برای دل من، من از تو آن می طلبم وز گمشده ی خویش نشان می طلبم سر هر مصرع را بردار و بخوان هر چه شد من از تو آن می طلبم!
گوهر خویش را مکن تقدیم هر ناقابلی صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
**عشق یعنی تا ابد با من بمان عشق یعنی هم نفس با من بخوان عشق یعنی با منی دستم بگیر بی توقع در ره جانم بمیر**
بگم سلام دل میگیره بگم علیک دل میمیره فقط میگم دوست دارم اینجور دل آروم میگیره . .
نگاهم کن که من محتاج آن چشمان دلتنگم بگو با من دوباره راز مستی را که من بی تو به یک دنیا شقایق دل نمی بندم