آموزش و تحقيقات
جهان ما بر پايه چهار نيرو يا بر هم کنش استوار است:نيروي گرانشي، نيروي الکترو مغناطيسي، نيروي قوي هسته اي و نيروي ضعيف هسته اي.عامل وقوع اين بر هم کنشها گروهي از ذرات به نام بوزونهاي پايه هستندکه در بين ذرات تشکيل دهنده مواد مبادله مي شوند.
فيزيکدانها در تلاش هستند که نشان دهند که اين چهار نيرو در واقع از يک نيروي بنيادي سرچشمه مي گيرد.
?- نيروي قوي هسته اي
مي دانيم که درون هسته اتم پروتونهاي باردار ونوترونهاي بدون بار وجود دارند که به آنها نوکلئونهاي هسته مي گوييم. قطر(diameter ) آنها بسيار کوچک است. اين ذره ها با نيروي هسته اي بسيار قوي به يکديگر متصلند اين نيروها فقط در ابعاد هسته اي وجود دارند يعني کوتاه بردند. وقتي فاصله ذرات از هم زياد شود نيروي هسته اي کاهش مي يابد.
?- نيروي الکترومغناطيسي
اکثر نيروهاي مورد استفاده در زندگي از نوع نيروهاي الکترو مغناطيسي هستند. همانطور که در شکل زير ديده مي شود بين دو بار همنام نيروي الکتريکي دافعه و بين دو بار غير همنام نيروي الکتريکي جاذبه بوجود مي آيد که بنا بر قانون کولن اندازه اين نيروها F با حاصلضرب بارها q رابطه مستقيم و با مجذور فاصله انها r رابطه عکس دارد.
?-نيروي ضعيف هسته اي
نيروي ضعيف هسته اي تنها در واکنش هاي هسته اي وجود دارد مانند واکنش فوق که در اثر برخورد يک نوترينو به يک هسته پرتو B (الکترون منفي) توليد مي شود
?-نيروي گرانشي
که همان قانون گرانش نيوتن است F=GmM/r2
تعريف نيروي گرانشي :
اين نيرو بر اجسام واقع در ميدان گرانشي وارد مي شود و از پتانسيل گرانشي ناشي مي گردد که يک نيروي پايستاري مي باشد و عامل حرکت سقوط آزاد اجسام و همچنين حرکت پرتابي و نيز يک نيروي جاذبه اي بين اجرام مختلف مي باشد. بنابراين ، نيروي گرانش عبارتست از حاصلضرب جرم جسم در شتاب جاذبه ناشي از گرانشي.
ديد کلي :
پديده طبيعي سقوط آزاد اجسام در اثر گرانشي ، گردش اجرام آسماني در مدارات ويژه خودشان ، حرکت ماه دور زمين و آيا تا به حال اين سوال را از خود پرسيديد که :
چرا اجسام بر روي سطح زمين سقوط مي کند و از آن دور نمي شود؟
چرا زمين در مدار مشخصي حول خورشيد مي گردد؟ و هزاران پديده ديگر.
قانون جهاني گرانش :
اين قانون از قوانين بنيادي فيزيک است که کشف و فرمولبندي شد. اگر چيزي را رها کنيد سقوط مي کند. چون سرعت اجسام در ضمن سقوط تغيير مي کند، بايد نيرويي بر آن وارد شود. اين نيرو که نيوتن اولين بار در اثر سقوط سيبي از درخت آنرا کشف نمود، قانون گرانش نام دارد که نيوتن آنرا يک نيرويي بنيادي در جهان دانست و آنرا نيرويي بين اجسام مختلف معرفي کرد که توسط رابطه F=GmM/r2 داده مي شود که در آن G ثابت جهاني گرانش m و M جرم اجسام و r فاصله اجسام از همديگر مي باشد.
نيروي وزن :
نيروي وزن را مي توان با ترازوي فنري خنثي کرد. وزن يک ويژگي اجسام نيست ، بلکه مقدار آن با حمل جسم تغيير مي کند. به عنوان مثال اگر وزن شخصي در قطب شمال 712N باشد، وزن او در استوا 708.5N خواهد بود. اگر وزن همان شخص بر روي کره ماه اندازه گيري شود، ترازو عدد 120N را نشان خواهد داد.
هرچه شتاب ناشي از گرانش کمتر باشد وزن هم کمتر است. در واقع ، وزن مستقيما با شتاب ناشي از گرانشي متناسب است. بديهي است که نيروي وزن به عامل ديگري هم بستگي دارد، زيرا وزن اجسام در مکانهاي معين نيز متفاوت است و آن کميت مقدار ماده موجود (جرم جسم) مي باشد.
آزمايش ساده :
اگر شما 10 کيلوگرم شکر بخريد تصور مي رود که 10 نيوتن باشد. اگر شکر را به کره ماه منتقل کنيد. در آنجا نيز وزن کيسه شکر 10 کيلويي ، دو برابر وزن کيسه شکر 5 کيلويي است. مقدار شکر (جرم شکر) در جاهاي مختلف تغيير نمي کند و وزن آن با جرم متناسب است. در حالت کلي نيروي وزن هم با جرم و هم با شتاب ناشي از گرانش متناسب مي باشد. به عبارتي W=mg که در آن w وزن ، m جرم و g شتاب جاذبه گرانشي مي باشد. اين شتاب جاذبه در ميادين مختلف گرانشي (شتاب گرانشي کرات مختلف) مقادير متفاوتي دارد.
پتانسيل گرانشي منشا نيروي گرانشي :
شبيه مبحث الکتريسيته براي نيروهاي پايستار که نيروي گرانش نيز از اين نوع مي باشد يک پتانسيلي وجود دارد. ميدان گرانشي نيز از اين پتانسيل گرانشي ناشي مي شود. بر اين اساس ، نيروي گرانشي عبارتست از تغييرات مکاني پتانسيل گرانشي با علامت منفي. يعني V=GmM/r?F=-?V?F=GmM/r2
نحوه اندازه گيري نيروي وزن :
از وسايلي که در اندازه گيري نيروي وزن به کار مي رود، ترازوي فنري مي باشد که از طريق سنجش نيروي کشاني فنر به اندازه گيري نيروي وزن دست مي يابيم براي اندازه گيري نيروي وزن ترازوهاي مختلفي از جمله ترازوي دوکفه اي ، ترازوي اهرمي ، ترازوي ديجيتالي و غيره استفاده مي شود. اين ترازوها در اندازه گيري نيروي وزن دقت هاي متفاوتي بر حسب مکانيزم اندازه گيريشان دارند.
مباحث مرتبت با عنوان :
پتانسيل گرانشي
ثابت جهاني گرانش
چهار نيروي بنيادي فيزيک
حرکت سقوط آزاد اجسام
شتاب جاذبه گرانش
شتاب گرانشي کرات
قانون جهاني گرانش
گرانش
ميدان گرانشي
مباني گرانش
نيروي وزن
چهارشنبه 3/5/1386 - 10:48
آموزش و تحقيقات
در خسوف(ماه گرفتگي) زمين در حرکت مداري خود به دور خورشيد سايه اش را، که در فضا در سمتي مخالف خورشيد ممتد است، به دنبال مي کشد. سايه زمين به شکل يک مخروط است که قاعده آن مقطع زمين و طول متوسط آن 1،380،000 کيلومتر است. طول اين سايه، بر اثر تغيير فاصله زمين از خورشيد تا حدود 40000 کيلومتر نسبت به مقدا متوسط تغيير مي کند. خسوف زماني اتفاق مي افتد که ماه وارد مخروط سايه زمين شود.
شرايط وقوع خسوف
وقتي از بالا به دايره البروج بنگريم به اشتباه گمان مي کنيم که خسوف بايد ماهي يک بار اتفاق افتد. خطاي اين ديد وقتي آشکار مي شود که از پهلو نگاه کنيم. آنگاه روشن مي شود که اين سه جرم در حقيقت بر يک خط واقع نيستند. ماه در نتيجه ميله مدارش با دايره البروج، مي تواند از بالا يا پايين مخروط سايه، به فاصله اي که حداکثر 32،000 کيلومتر مي شود بگذرد.
براي اينکه خسوف برقرار باشد واقع شود بايد دو شرط مهم زير همزمان با يکديگر برقرار باشند:
1)خورشيد، زمين و ماه، بايد بر خطي مستقيم واقع باشند يعني ماه به حالت بدر از زمين ديده شود. اين واقعه ماهي يک بار روي مي دهد.
2)ماه در حرکت مداريش بايد در حال عبور از دايره البروج، يعني در يکي از عقده ها باشد.
بيشتر ديده شد که کره ماه نيمي از ماه را در زير صفحه دايره البروج به سر مي آورد و نيم ديگر را بالاي آن. دو نقطه اي که در آنها ماه صفحه دايره البروج را قطع مي کند عقدتين ناميده مي شود: يکي از اين دو عقده راس(گره شمالي) است و ديگري عقده ذنب(گره جنوبي). خط واصل اين دو نقطه را خط عقده ها يا خط گره ها نامند.
مدت خسوف
مدت دوام خسوف نسبتا زياد است، زيرا قطر مخروط سايه زمين در نقطه اي که ماه از آن مي گذرد در حدود 9،200 کيلومتر است. اگر ماه مخروط را به طور مرکزي قطع کند، نزديک به دو ساعت در خسوف کامل خواهد بود، زيرا قطر ماه در حدود 3،500 کيلومتر و سرعت متوسط آن 3،200 کيلومتر در ساعت است. سايه زمين ماه را کاملا تاريک نمي کند. حتي وقتي که خسوف کامل باشد ماه کاملا مرئي است ولي رنگ سرخ بي فروغي جاي درخشش عادي آن را مي گيرد. اين فروغ مختصر معمول نور آفتابي است که از جو زمين به داخل مخروط سايه شکسته شده است. اجزاي آبي و بنفش نور آفتاب بر اثر پراکند در جو زمين، حذف شده اند و مولفه هاي سرخ نورند که قرص ماه را اندکي روشن مي کنند.
خسوف جزئي
در خسوف جزئي فقط قسمتي از ماه از ميان مخروط سايه مي گذرد. به اين ترتيب بريدگي تاريکي در ماه تمام، در بخش شمالي آن و يا در بخش جنوبي، پديدار مي شود. البته خسوفهاي جزئي هم بعد و هم پيش از خسوف کلي نيز واقع مي شوند. در حدود نيم ساعت طول مي کشد تا ماه کاملا وارد سايه شود و مدت مشابهي نيز لازم است تا کاملا از سايه بدرآيد.
دنباله خسوفها
خسوفها به ترتيب و در دنباله هايي چند روي مي دهند. يک دنباله کامل که شامل 48 يا 49 خسوف مي شود، حدود 865 سال طول مي کشد. فاصله زماني بين دو خسوف متوالي در يک دنباله ..33/6،585 روز است. خسوف هاي متوالي شباهت زيادي با هم دارند که دال بر عضويتشان در يک دنباله است.
روش بدست آوردن عدد..33/6،585 روز بدين قرار است:
براي آنکه خسوفي تکرار گردد:
1)ماه بايد در حالت بدر باشد. اين وضعيت هر 53059/29 روز يکبار تکرار مي شود.
2)خورشيد بايد نسبت به عقده ها در همان مکان قبلي باشد، و اين هر 6201/346 روز تکرار مي گردد.
کوچکترين مضرب مشترک اين اعداد 6،585 است يعني هر 6،585 روز ماه، زمين و خورشيد وضعيت خسوف قبلي را تکرار مي کنند. فاصله زماني..33/6585 روز به يک ساروس موسوم است که در زبان بابلي قديم به معني تکرار است.
چهارشنبه 3/5/1386 - 10:47
دعا و زیارت
روزي امام علي عليه السلام به
فرزندش، امام حسن عليه السلام فرمود:
« پسرم برخيز و سخنراني کن که ميخواهم سخنت را بشنوم.»
حسن فرمود:
«پدرجان چگونه سخن بگويم در حالي که شما را ميبينم؟ نه، من حيا ميکنم.»
علي عليه السلام افرادداخل خانه را جمع کرد و خود به اتاق ديگري رفت؛ به نحوي که صداي حسن را مي شنيد.
آنگاه امام حسن عليه السلام برخاست و چنين سخنراني کرد:
«سپاس مخصوص پروردگاري است که يگانه است و در اين يگانگي نظير ندارد. او جادوانه است اما نه به دست کسي
ديگر؛ زمام امور را به دست دارد اما بيهيچگونه مشقت، و آفريننده است بي هيچگونه زحمت. وصفش پايان نمي
پذيرد و معرفتش نهايت ندارد. عزيزي است که ازلي بوده است. همه دلها از هيبتش لرزان و ترسان، همه خردها از
عزتش حيران، و همه موجودات در برابر قدرتش خاضع اند.
بر قلب هيچ انساني بلنداي جبروت و قدرت او خطور نمي کند و مردم به عمق جلال و عظمتش پي نمي برند. کسي
قادر نيست از بزرگياش پرده برگيرد و دانشمندان را کجا توان آن است که با خردهايشان به آن دست يابند. آگاهترين
مردم به او کسي است که او را محدود به صفتي نکند. او چشمها را ميبيند اما چشمها او را نميبينند. او خداوند
نافذ و آگاه است.
اما بعد: همانا علي عليه السلام دري است که هر که از راه او وارد شود مومن و هر که از راه او خارج شود کافر
است. من اين سخنان را مي گويم در حالي که براي خود و شما از پروردگار بزرگ آمرزش ميطلبم.»
در اين هنگام امير مؤمنان علي عليه السلام از پشت پرده در آمد و پيشاني حسن را بوسيد و اين آيه را تلاوت
فرمود:
« ذريته بعضها من بعض و الله سميع عليم »
(ذريه و تباري که از يکديگرند و خداوند شنوا و داناست.)
يا امام حسن مجتبي
يا علي
يا هو
چهارشنبه 3/5/1386 - 10:39
دانستنی های علمی
لقمان حکیم
یکی از حکمای وارسته و صالح لقمان بوده. لقمان پیامبر نبوده ولی به قول پیامبر (ص)بنده ای بوده که بسیار فکر می کرده.ایمان و یقین او عالی بوده و خدا را می پرستیده و خدا نیز او را دوست داشته و نعمت حکمت را به او عنایت فرموده بود.
خصوصیات حضرت لقمان:
از کسانی بود که عمر طولانی کرد و عمرش را از 200 تا 560 و از قراری تا 3500 سال نوشته اند.
سلسله نسب او به ناحوربن تارخ(برادر ابراهیم) می رسد و بعضی او را پسر خاله یا خواهر زاده حضرت ایوب می دانند.
او از اهالی آفریقا بود از این رو سیه رو و دارای لبهای کلفت و درشت بود و پاهای بلندی داشت.او بیشتر عمرش را در فلسطین گذرانده است و قبرش نیز در(ایله)یکی از بنادر فلسطین است.
چهارشنبه 3/5/1386 - 10:37
دعا و زیارت
كوله پشتياش را برداشت و راه افتاد. رفت كه دنبال خدا بگردد؛ و گفت: تا كولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.نهالي رنجور و كوچك كنار راه ايستاده بود.مسافر با خندهاي رو به درخت گفت: چه تلخ است كنار جاده بودن و نرفتن؛ و درخت زير لب گفت: ولي تلخ تر آن است كه بروي و بي رهاورد برگردي.
كاش ميدانستي آنچه در جستوجوي آني، همينجاست.
مسافر رفت و گفت: يك درخت از راه چه ميداند، پاهايش در گِل است، او هيچگاه لذت جستوجو را نخواهد يافت.
و نشنيد كه درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز كردهام و سفرم را كسي نخواهد ديد؛ جز آن كه بايد.
مسافر رفت و كولهاش سنگين بود.
هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پيچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و نااميد. خدا را نيافته بود، اما غرورش را گم كرده بود. به ابتداي جاده رسيد. جادهاي كه روزي از آن آغاز كرده بود.
درختي هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده بود. زير سايهاش نشست تا لختي بياسايد. مسافر درخت را به ياد نياورد. اما درخت او را ميشناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در كولهات چه داري، مرا هم ميهمان كن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، كولهام خالي است و هيچ چيز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتي هيچ چيز نداري، همه چيز داري. اما آن روز كه ميرفتي، در كولهات همه چيز داشتي، غرور كمترينش بود، جاده آن را از تو گرفت. حالا در كولهات جا براي خدا هست. و قدري از حقيقت را در كوله مسافر ريخت. دستهاي مسافر از اشراق پر شد و چشمهايش از حيرت درخشيد و گفت: هزار سال رفتم و پيدا نكردم و تو نرفتهاي، اين همه يافتي!
درخت گفت: زيرا تو در جاده رفتي و من در خودم. و پيمودن خود، دشوارتر از پيمودن جادههاست
چهارشنبه 3/5/1386 - 10:36
دعا و زیارت
مرحوم علامه طهراني مي گويد :
يكي از سروران عزيز ما كه فعلا از اعاظم اهل نجف اشرف است و حقا مرد بزرگواري است ، نقل فرمود براي من كه ما از نجف اشرف عيال اختيار كرديم و سپس در فصل تابستان براي زيارت و ملاقات ارحام عازم ايران شديم و پس از زيارت حضرت ثامن الائمه به وطن خود كه شهري است در نزديكي هاي مشهد رهسپارگرديديم.
آب و هواي آنجا به عيال ما نساخت و مريض شد و روز به روز مرضش شدت كرد و هر چه معالجه كرديم سودمند واقع نشد و مظرف به مرگ شد و من در بالين او بودم و بسيار پريشان شدم و ديدم عيال من در اين لحظه فوت مي كند و من بايد تنها به نجف برگردم و در پيش پدرش و مادرش خجل و شرمنده گردم و به من بگويند دختر نو عروس ما را برد و در آنجا دفن كرد و خودش برگشت .
حال و اظطراب و تشويش عجيبي در من پيدا شد . فورا آمدم در اتاق مجاور ايستادم و دو ركعت نماز خواندم و توسل به حضرت امام زمان (عج) پيدا كردم و عرض كردم :
يا ولي الله ! زن مرا شفا دهيد ، اي ولي كارخانة خدا ! اين امر از دست شما ساخته است و با نهايت تضرع و التجا متوسل شدم ، آمدم در اطاق عيالم ، ديدم نشسته و مشغول گريه كردن است و زاروزار مي گريد . تا چشمش به من افتاد گفت : چرا مانع شدي ؟ چرا مانع شدي ؟ چرا نگذاشتي؟ من نفهميدم چه مي گويد و تصور كردم كه صحبت عادي مي كند و حالش سخت است . بعد كه قدري آب به او داديم و غذا به دهانش گذارديم قضية خود را براي من نقل كرد و گفت : عزرائيل براي قبض روح من با لباس سفيد آمد و بسيار متجمل و زيبا و آراسته بود ، به من لبخندي زد و گفت : حاظر به آمدن هستي ؟ گفتم : آري .
بعدا امير المؤمنين تشزيف آوردند و با من بسيار ملاطفت و مهرباني كردند و به من گفتند : من مي خواهم بروم نجف ، مي خواهي با هم برويم به نجف ؟ گفتم بلي خيلي دوست دارم با شما به نجف بروم . من برخاستم لباس خود را پوشيدم و آماده شدم كه با آن حضرت به نجف اشرف برويم ، همينكه خواستم از اطاق با حضرت خارج شوم ديدم كه حضرت امام زمان عجل الله آمدند و تو هم دامان امام زمان را گرفته اي . حضرت امام زمان به امير المؤمنين عرض كردند : اين بنده به ما متوسل شده ، حاجتش را برآوريد .
حضرت امير المؤمنين سر خود را پائين انداخته و به عزرائيل فرمودند : به تقاضاي مرد مؤمن كه متوسل به فرزند ما شده است برو ؛ باشد تا موقع معين و امير المؤمنين از من خداحافظي كردند و رفتند . چرا نگذاشتي من بروم ؟
در روايات زيادي وارد شده است كه حضرت امير المؤمنين بر بالين محتضر در سكرات موت حاضر خواهد مي شوند . اين حضور از بهترين حالات براي مؤمنين خواهد بود و بهترين فرمان . خوشا به حال مؤمنين و شيفتگان ائمه اطهار كه چنين سعادتي نصيب آنها مي شود .
چهارشنبه 3/5/1386 - 10:33
دعا و زیارت
فرينش آدم
… هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمين جانشيني خواهم گماشت.
ـ فرشتگان در مقام مخاصمه گفتند:
آيا كسي را مي گماري كه در آن فساد كند و خونها بريزد و حال آنكه ما خود تو را به پاكي مي ستاييم و تقديس مي كنيم؟
ـ خداوند فرمود:
من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد. من از گل خشك و برآمده از لجن بويناك بشري مي آفرينم. پس آنگاه كه او را راست و تمام گردانيدم و از روحم بر او دميدم بر او به سجده در افتيد. آنگاه او را از خاك آفريد و همه نامها را به آدم آموخت و به فرشتگان عرضه نموده فرمود: اگر راست مي گوييد، مرا ازنام اينها خبر دهيد.
ـ فرشتگان گفتند:
منزهي تو ما علمي نداريم جز آنچه تو خود يادمان داده اي كه تويي دانا و حكيم.
پس خداوند فرمود:
اي آدم ايشان را از نامهاي اينها آگاه ساز، پس چون آنان را از نامهايشان آگاه ساخت.
سجده بر آدم و نافرماني ابليس
خداوند به فرشتگان فرمود:
آيا به شما نگفتم من بر غيب و آسمانها و زمين داناتر و آنچه را آشكار مي كنيد و آنچه را پنهان مي داشتيد، مي دانم.
ـ آنگاه كه فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند پس همگي يكسره سجده كردند مگر ابليس كه از جنها بود و از اينكه با سجده كنندگان باشد، خودداري ورزيد. و سخت با خداي رحمان مخالفت و عصيان كرد.
خداوند فرمود: اي ابليس چه چيز تو را از سجده به آنچه با دو دست خويش آفريدم، آنگاه كه تو را دستور دادم ـ بازداشت؟ آيا خود را بزرگ ديدي يا از برتري جوياني! اي ابليس تو را چه شد كه با ساجدان نبودي؟
ابليس گفت:
آيا كسي را سجده كنم كه از گل آفريده اي؟ به من بگو آيا اين همان است كه برمن برتري اش دادي؟ من هرگز به بشري كه از گل خشك برآمده از لجن بويناك آفريده اي سجده نخواهم كرد. من از او بهترم مرا از آتش آفريدي و او را از گل.
آنگاه خداوند فرمود:
از اين (جايگاه) فرود آي كه تو را نرسد در آن تكبر ورزي پس بيرون شو كه بي شك از فرومايگاني و تا روز رستاخيز لعنت من بر تو است.
ابليس گفت:
پروردگارا پس مرا تا روز رستاخيز مهلت ده.
خداوند فرمود:
همانا تو از مهلت يافتگاني تا آن روز معلوم!
ابليس در جواب گفت:
پس چون مرا گمراه كردي حتما در راه راستت به كمينشان مي نشينم، آنگاه از پيش روي و از پشت سر و از راست و چپ آنان در مي آيم (و چنان مي كنم كه) بيشتر شان را شكرگزاري نيابي پروردگارا به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندي من (نيز گناهان را) در زمين در نظرشان مي آرايم و همگيشان را گمراه مي كنم…. مگر بندگان با اخلاصست.
آدم و همسرش در بهشت
خداوند فرمود:
همين (اخلاص) راهي مستقيم است به (درگاه) من در حقيقت تو را به بندگان من تسلط نيست مگر كساني از گمراهان كه تو را پيروي كنند. نكوهيده و رانده از اينجا بيرون شو و از ايشان هر كه را تواني به آوات برانگيز و با لشكر سواره و پياده تا ختشان آور و در اموال و اولاد شريكشان شود وعده شان ده….. برو كه جزاي هر كس از آنها كه تو را پيروي كند دوزخ است…..
ـ .... اي آدم تو و همسرت در بهشت بيارام و از (نعمت هاي) آن از هر جا كه خواهيد به فراواني بخوريد همانا تو در آن نه گرسنه مي شوي و نه برهنه و نه تشنه مي شوي و نه در گرماي آفتاب مي ماني. ولي به اين درخت نزديك مي شويد كه از ستمكاران مي گرديد. اي آدم براستي اين (ابليس) با تو و همسرت دشمن است مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه بدبخت شوي.
(اما) شيطان آن دو را وسوسه كرد تا شرمگاهشان را كه از آنان پوشيده بود، در نظرشان آشكار كند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت بازنداشت مگر براي اينكه دو فرشته شويد يا از (زمره) جاودانان گرديد. اي آدم آيا ميل داري تو را به درخت جاودانگي و سلطنتي كه كهنه و نابود نشود، راهنمايي كنم؟ و براي آن دو سوگند خورد كه: من بي شك از خيرخواهان شما هستم!
پس آن دو را به فريبي فرود آورد تا چون از (ميوه) آن درخت چشيدند، شرمگاهشان بر آنان آشكار گرديد و به پوشاندن خويش از برگ (هاي) بهشت پرداختند.آدم نافرماني پروردگارش كرده، گمراه شد و پروردگارش آن دو را ندا كرد كه:آيا من شما را منع نكردم و به شما نگفتم كه شيطان سخت دشمن آشكارتان است؟گفتند:پروردگارا، بر خود ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزي و بر ما رحم نياوري مسلماً از زيانكاران شده ايم.
آدم و همسرش در زمين
ـ آنگاه خداوند فرمود:
همه از آن (مقام رفيع) فرود آييد كه برخي از شما با برخي ديگر دشمنيد و زمين تا هنگامي (معين) قرارگاه و (محمل) برخورداري شماست. در آن زندگي مي كنيد و در آن مي ميريد و از آن برانگيخته مي شويد. آنگاه آدم از خداي خود كلماتي فرا گرفت، پس خدا توبه اش را پذيرفت، و به راستي كه او بسيار توبه پذير و مهربان است.
فرزندان آدم
ـ و (اي پيامبر) حكايت دو پسر آدم را به حقيقت و راستي بر آنها بخوان كه تقرب به قرباني جستند ازيكي پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد.
(قابيل به هابيل) گفت: همانا تو را خواهم كشت.
(هابيل) گفت: جز اين نيست كه خدا قرباني پرهيزگاران را خواهد پذيرفت اگر تو از كشتنم دست برآوري، من دست به كشتنت دراز نخواهم كرد كه من از خدا، پروردگار جهانيان مي ترسم. من مي خواهم كه گناه (كشتن) من و گناه (مخالفت) خود را به گردن گيري تا اهل آتش شوي كه اين جزاي ستمكاران است.
پس نفسش (قابيل) او را به كشتن برادرش ترغيب كرد تا او را كشت و از زيانكاران گرديد آنگاه خداوند كلاغي را برانگيخت كه زمين (به چنگال خود) گود كند تا به او بنمايد كه چگونه پيكر برادرش را نهان سازد (قابيل) با خود گفت: اي واي بر من! آيا ناتوان شدم از آنكه همچون اين كلاغ باشم تا جسد برادرم را زير خاك پنهان كنم؟ پس در زمره پشيمانان درآمد.
و بدين سان آموختيم: «هر كس شخصي را بي آنكه كسي را كشته باشد يا بدون آنكه فسادي در زمين كرده باشد بكشد چنان است كه همه مردمان را كشته و هر كه نفسي را حيات بخشد مانند آن است كه تمام مردم را حيات بخشيده».
چهارشنبه 3/5/1386 - 10:1
دعا و زیارت
دنیا محل گذر است نه محل قرار - حضرت علی علیه السلام
چهارشنبه 3/5/1386 - 9:48
دانستنی های علمی
انسان کامل قرآن ، انسانی است که کمال عقلی هم پیدا کرده است ، کمال عقلی هم جزء [ کمالاتش ] است.
از نظر فلاسفه (غیر اسلامی)، جوهر انسان فقط عقل اوست.
اسلام عقل را یک شاخه از وجود انسان میداند ، نه تمام وجود و هستی انسان عقل مانند چشم یک ابزار است.
اسلام، علمی را که به آن "علم افاضی" میگویند یعنی علمی که از درون میجوشد قبول دارد . ضمن اینکه علم عقلی را هم قبول دارد.
چهارشنبه 3/5/1386 - 9:40
دانستنی های علمی
اهمیت و مفهوم آزادی در اندیشه و آرای آیت الله سید محمد حسینی بهشتی ناشی از نگرش ویژه ایشان به انسان است. این نگرش به ویژه متأثر از فلسفه ای است که این متفکر آن را آموخته و تفسیر و تحلیل مفاهیم و پدیده های سیاسی و فلسفه سیاسی را از آن منظر به انجام رسانده است. شاید به جرأت بتوان گفت بهشتی در شمار دانش آموختگان فلسفه متعالیه صدرایی است و از این رو مباحث آن رنگ و بوی و ظرفیت و ظرافتی خاص دارد و از این رو از دیگر صاحب نظران متفاوت است. در بحث انسان نیز به ویژه این وضعیت خود را به گونه ممتاز و متمایزی نشان داده است.
در نگاه متفکر مورد بحث ما دو نوع نگاه به انسان وجود دارد. نخست، نگاه قیم مآبانه، که بر آن است که باید اندیشهها و ارزشها و هنجارهای ديني را به انسانها تحمیل و از این طریق آنها را به بهشت هدایت کرد؛ و دیگر، نگاهی که انسان را موجودی آزاد و مختار و انتخابگر میبیند که خود راه خویش را بر میگزیند. در این نگاه اخیر، آگاهی و خردورزي به انسانها مساعدت میکند که آنها خود دست به انتخاب زده و مسیر خود را برگزینند. دکتر بهشتی از چنین منظری به انسان می نگرد و معتقد است که انسان ذاتا آزاد و تربيتپذير است.
او در تعریف انسان، به آزادی و انتخاب گری او اشاره می کند و اهمیت و برتری انسان را در «توان» گزينش و انتخابگري و تسلط بر خود و محیط و جامعه خود می داند. می گوید آزادى یعنی تسلط انسان بر ساختن خويش و ساختن محيط خويش. امتياز انسان بر همه موجودات ديگر عالم طبيعت اين است كه مى تواند بر طبيعت مسلط باشد و شرايط طبيعى را بر وفق خواسته و نياز خود دگرگون كند يا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبيعى، سد و مانع به وجود آورد. اگر این نشانه و خصلت از آدمي سلب شود، لاجرم دچار مسخ شخصیت و انسانیت میشود. اساساً انسان از آن رو انسان است که با توجه به توان و ظرفیت خدادادي وجودی خویش، آزاد باشد و خود گزينش کند. از این رو است که آدمی بر مبنای آزادی و انتخابگری مسؤول و پاسخگو شمرده میشود.
به گفته آيتالله بهشتي، آزادی، عبارت از توانایی انسان در ساختن سرنوشت فردی و جمعی خود است. این ساختن به گونه ای است که آدمی بر خود و جامعه خویش قدرت و سلطه می یابد. ایشان تصریح می کند که تعریف آزادی در زمان های مختلف و در شرایط متفاوت یکسان نیست و با پیشرفت انسان و جامعه، تعریف از آزادی و فضاهاي آن هم تغییر می کند. در واقع، شرایط خاص فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی باعث می شود که تعاریف ارائه شده از مفهوم آزادی، متفاوت و متمایز گردد.
براي مثال، در اندیشه سیاسی اسلام، در گذشته، آزادیهاي سیاسی و اجتماعی به شيوه كنوني مطرح نبوده و آزادی، عموماً جنبه فردی داشته و عمدتاً آزادی درونی و معنوی و عرفانی و به دیگر سخن آزادگی برجسته بوده است. اما در شرایط کنونی، تلقی متفاوت با مصادیق متعدد و گستردهتری از آزادی وجود دارد. بهشتی از یک سو بر اين باور است كه انسان موجودی است که می تواند در ساختن خود مؤثر باشد، که این همان آزادی معنوی و درونی و نگرش تربیتی است و از سوی دیگر معتقد است آدمی می تواند در محیط زندگي و نظام اجتماعي و سياسي خود نيز مؤثر باشد.
باید اشاره کرد که بر اساس آموزههاي ديني انسان موظف به دخالت در حوزه عمومي است. در انديشه بهشتى مردم در تمام امور حكومت سهيم اند و اساساً يكى از آموزه هاى اساسى و مهم اسلام، توجه به امور ديگر مسلمانان است. حتى سكوت و عدم مشاركت در امور اجتماعى مسلمانان، عملى مذموم و ناپسند و در رديف ترك مسلمانى ذكر شده است.
بهشتى ضمن استناد به حديث معروف رسول اكرم(ص) «هر كس كه صبح سر از خواب نوشين بردارد و در انديشه همه مسلمانان نباشد، آن فرد مسلمان نيست»، به احساس مسؤوليت يك مسلمان در رابطه با ساير مسلمانان و انسان ها اشاره مى كند و مى گويد اگر يك انسان، يك حزب، يك تشكيلات، يك قشر، يك ملت و يك نژاد بخواهد به سعادت برسد، يعنى مسؤوليت هايى را كه به عهده دارد، انجام بدهد، طبق جهان بينى اسلام بايد به آزادى، به نجات و رستگارى و فلاح همه انسان ها بپردازد. به هر حال اهتمام به حوزه عمومي، كه در دنياي جديد نيز بسيار مورد توجه است از نظر دكتر بهشتی دور نمانده و به خوبي به آن پرداخته است.
همچنین ایشان قائل به تقدم آزادی بیرونی بر آزادی درونی است و حتی برخلاف اندیشمندانی نظیر آیت الله مطهری، بر این باور است که آزادی بیرونی و اجتماعی – سیاسی اهمیت افزون تری دارد؛ زیرا آزادی باید به عنوان یک واقعیت عینی و خارجی وجود داشته باشد تا انسانها بتوانند آسان تر و آزادانهتر به سمت آزادی درونی و معنوی حرکت کنند. به دیگر سخن، ایشان آزادی اجتماعی و بیرونی را لازمه و مقدمه آزادی معنوی درونی می داند و در این باره می گوید: ضرورت آزادی اجتماعی که به نوع روابط اجتماعی مربوط می شود ناشی از این است که این مسأله یک خواست و یک نیاز درونی و اصیل است و انسان تنها می تواند به این نیاز درونیاش پاسخ گوید که در جامعه، آزاد زندگی کند. یعنی آزادی به عنوان یک واقعیت اجتماعی می بایست در روابط اجتماعی حضور و وجود داشته باشد.
تصریح بر اين كه در جامعه استبدادزده نیازهای واقعی آدمی به فراموشی سپرده می شود و انسانها از شرایط استبدادی تأثیر می پذیرند، در نتیجه خلق و خوی و عادات و آداب آنان نیز حالتی استبدادزده به خود می گیرد، از نكات برجسته انديشه آیت الله بهشتی است. اين مسأله خود نشان از نوع تربيتي دارد كه به طور غالب در جوامع استبدادي وجود دارد. اين نوع تربيت چيزي جز الگوي تحميل و اجبار نيست. آنچه كه از نظام سياسي استبدادي الگوبرداري شده است. در واقع الگوی تربیتی در این جوامع، بازتولید مشي سياسي حاكمان و كارگزاران نظام سیاسی استبدادی در محیطي کوچک تر است.
از دیگر سوی، همان گونه که آمد، بهشتی شرط تحقق آزادی درونی یا رهایی معنوی را وابسته به وجود و تحقق آزادی های بیرونی میداند. از اين منظر، آزادی های بیرونی از جهاتی مهم تر از آزادی درونی و رهایی معنوی است. در این میان البته استثنائاتی نیز می توان یافت؛ زیرا کسانی هم هستند که به رغم فقدان آزادیهای اجتماعی، توانسته اند به آزادی درونی و معنوي دست یابند. اما تعداد این افراد بسیار کم خواهد بود؛ به ویژه در عصر حاضر که مردم بیش از گذشته از شرایط عصر خود متأثر هستند. ایشان می گوید باید سازوکاری به وجود آيد که آزادی در جامعه عینیت و واقعيت پیدا کند؛ آن گاه معنویت در یک فضای آزاد گسترش ميیابد. تحقق عيني و واقعي آزادي در جامعه، بر الگوی تربيتي آزادانه مبتنی است.
به نظر می رسد ایشان با تعریف و تبیین آزادی، آن گونه که فشرده ای از آن آمد، باب جدیدی را در فلسفه سیاسی اسلام میگشاید. به عقیده بهشتی، اگر صاحب نظرانی معتقدند که در اسلام آزادی به معناي اجتماعي و سياسي آن وجود ندارد، به این دلیل است که در گذشته در دنیای اسلام موضوع آزادیهاي اجتماعي و سیاسی مطرح نبوده و موضوعیت نداشته است. اما بعد از دوره مشروطه این موضوعات وارد حوزه اندیشه سياسي اسلامی و ایرانی شده است.
البته مراد نگارنده این نیست که جای این بحث به کلی در اندیشه سیاسی اسلام خالی است، ولی، همچنان که دکتر بهشتی تأکید می کند، باید توجه شود که ما در چه شرایطی هستیم و از چه نوع نظام هایی سخن می گوییم. ممکن است پاره ای از مفاهیم امروزه به دلايلي برای ما روشن نباشد، ولی در گذشته چنین نبوده است. در طول دوره معاصر ما با ابهام در معنا و ابهام در مفاهیم مواجه بودهایم. پاره ای از مفاهیمی که به ظاهر از غرب وارد جامعه ما شده هنوز برای ما بومی نشده است و مورد اجماع و فهم واحدی نیست. همانند مفهوم آزادی که، پس از گذشت یک صد سال که از طرح جدید آن، پس از نهضت ناتمام مشروطیت، می گذرد تا از آزادی بحثي به ميان ميآيد، به دنبال معنای آن هستيم.
با این حال می توان برخي از مباني را از دل سنت و نصوص دینی استخراج کرد. به ویژه این که فلسفه اسلامی این توان و ظرفیت را در اختیار متفکر می نهد که بتواند مبانی ای برای مسائل اساسی حیات آدمی فراهم سازد. به طور ویژه، چنان که در آغاز این نوشته اشاره شد، می توان از حکمت متعالیه صدرایی یاد کرد که در دوره حاضر در شمار فلسفه های فربه و زنده اسلامی است و بهشتی خود در شمار دانش آموختگان فلسفه متعالیه است و می توان رگه های این فلسفه را در جای جای نوآوری های وی در حوزه فلسفه سیاسی نشان داد. از جمله در بحث آزادی و ظرفیتی که حکمت متعالیه برای ترسیم این مفهوم در اختیار این متفکر قرار می دهد.
لازم به ذکر نیست که غالب اندیشمندان برجسته و صاحب نقش و اثر در انقلاب اسلامی در شمار اصحاب حکمت متعالیه اند و از این حکمت متأثرند که در رأس آنان می توان از امام خمینی و آیت الله مطهری یاد کرد. برخی از صاحب نظران بر این باورند که انقلاب اسلامی متأثر از حکمت متعالیه صدرایی است و نمی توان نقش این دستگاه فکری را در پیدایش انقلاب اسلامی از یاد برد. همان گونه که باید در تداوم حیات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به آن توجه داشت؛ امری که تا کنون به نظر مورد بی توجهی واقع شده است.
نکته دیگری که تأمل در بحث آزادی در اندیشه آیت الله بهشتی را نیازمند است موانع جامعه شناختی تحقق آزادی است. یکی از پرسش های اساسی که عموماً پس از پیروزی انقلاب از سوی مجامع مختلف طرح شده این است که آیا آزادی، که در شمار شعارهای مهم در انقلاب اسلامی بوده است، در جامعه محقق شده است یا خیر؟ پاسخ آیت الله بهشتی به این پرسش منفی است. به باور ایشان، آزادی های مورد نظر که مطرح شده و شعارشان داده شده، تحقق نیافته است؛ زیرا سازوکارهای لازم برای آن فراهم نیامده و راه درازی در پیش دارد.
به نظر می رسد دکتر بهشتی یکی از نادر اندیشمندانی است که افزون بر مباحث فلسفی درباره آزادی درباره موانع جامعه شناختی تحقق آزادی در جامعه سخن گفته است. ایشان معتقد است که جامعه باید به آگاهی دست یابد تا بر اساس آگاهی به دست آمده درباره خود و جامعه خود تصمیم بگیرد. از دیدگاه بهشتی، صرف تغییر نظام سیاسی ثمره زیادی ندارد. گرچه شرط لازم است، اما شرط کافی نیست، مگر این که ذهنیت انسانها تغییر کند. و روشن است که ذهنیت غالب ما ایرانیان به دلیل حضور مداوم و پایدار نظام های سیاسی خودکامه، استبدادزده است و ذهنیت استبداد زده، خود به خود، در هر نظام سیاسی، استبداد را باز تولید می کند.
بنابراین باید ابتدا این نکته تبیین بشود که آزادی یک مفهوم و هدف انتزاعی نیست و تحقق آن مشروط به التزام دیگران و از جمله حاکمان به الزامات آزادی است. ضمن این که باید به جریانهایی کمک شود که در جهت تحقق مطلوب آزادی تلاش می کنند. به این معنا که نهادها و افرادی که استبداد را در جامعه گسترش می دهند تضعیف شده و نهادها و افراد معتقد و مؤمن به آزادیهاي مشروع و قانوني تقویت شده و پرورش یابند. آن چه به این مسأله مساعدت می نماید، همانا الگوی تربیتی مطلوبی است که بتواند آزادی را در نهاد افراد نهادینه نماید و نسلی پدید آورد که نه تنها آزادی را یک ارزش مؤثر و مطلوب تلقی کند، بلکه در عمل بدان پای بند باشد و عمیقاً آن را به کار گیرد.
مایلم اشاره نمایم که نهادینه شدن آزادی در جامعه مبتنی بر شیوه تربیتی است اما وقتی آزادی نهادینه شد می توان میوه های آن را در موارد گونه گونی مشاهده کرد. و این چنین است که بهشتی تأکید می کند که نظام سیاسی باید متکی بر آرای مردم باشد و هیچ گونه تحمیلی بر مردم صورت نگیرد. او مردم را پشتوانه حقیقی یک نظام می داند و معتقد است نظام غیر مردمی محکوم به ناکامی و ناکارآمدی است.
ضرورت اداره حکومت ایجاب می کند که نظام سیاسی، متکی بر آرای آزادانه و آگاهانه مردم باشد. در غیر این صورت به ناچار باید از مؤلفه های دیگری استفاده کند که آن مؤلفه ها همان وابستگی به بیگانگان و یا استبداد و دیکتاتوری است. از سخنان ایشان در آن زمان می توان درس های بسیاری آموخت. هنگامی که وی از حق مردم در زمینه آزادی اعتراض، آزادی بیان، آزادی احزاب و حق نشر سخن می گوید، حساسیت ایشان در رابطه با حق مردم و نقش مردم به خوبی درک میشود.
نیازی به یادآوری مجدد نیست که مفاهیمی همانند آزادی در آثار اندیشمندانی چون بهشتی از حکمت متعالیه مشروب می شود و نقش این حکمت را در تفسیر این مفهوم در اندیشه آیت الله بهشتی نباید از یاد برد. به ویژه تأکید مستمر و مداوم بهشتی بر «توان» و «شدن» در واقع نوعی تأکید بر فلسفه متعالیه است. به ویژه این که این مباحث با حرکت جوهری نیز گره می خورد و از آن سیراب می شود و این خود ظرفیت مضاعفی را برای تحلیل و تبیین مفهوم آزادی پیش روی می نهد که در بحث های فلاسفه متأثر از حکمت متعالیه نباید مغفول بماند.
چهارشنبه 3/5/1386 - 8:56