• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 544
تعداد نظرات : 323
زمان آخرین مطلب : 3958روز قبل
شهدا و دفاع مقدس
شناختن مردان الهی و دوستان خدا برای انسانهای كوچك و حقیری كه در حفره تنگ و تاریك گرفتار شده اند غیرممكن است. او چو خورشیدی درخشید در حالیكه چشمان كم سوی انسانهای غافل او را نمی دید.
امام خمینی قدس سره او را می شناخت و در وصفش فرمود: «او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید... این هنر مردان خداست.» (1) و اما در این مقاله سعی می شود به قدر امكان پرتوی از وجود بیكران او آشكار شود تا منش و رفتارش الگو و چراغی برای زندگی ما باشد.
آن انسان بزرگ از عاشقان خدا بود و طبق حدیث قدسی كه خداوند می فرماید: «دوستان من تحت پوشش من هستند و غیر از من كسی آنها را نمی شناسد» (2) او تجسم این سخن مولی علی (ع) بود كه فرمود: «دوستان خدا با جسمشان زمینی و در باطن و روح موجوداتی ملكوتی هستند. (3)
یعنی به ظاهر مادی, خاكی ولی در واقع ملكوتی و آسمانی هستند.
همسر محترم آن شهید در رابطه با شخصیت معنوی او می گوید: «احساس می كردم شخصیت مصطفی همه چیز هست. خودم را نزدیكترین كس به او می دیدم و همه آنهایی كه با مصطفی بودند همین فكر را می كردند. گاهی به نظرم می آمد همه علم را در گوشه این مدرسه (4) در این دو اتاق جمع شده, همه ارزش هایی كه یك انسان كامل, یك نمونه كوچك از امام علی (ع) می توانست در خودش داشته باشد... ولی غریب بود مصطفی ! برای من كه زنش بودم هر روز یك زاویه از وجودش و روحش روشن می شد و اصلا مرامش این بود. خودش را قدم به قدم آشكار می كرد.» (5)
همسر بزرگوار آن شهید از زبان امام موسی درباره شخصیت ملكوتی او می گوید اولین باری كه امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید خواست با من صحبت كند. گفت: «غاده ! شما می دانید با چه كسی ازدواج كرده اید. شما با مرد خیلی بزرگی ازدواج كرده اید. خدا به شما بزرگترین چیز در عالم را داده, باید قدرش را بدانید...این خلق و خوی مصطفی كه شما می بینی, تراوش باطن اوست و نشستن حقیقت سیر و سلوك در كانون دلش. این همه معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام معنوی اوست به عالم صورت و اعتبار.» (6)
در زندگی شهید دكتر چمران جهاد در راه خدا, مبارزه, اخلاص, زهد و تقوی می درخشید همسر گرامی ایشان می گوید:
حتی حاضر نبود كولر روشن كند, اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد, اما می گفت: «چطور كولر روشن كنم وقتی بچه ها در جبهه زیر گرما می جنگند»
روزی خانم محترمش از او شكایت می كند كه تو چرا اینقدر زاهدانه زندگی می كنی و برخود سخت می گیری تو كه حضرت علی (ع) نیستی. كسی نمی تواند او باشد فقط حضرت امیر آن طور زندگی كرد و تمام شد. شهید بزرگوار می گوید: «نه, درست نیست ! با این حرف دارید راه تكامل را در اسلام می بندید. راه باز است و پیامبر می گوید هر جا كه من پا زدم امتم می تواند, هركس به اندازه سعه اش.» (7)
در پایان به گوشه ای از مناجات و راز و نیاز آن عاشق وارسته و به حق رسیده توجه می كنیم.
خدایا!تو را شكر می كنم كه مرا در آتش عشق گداختی و همه موجودات و «خواستنی» ها را به جز عشق و معشوق در نظرم خوار و بی مقدار كردی تا از كنار هر حادثه وحشتناك به سادگی و آرامی بگذرم.
خدایا! تو را شكر می كنم كه لذت معراج را به روحم ارزانی داشتی تا گاه گاهی از دنیای ماده درگذرم و آنجا جز وجود تورا نبینم و جز بقای تو چیزی نخواهم و بازگشت از «ملكوت اعلی» برای من شكنجه ای آسمانی باشد كه دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را نرباید.
خدایا! به سوی تو می آیم, از عالم و عالمیان می گریزم, تو مرا در جوار رحمت خود سكنی ده.
و سرانجام خداوند مهربان ندای او را پاسخ مثبت داد و در حین جهاد و مبارزه به شهادت رسید و او را در جوار رحمت خود سكنی داد. و چنین سرداران مخلص كه گوهرهای پنهانی هستند وجود دارند وبر ماست كه این ستاره های درخشان را ببینیم و راه را گم نكنیم و هدایت را بیابیم.
همسر شهید چمران: احساس می كردم شخصیت مصطفی (چمران) همه چیز است.
معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام معنوی اوست.
راه باز است و پیامبر می گوید هرجا كه من پا زدم امتم می تواند هركس به اندازه سعه اش.
او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد. این هنرمردان خداست.
1 ـ بینش و نیایش. چاپ ششم, ص 9
2 ـ اولیائی تحت قبائی لایعرفهم احد غیری
3 ـ بالابدان فرشیون وبالارواح عرشیون
4 ـ منظور مدرسه ای است كه شهید چمران از یتیمان نگهداری می كرد.
5 ـ چمران به روایت همسر شهید, ص 30, انتشارات روایت فتح
6 ـ همان ص 32
7 ـ همان, ص 52 
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:22
دعا و زیارت
در اوقات مجاورت حقیر در نجف‏اشرف در ماه محرم، سنه 1358 از طرف حكومت عراق اكیدا از قمه‏زدن و سینه‏زدن و بیرون آمدن دستجات منع شده بود، شب عاشورا برای اینكه در حرم مطهر و صحن شریف سینه‏زنی نشود از طرف حكومت اول شب درهای حرم و رواق را قفل كردند و همچنین درهای صحن را و آخرین دری كه مشغول بستن آن شدند در قبله بود و یك لنگه آن را بسته بودند كه ناگاه جمعیت دسته سینه‏زن هجوم آورده وارد صحن شده و رو به حرم مطهر آوردند درها را بسته دیدند در همان ایوان مشغول عزاداری و سنیه‏زنی شدند ناگاه عده‏ای شرطی با رئیس آنها آمده و آن رئیس با چكمه‏ای كه بپا داشت در ایوان آمده و بعضی را می‏زد و امر كرد آنها را بگیرند، سینه‏زنها بر او هجوم آوردند و او را بلند كرده ودر صحن انداختند و سخت او را مجروح و ناتوان ساختند و چون دیدند ممكن است قوای دولتی تلافی كنند و بالاخره مزاحمشان شود، با كمال التجا و شكستگی خاطر، همه متوجه در بسته حرم شده و به سینه می‏زدند ومی‏گفتند «یا عَلی فُكّ‏الْبابَ» ما عزادار فرزندت هستیم.
پس در یك لحظه، تمام درهای حرم و رواق و صحن گشوده گردید و بعضی موثقین كه مشاهده كرده بودند برای حقیر نقل كردند كه میلهای آهنین كه بین درها و دیوار بود وسط آنها بریده شده بود.
و بالجمله سینه‏زنان وارد حرم مطهر می‏شوند سایر نجفی‏ها كه با خبر می‏شوند همه در صحن و حرم جمع می‏شوند وشرطی‏ها پنهان می‏گردند.
موضوع را به بغداد گزارش می‏دهند دستور داده می‏شود كه مزاحم آنها نشوید. در آن سال در نجف وكربلا بیش از سالهای گذشته اقامه عزا شد و این معجزه باهره را شعرا در اشعار خود نقل نموده و منتشر ساختند.
نجات از قبر پس از دفن
از آن جمله یكی از فضلای عرب اشعار یكی از ایشان را بر لوحی نوشته و به دیوار حرم مطهر چسبانده بود و بنده هم چند شعر آن را همانوقت یادداشت كردم بدین قرار:
مَنْ لَمْ یُقِرّ بِمُعْجِزاتِ الْمُرْتَضی(ع)
صِنْوِالنّ‏بِیّ(ص) فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ‏
فَتَحَتْ لَنَا اْلاَبْوابَ راحَةُ كَفّ‏هِ‏
اَكْرِمْ بِتِلْكَ الرّاحَتَیْنِ وَاَنْعِمِ‏
اِذْ قَدْ اَردُوا مَنْعَ اَرْبابِ الْعَزاءِ
بِوُقوُع ما یَجْرِی الدّمُ بِمُحَرّمٍ‏
فاذا الْوَصِیّ بِراحَتَیْهِ ارْخُوا
اَوْ مأفَفُكَ الْبابُ حِفْظا لِلدّمِ‏
و چنانچه در شعر آخر اشاره شده، راستی اگر این عنایت از طرف آن حضرت نشده بود، فتنه عظیمی برپا می‏شد و خونها ریخته می‏گردید، صَلَواتُ‏اللّ‏هِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ.
داستانهای شگفت (سایت دانلود بوك) آیه الله سید عبدالحسین دستغیب
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:20
بیماری ها
بیماری فاویسم كه نوعی كم خونی است هر سال در اوایل بهار با آمدن باقلا كه در گیلان به باقلای مازندرانی معروف است، گروه زیادی از مردم بخصوص كودكان را مبتلا و روانه بیمارستان می‏كند.برای اینكه مردم و مخصوصا خانوادگی گیلانی - كه بیشتر از تمام نقاط ایران باقلا سبز می‏خورند - از همین حالا هشیار باشند و در بهار فریفته باقلا نشوند، خواندن این گزارش را به آنان توصیه می‏كنیم.این بیماری كه بیشتر در كودكان شایع است گاهی به مرگ آنان منجر می‏شود. دكتر بلوكی مقدم مدیر بیمارستان 17 شهریور رشت در این خصوص گفت: افراد بخصوص كودكان كه یك بار بر اثر مصرف باقلا دچار كم خونی یا فاویسم شده‏اند نباید برای بار دوم باقلا بخورند. متاسفانه بعضی از خانواده هایی كه فرزندان آنها یك بار به فاویسم مبتلا شده پس از چهار و یا پنج سال دوباره آزمایش می‏كنند و به كودكان خود باقلا می‏خورانند تا ببینند آیا كودكانشان به این خوراكی حساست دارند یا نه؟با توجه به خواص باقلا خوردن آن برای افرادی كه حساسیت دارند یادچار كم خونی هستند هیچ مانعی ندارد. دكتر سید احمد قیامی رئیس پایگاه انتقال خون گیلان گفت: در بهار امسال 1200 بیمار فاویسمی در استان شناسایی شده‏اند كه سی درصد بیماران از سالهای قبل و 70 درصد آنها جدید هستند. بیماران فاویسمی جدید با توجه به شدت بیماری در هر دوره تا چهار واحد خون دریافت می‏كنند البته در سنین بلوغ از میزان این بیماری كم می‏شود و دوران كودكی زمان شیوع و بحران این بیماری است. یكی از پرستاران بیمارستان 17 شهریور رشت گفت: بعضی از كودكان و نوجوانان آنقدر به باقلا و بوی آن حساسیت دارند كه والدین باید مراقب باشند كه حتی از كنار بوته باقلا عبور نكنند.
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:19
دعا و زیارت
و قال علیه‏السلام لسائل ساله عن معضله: سل تفقها و لا تسال تعنتا، فان الجاهل المتعلم شبیه بالعالم، و ان العالم المتعسف شبیه بالجاهل المتعنت.
كسی از امام علی، علیه‏السلام، درباره مساله‏ای پیچیده پرسش كرد. امام، علیه‏السلام، به او فرمود:
برای فراگرفتن بپرس، نه برای آزار دادن، زیرا جاهل فراگیرنده، شبیه عالم است و عالم بی‏انصاف، شبیه جاهل آزار دهنده است.
كلمات قصار مولا علی (ع)
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:18
دعا و زیارت
و نیز نقل فرمود كه جد من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانی شاگرد شیخ اعظم یعنی شیخ مرتضی انصاری - اعلی اللّه مقامه - بود و در اثر حوادث روزگار به قرض زیادی مبتلا می شود تا اینكه مبلغ پانصد تومان (البته در یكصد سال قبل خیلی زیاد بود) مقروض می گردد و عادتا ادای این مبلغ محال می نمود، پس ‍ خدمت شیخ استاد حال خود را خبر می دهد،شیخ پس از لحظه ای فكر، می فرماید سفری به تبریز برو ان شاء اللّه فرج می شود
ایشان حركت می كند و وارد تبریزمی شود و در منزل مرحوم امام جمعه - كه در آن زمان اشهر علمای تبریز بود - می رود. مرحوم امام چندان اعتنایی به ایشان نمی كند و شب را در قسمت بیرونی منزل امام می ماند.
پس از اذان صبح درب خانه را می كوبند، خادم در را باز كرده می بیند رئیس التجار تبریز است و می گوید به آقای امام كاری دارم ، خادم امام را خبر می دهد،ایشان می آیند و می گویند سبب آمدن شما در این هنگام چیست ؟ می گوید آیا شب گذشته كسی از اهل علم بر شما وارد شده ؟ امام می گوید بلی یك نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نكرده ام بدانم كیست و برای چه آمده است.
رئیس التجار می گوید از شما خواهش می كنم میهمان خود را به من واگذار كنید. امام می گوید مانعی ندارد، آن شیخ در این حجره است پس رئیس التجار می آید و با كمال احترام جناب شیخ را به منزل می برد و در آن روز قریب پنجاه نفر از تجار را برای صرف نهار دعوت می كند و پس از صرف نهار می گوید آقایان ! شب گذشته كه در خانه خوابیده بودم در خواب دیدم بیرون شهر هستم ، ناگاه جمال مبارك حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام را دیدم كه سوار هستند و رو به شهر می آیند، دویدم و ركاب مبارك را بوسیدم و عرض كردم یا مولای ! چه شده كه تبریز ما را به قدوم مبارك مزین فرموده اید؟ حضرت فرمودند قرض زیادی داشتم آمدم تا در شهر شما قرضم ادا شود.
از خواب بیدار شدم در فكر فرو رفتم پس خوابم را چنین تعبیر كردم كه لابد یك نفر كه مقرب درگاه آن حضرت است قرض زیادی دارد و به شهر ما آمده بعد فكر كردم و دانستم كه مقرب آن درگاه در درجه اول سادات و علما هستند،بعد فكر كردم كجا بروم و او را پیدا كنم ، گفتم اگراهل علم است ناچار نزد آقایان علما وارد می شود پس ‍ از ادای فریضه صبح ، از خانه بیرون آمدم به قصد اینكه خانه های علما را تحقیق كنم و بعد مسافر خانه ها و كاروانسراها را و از حسن اتفاق ، اول به منزل آقای امام جمعه رفتم و این جناب شیخ را آنجا یافتم و معلوم شد كه ایشان از علمای نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ایشان ادا شود و بیش از پانصدتومان بدهكارند و من خودم یكصد تومان می دهم ، پس سایر تجار هم هریك مبلغی پرداختند و تمام دین ایشان ادا گردید و با بقیه وجه ، خانه ای در نجف اشرف می خرد.
مرحوم صدر می فرمود: آن منزل فعلا موجود و به ارث به من منتقل شده است.
داستانهای شگفت (سایت دانلود بوك)
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:17
دعا و زیارت
آثار غذای حرام
ویلكم ما علیكم ان تنصـوا الی فتسمعوا قولی و انما ادعوكم الی سبیل الرشاد فمن اطاعنی كان من المرشدین و من عصانی كان مـن المهلكین و كلكم عاص لامری غیر مستمع لقـولـی قـد انخزلت عطیـاتكـم مـن الحـرام و ملئت بطـونكـم مـن الحـرام فطبع الله علی قلوبكم.
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود:
وای بر شما چرا ساكت نمی شـوید, تا گفتارم را بشنوید؟ همانا مـن شما را به راه هدایت و رستگاری فرا می خوانـم, هر كس از مـن پیروی كند سعادتمند است و هر كـس نافرمانی ام كند از هلاك شدگان است, شما همگی نافرمانی ام می كنید و به سخنـم گوش نمی دهید, آری در اثر هدایای حرامی كه به شما رسیده و در اثر غذاهای حرامـی كه شكمهایتان از آنها انباشته شده, خـداوند این چنیـن بر دلهای شما مهر زده است.
سیره و سخنان پیشوایان - سایت شارح
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:15
خاطرات و روز نوشت

از دوستان عزیز از بابت اینکه بعضی مطالب طولانی و از حوصله خارج میشه معذرت میخوام .ولی دوستان باید بدانند که بعضی از مطالب را نمی توان که به صورت کوتاه ارائه کرد

مخلص همه بچه های تبیانی

چهارشنبه 30/2/1388 - 11:14
دعا و زیارت
این پندنامه پدری است به مرگ نزدیك و به پیروزی زمانه معترف ، و زندگی از او روی گردانید و به روزگار گردن نهاده و در سرای در گذشتگان آرمیده ، نكوهشگر دنیا و فردا از آن سرای كوچنده به فرزندی آرزومند كه به آرزوها دست نخواهد یافت ، فرزندی رهسپار راه هلاك شدگان و آماج بیماریها و گروگان روزگاران و هدف مصیبتها و برده دنیا و سوداگران غرور و وامدار فنا و اسیر مرگ همسوگند اندوه و همنشین غم و همنفس آفات و خاكسار شهوات و جانشین رفتگان.
اما بعد: آنچه من از پشت كردن دنیا و سركشی روزگار و روی آوردن آن جهان به خویش دانستم ، مرا از آن باز داشت كه جز از خویشتن یاد كنم ، جز به كار آن جهان پردازم ، و جز غم خویش تیمار دگری خورم. آن گاه كه هم خویشتن ، مرا از هم دگران باز داشت و رای مرا بر این استوار ساخت كه جز به فكر آن جهان نباشم و تكلیف مرا روشن ساخت و بر آنم داشت كه كوشا دست به كاری زنم كه بیهودگی را بر آن راه نباشد و فكرت خویش صادقانه به كار برم ، دیدم كه تو پاره ای از من ، كه سراسر وجود منی ، آنسان كه اگر غمی بر دل تو فرود آید، گویی بر دل من نشسته و اگر مرگ تو را دریابد، گویی مرا دریافته است ، پس دیدم كار تو همچون كار خود من در نظرم بزرگست و كار تو كار منست. از آن رو این نامه را به تو می نویسم ، به این امید كه - خواه من برای تو زنده مانم یا از این جهان در گذرم - به آن رفتار كنی و به آن پشتگرم باشی.
ای فرزند گرامی ! به تو اندرز می دهم كه از خدای بترسی و ملازم فرمان او باشی و دل به یاد او آبادان كنی و رشته پیوند او نگهداری ، كه اگر چنین كنی میان تو با خدای ، كدام رشته از آن استوارتر! دل به پند زنده دار و با دل نبستن به دنیا بمیران و به باور نیرومند ساز و به خرد بیفروز و به یاد مرگ رام كن و به پذیرفتن فنا وادار و به رنجهای دنیا بیناساز و از صولت دهر بر حذر دار و از دگرگونیهای گردش روزان و شبان بیم ده و داستان گذشتگان بر او فروخوان و سرگذشت پیشینیانش یادآور و بر دیار و آثارشان بگذر. پس ‍ بنگر كه چه كردند و از كجا بر شدند و به كجا فرود آمدند و در كجا جای گزیدند. آن گاه بینی كه از دوستان جدا ماندند و به دیار تنهائی فرود آمدند. آنسان كه تو نیز پس از اندك زمان یكی از آنان خواهی بود. پس سرای بپیرای و آخرت به دنیا مفروش و آنچه ندانی مگوی و از آنچه به آن وظیفه نداری سخن مران و راهی كه از كجی آن بیمناكی ، مپوی كه باز ایستادن از بیم سرگردانی ، بهتر كه فرو افتادن در ورطه ترس و تباهی. به نیكی فرمان ده تا از نیكان باشی ، مردمان را با دست و زبان از كار نكوهیده بازدار و بكوش تا از زشتكاران جدا باشی. در راه خدای آنسان كه سزاوار اوست ، پیكار جوی و از سرزنش مردمان باك مدار و به هیچ حال در راه حق از غرقه شدن در سختیها میندیش ، دانش دین آموز و در ناگوارها خود را به شكیبائی خوگر ساز، چه نیكو خویی است شكیبایی در راه حق !
كار خویش همه به كردگار رها كن و در هر مهمی خود را به خدای بسپار كه پناهگاهی است بس استوار و نگهبانی بس توانا و مدافعی شكست ناپذیر. در دعا و خواهش از پروردگار، اخلاص ورز كه بخشش و محرومی به دست اوست. در طلب خیر و عافیت از خدای ، پافشاری ورز. پند من نیك دریاب و جانب آن فرو مگذار و از آن روی مگردان كه بهترین سخن آنست كه سود بخشد. بدان در دانشی كه سودی نباشد، خیری نیست و علمی ككه به حقیقت روی ندارد و به حق راه ننماید، در آموختن ، آن فایدتی نیست.
هان ای پسر! چون دیدم روزهای زندگیم بالا گرفته و سستی تن فزونی یافته است ، به وصیت تو شتافتم و از آن پیشی كه مرگ تاختن آورد و زبان از گفتن سخن دل بازماند و اندیشه همچون كالبد بفرساید یا برخی از چیرگیهای هوس و خواهشهای نفسانی و فریبندگیهای دنیا بر دل تو از من پیشی گیرد و تو همچون شتری رمنده و سركش رام نگردی ، پاره ای از پندهای خویش بر تو فرو خواندم ، چه ، دل نوجوانان همانند زمینی است كه تخمی در آن نیفشانده باشند، از این رو هر دانه در آن افكنند، پذیرای آن باشد و آن را نیك بپروراند، پس زان پیشتر كه ترا دل سخت گردد و خرد در بند شود، به تادیب تو برخاستم تا پای استوار به عقیدتی روی آری كه اهل تجربه ترا از طلب و آزمودن آن بی نیاز ساخته اند، پس تو از رنج طلب بی نیازی و از تلاش تجربت رسته. اینك آنچه از طلب و تجربه با دشواری فراهم آورده ایم ، رایگان در دست تست و آنچه بسا كه در نظر ما تاریك می نمود. بر تو روشن گردیده است.
ای فرزند گرامی ! چه روزگار به درازی عمر پیشینیان بر من نگذشته است ، اما چندان در كار ایشان نگریسته ام و در اخبارشان اندیشیده ام و در آثارشان سیر كرده ام كه همچون یكی از آنان شده ام ، بلكه چندان بر امورشان آگاهی یافته ام كه گویی با نخستینشان تا پسینشان زیسته ام. پس در این سیر و تامل ، كردار پاكیزه را از آلوده باز شناختم ، و سود را از زیان در یافتم ، آن گاه برای تو زنده هر كار را برگزیدم و زیبای آن را جستم ، و ناشایسته آن را یكسو نهادم و هر جا پدری مهربان را باید تا در كار فرزند نیكو بنگرد نیكو نگریستم و مانند همه پدران مهر اندیش كه به كار فرزندان همت می گمارند، در كار تو همت گماشتم و باری بر آن شدم تا ترا این چنین ادب آموزم ، چه تو روی به زندگی داری و جوانی نوخاسته ای - با دلی پاك و نهادی صافی - و قصد آن كردم كه نخست ، كتاب خدای عزوجل به تو آموزم ، و تاویل آن كتاب و شرایع اسلام و احكام و حلال و حرام آن به تو باز گویم ، و جز این نیاموزم ، اما از آن ترسیدم كه عقاید و آرا - كه مورد اختلاف و اشتباه مردم شده است - ترا نیز مشتبه سازد، پس ، با همه كراهت كه از گفتن آن داشتم دیدم كه نزد من یادآوری آن ، پسندیده تر از آنست كه ترا در حالی رها كنم كه از فرو افتادن در ورطه هلاك بر تو ایمن نباشم. امیدوارم خدای ترا در راه صواب توفیق فرماید و به راه میانه رهنمونی كند. اینك ترا به پیروی از این اندرزها سفارش ‍ می كنم.
هان ای فرزند! بدان كه بهترین چیز كه از پند من باید فراگیری ، پرهیزگاری در راه خدای است ، و بس كردن به آنچه بر تو واجب گردانیده است ، و فرا گرفتن آنچه نیاكان نخستین تو و نیكان خاندانت بر آن بوده اند. همانا كه آنان نیز مانند تو از اندیشه در كار و درستكاری خویش فروگذار نكردند و از معارف دین هر چه را در اثر تفكر و ژرف اندیشی باز شناختند به كار بستند، و از فرا گرفتن هر چه بیرون از وظیفه بود خودداری كردند.
پس اكنون اگر دل تو، به آنچه ایشان به آن عارف شده بودند، بس تكند و در جستجوی حقیقت افزون طلب باشد، باید كه به نیروی تفكر درست و تامل و نیك آموزی در پس كسب آن برآیی ، نه كه با فرو افتادن در گرداب شبه ها و غرقه گشتن در ورطه مجادله ها. پس اگر رای تو بر این شد، نخست از خدای مددخواه و برای كسب توفیق به او روی آور، و آشفتگیهای تردید زای كه شخص را به ناباوری و شبهه در اندازد یا گمراه سازد ، رها كن. پس آن هنگام كه بیقین دانستی دل صفا یافته و فرمانبردار گشته ، و رای كمال پذیرفته و از تفرقه باز آمده ، و خاطر در این كار جمع گردیده و فكر در نقطه مقصود تمركز یافته است ، بنگر كه در این پندنامه كه به توضیح بر تو نوشته ام چه می گویم. اما اگر از آنچه به دل خواهی ، فراهم نیامد و فراغ خاطر و فكر جمع میسر نشد، هشدار كه همچون شتری كه پیش روی نبیند به سر در نیایی ، و در ورطه ظلمات كه رهایی از آن بسی دشوار است گرفتار نگردی. آن كس كه راه بروشنی نبیند و امور را در هم آمیزد، در طلب دین نیست ، و در چنین حال ، درنگ بهتر تا كه رفتن.
ای فرزند ارجمند! در سخنان من نیكو بیندیش ، و بدان كه خداوند مرگ ، خداوند زندگی است و آن كه می آفریند، هم اوست كه می میراند، و آن كه نابود می سازد، هم اوست كه زندگی باز می گرداند و آن كه به بلا می آزماید، هم اوست كه از بلا می رهاند. این جهان پای نگرفت جز به نعمتها و محرومی ها و رنجها و پاداشها و كیفرها به روز رستاخیز، و به دیگر مشیتهای خدا كه بر آن آگاه نیستی ، پس اگر از رویدادهای این جهان دانستن نكته ای بر تو دشوار نماید، از نادانی خویش دان ، كه نخستین بار كه آفریده شدی ، چیزی از اینهمه بر تو معلوم نبود، سپس بر آن آگاه گردیدی. بسا چیزها كه نمی دانستی و رایت در آن حیران بود و چشم سرگشته ، اما سرانجام به آن عارف شدی ، پس به او پناه بر و در پیشگاه او بندگی كن ، و به سوی او بگرای ، و از او بیم دار كه ترا آفرید و روزی داد و اندامت موزون ساخت.
ای فرزند! بدان كه هیچ رسول صلی الله علیه و آله از خدای خبر نداد، پس ‍ رستگاری خویش را به رهبری او دلخوش باش.
اینكه نكته ای از اندرز به تو فرو نگذاشتم و تو چندان كه بكوشی آنسان كه من به تو بینایم ، به خویش بینا نخواهی شد.
ای فرزند! بدان كه اگر پروردگار را شریك بودی ، آن شریك رسولان خود به سوی تو می فرستادی ، و نشانه های قدرت و چیرگی او می دیدی ، و افعال و صفاتش می شناختی ، اما پروردگار چنان كه ذات خویش را توصیف كرده است ، یكتاست و هیچ كس در ملك با او مخالفت نتواند كرد. او جاویدان است و زوال ناپذیر، اول است پیش از همه كائنات ، بی آنكه او را آغاز و بدایت باشد، و آخر است پس از همه موجودات ، بی آنكه او را پایان و نهایت باشد، برتر از آن است كه احاطه دل و دیده ، ربوبیت وی را در یابد.
اكنون كه اینها دانستی ، پس ، آنسان كه چون تویی را با آن مایه اندك و ناچیزی جایگاهت و ناتوانی بسیار و نیاز فراوان به پروردگار، سزد كه كنی ، در پی طاعت او باش و از كیفرش بترس و از خشمش بیم دار كه او جز به كار نیكویت فرمان نداد و جز از كردار زشت بازت نداشت.
ای فرزند! همانا كه ترا از دنیا و از حال و زوال و انتقال آن آگاه كردم و از آن جهان و از آنچه برای اهل آن در آنجا آماده شده است ، خبر دادم ، و داستانها بر تو فرو خواندم تا عبرت گیری و به آن رفتار كنی. داستان آنان كه دنیا را چنانكه باید بیازمودند، داستان مسافرانی است كه فروكش كردن در منزلی بی برگ و نوا را خوش نداشته باشند و بر آن شوند تا در سرزمینی پر نعمت و ناحیتی سرسبز فرود آیند، پس دشواری راه و دوری یار و سختی سفر و ناگواری خوراك بر خود هموار سازند تابه سرای فراخ و نشستنگاه خود در آیند، از این رو ناسازیهای راه را رنجی نمی شمارند و انفاق مال را در آن راه زیانی نمی بینند و چیزی را دوستر از آن ندارند كه آنان را به سر منزل نزدیك سازد و راه قرار گاهشان كوتاه كند.
و مثل آنان كه به دنیا فریفته شدند، بر مثال گروهی است در منزلی پر نعمت نشسته ، كه نخواهند به وادی بی بركت و قحطی زده مقام گیرند. پس چیزی را ناخوشتر و دشوارتر از آن نمی دانند كه رامشسرای خویش رها كنند و ناگهان به آن پایگاه تهی از نعمت فرود آیند.
ای فرزند عزیز! خود را و دگران را با یك ترازو بسنج. پس ، بردگران آن پسند كه بر خود می پسندی و چیزی را كه بر خود ناروا می دانی ، بر دگران نیز ناروا دان ، و آنسان كه نمی خواهی بر تو ستم كنند، بر كسی ستم مكن ، و چنانكه از مردمان چشم نیكی داری نیكی كن ، كاری را كه از دیگران زشت می دانی ، از خود نیز زشت دان و رفتاری كه چون با دیگران كنی ، خشنود گردی ، چون با تو كنند. به آن خشنود باش. آنچه ندانی - هر چند اندك دانی - مگوی آنچه نمی پسندی كه درباره تو چنان گویند، درباره دیگران بر زبان میاور. بدان كه خودپسندی خلاف صوابست و آفت خرد. سختكوش باش و گنجوری دگران مكن و چون به حقیقت رهنمون شدی - چندان كه می توان - در پیشگاه پروردگار فروتنی ورز. آگاه باش كه راهی در پیش داری به مسافت دور و به سختی دشوار، و در پیمودن آن راه از كردار پسندیده و توشه ای چندان ، كه ترا سبكبار به منزل رساند، بی نیاز نیستی ، پس خویشتن را گرانبار مساز كه آن ، مایه گرانی و ناسازی سرانجام تو گردد، و اگر از تنگدستان كسی یافتی به تو بازگرداند، غنیمت شمار و آن بار بر پشت او نه ، و اگر توانی بر آن بیفزای كه بسا او را بجوئی و نیابی. اگر كسی از تو وام خواست توانگری بودی ، غنیمت دان ،تا در روزگار تنگدستی آن وام به تو باز گرداند.
هشدار كه فرازی دشوار نورد در پیش داری ، كه آنجا سبكبار را حال خوشتر از گرانبار، و دیر جنبنده را حال زشتر از شتابنده. در نشیب آن فراز همانا كه یا به بهشت فرود آیی یا به دوزخ ، پس پیش از فرود آمدن ، با كردار پسندیده ، مایه آسایش و برگ عیش آنجا فرست و سرای ، آماده و دلنشین ساز، چه ، پس از مرگ نه می توانی خشنودی خدای فراهم آورد، نه می توانی به دنیا بازگشت.
آگاه باش آن كه گنجینه های آسمانها و زمین در دست اوست ، به تو رخصت دعا داد و اجابت آن را كفالت كرد و ترا بفرمود كه دست نیاز به سوی او برداری تا نیازت بر آورد، و از وی طلب رحمت كنی تا بر تو رحمت كند، و میان تو با خویشت هیچ كس را حجاب نكرد و ترا به كسی وا نگذاشت تا نزد او از تو شفاعت كند، از ینت باز نداشت كه اگر بد كردی ، در توبه كوبی ، و در خشم بر تو شتاب نورزید، و از بازگشت تو به سوی خود سرزشنت نكرد، و از آنجا كه سزاوار رسوائی بودی ، رسوات نساخت و قبول توبه بر تو سخت نگرفت ، و به سبب گناه با تو مناقشه نكرد و از رحمت خویش ‍ نومیدت نفرمود، و در توبه بر تو نیست ، بلكه توبه ات را كاری نیكو دانست ، و گناهت را یك ، و كار نیكوت را ده به شمار آورد. در توبه و باب طلب خشنودی خویش بر تو گشود. هنگامی كه او را بخوانی ندای تو می شنود و چون با او به نهان راز گویی ، گفتگوی نهانت می داند. نیاز خود بر او عرضه می داری و از حال دل پرده بر می گیری و درد دل با او در میان می نهی و از غمها شكوه می كنی و ازو غمزدایی می طلبی و در كارها مدد می جویی و از گنجینه های رحمت او، از فزونی زندگی و سلامت تن و فراخی روزی ، آن می خواهی كه هیچ كس جز او به بخشیدن آن توانا نیست. آن گاه كلید خزانه های خود از آنچه طلب آن را رخصت فرموده است ، به تو سپرده ، تا هرگاه اراده كنی به نیایش درهای نعمت او بر خویشتن بگشایی و باران احسان او پیاپی بر خود ببارانی. پس مباد كه درنگ در اجابت دعا، ترا از رحمت او ناامید گرداند كه همانا عطیه به میزان نیت است. بسا كه درنگ در اجابت دعا، خواهنده را پاداشی بزرگتر، و آرزومند را بخششی بیشتر باشد. بسا چیزی كه بخواهی و به آن دست نیابی ، اما دیر یا زود، بهتر از آن نصیب افتد یا بلائی از تو بگرداند، و بسا كه چیزی طلب كنی كه اگر به آن رسی دینت تباه گردد، پس در پی آن باش كه جمال باقی دارد و گرفتاری آن گریبانت نگردد. مال ترا نپاید و تو مال را نپایی.
ای فرزند دلبند! بدان كه ترا بهر آن جهان آفریده اند نه این جهان ، و برای گذشتن آورده اند نه نشستن ، و برای مرگ و نه جاوید زیستن. تو در سرایی هستی كه خانه كوچ است و توشه اندوزی و جای ناكامی و گذرگاه آن جهنمی. همانا كه مرگ در پی تست و تو طعمه مرگی ، و هیچ گریزنده از آن به سلامت نرست و و از دست هیچ جوینده به در نرفت و جوینده ناچار به آن رسید. پس برحذر باش كه مرگ ، آن گاه كه سرگرم گناهی و به خود می گویی توبه خواهم كرد، به سراغت آید، و میان تو با توبه جدایی افكند كه خویشتن به دست خود تباه ساخته باشی.
بیان مرگ
ای فرزند نازنین ! بسیار به یاد مرگ باش و به یاد ناگهان تاختن آن ، و به یاد آنچه پس از مرگ به آن در می رسی ، تا چون بر تو در آید با همه نیرو آماده باشی ، و چنان كه باید كمربسته ، نه كه ناگهان فرا رسد و بر تو چیره گردد. مباد كه از آرامش و دلبستگی اهل دنیا به دنیا، و از ددمنشی آنان به یكدیگر در برابر مردار این جهان فریفته گردی ، كه خدای ترا بر فریب دنیا آگاه گردانیده ، دنیا نیز حال فنای خویش بر تو فرو خوانده و ناسازیهای خود بر تو آشكار ساخته است. دنیا پرستان سگانی خروشانند، و درندگانی با شره جوشان. گروهی بر گروهی دیگر - بی موجبی - زوزه خشم آلود می كشند، و توانمندان ، ناتوان را در هم می شكنند و بزرگان بر خردگان چیرگی می كنند. دسته ای چون شترانی در بند ، و دسته ای دیگر رها ، با خردی گمراه ، رهسپار راه بی نشان ، بسان شترانی چالاك و بی مهار در سنگلاخی آواره نه چوپانی كه از بیراهه بازشان دارد، نه چراننده ای كه به چراشان گمارد. دنیا در كوره راه رهنوردشان ساخته و چشمشان از نور رستگاری پوشانیده است ، از این رو، در شوریدگیهای این جهان سرگشته اند و در نعمتهای آن غرقه ، دنیا آنان را به بازی گرفته و شیفته خود ساخته و با آنان به لعبت بازی پرداخته است ، و از آن لعبتگان نیز دنیا را بازیچه خود ساخته اند
و فرای دنیا، همه چیز از یاد سترده اند.
توفیق طلب
باش تا تیرگی یكسو شود و پرده ظلمت بدرد، گویی هودجها فرا می رسند ، زودا كه شتابندگان گرم رو به آن پیوندند!
ای پسر گرامی ! بدان آن كس كه بر راهوار شب و روز سوار است ، رهنورد است ، اگر چه بر جای ایستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ رهنورد است ، اگر چه بر جای ایستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ آرمیده. بی گمان هرگز به آرزو نرسی و از مرگ نرهی ، اگر كه پوینده راه پیشینیان باشی ، پس ‍ در طلب دنیا مدارا كن و در كسب روزی ، پاكیزه باش و آن بر خود آسان گیر بساط طلب كه به تنگدستی پیوست. نه چنین است كه هر سختكوش ، روزی فراوان یابد و هر كه راه اعتدال پوید، از آن محروم ماند. خود را به هیچ فرومایگی میالای - اگر چه ترا به دلخواه رساند، كه آنچه از جان كاستی ، آن را بدل نخواهی یافت. بنده كس مباش كه خدای آزادت آفرید.
آن خیر كه به شر انجامد، خیر نیست ، و آن گشایش كه به فروبستگی كشد، گشایش نیست. بهوش باش كه توسن از هر سویت نكشاند و شتابان به آبشخور هلاكت فرود نیارد.
اگر توانی كه میان خدای و خویشتن ، بخششگر دیگر ندانی ، چنان باش ، چه سمت (روزی) خویش خواهی یافت و سهم خود خواهی گرفت. همانا كه روی اندك از جانب پروردگار سبحان ، گرامی تر و برتر، كه روزی بسیار از سوی آفریدگان ، هر چند همه چیز از اوست.
پندهای گوناگون
آنچه به سبب خاموشی از دست دهی ، تدارك آن آسانتر، تا آنچه به سبب سخن گفتن. نگاهداری آنچه در ظرف است ، به استواری بند انست نزد من ، نگاهداشتن چیزی كه در دست داری ، بهتر تا طلب چیزی كه در دست دیگران است. شرنگ نومیدی ، گواراتر تا خواهش از مردمان. روزی تنگ با پرهیزگاری ، بهتر كه بی نیازی با زشتكاری.
هر كس راز خویش بهتر از دگری نگاه می دارد. بسا آدمیان كه در زیان خویش ‍ می كوشند. پر گو و یاوه سراست. هر كه فكرت كند، بینا گردد. به نیكوكاران پیوند تا از آنان باشی ، و از تبهكاران بگسل تا از آنان نباشی. لقمه حرام بد است. ستم بر ناتوان ، زشترین ستم است. آنجا كه نرمی به درشتی گرایاند، درشتی نرمی است. بسا كه دارو درد است و درد دارو. بسا كسی كه او را بدخواه خود پنداری و به صلاح تو سخن گوید و آن را كه عافیت اندیش ‍ خویش شماری ، در پندگویی تو خیانت ورزد. زنهار بر آرزو تكیه مكن كه آرزو، سرمایه گولان است. خرد، سود جویی از آزمایشهاست. بهترین تجربه آنست كه پندگوی تو باشد، ترا از بدیهای باز دارد و به نیكی ها
كشاند فرصت غنیمت شمار، زان پیش كه از دست دادن آن مایه اندوه تو گردد.
هر جوینده به مقصود نرسید و هر مسافر باز نیامد. هدر دادن مال در هوسها، و توشه نیدوختن از آن برای رستاخیز، تبهكاری است. هر كار را پایانی است ، عاقبت اندیش باش. سوداگر بازیچه خطر است بسا مال اندك ، از بسیار آن بارورتر. یار فرومایه و دوست بخیل را خیر نیست. تا توسن زمانه رام است ، كام از روزگار آسان برگیر. به امید بیشی ، خویشتن در خطر میفكن. زنهار كه مركب ستیز با تو توسنی نكند. هنگامی كه برادرت از تو پیوند برید، پیوستن او را بر خود هموار ساز، و چون دوری جست ، با او مهربان باش و به او نزدیك شو، چون بخل ورزید به او بخشش كن ، چون از تو گوشه گرفت. به او روی آور، در درشتی او نرم باش و چون گناه كرد، عذرش بپذیر، چنان كه گویی تو بنده اویی و او خداوندگار نعمت تست.
اما زنهار كه این دستورها بی جا به كار نبندی و با مردم نااهل به جای نیاری.
با دشمن دوست ، دوستی مكن كه با دوست دشمنی كرده باشی برادرت را با دل پاك اندرزگوی ، خواه او را دلپسند افتد یا دلگیر نماید. خشم سركش فرو خور كه من جرعه ای كه به عاقبت نوشتر از آن و به سرانجام گواراتر از آن باشد، نچشیده ام. هر كه با تو درشتی كند، با او نرمی كن كه به زودی با تو نرم گردد. بر دشمن به بخشش برتری جوی كه آن پیروزی شیرین تر، تا چیرگی به آزار. اگر بر سر آن باشی كه پیوند از برادر بگسلی ، جای آشتی باقی گذار تا اگر روزی پشیمان گردد. به آن باز تواند گشت هر كه بر تو گمان نیكو برد، گمان او را صورت واقعیت بخش.
حق برادر به اعتماد دوستی بین خویشتن با او، ضایع مگردان ، چه ، آن كس ‍ كه حق او تباه كنی برادر تو نباشد. نباید كه خویشان تو، بی بهره ترین مردم از تو باشند. به آن كس كه به دوستی تو نگراید، روی میاور. برادرت هر اندازه پیوند دوستی بیشتر بگسلد، تو در پیوستن بیشتر ستمگر را سنگین نشماری ، چه او به زیان خویش و سود تو می كوشد. و پاداش آن كس كه ترا شاد سازد، آن نیست كه با وی بدی كنی.
بدان كای فرزند كه ، روزی بر دو گونه است: روزیی كه تو در پی آنی و روزیی كه آن در پی تست. پس اگر تو به سوی آن نروی ، آن به سوی تو خواهد آمد. چه زشت است تن به ذلت دادن به هنگام نیاز، و درشتی در بی نیازی. ترا از دنیا آن سودمند است كه بدان اقامتگاه خویش بیارایی. اگر بر آنچه از دست داده ای به خیره زاری كنی ، پس بر آنچه به دست نیاورده ای نیز زاری كن. نبوده ها را با بوده ها بسنج ، كه امور جهان همه همانند است. از آن زمره مباش كه تا در آزارشان نكوشی پند نپذیرند، چه ، خردمند به ادب پند گیرد. چارپایان ، مگر به ضربت چوب به راه نیایند. اندوه چون بر دل نشیند، آن را به نیروی شكیبایی و حسن یقین از دل بزدای. هر كه اعتدال بگذاشت از راه صواب بگشت. دوستی نوعی خویشاوندی است. یار صادق آنست كه دور از تو نیز صادق باشد. هوس ، شریك كوری است. بسا بیگانه كه نزدیكتر از خویش است ، و بسا خویش كه دورتر از بیگانه. كسی ككه دوستی ندارد، تنهاست. هر كه به قدر خود بس كند، پاینده ماند.
رشته پیوند بین تو با خدای ، استوارترین رشته پیوند است كه می توانی به دست آورد. آن كه پروای تو ندارد دشمن تست. آنجا كه از مایه هلاك است ، نومیدی گنج مقصود است. هر رخنه را نباید آشكار ساخت. هر فرصت به دست نیاید. بسا كه بینای كار در قصد خود خطا كرد و بی وقوف به مقصود رسید. در كار ناروا، درنگ بهتر، چه ، هر دم كه بخواهی ، در آن شتاب توانی كرد. بریدن از نادان ، برابر است با پیوستن به خردمند. هر كه زمانه را امین دانست ، زمانه به او خیانت ورزید و هر كه آن را بزرگ داشت ، به او خوار گشت. نه هر كه تیر انداخت ، نشانه زد.
اگر سلطان را حال بگردد، زمانه بگردد. پیش از سفر، از یار راه پرس و پیش ‍ از خرید خانه ، از همسایه.زنهار كه سخنان خنده آور نگویی ، گرچه از زبان دیگری باشد. زنهار با زنان كنكاش نكنی كه رایشان را كاستی ، و عزمشان را سستی است. بین زنان با فساد، پرده افكن كه هر چه این پرده استوارتر، آراستگی شان به عفاف پاینده تر. بیرون رفتن زنان از خانه نه چنان زشت است كه تو كسی را به خانه در آوری كه اعتماد را نشاید. اگر توانی چنان كن كه جز ترا نشناسند. زن را در كاری كه با مقام وی ورزیدگی و دلبستگی به او اندازه نگهدار و چندان امیدوارش مكن كه دركاری كه به او مربوط نیست ، دخالت كند یا به شفاعت از دگران برخیزد. زنهار كه بیجا به زن بدگمان نگردی ، كه این كار ، زن تندرست را به بیماری كشاند و زن پاكدامن را به اندیشه گناهكاری. هر یك از خدمتگزاران را كاری معین كن تا در برابر تو جوابگوی آن باشند و انجام دادن خدمت ترا به یكدیگر تكیه نكنند.
خویشاوندان را گرامی دار كه ترا پرو بال پروازند و ریشه سرافرازی و دست پیكار
اینك ، دین و دنیای تو به خدای می سپارم ، و در حال آینده و در این جهان و آن جهان ، نیكوترین سرنوشت برای تو از او مسالت دارم والسلام.
در محضر عارفان واصف بادكوبه اى
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:9
دعا و زیارت
اسحق بن عمار گفت وقتی ثروتم زیاد شد غلامی را ماءمور كردم بر رد خانه بنشیند و مستمندان شیعه را كه مراجعه می كنند برگرداند، در همان ساله به مكه مشرف شدم خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیده سلام عرض ‍ كردم: جوابم را از روی گرفتگی خاطر و سنگینی داد. گفتم فدایت شوم چه باعث شده كه از من گرفته هستید؟ چه چیز لطف شما را نسبت به من تغییر داده فرمود همان چیز كه باعث تغییر عقیده تو درباره مؤ منین شده ؟
عرض كردم به خدا سوگند حق آنها و حقیقت اعتقادشان را می دانم ولی از این می ترسم كه مشهور به انفاق شوم و بر من هجوم آورند در جوابم فرمود مگر نمی دانی هر گاه دو مؤ من با یكدیگر ملاقات كرده مصافحه نمایند میان دو انگشت آنان صد رحمت از خدا روی میآورد كه نود و نه رحمت متعلق است به آن یكی كه برادر دینی خود را بیشتر دوست دارد اگر از فرط علاقه یكدیگر را ببوسند به آنها از آسمان خطاب می شود كه گناهان شما آمرزیده شد وقتی با هم به راز دل می نشینند ملائكه موكل بر آنها و كاتبان گرام به یكدیگر می گویند از این دو مؤ من دور شویم شاید با هم سخنی دارند كه خداوند نمی خواهد ما از راز دل آنها اطلاع پیدا كنیم.
سخن حضرت به اینجا كه رسید عرض كردم ممكن است دو ملك كاتب كه سخن آنها را می شنوند، دور شوند در نتیجه گفتارشان را نشنوند و ننویسند با اینكه خداوند می فرماید (ما یلفظ من قول الالدیه رقیب عتید:) یعنی تلفظ نمی كند به سخنی مگر اینكه دو ملك رقیب و عتید برای ضبط آن آماده اند.
از شنیدن سخن من حضرت صادق علیه السلام لحظه ای سر بزیر انداخت انگاه سر برداشته قطرات اشك از دیده فرو می ریخت فرمود اسحق ! اگر ملائكه نویسنده نشنوند و ننویسند خداوند، عالم و دانا به اسرار و پنهانی ها
است او می شنود و می داند اسحق از خدا چنان بترس مثل اینكه او را می بینی اگر شك كنی آیا او ترا می بیند كافر خواهی شد در صورتیكه یقین دشاته باشی خدا ترا می بیند باز مرتكب گناه شوی پس او را پست تر از همه ی ناظرین قرار داده ای (كه خجالت نمی كشی) (تعالی الله عن ذلك علوا كبیرا) (56).
كتاب داستانها و پندها جلد چهارم مصطفى زمانى وجدانى
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:2
شهدا و دفاع مقدس
قـبـل از عـملیات بیت المقدس هفت (22/3/67 ـ منطقه عمومی شلمچه) كنار رود كارون در محلی به نـام (شـهـریه) مستقر بودیم. پشه های آن مناطق در اذیت و آزار ما به قدری جدی بودند كه حدّ نداشت. بچه ها غالباً شب را تا دم دمای صبح بیدار بودند و به جای آن روز می خوابیدند. یك روز بـه گـردان مـا اطـلاع دادنـد كـه بـرای شـركـت در سـخـنـرانـی فـردا مـهـیـا شـویـم. مـحـل ، مـسـجـد (پـادگـان امـام خـمـیـنـی اهـواز) بـود. شـب را طـبـق مـعـمـول بـا پشه ها دست و پنجه نرم كردیم و صبح ساعت چهار ـ درست موقع خواب و استراحت ـ اتـوبـوس هـا آمـدنـد و سـوار شـدیـم. تـا دژبانی خروپف همه بلند شده بود. همه را به زور بـیـدار كردند. بعد از بازرسی ، دوباره سوار شدیم و تا خود اهواز خواب بودیم. وارد مسجد شـدیم و سخنران شروع كرد. جز صف جلو كه من هم جزوش بودم و حضور فرمانده گردان مانع خوابیدن ما می شد، می توانم بگویم كه كل
بـچـه ها خواب بودند. حسابی آبروریزی شد. از آن بدتر این كه سخنران ، دست آخر از یكی از بـچـه هـا پـرسـیـد: شـمـا اگـر مـوقـع حـمـله با دشمن روبه رو شوی ، او را می كشی یا می ترسانی ؟ او كه هنوز توی چرت بود، جواب داد: سعی می كنم او را بترسانم ! همه خندیدند و قضیه رو شد.
چهارشنبه 30/2/1388 - 11:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته