• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 897
تعداد نظرات : 355
زمان آخرین مطلب : 6000روز قبل
شخصیت ها و بزرگان


حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام) از منظرامامان معصوم(علیهم السلام)

شخصیتهاى بزرگ به گونه‏اى هستند كه هر چه به آنان نزدیك‏تر شوى و ژرف‏تر بنگرى، بیشتر به آنان ارادت مى‏ورزى و ارزشمندى و ارجمندى آنان بیشتر متجلّى مى‏گردد، تا آنجا كه سرسپرده آنان، مى‏شوى و عشق به آنان همه وجودت را فرا مى‏گیرد.
حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) نمونه‏اى از این شخصیتهاست. در ابتدا مى‏پندارى او را شناخته‏اى كه این اندازه در چشم تو بزرگ شده است، ولى هر چه بهتر كاوش مى‏كنى و ابعاد شخصیت وى را مى‏شكافى، بیشتر تحت تأثیر او قرار مى‏گیرى، محو مقام رفیع او مى‏شوى و در برابرش به كرنش مى‏افتى و اختیار از كف مى‏دهى و تازه مى‏فهمى كه تنها تو چنین نیستى؛ هر كس كه به این راه پا نهاده و نگاهى به این شخصیت والا افكنده، دل داده، سرسپرده و نزدیك شده است.
با كمى تأمّل در زندگى او، ارزشها و فضیلتهاى این راوى بزرگ در برابرت مجسم مى‏شود و تو را در پیشگاه این سلاله زهرا(س) به تعظیم وا مى‏دارد. اعتماد، ارجاع امام به او، توثیق وى از سوى امام، او را برجسته، سرآمد و نمونه ساخته است.
روایات بسیار، دین مرضى، امانتدارى، عبادت و تسلیم، ارزشهایى‏اند كه در این شخصیت بزرگ منزلت موج مى‏زنند و جلب توجه مى‏كنند.
هجرت، گریز، آوارگى، عمل به تقیّه، مصاحبت نزدیك با امامان بدون هیچ نقطه منفى و تحمل مرارتهایى كه در این راه به جان خرید، چنان او را به اوج مى‏برند كه كمتر كسى توان دستیابى به آن مقام رفیع را دارد.
او از سوى امام مأموریت ابلاغ پیام مى‏گیرد و جایگاه ویژه‏اش نزد امامان(ع) بر همگان روش مى‏گردد.
او در آغوش معصوم جا دارد و زبان معصوم به مدح وى گشوده است. دعاى معصوم دستگیر اوست و قبرش ملجأ همگان و زیارتش همپاى زیارت سرور شهیدان. او كسى است كه از امام معصوم تأیید «أنت ولّینا حقّاً» را گرفته و هیچ نقطه ابهام و ضعفى در زندگى‏اش دیده نشده است.
حضرت عبدالعظیم -سلام‏اللّه علیه به ارزشها و فضایلى آراسته است كه مجموعه آنها را در كمتر امامزاده و محدّثى مى‏توان سراغ گرفت.
خواستگاه پاك، مصاحبت با چند امام، هجرت و آوارگى در راه دین، كثرت روایت و عبادت و... از جمله ویژگیهاى آن بزرگوار است.
در این مجال، هر یك از این خصوصیات را بر مى‏شماریم و توضیحاتى درباره آنها مى‏دهیم.

1. خاستگاه

ارتباط خویشى با نیكان و شایستگان، به ویژه اگر با پیامبر(ص) و خاندان او باشد، از ارزشهاى مقبول همگان است. البته ارزش قرابت با اهل بیت(ع) زمانى است كه دارنده‏اش از آن بهره گیرد وگرنه یك ضد ارزش خواهد بود؛ همانند علمى كه اگر به آن عمل نشود و هدایت صاحب علم را تضمین نكند، ارزشى براى او ندارد؛ همچنان كه در كنار خانه خدا بودن، درك صحبت پیامبر، حضور در جبهه و جهاد، علم و آموزش و پیوند با خوبان ارزشهایى‏اند كه اگر پایه تكامل فرد نگردند، همه وبال او خواهند شد و او را منفورتر خواهند ساخت.
نسب حضرت عبدالعظیم با چهار واسطه به امام حسن مجتبى(ع) مى‏رسد و این شرافت با حركت ایشان در مسیر امامان معصوم و پیروى از آنان صدچندان شده است. محقق میرداماد در اشاره به همین نكته مى‏نویسد:
مع ما له من النسب الظاهر و الشرف الباهر... اذ لیس سلالة النبوة و الطهارة كأحدٍ من الناس، اذا ما آمن و اتّقى و كان عند آبائه الطاهرین مرضیّاً مشكوراً...؛(1)
به علاوه، او داراى نسب روشن و شرافت آشكاراست... چرا كه سلاله نبوّت و طهارت چون یك فرد معمولى از مردم نیست، اگر ایمان و تقوا پیشه سازد و در نزد پدران پاكش پسندیده و قابل تقدیر باشد....
اجداد عبدالعظیم حسنى، همه بزرگ و شناخته شده‏اند. نسب وى از سوى پدر به امام حسن مجتبى(ع) و از سوى مادر به امام حسین(ع) مى‏رسد و از این رو هم حسنى و هم حسینى است.
در رجال النجاشى آمده است:
پس از ارتحال حضرت عبدالعظیم حسنى، به هنگام غسل، در لباسش رقعه‏اى یافت شد كه نسب وى در آن به این شكل آمده است: من ابوالقاسم، فرزند عبداله، فرزند على، فرزند حسن، فرزند زید، فرزند حسن بن على بن ابى‏طالب(ع) هستم.(2)
بنابراین، پدران وى تا امام حسن مجتبى(ع) به ترتیب، عبداللّه، على، حسن و زید بوده‏اند.

2. مصاحبت با چند امام

حضرت عبدالعظیم حسنى سه امام معصوم، یعنى حضرت امام رضا(ع)،حضرت امام جواد(ع)،حضرت امام هادى(ع) را درك كرده است.
آقا بزرگ تهرانى نوشته است:
أدرك عصر إمام الرضا(ع) و الجواد(ع) و عرض ایمانه على الامام الهادى(ع) و توفى فی أیامه، لأنّه ینقل عنه أنّه قال لبعض أهل الرىّ لو كنت زرت قبره، لكنت كمن زار قبرالحسین(ع)؛(3)
حضرت عبدالعظیم حسنى، امام رضا و امام جواد(ع) را درك كرده و ایمان خودش را بر امام هادى(ع) عرضه داشته، و در زمان امام هادى(ع) وفات كرده است؛ چرا كه از امام هادى(ع) نقل شده كه به بعضى از مردم رى فرمود: اگر قبر عبدالعظیم را زیارت مى‏كردى، چونان كسى بودى كه امام حسین(ع) را زیارت كرده است.
شیخ در رجال خویش وى را در میان اصحاب امام حسن عسگرى(ع) نیز نام برده است.
مصاحبت با چند امام -كه در شرایط مختلف مى‏زیسته‏اند و همراهى با آنان -كه هر كدام دوران حساس و سختى را داشته‏اند بسیار ارزش ساز است.
مصاحبت نزدیك و پیوسته، با چند امام با شرایط گوناگون و سخت، مصاحبت علمى، همراه با آموزش‏پذیرى و آموزش خواهى و مبرا بودن از هرگونه مخالفت و كوچك‏ترین نقطه منفى شخصیتى ممتاز از حضرت عبدالعظیم ساخته است.
گاه، مصاحبتها از نزدیك و یا مداوم نیست؛ امّا مصاحبت عبدالعظیم حسنى از نزدیك و پیوسته بوده است.
گاه، این مصاحبت تنها با یك امام است كه این نیز بسیار ارزشمند است؛ ولى روشن است كه مصاحبت و همراهى با چند امام، بیشتر بازگوكننده عظمت و ارزشمندى آن صحابى است.
و مصاحبتها گاه، صرفاً یك معیت فیزیكى است؛ ولى گاه، مصاحبتى همراه با آموزش و فراگیرى است. نیز مصاحبت علمى است كه به مصاحب ارزش ویژه‏اى مى‏بخشد.
حضرت عبدالعظیم نه صرفاً در كنار امام است، بلكه در این مصاحبت از امام مى‏آموزد و فرا مى‏گیرد. همین ویژگى مصاحبت وى را ارزشمند مى‏سازد. در بحث از مجموعه روایى، حضرت عبدالعظیم این حقیقت روشن‏تر و ملموس‏تر مى‏گردد.
امیرالمومنین(ع) در وصف برخى از صحابه پیامبر(ص) مى‏گوید:
و لیست كلّ أصحاب رسول اللّه -صلى الله علیها من كان یسأله عن الشی‏ء و یستفهمه، حتى أن كانوا لیحبّون أن یجیئ الأعرابى أو الطارى فیسأله(ع) حتّى یسمعوا؛
همه اصحاب پیامبر چنین نبودند كه بتوانند از پیامبر بپرسند و از او یاد گیرند، تا آنجا كه دوست داشتند بادیه‏نشینى یا كسى بیاید و از پیامبر بپرسد تا آنان هم چیزى بشنوند.
ولى امیرالمومنین(ع) درادامه این سخن درباره مصاحبت خویش با پیامبر مى‏گوید:
و كان لا یمرّ بى من ذلك شى، إلاّ سألته عنه و حفظته... و لقد كنت أدخل أنا على رسول اللّه كل یوم دخلة و كل لیلة دخلة، فیخلینى فیهاخلوة أدور معه حیثما دار. و قد علم أصحاب رسول اللّه أنّه لم یكن یصنع ذلك بأحدٍ من الناس غیرى، و ربّما كان ذلك فى شی‏ء یأتینى رسول‏اللّه(ص) أكثر ذلك فى منزلى، و كنت إذا دخلت علیه بعض منازله، خلا بى و أقام نسائه حتى لایبقى عنده غیرى و اذا أتانى للخلوة معى فى بیتى، لم تقم فاطمة و لا أحد من بنىّ.
و كنت اذا سألته أجابنى و اذا سكت عنه أونفدت مسائلى ابتدأنى. فما نزلت على رسول‏اللّه آیة من القرآن فى لیل و لا نهار و لا سهل و لا جبل و لا سماء و لا أرض و لا دنیا و لا آخرة و لا جنة و لا نار و لا ضیاء و لا ظلمة، إلا أقرانیها و أملاها علیّ فكتبتها بخطّی و علّمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابها و خاصها و عامّها و كیف نزلت و این نزلت و فیمن نزلت إلى یوم القیامه. و دعا اللّه لی أن یعطینی فهمها و حفظها.
فما نسیت آیة من كتاب اللّه منذ حفظتها و لا علماً أملاه علیّ منذ دعا اللّه لی بما دعاه و ما ترك شیئاً علّمه اللّه من حلال و لا حرام و لا أمر و لا نهی أو طاعة أو معصیة كان أو یكون إلى یوم القیامة و لا كتاب منزل على أحد قبله فى أمر بطاعة أو نهى عن معصیة إلاّ علمنیه و حفظته فلم أنس منه حرفاً واحداً...؛(4)
و امّا من هر چه از خاطرم مى‏گذشت مى‏پرسیدم و حفظ مى‏كردم... و من هر روز یك بار و هر شب یك بار، خدمت پیامبر مى‏رسیدم و او مرا به خلوت خویش راه مى‏داد و هر جا مى‏رفت، من با او بودم. و اصحاب پیامبر مى‏دانند كه حضرت پیامبر با دیگرى چنین نبود و چه بسا پیامبر نزد من مى‏آمد و بیشتر در منزلم بود و هر زمان كه خدمت پیامبر در بعضى از منزلهایش مى‏رسیدم، با من خلوت مى‏كرد و دستور مى‏داد كه زنهایش بروند تا تنها خودش با من باشد، ولى آن زمان كه براى خلوت با من به خانه‏ام مى‏آمدند فاطمه(س) و فرزندانم همه حضور داشتند.
و چنین بود كه هر زمان از پیامبر مى‏پرسیدم، جواب مى‏داد و هر زمان كه ساكت مى‏شدم و یا سؤالهایم تمام مى‏شد، او خود آغاز به سخن مى‏كرد. در نتیجه، هیچ آیه‏اى از قرآن در روز و یا شب، در دشت و یا كوه، در آسمان و یا زمین، در دنیا و یا آخرت، در بهشت و یا جهنم، در روشنایى و یا تاریكى نازل نشد، جز آنكه پیامبر آن را برایم خواند و املا كرد و من آن را با خط خویش نوشتم
و پیامبر تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، خاص و عام آن و اینكه در كجا و درباره چه كسى نازل شده تا قیامت را به من آموخت و دعایم كرد كه خداوند فهم و ضبط آن را به من عنایت كند.
و من از زمانى كه آیه را یاد گرفتم، دیگر فراموش نكردم و هر علمى را كه به من آموخت، پس از دعا فراموش نكرده‏ام. وباز پیامبر، هر چه حلال و حرام امر و نهى طاعت و معصیتى كه بود یا تا قیامت تحقق پیدا مى‏كرد، به من آموخت و همین‏طور كتابى كه درباره امر به طاعتى و یا نهى از معصیتى نازل شده باشد، پیدا نمى‏شد جز اینكه حضرت، آن را به من آموخت و من همه اینها را حفظ كردم و حرفى را از آن فراموش نكرده‏ام....
مصاحبت حضرت عبدالعظیم با امام معصوم از این دست هم صحبتیها بوده است.
و باز امیرالمومنین(ع) درباره مصاحبت خویش با پیامبر چنین مى‏فرماید:
و لقد علم المستحفظون من أصحاب رسول اللّه محمد(ص) إنی لم أرد على اللّه سبحانه و لا على رسوله ساعة قطّ و لم أعصه فی أمر قطّ...؛(5)
اصحاب و یاران حضرت محمد -كه حافظان اسرار او هستند مى‏دانند كه من حتى براى یك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم و در هیچ موضوعى با او مخالفت نكردم....
طاعت و پذیرش حضرت عبدالعظیم حسنى است كه مصاحبت وى را با امامان پرارزش مى‏سازد. بنگرید كه چگونه امام او را مى‏ستاید:
مرحباً بك أنت ولیّنا حقّاً؛(6)
خوش آمدى تو به حق، ولى ما هستى
.
و یا پس از عرض دین به امام، امام این‏گونه دریافت وى را تأیید مى‏كند:
یا أباالقاسم، هذا واللّه دین اللّه الذى ارتضاه لعباده؛(7)
تو همان دینى كه پسندیده خداست، از ما گرفته‏اى.
در ادامه امام او را چنین دعا كند:
ثبتك اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة؛(8)
خداوند تو را با گفتار ثابت و استوار در دنیا و آخرت تثبیت كند!
گفتنى است كه در میان یاران و اصحاب امامان(ع) انگشت شمارند كسانى كه چند امام را از نزدیك درك كرده باشند و افتخار هم‏صحبتى با چند امام را داشته باشند. این بدان معنا است كه او تمام عمر خویش را در خدمت امامان(ع) گذرانده و همیشه سرسپرده نزدیك آنان بوده است. برخى چهره‏هاى فروزنده كه چنین بودند، عبارت‏اند:
1.
جابر بن عبداللّه انصارى، وى هفت تن از معصومان را درك كرده و مأمور ابلاغ سلام پیامبر(ص) به امام باقر(ع) بوده است.
2.
زكریا بن آدم، شیخ طوسى وى را از اصحاب امام صادق(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) دانسته است.
3.
ابان بن تغلب، به گفته نجاشى وى سه تن از امامان معصوم، یعنى امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را درك كرده و از همه روایت نقل نموده و نزد همه مقام و منزلت دارد.
4.
جابر بن یزید جعفى، وى، به گفته نجاشى، دو تن از امامان یعنى امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را درك كرده است.
5.
زرارة بن اعین، به گفته شیخ طوسى، وى سه امام، یعنى امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) را درك كرده است.
حضرت عبدالعظیم -سلام اللّه علیه امام جواد(ع) و امام هادى(ع) را قطعاً درك كرده است و از آنان روایات بسیارى دارد و بر اینكه امام رضا(ع) را نیز درك كرده باشد، دو روایت دلالت دارد، در یك جا امام رضا(ع) به وى مأموریت تا پیامى را ابلاغ‏(9) و در روایتى دیگر، حضرت عبدالعظیم براى امام رضا(ع) نامه‏اى نوشت و سؤالى كرد و امام پاسخ وى را با نامه دادند.(10)
آیة اللّه خویى (معجم رجال الحدیث، ج 11 ص 53) نمى‏پذیرند كه عبدالعظیم، امام رضا(ع) را درك كرده باشد، همان‏گونه كه درك صحبت امام حسن عسگرى(ع) را نیز نمى‏پذیرند.
مؤلف كتاب گران‏سنگ عبدالعظیم حسنى حیاته و مسنده، ص 37 آورده است:
آنچه از مطالعه حالات عبدالعظیم و تحقیق در اخبار و روایات او و تعمق درباره مشایخ اجازه وى به دست مى‏آید، این است كه او زمان چهارتن از امامان(ع) را درك نموده است.
آن‏گاه نویسنده محترم، امام موسى كاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادى(ع) را نام مى‏برد و دلیل خویش را ارائه مى‏كند؛ ولى ایشان تصریح دارد كه حضرت عبدالعظیم -سلام الله علیه محضر امام موسى بن جعفر(ع) را درك نكرده است.

3. عرضه دین بر امام معصوم(ع)

كسانى از امام(ع) پرسیده‏اند كه دین حق چیست و امام نیز برایشان توضیح داده و پایه‏هاى اعتقاد دینى را بیان كرده است. نمونه‏هایى از این قبیل پرسشها و پاسخها در بحارالأنوار آمده است.(11)
در اینجا یكى از آنها را ذكر مى‏نماییم:
بإسناده عن أبی الجارود، قال: قلت لأبى جعفر(ع) یابن رسول‏الله، هل تعرف مودّتی لكم و انقطاعی إلیكم و موالاتی إیّاكم؟ قال: فقال: نعم. فقلت: فَإنّی أسألك مسألة تجیبنی فیها، فإنّی مكفوف البصر قلیل المشی، لا استطیع زیارتكم كلّ حین. قال: هات حاجتك؟ قلت: أخبرنی بدینك الذى تدین اللّه عزوجل به أنت و أهل بیتك، لأدین‏اللّه عزّوجلّ به.
قال:إن كنت أقصرت الخطبة فقد أعظمت المسألة. واللّه لأُعطینّك دینی و دین آبائی الذی تدین اللّه عزّوجلّ به:
شهادة أن لاإله إلاّ اللّه و أنّ محمداً رسول اللّه و الإقرار بما جاء من عنداللّه و الولایة لولیّنا و البرائة من عدوّنا و التسلیم لأمرنا و انتظار قائمنا و الاجتهاد و الورع؛(12)
ابوالجارود گوید: به امام باقر(ع) گفتم: اى فرزند رسول خدا، آیا شما محبّت و سرسپردگى و دلدادگى مرا به خودتان مى‏دانید؟ فرمود: آرى. ابوالجارود گوید: آنگاه به امام گفتم: من از شما سؤالى دارم كه شما به من جوابش را مى‏دهید؛ من نابینا هستم و كمتر حركت مى‏كنم و نمى‏توانم همیشه به زیارت شما بیایم.
حضرت فرمود: خواسته‏ات را بگو. گفتم: دینى را كه شما و اهل بیتت با پذیرش آن از خداوند اطاعت مى‏كنید، به من معرفى كنید تا من هم با همین دین اطاعت خداوند كنم.
حضرت فرمود: اگر چه سخن كوتاه كردى، ولى پرسش بزرگى نمودى. به خدا سوگند دین خود و پدرانم را كه با آن از خداوند اطاعت مى‏كنم به تو خواهم داد كه عبارت است از:
شهادت به توحید، گواهى به رسالت پیامبر، اقرار به آنچه از سوى خداوند آمده است،
ولایت ولى ما و برائت از دشمن ما، تسلیم در برابر امر ما، انتظار قائم ما، تلاش براى اداى واجبات و ترك گناه.
ملاحظه مى‏كنید كه امام باقر(ع) چه ارزش والایى براى سوال ابوالجارود قائل شده‏اند و چگونه این سؤال را بزرگ شمرده‏اند. چقدر براى امام جالب است كه فردى از امام بپرسد و بخواهد تا با دین حق آشنا شود.
از این بالاتر، عرضه دین خویش به امام است. برخى از یاران امامان(ع) دین و عقیده خویش را به محضر امام عرضه مى‏كردند و از امام گواهى بر درستى آن را مى‏گرفتند.
از این دسته‏اند:
1.
حمران بن أعین،(13)
2.
عمرو بن حریث،(14
)
3.
خالد بجلى،(15
)
4.
یوسف،(16
)
5.
حسن بن زیاد عطار،(17
)
6.
ابراهیم مخارقى،(18
)
7.
حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)،(19
)
حمران بن اعین از برجسته‏ترین، و شاید اولین این بزرگواران است كه دین خویش را بر امام باقر(ع) عرضه داشت و حضرت عبدالعظیم حسنى آخرین فردى است كه عقایدش را جامع‏تر و كامل‏تر از همه بر امام زمان خود عرضه كرد.
جا دارد كه در ابتدا، حدیث حمران بن اعین و آن‏گاه حدیث حضرت عبدالعظیم حسنى را ذكر كنیم:
عن حمزة و محمد بن حمران، قالا: اجتمعنا عند أبی عبداللّه فی جماعة من أجلة موالیه و فینا حمران بن أعین. فخضنا فی المناظرة و حمران ساكت. فقال له ابوعبداللّه(ع): ما لك لا تتكلم یا حمران؟ فقال، یا سیّدی، آلیت على نفسی أن لا أتكلم فی مجلس تكون فیه. فقال أبوعبداللّه: إنّى قد أذنت لك فى‏الكلام، فتكلم.
فقال حمران: أشهد أن لا اله الا اللّه وحده لاشریك له، لم یتخذ صاحبة و لا ولداً.
خارج من الحدّین: حدّ التعطیل و حدّ التشبیه، و أنّ الحق القول بین القولین: لا جبر و لا تفویض، و أنّ محمداً عبده و رسوله أرسله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كلّه، و لوكره المشركون، و أشهد أنّ الجنة حق و أنّ النار حقّ و أنّ البعث بعد الموت حقّ، و أشهد أنّ علیّاً حجةاللّه على خلقه ،لایسع الناس جهله و أنّ حسناً بعده و أنّ الحسین من بعده، ثمّ علیّ‏ّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ‏ّ ثمّ أنت یا سیّدی من بعدهم.
فقال أبوعبداللّه: التر تر حمران. (ثم قال: یا حمران،) مُدَّ المِطمَر بینك و بین العالم. قلت:
یا سیدى، و ما المطمر؟ فقال: أنتم تسمّونه خیط البنّاء. فمن خالفك على هذا الأمر، فهو زندیق. فقال حمران: و إن كان علویّاً فاطمیّاً؟ فقال أبوعبداللّه: و إن كان محمدیّاً علویّاً فاطمیّاً؛(20)
حمزه و محمد فرزندان حمران بن اعین گویند: همراه با گروهى از پیروان بزرگ امام صادق نزد آن حضرت اجتماع كرده بودیم و در میان جمع ما حمران بن اعین بود. ما به بحث و مناظره پرداختیم، ولى حمران ساكت بود و چیزى نمى‏گفت.
امام صادق به او گفت: اى حمران، چرا سخن نمى‏گویى؟ حمران گفت: سرورم، سوگند خورده‏ام در مجلسى كه شما حضور دارید، سخن نگویم. امام صادق(ع) فرمود: من به تو اجازه سخن مى‏دهم، سخن بگو.
حمران‏گفت: گواهى مى‏دهم كه جز خداى‏یگانه خدایى‏نیست. او همتایى ندارد، همسر و فرزندى براى خویش نگرفته است. خداوند از هر دو حد بیرون است: مرز تعطیل‏(21) و مرز تشبیه‏(22)، و حق، میانه بین این دو گفته است: جبر و تفویض نیست، و گواهى مى‏دهم كه محمد بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند وى را همراه با هدایت و دین حق فرستاد، تا او را بر همه دینها چیره سازد، گرچه مشركان نخواهند. و گواهى مى‏دهم كه بهشتْ حق است و آتشْ حق است و برانگیخته شدن پس از مرگْ حق است، و گواهى مى‏دهم كه على(ع) حجت خدا بر خلق اوست و باید مردم او را بشناسند و حسن(ع) پس از او و حسین پس از حسن است و سپس على بن الحسین و محمدبن على و سپس، اى سرورم، شما پس از آنهایید.
امام صادق فرمود: نخ، نخ حمران است. سپس امام افزود: اى حمران، این مِطمَر را میان خود و عالم بكش.
حمران گوید: پرسیدم اى سرورم، مطمر - كه فرمودید چیست؟ حضرت فرمود: شما آن را نخ بنّا مى‏نامید. هر كس كه تو را بر این امر مخالفت كرد، زندیق است.
حمران گوید: گرچه آن فرد علوى و فاطمى باشد؟ حضرت صادق فرمود: گرچه او محمدى و علوى و فاطمى باشد.
مى بینیم كه چگونه پس از آنكه حمران بن اعین از سوى حضرت صادق(ع) در آن اجتماع اجازه سخن گفتن مى‏گیرد، دین خود را بر امام عرض مى‏كند و چگونه امام دین او را تأیید مى‏كند.
اكنون به حدیث حضرت عبدالعظیم حسنى مى‏پردازیم. این حدیث شاید معروف‏ترین حدیث ایشان باشد. وى در این حدیث، پس از آنكه به خدمت امام هادى(ع) مى‏رسد و مورد استقبال گرم ایشان واقع مى‏شود و با جمله «انت ولینا حقاً» شخصیت عظیم‏الشأن او ستوده مى‏شود، از امام اجازه مى‏گیرد تا دین خویش را بر ایشان ارائه كند كه اگر دینش مرضى و پسندیده است، تا قیامت بر آن ثابت و استوار بماند. متن كامل این حدیث چنین است:
عن عبدالعظیم الحسنی قال: دخلت على سیّدی علیّ‏ّ بن محمد(ع)، فلمّا بصر بی قال لى: مرحبا بك یا أباالقاسم! أنت ولیّنا حقّاً. قال: فقلت له: یابن رسول الله، إنّی اُرید أن أعرض علیك دینی، فإن كان مرضیّاً ثبتّ علیه، حتّى ألقى اللّه عزّو جلّ. فقال: هات یا أباالقاسم. فقلت: إنّى اقول إنّ اللّه تبارك و تعالى واحد لیس كمثله شی‏ء، خارج من الحدّین: حدّالإبطال و حدّ التشبیه، و انّه لیس بجسم و لا صورة و لاعرض و لاجوهر؛ بل هو مجسّم الأجسام و مصوّر الصور و خالق الأعراض و الجواهر و ربّ كلّ شی‏ء و مالكه و جاعله و محدثه، و أنّ محمّداً عبده و رسوله خاتم النبیین، فلا نبیّ‏ّ بعده إلى یوم القیامة، و أنّ شریعته خاتمة الشرایع فلا شریعة بعدها إلى یوم القیامة، و أقول إنّ الإمام و الخلیفة و ولیّ الامر بعده أمیرالمومنین علیّ‏ّ بن أب‏یطالب(ع)، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین ،ثمّ محمّدبن علیّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر، ثمّ علیّ‏ّ بن موسى، ثمّ محمّد بن علیّ،ّ ثمّ أنت یا مولای.
فقال(ع): و من بعدی، الحسن ابنی، فكیف للناس بالخلف من بعده؟ قال: فقلت: و كیف ذاك یا مولاى؟ قال: لأنه لایرى شخصه و لا یحلّ ذكره باسمه حتّى یخرج فیملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً. قال: فقلت: أقررت و أقول إنّ ولیّهم ولیّ‏ّ اللّه و عدوّهم عدوّ اللّه و طاعتهم طاعة اللّه و معصیتهم معصیة اللّه، و أقول إنّ المعراج حقّ و المسألة فی القبر حق و إنّ الجنة حقّ و النار حقّ و الصراط حقّ و المیزان حقّ و إنّ الساعة آتیة لاریب فیها و إنّ اللّه یبعث من فی القبور، و أقول إنّ الفرائض الواجبة بعد الولایة، الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الجهاد و الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر. فقال علیّ‏ّ بن محمّد(ع): یا أباالقاسم ،هذا و اللّه دین اللّه الذی ارتضاه لعباده. فأثبت علیه ثبّتك اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الاخرة؛(23)
عبدالعظیم حسنى گوید: خدمت سرورم، امام هادى على بن محمد(ع) رسیدم.
حضرت تا نگاهشان به من افتاد، فرمودند: خوش آمدى اى ابوالقاسم ،تو به حق ولىّ و پیرو ما هستى. عبدالعظیم گوید: به امام هادى گفتم: اى فرزند رسول خد، من مى‏خواهم كه دینم را بر شما عرضه كنم تا اگر دینم پسندیده است بر آن، تا آن زمان كه خدا را ملاقات كنم، پایدار بمانم. حضرت فرمود: بگو اى ابوالقاسم.(عبدالعظیم گوید) گفتم: من مى‏گویم خداوند تبارك و تعالى یگانه است و مانندى براى او نیست. او از دو مرز بیرون است: مرز ابطال‏(24) و مرز تشبیه‏(25) و خداوند جسم، صورت، عرض و جوهر نیست، بلكه او به اجسام جسمیت مى‏دهد و به صورتها او صورت مى‏دهد و عرضها وجوهرها را او مى‏آفریند. او پروردگار، مالك و آفریننده و پدیدآورنده همه چیز است.
و مى‏گویم كه محمد بنده خدا و فرستاده او و خاتم پیامبران است و تا روز قیامت، پیامبرى پس از وى نخواهد بود و شریعت پیامبر خاتم همه شریعتهاست و شریعتى پس از شریعت او تا قیامت نخواهد بود.
و مى‏گویم كه امام و خلیفه و ولى امر پس از پیامبر، امیرالمومنین على بن ابى‏طالب(ع) است، آن‏گاه حسن، سپس حسین، آن‏گاه على بن الحسین، سپس محمدبن على، آن‏گاه جعفر بن محمد، پس از او موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، آن‏گاه محمد بن على و پس از او شما اى مولاى من.
امام هادى(ع) فرمود: و پس از من فرزندم حسن (آن‏گاه امام افزود:) مردم چگونه‏اند با كسى كه پس از حسن خواهد بود. عبدالعظیم گوید: پرسیدم اى مولاى من، چگونه است این؟ حضرت فرمود: چون شخص او دیده نمى‏شود و ذكر نام او جایز نیست، تا آنكه خروج كند و زمین را از عدل و قسط پر سازد، آن‏گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.
عبدالعظیم گوید: گفتم من اقرار دارم و مى‏گویم كه: ولى اینان ولى خدا است، دشمن اینان دشمن خداست، طاعت اینان طاعت خدا و معصیت اینان معصیت خداست.
و من مى‏گویم كه معراج حق است، سؤال در قبر حق است، بهشت حق است، آتش جهنّم حق است، صراط حق است، میزان حق است و قیامت خواهد آمد و تردیدى در آن نیست و خداوند همه آنان را كه در قبرهایند برمى‏انگیزد.
و من مى‏گویم كه فرایضى كه پس از ولایت واجب است عبارت‏اند از:
نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر. امام هادى‏على بن محمد(ع) فرمود: اى اباالقاسم،به خدا سوگند این همان دین خداست كه آن را براى بندگانش پسندیده است. بر آن ثابت و استوار بمان! خداوند تو را با گفتار ثابت و استوار، در زندگى دنیا و در آخرت ثابت و استوار قرار دهد!
بنابراین، باتوجه به روایت مذكور، محورهاى اصلى دین مرضى نزد معصومان، خداشناسى، پیامبرشناسى، امام‏شناسى، دوازده امامى بودن، غیبت و ظهور امام زمان -عجل‏اللّه فرجه تولا و تبرا، طاعت و معصیت امام طاعت و معصیت خداست، معراج، سؤال قبر، بهشت، آتش، صراط، میزان، قیامت، زنده شدن مجدد مردگان و فرایض واجب دیگر پس از ولایت: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر است.

4. هجرت، گریز و آوارگى

هجرت، فرار و آوارگى از نمادهاى برین حضور، انجام وظیفه و احساس مسئولیت اجتماعى و سیاسى است؛ فرد بى‏تفاوت، با هر محیطى سازگار است. كسى كه مرگ ارزشها، حكومت طاغوتها و حاكمیت آلودگیها را به جان مى‏خرد، در هر محیطى مى‏تواند راحت زیست كند؛ ولى كسانى كه پاسدار ارزشها و مخالف سلطه‏ها و آلودگیها هستند یا باید داوطلبانه هجرت كنند و یا مجبورند بگریزند.
هجرت یك اصل بزرگ در پدید آمدن تمدنها و پایدارى ادیان است. نقش هجرت هیچ‏گاه كمتر از نقش جهاد در ماندگارى و گسترش دین نبوده است.
هجرت به مدینه و حبشه، از مهم‏ترین فصول تاریخ اسلام به شمار مى‏رود. از این روست كه حضرت امیرالمومنین(ع) هجرت را مبدأ تاریخ قرار مى‏دهد و قرآن كریم پیوسته در آیات خود هجرت را بر جهاد مقدم مى‏دارد:
إنَّ الذین آمنوا والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه.(26)
فالذین هاجروا و اُخرجوا من دیارهم و اُوذوا فی سبیل الله و قاتلوا و قتلوا.(27)
ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل اللّه و الذین آووا و نصروا اولئك بعضهم أولیاء بعض.(28)
و در آیات دیگر نیز هجرت بر جهاد مقدم شده است.(29)
براى كسانى كه مى‏خواهند خود یا دین خود را از زوال حفظ كنند، هجرت یك ضرورت منطقى است. هجرت فرهنگى نیز كه براى جمع‏آورى روایات و استماع آن است یكى از سیره‏هاى راویان در سده‏هاى اول اسلام و عاملى مهم در گسترش دین و فرهنگ اسلامى بود.
ارزش والاى هجرت موجب شد تا مهاجران نیز چونان مجاهدان، داراى ارزش باشند و قرآن كریم به تمجید از آنان سخن بگوید. در قرآن، مهاجران بر انصار مقدم‏اند؛ آن‏گونه كه هجرت بر جهاد مقدم بود؛ از جمله در آیات ذیل:
والذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه و الذین آووا و نصروا اولئك هم المومنون حقاً.(30)
والسابقون الأوّلون من المهاجرین و الأنصار.(31)
لقد تاب اللّه على النبی و المهاجرین و الأنصار.(32)
زندگى امامان، سرشار از این هجرتهاى اختیارى و یا اجبارى است. امیرالمومنین، امام حسن و امام حسین(ع) به كوفه هجرت كردند. امام سجاد و امام باقر(ع) نیز هجرت اجبارى به شامات داشتند. امام صادق(ع) نیز هجرت اجبارى به كوفه كرد و امام موسى بن جعفر(ع) نیز هجرت اجبارى داشت و مدتها زندانى شد.
امام رضا(ع) و امام جواد و عسكریین(ع) نیز همه به اجبار تن به هجرت دادند. مسلماً هجرت نیز همانند جهاد رنجهایى دارد كه یكى از رنجهاى مهم ِروانى و عاطفى آن، غربت و آوارگى است.
فرار حضرت عبدالعظیم و آوارگى او در شهرها دلیل بر عدم پذیرش حكومت وقت است و نیز دلیل بر هوشیارى سیاسى و قدرت مخالفت وى با حكومت. نجاشى مى‏نویسد:
قال أبوعبداللّه الحسین بن عبیداللّه: حدثنا جعفر بن محمد أبوالقاسم، قال: حدثنا علیّ بن الحسین السعدآبادی، قال: حدثنا أحمد بن محمّد بن خالد البرقی، قال: كان عبدالعظیم ورد الرى هارباً من السلطان، و سكن سرباً فی دار رجل من الشیعة فی سكة الموالى، و كان (فكان) یعبداللّه فی ذلك السرب ویصوم نهاره و یقوم لیله، و كان (فكان) یخرج مستتراً فیزور القبر المقابل قبره و بینهما الطریق و یقول:«هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر(ع)». فلم یزل یأوی إلى ذلك السرب و یقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شیعة آل محمّد(ع)، حتّى عرفه أكثرهم؛(33)
...
احمد بن محمد بن خالد برقى گوید: عبدالعظیم در حال فرار از سلطان به رى آمد و در سرداب خانه مردى از شیعه در سكة موالى ساكن شد. او در همان سرداب به عبادت خدا مى‏پرداخت. روز را روزه مى‏گرفت و شب را به عبادت مى‏گذراند. وى مخفیانه از خانه بیرون مى‏آمد و به زیارت قبرى كه مقابل قبر حضرت عبدالعظیم است مى‏رفت و بین این دو قبر راهى بود. او مى‏گفت: «این قبر مردى از فرزندان موسى بن جعفر(ع) است».
پیوسته در همان سرداب بود و خبر ورود او به شیعیان آل محمّد(ص) یكى پس از دیگرى مى‏رسید تا آنكه اكثر شیعیان با او آشنا شدند.

5. روایت و درایت

امامان(ع) فرموده‏اند:
اعرفوا منازل الرجال منّا على قدر روایتهم عنّا(34)؛
منزلت افراد را نزد ما برپایه اندازه روایاتى كه از ما دارند بشناسید.
و در روایتى مى‏خوانیم:
اعرفوا منازل شیعتنا على قدر روایتم عنّا و فهمهم منّا(35)؛
منزلت شیعیان ما را بر پایه اندازه روایتى كه از ما مى‏كنند و دركى كه از ما دارند بشناسید.
روشن است كه قدر اشاره به كیفیت و كمیت دارد؛ یعنى بنگرید كه چه اندازه از ما مى‏گیرند و چه چیزهایى مى‏گیرند. در اینكه نقل روایت از امامان(ع) یك ارزش است، جاى بحث و گفت‏وگو نیست. ارزش شیعه به آن است كه بینشها، روشها، و منشها و خصلتهاى اخلاقى و رفتارى خویش را از امامان خود فراگیرد و به آن اندازه كه از امام فرا مى‏گیرد، جایگاه وى نزد امام رفیع‏تر خواهد بود.
بالاتر از روایت، درایت است. فهم و درك راوى در آنچه از امام مى‏گیرد نیز ملاك برترى وى مى‏گردد.
روایت و درایت دو ارزش‏اند كه حضرت عبدالعظیم حسنى هر دو را در خویش دارد. در نگاهى كه به مجموعه روایى حضرت عبدالعظیم خواهیم كرد، این حقیقت روشن مى‏شود كه حضرت عبدالعظیم تا چه پایه‏اى از امامان روایت دارد و در چه محورهایى حدیث مى‏كند و اندازه فهم و درایت او چگونه است؟
راوى با روایت خویش چون از امام مى‏آموزد، به ارزش تعلم دست مى‏یابد و از آنجا كه آموخته‏هایش را براى دیگران نقل مى‏كند، شایستگى تعلیم را دارد. عبدالعظیم حسنى -سلام‏اللّه علیه از امامان خویش علوم را مى‏گیرد و همانها را به دیگران آموزش مى‏دهد. این ارزش بزرگ در زیارت جامعه چنین آمده است.
آخذ بقولكم؛ گفتار شما امامان را مى‏گیرم. (از شما مى‏آموزم و سخن شما را مى‏پذیرم).
در آن زمانها كه از این سو و آن سو مكتبها سر بر مى‏آوردند و انسانها را به خویش فرا مى‏خواندند، عبدالعظیم حسنى پاى سخن امام مى‏نشیند و همه چیز خود را از امام مى‏گیرد و شخصیت خویش را بر پایه سخن امام مى‏سازد و به هنگام تبلیغ تلاش مى‏كند تا مردم را بر پایه روایات تربیت كند.
در ارزشمندى راوى فهیم همین بس‏كه امام، دیگران را به وى ارجاع مى‏دهد و توصیه مى‏كند تا از او فرا گیرند و بیاموزند. حضرت عبدالعظیم حسنى از این دست راویان بزرگ است.
عبدالعظیم حسنى گذشته از اینكه راوى است، كثیرالروایه نیز هست و این خود ارزشى دیگر است كه بدان خواهیم پرداخت. در روایتى از امام صادق(ع) مى‏خوانیم:
اعرفوا منازل شیعتنا بقدر ما یحسنون من روایاتهم عنّا؛ فإنّا لا نعدّ الفقیه منهم فقیهاً حتّى یكون محدّثاً. فقیل له: أوَ یكون المؤمن محدّثاً؟ قال: یكون مفهّماً و المفهّم محدّث‏(36)؛
منزلت شیعیان ما را به اندازه آنچه از روایات ما مى‏دانند بشناسید؛ چرا كه ما شیعه فقیه را فقیه نمى‏دانیم تا آنكه محدث باشد (فرشتگان با او سخن گویند). از امام سؤال شد: آیا مؤمن هم محدّث مى‏شود؟ حضرت فرمود: مؤمن، مفهّم است و مفهّم همان محدّث است (فهم حدیث به او الهام مى‏شود و این الهام از سوى فرشتگان است و در حقیقت گویا فرشتگان با او سخن مى‏گویند).
معاویة بن عمار قال: قلت لأبی عبداللّه: رجل راویة لحدیثكم یبثّ ذلك إالى الناس و یشدّده فی قلوب شیعتكم، و لعلّ عابداً من شیعتكم لیست له هذه الروایة أیّهما افضل؟ قال: «راویة لحدیثنا یبثّ فی الناس و یشدّد فی قلوب شیعتنا، أفضل من ألف عابد»(37)؛
معاویة بن عمّار گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: شخصى حدیث شما را بسیار روایت مى‏كند. حدیث را در میان مردم مى‏گستراند و در دلهاى شیعیانتان استوار مى‏سازد و از آن سو، عابدى از شیعیان شماست كه ویژگى روایتگرى بسیار را ندارد؛ كدام یك از این دو برترند؟ حضرت فرمود: «آنكه حدیث ما را روایت مى‏كند و در میان مردم مى‏گستراند و حدیث را در دل‏هاى شیعیان ما محكم و استوار مى‏سازد، بالاتر از هزار عابد است».
در روایتى مى‏خوانیم:
قال رسول اللّه(ص): اللّهم ارحم خلفائى - ثلاث مرّات - قیل له: یا رسول‏اللّه، و من خلفاؤك؟ قال: الذین یأتون من بعدی و یروُون أحادیثی و سنتی فیسلّمونها الناس من بعدی‏(38)؛
پیامبر خدا سه بار فرمود: خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار بده! سؤال شد: اى رسول خدا، جانشینان شما كیان‏اند؟ حضرت فرمود: آنان كه پس از من مى‏آیند و احادیث و سنّت مرا روایت مى‏كنند و پس از من آنها را در اختیار مردم قرار مى‏دهند.
ارزشمندى روایتگرى از این روایات به خوبى به دست مى‏آید. كلام و حدیث امامان را آموختن و آنها را در میان مردم گستراندن كارى، چون كار پیامبر و راوى حدیث، همانند جانشین پیامبر است. پیروى راستین از پیامبر و امامان(ع) همان است كه سنّت و احادیث آنان را فراگیریم و بدان عمل كنیم و بر پایه آن، خویش و جامعه را بسازیم و روایتگرى مقدمه این فهم است.
عبدالعظیم حسنى چهره‏اى است كه حق را نزد امامان یافته و بر در خانه آنان مقیم شده و هر چه دارد از آنان است.
مراجعه به امام، سؤال از امام و دریافت حقیقتها از امام، گویاى تسلیم و باور درستى است كه در عبدالعظیم حسنى متجلى است. او از كسانى نیست كه نهر عظیم علم امامان را -كه دست به حقایق داشته‏اند وانهد و سنگ‏ریزه‏هاى دیگران را -كه نمى از رطوبت دارد بمكد. نهر را وانهد و نمها را بمكد. آن‏گونه كه امام باقر(ع) در حق مخالفان خود فرموده‏اند: «یمصون الثماد و یدعون النهر العظیم».(39)
عبدالعظیم حسنى با حضور در محضر امام و با مكاتبه و نامه نگارى، از دریاى علم امامان بهره مى‏گیرد و با واسطه و بى‏واسطه به نهر عظیم علم امامان(ع) وارد مى‏شود و سیراب مى‏گردد و آن گاه این علم ناب را در میان مردم گسترش مى‏دهد و طالبان حقیقت را با نشر احادیث در رسیدن به حقیقت امیدوار مى‏سازد.
نشر حدیث ارزشى است كه عبدالعظیم در رى هم بدان اشتغال داشت و حتى در زمان اختفاى خویش، بدان همت مى‏گمارد. در برخى روایات، راوى متذكر مى‏شود كه این حدیث را از عبدالعظیم حسنى در رى شنیده است.(40)

6. كثرت روایت

روایاتى كه روایتگرى را ارزش معرفى مى‏كرد، به اندازه و كثرت آن نیز توجه داشت. بنابراین كثرت روایت ارزشى مضاعف خواهد بود. در شأن جمعى از راویان احادیث آمده است كه كثیر الروایه بوده‏اند. حضرت عبدالعظیم حسنى مجموعه‏اى گسترده از روایات امامان را نقل مى‏كند كه باواسطه و یا بى‏واسطه از امام شنیده است.
در مسند حضرت عبدالعظیم بیش از صد روایت از مجموعه روایى حضرت عبدالعظیم آمده است كه این تعداد نشان از كثیرالروایه بودن این راوى بزرگ دارد.
صاحب بن عبّاد، در رساله‏اش درباره شخصیت حضرت عبدالعظیم، درباره كثرت روایت وى مى‏نویسد:
كثیر الروایة و الحدیث، یروى عن ابى جعفر محمد بن على بن موسى و عن ابنه ابى الحسن صاحب العسكر(ع)و لهما الیه الرسائل و یروى عن جماعة من اصحاب موسى بن جعفر و على بن موسى(ع). له كتاب یسمیه كتاب یوم و لیلة و كتب ترجمتها روایات عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنى و قد روى عنه من رجالات الشیعه خلق كأحمد بن أبی عبداللّه البرقی و أبوتراب الرویانی؛(41)
وى كثرت روایت و حدیث دارد، از امام جواد و امام هادى(ع) روایت دارد. او كتابى دارد به نام كتاب یوم و لیلة و باز كتابهایى دارد كه روایات عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنى نام دارد و عده‏اى از بزرگان شیعه از وى روایت كرده‏اند؛ چون احمد بن ابى عبداللّه برقى و ابوتراب رویانى.
گفتنى است با توجه به شرایط سخت زمانى امامان و كمى روایت از آنان، مجموعه روایات به دست آمده از حضرت عبدالعظیم، قطعاً نشان كثیرالروایة بودن ایشان است به علاوه، قطعاً روایات بسیارى از مجموعه روایى حضرت عبدالعظیم به دست ما نرسیده و روایات موجود، بخشى از مجموعه عظیم روایى حضرت عبدالعظیم حسنى است.

پی نوشت:

1. الرواشح السماویة، ص 86.
2.
رجال النجاشى، ص 248.
3.
معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 51؛ الذریعة، ج‏7، ص 190.
4.
تمام نهج البلاغه، ص 576، كلام 42.
5.
همان، خطبه 19، ص 248.
6.
امالى صدوق، ص 419؛ روضةالواعظین، ص 31؛ كفایة الأثر، ص 286؛ كمال الدین، ص 379، ح 1؛ توحید صدوق، ص 81، باب التوحید و نفى التشبیه، ح 37؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)، ح 83.
7.
همان.
8.
همان.
9.
اختصاص، ص 247؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)، ح 50.
10.
بحارالأنوار، ج 35، ص 110؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)، ح 114.
11.
ر.ك: بحارالأنوار، ج 69، باب 28، احادیث 2، 5، 6، 14، 15 و 16.
12.
همان، حدیث 15.
13.
بحارالأنوار، ج 69، باب 28، ح 4.
14.
همان، ح 7.
15.
همان، ح 8.
16.
همان، ح 9.
17.
همان، ح 10.
18.
همان، ح 3.
19.
همان، ح 1.
20.
بحار الانوار، ج 69، ص 3، ح 4.
21.
تعطیل آن است كه به خدایى و یا به صفتى براى او قائل نباشى.
22.
تشبیه آن است كه خداوند را به سان مخلوقاتش بدانى و صفات او را چون صفت مخلوق بدانى.
23.
بحار الانوار، ج 69، ص 1، ح 1.
24.
ابطال آن است كه براى خدا صفتى قائل نباشى و یا حتى به خدایى قائل نباشى.
25.
تشبیه آن است كه براى خداوند به گونه‏اى صفت قائل باشى كه او را به مخلوق تشبیه كنى.
26.
سوره بقره، آیه 218.
27.
سوره آل عمران، آیه 195.
28.
سوره انفال، آیه 72.
29.
ر.ك: سوره انفال،آیه‏هاى 74 - 75؛ سوره توبه، آیه 20؛ سوره حج، آیه 58.
30.
سوره انفال، آیه 74.
31.
سوره توبه، آیه 100.
32.
همان، آیه 117.
33.
رجال النجاشى، ص 248، عنوان 653.
34.
بحارالأنوار، ج 2، ص 150، ح 23 و 24.
35.
همان، ح 20.
36.
همان، ج 2، ص 82، ح 1.
37.
همان، ج 2، ص 145، ح 8.
38.
همان، ص‏144، ح 4.
39.
الكافى، ج 1، كتاب الحجّة، باب 32، ح 6، ص 280.
40.
امالى طوسى، ص 494، مسند حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)، ح 106.
41.
سفینة البحار، واژه عبدالعظیم.

 

 

منبع: فصلنامه علوم حدیث

  
چهارشنبه 31/6/1389 - 20:9
كودك

اتل متل موش موشک،

موش موشک بانمک

گربه رو دیده ترسیده

به سوی لونه ش دویده

قایم شده توی سوراخ

با ترس و لرز می گفته آخ

خوب شد که لونه دارم

لونه و خونه دارم

وقتی که گربه رو می بینم

میرم تو لونه م می شینم

گربه میگه میو میو

کجایی تو موش کوچولو

همونجا دم لونه

منتظرم می مونه

نمی دونه موش موشکم؟

شیطون و رند و کلکم؟

گربه رو دشمن می دونم

آروم تو لونه م می مونم

موش موشکم موش موشک

موش موشک بانمک

 

منبع :ارسالی از یک دوست

   
چهارشنبه 31/6/1389 - 20:4
كودك
 
   
 
     
 
 

روزی روزگاری در روستایی کوچک سنگ شکنی زندگی می کرد که هر روز صبح زود قبل از گرم شدن هوا برای کار به جنگل می رفت و آن جا سنگ های بزرگ و سخت پیدا می کرد و به خواسته ی مشتریانش به آن ها شکل می داد. کار سنگ بر بسیار سخت بود. دستهایش به خاطر تماس با سنگ های تیز و سخت پیله بسته بود و همیشه هم به خاطر کار بسیار لباس هایش کثیف بود.
یک روز سنگ شکن از خانه اش بیرون آمد تا روی یک سنگ بزرگ کار کند. آن روز هوا بسیار گرم بود و روز سختی برای کار کردن به نظر می رسید. سنگ شکن چند ساعتی کار کرد و بعد برای استراحت به زیر سایه ی درختی پناه برد و کمی بعد خوابش برد.
هنوز یک ساعت نگذشته بود که سنگ شکن صداهایی شنید و متوجه ی جمعیتی شد که از مسیر جنگل می گذشتند. سربازانی هم به همراه آن ها بودند و در وسط آن ها چند مرد قوی هیکل تخت روانی را بر شانه هایشان حمل می کردند. داخل تخت روان پادشاه نشسته بود.
سنگ شکن با خودش فکر کرد: چه قدر خوب می شد اگر من به جای یک سنگ شکن فقیر پادشاه بودم.
با گفتن این کلمات، اتفاق عجیبی افتاد. سنگ شکن خودش را در لباس ابریشمی یافت و سر تا پایش با جواهرات بسیار زیبا آراسته شد. دیگر دستانش زمخت نبودند و بر تختی روان و در کمال راحتی نشسته بود.
سنگ شکن که حالا پادشاه شده بود، پرده را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و با خودش گفت: چقدر پادشاه بودن آسان است، تمام این آدم ها به من خدمت می کنند.
آفتاب گرمایش را بیشتر و بیشتر بر زمین می تابید. حالا سنگ شکن بسیار گرمش شده بود و به سربازانش دستور داد بایستند تا او کمی استراحت کند.
رئیس سربازان جلو آمد و تعظیم کرد و گفت: عالیجناب به سلامت باشند، امروز شما سوگند خوردید اگر قبل از غروب آفتاب به قصر نرسیم، مرا خواهید کشت.
سنگ شکن از دستورش پشیمان شد و اجازه ی حرکت داد.
بعدازظهر گرما بیشتر و بیشتر شد و پادشاه بسیار بی طاقت شده بود.
پادشاه با خود گفت: درسته که من قدرت زیادی دارم اما قدرت خورشید از من بیشتر است. دلم می خواهد خورشید باشم.
با گفتن این کلمات پادشاه تبدیل به خورشید شد و با تمام قدرتش بر زمین می تابید.
کنترل قدرت جدید سنگ شکن کار بسیار سختی بود، او با پرتوی گرمش بر زمین می تابید و آب اقیانوس ها را تبخیر می کرد و ابر بزرگی می ساخت که زمین را می پوشاند.
قدرت تابش او در برابر ابر اصلاً به چشم نمی آمد، چون او با وجود تمام قدرتش نمی توانست از پشت ابر زمین را ببیند.
سنگ شکن این بار گفت: معلوم می شه که قدرت ابرها از خورشید بیشتر است. دوست دارم این بار تبدیل به ابر شوم و این طور شد.
ناگهان سنگ شکن که حالا خورشید بود تبدیل به ابر بزرگ و سیاهی شد.
سنگ شکن از قدرت جدیدش استفاده کرد و بر زمین بارید و بارید تا این که سیلی راه افتاد. تمام درختان و خانه ها به زیر آب رفتند، اما تخته سنگی بزرگ همچنان سر جای خود ایستاده بود و تکان نمی خورد.
سنگ شکن با خودش گفت: هرچه بر این سنگ می بارم، حرکتی نمی کند. این سنگ از من قدرتمندتر است. تنها یک سنگ بر می تواند آن را تغییر دهد. دلم ی خواهد دوباره سنگ شکن شوم.
به محض گفتن این کلمات سنگ شکن دوباره خود را روی سنگ بزرگی دید. او دوباره با تمام قدرت و مهارتش سعی می کرد به آن سنگ شکلی زیبا بدهد و از سنگی زمخت اثری به یادماندنی به جا بگذارد.

منبع:تبیان تبریز
چهارشنبه 31/6/1389 - 20:3
كودك
   

آهای آهای آی گرگه

این رودخونه بزرگهآبش خیلی زیادهنمیشه رفت پیادهباید که قطره باشیمیا که یک چیز سوار شیماگه کسی ببینهسر دمت رو می چینهیکی با یک گلابییک کاسه لعابییک موش و یک تله موشیک گربه و بک خرگوشیک ماه و یک ستارهعید اول بهاره    
چهارشنبه 31/6/1389 - 20:1
كودك
  

پروانه رنگ رنگ زیبا
باز آمده ای به خانه ما
پروانه رنگ رنگ زیبا
باز آمده ای به خانه ما
بر گو شه پنجره نشینی
تا باغ قشنگ را ببینی
بر گو شه پنجره نشینی
تا باغ قشنگ را ببینی
مهمان قشنگ رنگ رنگم
همبازی کوچک قشنگم
امروز که غنچه های زیبا
لبخند زده به صورت ما
امروز که غنچه های زیبا
لبخند زده به صورت ما
امروز که غنچه های زیبا
لبخند زده به صورت ما
من می کنم این درچه را باز
پروانه من درآ به پرواز

  
چهارشنبه 31/6/1389 - 20:0
سينمای ایران و جهان

 

 
   
 
 

 

 مدیر گروه فیلم و سریال شبكه قرآن از تولید فیلمی با موضوع زندگی بانوی مجتهده امین نخستین بانوی مجتهده جهان اسلام، چند مجموعه و فیلم تلویزیونی در شبكه قرآن خبر داد.
به گزارش شبكه اطلاع رسانی اجتهاد، نصیر مغزی، مدیر گروه فیلم و سریال شبكه قرآن سیما درباره تولیدات این گروه گفت: فیلم تلویزیونی باید رفت به كارگردانی حسین تبریزی و تهیه‌كنندگی علی مهام مرحله صداگذاری را پشت سر می‌گذارد. مجموعه حكایات در قالب فتو رمان‌ در 200 قسمت پنج تا شش دقیقه‌ای به تهیه‌كنندگی حسین عطار و كارگردانی آراسته برای پخش از شبكه قرآن آماده می‌شود.
وی با اشاره به فیلمنامه مجموعه تلویزیونی آخرین مهلت گفت: فیلمنامه این سریال را جلال الدین دری در 30 قسمت به تهیه‌كنندگی سیدافضل میرلوحی برای شبكه قرآن می‌نویسد. هنوز كارگردان این پروژه مشخص نشده، اما احتمال دارد اسماعیل فلاح‌پور آن را بسازد.
مدیر گروه فیلم و سریال شبكه قرآن سیما ادامه داد: یك مجموعه 30 قسمتی هم با عنوان گوشه‌ای از بهشت به صورت گروهی به سرپرستی فهیمه سلیمانی نوشته می‌شود. این دو سریال امسال كلید می‌خورند. همچنین طرح چند فیلمنامه برای نوروز هم به شبكه رسیده و مشغول بررسی هستیم تا یك طرح را قطعی كنیم. قصد داریم چهار تله فیلم هم بسازیم.
مغزی با اشاره به تله فیلمی با موضوع زندگی نخستین بانوی مجتهده جهان اسلام گفت: این تله فیلم با عنوان بانوی سپیده دم را تیرداد سخایی می‌نویسد. تله فیلم چشمان یعقوب به نویسندگی سعید شاپوركی، فیلم تلویزیونی ماه و مهر به نویسندگی رضا كاشانی اسدی و تله فیلم فرصت طلایی به نویسندگی علی درخشی هم نوشته می‌شود.
وی یادآور شد: در شش ماه اول امسال توانستیم تعهدات خود را عملی كنیم و در شش ماه دوم هم مابقی تعهدات را اجرایی می‌كنیم. قصد داریم شش تله فیلم هم با مضامین دینی به صورت مشترك با سیمافیلم بسازیم.
 
منبع: خبرگزاری مهر

چهارشنبه 31/6/1389 - 20:0
سياست
 
   
 
 

 

 رئیس جمهوری اسلامی ایران و دبیركل اتحادیه عرب در دیداری دوجانبه خواستار هوشیاری كشورهای اسلامی در برابر توطئه‌های اشغالگران و رژیم صهیونیستی شدند.
به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری فارس به نیویورك، "محمود احمدی‌نژاد " روز گذشته به وقت نیویورك در دیدار با عمر موسی دبیركل اتحادیه عرب، حق ایران در استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای و ضرورت همكاری و هماهنگی بیشتر ایران و جهان عرب را در مقابل سلطه‌گران مورد تأكید قرار دادند.
محمود احمدی‌نژاد ظهر امروز به وقت محلی در این دیدار كه در مقر سازمان ملل متحد برگزار شد، با تأكید بر اهتمام و جدیت جمهوری اسلامی ایران بر افزایش مناسبات با كشورهای اسلامی و منطقه‌ای گفت: ایران وحدت و یكپارچگی كشورهای اسلامی را به نفع دنیای اسلام و ملت‌های مسلمان می‌داند.
رئیس‌جمهور در ادامه با اشاره به آخرین تحولات فلسطین اشاره كرد و گفت: امروز این نگرانی وجود دارد كه تشكیل دولت یهودی موجب آوارگی 1.5 میلیون نفر و جنگ جدیدی در منطقه باشد و گفت‌وگوها به بهانه‌ای برای آغاز جنگ و كشتار جدیدی تبدیل شود.
رئیس جمهور همچنین به موضوع عراق اشاره كرد و گفت: عراق شرایط بسیار دشواری را پشت‌سر گذاشته است و آمریكایی‌ها مواضع مناسبی را در خصوص این كشور نداشته‌اند اما امیدواریم در آینده نزدیك دولت عراق تشكیل شود و امنیت و یكپارچگی آن تثبیت شود.
احمدی‌نژاد در ادامه از مواضع اتحادیه عرب در حمایت از برنامه هسته‌ای ایران قدردانی كرد و گفت: مواضع هوشمندانه اتحادیه عرب برخاسته از نگاه اسلامی و عدالت‌جویانه این اتحادیه است.
رئیس‌جمهور افزود: بیانیه تهران چارچوب روشنی در راستای همكاری‌های هسته‌ای ایران به شمار می‌رود اما متأسفانه قدرت‌های زیاده‌خواه از این بیانیه به خوبی استفاده نكردند زیرا این بیانیه خارج از دایره كشورهای عضو و دارای حق وتو ایجاد شده است.
دكتر احمدی‌نژاد در ادامه با اشاره به بی‌تأثیر بودن تحریم‌ها علیه ملت ایران گفت: ملت ایران 30 سال است كه در تحریم آمریكا قرار دارد ولی با این حال هر روز بر ابعاد پیشرفت و اقتدار ایران افزوده می‌شود.
عمر موسی دبیر كل اتحادیه عرب نیز در این دیدار با بیان اینكه ایران كشوری توانا و قدرتمند در منطقه خاورمیانه به‌شمار می‌رود، اظهار داشت: ایران كشوری برادر برای كشورهای منطقه و اسلامی محسوب می‌شود و اتحادیه عرب هم به دنبال آن است كه بهترین روابط ایرانی – عربی را شكل دهد.
وی با بیان اینكه مناسب‌ترین سیاست میان جهان عرب و ایران برقراری گفتمان میان طرفین است تصریح كرد: گفت‌وگو موجب می‌شود نگرانی‌هایی كه برخی به ما وارد می‌كنند، رد شود.
عمر موسی با اشاره به تلاش برای تشكیل دولت مستقل فلسطینی، اظهار داشت: بدون تردید هیچ‌گاه تسلیم دیدگاه رژیم صهیونیستی برای ایجاد دولت یهودی نخواهیم شد و البته خودشان نیز می‌دانند كه دیگر شرایط به گذشته بازنخواهد گشت.
وی با اشاره به تحریم اخیر غرب علیه ایران، گفت: غربی‌ها بسیار امیدوار بودند كه از این تحریم‌ها بتوانند نتیجه‌ای بگیرند و ایران را در بن‌بست قرار دهند اما این موضوع برای آنها نتیجه عكس داشته است

منبع: تبیان تبریز

  
چهارشنبه 31/6/1389 - 19:58
کامپیوتر و اینترنت
 

 

 
   
 
 

 

فروشگاه‌ زنجیره‌ای تارگت اعلام کرده اولین خرده‌فروشی است که کارت‌های اعتباری فیس‌بوک را به‌فروش می‌رساند. این کارت‌ها از 5 سپتامبر در فروشگاه‌های تارگت در آمریکا در حال فروشند.
کارت‌های اعتباری فیس‌بوک در بازه‌های 15، 25 و 50 دلاری به فروش می‌رسند. کارت‌های 15 دلاری در اصل برای خود تارگت در نظر گرفته شده‌اند و در آنجا به فروش می‌رسند. این قضیه گامی بزرگ در ایجاد ارز مجازی است و پیش‌بینی می‌شود حداقل یک‌سوم درآمد سال آینده فیس‌بوک را پوشش دهد.از آن سو، فیس‌بوک با کمپانی‌های ارائه‌دهنده بازی قراردادهایی بسته تا امکان خرید ابزارهای مجازی کاربرانش از طریق همین ارز مجازی فراهم شود؛ قراردادهایی که طرف‌هایی نظیر Zynga ،Crowdstar ،LOLapps و RockYou دارد. همین اواخر هم توافق‌هایی با کمپانی بزرگ MOL مالزی که ارائه دهنده سرویس‌های خرید و فروش است انجام شده تا کارت‌های اعتباری فیس‌بوک را در مالزی و سنگاپور به فروش برساند.

منبع:تبیان تبریز

چهارشنبه 31/6/1389 - 19:53
هوا و فضا
 

 

 
   
 
 

 

 دانشمندان اعلام کردند موفق به کشف شواهد محکمی شده اند که نشان می دهند بزرگترین قمر مریخ - فوبوس - از صخره هایی که در اثر وقوع انفجاری عظیم از سطح مریخ جدا شده اند به وجود آمده است.
به گزارش مهر، منشاء دو قمر مریخی ، فوبوس و دیموس از گذشته برای دانشمندان به معمایی تبدیل شده بود و نظریه هایی وجود داشتند که این دو جرم را اخترواره هایی معرفی می کردند که در کمربند اصلی اخترواره ها متولد شده و سپس توسط نیروی گرانش مریخ جذب شده اند.
اما مطالعات جدید داستانی متفاوت را بیان می کند که بر اساس آن فوبوس از متراکم شدن موادی که در اثر انفجار ناشی از برخورد شدید یک جرم کیهانی با سطح مریخ به وجود آمده، متولد شده است و یا اینکه فوبوس می تواند از بقایای قمری که به واسطه نیروی گرانش مریخ تخریب شده به وجود آمده باشد. با این همه منشاء این قمر از موادی است که از سطح مریخ به خارج پرتاب شده اند.
رصدهایی که در گذشته در طول موج فروسرخ و مرئی از این قمر انجام گرفته نشان از حضور کندریتهای کربنی دارند، ماده ای که در شهابسنگ هایی که با زمین برخورد کرده اند نیز یافت شده است.
این ماده سنگی و مملو از کربن که از فرایند تولد سامانه خورشیدی به جا مانده است، در میان اخترواره های کمربند اصلی اختر واره ای میان مریخ و مشتری وجود دارند. اما اکنون اطلاعات به دست آمده از فضاپیمای تحقیقاتی مریخی آژانس فضایی اروپا رویدادی متفاوت را نمایان کرده است.
بر اساس این اطلاعات میان سنگهای قمر فوبوس و هر نوع اخترواره کندریتی شناخته شده به واسطه تاریخچه زمین، شباهت کمی وجود دارد. این عدم شباهت می تواند مدل به هم پیوستگی دوباره که بر اساس آن سنگهای پراکنده شده از سطح مریخ طی گذشت زمان متراکم شده و قمر فوبوس را به وجود آورده اند را تقویت کند.
از دیگر نشانه هایی که احتمال وقوع چنین رویدادی را تشدید می کند یافتن سنگ های فیلوسیلیکاتی بر روی فوبوس است، سنگ هایی که تنها در حضور آب شکل گرفته و در گذشته بر روی مریخ نیز دیده شده اند. همچنین مواد معدنی بسیاری بر روی فوبوس مشاهده شده اند که وجود آنها بر روی مریخ به اثبات رسیده است و از آن گذشته ساختار کلی فوبوس بیشتر از اینکه به اخترواره ای در کمربند اصلی شباهت داشته باشد، به خود مریخ شباهت دارد.
همچنین محاسبات نشان می دهند جرم فوبوس نسبت به جرم مواد سازنده اخترواره ها بسیار کمتر است زیرا فوبوس ساختاری اسفنجی شکل دارد که 25 تا 45 درصد از سطح آن از حفره ها پوشیده شده است که این جرم کم می تواند فرضیه جذب شدن فوبوس توسط نیروی گرانش مریخ را نیز رد کند زیرا چنین اخترواره متخلخلی پس از جذب شدن به واسطه نیروی گرانشی مریخ، از هم پاشیده می شد.

منبع : تبیان تبریز

چهارشنبه 31/6/1389 - 19:51
دانستنی های علمی

 

 

رؤیت بصری جنیان :

سوال : آیا رؤیت بصری جنینان ممکن است ؟
جواب : ما اگر تصمیم بگیریم و برنامه ریزی کنیم جنینان را ببینیم کار بدی می کنیم اثرش هم منفی است ، روحمان خراب می شود . اما اگر جنینان خودشان بخواهند خود را نشان دهند ، آن اشکال ندارد . آیت الله حسینی تهرانی در کتاب « نگرشی بر مقاله قبض و بسط تئوریک شریعت » نقل می کنند که علامه طباطبایی « رحمه الله علیه» فرمودند در تهران که بودم آقا سید نورالدین ـ آقا زاده کوچک ایشان ـ آمد و گفت آقای بحرینی که توان احضار جن را دارد در تهران است ، آیا می خواهید او را نزد شما بیاورم ؟ آقا می فرمایند : اشکال ندارد ـ دقت بفرمائید ؛ علامه طباطبایی دنبال این کارها نمی روند ـ بالاخره بحرینی آمد ، گفت یک چادر بیاورید و دورش را بگیرید ، ما دور چادر را گرفتیم ، حدود دو وجب از زمین فاصله داشت ، در این حال جنینان را حاضر کرد و صدای غلغله و همهمه شدیدی زیر چادر برخواست و یک موج بسیار شدیدی چادر را تکان می داد و می لرزید به طوری که نزدیک بود چادر از دست ما خارج شود ، بعد گفت زیر چادر را نگاه کنید ، دیدیم آدمک هایی به قامت دو وجب زیر چادر بودند ، تکان می خوردند و رفت و آمد داشتند . من با کمال فراست متوجه بودم که این صحنه چشم بندی و صحنه سازی نباشد ، دیدم نه ، صد در صد وقوع امر خارجی است . (38)پس اینکه سوال فرمودید آیا جنینان را می توان با رویت بصری دید ، ظاهراً ممکن است ، ولی حساب کنید آن طرف که توانسته جنینان را حاضر کند عمرش را ضایع کرده است تا جنینان را ببیند و نشان دهد . ولی یک وقت است پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم » و یا یکی از اولیاء الهی «علیهم السلام»بر اساس قدرتی که خدا به آنها می دهد می توانند بر جنینان تسلط یابند و آنها را تسخیر کنند ، آن موضوعش جداست و تسخیری که حضرت سلیمان « علیه السلام » داشتند از این نوع اخیر است .
سوال : اگر رتبه ی جنینان ( جنی های مومن ) از انسان پایین تر است چگونه ابلیس توانست در ردیف فرشتگان قرار گیرد ؟
جواب : رتبه ی ملائکه از رتبه ی آدم به عنوان خلیفه الله پایین تر است . زیرا ملائکه مقام محدودی دارند و حامل یک اسم یا چند اسم از اسماء الهی می باشند ، به تعبیر قرآن سخن ملائکه عبارت است از اینکه : « و ما منا الا له مقام معلوم » (39) ما را مقام و مرتبه ای نیست ، مگر مقام و مرتبه ای محدود . و یا می گویند « و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک » (40) پروردگارا ! ما به حمد تو تسبیح تو را می کنیم و تو را تقدیس می نماییم . چنانچه ملاحظه می فرمایید ملائکه در حد تسبیح و تحمید و تقدیس ، خدا را نشان می دهند . اما در مورد آدم فرمود : « و علم آدم الاسماء کلها » و خداوند به آدم همه ی اسماء را آموخت . پس مقام آدم مقام تعلیم کل اسماء است . و لذا وقتی به ملائکه فرمود از آن اسماء خبر دهید اظهار ناتوانی کردند . قرآن می فرماید : « فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین * قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم » (41) ؛ سپس به فرشتگان فرمود اگر راست می گویید که شایستگی خلیفه ی الهی بودن دارید ، از این اسماء به من خبر دهید . گفتند منزهی تو ، ما را جز آنچه خود به ما آموخته ای هیچ علمی نیست ، تویی دانای حکیم . ملائکه اعلام می کنند که توان تعلیم و ارائه همه اسماء را ندارند . پس با توجه به آیات فوق ، یک موجودی می تواند با عبادات خود در حد ملائکه بالا برود ولی جامع کمالات الهی نباشد ، از این جهت ابلیس توانست در حد ملائکه قرار گیرد ، بدون آنکه حامل جامعیت اسماء الهی باشد . ولی خلیفه الله که صورت بالفعل آن امام معصوم می باشد مقام جامعیت اسماء را دارا است . (42)

 

سوال : اگر مورد آزار جنینان واقع بشویم چه باید بکنیم ؟
جواب : همین طور که عرض شد ؛ آزار جنینان فرقی با اینکه کسی پشت سر شما دروغ ببافد نمی کند . در آنجا شما در حد خود از خودتان دفاع می کنید و باقی آن را هم به خدا واگذار می نمایید که خدا مدافع بزرگی است . مشکل اینجاست که فکر می کنیم جنینان آزاداند هر کاری خواستند بر علیه ما بکنند و ما در مقابل آنها دسته بسته هستیم . چنین خبری نیست ، ما چوب تصورات غلط خود را می خوریم ، حال اگر خدا بخواهد این چوب را به شما بزند ممکن است از طریق ساحر و جن بزند . ما باید بگوییم خدایا ما را ببخش . عملاً از طریق اصلاح خود و پناه بردن به خدا مشکل بر طرف می شود .
در کتاب « سفینه الصادقین » آمده است :
«
جناب آیت الله شیخ مرتضی طالقانی ـ استاد مرحوم علامه محمد تقی جعفری ـ می فرماید تصمیم گرفتم در مسجد سهله چله بگیرم ، و چون دیدم وقت ندارم برای خود غذای گوشتی تهیه کنم بنا را بر آن گذاشتم که غذای حیوانی نخورم . چند رو زگذشت ؛ در حالی که در حجره تنها بودم متوجه شدم یک نفر کنارم نشسته است ، کمی جا خوردم ! گفت آقا شیخ مرتضی نترس ، چون شما تصمیم گرفتید حیوانی نخورید ما جنینان می توانیم به شما نزدیک شویم . من از اجنه هستم ، آمده ام خدمت شما کارهایتان را انجام دهم ، و با هم رفیق می شوند . اتفاقاً یکی از خانواده های نجف ، از اعراب بادیه نشین خدمت حاج آقا شیخ مرتضی آمد و گفت : مدتی است به داخل خانه ی ما سنگ پرتاب می کنند ، هر چه نگاه می کنیم هیچ کسی نیست ، فقط سنگ می زنند ، اگر می شود کاری بکنید . آقای شیخ مرتضی از جنی که با او رفیق شده بودند می خواهند که بگو به خانه این بنده به خدا سنگ بزنید ، آنها هم به دستور آقا دیگر سنگ نمی زنند ، گویا عصبانیت آنها از آن شخص باقی بوده و به همین جهت بعد از رحلت آقا ، دوباره سنگ می زدند » .
این قضیه را عرض کردم تا متوجه باشیم علت آزار بعضی از جنیان خود ما هستیم. ما متأسفانه از سر بی کاری فضولی های بی خود می کنیم . در اثر این تجسس ها پای جنیان را در زندگی خود باز می نماییم. همین طور که فضولی می کنیم ببینیم همسایه امشب چه غذایی می خورد، نقشه ها می کشیم تا از کار مردم سر در بیاوریم و موجب ناراحتی همسایه می شویم. اخیراً شنیدم خانمی که از شوهرش طلاق گرفته و نزد مادرش زندگی می کرد، فهمید شوهرش برای این که ببیند این ها چه می کنند با هزار صدمه یک خانه ای کنار خانه آن ها کرایه کرده بعد با دوربین از کانال کولر آن ها را زیر نظر گرفته، حالا کارش لو رفته و با شکایت آن خانم فعلاً آقا زندان است. آخر مگر بیکاری، تو که همسرت را طلاق دادی دیگر به توچه مربوط است که آن ها چکار می کنند. در همین راستاست که انرژی زیادی خرج می کنیم تا جواب فضولی هایمان را بدهیم، خیالات ما تحریک می گردد و زمینه تعقیب جنیان در ما فراهم می شود و آن ها هم عکس العمل نشان می دهند.
جنی ها از نظر حوزه زندگی اصلاً در حوزه زندگی ما قرار ندارند، در ساخت و مرتبه دیگری در این عالم زندگی می کنند و هیچ ربطی هم به ما ندارند اما اگر ما وارد زندگی آنها شدیم و با انواع حیله خواستیم آنها را تسخیر کنیم و یا از کار آنها سر در بیاوریم ، ماجرا شروع می شود . جلسه ی قبل عرض کردم چقدر باید تلاش کرد تا یک جن سرگردان را تسخیر کنیم و اراده های خود را به او تحمیل نماییم ، بالاخره او هم در سر فرصت انتقامش را می گیرد . ما اگر با صرف انرژی زیاد جنی ها را وارد حوزه خودمان بکنیم بالاخره بین ما و آنها تصادم پیش می آید و نمونه تصادم ها آن سنگ پراندن و امثال آن است . همان طور که ما به شیطان میدان می دهیم که وارد روح و روان ما بشود و عنان زندگی ما را در دست گیرد ، هر چقدر ما به او میدان بدهیم جلو می آید تا آنجایی که به تعبیر امیرالمومنین « علیه السلام » اول بی آبرویت می کند ، بعد هلاکت می نماید . الحمدالله شما با زیارت امام معصوم و یا با ماه محرم و رمضان ، مانع نفوذ همه جانبه ی شیطان می شوید و گر نه بیچاره می شدید . امثال آیت الله شیخ مرتضی طالقانی که به جنینان میدان نمی دهند نه تنها مورد آزار آنها قرار نمی گیرند ، بلکه به آنها دستور هم می دهند . با آقایی مصاحبه کرده بودند که می گفت جنینان می آیند فرزندم را می برند و او را در بعضی شهرها گردش می دهند و می آورند ، از این قضیه خوشحال هم به نظر می رسید ، در حالی که اگر درست باشد معلوم نیست کار به کجا می کشد . اشکال اساسی آن است که ما وارد حوزه ی زندگی آنها شویم و یا اجازه دهیم که آنها وارد زندگی ما شوند .
سوال : آیا با هر انسانی یک جن به نام همزاد متولد می شود؟
جواب : نه ، چنین چیزی درست نیست ، آنقدر حرف بی پایه ای است که اصلاً احتیاجی نیست درباره اش بحث کنیم ، کسی که چنین ادعایی کرده باید دلیل بیاورد چگونه به این مطلب رسیده است . آری خداوند می فرماید : « و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین » (43) ؛ هر کس از یاد خدا روی برگرداند برای او شیطانی که او را همراهی کند قرار می دهیم . که این ربطی به همزاد ندارد ، بلکه همراهی شیطان است با کسی که از یاد خدا روی برگردانده.
سوال : افرادی هستند که نسبت به نظام اسلامی و یا مسائل مسلمین بی تفاوت اند و از طرفی کرامت هایی نیز دارند ، آیا به کرامت های این گونه می توان اطمینان کرد ؟
جواب : دقت کنید که کرامت به خودی خود نباید ارزش به حساب آید ، حتی امکان دارد شیطان شما را اهل کرامت کند و ذهن شما را به همین کرامت ها مشغول کند و در نتیجه از « کریم » باز دارد ، شما هم مغرور شوید به اینکه اگر راه من غلط بود نباید به چنین کراماتی دست می یافتم . آنچه در اسلام اصل است « بندگی خدا » است ، هدف هیچ یک از اولیاء الهی در انجام بندگی ، کرامت نمی باشد ، حالا اگر خداوند در امری خاص مصلحت دید و کرامتی از طریق آنها به سایر مخلوقات نشان داد بحث دیگری است ، ولی این نوع کرامت ها ، به خودی خود در اسلام ، کمال به حساب نمی آید ، به همین جهت ائمه «علیهم السلام»در اقل کرامت هستند . مقام اولیاء ، بندگی است ، کرامت مخصوص خدا است ، من باید بنده باشم و او باید رب کریم باشد . محی الدین بن عربی می گوید از استادم پرسیدم که چرا شاگردان مشا بیشتر از شما کرامت دارند ؟ گفت من می خواهم بنده باشم آنها می خواهند رب باشند . حقیقت من بندگی است ، و نه نمایش قدرت ، حقیقت رب قدرت و اظهار کرامت است ، هر چه من در حقیقت خود بمانم ، به مقصد نزدیکترم . اینجاست که یادتان باشد اگر مثلاً امام هادی « علیه السلام » به شیری که روی پرده بود می گویند فلانی را بخور ، به جهت آن است که مقام امامت آن حضرت در خطر است و طرف می خواهد مقام امامت حضرت را زیر سوال ببرد .
در مورد جایگاه کرامتی که از اهل کرامت صادر می شود با آنچه اهل توحید دارند و سعی به نفی خود دارند به فصل آخر کتاب « جایگاه و معنی واسطه فیض » رجوع فرمایید در آنجا در یک پاورقی طولانی از صفحه ی 299 به بعد ، فرق کرامت و توحید بحث شده و اینکه اهل کرامت عموماً نفس خود را تقویت می کنند ، ولی امامان معصوم « علیهم السلام» خودشان را هیچ می کنند تا خدا در قلبشان جلوه کند . اهل کرامت با ریاضت های مخصوص نفس ناطقه را تقویت می کنند ، و چون نفس انسان مجرد است اگر از بدن آزاد شد نگاه می کند می بیند در چهارصد کیلومتری چه خبر است ، این به جهت قدرت نفس است. اما امام معصوم «علیه السلام» از حق خبر می گیرد و لذا باید بین اهل کرامت و اهل توحید تفکیک قائل شد . اهل توحید صحنه های بزرگ تاریخ توحیدی را شکل می دهند هم اکنون یک بسیجی ناب در برزخ از اهل کرامت خیلی جلوتر است . حضرت امام خمنیی « رحمه الله علیه» و علامه طباطبایی « رحمه الله علیه» و آیت الله بهجت « رحمه الله علیه» اهل توحیداند ، هر چند اگر خداوند مصلحت بداند کرامت هایی نیز از طریق آنها اظهار می شود . شنیده اید فلان مرد خدا که خیلی هم به مردم کمک می کرد مثلاً یک انجیر می داده طرف می خورده خوب می شده است ، در برزخ گفته به جهت توجه به کرامت ها عقب افتادم .
در مورد جنینان شیعه که در خدمت امامان « علیهم السلام » بوده اند به طرح چند روایت بسنده می کنیم :
از سعد اسکاف هست که نزد ابی جعفر امام باقر « علیه السلام » رفتم و اجازه شرفیابی خواستم ، مواجه شدم با کاروان هایی از شتر که در پشت در صف کشیده بودند و با صداهایی بلند نیز مواجه شدم ، در آن هنگام قومی عمامه بر سر از در بیرون شدند مانند هندوها . گفت : من نزد امام « علیه السلام » رفتم و گفتم : یابن رسول الله ؛ امروز دیر اجازه فرمودید و من مردمی را دیدم بیرون شدند عمامه بر سر و ناشناس . فرمود : ای سعد می دانی اینها چه کسانی بودند ؟ گفتم : نه . فرمودند : « هم کیشان تو از طایفه ی جن بودند ، می آیند مسائل حلال و حرام و احکام دین خود را از ما می پرسند » (44)
از عمار سجستانی است که گفت : من جهت شرفیابی نزد امام ششم « علیه السلام » نیاز به اذن گرفتن نداشتم ، در منی یک شبانه روز در چادر او نشستم ، و اجازه دادند به جوانانی مانند مردان هندی که به حضورشان برسند . عیسی شلقان بیرون آمد و ما از او اجازه ی شرفیابی در محضر امام را خواستیم ، به من اجازه دادند . می گوید : به من فرمودند : ای اباعاصم از چه موقع آمدی ؟ گفتم : پیش از آنها که نزد تو آمدند و ندیدم بیرون روند ، فرمودند : آنها قومی از جنینان بودند ، مسائل خود را پرسیدند و رفتند . (45)
سدیر صیرفی گوید : امام پنجم « علیه السلام » حوائجی در مدینه داشتند به من سفارش فرمودند . در این میان که در دره روحاء بر شترم سوار بودم ناگاه دیدم یک آدمی جامه اش را به خود می پیچید ، گوید برای او ایستادم و پنداشتم تشنه است و قمقمه را به او دادم ، گفت : نیازی بدان ندارم و نامه ای که گِلِ مُهرش تَر بود به من داد ، نگاه کردم مُهر امام « علیه السلام » را داشت . گفتم چه وقت حضور نامه نویس بودی ؟ گفت : هم اکنون . و دیدم در نامه کارهایی است که به من فرموده ، نگاه برگرداندم و کسی را ندیدم . گوید : امام « علیه السلام » آمد و دیدارش کردم و گفتمش قربانت ؛ مردی نامه ای با گِل تَر برایم آورد . فرمودند : کار شتابانه ای که داشته باشیم یکی از آن جنینان را به دنبالش می فرستیم . (46)
به سندی از سعد اسکاف که از ابی جعفر « علیه السلام » با یاران خود اجازه ی شرفیابی خواستیم و ناگاه هشت تن که گویا از یک پدر و مادرند و جامه ی زرابی و قباهای طاقی و عمامه های زرد دارند ، وارد شدند و زود بیرون آمدند . به من فرمودند : ای سعد ! آنها را دیدی ؟ گفتم : آری قربانت ؛ اینان چه کسانی بودند ؟ فرمودند : برادران جنی شما ، آمده بودند از حلال و حرام خود پرسش کنند ، چنانچه شما بپرسید درباره ی آنها .
گفتم : قربانت برای شما نمایان شوند ؟ فرمودند : آری . (47)
جابر ابن عبدالله انصاری می گوید که سه روز را از مدینه از خدمت امام صادق «علیه السلام» دور شده بودم که یک مرتبه دیدم آدم بلند قدی با چهره ای زرد رنگ ، نامه ای از امام صادق « علیه السلام » به دستم داد . نگاه کردم دیدم هنوز جای مُهر نامه مرطوب است ، که به من دستور داده اند . از ماجرا پرسیدم گفت : همین حالا حضرت این نامه را به من دادند . گفتم : تو چطوری این همه راه را طی کردی ؟ گفت من از جنینان هستم . (48)
سوال : در فیلم سفر به ماوراء جادوگر ساکت کشور غنا برای مدتی در میان زمین و هوا می ایستاد، این کار چگونه انجام می شود ؟
جواب : اگر در آن فیلم دقت می کردید آن آقا از صبح تا عصر کنار رودخانه بود و همین طور بر رودخانه و آب آن متمرکز شد . بعد دور خود آتش روشن کرد و در وسط حلقه ای از آتش قرار گرفت و آرام آرام از سطح زمین بالا رفت . علتش آن است که آب برای خود مدبری دارد که در اصطلاح فلسفه به آن عقول عرضیه می گویند . هر چیزی مدبر مخصوص به خود را دارد که در حکم نفس برای آن موجود است ، همان طور که گیاه توسط نفس نباتی تدبیر می شود ، یک بلور در معدن نیز توسط مدبر خود تدبیر می شود و به آن صورت منظمی که شما می بینید در می آید . آب هم مدبر دارد و نحوه ی حضور آب در عالم را تدبیر می کند ، مدبر آب ؛ وقتی آب حرارت ببیند آن را بالا می برد . جادوگر غنایی در اثر تمرکز طولانی با مدبر آب ارتباط برقرار کرد و یک نحوه اتحاد با آن در خود پدید آورد ، در آن حالت ، همان طور که آتش آب را بالا می برد ، او را نیز بالا برد . کار جالبی است ولی بسیار پوچ است ، چون بالاخره پس از مدتی پایین افتاد . در حالی که اگر همین تمرکز را به نور شریعت نسبت به پروردگار خود پیدا کرده بود ، چه برکاتی که نصیب او نمی شد . چیزی که شما در مناجات شعبانیه از خدا می خواهید که « الهی هب لی کمال الانقطاع الیک » ؛ خدایا نهایت جدایی از غیر و اتصال به خودت را به من عطا کن ، خیلی فرق می کند با امثال کارهایی که آن جادوگر کرد .
سوال : آیا افرادی که در سطح بالای سیر و سلوک هستند می توانند اسرار درون انسان را بخوانند ؟
جواب : نه ، نمی توانند ، اسرار انسان ها پیش خداست بعضی از اسرار انسان را ملائکه هم نمی توانند بخوانند ، فقط پیش خود خدا است .
بله اگر خدا مصلحت دید که مرا هدایت کند به اندازه ای که برای هدایت من موثر است بعضی از آن اسرار را در اختیار انسان های الهی قرار می دهد ، آن هم فقط برای این است که مرا هدایت کنند .
...
ادامه دارد.

پی نوشت‌ها:

38) « نگرشی بر مقاله ی بسط و قبض تئوریک شریعت » ، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی ، ص 192
39)
سوره ی صافات ، آیه ی 164
40)
سوره ی بقره ، آیه ی 30
41)
سوره ی بقره ، آیات 32 و 31
42)
برای بررسی این موضوع می توانید به کتاب « هدف حیات زمینی آدم » همین نویسنده رجوع کنید .
43)
سوره ی زخرف ، آیه ی 36
44)
عن سعد الا سکاف قال : اتیت ابا جعفر « علیه السلام»ارید الاذن علیه فاذا رحال ابل علی الباب مصفوفه و اذا الاصوات قدار تفعت ثم خرج قوم معتمین بالعمائم یشبهون الزط قال فدخلت علی ابی جعفر « علیه السلام»فقلت جعلت فداک ابطا اذنک علی الیوم و رایت قوما خرجوا علی معتمین بالعمائم فانکرتهم فقال او تدری من اولئک یا سعد قال : قلت : لا قال فقال اولئک اخواتکم من الجن یاتونا فیسالونا عن حلالهم و حرامهم و معالم دینهم ( الکافی ، ج 1 ، ص 395 )
45)
عن عمار السجستانی قال کنت لا استاذن علیه یعنی ابا عبدالله « علیه السلام»فجئت ذات یوم و لیله فجلست فی فسطاطه بمنی قال فاستوذن لشباب کانهم رجال الزط فخرج عیسی شلقان فذکرنا له فاذن لی قال فقال لی یا ابا عاصم متی جئت قلت قبل اولئک الذین دخلوا علیک و ما رایتهم خرجوا قال اولئک قوم من الجن فسالوا عن مسائلهم ثم ذهبوا ( بحارالانوار ، ج 60 ، ص 102 )
46)
عن سدیر الصیر فی قال اوصانی ابوجعفر « علیه السلام»بحوائج له بالمدینه فبینا انا فی فج الروحاء علی راحلتی اذا انسان یلوی بثوبه قال فقمت له و ظننت انه عطشان فناولته الاداوه فقال لا حاجه لی بها و ناولنی کتاباً طینه رطب فنظرت الی الخاتم فاذا خاتم ابی جعفر « علیه السلام»فقلت له متی عهدک بصاحب الکتاب قال الساعه قال فاذا فیه اشیاء یامرنی بها قال ثم التفت فاذا لیس عندی احد قال فقدم ابوجعفر « علیه السلام»فلقیته فقلت له جعلت فداک رجل اتانی بکتاب و طینه رطب فقال اذا عجل بنا امر ارسلت بعضهم یعنی الجن و فی روایه اخری انا اهل البیت اعطینا اعوانا من الجن اذا عجلت بنا الحاجه بعثناهم فیها ( بحار الانوار ، ج 60 ، ص 102)
47)
عن سعد الاسکاف قال : طلبت الاذن علی ابی جعفر « علیه السلام»مع اصحاب لنا لندخل علیه فاذا ثمانیه نفر کانهم من اب و ام علیهم ثیاب زرابی و اقبیه طاقیه و عمائم صفر دخلوا فما احتسبوا حتی خرجوا فقال لی یا سعد رایتهم قلت نعم جعلت فداک من هولاء قال اخواتکم من الجن اتونا یستفتونا فی حلالهم و حرامهم کما تاتونا و تستفتونا فی حلالکم و حرامکم فقلت جعلت فداک و یظهرون لکم قال نعم ( همان ، ص 103 )
48)
عزیزان عنایت داشته باشند ، فرق است بین اینکه پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» و یا ائمه ی «علیهم السلام»بخواهند با جنینان حشر و نشر داشته باشند ، با اینکه جنینان بیایند در خدمت امام . آری ؛ هیچ وقت نه تنها پیامبر و امام « علیه السلام»طالب چنین ارتباطی نمی باشند ، ولی این که جنینان بیایند خدمت آنها و از آنها استفاده کنند و یا به آنها خدمت کنند ، آن اشکال ندارد و موجب سقوط روح آنها در حد مرتبه ی وجودی جنینان نخواهد شد .

منبع: کتاب « جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم »

  
سه شنبه 30/6/1389 - 20:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته