بررسي شخصيتهاي داستان
نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که به جز يک نفر که همان فضل بن علي باشد، هيچکدام شناخته شده نيستند و به گفتههاي آنان نميتوان استناد کرد.
علي بن فاضل که شاهد اصلي ماجرا و مدعي رفتن به جزيرهي خضرا و... است، جز به همين خبر شناخته شده نيست و رجاليون هيچ ذکري از او به ميان نياوردهاند، با آن که شخصيتهايي چون علامه حلي و ابن داود (صاحب کتاب رجال ابن داود که تأليف کتابش در سال 707 ه.ق به پايان رسيده است) که معاصر و يا نزديک به زمان نقل داستان بودهاند، هيچ نامي از علي بن فاضل به ميان نياوردهاند، حال آن که خبر جنجالي او که علاوه بر جنبههاي حساس کلامي، داراي ابعاد فقهي نيز هست، طبيعتاً ميبايستي انعکاس گستردهاي در محافل علمي و ديني آن زمان داشته باشد.
خلاصهي سخن اينکه، اين خبر از نظر سند نه تنها ضعيف است، بلکه بايد گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متأخرين به ويژه پس از علامه مجلسي قدس سره هيچ مستند ديگري ندارد. بديهي است که چنين نقلهايي موجب ارزش و اعتبار خبر نميشود.
مهدويت در مغرب اسلامي و اندلس
از آن چه تا کنون گفته شد، به روشني در مييابيم که سرزمين مغرب و اندلس، به دلايل مختلف، زمينه مناسبي براي طرح موضوع مهدويّت داشتهاند. اين دلايل را ميتوان بدين شکل خلاصه کرد:
سرزمين مغرب و شمال آفريقا، به دليل آن که از مرکز عالم اسلام دوربودند، زمينه مناسبي براي رشد تفکّر و حرکتها عليه حکومتمرکزي بوده است.
از عمدهترين حرکتها در آن سرزمين، حرکتهاي مبتني بر تفکّرشيعي بوده است که همواره با بنياميه و بني عباس درگير بودهاند.
تفکّر مهدويّت و تکيه بر ظهور مصلح فاطمي (از نسل فاطمه زهرا(س))از جمله موضوعاتي بوده که در آن سامان تبليغ ميشده است و کسانيمدعي مهدويّت ميشدهاند.
حکومت مقتدر فاطمي - که مبتني بر تفکّرات شيعي اسماعيلي بوده -به صورت گستردهاي تفکّر مهدويّت را نشر داده است.
نيز توجّه به تاريخ مغرب اسلامي و اندلس تا قرن هشتم ه. ق، اين نکته را به وضوح مينماياند که تفکّر مهدويّت در آن خِطّه، بسيار نيرومندتر از مشرق اسلامي بوده است و بنيادِ بسياري از نهضتهاي آن سامان بوده است.
با توجّه به مستندات تاريخي ذکر شده و اسناد غير قابل انکار در اين زمينه، ميتوان درباره داستان جزيره خضرا چنين نتيجهگيري کرد که:
الف) امکان دارد علي بن فاضل، خود، به سرزمين اندلس و جزيره خضراء مسافرت کرده باشد و در زمان سفر او در جزيره خضراء نيز حکومتي شيعي و از اَعقاب موحّدان و يا خاندانهاي ديگر شيعي، حاکم بودهاند، ولي علي بن فاضل، مهدي موعودِ موردِ ادعاي آنان را با معتقدات شيعه اثناعشري اشتباه گرفته و به هنگام نقل نيز، عقايد خود را با آن مخلوط کرده است.
چنين تطبيقهاي ناروايي، براي نخستين بار و آخرين بار نبوده است که صورت گرفته، بلکه بسياري از ناقلان، آگاهانه و يا ناآگاهانه، معتقدات خود را با نقلها مخلوط کرده و ميکنند، چنان که در زمان حاضر نيز بسيار مشاهده کرده و يا شنيدهايم که افرادي، موهومات خود را با حقايق مخلوط کرده و چه بسا خود نيز از اين اختلاط بي خبرند!
نگارنده، خود، شاهد جرياناتي بوده که افرادي متديّن و مقدّس ولي ناآگاه، تحت تأثير فريبکاري برخي افراد قرار گرفته و آنان را «باب امام زمان» ميدانستند و اگر کسي منکر آنان ميشد، او را تکفير ميکردند!
طبيعتاً، در زمان وقوع داستان (دهههاي مياني قرن هفتم) و فشارهايي که بر شيعه در مشرق اسلامي آن زمان بوده، نهايت آرزوي يک شيعه، رهايي از آن وضعيت و مشاهده پيروزي شيعه و تفکّر آن در سرزميني هر چند دور دست بوده است.
«علي بن فاضل» نيز که فرد کم اطّلاعي بوده است - و از همين رو گزارشهاي او از سرزمين مصر و سرزمين بربرها و... بسيار مبهم است - با مشاهده سرزميني که در آن حکومتي شيعي قرار دارد، مشعوف و شادمان شده، خصوصاً آن که حکومت را حکومت فرزندان صاحب الأمر تلقّي کرده و مدّعاي آنان را در اين زمينه، کاملاً با عقايد شيعه تلفيق کرده است.
ب) احتمال دارد که علي بن فاضل، خود، به سرزمين اندلس و... سفر نکرده است، بلکه از ديگراني که در آن سرزمينها (جزيره خضراء) تردّد داشتهاند، اخباري را از حکومت مهدي (ابن تومرت) و فرزندان و جانشينان او و يا ديگر حکومتهاي شيعي، شنيده و آرمانهاي خود را با آن چه که شنيده است، تطبيق داده و يا داستاني از سفر خود به جزيره خضراء ساخته است و افرادي نيز که ماجرا را شنيدهاند، مانند علي طيّبي کوفي، افرادي بي اطّلاع از حوادث تاريخي، خصوصاً رخدادهاي مغرب اسلامي بودهاند و از همين رو، آن چه را شنيدهاند، باور کردهاند و بدون هيچ نقدي، به نقل آن پرداختهاند.
حاصل آن که ماجراي جزيره خضراء، مخلوطي از واقعيّات آن زمان است که رنگ شيعه اثنا عشري به آن زده شده و در کتب شيعه راه پيدا کرده است.
در شمارههاي بعدي داستان دوم جزيره خضراء و نيز موضوع مثلث برمودا را ادامه خواهيم داد