند: «برو به حسن بن مسلم بگو: این جا زمین شریفى است و حق تعالى این زمین را از زمین هاى دیگر برگزیده و شریف كرده است تو آن را گرفته به زمین خود ملحق كرده اى ...».
حسن بن مثله عرض كرد: سید و مولاى من! مرا در این باره نشانى لازم است; زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمى پذیرند. امام فرمودند: «تو برو رسالت خود را انجام بده، ما در این جا، علامتى مى گذاریم كه گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سید ابوالحسن و بگو تا بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چندساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بناى مسجد بنهند و باقى وجوه را از رهق[2] به ناحیه ى اردهال كه ملك ماست، بیاورد و مسجد را تمام كند و نصف رهق را بر این مسجد وقف كردیم كه هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد كنند. مردم را بگو تا به این (مكان روى بیاورند) و چهار ركعت نماز در این جا بگذارند: دو ركعت تحیّت مسجد در هر ركعتى یك بار سوره ى حمد و هفت بار سوره ى «قل هو الله احد» -بخوانند- و تسبیح ركوع و سجود را هفت بار بگویند; و دو ركعت نماز صاحب الزمان بگذارند، (به این تربیت) كه در هنگام خواندن سوره ى -حمد چون به (ایاك نعبد و ایاك نستعین) برسند، آن را صد بار بگویند و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. ركعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند، تسبیح ركوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. هنگامى كه نماز تمام شد، تهلیل (لااله الاالله) بگویند و تسبیح فاطمه ى زهرا(علیها السلام) را بگویند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش بفرستند». پس از آن، حضرت به من اشاره كردند كه برو! چون مقدارى راه پیمودم، مرا صدا كردند و فرمودند: «در گله ى جعفر كاشانى (چوپان) بُزى است، باید آن بز را بخرى; اگر مردم پولش را دادند با پول آنان خریدارى كن وگرنه پولش را خودت بپرداز. فردا شب آن بز را بیاور و در این (محل) قربانى كن و گوشت آن را بر بیماران و كسانى كه مرض صعب العلاج دارند انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد. آن بز أبلق است، موهاى بسیار دارد، هفت نشان سفید و سیاه، هر یكى به اندازه ى یك درهم، در دو طرف آن; سه نشان در یك طرف و چهار نشان در طرف دیگر است». آن گاه به راه افتادم.[3]
حسن بن مثله مى گوید: من به خانه رفتم و همه ى شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع كرد، نماز صبح خواندم، به نزد على منذر رفتم و قضیه را با او در میان نهادم و همراه على منذر به جایگاه دیشب رفتیم. پس او گفت: به خدا سوگند كه نشان و علامتى را كه امام فرموده بود، این جا نهاده است و آن، (این حدود مسجد) با میخ ها و زنجیرها مشخص شده است. آن گاه به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم. چون به سراى وى رسیدیم، غلامان ایشان گفتند: شما از جمكران هستید؟ گفتیم: آرى. پس گفتند: از اول (صبح) سید ابوالحسن در انتظار شماست ... . به حضورش رسیدیم. گفت: اى حسن بن مثله! من خوابیده بودم شخصى در عالم رؤیا به من گفت: شخصى به نام حسن بن مثله، بامدادان از جمكران پیش تو خواهد آمد، آن چه بگوید اعتماد كن و گفتارش را تصدیق كن. از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم.
حسن بن مثله داستان را مشروحاً براى او نقل كرد. سید ابوالحسن دستور داد بر اسب ها زین نهادند و به سوى ده جمكران رهسپار گردیدند. چون به نزدیك ده رسیدند، جعفر (چوپان) را دیدند كه گله اش را در كنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله به میان گله رفت و آن بز كه از پشت گله مى آمد به سویش دوید. حسن بن مثله آن بز را گرفت. سپس آن را به جایگاه آوردند و سر بریدند. سید ابوالحسن به محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار كرد و منافع زمین را گرفت. آن گاه وجوه رهق را نیز از اهالى آن جا گرفتند و به بناى مسجد پرداختند. سید ابوالحسن الرضا، زنجیرها و میخ ها را به قم آورد و در خانه ى خود نگه دارى كرد و هر بیمار صعب العلاجى اگر خود را به زنجیرها مى مالید، شفا مى یافت.[4]
ابوالحسن محمد بن حیدر گفت: به طور مستفیض شنیدم، پس از آن كه سید ابوالحسن الرضا وفات كرد و در محله ى موسویان (خیابان آذر فعلى) مدفون شد، یكى از فرزندانش بیمار گردید، داخل اطاق شد، سر صندوق را برداشت، ولى زنجیرها و میخ ها را نیافت.[5]
بررسى منابع در تأیید تأسیس مسجد جمكران
1. مرحوم شیخ صدوق (متوفاى 381 هـ ق) داستان تأسیس جمكران را در كتاب مونس الحزین فى معرفة الحق و الیقین مشروحاً بیان كرده است.[6]
2. حسن بن محمد بن حسن قمى، معاصر شیخ صدوق، صاحب كتاب تاریخ قم، تفصیل قضیه ى مسجد جمكران را از كتاب شیخ صدوق نقل كرده است.[7]
3. مولى محمد باقر مجلسى (متوفاى 1110 هـ ق) در مورد كتاب تاریخ قم مى نویسد: كتاب معتبرى است، ولى نسخه ى عربى آن را ندیدم، بلكه ترجمه ى فارسى آن را مشاهده كردم.[8]
4. محدث بزرگ، سید نعمت الله جزایرى ترجمه ى فارسى كتاب تاریخ قم را مشاهده و قضیه ى بناى مسجد مقدس جمكران را با خط خود از آن نقل كرده است.[9]
5. میرزا عبدالله افندى اصبهانى، (متوفاى 1113 هـ ق) نسخه اى از ترجمه ى فارسى كتاب تاریخ قم را در قم مشاهده و گزارش آن را در تألیف خود، ریاض العلماء، ذكر كرده است.[10]
6. سید امیر محمد اشرف (متوفاى 1145 هـ ق) معاصر علامه مجلسى، متن عربى كتاب تاریخ قم را مشاهده و از آن نقل نموده است.[11]
7. متن عربى تاریخ قم به دست آقا محمد على كرمانشاهى، فرزند وحید بهبهانى، (متوفاى 1216 هـ ق) رسیده و وى در حاشیه ى خود بر كتاب نقد الرجال تفرشى، خلاصه ى قضیه را از نسخه ى عربى آن نقل كرده است.[12]
8. محدث بزرگ، میرزا حسین نورى (متوفاى 1320 هـ ق) داستان و قضیه ى حسن بن مثله را از ترجمه ى تاریخ قم، از دست خط سید نعمت الله جزایرى، در كتاب جنة المأوى آورده است.[13]
با توجه به منابع فوق مى توان گفت، گرچه منبع اول قضیه ى تأسیس مسجد جمكران، یعنى كتاب مونس الحزین فى معرفة الحق و الیقین، در طول زمان مفقود شده، ولى حسن بن محمد بن حسن قمى، معاصر شیخ صدوق، كه به كتاب و مؤلف شریف آن دست رسى داشته در كتاب تاریخ قم از آن كتاب نقل نموده و دیگران در قرون بعدى نسخه ى عربى و ترجمه ى فارسى آن را مشاهده و از آن نقل كرده اند.
آیت الله العظمى مرعشى نجفى در تأیید نسبت مسجد جمكران به امام زمان(عج) مى فرماید:
این مسجد شریف مورد احترام كافّه ى شیعه بوده است، از غیبت صغرى تا به امروز كه حدود یك هزار و بیست و دو سال مى شود و همین طور كه شیخ بزرگوار مرحوم صدوق كتابى به نام مونس الحزین دارند كه حقیر آن نسخه را ندیده ام ولى مرحوم آقاى حاج میرزا حسین نورى، استاد حقیر از آن كتاب نقل مى فرماید، و بالجمله این مسجد مقدس مورد احترام علماى اعلام و محدثین كرام شیعه بوده و كرامات متعددى از مسجد جمكران دیده شده است.[14]
آیة الله مرتضى حائرى مى نویسد:
مسجد جمكران یكى از آیات باهرات عنایت آن حضرت است و توضیح این مطلب در ضمن چند جهت كه شاید خیلى از آن غافل باشند مذكور مى شود:
1. داستان آن در بیدارى است و از كتاب تاریخ قم كه معتبر است از مرحوم صدوق نقل شده است. مرحوم آقاى بروجردى كه مردى دقیق بود مى فرمود این داستان در زمان صدوق واقع شده است و او نقل كرده است كه دلالت بر كمال صحت آن دارد.
2. داستان مشتمل بر جریانى است كه مربوط به یك نفر نیست براى این كه صبح كه مردم بیدار مى شوند، مى بینند با زنجیر علامت گذاشته شده است كه این زنجیرها به درخواست خود شخص حسن به عنوان علامت مسجد كشیده شده تا مردم باور كنند و این زنجیر مدتى در منزل سید محترمى به نام ابوالحسن الرضا بوده است و مردم استشفا به آن مى نموده اند و بعداً (بدون دلیل) مفقود مى شود.
3. جاى دور از شهر و در وسط بیابان، جایى نیست كه مورد جعل یك مرد جمكرانى شود، آن هم دست تنها، در یك شب ماه رمضان.
4. نوعاً مردم عادى به واسطه ى خواب، یك امام زاده را معین مى كنند و مسجد از تصور مردم عادى دور است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. این كتاب به دستور میرزاى شیرازى توسط میرزا حسین نورى به رشته ى تحریر درآمد و میرزاى شیرازى در تقریظ خود از آن تمجید كرده و نوشته: «این كتابى است در نهایت تمامیت و متانت...». ر. ك: میرزا حسین طبرسى نورى، نجم الثاقب، (قم: انتشارات مسجد جمكران، چ نهم، 1384 ش)، ص 5.
[2]. رهق از قراء معروف و معمور، و به كاشان نزدیك تر از قم است، لكن از توابع قم است، تقریباً به مسافت ده فرسخ. به نقل از: كچویى قمى، انوارالمشعشعین، (قم: انتشارات كتابخانه ى آیة الله مرعشى نجفى، چ اول، 1381 ش)، ج 1، ص 470، پاورقى; و میرزا حسین نورى، همان، ص 391.
[3]. همان، ص 391 ـ 392.
[4]. میرزا حسین نورى، همان، ص 383 ـ 388; و محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، (بیروت: دار احیاء التراث العربى، ط. الثالثة، 1403 هـ ق)، ج 53، ص 230 ـ 233; و ناصر الشریعه، تاریخ قم، (قم: چاپ حكمت، بى تا)، ص 148 ـ 152.
[5]. میرزا حسین نورى، همان، ص 387.
[6]. شیخ آقا بزرگ تهرانى، الذریعه، (طهران: اسلامیه، ط. الاولى، 1354 ش)، ج 23، ص 383.
[7]. همان، ص 282.
[8]. محمدباقر مجلسى، همان، ج 1، ص 42.
[9]. میرزا حسین نورى، جنة المأوى، (بیروت: دار المحجة البیضاء، ط. الاولى، 1412 هـ ق)، ص 47; و محمدباقر مجلسى، همان، ج 53، ص 234.
[10]. میرزا عبدالله افندى، ریاض العلماء، تحقیق: سید احمد حسینى، (قم: مطبعة الخیام، 1401 هـ ق)، ج 1، ص 319.
[11]. محمدباقر مجلسى، همان، ج 53، ص 234; و میرزا حسین نورى، همان، ص 47.
[12]. محمدباقر مجلسى، همان، ج 53، ص 236 و میرزا حسین نورى، همان.
[13]. همان.
[14]. همان، ص 46.

نویسنده:فیروز صمدى

منبع: اندیشه قم

سه شنبه 21/4/1390 - 11:9
اخلاق

احكام تشریعی اسلام، متناسب با ویژگی‌های تكوینی و به منظور تأمین مصالح و دفع مفاسدی است كه افراد را تهدید می‎كند. تفاوت زن و مرد در بسیاری از احكام تشریعی، از جمله حجاب نیز نشأت گرفته از تفاوت‎های تكوینی آنها است.


چرا حجاب زن و مرد تفاوت دارد و چرا باید مقدار پوشش بدن زنان بیش‌تر از مردان باشد؟ آیا این تفاوت غیر عادلانه و تبعیض آمیز نیست؟[1]

احكام تشریعی اسلام، متناسب با ویژگی‌های تكوینی و به منظور تأمین مصالح و دفع مفاسدی است كه افراد را تهدید می‎كند. تفاوت زن و مرد در بسیاری از احكام تشریعی، از جمله حجاب نیز نشأت گرفته از تفاوت‎های تكوینی آنها است.
تحقیقات علمی در فیزیولوژی و روان‌شناسی، در باب تفاوت‎های جسمی و روحی زن و مرد، ثابت كرده است كه مردان نسبت به محرك‎های چشمی حساس‎تر از زنان‌اند و برعكس، زنان در مقابل محرك‎های لمسی حساسیت بیش‌تری دارند.[2]
تحقیقات و تجربه‎های علمی نشان می‎دهد كه آن اندازه كه مرد از نگاه كردن به تن و اندام زن تحریك می‎شود، زن از مشاهده‌ی مرد تحریك نمی‎شود. در روان‌شناسی جنسی نیز ثابت شده است كه تمامی سطح بدن زن برای مرد محرك است، اما در مرد چنین نیست.[3]
دین مقدس اسلام نیز متناسب با ویژگی‌ها و تفاوت‎های تكوینی زن و مرد، احكام و تعالیم نورانی خود را تشریع كرده است؛ مثلاً برای حفاظت مردان از مفاسد ناشی از حساسیت بیش‌تر آنان نسبت به محرك‎های چشمی شهوت‎انگیز، آنها را به مراقبت و كنترل بیش‌تر چشم در مواجهه با نامحرم مأمور كرده است. در حدیثی از امام رضا(ع) نقل شده است:
حُرِّم النظر الى شعور النساء المحجوبات بالازواج و الی غیرهنّ من النساء لما فیه من تهییج الرجال و ما یدعو الیه التهییج من الفساد؛[4] خداوند نگاه كردن به موهای زنان ازدواج كرده‌ی محجوبه و غیر آنها را حرام كرده است؛ زیرا نگاه شهوت‎انگیز مردان، باعث تهییج جنسی، و تهییج جنسی باعث فساد است.
در مقابل، به دلیل لطافت و حساسیت بیش‌تر زنان نسبت به محرك‎های لمسی، برای حفاظت آنان از مفاسد ناشی از این ویژگی، آنها را به حجاب و پوشش بیش‌تر در مواجهه با مردان نامحرم دستور داده است؛ به گونه‎ای كه طبق فتوای مشهور فقها، زنان باید در مقابل نامحرم همه‌ی بدن، به استثنای وجه و كفین را بپوشانند؛ ولی این مقدار پوشش برای مردان واجب نیست؛ و این حكم اسلام، غیر عادلانه و تبعیض آمیز نیست؛ زیرا متناسب با ویژگی‌های متفاوت زن و مرد است.
نكته‌ی دیگری كه تبیین كننده‌ی تفاوت‎ حكم حجاب و پوشش زن و مرد از نظر اسلام می‎تواند باشد، تفاوت تكوینی و فطری آنها از نظر مقدار حیا و شرم است. در روایتی تصریح شده است: «الحیاء عشرة‌ اجزاء فتسعة فی النساء و واحد فی الرجال»[5]؛ حیا و شرم ده قسمت است، كه نُه قسمت آن در زنان و یك قسمت آن در مردان است. آثار و شواهد تاریخ گذشته و حال پوشش زن و مرد نیز حاكی از این است كه معمولاً پوشش زنان بیش‌تر از مردان بوده است؛[6] بنابراین، یكی از علل دیگر پوشش بیش‌تر زنان نسبت به مردان، زیادی حجب و حیای آنان نسبت به مردان است كه در روایت به آن تصریح شده و تجربه و واقعیت خارجی نیز مؤید آن است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مقاله «آزادی و برابری زن در اسلام»، نشریه‌ی آوای زن، شماره‌ی 21.
[2] . غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، ص 63، به نقل از: «تفاوت‎های زن و مرد از نظر فیزیولوژی و روان‎شناسی»، دكتر محمود بهزاد، مجله‌ی نگین، شماره‌ی 134، تیرماه 1355.
[3] . غلامعلی حداد عادل، همان، ص64، به نقل از كتاب:
The psycholojy of clothes ، ص107.
[4] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 140، روایت 12.
[5] . محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ج 2، ص 570، واژه‌ی حیاء.
[6] . سید مهدی قانع، «انسان، پوشش و ریشه‎های تاریخی»، مجله‌ی پیام زن، شماره‌ی 19، ص 68.

منبع: كتاب حجاب شناسی

سه شنبه 21/4/1390 - 11:8
اخلاق

یك انسان مسلمان، از نظر قرآن و پیامبر (ص) و امامان (ع) مسؤول است كه در تایید حق و دفاع از حق بكوشد و جامعه را به سوی خدا و مظاهر دین سوق دهد، چنین وظیفه ای اقتضا می كند كه هرگز شاهد زور نباشد; یعنی نه گواهی به دروغ بدهد، و نه موجب تایید و تشویق گناه شود.


قرآن در مورد نهمین ویژگی از دوازده ویژگی بندگان ممتاز خدا در سوره فرقان چنین می فرماید: "والذین لایشهدون الزور . " (1) آنها از گواهی به باطل (و شركت در مجالس باطل) دوری می كنند .
این ویژگی از صفات برجسته بندگان ممتاز خداوند است كه موجب رعایت حقوق دیگران، و آلوده نشدن به هرگونه بیهوده گرایی و امور باطل وپوچ خواهد شد، و نیز نقش به سزایی در واقع گرایی و استفاده مفید از وقت و بهسازی خواهد داشت .
واژه "زور " در اصل به معنی انحراف از حق است، و این معنی دارای مصادیق متعددی مانند: باطل، دروغ، موسیقی حرام، ظلم و تعدی می باشد، اما بر اساس روایات، این واژه بیشتر در مورد دروغ، تهمت و مجالس بیهوده و غناء و باطل استعمال شده است .
در مورد معنی "شهادت زور " كه در آیه بالا از آن نهی شده و ترك آن از ویژگی های بندگان ممتاز خداوند شمرده شده است، مفسران دو معنی ذكر كرده اند كه هیچ مانعی ندارد كه منظور از آیه فوق، هر دو معنی باشد:
1 - آنان گواهی به دروغ نمی دهند، امضای ناحق نمی كنند، امور باطل را تایید نمی نمایند 2 - آنها در مجالس عیاشی و ساز و آواز باطل شركت نمی كنند، و با حضور خود، مجالس لغو و بیهوده و پدید آورندگان آنان را تایید نمی نمایند، بنابراین، این آیه بیانگر پرهیز از دو آفت بزرگ و ویرانگر حقوقی و اجتماعی است كه اگر وارد جامعه شود، بزرگ ترین ضربه را بر امنیت، روابط حسنه و عدالت می زند، و انسان ها را به راه های خطرناك انحرافی می كشاند . بنابراین لازم است به شرح هر یك از دو معنی بپردازیم تا زشتی این دو گناه و آفت بزرگ برای ما روشن تر گردد .

1 - پرهیز از گواهی دروغین

گواهی دروغ یا امضای ناحق، همان تهمت است كه از گناهان كبیره و حق الناس بوده، و در زبان آیات و روایات به عنوان بهتان مطرح است كه گناه مضاعف می باشد، زیرا هم دروغ است و هم با گواهی به آن حقی را باطل و باطلی را حق جلوه می دهد و موجب پایمال شدن حقوق دیگران می شود .
آفت گواهی دروغین به قدری زشت و مفسده انگیز است كه قرآن آن را در كنار بت پرستی قرار داده و به شدت از آن نهی فرموده، آنجا كه می فرماید: "فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور " (2) از پلیدی های بت ها اجتناب كنید، و از سخن باطل بپرهیزید .
بزرگی گناه بهتان و تهمت كه همان گواهی به دروغ است آن چنان در نابودی ایمان اثر دارد كه امام صادق (ع) فرمود: "اذا اتهم المؤمن اخاه، انمات الایمان فی قلبه، كما ینمات الملح فی الماء " (3) كسی كه به برادر دینی اش تهمت بزند، ایمان در قلب او چنان ذوب می شود كه نمك در میان آب ذوب می گردد . به همین نسبت، مجازات الهی و كیفر اخروی تهمت زننده، بسیار سخت و كمر شكن است، ابی یعفور نقل می كند; امام صادق (ع) فرمود: "كسی كه به مرد یا زن با ایمانی تهمت بزند، و صفتی كه در او نیست به او نسبت دهد، خداوند در قیامت او را از میان آبی بسیار متعفن بیرون می آورد . " (4)
و معلوم است كه چنین كسی در قیامت در پیش روی مردم چهره بسیار پلید و بوی كریه و تنفرآمیزی خواهد داشت .
و از رسول اكرم (ص) نقل شده فرمود: "من شهد شهادة زور علی رجل مسلم او ذمی او من كان من الناس غلق بلسانه یوم القیامة و هو مع المنافقین فی الدرك الاسفل من النار " (5) كسی كه گواهی دروغین بر مسلمان یا كافر ذمی و یا هر انسان دیگری بدهد، در روز قیامت به زبانش بسته می شود و او همراه منافقین در پایین ترین دركه های دوزخ می باشد .
در حدیث دیگر آمده: رسول اكرم (ص) فرمود: "من بهت مؤمنا او مؤمنة او قال فیه ما لیس فیه، اقامه الله یوم القیامة علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه " (6) كسی كه به مرد یا زن با ایمانی تهمت بزند، یا چیزی به آنها نسبت دهد كه در آنها نیست، خداوند او را در قیامت بر روی تلی از آتش، متوقف می كند، تا از بند آن تهمت (با راضی شدن متهم) آزاد گردد .
روزی پیامبر (ص) جان كندن سخت كافران را هنگام مرگ، برای حضرت علی (ع) بیان می كرد و می فرمود: "عزرائیل سیخی آتشین نزد كافر بیاورد، و به وسیله آن روح كافر را از كالبدش خارج سازد، و در این هنگام جهنم صیحه می كشد . " حضرت علی (ع) پرسید: آیا از امت تو كسی هست كه این گونه به سختی قبض روح گردد؟
پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: "نعم، حاكم جائر، و آكل مال الیتیم ظلما و شاهد زور " (7)
آری (سه كس این گونه قبض روح می شوند) حاكم ستمگر، و خورنده مال یتیم از روی ظلم، و كسی كه گواهی دروغ بدهد .
باید توجه داشت كه گواهی به دروغ ، گوناگون است مانند: تهمت های سیاسی، تهمت های ناموسی، تهمت های مالی و اقتصادی، و . . . در میان این تهمت ها و گواهی های دروغین، تهمت های سیاسی و ترور شخصیت، گناه نابخشودنی و بسیار بزرگی است، زیرا دارای بازتاب ویرانگر و شومی است، موجب آسیب رسانی به موقعیت اشخاص محترم شده و پیامدهای شومی را برای اشخاص و جامعه خواهد داشت، این گونه تهمت ها در بعضی از موارد مانند ایام انتخابات رواج بیشتری می یابد، كمترین مكافات آن این است كه تهمت زننده، باید كاری كند كه ذهن همه كسانی را كه آن تهمت را شنیده اند، پاك كند، و آشكارا اعلام كند كه من دروغ گفته ام و آن كس منزه از این نسبت های ناروا است
مانند تهمتی كه قارون می خواست توسط یك زن آلوده به حضرت موسی (ع) بزند، ولی خداوند موسی (ع) را از آن تهمت حفظ كرد، و چنان بر قارون غضب نمود كه به زمین فرمان داد تا قارون و اموالش را در كام خود فرو ببرد، و زمین نیز این فرمان را اجرا نمود . (8)
هم چنین تهمت ناموسی دارای گناه شدیدتر و مجازات سنگین تر است، به طوری كه علاوه بر مجازات سخت اخروی در دنیا نیز دارای كیفر سخت است . چنان كه در قرآن كریم می خوانیم: "والذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئك هم الفاسقون " (9) و كسانی كه به زنان پاكدامن تهمت می زنند، سپس چهار شاهد (در نزد قاضی) برای مدعای خود نمی آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و گواهیشان را هرگز نپذیرید، و آنها همان فاسقانند .
این آیه بیانگر آن است كه اگر انسان به زن پاكدامن نسبت ناروای ناموسی بدهد، هرچند راست بگوید، باید چهار شاهد اقامه كند وگرنه
به عنوان مجرم، باید هشتاد تازیانه بخورد . . . این حد همان است كه در فقه اسلامی به "حد قذف " معروف است كه شامل نسبت زنا و لواط می شود كه اگر كسی مرتكب آن شد، باید هشتاد تازیانه به عنوان حد قذف بر او جاری ساخت، و اگر این تهمت چهار بار تكرار گردد، و پس از هر بار، حد بر او جاری شود، پس از چهار بار، حكم او اعدام است . (10)
گواهی به دروغ مصادیق دیگری نیز دارد مانند بعضی از فحش ها، از قبیل اینكه شخصی به شخص دیگر بگوید تو ولد زنا یا ولد حرام، یا ولد حیض هستی كه چنین تهمت هایی از گناهان كبیره است و در صورت اثبات در نزد قاضی، گوینده آن به حكم قاضی، تعزیر و تادیب می شود .
یكی از مصادیق شاهد زور، نمامی است، چنان كه این مطلب از امام صادق (ع) نقل شده است . (11)

برای تكمیل این بحث نظر شما را به ماجرای آموزنده زیر جلب می كنم:
امام صادق (ع) دوستی داشت كه از او جدا نمی شد، روزی به یكی از غلامان امام صادق (ع) كه از اهالی هند بود گفت: "ای زنازاده كجا بودی؟ " امام صادق (ع) از این بدزبانی او به قدری ناراحت شد كه دستش را محكم بر پیشانی اش زد و فرمود: "سبحان الله! آیا نسبت زنا به مادرش دادی؟ من فكر می كردم تقواداری، اكنون دانستم كه بی تقوا هستی . "
او عرض كرد: "قربانت گردم، مادر این غلام اهل سند (از ایالت های هند) است . او مشرك بود و در حال شرك این غلام را به دنیا آورده، بنابراین غلام زنازاده است . " امام صادق (ع) فرمود: "آیا نمی دانی كه هر ملتی نزد خود قانون ازدواجی دارد؟ ! از من دورشو كه دیگر تو را نبینم . " آن شخص بدزبان رفت و امام تا آخر عمر، دیگر او را نپذیرفت . (12)

2 - پرهیز از شركت در مجالس باطل

یكی از مصداق های "گواهی زور " كه ترك آن در آیه مورد بحث از صفات ویژه بندگان ممتاز خدا معرفی شده، شركت در مجالس بیهوده و باطل و حضور در آن مجالس است، زیرا این حضور یك نوع تایید باطل و رونق دادن به مجالس لهو و باطل خواهد بود . همچنین همنشینی با افراد ناصالح كه معمولا گناه می كنند، یكی از مصادیق شاهد زور است، زیرا موجب تایید عمل آنها و تشویق آنها به گناه خواهد شد، مگر این كه فریضه نهی از منكر اقتضا كند كه انسان در آن مجالس شركت نموده و موجب تغییر آن مجالس گردد .
در قرآن مجید، با تعبیرات گوناگون از شركت در مجالس لهو، نهی شده است از جمله می خوانیم: "و قد نزل علیكم فی الكتاب ان اذا سمعتم آیات الله یكفر بها و یستهزا بها فلاتقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره . . . " (13) و خداوند در قرآن این فرمان را به شما داده است كه هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انكار و استهزا می كنند در كنار آنها ننشینید، تا به سخن دیگری بپردازند، وگرنه شما هم مثل آنها خواهید بود، خداوند، همه منافقان و كافران را در دوزخ جمع می كند .
روزی امام كاظم (ع) فرمود: "من كان یؤمن بالله والیوم الآخر فلایجلس فی مجلس یسب فیه امام، او یغتاب فیه مسلم " كسی كه ایمان به خدا و روز قیامت دارد در مجلسی كه در آن به امام حق ناسزا گفته می شود و یا مسلمانی در آن غیبت می گردد، نمی نشیند، سپس امام كاظم (ع) آیه 68 انعام را به عنوان شاهد گفتارش تلاوت فرمود . (14)
امام صادق (ع) فرمود: "لاینبغی للمؤمن ان یجلس مجلسا یعصی الله فیه، و لا یقدر علی تغییره " (15) شایسته نیست مؤمن در مجلسی شركت كند كه در آن معصیت خدا می شود و آن مؤمن قدرت بر دگرگونی آن مجلس را ندارد .
در تاریخ آمده: منصور دوانیقی (دومین طاغوت عباسی) به مناسبت ختنه سوران یكی از فرزندانش، مجلس شاهانه پرشكوهی تشكیل داد و امام صادق (ع) را نیز به آن مجلس دعوت كرده به گونه ای كه آن حضرت ناچار شد در آن مجلس شركت نماید . هنگامی كه سفره غذا را حاضر كردند، ناگاه امام دید ظرف های شراب در سفره نهادند . امام بی درنگ برخاست، و با خشم و اظهار ناراحتی نسبت به آن سفره و صاحبش فرمود: "ملعون من جلس علی مائدة یشرب علیها الخمر " (16) كسی كه در كنار سفره ای كه در آن شراب نوشیده می شود بنشیند مشمول لعنت خدا است .

نتیجه و جمع بندی

یك انسان مسلمان، از نظر قرآن و پیامبر (ص) و امامان (ع) مسؤول است كه در تایید حق و دفاع از حق بكوشد و جامعه را به سوی خدا و مظاهر دین سوق دهد، چنین وظیفه ای اقتضا می كند كه هرگز شاهد زور نباشد; یعنی نه گواهی به دروغ بدهد، و نه موجب تایید و تشویق گناه شود، چنان كه قرآن می فرماید: "و تعاونوا علی البر والتقوی و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان " (17) در راه نیكی و پرهیزكاری با هم همكاری كنید، و برای گناه و تعدی همكاری نكنید .
باید توجه داشت كه یكی از مصداق های شاهد زور، شركت در مجلسی است كه در آن ساز و آواز و غنا وجود دارد، چنان كه در بعضی از جشن ها به خصوص جشن عروسی ها مرسوم است، قطعا حضور در این گونه مجلس ها حرام و موجب تایید فسق و فجور و تشویق كارهای حرام است، كه بندگان ممتاز خداوند قطعا از آن پرهیز می كنند . حتی رسول خدا (ص) در ضمن گفتاری فرمود: "و من لم یحكم بما انزل الله كان كمن شهد شهادة زور، و یقذف به فی النار و یعذب بعذاب شاهد زور " (18) و كسی كه به آنچه خداوند نازل فرموده حكم نكند مانند كسی است كه شهادت به زور داده است; چنین كسی به آتش افكنده شود، و به عذاب شاهد زور، عذاب شود .
در حدیثی می خوانیم عبدالاعلی از امام باقر (ع) پرسید: منظور از این آیه كه می فرماید: "واجتنبوا قول الزور " (19) از سخن زور اجتناب كنید، چیست؟ فرمود: "الغنا " منظور غنا و موسیقی حرام است . (20)
نیز طبق روایات متعددی كه از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده، منظور از واژه زور در آیه مورد بحث "لایشهدون الزور " غنا (یعنی موسیقی های حرام) است، و در ذیل این آیه فرمودند: "یعنی بندگان ممتاز خدا از شركت در مجالس فاسقان، و حضور در مجالس باطل و بیهوده، پرهیز می كنند . " (21)

پی‌نوشت‌ها:

1 . فرقان (25) آیه 72 .
2 . حج (22) آیه 30 .
3 . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 8، ص 613 .
4 . همان، ص 603 .
5 . علامه مجلسی ، بحارالانوار، ج 76، ص 364 .
6 . وسائل الشیعه، ج 8، ص 603 و 604 .
7 . ابومحمد حسن بن علی حرانی، تحف العقول، ج 1، ص 70 .
8 . چنانكه این مطلب در آیه 81 سوره قصص آمده است .
9 . نور (24) آیه 4 .
10 . امام خمینی ، تحریرالوسیله، ج 2، ص 474 و 476 .
11 . بحارالانوار، ج 75، ص 264 .
12 . شیخ كلینی، اصول كافی، ج 2، ص 324 .
13 . نساء (4) آیه 140 . نظیر این مطلب در آیه 68 انعام آمده است .
14 . بحارالانوار، ج 75، ص 246 .
15 . شیخ كلینی، اصول كافی، ج 2، ص 374 .
16 .شیخ كلینی، فروع كافی، ج 6، ص 267 .
17 . مائده (4) آیه 2 .
18 . بحارالانوار، ج 76، ص 367 .
19 . حج (22) آیه 30 .
20 . بحارالانوار، ج 79، ص 245 .
21 . شیخ عبد علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج 4، ص 41 .

سه شنبه 21/4/1390 - 11:7
اخلاق

در پاسخ به این سؤال ابتدا دلیل نیازمندی به دین را بررسی می نماییم و در ادامه ثابت خواهیم كرد دین در بر آوردن برخی نیازها، بی بدیل و بی رقیب است و علم هر قدر هم پیشرفت كند نمی تواند پاسخگوی این نیازها باشد.


در پاسخ به این سؤال ابتدا دلیل نیازمندی به دین را بررسی می نماییم و در ادامه ثابت خواهیم كرد دین در بر آوردن برخی نیازها، بی بدیل و بی رقیب است و علم هر قدر هم پیشرفت كند نمی تواند پاسخگوی این نیازها باشد. و در آخر برخی از كاركردهای دین را بر می شماریم كه مجموعة آنها در حدّ كامل و آرمانی جز از راه دین قابل دست یابی نیست.

دلیل نیازمندی به دین:
متكلمین[1] و فیلسوفان[2] برای اثبات نیازمندی به دین ادلة فراوانی ذكر كرده اند كه ما در این مختصر فقط به یكی از آنها اشاره می كنیم. این دلیل بر مقدمات ذیل استوار است:
1. خداوند حكیم است و كار لغو و بیهوده نمی كند، بنابراین افعال او غایتمند است. اما غایت و هدف آفرینش آن است كه مخلوقات خداوند، و از جمله انسان، به كمالات شایستة خود دست یابند.
2. زندگی دنیا مقدمة زندگی آخرت است و سعادت و شقاوت ابدی در گرو چگونه زیستن در این جهان است.
3. انتخاب مسیر زندگی، افزون بر اراده، وابسته به شناخت و آگاهی است.
4. ابزار عمومی شناخت (حس و عقل) از درك راه درست زندگی و چگونگی رابطة دنیا و آخرت ناتوان است. حس در قلمرو خارج از محسوسات كاربردی ندارد و عقل، فراوان دچار خطا می شود. افزون بر این، عقل از تشخیص بسیاری از مصالح و مفاسد انسان ناتوان است.[3]
از مجموع مقدمات یاد شده، روشن می شود كه انسان برای وصول به كمال نهایی خویش، نیاز به منبع دیگری، ـ غیر از حس و تجربه و عقل ـ دارد كه تا با بهره گیری از آن بتواند در هر مورد راه درست را كاملاً بازشناسد و بر اساس این شناخت، به گزینش صحیح دست زند. بنابراین با توجه به مقدمه نخست حكمت الهی اقتضاء می كند كه با بعثت پیامبران، مجموعه آنچه كه شناخت آن برای وصول انسان به كمال نهایی اش لازم است در اختیار او نهاده شود و این به معنای ضرورت نیاز به دین است. و علوم بشری هر قدر هم پیشرفت كند توانایی پاسخگویی به این نیاز اصیل انسان را ندارد؛ چرا كه همان طور كه اشاره شد این علوم در پی ریزی برنامه ای همه جانبه برای زندگی این جهانی كارآمد نیست تا چه برسد به این كه دور نمای زندگی پس از مرگ را تبیین كنند و راه درست زیستن را بنمایانند.

كاركردهای دین
اندیشمندانی كه در حوزه دین مطالعه و تحقیق می كنند دربارة خدمات و كاركردهای دین رویكردهای مختلفی دارند. گروهی دین را دارای كاركردهای منفی می شمارند[4] و بعضی دیگر بر كاركردهای مثبت آن تاكید می ورزند. گروه دوّم خود در دو دسته جای می گیرند: 1ـ كسانی كه این كاركردها را همیشگی و جانشین ناپذیر می دانند، 2ـ آنان كه با وجود ستایش از خدمات گذشته دین، دوران آن را پایان یافته می خوانند. حقیقت آن است كه دین الهی - بدان سبب كه با فطرت انسان هماهنگ است - افزون بر سعادت اخروی، آرامش و رفاه دنیوی را نیز تأمین می كند و نیازهای اصیل اجتماعی و روانی انسان را - كه اینك به مهم ترین آنها اشاره می كنیم - به نیكوترین صورت برآورده می سازد.[5]
1ـ معنا بخشی به زندگی؛ یكی از مهم ترین كاركردهای دین، معنا بخشیدن به زندگی دنیوی است. از نگاه انسان خدا باور، زندگی منحصر در حیات مادی نیست بلكه مرگ آغاز زندگی حقیقی است و حیات جاویدان انسان پس از مرگ شروع می شود. این تفسیر از مرگ به زندگی معنا می بخشد و خدا باوران را به استقبال عاشقانه از شهادت می كشاند. در مقابل، كسانی كه مرگ را پایان حیات انسان می شمارند به پوچ انگاری می رسند و زیستن در این جهان را بی معنا می یابند. به گفته برخی از دانشمندان، «مرگ چندان به سبب ناشناخته بودن یا پایان دادن به حیات فرد مایه هراس نیست، بلكه بیشتر به این دلیل مایه نگرانی است كه زندگی را در هنگام حیات فرد برایش بی معنا و بیهوده می سازد.»[6]
2ـ نجات از تنهایی؛ آدمیان هر اندازه دیوارهای زمان و مكان را فرو ریزند و آرزوی زندگی در دهكدة جهانی را دست یافتنی تر می بینند، گونه هایی از احساس تنهایی را با خود به همراه دارند و در میان هم نوعان خود دارویی برای آن نمی یابند، به گفتة پل تیلیش (1886ـ1965م) «پیشرفت فناوری فاصله های زمانی و مكانی را برداشته، امّا بیگانگی دل ها از یكدیگر به گونة شگفت انگیزی افزایش یافته است.»[7] این احساس تنهایی كه یكی از عوامل پیدایش افسردگی است، شكل های گوناگونی می یابد و در فراگیرترین حالت، در قالب این آگاهی جلوه گر می شود كه دیگران ـ هر اندازه نیروی خود را به كار گیرند ـ ‌به دلیل نارسایی در علم و قدرت، از گشودن گره بسیاری از مشكلات انسان ناتوانند.[8] در این حالت اعتقاد به خدایی كه در دانش و توانایی بی همتاست، آدمی را از گرداب تنهایی می رهاند و خلوت با پروردگار یكتا را شیرین ترین لحظه ها می گرداند.
3ـ دین الهی مظهر وفاق و همبستگی و همزیستی مسالمت آمیز بین افراد جامعه بوده و همواره پیام آور صلح و دوستی است و برقراری عدالت را از مهم ترین اهداف خویش به شمار می آورد. و جامعه را به حركت و جنبش وا می دارد و مؤمنان را به ستیز علیه ظلم و نابرابری فرا می خواند. نقش دین وحیانی در بالا بردن قدرت تحمل مشكلات چنان است كه برخی از جامعه شناسان این حقیقت را خاستگاه پیدایش ادیان دانسته و بر آن شده اند كه «دین اساساً پاسخی است به دشواری ها و بی عدالتی های زندگی و می كوشد تا این ناكامی ها را جبران كند.[9]
4ـ زندگی اجتماعی انسان بدون قانونی كه ویژگی های آدمیان را در نظر آورد و حكومتی كه آن قانون را به اجرا گذارد، برقرار نمی ماند. دین الهی در این زمینه بزرگ ترین راهنمای بشریت بوده و نقشی منحصر به فرد را بر عهده گرفته است.
دین الهی در ابعادی گوناگون چون پی ریزی نظام ارزشی، فراهم نمودن ضمانت اجرایی و تقویت انگیزة درونی به یاری اخلاق می شتابد[10] و آدمیان را به تهذیب و تزكیة روحی فرا می خواند. پشتیبانی دین از اخلاق چنان است كه برخی معتقدند «اگر خدا نباشد، هر كاری مجاز است».
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ خسرو پناه، عبدالحسین، كلام جدید، قم، مركز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزة علمیه.
2ـ یوسفیان، حسن، نیاز به دین، تهران، موسسه دانش و اندیشه معاصر.
3ـ حسین زاده، محمد، مبانی معرفت دینی، مؤسسه امام خمینی(ره).
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . حلّی، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم: انتشارات مصطفوی، ص375.
[2] . ابن سینا، الشفاء، الالهیات، قم، منشورات مكتبة آیت الله المرعشی، ص441؛ و صدر المتالهین، المبدء و المعاد، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1354ش، ص488ـ489.
[3] . ر.ك: مصباح یزدی، محمد تقی، راهنما شناسی، تهران، امیر كبیر، 1375، ص27ـ38.
[4] . ر.ك: اریك فروم، روانكاوی و دین، ترجمة آرسن نظریان، تهران، انتشارات پویش، 1363، ص23.
[5] . ر.ك: طباطبایی، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، انتشارات صدرا، 1374، ج5، ص8؛ ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، ص193.
[6] . همیلتون ملكم، شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، تبیان، 1377، ص381.
[7] . ویلیام آلستون و دیگران، دین و چشم اندازهای نو، ترجمه غلامحسین توكلی، قم، دفتر تبلیغات 1376، ص115.
[8] . ر.ك: ملكیان، مصطفی، كلام جدید 2، (جزوة درسی)، ص126.
[9] . جامعه شناسی دین، همان، ص241.
[10] . نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1373، ص286ـ306.

منبع: سایت اندیشه

سه شنبه 21/4/1390 - 11:6
عقاید و احکام

خبرگزاری فارس: ولایت و امامت تفاوت واقعی ندارد و به اصطلاح تفاوت آنها اعتقادی است، امام همان ولی است و تفاوت آن تنها در این است كه ولایت شأن امامت است.


كلمه امام به معنای پیشوا است. كلمه پیشوا درست ترجمه كلمه امام در عربی است. خود كلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی كسی كه پیشرو است و عده ای تابع و پیرو او هستند، اعم از آنكه عادل و درست رو باشد و یا باطل و گمراه.[1]
قرآن هم كلمه امام را در هر دو مورد به كار برده است. در یك جا می فرماید:
"و جعلنا الائمة یهدون بامرنا "[2] "ما آنها را پیشوایان هادی به امر خودمان قرار دادیم ".
و در جای دیگر می فرماید:
"ائمة یدعون الی النار "[3] "پیشوایانی كه مردم را به سوی آتش می خوانند ".

معنای اصطلاحی امام:
معنای اصطلاحی امام نزد علمای شیعه و سنی متفاوت است. بررسی ریشه ای این معنا و تفاوت آن را بعد از بررسی معنای ولایت خواهیم گفت. اما در اینجا معنای اصطلاحی امام را اجمالاً از دیدگاه اكثر علمای شیعه اشاره می كنیم:
"امامت یعنی پیشوایی و زمامداری كلی در تمام امور دینی و دنیوی ".[4]
این پیشوایی در تمام امور، دارای شؤونی است كه در بررسی معنای ولایت ذكر می شود طبق عقیده شیعه دارا بودن این شؤون با عصمت همراه است و امام كسی است كه از خصیصه عصمت برخوردار است.

معنای ولایت:
ولا، وَلایت، وِلایت از ماده "ولی " اشتقاق یافته است. معنای اصلی این كلمه همچنانكه راغب در "مفردات القرآن "[5] گفته است، قرار گرفتن چیزی در كنار چیز دیگر است به نحوی كه فاصله ای در كار نباشد به همین مناسبت طبعاً این كلمه در مورد قرب و نزدیكی به كار رفته است، اعم از قرب مكانی و قرب معنوی، و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است چون در همه اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.[6] راغب راجع به كلمه وِلایت می گوید:
ولایت (به كسر واو) به معنی نصرت است و اما ولایت (به فتح واو) به معنی تصدی و صاحب اختیاری یك كار است و گفته شده است كه معنی هر دو یكی است و حقیقت آن همان تصدی و صاحب اختیاری است.[7]

معنای اصطلاحی ولایت:
از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: ولاء منفی و ولاء مثبت. یعنی مسلمانان از یك طرف مأمورند كه نوعی ولاء را ترك كنند كه از آن به ولاء منفی تعبیر می كنیم و نوع دیگر از ولاء را داشته باشند كه آن را ولاء مثبت می نامیم. ولاء اثباتی نیز بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. و ولاء خاص نیز اقسامی دارد همانند: ولاء زعامت دینی، ولاء زعامت اجتماعی، ولاء تصرف یا ولایت تكوینی.[8]

ولایت منفی:
همان طور كه گفته شد به معنی ترك كردن نوعی ولاء و دوستی است. مسلمانان علاوه بر اینكه باید با یكدیگر رابطه دوستی و محبت داشته باشند و به اصطلاح دارای ولایت مثبت باشند، در مقابل دشمنان و كفار باید به گونه ای دیگر رفتار كنند یعنی آن دوستی و محبتی را كه مابین خود دارند نسبت به كفار نداشته باشند و البته این به معنای آن نیست كه نسبت به كفار بغض و كینه داشته باشند.
در مورد ولایت منفی قرآن می فرماید:
"یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوكم اولیاء تلقون الیهم بالمودة و قد كفروا بما جائكم من الحق "[9] "ای كسانی كه ایمان آوردید، دشمن من و دشمنان خودتان را ولی نگیرید كه دوستی بر آنان افكنید و حال اینكه به حقی كه شما را آمده است كافر شده اند ".
و این دشمنی به آن جهت است كه:
"ان یثقفوكم یكونوا اعداءً و یبسطوا الیكم ایدیهم و السنتهم بالسوء و ودوا لو تكفرون "[10] "اگر به شما دست یابند دشمنتان هستند و دست و زبانشان را به بدی به سوی شما می گشایند و دوست دارند كافر شوید ".
قرآن سرّ لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه را این می داند كه آنها دوست دارند دیگران نیز به كیش آنها درآیند. و البته همین كفار اگر دشمنی نورزند اگر چه نباید به عنوان دوست و سرپرست مسلمانان باشند اما رابطه محبت با آنها نفی نشده است.
"لا ینهاكم اللَّه عن الذین لم یقاتلوكم فی الدین و لم یخرجوا من دیاركم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم ان اللَّه یحب المقسطین "[11] "خدا باز نمی دارد شما را از كسانی كه با شما در دین مقاتله و جنگ نكردند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند كه نیكی كنید نسبت به آنان و دادگری كنید همانا خدا دادگران را دوست دارد ".
در مورد ولایت اثباتی عام نیز كه همان رابطه دوستی بین مسلمانان است در قرآن آمده است:
"والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر "[12] "مردان و زنان مؤمن بعضی ولی بعضی دیگرند به معروف امر می كنند و از منكر باز می دارند ".

ولایت خاص:
یعنی ولایتی كه اشخاص خاصی آن را دارا هستند و مربوط به رابطه عموم مسلمانان نیست. این ولایت را نیز در سه قسم بیان می كنیم:
ولاء پیشوایی، مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی كه دیگران باید از ولی پیروی كنند و او را الگوی اعمال و رفتار دینی خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند، به عبارت دیگر مقام زعامت دینی.
ولاء زعامت، یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی اجتماع نیازمند رهبر است و آن كسی كه باید زمام امور اجتماعی را بدست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره كند، ولی امر مسلمین است.
ولاء تصرف، یا ولاء معنوی، بالاترین مراحل ولایت است این ولایت نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تكوینی است. مقصود از ولایت تكوینی این است كه انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل گردد و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالی آن - این است كه معنویت انسانی كه خود حقیقت و واقعیتی است در وی متمركز می شود و با داشتن آن معنویت قافله سالار معنویات مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود. زمین هیچگاه از ولیی كه حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از انسان كامل خالی نیست.

رابطه امامت و ولایت:
گفتیم كه امامت دارای شؤونی است، سه قسم ولایت خاص كه گفتیم، شؤون امامت را تشكیل می دهند، یعنی امام كسی است كه هم زعامت دینی و هم زعامت و رهبری اجتماعی را به عهده دارد و دارای ولایت تكوینی نیز هست. این اعتقاد، اعتقاد اكثریت شیعه در مورد امامت است. اما غیر شیعه بعضی از این شؤون را برای امام نمی پذیرند. اهل سنت تنها زمامداری و سرپرستی جامعه را از شؤون امام می داند و شأن دیگری را برای امام معتبر نمی دانند.
نتیجه آنكه ولایت و امامت تفاوت واقعی ندارد و به اصطلاح تفاوت آنها اعتقادی است، امام همان ولی است و تفاوت آن تنها در این است كه ولایت شأن امامت است.
منابعی دیگر برای مطالعه بیشتر:
1- امام شناسی، علامه سیدمحمدحسین تهرانی.
2- امامت و رهبری، محمدحسین مختاری مازندرانی.
3- ولایت و امامت، هادی نجفی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص 46، انتشارات صدرا.
[2] . انبیاء / 73.
[3] . قصص / 41.
[4] . ابراهیم امینی، بررسی مسائل كلی امامت، ص 27، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[5] . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، مادی ولی.
[6] . مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت ها، ص 13-15، انتشارات صدرا.
[7] . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، ماده ولی.
[8] . مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت ها، ص 16، انتشارات صدرا.
[9] . الممتحنه / 1 و 2.
[10] . الممتحنه / 1 و 2.
[11] . الممتحنه / 8.
[12] . توبه / 71.

انتهای پیام/

سه شنبه 21/4/1390 - 11:0
آلبوم تصاویر

 

 

 

اختصاصی سه نسل

سه شنبه 21/4/1390 - 10:59
ازدواج و همسرداری

شاید بتوان گفت اعتماد مهم ترین بخش در پی ریزی یك رابطه صمیمانه میان زن و مرد است. اعتماد را می توان در یك جمله خلاصه كرد: "فراهم ساختن محیطی آرام، امن و دلپذیر برای همسر. "


اگر در بین زن و مرد اعتماد وجود نداشته باشد مشكلاتی در ازدواج بروز می كند. شاید بتوان گفت اعتماد مهم ترین بخش در پی ریزی یك رابطه صمیمانه میان زن و مرد است. اعتماد را می توان در یك جمله خلاصه كرد: "فراهم ساختن محیطی آرام، امن و دلپذیر برای همسر. "
محیط خانه نباید به صورتی باشد كه زن و مرد از بیان احساسات و عقاید خود هراس داشته باشند.
برای داشتن اعتماد در زندگی مشترك به توصیه های زیر توجه كنید:

1- به طور مستمر برای تقویت مهارت های ارتباطی تلاش كنید.
-سعی كنید شنونده خوبی باشید. فراموش نكنید شنیدن یكی از دشوارترین مهارت های شنونده خوب بودن به این مفهوم است كه سخنان همسرتان را قطع نكنید. این كار نیاز به عواملی مثل نظم و احترام دارد.
یادبگیرید كه از همسر خود بپرسید؛ "آیا سخنانت تمام شد؟ از درك كامل سخنان طرف مقابل اطمینان حاصل كنید.
راه ساده ای برای رسیدن به این هدف وجود دارد و آن استفاده از "تكنیك آینه " می باشد. شما سخنان طرف مقابل را بازتاب می دهید. شاید باورتان نشود ولی استفاده از این شیوه بسیار مؤثر است.
به عنوان مثال به همسرتان بگویید: "آیا درست متوجه شدم؟ تو از من می خواهی كه... "
بهتر است حتی به لحن همسرتان نیز توجه داشته باشید. به عنوان مثال: "به نظر می رسد كه تو واقعا از دست من ناراضی و از من می خواهی دفعه بعد بیشتر مراقب باشم... "
یكی از طرق مهم ایجاد رابطه خوب استفاده از كلمه "من " در اول جمله است. این كار باعث صمیمیت زوجین می شود، در حالی كه جمله ای كه با "تو " آغاز می شود دور شدن را در پی دارد.
به تفاوت این دو جمله توجه كنید: "من احساس می كنم... " و "تو باعث می شوی احساس كنم... "
جمله ای كه با "تو " آغاز شود همیشه حالت تهاجمی دارد. ولی با استفاده از "من " در اول جمله نشان می دهیم كه مسئولیت پذیر هستیم و همسرمان را سرزنش نمی كنیم.

2- خواسته های خود را به طور شفاف و صریح بیان كنید.
-وقتی یك نفر احساس می كند كه نمی تواند خواسته های خود را به طرف مقابل بگوید اعتماد فیمابین لطمه می بیند. ما معمولا به دو دلیل خواسته های خود را بیان نمی كنیم: ترس از مخالفت و شرم. وقتی زوجی به طور مستمر در جریان خواسته های طرف مقابل قرار گیرند. در رابطه آنها اعتماد شكل می گیرد.

3- خوشبین باشید.
-ما طبیعتاً به كسانی اعتماد داریم كه با ما رفتار خوبی دارند. اعتماد نكردن به افرادی كه ما را دوست دارند كار بسیار سختی است!
قبل از اینكه از همسرتان انتقاد كنید حداقل پنج نكته مثبت را در مورد او به زبان آورید. تنها در آن زمان اجازه دارید مطلبی انتقادی یا منفی بگویید!

4- اجازه ندهید مشكلات، حل نشده باقی بمانند.
-یك زن و شوهر باید واجد مهارت های حل مشكلات باشند، اگر مشكلات را حل نكنید بغرنج تر می شوند و در نتیجه اعتماد متقابل از بین می رود.

5- رعایت انصاف در مشاجرات را یاد بگیرید.
-شاید تعجب كنید ولی مشاجره بخشی از یك ازدواج موفق است! برخی از مردم بر این باورند كه در ازدواج های موفق، زوجین هرگز با یكدیگر مشاجره نمی كنند. مشاجره فی نفسه مشكلی محسوب نمی شود بلكه نحوه مشاجره است كه می تواند مشكل ساز باشد.
اگر شما در مشاجرات انصاف را رعایت نكنید اعتماد از بین می رود ولی اگر منصف باشید اعتمادسازی خواهد شد.
برای اطمینان از رعایت انصاف در مشاجرات، به توصیه های زیر توجه داشته باشید:
الف: هرگز طرف مقابل را تحقیر نكنید.
ب: هرگز مسائل گذشته را پیش نكشید. دلیلی وجود ندارد كه هر بار در مورد مشكلات گذشته بحث كنید.
پ: هرگز از عبارات مطلقی مثل "تو هرگز... " و یا "تو همیشه... " استفاده نكنید.
ت: هرگز پای اعضای خانواده همسرتان را به میان نكشید.
در مورد شیوه قطع مشاجره با همسرتان توافق كنید.
ج: هرگز آخر شب یعنی زمانی كه شما و همسرتان خسته هستید و كنترل كمی بر روی احساسات خود دارید به مشاجره نپردازید.
چ: به جای جملاتی كه با "تو " شروع می شود جملاتی را به كار ببرید كه با "من " آغاز می گردد.
¤اعتمادسازی فرایندی وقت گیر است ولی از سوی دیگر امكان دارد در مدت كوتاهی همه تلاش هایتان به باد رود. مراقب رفتار خودتان باشید. بسیاری از مردم اعتقاد دارند در یك ازدواج موفق نیازی نیست زوجین مراقب گفتار و رفتار خود باشند ولی این باور، كاملا اشتباه است.
در یك ازدواج موفق، زوجین باید همواره مراقب رفتار خود باشند. تنها در این صورت است كه آنها می توانند رابطه ای مستحكم و توأم با اعتماد را پایه ریزی كنند.

ترجمه : آذرشایان

منبع : روزنامه كیهان 1390/04/20

سه شنبه 21/4/1390 - 10:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته