اس ام اس خنده دار باحال
دوستان شما مثل طلا و جواهر هستند، به دست آوردنشون سخته، ولی نگه داشتنشون سخت تره...
لطفا در نگهداری من کوشا باشید!
نرو پایین سر کاریه
.
.
.
نرو
.
.
.
نرو
.
.
.
سلام، آفرین که به حرف شیطون گوش نکردی، من این پایین منتظرت بودم.
میخواستم بگم: مسواک بزن همیشه تا دندونات تمیز شه!
برای من یه فرشته بودی اما هیچ وقت منو دوست نداشتی و همیشه با رقیب های من پرواز کردی .خدا را شکر تازه فهمیدم تو عزرائیلی
از اونجا که شتر در خواب بیند پنبه دانه ،گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه، وظیفه خود دونستم بیدارت کنم آخه داشتی بالشو می خوردی
آرامش در زندگی بهترین چیزه
بیا به آرامش فکر کنیم
به زندگی
به عشق
به زیبایی
به بهشت
به جهنم
به درک
به تو چه
به من چه
برو اعصاب ندارم
خیلی ببخشید..مثل اینکه موقع بدی مزاحم شدم..خواستم بپرسم آب خوردی آفتابه رو کجا گذاشتی
دومی ها... سومی ها... دیپلمه ها... دانشجویان... مهندسان... وکلا... پزشکان... هنرمندان ...
همتون فدای کسی که الان داره این اس ام اس رو می خونه ...
--------------------------------------------------------------------------------
اس ام اس عاشقانه
می دونی فرق تو با عزراییل چیه؟ اگه عزراییل و ببینم میمیرم ولی اگه تو رو نبینم می میرم
--------------------------------------------------------------------------------
سلام به قاصدكهای خبر رسان كه محكوم به خبرند و سلام به شقایقهایی كه محكوم به عشقند و سلام به تو كه محكوم به دوست داشتنی
--------------------------------------------------------------------------------
بهترین لحظه ، لحظه ایه که فکر می کنی فراموشت کردم ، بعد یه اس ام اس از طرف من برات میاد که نوشته می میرم برات
--------------------------------------------------------------------------------
دوباره فال حافط و دوباره توی فالمی ، همیشه در خیالتم اگرچه بی خیالمی
اهش 40 درصدی تعرفه پیام کوتاه ایرانسل
با هدف حمایت از خط و زبان فارسی، تعرفه پیام کوتاه ( sms) نگارش یافته با حروف فارسی مشترکین ایرانسل 40 درصد کاهش یافت.
به گزارش مهر، از یکشنبه 16 خرداد ماه سال جاری، تعرفه هر پیام کوتاه ارسالی توسط مشترکین سیم کارت های دائمی و اعتباری ایرانسل، در صورتی که بخش عمده متن آن حاوی حروف فارسی باشد، از 160 ریال به 100 ریال به ازای هر پیام کوتاه کاهش می یابد.
بنا بر اعلام، تعرفه ارسال هر پیام کوتاه با حروف لاتین برای مشترکین سیم کارت های دائمی و اعتباری ایرانسل بدون هر گونه افزایش قیمت و همانند گذشته با تعرفه 160 ریال به ازای هر پیام کوتاه محاسبه خواهد شد.
همچنین تعرفه تمامی پیام کوتاه های ارسالی از طریق پورتال ویترین ایرانسل و همین طور سیم کارت های پیام رسان ایرانسل نیز با تعرفه 100 ریال به ازای هر پیام کوتاه محاسبه می شوند.
بر اساس این گزارش، مشترکینی که از تعرفه های رنگی ایرانسل استفاده می کنند نیز از بهای تخفیفی ویژه هر طرح تعرفه برخوردار خواهند شد که ارقام آن به زودی اعلام می شود.
سلام سلامی به گرمی مهیا گاز و به كیفیت
سینجر گاز و با نو آوری نیك كالا زیرا این نام نیك است كه می ماند........دوستت دارم
برای همیشه نجمه جان
زندگی درِیای پر تلاطمی است که قطب نمای
ان عشق است. تقدیم به کامیار عزیزم
زندگی شعله ی شمعی است كه در بزم وجود به
نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است
من غمگین بودم از اینكه چرا كفش ندارم اتفاقا
مردی را دیدم كه اصلا پا نداشت.
جای من در زندكی خالیست
مرا ببر به خواب خود كه خسته ام از همه
كس كه خوابو بیداری من فقط شكنجه است وبس
كاری كن كه باور كنم كه انتظارخود عشق است
به جفا نمودن تو ز وفات بر نكردم به وفا
نمودن خود ز جفات باز دارم
به چه مانند کنم حالت چشمان تو را/به یكی
نغمه جادویی از پنجه گرم به یكی اختر رخشنده بدامان سپهر /یا به الماس سیاهی كه بشوییم
در جام شراب/به غزلهای نوازشگر حافظ در دل شب /به چه مانند کنم سرخی لبهای تو را به
یك لاله شاداب كه بنشسته به كوه به شرابی كه نمایان بود از جام بلور به صفای گل سرخی
كه بخندد در باغ به شقایق كه بود جلوه گر بزم چمن یا به یاقوت درخشانی در نور چراغ./
مرمر صاف تنتو به بلوری درخشان یا به پاكی و دل انگیزی برف به یكی چشمه نور یا به سیمای
گل انداخته از دولت شرم به پرنده كه كند جلوه گری در مهتاب به گل یاس گه پاشیده بر
ان پرتو ماه یا به قویی كه رود نرم و سبك در دل اب/ به چه مانند کنم به نگاهی تو بگو
من ندانم به جه مانند كنم
تموم دلتنگـی من بــر1ی اسمـونه دلم گرفته
از زمین خدا خودش میدونه اگه شبا تو خواب من صدای غم شنیدی صـدا صـدای عشـق و دلم ترانه
خونه تو را ندیده عاشقم بیا كه فرصتی نیست بـرای دیدنت دلــم میگیره هــی بهونه
فرید نکن تو با محمدرضا هی کرم بازی بشین
سر درست نکن تو بچه بازی نشین تو پای کامپیوتر هی بچت تو گوش کن به حرف مادرت هاجی
کونی برایت درس نیست نگو که نگوفتی که کارش با من Fنیست
در خشکسالی محبت نان محبت خود را با من
قسمت کن
عجب صبری خدا دارد !!! عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم، همان یک لحظهی اول که ظلم را میدیدم از مخلوق بیوجدان، جهان
را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدگر ویرانه میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای
او بودم،که در همسایهی صدها گرسنه، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم، نخستین نعرهی
مستانه را خاموش آندم بر لبِ پیمانه میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم،که
میدیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامهی رنگین، زمین و آسمان را واژگون
مستانه میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، نه طاعت می پذیرفتم، نه گوش
از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده،پاره پاره در کف زاهد نمایان سجدهی صد دانه
میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم،برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بیسامان،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو، آواره و دیوانه میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر
من جای او بودم، بگرد شمع لرزان دل عشاق سرگردان سراپای وجود بیفا معشوق را ، پروانه
میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم،به عرش کبریایی، با همه صبر خدایی تا
که میدیدم عزیز نابجایی، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد، گردش این چرخ را وارونه،
بی صبرانه میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، که میدیدم مشوش عارف و عامی
ز برق فتنهی این علم عالمسوز مردم کش، بجز اندیشهی عشق و وفا، معدوم هر فکری، در
این دنیای پر افسانه میکردم. عجب صبری خدا دارد! چرا من جای او باشم همین بهتر که او
جای خود بنشسته و تاب تماشای زشت کاریهای این مخلوق را دارد. وگرنه من به جای او چو
بودم ،یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه میکردم؟! عجب صبری خدا دارد ! عجب
صبری خدا دارد !
به چشمانت بیاموز كه دیگر هرگز وحشیانه
بر نگاه دیگری چنگ نزند همان دل من كافی است برای قربانی چشمان زیبایت
نگین جون هنوزم دوست دارم هنوز منتظر سلام
گرم عاشقانه و با لبخند تو از پشت پنجره هستم روز اول که نگاهم به تمنای تو پر زد چو
کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم باز گفتم که تو صیادی و من
آهوی دشتم چو در دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم نتوانم سفر از
پیش تو هرگز نتوانم نتوانم تقدیم به نگین عزیزم
گر نگه دار من آنست كه میدانم شیشه را در
بغل سنگ نگه میدارد
بگذار در سكوت و آرامش تو بروم و با زبان
سكوت درباره ات سخن بگویم تو شب هستی چون نور یك مشعل عظمت تو چون ستاره ای درخشان
و نورانی است
من شاعر نیستم ولی شعرو خیلی دوست دارم,و
چه خوب بود كه این جمله های قشنگ فقط تو شعرها نباشد.و به همون اندازه كه از خواندنش
لذت میبریم.به همون اندازه هم عمل كنیم,عاشق باش كه زنده ای تا عاشقی
نفرین ابد بر تو كه ان ساغی چشمت دردی كش
خمخانه تزویر وریا بود پرورده مریم هم اگر چشم تو میدید عیسای دگر می شد وغافل زخدابود
از پشت قله های سر به فلك كشیده قلبم آمدی
و خزانم شدی.مهربانم با چهره مهربانت از پشت پنجره ترك خورده قلبم آمدی و پنجره شكسته
دلم را بسوی باغ خزانت روشن كردی و با چهره معصومانه ات به چشمانم نگریستی گویی میخواستی
رازی بزرگ با چهره ام در میان گذاری اما حیف كه دوباره باد آمد و برگهای زرد و چروكیده
دلت را تبدیل به حیله های نامهربان عشقمان كرد.اما امید وارم كه باز از پشت هوای مه
آلود دلم باز آیی و پنجره دلم را به كوی باغ مهربان دلت باز كنی.
زندگی فاصله ای است بین تولد تا نیستن میگویی
این فاصله را چگونه باید بود و یا به چه صورت باید زیست؟ بهر صورت كه بخواهی خواهد
گذشت اما در این فاصله مهم فقط قصه پرواز ما و رسیدن هاست به سوی هر آنچه كه میخواهی
ولی من پرواز پر شكوه و پر از ستاره های روشن در زندگیت را میخواهم.
نایافته گفتی كه چو خورشید زنم به سوی تو
پر چو ماهی شدی می كشم از پنجره سر اندوه كه خورشید شدی تنگ غروب افسوس كه مهتاب شدی
وقت سحر
نشانی از هر كس سراغ ترا گرفتم گفت:بلبل
شده ای دنبال تو گشتم عقاب شدم بلبلی دیدم نشانی ترا گرفتم گفت:كه گل شده ای باغبان
شدم و از هر گل كه دیدم نشان ترا گرفتم اما گفتند:كه راهزن شده ای راهزن شدم و كوه
و كویرها را به دنبال تو گشتم اما راهزنی دیدم و از او پرسیدم گفت كه: توبه كرده و
تاك دنیا شده ای و من امروز قلب خود را تقدیم و به تو هدیه میكنم و میدانم كه فردا
بدون داشتن قلب خویشتن شادم كه هدیه مرا با خنده خواهی پذیرفت
مرگ مرگ مسؤل قشنگی پر شاپرك است مرگ در
ذات شب دهكده از صبح سخن می گوید مرگ در آب و هوای خوشی اندیشه نشین دارد مرگ گاهی
ریحان می چیند گاهی شراب مینوشد گاه در سایه نشسته است به ماهی نگرد و همه میدانیم
ریه های لذت پر از اكسیژن مرگ است.
دوست داشتن آنگونه كه ماهی دریا را... آهو
بیابان را... گل سرخ خار را... آنگونه كه ماه ستارگان را... و پروانه شمع را دوست دارد
من نیز تو را دوست دارم چون تو شیشه عمر من هستی
هزاران بار خدایم را ستودم ,كه چون بیگانگان
صد رو نبودم, به قلب ساده ام بالیده ام چند, اگر چه تا كنون سودی ندیدم
پدر آمد از راه.... دستهایش خالی... بچه
ها چشم به دستان پدر... سفره ی خالی را پدر از پنجره بیرون انداخت... سفره ی دستا نش
را باز گشود بچه ها امشب نیز یک شکم سیر محبت خوردند.
او را خودالتفات نبود ز صید من من خویشتن
اسیر کمند نظر شدم
اشكی كه بیصداست... پشتی كه بیپناست...
دستی كه بسته است... پایی كه خسته است... دل را كه عاشق است... حرفی كه صادق است...
شعری كه بیبهاست... شرمی كه آشناست... دارایی من است... ارزانی شماست.
● دوستی برام حکایتی رو گفت که شنیدنش خالی
از لطف نیست: پدری به پسرش نصیحت میکنه و میگه: - پسرم این میخها رو میبینی؟ هر وقت
عصبانی شدی یکیشو به دیوار بکوب و هر وقت عصبانیتت رفع شد میخ رو از دیوار در بیار
خلاصه پسره هم این کارو میکنه تا عاقبت میخی به دیوار نمیمونه پدرش وقتی دیوار رو میبینه
لبخندی میزنه و میگه: ببین پسرم! جای این میخها رو میبینی؟ تو همه میخها رو در آوردی
ولیجای اونها رو تن زخمی دیوار مونده درست مثل شادی و غم یا عصبانیت! ممکنه تو یه لحظه
بعد از عصبانیتت پشیمون بشی ولی جای این خراش روی روحت باقی میمونه
عاقبت روزی فرا خواهد رسید// که سر انگشت
فلک// طالع سعد به کار من وتو می سازد// عاقبت روزی فرا خواهد رسید// که من عاشق تو//
به تمنای نگاهت دل خود می بازد// عاقبت یک روز می دانم که من// زیر سقف آسمان بیکران//
می گذارم سر بروی شانه ات// عاقبت یک روز می دانم که من// یک بغل نیلوفر آبی عشق//
می فشانم بر قد دردانه ات// ای تو ای نابترین// ای تو نایاب ترین// عاشقی هست که در
حسرت تو می سو زد// و به عشقت شب خود را به سحر می دوزد// ای تو ای دختر عشق// خبری
هست که با باد صبا می گویم// و نشان رخ دلجوی تو را// در دل حادثه ها می جویم// ای
تو ای پاکترین// ای غزلناکترین// در گذرگاه فصول// قلب خود را چو چراغی// به سر نارونی
خواهم کاشت// تا نسیمی ز شمیم خوش تو// خبری تازه بیارد به برم// من تو را خواهم داشت//
ای تو جذابترین// پر تب و تاب ترین// باغبانم من اگر// قدمت بر سر گلزار دلم بگذاری.
می توان شعری نوشت و داد کرد// می توان
از رفته یاران یاد کرد// می توان از خستگی ها پر کشید// می توان با هر ستم پیکار کرد//
می توان از خون گلسرخی نوشت// می توان از بامدادها یاد کرد// می توان فهمید تفسیر عشق
را// می توان عاشق شد و دیدار کرد// راز مرگ یک برادر قصه نیست// عزم باید جزم کرد
و نعره از بیداد کرد// می توان اما توان را ناتوان کردند داد// پر توانتر عشق باید
تا جهان اباد کرد.
باغ در چله نشست --- تو به خاک افتادی//
کمر عشق شکست --- ما نشستیم و تماشا کردیم// دلم میخواد گریه کنم --- برای قتل عام
گل// ((برای مرگ رازقی)) دلم میخواد گریه کنم --- برای نابودی عشق// ((واسه زوال عاشقی))
وقتی که قلبا و گلها --- شکسته و پرپر شدن// وقتی که باغچه های عشق --- سوختن و خاکستر
شدن// من و تو از گل کاغذی --- باغچه داشتیم توی خواب// با خشتهای مقوایی --- خونه
میساختیم روی آب// وقتی که ما تو جشن شب --- ستاره بارون میشدیم// ((وقتی که سنگر سایه
ها پنهون می شدیم)) ((از نوک بال کفترها خون پریدن میچکید)) ((صدای بیداری عشق رو خواب
شب خط میکشید.))
من تورو میخوام قفس رو نمیخوام -- خوندن
بی همنفس رو نمیخوام... من تو تقدیر ستاره های شب -- قصه ی همین و بس رو نمیخوام...
من تو رو میخوام توی بهت سایه ها -- وقتی میشکنه همه گلایه ها... من تو رو میخوام توی
این آب روون -- خواب نمناک یه فصل بی خزون... من تورو میخوام روی شنهای کویر -- گرمیه
وجودتو ازم نگیر... من تورو میخوام توی قلب آسمون -- میدونم که با منی تو مهربون.
خوش به حالت تكه سنگ كه نداری دل تنگ حسودیم
میشه بهت یه صدایی و یه رنگ .........
دارم از تو مینویسم كه نگی دوست ندارم از
تو كه با یه نگاهت زیرو رو شد روزگارم
همه رفتند کسی دور و برم نیست //// چنین
بی کس شدن در باورم نیست......همه رفتند کسی با ما نموندش ////کسی خط دل ما رو نخوندش......همه
رفتند ولی این دل ما رو////همون که فکر نمی کردیم سوزوندش
من تموم قصه هام قصه توست.....اگه غمگین
ه اون از غصه توست
یکی را دوست می دارم ولی افسوس که او هر
گز نمی داند ///// نگاهش می کنم بلکه شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم
ولی افسوس که او هرگز نگاهم را نمی خواند ///// به برگ گل نوشتم من که او را دوست می
دارم ولی افسوس که او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند////// به برگ گل نوشتم
من که او را دوست می دارم ولی ناگه ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابانم را بپوشانید....موفق
باشید عزیزان
چه بی صداقدم بر روی تکه های قلب من گذاشته
ای آرام برگرد من نمی خواهم این تکه تکه ها پاهای تو را زخمی کند تا قلب تو به درد
آید که من خود زخمی این تکه ها هستم و هرگز این درد را برای تو نمی خواهم هرگز هرگز
و جای حلقه ی دار بر روی گردن آویزان در
صحنه ی نمایش زندگی احساس می شود بی آنكه اشك درد نمایان گردد و صدای فریاد به گوش
رسد. و پاهای معلق بی اختیار با طناب خود خواهی به تكاپو در می آیند و صحنه ی نمایش
را بازی می كنند تا پرده ی ابهام دیگری را به روی خود بگشایند كه زندگی در پس زبانی
بی زبان و گویا در نگاه چشمانی همیشه باز از جلوه می افتد و بار دیگر رنگ می بازد و
چه تلخ است زمانی كه تمام ذرات وجود در این صحنه فریاد می زنند و گوشها آرام به خواب
می روند و چشمها ظاهر مضحك را می بینند و غم درون را از یاد می برند و هیچ نگاهی اشاره
دستها را نمی خواند و همه به اشك لبخند می زنند و در انتها هیاهویی كه برای این همه
خفت با آوایی بلند سر داده می شود این خسته را تكه تكه می كند كه هر چه بیشتر برای
زنده بودن دست و پا می زند طناب دار فشار را بیشتر می كند و او ناگزیر احساس مرگ را
هنگام افتادن از آن بلندای پست به وضوح لمس می كند كه شاید لحظه ی مرگ او لحظه ی آزادی
اوست از پیچش تمام طناب ها به دورش كه دیگر او عروسك خیمه شب بازی نیست و امروز وجود
او از آن خود اوست و این زمانی است كه زندگی اش در پس تمام دغدغه ها پایان می یابد
و هیچ كس مرگ او را نمی فهمد و همه به افتخار چنین لحظه ای فریاد شادی را به اوج می
رسانند
گفتم غم تو دارم گفتاغمت سرائد گفتم که
بر خئالت راه نظر ببندم گفتاکه شبرواست اوازراه دئگرائد گفتم که نوش لعلت مارادرارزوکشت
گفتاتوبندگی کن کوبنده برورآِّئد
گر زحال دل خبر داری ور نشانی مختصر داری
بگو مرگ را دانم ولی تا كوی دوست راه اگر نزدیكتر داری ....
نمیدانم چرا وقتی راه زندگی هموار می گردد,
بشر تغییر حالت می دهد,خونخوار میگردد.به وقت عیش و مستی مینوازد طبل هستی را,به وقت
خوار بودن ,مومن و دیندار میگردد
وقتی كه چشمهای كودكانه مرا با دستمال تیره
قانون می بستند واز شقیقه های مضطرب ارزوی من فواره های خون بیرون می پاشید وقتی زندگی
من هیچ چیز نبود جز تیك تیك ساعت دیواری دیافتم كه : باید , باید , باید دیوانه وار
دوست بدارم
به جهان خرم از انم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست