آموزش و تحقيقات
زرده تخم مرغ چرا زرد است؟
زرده تخم مرغ ، ماده بسيار خوشرنگ و خوشمزه اي است كه بسياري اوقات زينت بخش سفره هاي ماست ، آيا تا به حال به اين فكر افتاده ايد چرا زرده تخم مرغ اين همه زرد است.رنگ زرده تخم مرغ ، حاصل از موادي به نام گزانتوفيل هاست كه از غذايي كه مرغ مي خورد تامين مي شود رنگ زرده هم با توجه به رنگدانه موجود در غذا ، از زرد كمرنگ تا نارنجي متغير است .اين مواد پس از جذب از دستگاه گوارش وارد جريان خون پرنده مي شود و به همان شكل در زرده تخم مرغ ذخيره مي گردد بافت چربي در بدن مرغ يكي از محلهاي اصلي ذخيره رنگدانه است .با توجه به اين كه مرغ در روز بيش از شب غذا مي خورد ، در روز رنگدانه بيشتري به انتقال مي يابد و اين موضوع باعث مي شود زرده به صورت خطوط تيره و روشن باشد.
نظر يادتون نره
Hesm_k_2007
شنبه 13/11/1386 - 14:18
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی
روان شناسی حیوانات
1- پایان دنیا نزدیک است. اگر فقط بتوانید یک نوع از حیوانات را نجات دهید، کدام را انتخاب میکنید؟
الف) خرگوش ب) گوسفند پ) گوزن ت) اسب
2- به آفریقا رفتهاید. به هنگام بازدید از یکی از قبیلهها، آنها اصرار میکنند که یکی از حیوانات زیر را به عنوان یادگاری با خود ببرید. کدام را انتخاب میکنید؟
الف) میمون ب) شیر پ) مار ت) زرافه
3- فرض کنید خطای بزرگی انجام دادهاید و خداوند برای مجازات شما تصمیم گرفته است که به جای انسان، شما را به صورت یکی از حیوانات زیر در آورد. کدام را انتخاب میکنید؟
الف) سگ ب) گربه پ) اسب ت) مار
4- اگر قدرت داشتید که یک نوع از حیوانات را برای همیشه از روی کره زمین نابود کنید، کدام را انتخاب میکردید؟ الف) شیر ب) مار پ) تمساح ت) (***)ه
5- یک روز، با حیوانی برخورد میکنید که میتواند با شما به زبان خودتان صحبت کند. دلتان میخواهد که کدامیک از حیوانات زیر باشد؟الف) گوسفند ب) اسب پ) خرگوش ت) پرنده
6- در یک جزیره دور افتاده، تنها یک موجود زنده به عنوان همدم و همراه شما وجود دارد. کدامیک را انتخاب میکنید؟
الف) انسان ب) خوک پ) گاو ت) پرنده
7- اگر قدرت داشتید که هر نوع حیوانی را اهلی و دستآموز کنید. کدامیک از حیوانات زیر را به عنوان حیوان خانگی خودتان انتخاب میکردید؟
الف) دایناسور ب) ببر پ) خرس قطبی ت) پلنگ
8- اگر قرار بود برای 5 دقیقه به صورت یکی از حیوانات زیر در میآمدید، کدامیک را انتخاب میکردید؟
الف) شیر ب) گربه پ) اسب ت) کبوتر
توجه:تا همه سوالات بالا رو کامل جواب ندادین اینجا رو نخونین.........
.روانشناسی
.
.
1- در زندگی واقعی، برای چه نوع آدمهایی جذابیت و کشش دارید1-.
الف:
خرگوش– کسانی که دارای شخصیت دوگانه هستند، به سردی یخ در ظاهر اما به گرمی آتش در باطن
ب:
گوسفند– مطیع و گرم
پ:
گوزن– زیبا و آداب دان
ت:
اسب- کسانی که غیرقابل جلوگیری، بیبند و بار و آزاد هستند.
2- در فرایند ابراز عشق و درخواست ازدواج، کدام رویکرد برای شما خوشایندتر و موثرتر است.
الف:
میمون – مبتکر و باذوق که هیچگاه احساس خستگی نکنید.
ب:
شیر- سرراست، صاف و پوست کنده به شما بگوید که دوستتان دارد.
پ:
مار- دمدمی مزاج، پر نوسان، نفس گرم و عشق سرد
ت:
زرّافه- صبور، هرگز شما را رها نکند.
3- دلتان میخواهد معشوقتان چه عقیدهای در باره شما داشته باشد.
الف:
سگ- باوفا، صادق، ثابت قدم
ب:
گربه- شیک و زیبا
پ:
اسب- خوش بین
ت:
مار- انعطافپذیر
4- چه اتفاقی باعث میشود که شما رابطهتان را قطع کنید/ از چه خصوصیتی بیش از همه نفرت دارید.
الف:
شیر- متکبر و خودخواه، امر و نهی کن
ب:
مار- هیجانی و دمدمی مزاج، نمیدانید چگونه او را خوشحال کنید.
پ:
تمساح- خونسرد، بیرحم، سنگدل
ت:
(***)ه- ناامن
5- دوست دارید چه نوع رابطهای با او برقرار سازید.الف:
گوسفند- سنتی، بدون آن که چیزی بگوئید او بفهمد چه میخواهید، ارتباط برقرار کردن از طریق قلبها.
ب:
اسب- هر دو بتوانید درباره همه چیز با هم صحبت کنید، هیچ چیز مخفی در میان نباشد.
پ:
خرگوش- رابطهای که همیشه خود را گرم و عاشق او حس کنید.
ت:
پرنده- رابطهای پایدار و طولانی و بالنده
6- آیا به او خیانت می کنید.الف:
انسان- شما به جامعه و اخلاقیات احترام میگذارید، پس از ازدواج هیچ کار خلافی نمیکنید.
ب:
خوک- نمیتوانید در مقابل تمایلاتتان مقاومت کنید، به احتمال زیاد خیانت میکنید.
پ:
گاو- خیلی سعی میکنید که چنین کاری نکنید.
ت:
پرنده- شما هرگز نمیتوانید استوار و ثابت قدم باشید، شما واقعاً برای ازدواج مناسب نیستید و نمیخواهید تعهدی بپذیرید.
7- درباره ازدواج چه فکر میکنید.الف:
دایناسور- شما خیلی بدبین هستید و فکر میکنید این روزها دیگر ازدواج سعادتمندانه وجود ندارد.
ب:
ببر- شما به ازدواج به صورت یک چیز گرانبها فکر میکنید. پس از آن که ازدواج کردید، پیوند زناشویی و همسرتان را بسیار باارزش و گرامی میدارید.
پ:
خرس قطبی- شما از ازدواج میترسید، فکر میکنید آزادیتان را از شما خواهد گرفت.
ت:
پلنگ- شما همیشه طالب ازدواج بودهاید ولی در واقع، شناخت دقیقی از آن ندارید
8- در این لحظه، به عشق چگونه فکر میکنید.الف:
شیر- شما همیشه تشنه عشقید و میتوانید هر کاری برای آن بکنید اما به راحتی در دام عشق نمیافتید.
ب:
گربه- شما خیلی خودمحور و خودخواهید. شما فکر میکنید عشق چیزی است که میتوانید به دست آورید و هرگاه که خواستید آن را دور بیاندازید.
پ:
اسب- شما نمیخواهید در قید و بند یک رابطه پایدار قرار بگیرید. به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
ت:
کبوتر- شما به عشق به صورت یک تعهد دو طرفه فکر میکنید
چهارشنبه 29/10/1389 - 21:48
عقاید و احکام
گناه چیست؟
ساختن خانه بی قاعده گناه است. بی تفاوت از کنار دختر و پسر همسایه
گذشتن نه تنها زشت و بی اخلاقی است,بلکه گناه است. تبسم نکردن به پیرزن و
پیرمرد, نشانه, بزرگ شدن در خانه بی قاعده است. پیرمرد و پیرزنی که نمی
تواند به روی جوانان شهر خود بخندد و با آنان شوخی بکند. نشانه زندگی
نکردن آن پیرمرد و پیرزن در دوران جوانی و حال می باشد و گناه بزرگی را
مرتکب شده و می شود. دکتر و کارمندی که نمی تواند با مشتری خود دست بدهد و
با خوشرویی و خنده کارهای او را انجام بدهد, نشانه بدتربیتی او می باشد و
مرتکب گناه می شود.
کسی
که بدپوشی و زشت پوشی می کند و لباس آن افسردگی و بی تفاوتی و بی حوصلگی و
آشفتگی را در شهر موجب می شود, گناه می کند. کسی که از چراغ قرمز می گذرد
تجاوز و گناه می کند. اگر پیاده رویی هموار نباشد, شهرداری گناه کرده است,
زیرا اگر معلولی نتواند از آنجا عبور کند و اگر پیرزنی به خاطر ناهمواری
پیاده رو به زمین بخورد, مقصر شهرداری خواهد بود و در کشورهای اروپایی همه
این ها مجازات دارند. و اگر در جایی به نظر می رسد که مجازات نمی شوند این
خطا را نکنیم و بدانیم کسی که کار غیر اخلاقی می کند, اول از همه خود را
مجازات می کند.
کسی
که به خطای خود نتوانست اعتراف بکند, بدبخت و گناه کار بماند. کسی که هر
روز با رقص و آواز و هنرش چند نفر را نتواند خوشحال کند, بی قاعده و زشت
می شود و مجازات او زشت شدن و زشت زندگی کردن است. کسی که در مقابل ظلم بی
تفاوت بماند, مقام او از حیوان هم کمتر است. زیرا حیوان از قوه تکامل مغزی
برخوردار نیست ولی خداوند انسان را از این نعمت برخوردار کرده است. با
عجله عشق بازی کردن و کمتر عشق بازی کردن نه تنها گناه است, بلکه یک
بیماری می باشد. برخلاف میل باطنی عشق بازی کردن تجاوز به خود و طرف مقابل
است و تجاوز هم گناه شمرده می شود.
افتخار
کردن و فخر فروشی از احساس انانیت ناشی می شود و گناه است. بهتر است به
جای افتخار, شکر و قدردانی بکنیم. کسی را برتر از دیگری دانستن از نادانی
ناشی می شود و گناه است. کسی که بدون خنده غذا می خورد, به برج زهرمار می
ماند و غذایی که می خورد حلال نیست. کسی که آراسته عبادت و عشق بازی نمی
کند, توهین بزرگی به خداوند می کند و توهین به خداوند, گناه است. کسی که
برای شناخت خود وقت نمی کند, و در نهایت خود را نمی شناسد, او می میرد و
گناه او مرگ است.
چهارشنبه 29/10/1389 - 21:40
بهداشت روانی
وسواس چیست و چگونه آنرا درمان کنیم؟
وسواس
یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر که با نوعى احساس اجبار و
ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه
بودن حادثه نسبتبه شخصیت خود بوده از غیر عادى و نابهنجار بودن رفتار
خودآگاه است.
روانشناسان وسواس را نوعى بیمارى از سرى
نوروزهاى شدید مىدانند که تعادل روانى و رفتارى را از بیمار سلب و او را
در سازگارى با محیط دچار اشکال مىسازد و این عدم تعادل و اختلال داراى
صورتى آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعى غریزه واخورده و
ناخودآگاه معرفى مىکنند و آن را حالتى مىدانند که در آن، فکر، میل، یا
عقیدهاى خاص، که اغلب وهمآمیز و اشتباه است آدمى را در بند خود مىگیرد،
آنچنان که حتى اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وامىدارد که
حتى رفتارى را برخلاف میل و خواستهاش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگى
کار یا افکار خودآگاه است اما نمىتواند از قید آن رهایى یابد.
وسواس به صورتهاى مختلف بروز مىکند و در بیمار مبتلاى به آن این موارد ملاحظه مىشود :
اجتناب؛ تکرار و مداومت؛تردید؛شک در عبادت؛ترس؛دقت و نظم افراطى؛اجبار و الزام؛احساس بن بست؛عناد و لجاجت.
علائم دیگر:
در مواردى وسواس بصورت، خود را در معرض
تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جایى، درآوردن جامه خود، بیقرارى،
بهانهگیرى، بىخوابى، بدخوابى، بىاشتهایى،… متجلى مىشود آنچنانکه به
اطرافیانش این احساس دست مىدهد که نکند دیوانه شده باشد.
انواع وسواس:وسواسهایى که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تاثیر قرار داده و احاطهشان مىکند معمولا بصورتهاى زیر است:
وسواس فکرى:
این وسواس بصورتهاى مختلف خود را نشان مىدهد که برخى از نمونههاى آن بشرح زیر است:
اندیشه درباره بدن:
بدین گونه که بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فکرى بیمار متوجه بدن اوست. او
دائما به پزشک مراجعه مىکند و در صدد بهدست آوردن دارویى جدید براى
سلامتبدن است.
رفتار حال یا گذشته:
مثلا در این رابطه مىاندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق
داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان
عملى مىشود آیا درست مىاندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواستیا ناروا ؟
در رابطه با اعتقادات: زمانى فکر وسواسى زمینه را براى تضادها و
مغایرتهاى اعتقادى فراهم مىسازد. مسایلى در زمینه حیات و ممات، خیر و
شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را بخود مشغول مىدارد.
اندیشه افراطى:
زمانى وسواس در مورد امرى بصورت افراط در قبول یا رد آن استبا اینکه
بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولى بصورتى است که گویى اندیشه مزاحمى بر او
مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط مىسازد، از آن دفاع و
یا آن را طرد مىکند بدون اینکه آن مساله کوچکترین ارتباطى با زندگى او
داشته باشد; مثلا در رابطه با دارویى عقیدهاى افراطى پیدا مىکند
بگونهاى که طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو
مىداند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجهاى دست نیابد.
۲- وسواس عملى:
وسواس عملى به شکلهاى گوناگون خود را بروز مىدهد که ما به نمونهها و مواردى از آن اشاره مىکنیم :
شستشوى مکرر: مردم بر حسب عادت تنها همین امر را وسواس مىدانند و این بیمارى در نزد زنان رایجتر است.
رفتار منحرفانه:
جلوه آن در مواردى بصورت دزدى است و این امر حتى در افرادى دیده مىشود که هیچگونه نیاز مادى ندارند.
دقت وسواسى:
نمونهاش را در منظم کردن دگمه لباس و… مىبینیم و وضعیت فرد بگونهاى است که گویى از این امر احساس آرامش مىکند.
شمردن:
شمردن و شمارشها در مواردى مىتواند از همین قبیل بحساب آید مثل شمردن نردهها با اصرار بر این که اشتباهى در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن:
گاهى وسواسها بصورت راه رفتن اجبارى است. شخص از این سو به آن سو راه
مىرود و اصرار دارد که تعداد قدمها معین و طبق ضابطه باشد. مثلا فاصله
بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند و هم از آن کمتر نباشد.
۳- وسواس ترس:
صورتهاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى – ترس از مرگ – ترس از
دفع – ترس از محیط محدود – ترس از امرى خلاف اخلاق – ترس از تحقق آرزو.
۴- وسواس الزام:
در این نوع وسواس نمىتواند خود را از انجام عمل و یا فکرى بیرون آورد و
در صورت رهایى از آن فکر و خوددارى از آن عمل موجبات تنش در او پدید خواهد
آمد.
وسواس در چه کسانی بروز می کند؟
الف) در رابطه با سن
تجارب حیات عادى افراد نشان مىدهد که وسواس همگام با بلوغ و در غلیان
شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجا رشد مىکند. اگر در آن ایام شرایط براى
درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دورهاى پدید مىآید وگرنه بیمارى سیر
مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى که خود بیمار به ستوه مىآید.
ب) در رابطه باهوش:
بررسیهاى علمى نشان دادهاند که وضع هوشى آنها در سطحى متوسط و حتى بالاتر
از حد متوسط است. وسواسىهایى که داراى هوش اندک و یا با درجه ضعیف باشند
بسیار کمند بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر کمهوشى شان شود.
ج) در رابطه با اعتقاد:
د) در رابطه با شخصیت و محیط:
تجارب نشان دادهاند آنهایى که در زندگى شخصى حساسترند امکان ابتلایشان
به بیمارى وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین
فرزندانى که والدینشان معمولا محکومشان مىکنند این بیمارى بیشتر دیده
مىشود.
پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند که شخصیت والدین و حتى صفات
ژنتیکى، روابط همگن خویى و محیطى در این امور مؤثرند بهمین نظر وسواس در
بین دوقلوهاى یکسان بیشتر دیده مىشود تا در دیگران، اگر چه ریشههاى
اساسى و کلى این امر کاملا مشهود نیست.
مساله شخصیت را اگر با
دامنهاى وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که این امر حتى در
برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس بر خلاف بیمارى
هیسترى است که اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده مىشود، در جوامع
بظاهر متمدن و پیشرفته و حتى در بین افراد هوشمند هم بمیزانى قابل توجه
دیده مىشود.
ریشههاى خانوادگى وسواس
در مورد ریشه و سبب این بیمارى مطالب بسیارى ذکر شده که اهم آنها عبارتند
از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل
خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابتها، منعها و… که ما ذیلا به مواردى از آن
اشاره مىکنیم.
الف) وراثت:
تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده
است که حدود چهل درصد وسواسیها، این بیمارى را از والدین خود به ارث
بردهاند، اگرچه گروهى دیگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته
و قایل شدهاند، انتقال زمینههاى عصبى مىتواند ریشه و عاملى در این راه
باشد.
ب) تربیت :
در این مورد مباحثى قابل ذکرند که اهم آنها عبارتند از:
۱- دوران کودکى:اعتقاد گروهى از محققان این است که پنجاه درصد وسواسهاى
افراد در سنین جوانى و پس از آن از دوران کودکى پایهگذارى شده و تاریخچه
زندگى آنها حاکى از دوران کودکى ویژهاى است که در آن کشمکشها و
مقاومتها و سرسختىهاى فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواستههاى
بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.
۲- شیوه تربیت:در پیدایش گسترش وسواس
براى شیوه تربیت والدین نقش فوق العادهاى را باید قایل شد. بررسیها نشان
مىدهد مادران حساس و کمال جو بصورتى ناخودآگاه زمینه را براى وسواسى شدن
فرزندان فراهم مىکنند و مخصوصا والدینى که رفتار طفل را بر اساس ضابطه
خود بصورت دقیق مىخواهند و انعطاف پذیرى کمترى دارند در این رابطه
مقصرند. تربیتخشک و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى زیاد مؤثر است.
نحوه از شیر گرفتن کودک بصورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و
طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر
مؤثر است.
۳- تحقیر کودک:عدهاى از بیماران وسواسى کسانى هستند که
دائما این عبارت به گوششان خورده است که: آدم بى عرضهاى هستى، لیاقت
ندارى، در خور آدم نیستى، بدرد زندگى نمىخورى… و از بابت عدم لیاقتخود
توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد رکوفتشنیده و تنبیه
شدهاند. این گونه برخوردها بعدا زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس
آنها فراهم کرده است.
۴- ناامنىها:پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند
برخى از آنها که دوران حیات کودکى آشفتهاى داشته و با ترس و نا امنى
همساز بودهاند بعدها به چنین بیمارى دچار شدهاند. آنها در مرحله کودکى
وحشت از آن داشتهاند که نکند کار و رفتارشان مورد تایید والدین و مربیان
قرار نگیرد. اینان در دوران کودکى براى راضى کردن مربیان خود مىکوشیدند و
سعى داشتهاند که دقتى افراطى درباره کارهاى خود روا دارند و در همه
مسائل، با باریکبینى و موشکافى وارد شوند.
۵- منعها:گاهى وسواس فردى
بزرگسال نشات گرفته از منعهاى شدید دوران کودکى و حتى نوجوانى و جوانى
است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیریهاى بسیار، توقعات
فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران
پدید آورد معلوم نیست عاقبتخوش و میمونى داشته باشد.
۶- خانواده افراد وسواسى: بررسیها نشان دادهاند:
- اغلب وسواسىها والدین لجوج داشتهاند که در وظیفه خواهى از فرزندان سماجتبسیار نشان مىدادهاند.
- ایرادگیر و عیبجو بودهاند اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مىدیدند، آن را به رخ فرزندان مىکشیدند.
- خسیس و ممسک بودهاند به طورى که کودک براى دستیابى به هدفى ناگزیر به
شیوهاى اصرارآمیز بوده است و بالاخره افرادى کم گذشت، طعنه زن، ملامتگر،
بودهاند و کودک سعى مىکرده خود را در حضور آنها دائما جمع و جور کند تا
سرزنش نشود.
درمان :
براى درمان مىتوان از راه و رسمها و وسایل و ابزارى استفاده کرد که یکى از آنها تغییر محیطى است که بیمار در آن زندگى مىکند.
۱- تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده و اقامت او در یک
آسایشگاه و واداشتن او به زندگى در یک منطقه خوش آب و هوا براى تخفیف
اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد و این امرى است که اولیاى بیمار
مىتوانند به آن اقدام کنند.
۲- تغییر شرایط زندگى:از شیوههاى درمان
این است که زندگى بیمار را در محیطى دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم.
او را باید به محیطى کشاند که در آن مساله حیات سالم و دور از اغتشاش و
اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد
بررسیهاى تجربى نشان مىدهند که در مواردى با تغییر شرایط زندگى و حتى
تغییر خانه و محل کار و زندگى بهبود کامل حاصل مىشود.
۳- ایجاد
اشتغال و سرگرمى:تطهیرهاى مکرر و دوبارهکارىها بدان خاطر است که بیمار
وقت و فرصتى کافى براى انجام آن در خود احساس مىکند و وقت و زمانى فراخ
در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است در حدود امکان سرگرمى او زیادتر گردد
تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یکى پس از دیگرى او را وادار خواهد
کرد که نسبتبه برخى از امور بىاعتماد گردد، از جمله وسواس.
۴- زندگى
در جمع:فرد وسواسى را باید از گوشهگیرى و تنهایى بیرون کشاند. زندگى در
میان جمع خود مىتواند عاملى و سببى براى رفع این التباشد. ترتیب دادن
مسافرتهاى دستجمعى که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدى را در زندگى
پذیرا شوند، در تخفیف و حتى درمان این بیمارى مخصوصا در افرا کمرو مؤثر
است.
۵- شیوههاى اخلاقى:رودربایستىها و ملاحظات فیمابین که هر
انسانى بنحوى با آن مواجه است تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مىشود.
طرح سؤالات انتقادى توام با لطف و شیرینى، بویژه از سوى کسانى که محبوب و
مورد علاقه بیمارند در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مىتواند موجب
پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شوند و البته باید سعى بر این باشد که
انتقاد به ملامت منجر نشود روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در
مواردى بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى
از پذیرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مىدهد. باید گاهى
غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که
عرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد.
باید به او القا کرد که مىتواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید
به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بى معنى است صحبت کند و از
انتقاد ناراحت نباشد.
۶- تنگ کردن وقت:بیش از این هم گفتهایم که گاهى
تن دادن به تردیدها ناشى از این است که بیمار خود را در فراخى وقت و
فرصتببیند و براى درمان ضرورى است که در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ
کنند. در چنین مواردى لازم استبا استفاده از متون و شیوههایى او را به
کارى مشغول دارید به امر و وظیفهاى او را وادار نمایید تا حدى که وقتش
تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را
اگرچه نادرست استسریعا انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامهاى در
مواردى مىتواند بصورت جدى در درمان مؤثر باشد.
۷- زیرپاگذاردن موضوع
وسواس:در مواردى براى درمان بیمار چارهاى نداریم جز اینکه به او القا
کنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى که آن را او نجس
مىداند و یا با دست و بدنى که او تطهیر نکرده مىشمارد و به نماز بایستد
و وظیفهاش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را وا داریم تا همان کارى
را که از آن مىترسد انجام دهد. تنها در چنین صورت است که در مىیابد هیچ
واقعهاى اتفاق نمىافتد.
شیوههاى اصولى در درمان وسواس:
الف) روانپزشکى:اگر رفتار و یا عمل وسواسى شدید شود نیاز به متخصص روانى و
درمانگرى است که در این زمینه اقدام کند. کسى که تعلیمات تخصصى و
تحصیلىاش در روان پزشکى او به او اجازه مىدهد که براى شناخت ریشه بیمارى
و درمان بیمار اقدام نماید. علاوه بر اینکه در زمینه ریشهیابىها کار و
تلاش کرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود
۳۰۰-۲۰۰ ساعتى هم در رابطه با شناختخویش گام برداشته است. اینان اجازه
دارند که در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایى تجویز کنند و یا
شیوههاى دیگرى را براى درمان لازم مىبینند بکار گیرند.
بیماران را گاهى لازم است که در مؤسسات
روانپزشکى و گاهى هم در بیمارستانها به طرق روانکاوى و رواندرمانى
درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بسترى نمود. درمان بیمارى براى
برخى از افراد بسیار ساده و آسان و براى برخى دیگر بسیار سخت است ; بویژه
که شرایط اقتصادى و اجتماعى بیمار هم در این امر مؤثر است.
ب) روان
درمانى:این هم نوعى درمان است که توسط روانکاو یا روانشناس صورت مىگیرد و
آن یک همکارى آزاد بین بیمار و درمان کننده مبتنى بر اعمال متقابل است که
بر اساس روابطى نسبتا طولانى و طبق هدف و برنامه ریزى مشخصى به پیش
مىرود. درمان اختلال بهصورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدى که قادر
به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مىگیرد. در این درمان گاهى هم ممکن
است دارو مورد استفاده قرار گیرد. البته اصل بر این است که بر اساس شیوه
مصاحبه و گفتگو زمینه براى یک تحول درونى فراهم شود.
اصولى در روان
درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به
این جنبهها توجه نشود امکان اصلاح و درمان نخواهد بود:
الف – اصلاح
محیط: و غرض محیط زندگى بیمار، توجه به امنیت آن، بررسى اصول حاکم بر
جنبههاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرتها، فعالیتهاى تفریحى،
گردشها، تلاشهاى جمعى، مشارکتها در امور،… است.
ب – ارتباط خوب و
مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب
همدردى و همراهى، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق
بجانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و… .
ج – روانکاوى و روان درمانى:که در آن تلاشى براى ریشهیابى، ایجاد زمینه
براى دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود گشودن عقدهها، توجه دادن بیمار
به ریشه و منشا اختلال خود، القائات لازم و…
چهارشنبه 29/10/1389 - 21:34
بهداشت روانی
گونههای مختلف خنده از دیدگاه علم روانشناسی
از دیدگاه علم روانشناسی، خنده به علل گوناگونی روی میدهد
و دارای گونههای متفاوتی است. با یك جمعبندی كلی، میتوان گونههای
متفاوت خنده را به شكل زیر تقسیمبندی كرد:
خنده درنتیجه عوامل شیمیایی
استنشاق گاز نیتروزاكسید و اتر، و نیز استعمال نوشابههای الكلی و برخی
مواد مخدر میتواند منجر به ایجاد شعف و شادمانی كاذب گردد و خندههای
مكرری تولید كند. در دو مورد اخیر، ایجاد خنده در نتیجه تأثیرات آزاد و
سازندهای است كه آنها بر بازدارندههای مغزی میگذارند و به این ترتیب
موانع عاطفی و عقلی خنده را برطرف میسازد. اما معمولاً پس از چنین
خندههایی برخلاف خندههای طبیعی احساسی از غمی سنگین و نگرانی شدید وجود
افراد را دربرمیگیرد.
خنده ناشی از قلقلك
یكی از راههای ساده خنداندن افراد، قلقلك دادن آنهاست. كف پاها، زیر بغل،
پهلوها و شكم از نقاط حساس بدن نسبت به قلقلك است. معمولاً نیز
حساسیتپذیری كودكان و نوجوانان به قلقلك بیشتر از بزرگسالان است. یكی از
نكات جالب در مورد قلقلك این است كه تحقیقات اخیر مشخص ساخته است، كسانی
كه در دوران كودكیشان به اصطلاح قلقلكی هستند، در دوران بزرگسالی بیشتر
از افراد غیرقلقلكی از خود استعداد شوخطبعی و بذلهگویی نشان میدهند.
خنده استهزاء و مسخره
استهزاء و مسخره، معمولاً برای كوچك كردن و تحقیر دیگران و یا به قول
روانكاوی برای ارضای تمایلات خصمانه سركوب شده، به كار میرود و خنده
ناشی از آن خندهای عصبی و كشدار است. هر چه شدت تحقیر دیگران بیشتر
باشد، دامنه این نوع خنده شدیدتر میگردد.
خنده تعجب
اغلب اوقات، انسان شگفتی خود از مسئلهای را با جاری كردن خندهای
تحسینآمیز بر لبانش نشان میدهد و اصولاً، خنده یكی از نشانههای اصلی
تعجب انسان به شمار میرود (از میان فیلسوفان امانوئل كانت و ابوعلی سینا
نیز خندهشان را ناشی از تعجب میپنداشتند).
خنده ناشی از تكرار
تكرار و ماشینی شدن اعمال و حركات نیز عواملی هستند كه باعث خنده میگردند. این عامل معمولاً دستمایه نمایشهای طنز و كمدی است.
خنده ناشی از برتریطلبی
احساس برتری كردن، فتح و پیروزی نیز با خنده همراه است. این نوع خنده، در
چهره اعضای یك تیم ورزشی پس از غلبه بر طرف دیگر، كاملاً مشهود است. از
میان روانشناسان، جمعی تمام خندههای انسان را ناشی از برتریطلبی
میدانند و معتقدند كه خنده ما برای این است كه یك نوع برتری نسبت به شخص
و طرفی كه به او میخندیم احساس میكنیم و شرط آن این است كه این احساس
برتری به میل و اراده آگاهانه شخصی نبوده، بلكه بهطور ناخودآگاه و آنی
صورت گرفته باشد.
خنده، در نتیجه بیتناسبی
در هر كیفیتی كه تناسب عادی برقرار نباشد، عواملی خندهآور نهفتهاند.
ممكن است این نبودن تناسب در چهره و اندام دیگران یا در كردار و رفتار
آنها و یا گاهی در صفاتشان باشد.
خنده، برای جلب توجه
گاهی برای اینكه اطمینان داده شود به حرفهای كسی گوش داده میشود و گاهی
برای همرنگ شدن با جماعتی كه در حال خندیدن هستند – در حالیكه ممكن است
موضوعی كه گروه به آن میخندند، برای شخص مورد نظر خندهآور نباشد – چنین
خندهای بر لبان افراد ظاهر میگردد. خندههای اغراقی نوجوانان در معابر
عمومی و خندههای دو دلداده به هم نیز در این گروه قرار دارند.
خنده ناشی از فشار درونی
گاهی هیجانات و فشارهای درونی كه مفری برای تخلیه نمیبینند واپسزده شده
و خنده جایگزین آنها میگردد. به عنوان مثال، گاهی احساس ترس به یك كنش
درونی میشود كه اگر عیان نگردد، ممكن است باعث خنده گردد.
خنده، برای پوشاندن حالات دیگر
گاهی خنده، جای احساسات و هیجانات دیگری نظیر شرم، كمرویی، خشم. شكست
(خیط شدن) و... را میگیرد، آنها را از انظار دیگران پنهان كرده، عوضی
جلوه میدهد.
خنده شادمانی و نشاط
بخش اعظم خندههای انسان ناشی از شادی و خوشحالی وی است. این نوع خنده،
انسانیترین و تأثیرگذارترین شكل خنده است كه در این كتاب، سخنان بسیاری
راجع به آن خواهیم گفت. شادمانی و نشاط به هر دلیلی كه به وجود آمده باشد،
اگر ملایم باشد همراه با لبخند است و اگر شدیدتر شود خنده و گاهی قهقهه را
موجب میگردد. معمولاً وقتی كسی میخندد گواه خوبی برای خوشحال بودن وی
است و انتظار میرود كه با خنده مشابهی جوابگویی شود و یا لااقل لبخندی
پاسخ آن باشد.
چهارشنبه 29/10/1389 - 21:32
بهداشت روانی
مزایای خنده از دیدگاه های گوناگون
* ما بهشت را برای کسانی که دل مومنین را شاد کنند مباح ساختیم. (حدیث قدسی)
* نشانه آدمیان بهشتی تبسم همیشگی است. (رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
* بعد از سلامتی خنده بزرگترین نعمت خداست.(امام علی علیهالسلام)
* خنده و تبسم نشانه بارز خوشرویی است و آن موجب دوست یابی است. (امام علی علیهالسلام)
* خوشحال کردن قلب مومن از ده حجّ با ارزشتر است. (امام صادق علیهالسلام)
* نزد خداوند کافر خوشرو از مؤمن ترشرو عزیزتر است. (امام رضا علیهالسلام)
* هر که مؤمنی را از غم و اندوه شاد کند خداوند دل او را در روز قیامت شاد میکند. (امام جواد علیهالسلام)
* هیچ چیز مثل خوشرویی زندگی را شیرین نمیکند. (امام حسن عسگری علیهالسلام)
* خنده در بهبود روابط انسان بسیار موثر است.
* خنده در طولانی نمودن عمر نقش موثر دارد.
* خنده فشار خون را تعدیل میکند.
* خنده سن افراد را کمتر نشان میدهد.
* خنده زبان مشترک همه جهانیان است.
* خنده هیچ هزینهای ندارد.
* خنده پیامی زیبا دارد و آن این است: به سوی من بیایید.
* خنده ، خنده میآورد و مسری است.
* خنده در هیچ حیوانی دیده نمیشود و مختص آدمی است.
* خنده نقش درمانی دارد، آنقدر که در بیمارستانهای امروزی اتاق خنده طراحی شده است.
* خنده انبساط عروقی ایجاد میکند که در سلامتی موثر است.
* خنده آنقدر مهم است که معمولا در هر درباری دلقکی ، هر روزنامه صفحه طنزی و هر شبکه تلویزیون فیلم کمدی است.
* خنده در هر شرایطی امکان پذیر بوده و قابل دسترس است.
* خنده گرفتن حمام اکسیژن و به قولی دویدن درجا است. (پزشک فرانسوی)
* خنده با بازدم انجام میشود و این کار باعث میگردد CO2 از خون خارج شده و احساس مطلوبی ایجاد نماید.
* خنده تعادل ظریف هورمونی ایجاد میکند.
* خنده باعث افزایش هورمون کورتیزول شده و ایمنی بدن را در برابر بیماریها زیاد میکند.
* خنده هورمون سروتونین را نیز افزایش داده احساس سرخوشی ایجاد مینماید.
* خنده تعداد ضربان قلب (HR) را کاهش میدهد که در سلامتی موثر است.
* خنده به دلیل شستن CO2 از خون و صورت را شفاف میکند.
* خنده محبوبیت و جذابیت ایجاد میکند.
* خنده شادی میآورد، همای طور که شادی خنده میآورد.
* خنده قدرت یادگیری را افزایش میدهد. نقش خنده در کلاسهای درسی و آموزشی فوق العاده است.
* خنده نشانه رضایت از وضعیت موجود است.
* خنده نوعی تخلیه روانی بوده تنشها و احساسات سرکوب شده را رها میسازد.
* خنده آنقدر مهم است که عکاسان میگویند لبخند ، لبخند ، لطفا لبخند بزنید!...
* خنده بهدلیل انبساط عروقی ترمیم بافتهای آسیب دیده را تسهیل مینماید.
* خنده از بیماریهای زخممعده و اثنی عشر جلوگیری میکند.
* خنده کلسترول خون را کاهش میدهد.
* خنده در پیشگیری از سکته قلبی و سکته مغزی بسیار موثر است.
* خنده «دویدن بیحرکت» نام گرفته است و به این دلیل افراد لاغر را چاق و افراد چاق را لاغر میکند.
* خنده باعث میشود که به دندانهایمان بیشتر توجه کرده و در نظافت آنها بکوشیم.
* خنده سبب میشود دوستان بیشتری پیدا کنیم.
* خنده زیاد ، مشکل فیزیولوژی ایجاد نمیکند چرا که خنده زیاد باعث افزایش
ریزش اشک از چشم میشود و این نوع مکانیسم جبرانی یا دفاعی است که فشار
خون مغزی را کاهش میدهد.
* خنده بر خلاف تصور عموم چروک صورت را از بین میبرد ولی اخم چین و چروک را زیاد میکند.
* خنده باعث افزایش اندرفین مغز میشود که نوعی مورفین طبیعی است و باعث احساس سرخوشی و شادی میشود.
* خنده تحمل دردهای جسمی را آسانتر میسازد. 5 دقیقه خنده از ته دل موجب 5 ساعت تسکین درد میشود.
* خنده نشانه بارز اعتماد به نفس ، سلامت روان و احساس امنیت است.
* خنده با افزایش سن نسبت عکس دارد متاسفانه هرچه سنمان زیادتر شود کمتر میخندیم.
* خنده با افزایش تحصیلات دانشگاهی نسبت عکس دارد. متاسفانه هرچه افراد تحصیلکردهتر میشوند. کمتر و دیرتر میخندند.
* خنده چنان است که مقدار آن در ادیان و ملتها و نژادهای مختلف متفاوت است.
* خنده در بروز ایدههای نو و خلاق موثر است.
* خنده گرفتگیها و کرامپهای عضلانی را برطرف میسازد.
* خنده باعث رفع خستگی میشود.
* خنده اولین رفلکس مثبت یک نوزاد است.
* خنده از فاصله 45 متری قابل تشخیص است. سایر احساسات را از این فاصله نمیتوان شناسایی کرد.
* بگشا پسته خندان و شکر ریزی کن ........... خلق را از دهن خویش مینداز به شک (حافظ شیرازی)
* بد و نیک هر دو ز یزدان بود ............ لب مرد باید که خندان بود (فردوسی)
* خنده و تبسم صورت را زیبا میسازد.
* اخم کردن کار اهریمنان است.
* چهره خندان بیشتر در حافظه میماند.
* برای غلبه انسان بر دشواریها خداوند 3 روش در اختیار انسان قرار داده است. خواب - امید - خنده (پروفسور امانویل)
* خنده بهترین دارو برای معالجه افسردگی است.
* خنده به آزادسازی تنش و احساساتی که باعث افزایش استرس میشود، بدون استفاده از لغات کمک میکند.
* خنده روحیه دشمن را ناراحت و ضعیف میکند پس میتواند سلاح هم باشد.
* خنده خیلی زیاد و بیمورد دل را میمیراند. (حضرت علی علیهالسلام)
* از پس از هر گریه آخر خنده است. (ایرانی)
* خنده خون سالم تولید میکند. (ایتالیایی)
* تبسم عمیق از شمشیر برندهتر است.(اسپانیولی)
* دنیا مثل آینه است اگر در آن بخندی به تو میخندند. (انگلیسی)
* خنده در برابر عصبانیت مثل یخ روی آتش است.(یونانی)
* انسان خندهرو موفقتر است. (ژاپنی)
* اگر از کسی چیزی میخواهید اول او را بخندانید.
* انسان خندهرو از دنیا راضیتر است مثل من.
* خندیدن ، تمایل به برتر جلوه کردن نیز میباشد.
* خنده بر هر درد بیدرمان دواست. (ایرانی)
* یک تبسم شروع درایت است. (ماکسول ماتز)
* جدیترین آدمها کسانی هستند که میخندند و میتوانند بخندانند. (فرانسوی)
* تبسم دشمن را دوست میکند. (جرج نیکلا)
مؤمن میبایست عبوس و گرفته نباشد و گشادهرو و خندان باشد و قدری مزاح
مطلوبست و در صورت قهقهه حتما بگوید «اللهم لاتمقتنی» یعنی خدایا مرا دچار
غم و اندوه دامنگیر مگردان.
* از ام حلیمه همسر گرامی رسول اکرم نقل شده است که ایشان حتی در خواب هم
تبسم بر لب داشتند گویی نه سرما و نه گرما بر ایشان اثر نداشت.
همیشه با لبی خندان زندگی دلپذیر داشته باشید.
منبع:shamisapsy.ir
چهارشنبه 29/10/1389 - 21:30
مهدویت
مسلمانان
برخلاف بسیاری از ادیان و مذاهب معتقدند كه منجی موعود آنها نه برای نجات
قوم و نژادی خاص، بلكه برای نجات همة بشریت با هر دین، رنگ و نژادی كه
دارند، میآید و عدالت، امنیّت، معنویّت و رفاه و آرامش را برای همگان به
ارمغان میآورد.
بررسی اجمالی «منتخب الأثر فی الامام الثّانی عشر»
ابراهیم شفیعی سروستانی
به
جرئت میتوان گفت در هیچ آیین و مكتبی به اندازة دین اسلام به موضوع آیندة
جهان و آخرالزّمان اهمیّت داده نشده و در هیچ فرهنگ و آیینی به مانند مكتب
حیاتبخش اسلام، زوایای مختلف این موضوع تبیین و تشریح نشده است. دهها
آیة شریف «قرآن»، صدها روایت نقل شده از پیامبر اعظم(ص) و امامان
معصوم(ع) و كتابهای فراوانی كه از قرون اوّلین اسلام تاكنون در این زمینه
تألیف شده، شاهدی بر این مدّعاست. البتّه باید توجّه داشت كه همة آنچه در
كتابهای اعتقادی و متون روایی ما دربارة جهان آینده و آیندة جهان آمده
است، از نظر اعتبار و اهمّیت در یك پایه نیستند، بلكه برخی آنها اساسی و
بنیادیتر بوده و از اعتبار و اهمیّت بیشتری برخوردار است.
به
بیان دیگر، میتوان آموزههای مهدوی و آخرالزّمانی اسلام را به اصلی و
فرعی و زیربنایی و روبنایی تقسیم كرد. آموزههای اصلی و زیربنایی،
آموزههایی هستند كه اساس تفكّر آیندهگرای اسلام را تشكیل میدهند؛ از
ادلّه و مبانی مستحكمی برخوردارند و به هیچوجه نمیتوان از آنها چشمپوشی
كرد. در مقابل، آموزههای فرعی و روبنایی، شامل آن دسته از تعالیم
آخرالزّمانی اسلام میشود كه یا به دلیل سستی ادلّه و مستندات یا به دلیل
كمی تأثیر و اهمّیت آنها در این منظومة معرفتی، كمتر به آنها توجّه میشود.
شناخت آموزههای پایهای و بنیادین نگرش آخرالزّمانی اسلام و تمییز آنها از تعالیم فرعی و تبعی از چند جهت برای ما مفید و ضروری است:
الف. اولویت بخشیدن به تعالیم پایهای و بنیادین در آموزش، تبلیغ و ترویج فرهنگ مهدویّت و آخرالزّمان؛
ب.
اهمیّت دادن بیشتر به این قبیل آموزهها در پژوهشها و تحقیقات كلامی،
تاریخی و روایی و تلاش برای تبیین هرچه دقیقتر و كاملتر مبانی و مستندات
آنها؛
ج. تكیه بر این گونه تعالیم در موارد تعارض و اختلاف آموزههای آخرالزّمانی اسلام با باورها و اعتقادات دیگر ملل و مذاهب.
پس از این مقدّمه، آموزههای اساسی و بنیادین تفكّر مهدوی و آخرالزّمانی اسلام را به اجمال بررسی میكنیم.
گفتنی
است، ملاك ما در این بررسی، كتاب ارزشمند «منتخب الأثر فی الإمام الثّانی
عشر(ع)» اثر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی بوده است.
در
مجلّدات سه گانة این كتاب، با بهرهگیری از 390 كتاب از منابع تفسیری،
روایی، كلامی و تاریخی شیعه و اهل سنّت، بیش از 1200 روایت نقل شده از
پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دربارة تولّد، غیبت و ظهور امام
مهدی(ع) در یازده باب دستهبندی و در فصول متعدّد ارائه شده است.
نكتة
با اهمّیت در مورد كتاب یاد شده این است كه در آغاز هر فصل و در بررسی هر
موضوع، به تعداد روایاتی كه در منابع شیعه و اهل سنّت دربارة آن موضوع
وارد شده، نیز اشاره شده است.
1. وجود آیندهای روشن و امیدبخش برای جهان
برخلاف
برخی مكاتب فلسفی و ادیان و مذاهب ساختگی كه معتقدند جهان و جهانیان
سرانجام در اوج تاریكی، گمراهی، ستم و نابرابری در اثر رویدادها و بلایایی
طبیعی یا سلاحها و تجهیزات ویرانگر دستساختة بشر، نابود میشوند، مكتب
اسلام، آیندة جهان را بسیار روشن، امیدبخش سرشار از نور و سرور میداند
و معتقد است كه دنیا سرانجام، عاقبت به خیر خواهد شد و برخلاف میل همة
ستمگران و سركشان تاریخ، جهانیان در پایان تاریخ، طعم خوش عدالت، آزادی و
رستگاری را خواهند چشید.1
در آیات متعدّدی از قرآن كریم، به این موضوع تصریح شده است كه از آن جمله میتوان به این آیه اشاره كرد:
«خدا
به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته كردهاند، وعده داده است
كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همانگونه كه
كسانی را كه پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد و آن دینی را كه
برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند و بیمشان را به ایمنی مبدّل
گرداند، [تا] مرا عبادت كنند وچیزی را با من شریك نگردانند و هر كس پس از
آن به كفر گراید، آنانند كه نافرمانند.»2
افزون
بر آیات قرآن، بیش از هزار روایت از پیامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) نقل
شده كه در همة آنها به وجود آیندهای روشن و امید بخش برای جهان تصریح
شده است.3
در یكی از این روایات كه از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است، میخوانیم:
«اگر
از [عمر] دنیا تنها یك روز باقی مانده باشد، خداوند صاحب عزّت و جلال،
مردی را بر میانگیزد كه جهان را پر از عدل كند، چنان كه از ستم پر شده
بود.»4
2. نقش محوری عدالت در جهان آینده
در
روایات و متون اسلامی برای جامعة موعود اسلامی و حكومتی كه در فرجام
تاریخ در سرتاسر جهان حاكم خواهد شد، ویژگیهای متعدّدی برشمرده شده است،
ولی بیتردید، در میان همة این ویژگیها، عدالت جایگاهی بیبدیل و منحصر
به فرد دارد و محور همة تحوّلهای جهان پس از ظهور به شمار میآید.
بر
اساس آموزههای اسلامی، در آرمانشهری كه وعدة تحقّق آن به همة جهانیان
داده شده است، همة مظاهر ستم و بیعدالتی از بین خواهد رفت و عدالت بر
همة مناسبات فردی و اجتماعی انسانها حكمفرما خواهد شد.
بر
اساس بررسی مؤلّف محترم كتاب منتخب الأثر، در منابع و مصادر شیعه و اهل
سنّت بیش از 160 حدیث نقل شده كه در آنها از عدالتگستری و ظلمستیزی به
عنوان مهمترین محور تحوّلات عصر ظهور و بزرگترین آرمان جامعة موعود یاد
شده است. 5
در روایتی كه از پیامبر اكرم(ص) نقل شده، در این زمینه چنین آمده است:
«شما
را به مهدی بشارت میدهم. او در زمانی كه مردم گرفتار اختلاف، درگیری و
آشوبها هستند، در امّت من برانگیخته میشود و جهان را از عدالت و برابری
پر میسازد. همچنانكه از ستم پر شده بود.»6
گفتنی
است، عدالتی كه وعدة تحقّق آن در زمان ظهور امام مهدی(ع) داده شده، از
نظر دامنه، گستره و ژرفا بیهمتاست و به همین دلیل حكومتهای بشری از
ایجاد نظام عادلانهای مشابه آنچه در عصر موعود محقّق خواهد شد، عاجزند.7
3. منجی موعود، مردی از خاندان محمّد(ص)
به
اعتقاد همة مسلمانان در آخرالزّمان و در زمانی كه همة جهان از ستم و
بیداد آكنده شده است، مردی از اهل بیت پیامبر اكرم(ص)، از فرزندان حضرت
فاطمه زهرا(س) و از نسل امام حسین(ع) كه از او با لقب «مهدی» موعود یاد
میشود، برمیخیزد و جهان را از عدل و داد سرشار میسازد. در این اعتقاد،
جهان تنها به دست این موعود الهی به نجات و رستگاری میرسد و تا او نیاید
جهان هرگز روی امنیّت، آرامش، عدالت و معنویّت واقعی را نخواهد دید.
در
مجموعههای روایی شیعه و اهل سنّت، افزون بر 400 روایت نقل شده كه در همة
آنها تصریح شده، مهدی موعود(ع) از خاندان پیامبراكرم(ص) و از نسل ایشان
است.8
همچنین در بیش از 200 روایت تأكید
شده كه آن حضرت از نوادگان فاطمه زهرا(س) است.9 در متجاوز از 200 روایت
نیز تصریح شده كه منجی آخرالزّمان از نسل امام حسین(ع) است.10
در یكی از روایاتی كه در این زمینه از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است، چنین میخوانیم:
«قیامت
برپا نخواهد شد تا مردی از خاندان من به حكومت برسد، نام او همانند نام من
است. او زمین را از عدل و داد پر میكند، چنانكه از ستم و بیداد، پر شده
بود.»11
4. جهانی بودن رسالت منجی
مسلمانان
برخلاف بسیاری از ادیان و مذاهب معتقدند كه منجی موعود آنها نه برای نجات
قوم و نژادی خاص، بلكه برای نجات همة بشریت با هر دین، رنگ و نژادی كه
دارند، میآید و عدالت، امنیّت، معنویّت و رفاه و آرامش را برای همگان به
ارمغان میآورد.
بر اساس بررسی مؤلّف كتاب
منتخب الأثر در بیش از 150 حدیث بر این موضوع تصریح شده است،12 كه از آن
جمله میتوان به روایت زیر كه از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است، اشاره كرد:
«اگر
از [عمر] دنیا یك ساعت بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند این ساعت را آن قدر
طولانی میكند تا مردی از خاندان من كه همنام و همكنیة من است، تمام
زمین را از قسط و عدل آكنده سازد، چنان كه پیش از آن از ستم و بیعدالتی
پر شده بود. پیروی از او بر همة آفریدگان واجب است.»13
5. استمرار سلسلة حجّتهای الهی تا روز قیامت
شیعیان
معتقدند كه سلسلة حجّتهای الهی از آفرینش حضرت آدم(ع) تا روز رستاخیز
ادامه دارد و اگر یك روز حجّت خدا از جهان رخت بر بندد، همة جهان و
جهانیان نابود میشوند. از اینرو ضروری است آخرین حجّت حق، از سلسلة
پیشوایان دوازدهگانهای كه پس از پیامبر اكرم(ص) به امّت رسیدند، زنده و
پابرجا باشد تا همة عالم از بركات وجود او بهرهمند شوند.
براساس همین
اعتقاد، شیعیان دوازده امامی، امام مهدی(ع) را به عنوان یگانه «موعود
موجود» میشناسند و با وجود غیبت ظاهری آن حضرت، ایشان را شاهد و ناظر
همة رویدادهای جهان و حامی و پشتیبان پیروان خود در شرایط دشوار عصر غیبت
میدانند.
بر اساس پژوهشی كه در كتاب
ارزشمند منتخب الاثر انجام شده است، در مجموعههای روایی شیعه و اهل سنّت
بیش از سیصد روایت وجود دارد كه در آنها بر وجود سلسلة امامان دوازدگانه
پس از نبی اكرم(ص) و ضرورت استمرار این سلسله تا روز قیامت تصریح شده
است.14
در یكی از روایات كه در این كتاب آمده است، پیامبر اعظم(ص) خطاب به امیرمؤمنان، علی(ع) میفرماید:
«امامان
پس از من دوازده نفرند كه نخستین آنها، ای علی، تو هستی و آخرین آنها، آن
قائمی است كه خداوند عزّوجلّ مشرقها و مغربهای زمین را به دست او
میگشاید.»15
گفتنی است، در روایات
معصومین(ع) در مورد چرایی ضرورت استمرار سلسلة حجّتهای الهی تا روز قیامت
نكات فراوانی مطرح شده است، كه در اینجا مجال طرح آنها وجود ندارد.16
ماهنامه موعود شماره 119
پینوشتها:
1.
برای مطالعة بیشتر در این زمینه ر.ك: لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب
الأثر فی الإمام الثانی عشر(ع)، چ اوّل: قم، مكتب المؤلّف، 1422ق.، ج2، صص
20 ـ 51؛ ابراهیم شفیعی سروستانی، معرفت امام زمان(ع) و تكلیف منتظران، چ
دوم: تهران، موعود عصر(ع)، 1388، صص 223 ـ 240.
2. سورة نور (24)، آیة 55.
3. ر.ك: منتخب الأثر، ج 2، صص 52 ـ 124.
4. همان، ص 53، ح 353.
5. ر.ك: همان، صص 222 ـ 235 و صص 331 ـ 332.
6. همان، ج 2، ص 66، ح 368.
7. برای مطالعة بیشتر در این زمینه ر. ك: معرفت امام زمان(ع) و تكلیف منتظران، صص 460 ـ 483.
8. ر.ك: منتخب الأثر، ج2، صص 125 ـ 130.
9. ر.ك: همان، صص 146ـ 152.
10. ر.ك: همان، صص 158 ـ 161.
11. همان، ص 126، ج 484.
12. ر.ك: همان، ج 2، صص 222 ـ 235 و ج 3، صص 155ـ157.
13. همان، ص 233، ح 597.
14. ر.ك: منتخب الأثر، ج1، صص 19ـ254.
15. همان، ص106، ح155.
همان، صص19ـ20.
16. برای مطالعة بیشتر در این زمینه ر.ك: معرفت امام زمان(ع) و تكلیف منتظران، صص 207ـ220.
چهارشنبه 29/10/1389 - 13:13
مصاحبه و گفتگو
دیانا
ترونگوسو در خانوادهای مسیحی در «ایالت تگزاس» به دنیا آمده است. در
زمان تبلیغ دین مسیحیّت در کلیسا، ناگهان با دین اسلام آشنا میشود و پس
از مطالعه و تحقیق در سنّ بیست سالگی، اسلام را به عنوان دین خود بر
میگزیند. او در آمریکا فوقلیسانس ارتباطات میخوانده است که با اوجگیری
انقلاب اسلامی در ایران، آمریکا را به قصد اروپا ترک میکند.
دیانا
ترونگوسو در خانوادهای مسیحی در «ایالت تگزاس» به دنیا آمده است. در
زمان تبلیغ دین مسیحیّت در کلیسا، ناگهان با دین اسلام آشنا میشود و پس
از مطالعه و تحقیق در سنّ بیست سالگی، اسلام را به عنوان دین خود بر
میگزیند. او در آمریکا فوقلیسانس ارتباطات میخوانده است که با اوجگیری
انقلاب اسلامی در ایران، آمریکا را به قصد اروپا ترک میکند و پس از آن
برای ادامة مطالعاتش دربارة اسلام راهی ایران میشود. در شهر قم زندگی خود
را آغاز میکند و پس از آن برای ادامة تحصیلات و تحقیقات، راهی تهران
میشود.
هاجرحسینی در مسیر تحقیقات خود، با
موضوع عاشورا و امامحسین(ع) آشنا میشود. به گفتة خودش این نقطة اوج
تحوّلات فکری و روحی او بوده است. او در حال حاضر به نویسندگی در مجلة
«کوثر» به زبان اسپانیولی و سایت «زنان مسلمان» مشغول است و با شورای
فرهنگی، اجتماعی زنان نیز همکاری دارد. او همچنین تحصیلات خود را در مقطع
کارشناسی ارشد در رشتة «تاریخ شیعه» در «دانشگاه اهل بیت(ع)» ادامه
میدهد. این گفتوگو را دربارة ماجرای شیعه شدن او به واسطة عاشورا و
امام حسین(ع) میخوانید.
- نحوة آشنایی شما با اسلام چگونه بود؟
من
در یک خانوادة کاتولیک به دنیا آمدم. خانوادهای که برای اصول دینی اهمّیت
فراوانی قائل بود. همیشه دغدغة آشنایی با ادیان مختلف را در سر داشتم و به
دنبال حقیقت معنویت بودم. در سنّ هجدهسالگی تصمیم گرفتم از آمریکا به
اروپا سفر کنم تا در اروپا خواستههایم را دنبال کنم. امّا در آن سفر
متوجّه شدم که تفاوتی بین آمریکا و اروپا وجود ندارد و همه غرق در مادّیات
هستند و آنچه من در پی حقیقت آن بودم؛ یعنی معنویّت، رنگی ندارد. زمان
حضورم در اروپا مصادف با انقلاب اسلامی در ایران بود. در روزنامههای
اروپایی مطالب مختلفی دربارة یک انقلاب میخواندم که توسط یک رهبر روحانی
در حال وقوع بود. این که اسلام و این رهبر روحانی؛ یعنی امام خمینی(ره)
چه میگوید، بسیار توجّهم را جلب کرد. آن زمان تازه با اسلام آشنا شده
بودم، امّا زمینة تحقیقات جدّیتر و عمیقتری را پیدا نمیکردم.
همان
زمان، انقلاب ایران باعث شده بود تا پیروان مسیحیان و به خصوص پاپ در صدد
گفتوگو با مسلمانان و به خصوص آیتالله خمینی باشند. در اروپا، پاپ چند
جلسه توجیهی را با چند تن از شیعیان ایرانی ترتیب داد. به لطف خدا من هم
در آن جلسات شرکت کردم. در آن جلسات مباحث مختلف دینی مطرح شد و به طور
استدلالی به بحث و گفتوگو نشستیم. از پیامبر اكرم(ص) و راه او و راه
پیامبران گذشته و اصول دینی به شکل مقایسهای در اسلام و مسیحیّت بحثها
کردیم و حتّی بحث ما به موضوع انقلاب ایران هم رسید. یادم هست آنجا چنین
مطرح شد که امام خمینی در ایران یک انقلاب مسلّحانه نکرده است؛ بلکه این
انقلاب از درون آدمها و مردم شروع شده و ادامه پیدا کرده است. خود این
موضوع برای من خیلی جذّاب و سؤال برانگیز شد و بعد مطرح شد که او میخواهد
قوانین الهی را در جامعه، به شکل عمومی پیاده کند.
ما
هم در مسیحیّت موضوعی با عنوان پادشاهی خدا داریم که معتقد به ظهور حضرت
مسیح و حاکمیّت قوانین است. همین موضوع با جریاناتی که آن روز در فضای
جهانی بود و مطرح شدن مسئلة امامت، مرا خیلی جذب کرد. در مباحث امامت که
پیش میرفتیم من با یک نقطة اوج روبهرو شدم و آن امامحسین(ع) بود. دائم
موضوعات را با مسیحیّت تطبیق میدادم. مثلاً به فداکاری و جانفشانی
امامحسین(ع) که رسیدم، آن را با رنجها و سختیهای مسیح تطبیق دادم. هر
چه در موضوع امامحسین(ع) پیش میرفتم، هیجانم برای دانستن این همه عظمت
بیشتر میشد. امامحسین(ع) نقطة اصلی لحظات شگفتانگیز وجودم شد. هرچه
پیش میرفتم، موضوعات جدّیتر و جدیدتر گشوده میشدند. اوّل کاملاً گیر
کرده بودم. من قبلاً در کلیسا مبلّغ بودم. با نظامهای تبلیغ آشنا بودم.
با موضوعات اخلاقی و دینی انس داشتم امّا در تمام آن موضوعات ابعاد عظمت
عاشورا و امامحسین(ع) یک فضای متفاوتی را برای من گشود. فکر میکنم
عاشورا حجّت را برایم تمام کرد.
- یعنی عاشورا و امامحسین(ع) علّت اصلی و نهایی مسلمان شدن شما بود؟ لطفاً بیشتر توضیح دهید؟
بله،
همینطور است. من در آمریکا مسلمان شدم و بعد سعی کردم به ایران بیایم تا
در کشوری که به نام اسلام و امامحسین(ع) است، مطالعاتم را ادامه بدهم. من
به طور دقیق در تمام مسیحیّت تحقیق کردم، بعد به این رسیدم که عیسی مسیح
همان الگویی را از انسانیّت میخواهد که مصداقش امامحسین(ع) است. در
اسلام این الگوها خیلی وسیع و ژرف هستند. من در ایران سعی کردم در بسیاری
از مراسم مذهبی شرکت کنم و به طور جدّی خودم را با مراسم عزاداری
امامحسین(ع) آشنا کردم. در کنار این مراسم آنچه برای من خیلی اهمّیت
داشت، شناخت شخصیّتی از امامحسین(ع) بود که نقش جهانی دارد. حرکت و ارادة
امامحسین(ع) برای احیای حقیقت بود. او همه چیز را فدا کرد تا اصل دین و
حقیقت انسانیّت بماند. در این موضوع ابعاد فکری و عقلی عجیبی نهفته است.
در
اسلام، ائمةاطهار(ع) و خصوصاً امامحسین(ع) برای جلوگیری از منحرف شدن
اسلام، جان خود را دادند تا اسلام را در مسیر حقیقت نگه دارند. امّا در
مسیحیّت چه کسانی پس از حضرت عیسی(ع)، چنین کاری کردهاند.
حضرت
عیسی فردی معنوی بود. شاید اگر در شخصیّت او کنکاش میکردند، عیناً یک
مسلمان واقعی بود؛ یعنی در واقع، بین مسیحیّت و اسلام در اصل موضوع، هیچ
تفاوتی وجود ندارد امّا مسیحیّت دستخوش تغییرات شد. من به این نتیجه
رسیدهام که فرهنگ مسیحیّت دیگر آنچه که باید باشد و مسیح گفته، نیست.
امّا در اسلام لااقل بودند افرادی که فرهنگ اصیل اسلام را تا پای جان حفظ
کردهاند. به نظر من کربلا مرکز کمال انسانیّت است.
در
اسلام کسانی همچون حضرت زینب(س) بودند که رسالت پیامبر گونه داشتهاند.
البتّه خیلی از مفاهیم دینی در اسلام و مسیحیّت مشترک است. هر دو به یک
خدای واحد معتقدند. هر دو به آخرالزّمان معتقدند. امّا آنچه در اسلام وجود
دارد این است که یک مسلمان برای ظهور منجی کارهایی انجام میدهد. در اسلام
راه برای رسیدن به روز موعود نشان داده شده است، امّا در مسیحیّت این چنین
نیست. مهمترین دلیل مسلمان شدن من هم، همین بود. الگوها و راههایی که در
اسلام وجود دارد، در مسیحیّت نیست. مسیحیان معتقدند که مسیح، پسر خدا، آمد
و برای بخشوده شدن گناهان آنها کشته شد. موضوعاتی که در مسیحیّت حل نشده
است، اسلام آنها را حل کرده است.
«انجیل»
کتابی است که توسط پیروان حضرت عیسی(ع) نگاشته شده است. تفکّرات مردمی،
قومی و نژادی در آن نقش داشته است و آن را دستخوش تغییرات کرده است، امّا
قرآن کتابی است که علاوه بر آنکه قصص و روایات دارد، احکام و دستورات دینی
نیز دارد؛ با خواندن قرآن، در مییابی که چه باید بکنی و چه نکنی. مسیحیّت
و اسلام از بعد فردی و معنوی به هم نزدیک هستند. هر دو، انسان را به سوی
خداوند و به نوعی پرواز به سوی او هدایت میکنند، امّا در بعد اجتماعی،
اسلام بسیار قویتر وارد شده است و احکام و قوانین خاصّی را برای آن وضع
کرده است. مسیحیای که روح و بوی عیسی مسیح(ع) را حس کرده است و از آن
نشئت گرفته است با اسلام در یک راستا است، امّا مسیحیّتی که ساختة فرهنگ
مردم در طول قرنهاست، چیزی از مسیح و حقیقت وجودی آن حس نکرده است.
اینجاست که تضادها و مغایرتها به وجود میآید. من زمانی اسلام را به
عنوان دین برگزیدم، که مسیحیّت را بهطور کامل میشناختم.
- برگردیم
به همان نقطة اوج. میخواهم بدانم آیا موضوع عاشورا و امامحسین(ع) در
آمریکا بازتابهایی داشته، یا دارد و آیا زمینههای آشنایی برای مردم
فراهم است؟
در سالهایی که من در آمریکا زندگی میکردم،
زمینة آشنایی با اسلام خیلی کم بود؛ یعنی واقعاً در دنیایی از اطّلاعات
زندگی میکردم که اطّلاعاتی از اسلام وجود نداشت. امّا بعد از اوج گرفتن
جریانهای انقلاب ایران، موضوع اسلام خیلی در اروپا و حتّی آمریکا مطرح
شد. البتّه باز موضوعات دیگر مثل عاشورا یا امامحسین(ع) در این سالهای
اخیر خیلی جدّیتر مطرح شده است. چرا؟ چون با حملة آمریکا به عراق مسئلة
«کربلا» و «نجف» در اخبار دائماً مطرح میشده و به تبع آن حسّاسیتهای
مسلمانان روی این دو مکان مورد توجّه رسانهها قرار گرفته میشد. بنابراین
خود همین موضوع به نوعی مسئلة اهمّیت کربلا را در اذهان عمومی جهان طرح
کرده و میکند. ضمن اینکه در دهههای اخیر، اسلام در آمریکا دینی بوده که
به سریعترین شکل رشد کرده است و در حال حاضر افراد زیادی از مردم آمریکا
به خود ما مراجعه میکنند تا دربارة اسلام مطالعه و تحقیق کنند و اتّفاقاً
قرآن و مسئلة عاشورا با الگویی مثل امامحسین(ع) برای مردم آمریکا و اروپا
که ناگهان با آن آشنا میشوند، از جذّابیتهای فراوانی برخوردار است. این
است که واقعاً در اسلام ائمةاطهار(ع) کشش عمیق و عجیبی دارند.
- آیا شما چنین الگویی مثل امامحسین(ع) را در فرهنگها و ملّیتهای دیگر میشناسید؟
البتّه
بعضی مسیحیان و خصوصاً کاتولیکها معتقدند که حضرت عیسی(ع) خیلی در زندگی
زجر کشید، امّا با توجّه به مطالعاتی که داشتم مدلی با عظمت امامحسین(ع)
در هیچ فرهنگی پیدا نمیشود. این عظمت و ابعاد گوناگون آن اصلاً قابل
تصوّر نیست. اوجی عجیب از حقیقت انسانیّت در عاشورا رقم خورده است. البتّه
در هر ملّیتی قهرمانانی هستند، امّا همة آنها یک بعدیاند.
امامحسین(ع)
ابعادی دارد که هر چقدر روی آن مطالعه و تحقیق کنید، تمام شدنی نیست. باور
کنید که خیلی از این عظمت، هنوز ناشناخته مانده است.
- احساس عمیق شما در روز عاشورا به عنوان یک مسیحیای که حالا شیعة امامحسین(ع) است، چگونه خواهد بود؟
راستش
نمیتوانم به این سؤال پاسخ بدهم. آیا شما میتوانید اوج حقیقت را تعریف
کنید؟ امامحسین(ع) اوج حقیقت است. من فقط همیشه خدا را شکر کردهام که
مرا در مسیر حقیقت قرار داد. حتّی وقتی در مراسم عزاداری شرکت میکنم،
میفهمم که امامحسین(ع) از این مراسمها بالاتر است. کار او، فکر او، راه
او و فدا شدنش برای حقیقت و انسانیّت، گسترهای جهانی پیدا کرده است. من
فقط خدا را شکر میکنم که مرا با عاشورا و امامحسین(ع) مسلمان کرد، همین.
چهارشنبه 29/10/1389 - 13:12
سينمای ایران و جهان
نگاه من به سریال "مختارنامه" تا اینجای كار این است كه بیش از آن حدی كه
فكر می كردم مورد اقبال مردم واقع شده است و این در حالی است كه ما هنوز
در مرز یك سوم پخش قسمت های این سریال هستیم، بنابراین اقبال مردم در نوع
خود بسیار قابل توجه است.
عزت اله ضرغامی، رئیس رسانه ملی، از مخاطب ۷۰ درصدی و رضایتمندی ۹۵ درصدی، از سریال "مختارنامه" خبر داد.
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جهان،مهندس ضرغامی در گفتگو با خبرنگار
باشگاه خبرنگاران گفت: نگاه من به سریال "مختارنامه" تا اینجای كار این
است كه بیش از آن حدی كه فكر می كردم مورد اقبال مردم واقع شده است و این
در حالی است كه ما هنوز در مرز یك سوم پخش قسمت های این سریال هستیم،
بنابراین اقبال مردم در نوع خود بسیار قابل توجه است.
به گزارش جهان،رئیس رسانه ملی افزود: پیام های متعددی كه در قالب مجموعه
"مختارنامه" امروز به جامعه منتقل می شود با توجه به همه ویژگی هایی كه
امروز در جامعه هست و پشت سر گذاشتن جریان فتنه ۸۸ در طول دو سال گذشته،
به نظر می رسد ظرفیت ها و قابلیت هایی كه امروز "مختارنامه" ارایه می كند
خیلی بیشتر از آن چیزی است كه ما فكر می كردیم و حتی سازندگان این مجموعه
تصور می كردند.
وی با اشاره به باز شدن افق های جدید برای مردم، بعد از پخش هر قسمت
سریال، گفت: شاهد مثال گشوده شدن افق های جدید، همین برنامه های مختلف
مردمی از جمله گزارش های ویژه ای كه توسط شبكه خبر، باشگاه خبرنگاران و
واحد مركزی خبر تهیه می شود، است، چرا كه وقتی میكروفن بین مردم می رود و
هر قسمت را به بحث می گذارد، می بینیم كه بهترین و دقیقترین حرف ها را خود
مردم می زنند و این نشان می دهد كه در یك برنامه نمایشی یك ساعته چقدر می
تواند عبرت ها و درس های آموزنده مطرح شود.
مهندس ضرغامی افزود: بطور قطع این درس ها می تواند جامعه را بسازد و یك
پله رشد و آگاهی و بصیرت مردم را افزایش دهد و همچنین آن ها را در مقابل
فتنه ها و خطرات عظیم تری كه ممكن است برای مقابله با نظام در پیش داشته
باشیم، مقاومتر و آگاه تر كند.
چهارشنبه 29/10/1389 - 13:8
آموزش و تحقيقات
مكملهای غذایی را خودسرانه مصرف نكنید
هشدار دكتر محمدرضا وفا متخصص تغذیه و رژیم درمانی
از ابن سینا نقل میکنند که: «تفاوت بین ماده غذایی، دارو و سم تنها در میزان مصرف آن است.» از این جمله، این طور برداشت كردهاند كه اگر ما هر روز یك ماده غذایی را برحسب نیاز روزانهمان مصرف كنیم، آن ماده میتواند حکم غذا را داشته باشد. اما اگر میزان مصرفش از حد طبیعی خارج شود (به صلاحدید پزشک یا متخصص تغذیه)، آنوقت آن ماده حكم دارو را پیدا میكند و اگر مصرفش بهطور خودسرانه بیش از اندازه باشد، میتواند برای بدن مضر و حتی عامل مسمومیت غذایی باشد. پس میبینید كه در مصرف مواد غذایی نمیتوان زیادهروی كرد؛ چه برسد به اینكه كسی بخواهد مكملهای غذایی را خودسرانه مصرف کند. اگر شما هم جزو این دسته از افراد هستید، بد نیست گفتوگوی ما را با دكتر محمدرضا وفا، متخصص تغذیه و رژیمدرمانی و دانشیار دانشگاه، دراینباره بخوانید.
آقای دكتر! شما مصرف مكملهای غذایی را به چه گروهی پیشنهاد میكنید؟
معمولا ما برحسب گروههای مختلف سنی و جنسی، برخی ارزیابیهای تغذیهای روی افراد انجام میدهیم و اگر طی این ارزیابیها ثابت شود كه بدن فردی بنا به هر دلیلی نمیتواند نیاز تغذیهای خودش را از طریق غذا تامین كند، برایش مكمل تجویز میكنیم.
بنابراین مصرف مكملها هم باید تحت نظر متخصص باشد؟
صددرصد! همه افراد باید مكملها را تحت نظر پزشك یا متخصص تغذیه مصرف كنند. متاسفانه داروهای مكمل جزو داروهای OTC (بدون نسخه) هستند و به همین دلیل، بسیاری از افراد، بدون اینكه میزان نیاز بدنشان را بدانند، آنها را میخرند و مصرف میكنند و نمیدانند كه این كار نه تنها برای سلامتشان مفید نیست؛ بلكه ممكن است برایشان مشكل ایجاد كند.
میشود یك نمونه از این تداخلهارا برایمان مثال بزنید؟
بله. مثلا همانطور كه میدانید آهن به 2 شكل كلی در طبیعت وجود دارد؛ یكی، آهن المنتال یا عنصری و دیگری، آهن «هِم». آهن «هِم»، همان آهنی است كه در مواد غذایی با منشأ حیوانی وجود دارد و خیلی تحت تاثیر عوامل مختلف قرار نمیگیرد و به راحتی در بدن هضم و جذب میشود. شاید جالب باشد كه بدانید تنها عاملی كه میتواند حتی جذب آهن هم را مختل كند، آهن المنتال است. آهن المنتال همان قرصهای فروس سولفاتی است كه خیلی از خانمها برای رفع كمخونیشان آن را بدون تجویز از داروخانه تهیه و مصرف میكنند و نمیدانند كه با این كار نه تنها كمخونیشان را از بین نمیبرند؛ بلكه جذب آهن هِمی را كه از طریق خوردن گوشت به بدنشان رسیده، مختل میكنند.
مصرف قرصهای كلسیم هم بین مردم خیلی رایج است. مصرف خودسرانه این قرصها هم میتواند عوارضی داشته باشد؟
بله، مكملهای كلسیم میتوانند روی جذب عناصر دوظرفیتی دیگر مانند روی، مس و منیزیم تاثیر بگذارند و بهطور كلی عناصر دوظرفیتی با یكدیگر تداخل دارند و جذب هم را مختل میكنند.
آیا ممكن است مصرف مكملها، تداخل دارویی هم ایجاد كند و اثر دارویی كه میخوریم را از بین ببرد؟
بله؛ خیلی از داروها میتوانند روی جذب كلسیم اثر منفی داشته باشند و از سوی دیگر، بسیاری از مكملها هم میتوانند در اثربخشی داروها اختلال ایجاد كنند. به همین خاطر وقتی یك پزشك یا متخصص تغذیه میخواهد برای بیمار یا مخاطبش، مكملی را تجویز كند ابتدا یك شرح كامل از او میگیرد تا بداند چه بیماریهایی دارد و چه داروهایی مصرف میكند. سپس ساعت و میزان مصرف مكملها را به گونهای برای او برنامهریزی میكند كه تداخلی با داروهای مصرفیاش پیش نیاید یا حداقل تداخل ایجاد شود و او بتواند با كمترین دوز مصرفی، بیشترین استفاده را از آن دارو یا مكمل ببرد.
با این اوصاف،خیلی از مكملها میتوانند با یكدیگر یا با مواد مغذی دیگر تداخل داشته باشند. یعنی مصرف شربتهای مولتیویتامین مینرال كه چند مكمل را با هم دارند، هیچ فایدهای ندارد؟
شربتهای مولتیویتامین مینرال متفاوت هستند. از نظر تكنولوژی دارویی، امكان اینكه یك شركت داروسازی بتواند چنین شربتی را تولید كند به نحوی كه هیچ كدام از مكملهایش اثر یكدیگر را از بین نبرند، وجود دارد. اما متاسفانه تمام ماركهایی كه این شربتها را به بازار ارائه میدهند، معتبر نیستند و ما باید تنها به نامهای تجاری معروف و معتبر چنین داروهایی اكتفا كنیم. كارخانههای معتبر، این شربتها را طوری تولید میكنند كه ویتامینهای گروه B در قسمت خاصی از دوازدهه آزاد شوند یا آهن در بخش خاصی از روده باریك و كلسیم هم در بخشی از ابتدای روده بزرگ.
آیا گروه خاصی هم هستند که نسبت به مصرف مكملها آسیبپذیرتر باشند؟
نه! نمیتوان گفت كه مصرف خودسرانه مكملها میتواند برای گروه خاصی از مردم ضرر بیشتری داشته باشد. ممكن است مصرف هر یك از انواع مكملها با توجه به میزان مصرف و افراد مصرفكننده برای گروهی مضر باشد. بگذارید یك مثال دیگر بزنم. آهن درست مانند یك شمشیر 2 لبه میماند كه هم كمبود آن منجر به كمخونی میشود و هم مصرف بیش از اندازه آن میتواند مانند یك ماده اكسیدكننده و سمی عمل كند و باعث افزایش اكسیداسیون در سطح سلولی شود. در نتیجه سلولها را تخریب كند و به آنها آسیب برساند. بنابراین خیلی از خانمهایی كه خودسرانه قرص آهن مصرف میكنند باید حواسشان به این موضوع باشد.
آیا خطای رایجی هم در مصرف سایر مكملها وجود دارد؟
تا دلتان بخواهد! به عنوان نمونه، خیلی از مردم، مكمل كلسیم مصرف میكنند و نمیدانند كه اگر كلسیم همراه با ویتامین D نباشد، تقریبا هیچ اثری ندارد؛ چون عامل مهم در جذب كلسیم، ویتامین D است. بنابراین كسی كه قرص كلسیم میخورد، باید مطمئن باشد كه در مكملاش، ویتامین D هم به صورت همزمان وجود دارد زیرا این ویتامین D است كه به جذب كلسیم كمك میكند. ناگفته نماند كه كمبود ویتامین D و كلسیم، ارتباط تنگاتنگی با یكدیگر دارند. اشتباه شایع دیگر مصرف طولانیمدت مكمل آهن است كه این كار هم میتواند به شدت بر جذب روی اثر بگذارد و جذب این ماده معدنی را در بدن كاهش دهد.
منبع:www.salamat.com چهارشنبه 29/10/1389 - 13:5