• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 544
تعداد نظرات : 323
زمان آخرین مطلب : 3960روز قبل
فلسفه و عرفان

نگاه به فرودستان و شکر نعمت

سعدی گوید:

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم، دل تنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به‏جای آوردم و بر بی‏کفشی صبر کردم.

پیام متن:

بنابر سفارش رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : به آن که از شما پایین‏تر است، بنگرید و به آن که از شما بالاتر است، منگرید؛ زیرا بدین وسیله قدر نعمت خدا را بهتر می‏دانید (و شکرگزار نعمت‏های خداوند خواهید بود).

سه شنبه 29/2/1388 - 12:21
دانستنی های علمی

سعدی در بیان حکایتی می‏گوید:

موسی علیه‏السلام ، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت: ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی‏طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. گفت: این چه حالت است؟ گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده‏اند.

«وَلَوْ بَسَطَ اللّه‏ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می‏گشود، در زمین ستم پیشه می‏کردند». (شورا:27) موسی علیه‏السلام ، به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار.

پیام متن:

آن کس که توانگرت نمی‏گرداند او مصلحت تو بهتر از تو داند
سه شنبه 29/2/1388 - 12:20
دانستنی های علمی

در خبرست از سرور کائنات، محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله :

هرگاه که یکی از بندگان گنه‏کار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت، به درگاه حق جلَ‏وعلا بردارد، ایزد تعالی در وی نظر نکند. بازش بخواند، باز اعراض کند. بازش به تضرع و زاری بخواند، حق سبحانه و تعالی فرماید: «یا مَلائِکَتی قَد اِسْتَحْیَیْتُ مِنْ عَبْدی وَ لَیْسَ لَهُ غَیْری فَقَدْ غَفَرْتُ لَهُ؛ دعوتش را اجابت کردم و حاجتش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم».

پیام متن:

کرم بین و لطف خداوند گارگنه کرده است و او شرمسار
سه شنبه 29/2/1388 - 12:19
دانستنی های علمی

بهترین اخلاق

عقبة‏بن عامر می‏گوید: روزی پیامبر خدا، صلی‏الله‏علیه‏وآله، را در راهی همراهی می‏کردم. حضرت دستم را گرفتند و فرمودند: می‏خواهی بهترین اخلاق دنیا و آخرت را برای تو بگویم؟

عرض کردم: بفرمایید یا رسول‏الله!

فرمودند: با فامیلی که با تو قطع رابطه کرده، ارتباط برقرار کن، به کسی که چیزی به تو نداده، کمک کن و از کسی که به تو ستم روا داشته و بدی کرده، بگذر. (6)

6. محجة‏البیضاء، ج‏5، ص‏319، به نقل از: برگهای زرین (داستانهایی از سیره ائمه معصومین، علیه‏السلام)، محمود اکبری، ص‏122.

سه شنبه 29/2/1388 - 12:17
دانستنی های علمی

حسن‏بن نعیم نقل می‏کند که: امام صادق، علیه‏السلام، از من پرسیدند: آیا برادرانت را دوست داری؟ عرض کردم: بلی.

فرمودند: آیا به فقرایشان نفع می‏رسانی؟ عرض کردم: بلی!

فرمودند: آیا آنها را به منزل خود دعوت می‏کنی؟ عرض کردم: بلی، غذایی نمی‏خورم مگر اینکه دو سه نفر از مؤمنین با من باشند.

فرمودند: آگاه باش! که فضل و بخشش و خیر و برکت آنها از فضل و بخشش تو بیشتر است، چون آنها وقتی به منزل تو وارد می‏شوند، موجب بخشش گناه تو و خانواده‏ات می‏گردند و زمانی که از منزل تو بیرون می‏روند، گناه تو و خانواده‏ات هم خارج می‏شود. (5)

5. بحارالانوار، ج‏74، ص‏375. به نقل از: برگهای زرین (داستانهایی از سیره ائمه معصومین، علیه‏السلام)، محمود اکبری، ص‏19.

سه شنبه 29/2/1388 - 12:16
دانستنی های علمی

شخصی تعریف می‏کرد که: در سال 1375 برای خرید دستگاه چاپ سه‏بار به مسکو سفر کردم. در سفر سوم در مسکو یک مشکل اداری برایم پیش آمد، پیش رئیس اداره رفتم. وقتی وارد اطاق شدم، چشمم به چیز عجیبی افتاد. روی میز رئیس یک پنجه برنجی قرار داشت که روی آن نوشته شده بود «علمدار ابوالفضل‏». ابتدا حدس زدم آن را به‏عنوان یک چیز زینتی روی میزش گذاشته، ولی بعد از آن سؤال کردم، جواب داد: «من شیعه هستم و کرامتهای بسیاری از آن حضرت دیده‏ام، این پنجه را به‏خاطر همین امر همراهم دارم، جانم به فدایش باد.» وقتی از حال من و تشیع و علاقه‏ام به حضرت ابوالفضل، علیه‏السلام، اطلاع پیدا کرد، احترام فوق‏العاده‏ای به من گذاشت و همه مشکلات مرا حل کرد. (4)

سه شنبه 29/2/1388 - 12:15
دانستنی های علمی

در زمان حاج سید عبدالکریم حائری و ماجرای کشف حجاب از سوی رضاخان، دوتا پاسبان بودند که خیلی اذیت می‏کردند.

روزی زنی با روسری از خانه بیرون می‏آید، یکی از این پاسبانها او را تعقیب می‏کند، آن زن هرچه او را قسم می‏دهد و حضرت ابوالفضل، علیه‏السلام، را شفیع قرار می‏دهد در او اثر نمی‏بخشد. بلکه آن بی‏حیا توهین هم می‏کند که اگر ابوالفضل کاری از او ساخته می‏شد، نمی‏گذاشت دستهای او...

همان روز به‏حمام می‏رود و دلش درد می‏گیرد، معالجات اثر نمی‏کند و به هلاکت می‏رسد.

غسال گفته بود: دیدم، مثل اینکه سیلی به صورتش خورده شده باشد صورتش سیاه شده بود. (3)

پی‏نوشتها:

4. نماز شام غریبان، به نقل از: کرامات العباسیه (معجزات حضرت اباالفضل، علیه‏السلام)، علی میرخلف‏زاده، ص‏235.

سه شنبه 29/2/1388 - 12:14
فلسفه و عرفان

آیت‏الله حاج سید عباس کاشانی حائری نقل می‏کرد: «روزی در خانه آیت‏الله العظمی حکیم (1) بودم که کلیددار آستان مقدس حضرت ابوالفضل، علیه‏السلام، تلفن کرد و گفت: سرداب مقدس ابوالفضل، علیه‏السلام، را آب گرفته و بیم آن می‏رود که ویران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره‏ها نیز آسیب کلی وارد شود، شما کاری بکنید.

آیت‏الله حکیم فرمودند: من جمعه خواهم آمد و هرآنچه در توان دارم انجام خواهم داد. آنگاه گروهی از علمای نجف از جمله اینجانب به همراه ایشان به کربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس، علیه‏السلام، رفتیم، آن مرجع بزرگ برای بازدید به‏طرف سرداب مقدس رفت و ما نیز از پی او آمدیم، اما همین‏که چند پله پایین رفتند، دیدم نشستند و با صدای بسیار بلند که تا آن روز ندیده بودم، شروع به گریه کردند. همه شگفت‏زده و هراسان شدیم که چه شده است؟ من گردن کشیدم دیدم شگفتا منظره عجیبی است که مرا هم گریان ساخت.

قبر شریف حضرت ابوالفضل، علیه‏السلام، در میان آب مثل جایی که از هر سو به وسیله دیوار بتنی بسیار محکم حفاظت‏شود، در وسط آب قرار داشت، اما آب آن را نمی‏گرفت. درست همانند قبر سالارش حسین، علیه‏السلام، که متوکل عباسی بر آن آب بست اما آب به سوی قبر پیشروی نکرد. (2)

پی‏نوشتها:

1. از مراجع تقلید در نجف اشرف.

2. کرامات الصالحین، ص‏286، به نقل از: کرامات العباسیه (معجزات حضرت اباالفضل، علیه‏السلام)، علی میرخلف‏زاده، ص‏92.

سه شنبه 29/2/1388 - 12:12
شهدا و دفاع مقدس
من بچه شاه عبدالعظیم هستم و در خانه ای به دنیا آمده و بزرگ شده ام كه در هر سوراخش كه سر می كردی به یك خانواده دیگر نیز برمی خوردی.
اینجانب- اكنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی وچهار سال پیش یعنی، در سال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در كلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به كمك اسرائیل شتافته و به مصر حمله كردند و بنده هم به عنوان یك پسربچه 13-14 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز كشورهای عربی یك روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است.
وقتی زنگ كلاس را زدند و همه ما بچه ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به كلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید: «این را كه نوشته؟» صدا از كسی در نیامد من هم ساكت، اما با حالتی پریشان سرجایم نشسته بودم.
ناگهان یكی از بچه ها بلند شد و گفت: «آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته» و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم كلی سر و صدا كرد و خلاصه اینكه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت: «بیا دم در دفتر تا پرونده ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یكی از معلمین، كار را درست كرد و من فهمیدم كه نباید وارد معقولات شد.
بعدها هم كه در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می كردیم معمولاً به زبان های مختلف حالیمان می كردند كه وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً یادم است كه در حدود سال های 50-45 با یكی از دوستان به منزل یك نقاش كه همه اش از انار نقاشی می كشید، رفتیم. می گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می كردیم با یك حالت خاصی به ما می فهماند كه به این زودی و راحتی نمی شود وارد معقولات شد. تصور نكنید كه من با زندگی به سبك و سیاق متظاهران به روشنفكری ناآشنا هستم. خیر من از یك راه طی شده با شما حرف می زنم. من هم سالهای سال در یكی از دانشكده های هنری درس خوانده ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام. موسیقی كلاسیك گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی كه نمی دانستم گذرانده ام. من هم سال ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای گذاشته ام و كتاب «انسان تك ساختی» هربرت ماركوز را - بی آنكه آن زمان خوانده باشم اش- طوری دست گرفته ام كه دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه كتاب هایی می خواند، معلوم است كه خیلی می فهمد.».اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی كشانده است كه ناچار شده ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران كنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم كه «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است كه هركس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
و حالا از یك راه طی شده با شما حرف می زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما كاری را كه اكنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین كامل می گویم كه تخصص حقیقی در سایه تعهد اسلامی به دست می آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی ساخته ام اگرچه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگرچه چیزی - اعم از كتاب یا مقاله به چاپ نرسانده ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته های خویش را اعم از تراوشات فلسفی داستان های كوتاه، اشعار و... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم كه دیگر چیزی كه «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی «رحمه الله علیه»
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
روزنامه كیهان 83/01/19 به نقل از نشریه پرسمان
سه شنبه 29/2/1388 - 12:8
دانستنی های علمی
آیا كدام زن قسمت كدام مرد و كدام مرد قسمت كدام زن می شود؟ در این مورد یك قائده مخصوصی را بخوانندگان محترم كتاب ارائه می دهیم :
هر مرد و زنی كه می خواهند باهم ازدواج كنند، بهتر است این قائده مخصوص را در نظر داشته باشند، اسم هر دو را بحساب (ابجد) شماره بندی كنندی و سپس شماره ها را با هم جمع نمایند و بعد پنج پنج آن شماره ها را طرح كنند و بیندازند اگر مابقی یك (1) یا سه (3) یا پنج (5) بماند، بدانید كه آن ازدواج سر می گیرد و هر دو تا آخر عمر با هم با خوشی زندگی خواهند كرد، ولی اگر شماره های باقی مانده دو (2) و یا چهار (4) باشد، آن ازدواج سر نمی گیرد و اگر هم بگیرد میمنت و سروری در آن نیست.
(این حساب ابجد كبیر است ):
ا:(1) ب :(2) ج :(3) د:(4) ه‍:(5) و:(6) ز:(7) ح :(8) ط:(9) ی :(10) ك :(20) ل :(30) م :(40) ن :(50) س :(60) ع :(70) ف :(80) ص :(90) ق :(100) ر:(200) ش :(300) ت :(400) ث :(500) خ :(600) ذ:(700) ض :(800) ظ:(900) غ :(1000).
این حساب ابجد كبیر بود كه برایتان نوشتیم ولی در پایان می نویسیم هر كاری دست خداست و هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. و یقینا بدانید هر كاری برای خدا انجام گیرد ضرر و زیانی در آن نمی باشد و ما این قائده را از كتاب ریاض الانس نوشتیم.
با چه كسی ازدواج كنیم اسدالله داستانى بنیسى
سه شنبه 29/2/1388 - 12:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته