چشمانت را ببند!!!
بستی؟؟؟
حالا به آرامی باز کن..
شاید به اندازه ی چند ثانیه هم طول نکشیده باشد!
آری؛کوتاه است.
درست همانند گذر عمر ما!
بیش از نیمی از سال گذشت...
از نوروزی که با هزار نور امید وارد خانه هایمان شده بود،
تا پاییزی که چند وقت پیش به استقبالش رفیتم،
همانند همان پلک برهم زدن گذشت!
و زندگی یعنی همین گذرعمرو ثانیه هایی که هیچ گاه به عقب باز نمی گردند!
آیا همانی شدیم که باید می شدیم؟؟؟
آیا؟؟؟
آیا؟؟؟
چند دقیقه ذهنمان را روی این سئوال ها متمرکز کنیم...
موفق شدیم به قول هایی که به خودمان و خدا و همه دادیم عمل کنیم؟
در این نیمه اول سال که همانند یک پلک بر هم زدن گذشت،با خود و زندگیمان چه کردیم؟؟؟
در جواب سئوال هایمان به نتیجه مطلوبی رسیدیم!؟
اگر جواب این سئوالات دل پسند نبود و نتیجه ای ناامید کننده در پی داشت...
اصلا ناامیدی چرا ! ؟؟؟
باید امیدوارانه به ادامه ی این راه پر تلاطم زندگی بنگریم.
و این جمله ایست که اگر هر انسانی آن را مرتب در ذهن خود تکرار کند،
هیچ گاه زمانی فرا نمی رسد که بخواهد افسوس لحظه های از دست رفته ی زندگی و عمر گذر کرده ی خود را بخورد.
پس دست ها را روی پاهایمان بگذاریم ، یا علی بگوییم و بلند شویم و با عزمی راسخ به سوی آینده حرکت کنیم
چرا که هنوز هم برای هیچ چیز دیر نیست!