محبت و عاطفه
****رفتی و خــــاطره های تــــونشستــه تو خیـــالم بی تــــو من اسیــــر دسـت آرزوهای محـــالـم یــاد من نـــبودی اما،من به یـــاد تــو شکســتم غیــــرتـــو که دوری از من دل به هیچـــکسی نــبستم هم ترانه یـــاد من باش ، بی بهـــانه یـــاد من باش وقــت بیــداری مهـتـاب عاشقـــانه یـــاد من باش اگــــه باشـــی با خیـــالـت میــشه ازحــادثه رد شد میــشه تـــو آتیــش عشـــقـت گر گرفتنــو بلــد شد اگــه دوری اگــه نیســتی نفس فـــــریاد من بــاش تــا ابــــــــد تــا تـــه دنــیــا تا همیـشــــه یـــــاد من باش ****
سه شنبه 20/11/1388 - 15:47
محبت و عاطفه
**قاصدک امشــب بیا حرفــی بزن در میــان بیــتها چــرخی بــزن تــو بیــا و ســازی از نـی سر بـده ایـن دل شــوریده را مـرحـم بـنه قــاصــدک؛ای شــاهد تنـهـاترین تنـهــاییـم همــدم زیباتــرین گـــریـانی و خنــدانیـم هـسـتــیــــــم،...با رفـتـنــت قلــبم شکــســت قاصــدک شــعری شـد و بر دل نــشسـت قاصــــدک یــادآور بــاغ و بــهار بـانـگاهـت شد دوچشمم اشـکــبـــار چشمهایم منــتــظـــــــر در راه تــوسـت شـعـرهایـم خــالی از امضــــای تـــوســـت **
سه شنبه 20/11/1388 - 15:44
محبت و عاطفه
تیک تیک ساعت شده همدم این شبهای من !
می دونم تو رفتی و دیگه نمیای پیش من ...
دلو با خودت ببر به این سفر ... یه راه دور !
بعد تو دل نمی خوام تموم شد اون روزای خوب !
دلمو نرنجونی تو طول راه به ناسزا ...
آخه دل مهربونه ... شکستشم که بی صدا !
می شکنه به آرومی نازک و آسون با یه حرف !
ولی از مهربونی می خند و میگه بخند !
غم هاشو پشت یه لبخند واست پنهون می کنه ...
تا تو شاد بشی بخندی دلش رو خون می کنه !
نمی خواد برنجی از اون آخه طاقت نداره !
غم تو بغضای بارون رو به یادش میاره !!!
دل نخواست برنجی از اون آخه یادش می مونه ...
بغض تو چه آتیشی توی دلش می سوزونه !
نداره توقعی از دل تو این دل من ...
فقط از دلت می خواد نرنجه از غم های من !
غم دل زندون نساخت بخاطر رفتن تو ...
برو تا با رفتنت پایون بگیره ... غم تو !
دوشنبه 19/11/1388 - 20:53
محبت و عاطفه
و چه عاشقانه میگذری از من برای من ...
و چه عاشقانه نمیگذری از من برای من !
و چه عاشقانه مهربانی می کنی بر من ...
و چه عاشقانه نامهربانی می کنی بر من !
و چه عاشقانه می مانی تا باور کنم ماندگاری ...
و چه عاشقانه نمی مانی تا باور کنم عابری !
و چه عاشقانه می گریی بر غصه هایم ...
و چه عاشقانه می خندی بر غصه هایم !
و چه عاشقانه در تضاد عاشقی گرفتار شدی ...
و چه عاشقانه در تضاد عاشقی هنوز هم عاشقی !
دوشنبه 19/11/1388 - 20:44
محبت و عاطفه
می دونم ! می دونم خسته شدی دلت نمیاد که بگی ...
واسه عاشق بودنام شاید که آزرده شدی !
می دونم مثل قدیما دیگه رویات نمی شم ...
دیگه اون دختر رویا توی خوابت نمیشم !
می دونم حسرت دستامو دیگه تو دل نداری ...
بغض خیس گریه هامو دیگه باور نداری !
می دونم دلت نمی خواد دیگه عاشقم باشی ...
واسه این قلب بی پناهم دیگه سرپناه باشی !
همه چی رو می دونم خدا به همراهت باشه ...
قول میدم فقط دعام بدرقه ی راهت باشه !
می دونم ...
دوشنبه 19/11/1388 - 20:41
شعر و قطعات ادبی
به حال چشم تَرم بیقرار میخندم به حال این دل پر از شرار میخندم
نیامدی تو و بدجور حال من خوش نیست عجیب نیست که بیاختیار میخندم
ز سوز آتش این انتظار میپوسم به حال و روز خودم زار زار میخندم
پرندهای که نمکگیر دام و دانه شده پریده است برای چه کار؟ [میخندم]
غزل سرود ز مدح تو بلبلی عاشق به روی شاخهی غم قار قار میخندم
خبر رسیده که آقا غریب افتادی خبر رسیده که من داغدار میخندم؟
خبر رسیده که اشکی نمانده در چشمم? خبر رسیده که در شورهزار میخندم؟
خبر رسیده که یک شهر دور من جمعند؟ خبر رسیده که دیوانهوار میخندم؟
خبر رسیده...؟ رسیده...؟ رسیده آقا جان؟ که عاری از تو به این روزگار میخندم
به خندههای مکرر که گریه میپاشند به این ردیف سمج چند بار میخندم
ز نالههای دلم های های میگریم به اشکهای بسی بیشمار میخندم
اجل حیات مرا سایه سایه میآید به زیر سایهات ای سایهسار میخندم
اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم به روی حلقه و بالای دار میخندم
میان گریهکنان، گریهکنترین چشمم امید دارم و در انتظار... میخندم
دوشنبه 19/11/1388 - 20:37
محبت و عاطفه
می شه بارون شد و صحرا رو عاشق کرد می شه آفتاب شد و فردا رو عاشق کرد توشب هایی که دریا رنگ غم داره می شه ماهی شد و شب ها رو عاشق کرد می شه ماهی شد و دریا رو عاشق کرد آخه بی عشق ، دنیا سوت و کوره دلت توسینه است اما... خیلی دوره اگه دورت شلوغ هم باشه انگار دلت دنبال یه سنگ صبوره درسته عشقه و چشم انتظاری ولی بی عشق بازم بی قراری همه دنیا اگه مال تو باشه بازم حس می کنی چیزی نداری خدا با ما قرار عاشقی بست قراری را که با ما بست نشکست اگه پای قرارت هستی امروز هنوزم فرصت عاشق شدن هست
دوشنبه 19/11/1388 - 20:33
شعر و قطعات ادبی
از ته جاده اومدم ، پای پیاده اومدم ! برای دزدیدن تو ، ساده ی ساده اومدم ! عاشقت و آواره کن !فقط بهم اشاره کن ! غم دل دیوونه ی اسیر ما رو چاره کن ! بیا تا شهر دل من ، فقط خودم ، فقط خودت! بگو : غریبه ها برن ، فقط خودت ، فقط خودم! کسی سراغمون نیاد ، فقط خودم ، فقط خودت! هیشکی جدایی رو نخواد ، فقط خودم ، فقط خودت ! یه سر به خواب من بزن ! فقط تویی به فکر من ! بگو برام ! بگو برام ، چه رنگیه عاشق شدن ؟ بگو : ستاره نباشه ، که برق چشمات و دارم ! برای سر رسیدنت ، ثانیه ها رو می شمارم ! بیا بریم یه جای دور ، فقط خودم ، فقط خودت ! یه جای پرت و سوت و کور، فقط خودم ، فقط خودت ! روی زمین و آسمون ، فقط خودم ، فقط خودت ! هیشکی نباشه بینمون ، فقط خودم فقط خودت !
دوشنبه 19/11/1388 - 20:31
خانواده
آرام بمان عشقم ! باشد ... دیگر برایت دلواپس نمی شوم ! دیگر برایت مهربانی نمی کنم ! دیگر برایت شعر نمی گویم ! باشد ... باشد ! دور می شوم از تو برای تو ! و بر نبودنم ... آرام شاد باش ! آرام بخند ! و آرام تر با شادی بخند بر اشکم ! و آرام تر از آرام چشم ببند بر عشقم ! آرام باش عشقم ! آرام بمان عشقم ! بگذار آرام با آرام بودنت تمام شوم ! آرام بمان عشقم ! آرام ...
دوشنبه 19/11/1388 - 20:27
محبت و عاطفه
**عمری با غم عشقت نشستم
به تو پیوستم واز خود گسستم
ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود
تو را دیدم. پرستیدم . شکستم **
دوشنبه 19/11/1388 - 20:23