• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 190
تعداد نظرات : 88
زمان آخرین مطلب : 4297روز قبل
دانستنی های علمی

اهمیت دشمن شناسى

شناخت دشمن از ضروریات اولیه هر مبارزه است و از طریق آن مى توان بقاى خود و جامعه را تضمین کرد. در طول تاریخ جوامع, تمام شکست ها ناشى از بى توجه اى به دشمن بوده است.

امروز, قدرت هاى بزرگ با ایجاد سازمان ها و تشکیلات اطلاعاتى و جاسوسى و اختصاص بودجه هاى کلان براى این مراکز, تلاش مى کنند تا دشمنان بالقوه و بالفعل خود را شناسایى کنند و قبل از آنکه نقشه دشمنان کارساز شود آن ها را درهم شکنند. این تشکیلات در تصمیم گیرى و برنامه ریزىهاى اساسى این دولت ها نقش مهمى دارند.

در مکتب رهایى بخش اسلام نیز درباره شناخت دشمن, توصیه هاى فراوان شده است.

دشمن شناسى در روایات

همچنین درباره لزوم شناخت دشمن احادیث فراوانى از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(علیهم السلام) وجود دارد که به پاره اى از آن ها اشاره مى کنیم:

پیامبر(ص) درباره ضرورت شناخت دشمن مى فرماید:

((إلا و ان إعقل الناس عبد عرف ربه فإطاعه و عرف عدوه فعصاه))

آگاه باشید, عاقل ترین مردم کسى است که خدایش را بشناسد و از او پیروى کند, و دشمن را نیز بشناسد و آنگاه نافرمانیش نماید

در حدیثى دیگر پیامبر(ص) مى فرماید:

((مردم اگر به ده چیز شناخت پیدا کنند, سعادت دنیا و آخرتشان تإمین است, که یکى از آن امور شناخت ابلیس و یاورانش مى باشد.))

ویژه نامه پیام حوزه شماره ٢٨ و ٢٩

چهارشنبه 2/9/1390 - 10:25
دانستنی های علمی

 

سلام ... نایت اسکین 

مطلبمو با یه سوال شروع میکنم ...نایت اسکین 

چه کار کنیم که از زلزله و میکروب و ویروس محفوظ بمانیم ؟نایت اسکین

خب ... جواب اینه که باید قدرت دفاعی و مقابله با حوادث و آفات را داشته باشیم تا این حوادث به ما زیان نیرسونن .

بنابراین تهاجمات ناگوار و زیانبار نباید موجب نگرانی و دلهره بشه... آنچه که اضطراب آور و نگران کننده است این است که انسان در مقابل این تهاجمات از قدرت دفاعی کامل برخوردار نباشه ... تهاجم فرهنگی هم یکی از این تهاجماته و از این قانون مستثنا نیست ...

خب حالا یه سوال دیگه اینجا بوجود میاد که چیکار کنیم که تهاجمات  فرهنگی نتونه به فرهنگ ما آسیب وارد کنه ؟

راه اول :نایت اسکین 

اعتقادی که خودمون به خدا داریم رو گسترش بدیم و به کسایی که نمیدونن یاد بدیم تا شک و شوک برطرف بشه تا جامعه مون از لحاظ اعتقادی غیر قابل لغزش بشه .

راه دوم :نایت اسکین 

باید با همه ی عواملی که عقیده و باورهامون رو متزلزل میکنن و نمیذارن که تبلیغ ما به ثمر برسه و زمینه و گرایش به فرهنگ غرب رو ولو در دراز مدت فراهم میکنه ... مقابله بشه ...!!!

راه سوم :نایت اسکین 

باید با عوامل مستقیم فساد شدیدا برخورد بشه ...!!! البته در صورتی که جنبه ی انتقاد و پذیرش حرف حق رو نداشته باشه هاااااا !!!!

       و بالاخره امر به معروف و نهی از منکر رو از یاد نبریم که عزت اسلام و حیات مسلمین بدان وابسته است.  

منبع :خودم نوشته م ...نایت اسکین

چهارشنبه 2/9/1390 - 10:24
خانواده

تقدیم به اونایی که نشنیدن و یاداوری واسه اونایی که شنیدن:

عصر یک جمعه ی دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه ی باران نرسیده است؟
وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است
و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد،
زمین مرد، زمین مرد ،
خداوند گواه است،دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،
برسد کاش صدایم به صدایی…
…عصر این جمعه ی دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،
تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی ست زجنس غم و ماتم،
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته، در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!
که به جای نم شبنم
بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.
نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه!
بیا
صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،
آجرک الله!
عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت
دل من بال کبوتر شده
خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری
روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
زیر رکابت
ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد،
قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد…
تو کجایی؟
تو کجایی؟
شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی…=»

چهارشنبه 2/9/1390 - 10:21
دانستنی های علمی

اینه  که دشمن یه هجوم جانانه به سمت فکر و اعتقاد و اخلاق ... و ... و ... ما برداره ... که چیکار کنه ؟ که باور ها و اعتقادات و اخلاق ما و مردممون رو متلاشی کنه یا حداقل یه کمی از کار بندازتش ... !!انصافا به این میگن جنگ هاااا ... !! البته این شبیخون شیوه های کارشناسی شده خودش رو هم داره . در واقع جنگی تمام عیار نه با تسلیحات نظامی بلکه با موضاعات فرهنگی ...

این دشمنای فلک زده ی بیچارمون هم دلشون خوشه هاااا ....؟؟؟!!!!! فکر میکنن ما ایرونیا راهو باز گذاشتیم که بیان یه باری  هر چی اخلاق و اعتقاد و باور داریم ببرن ؟ عمرا... (( البته این پاراگراف برای همه صدق نمیکنه، چون خیلیا ، خیلی راحت این چیزا روشون تاثیر میذاره... . )) آره ... ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند ...

یاد یه جوک افتادم

چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت آزاد شد که نکات ارزشمندی رو در خصوص سیاست های رسانه ای آمریکا در برداشت ترجمه فارسی جک به شکل زیر است :

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان می بیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف آنها میرود و با سگ درگیر میشود و سرانجام سگ را می کشد . پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و میگوید :

"تو یک قهرمانی " 

فردا در روزنامه ای مینویسند :

" یه نیویورکی شجاع ، جان دختر بچه ای را نجات داد "

آن مرد میگوید : من نیویورکی نیستم .

فردا در روزنامه های صبح مینویسند :

" یک آمریکایی شجاع ، جان دختر بچه ای را نجات  داد "

آن مرد دوباره میگوید :

اما من آمریکایی نیستم

خب پس تو کجایی هستی ؟

من ایرانی هستم

فردای آنروز در روزنامه ها اینگونه مینویسند :

یک تندروی مسلمان ، سگ بی گناه آمریکایی را کشت ...

یا علی

سه شنبه 1/9/1390 - 18:28
طنز و سرگرمی
اهل دانشگاهم

روزگارم خوش نیست

ژتوئی دارم

خرده عقلی

سر سوزن شوقی

اوستادی دارم

بهتر از شمر و یزید

و اتاقی که همین نزدیکی است، نیست آن کوه بلند

و دوستانی همچون من مشروط

اهل دانشگاهم،

پیشه ام گپ زدن است

گاهگاهی هم می نویسم تکلیف

می سپارم به شما تا به کمک...چه خیالی

چه خیالی

می دانم گپ زدن بیهوده است

خوب می دانم دانشم کم عمق است

من مسلمانم

قبله ام آموزش

جانمازم جزوه

مهرم میز

مشتق از پنجره ها می گیرم

همه ذرات مخم متبلور شده است

درسهایم را وقتی می خوانم

که خروس می کشد خمیازه

مرغ و ماهی در خواب

پدرم پشت سه ترم مشروطی پی در پی اخراج شد

پدرم وقتی رفت

همه پاسبانها استاد شدند

اوستاد از من پرسید

تو چقدر نمره ز من می خواهی

من از او پرسیدم دل خوش سیری چند

پدرم اوستاتیک را از بر بود

و کوییز هم می داد

گپ هم میزد

خط خوبی هم داشت

خوب یادم هست

مدرسه ما باغ آزادی بود

درس ها را آنروز حفظ می کردیم در خواب

امتحان چیزی بود مثل آب خوردن

درس بی سرزنش می خواندیم

نمره بی خواهش می آوردیم

تا معلم پارازیت می انداخت

همه عشق می کردیم

کم کمک دور شدم از آنجا

بار خود را بستم

عاقبت رفتم در دانشگاه

به محیط خشن آموزش

من به دیدار کسی رفتم در آموزش

رفتم چیز ها دیدم در دانشگاه

من گدایی دیدم آخر ترم

دم دانشگاه پشتک می زد

اوستادی دیدم

نمره اش را می کرد حراج

اتوبوسی دیدم

یک عدد صندلی خالی داشت

من کسی را دیدم

از دیدن یک نمره ده

دم دانشکده پشتک می زد

شاعری را دیدم

هنگام خطاب

به بشر می گفت سبو

و اسید نیتریک را جای می می نوشید

سوله ای را دیدم

در آن سر دشت

سلفی نزدیک چمن

نشئه ای را دیدم عاشق علم مواد

اتوبوس پر دانشجو بود

و چه سنگین می رفت

پله هایی که به دیفرانسیل گل می رفت

پله هایی که به نابودی عشق

پله هایی که به تالار آناتومی میرفت

همه جا پیدا بود

همه جا را دیدم

سفر سبز چمن تا کوکو

بارش اشک پس از نمره تک

جنگ آموزش با دانشجو

جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا

جنگ نقلیه با جمعیت دانشجویان

فتح یک ترم به دست ترمیم

حذف یک نمره به فرمانده ی کامپیوتر

حمله جمعیت خسته به یک راس اتوبوس

چه کسی از روزنه پنجره می گفت: کمک

حمله درس به مخ

قتل یک نمره به دست استاد

قتل یک لبخند در آخر ترم همه جا پیدا بود

اهل دانشگاهم اما

نیستم دانشجو

کارت من گم شده است

من به مشروط شدن نزدیکم

چقدر مضطربم

آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان

نبضشان را می گیرم

هذیان هایشان را می فهمم

پر از مقیاسم

تا بخواهی فرمول تا بخواهی قانون

تا بخواهی اعداد

من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم

و به یک نمره نا قابل ده خشنودم

و به لیسانس قناعت دارم

من نمی خندم

اگر موی سرم می ریزد

هر کجا هستم باشم سوبسید جای من است

تریا نقلیه دانشگاه از آن من است

چه اهمیت دارد گاه اگر می رود خار بی نظمی ها

من نمی دانم که چرا می گویند

برق یک رشته خوب است و معدن بالعکس

کشف معدن چه کم از رشته قدرت دارد

مغز هارا باید شست

جور دیگر باید اندیشید

رختها را بکنیم

پی ورزش برویم

سوله در یک قدمی است

و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است

و نترسیم از حذف و

بدانیم اگر حذف نبود

همه می افتادیم

و بدانیم که اگر سلف نبود

همگی می مردیم

و بدانیم که اگر نقلیه یک روز تعطیل شود

همگی می مانیم

بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم

و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم

و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود

و نخواهیم مگس از تریا برود بیرون

کار ما نیست شناسایی فرمول غذا

کار ما شاید این است

که در حسرت یک صندلی خالی

پیوسته مشتاق باشیم

کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها

کار ما شاید اینست

که در مرکز پانچ

پی اصلاح ارور ها باشی .

((کوفته تبریزی))

((با اجازه از سهراب))

سه شنبه 1/9/1390 - 10:12
کامپیوتر و اینترنت

اینترنت بدون گوگل یه چیزی کم داره ما آنقدر به  گوگل وابسته شدیم که بدون این جستجوگر به سختی میتوانیم چیزی را در اینترنت پیدا کنیم . جی میل یکی از ابزار های مهم گوگلاست که مسئولیت حمل نامه های مارو برعهده داره با گوگل ارث میتونیم در تمام نقاط زمین و حتی سیارات دیگر به گشت و گذار بپردازیم . با گوگل پیکاسا تصاویرمان را به اشتراک میگذاریم یا سیستم وبلاگ گوگل میتونیم وبلاگ بنویسیم ...

میخواهد تمام اینترنت را تحت پوشش قرار دهد میخواهد همه فقط با او جستجو کنند . با او ایمیل بفرستند .  او چت کنند . با او دنیا را ببینند .

 گوگلهمیشه ادعا کرده که مستقله و فقط به منافع کاربرانش فکر میکنه . اون همیشه گفته  که دوست تمام کاربرلن اینترنته . ولی حالا خیلی ها به این حرف ها شک کرده اند.چون فهمیده اند  گوگل جاسوس است .

در زمان ریاست جرج بوش او قانونی تصویب شد که دولت امریکا میتونه تمام اطاعات رو در آمریکا کنترل کنه. از آن زمان تمام اطلاعات ایمیل ها ... تلفن ها ... چت ها ... و ... توسط سازمان جاسوسی آمریکا کنترل میشد .

  گوگل با سازمان جاسوسی آمریکا همکاری میکند تا کسانی که با آمریکا همکاری میکند تا کسانی که با آمریکا مخالفت میکنند . از بین بروند . برای همین هم است که کشور هایی مثه چین   گوگل را فیلتر می کنند.

سه شنبه 1/9/1390 - 10:5
اخلاق

موضوع شاید در ابتدا خیلی ساده و تکراری جلوه کند، اما باور کنید چنین نیست .

مساله فاصله ای است که میان قران و مخاطبانش افتاده است. خیلی ساده، صادقانه و صریح به خودتان و اطرافیانتان نگاه کنید، واقعا قران در میان زندگیمان حضور ندارد. چرا؟ چرا هیچکس احساس نمی کند که قران برای اوست. آورده شده است تا او بخواند و بداند.

با دقت به اطرافیانتان نگاه کنید! چقدر از معیار یک مسلمان خوب بودن، آشنایی درست علمی و مستقیم با متن قران است؟امروز حتی در میان قشر تحصیلکرده ما و از میان این جمع مسائل مربوط به مذهب و رابطه خدا و انسان دغدغه های فکری بیشتری دارند و حساسیت نشان می دهند، کمتر می توان کسی را پیدا کرد که نه به عنوان بهترین راه برای یافتن پاسخ بلکه حتی به عنوان یک راه در کنار راههای دیگر و به عنوان یک کتاب در کنار کتب دیگر به مطالعه قران بپردازند و آن را به عنوان یک کتاب حتی برای یک بار هم که شده مطالعه کنند.

تقریبا همه کسانی که با آن ها این حرف ها را در میان گذاشتم و پاسخی برای آن می خواستم پس از اندکی سکوت و کند و کاو در گوشه کنار ذهنشان جوابی که می یافتند این بود که ((فهم قران مشکلتر از آن است که ما با دست زدن به مطالعه مستقیم آن چیزی عایدمان شود )) گویی این احساس در ناخود آگاه آنها از نمی دانم کی ! پدید آمده بود. و گاهی این باور چنان در اعماق سخن و نگاهشان دیده می شد که خود نیز باور می کردم ! اما به قران که باز می گشتم و از خدا که پاسخ می شنیدم این باورها را جز طفره رفتن از حقیقت نمی یافتم.

به قران که روی می آوردم و می خواندم و می دیدم که همه این کلمات برای من است، منم مخاطب مستقیم خدا. مگر رسول خدا محمد (ص) پس از نزول ایات قران انرا برای افراد خاصی قرائت می کرده است و دیگری به این بهانه که از قران و تدبر و اندیشیدن در آیات آن روی گردانده مورد ستایش خدا و پیامبرش قرار گرفته است؟؟

نمی خواهم بگویم فهم قران و درک عمیق قران بسیار ساده است و به سهولت فراهم می شود اما می گویم هرکس باید تا نهایت حدی که می تواند در فهمش کوشش کندویا لا اقل برای یک بار هم که شده بطور کامل مطالعه اش کند.

باز هم به اطراف خود نگاه کنید . امروز در جامعه ما ویا در میان نسل اهل مطالعه و فکر ما کم نیستند کسانی که ساعت های متمادی برای خواندن رمانی از فلان نویسنده که در گوشه ای دور، در نمی دانم کجای این کره زمین زندگی می کند، وقت می گذارند در حالی که شاید هیچ تجانسی از لحاظ روحی و فکری با او نداشته باشد. برای شنیدن و دیدن برنامه های تلویزیونی که در گوشه و کنار جهان ساخته می شوند ساعت های زیادی که وقت گذاشته نمی شود. برای دیدن فیلم فلان کارگردان و دیدن بازی خوب فلان هنر پیشه مشهور روزهای متمادی انتظار می کشیم و پی گیری می کنیم....

اما برای شنیدن سخن کسی که آفریدگار ماست چقدر بی رغبتیم ....

می خواهم این را بگویم که چرا حتی تو ای جوینده رمز و رازهای پر پیچ و خم حیات فراموش کرده ای که آفریدگار حیات در کتابی به نام قران تو را مخاطب قرار داده است و با تو سخن گفته است.

کاش باور می کردیم که قران سخن همان کسی است جهان را و انسان را با همه عظمتش آفریده است آنگاه می توانستیم عشق را هنر را طبیعت را انسان را زیستن و حیات را چه می گویم. همه چیز را آنگونه که آفریدگارش آفریده است بفهمیم آنچنان که هستند!بی شک آنروز دیگر نگاهمان به قران سرد نخواهد بود.

سخن به درازا کشید . احسنت و آفرین بر کسانی که این مطلب را تا آخر خواندند.

 منابع و مواخذ: نشریه دانشجویی همدلی

دوشنبه 30/8/1390 - 19:39
اخلاق

 

 

راستش را به مانگفته اند یا لااقل همه راست را به ما نگفته اند.

گفتند: تو که بیایی خون به پا می کنی، جوی خون به راه می اندازی، از کشته پشته می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.

ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به تو عشق می ورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم. عشق تو با سرشتمان عجین شده بود و آمدنت، طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.

اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی می شود جهان وقتی تو بیایی.

همه پیش از آنکه نگاه مهر گستر دست های عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.

آری، برای اینکه گلها و نهال ها رشد کنند، باید علف های هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.

آری، برای اینکه مظلومان تاریخ نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید.

آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، باید سریر ستم آلوده سلطنت را واژگون کرد و به دست نابودی سپرد.

و اینها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو برمی آید و تنها با دست تو محقق می شود.

اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه ایست برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی.

آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد.

کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته است چگونه ساحلی است؟!

کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی:

پرندگان در آشیانه های خود جشن می گیرند و ماهیان دریاها شادمان می شوند و چشمه ساران می جوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه می کند1.

به ما نگفته اند که وقتی تو بیایی:

دل های بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت می کنی و عدالت بر همه جا دامن می گسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ریشه کن می کند و خوی ستمگری و درندگی را محو می سازد و طوق ذلت بردگی را از گردن خلایق بر می دارد2.

به ما نگفته اند وقتی که تو بیایی:

ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند، آسمان بارانش را فرو می فرستد، زمین، گیاهان خود را می رویاند... و زندگان آرزو می کنند که کاش مردگان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را می دیدند و می دیدند که خدا چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو می فرستد3.

به ما نگفتند وقتی که تو بیایی:

همه امت به آغوش تو پناه می آورند همانند زنبوران عسل به ملکه خویش.

و تو عدالت را آنچنان که باید و شاید در پهنه جهان می گستری و خفته ای را بیدار نمی کنی و خونی را نمی ریزی4.

به ما نگفته اند که وقتی تو بیایی هیچ کس فقیر نمی ماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می گردند و پیدا نمی کنند مال را به هر که عرضه می کنند، می گوید: بی نیازم.

ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی!

ما بی آنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم، تو را دوست داشتیم و می داریم و به تو عشق می ورزیم.

که عشق تو با سرشت ها عجین شده بود و آمدنت طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.

ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.

کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد            هر که اقرار به این حسن خداداد نکرد

________

پی نوشت ها:

1-ینابیع الموعوده، ج2، ص136

2- بحارالانوار، ج 51، ص 75.

3- بحارالانوار، ج 51، ص104.

4- منتخب الاثر، ص 478.

دوشنبه 30/8/1390 - 10:47
شعر و قطعات ادبی

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد !

نمی خواهم بدانم کوزه گر

از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم

سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی

گستاخ و بازیگوش

و او یک ریز پی در پی

دم گرم گلوی خویش را اندر

گلویم سخت بفشارد.

وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.

بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را...

شنبه 19/6/1390 - 10:25
شعر و قطعات ادبی
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم     چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم 
فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم       همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم

غم دلدار فكنده است به جانم، شررى       كـــه بـــه جــــان آمدم و شهره بازار شدم

درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز        كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

جــــامــه زهد و ریا كَندم و بر تن كردم       خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم

واعـــظ شهــر كــه از پند خود آزارم داد       از دم رنــــد مــــى‏آلــــوده مــــَددكار شدم

بگـــذاریــــد كــــه از بتكــده یادى بكنم       مـــن كـــه با دستِ بت میكده، بیدار شدم 


 
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی 
تو طبیب دل مایی ز چه بیمار شدی

تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان 
دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر 
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی 
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست 
امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی 
دم عیسی مسیح از تو دیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم 
ببریدی ز همه خلق و به خلق یار شدی
پنج شنبه 3/6/1390 - 12:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته