وقتی دلم می گیره جایی بهتر از حرم آقا برای رسیدن به آرامش پیدا نمی کنم...
اما این بار غمِ دلم یه مدل دیگست... نیمه شبِ دیشب ، رفتم
محضر امام رضا (ع)برای عرض تسلیت، قصد رفتن نداشتم اما چشم تا باز کردم
تو سیل جمعیتی سیاه پوش بودم ... باورم نمی شد...
سنگین قدم بر می داشتم، صحبت های اطرافیانو می شنیدمو اما گوش شنیدن نداشتم.
از سر شب حال دیگه ای داشتم... این حالو عاشق خدا به دلم انداخت،برای همون 15شب جمعه قبلی که کربلا بوده...
بعد از عرض سلام و تسلیت به امام،زیاد حاشیه نرفتم چون دلم چیز دیگه ای می خواست...کربلا...آره همون حسرتی که به دلم بوده و هست...
خدایا چرا اینقدر زیارت کربلا دور از ذهنمه؟؟؟
چرا همیشه بعید می دونم این سفر نصیبم بشه؟؟؟
نه به خاطر اسباب مادی که به چشم بهم زدنی مهیاست،اما...
عاشق خدا، قاصدک و همه دوستانی که مشرف شدن کربلا...خوش به سعادتتون ،
اما می گم اگه این حسرت همیشه به دلم بمونه!!!
اگه آقا نخواد هیچ وقت منو ببینه !!!
تا بحال اینقد بی تاب حسین نشده بودم ،بدی و خوبی حالم رو
نمی دونم ولی طاقت ایستادن نداشتم ... گریه امانمو بریده بود...ادب زیارتو
رعایت نکردم یعنی نمی تونستم رو پا بایستم نشستم...تو حرم امام رضا
با جدشون امام حسین درد دل کردم...گفتم :آقا جون فدات شم ببین حالمو...
خودت می دونی که دلم فقط کربلا می خواد... نه فقط برای خودم،برای همه
آرزومندا،
نمی طلبی آقا... اصلا من بدم آره خیلی بدم ولی مگه بدها دل ندارن؟!
یعنی می شه منم یه روز کنار شش گوشه ات ...
نمی دونم این مداحی با صدای کدوم بزرگواره، اما دیشب خوب یادم بود و ذکر دل و زبونم فقط همین بود...
کربلا...کربلا...اللهم ارزقنا
دلم می خواد پر بزنم،بیام به کربلات حسین.... بیام به بین الحرمین ... بشم منم فدات حسین.
دلم دوباره پر زده به سوی بین الحرمین... گاهی دلم می گه خدا، گاهی می گه حسین حسین ...
چیکار کنم عقده شده ... دلم یه کربلا می خواد...
دلم می خواد کبوتری باشم بهم دونه بدی، یه گوشه ای از حرمت آقا بهم لونه بدی...
به دل می گم غصه نخور،یه روزی کربلا می ری... حاجتتو یه روزی از بی بی زینب می گیری ...
اگه یه روز خودمو تو کربلا ببینم چیزی شبیه معجزست برام...