• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5028
تعداد نظرات : 1664
زمان آخرین مطلب : 3989روز قبل
دعا و زیارت

پنج شنبه 24 تیرماه امسال مصادف شده  با مناسبت های فرخنده ذیل :

 

میلاد سرور کائنات حضرت امام حسین (ع)

و

سالروز میلاد فرخنده رهبر آزادگان جهان حضرت آیت الله خامنه ای

 

 

و

روز پاسدار

این اعیاد برتمامی آزادگان مبارک

پنج شنبه 24/4/1389 - 16:32
دعا و زیارت


 رئیس طایفه بنی مصطلق، "حارث بن أبی ضرار" بود. وی پس از آن كه از اقامت رسول خدا(ص) در مدینه و تشكیل حكومت اسلامی در این منطقه باخبر شد، بسان سایر بزرگان شرك و كفر، نسبت به ریاست و حاكمیت قبیله ای خویش، احساس خطر نمود و در صدد دشمنی و مبارزه با این دین جدید برآمد. وی علاوه بر مردان جنگجوی قبله خویش، مردان بسیاری از طوایف هم پیمان و هم جوار خویش را گرد آورد و ساز و برگ جنگی آنان را فراهم كرد و قصد هجوم به مدینه را نمود.
این خبر به اطلاع پیامبر(ص) رسید و آن حضرت، یكی از یاران خود به نام "بریده اسلمی" را برای تحقیق و تفحص به سوی بنی مصطلق روان كرد، تا اطلاع كافی و وافی از تعداد دشمن و ساز و كار آنان به دست آورد.
بریده اسلمی مأموریت خود را به نیكی انجام داد و تمام اطلاعات بدست آمده از بنی مصطلق را در اختیار پیامبر(ص) گذاشت.
آن حضرت با سی نفر سواره نظام (كه بیست نفر از مسلمانان انصار و ده نفر از مهاجرین بودند) در دوم شعبان سال پنجم و به روایتی سال ششم قمری به سوی ناحیه محل سكونت بنی مصطلق حركت كرد.(1)
برخی از رزمندگان اسلام در این غزوه عبارت بودند از: امام علی بن ابی طالب(ع)، عمار بن یاسر، مقداد بن عمرو، سعد بن معاذ، زبیربن عوام، ابوبكر بن ابی قحافه، عمربن خطاب، عثمان بن عفان، طلحه بن عبیدالله، اسیدبن حضیر، ابوعبس بن جبر و …(2)
واقدی، صاحب كتاب ارزشمند "المغازی" گفت: و خرج مع رسول الله صلی الله علیه و سلم بشر كثیر من المنافقین لم یخرجوا فی غزاه قطّ مثلها، لیس بهم رغبه فی الجهاد الاّ أن یصیبوا من عرض الدّنیا و قرب علیهم السفر.(3)
یعنی: تعداد زیادی از منافقان به همراه رسول خدا(ص) در این غزه شركت نمودند. در حالی كه آنان در هیچ غزوه ای به مانند این غزوه با رسول خدا(ص) حركت نمی كردند. آنان هیچ رغبتی به جهاد نداشته و ندارند، مگر این كه احساس كنند كه به مال دنیا و غنیمت جنگی در سفری كوتاه (و بدون مشكلات خاصی) دست یابند.
به هر روی پیامبر(ص) در مكانی به نام "مریسیع" كه چشمه آبی در آن حوالی بود، فرود آمد و از همسران آن حضرت، امّ سلمه و عایشه همراهش بودند. در آن جا پیامبر(ص) به مقدار كافی آب ذخیره كرد و سپاهیانش را در دو دسته رزمی صف بندی نمود و به سوی دشمن حركت كرد.
دشمنان اسلام كه از هیبت و شكوه سپاه اسلام، دچار ترس و وحشت شده بودند، معركه را ترك كرده و به بیابان ها گریختند و تنها قوم بنی مصطلق باقی ماندند.
میان مسلمانان مبارز و قوم بنی مصطلق، درگیری آغاز شد و طرفین به نبردی سنگین پرداختند. در این غزوه، دلیری و دلاور مردی امام علی بن ابی طالب(ع) دیدنی و مثال زدنی بود و پس از او مردانی چون عمار، مقداد و زبیر.
اما ساعتی نگذشت كه دشمن زبون، متحمل شكست گردید و با دادن ده كشته، از جمله كشته شدن حارث بن أبی ضرار، پرچم پیروزی اسلام برافراشته شد و دویست تن از مردان، زنان و كودكان اسیر شده و اموال و دارایی های فراوانی به غنیمت سپاه اسلام درآمد.(4)
از مسلمانان، تنها یك نفر در این غزوه به شهادت رسید.
پس از پایان جنگ و تقسیم غنایم و اسیران، "جویریه بنت حارث بن ابی ضرار"، كه زنی فهیم و خوش زبان بود، نصیب یكی از رزمندگان اسلام شد و بنا به درخواست خود وی، پیامبر اسلام(ص) وی را از آن مسلمان خرید و در راه خدا آزاد كرد و سپس با وی ازدواج نمود و به میمنت این ازدواج، تعداد یكصد تن از زنان و كودكان، آزاد شدند.
عایشه در این باره گفت: فأعتق مأه اهل بیت بتزویج رسول الله صلی الله علیه و سلّم ایّاها، فلا أعلم امرأه أعظم بركه علی قومها منها.(5)
گفتنی است كه در همین غزوه، داستان افك و تهمت ناروا به عایشه به وقوع پیوست و قرآن مجید در آیه 11 سوره نور(24) آن را تكذیب نمود.(6)
1_ المغازی (واقدی)، ج1، ص 404؛ احادیث امّ المومنین عایشه (سید مرتضی عسكری)، ج2، ص 180؛ مجمع الزوائد (هیثمی، ج6، ص 142)
2_ المغازی، ج1، ص 405
3_ المغازی، ج1، ص 405
4_ المغازی، ج1، ص 411؛ مجمع الزوائد، ج6، ص 142
5_ المغازی، ج1، ص 411
6_ مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)، ج1، ص 173

چهارشنبه 23/4/1389 - 8:48
دعا و زیارت

در فلسفه حقوق اسلامی، اصل و اساس همه حقوق به حق خدا بازمی گردد و سایر حقوق، متفرع بر این حقند: (و اكبر حقوق الله علیك مااوجبه لنفسه - تبارك و تعالی - و هو اصل الحقوق و منه تتفرع سایرالحقوق). (26) اگر تمامی حقوق را به منزله درختی فرض كنیم، ریشه آن، حق خدا نسبت به بندگان است و بقیه حقوق، شاخ و برگ های این درخت را تشكیل می دهند و از این ریشه منشا می گیرند؛ البته هنگامی كه سخن از حقوق خداوند به میان می آید، باید توجه داشت كه این مفهوم فراتر از آن چیزی است كه در مباحث معمول حقوقی و مربوط به حوزه قانون گذاری و روابط بین انسان ها مطرح می شود. در حقوق متداول امروزی، حق خدا در هیچ قانون و ماده حقوقی ذكر نمی شود؛ حتی دراخلاق كلاسیك هم صحبت از حق خدا نشده است. تنها بر اساس فرهنگ دینی است كه حقی فراتر از حق انسان بر یكدیگر و حق طبیعت بر انسان در نظر گرفته می شود كه همان حق خداوند است؛ مهم تر اینكه این حق، ریشه و منشا همه حقوق دیگر است و اگر این حق نمی بود، جایی برای سایر حقوق نیز وجود نمی داشت. (27)

اینكه گفته می شود، ریشه همه حقوق به خدا باز می گردد، به این دلیل است كه این خداست كه انسان را موجودی با اراده و انتخابگر آفریده است. اگر خدا آدمی را موجودی بی شعور یا بی اراده آفریده بود، او در موردمرگ یا حیات، اختیار مسكن، خوردن یا نخوردن غذا و مواردی نظیرآنها، چه می توانست بكند؟ آیا در این صورت، باز هم برای او حقی ثابت می شد؟ پس اگر انسان حق اراده كردن و گزینش و انتخاب دارد، به این دلیل است كه خدا او را چنین آفریده است تا از طریق اراده و انتخاب خودبه كمال برسد؛ در حالی كه می توانست او را نیز چون بسیاری موجودات دیگر، به گونه ای خلق كند كه جبرا به سمت و سوی خاصی كشیده شود: (28) (ولو شاء الله لجمعهم علی الهدی). (انعام: 35)

برهان عقلی بر اصل بودن حق خداوند: اگر بخواهیم با صرف نظر ازنگاه های درون دینی به مسئله فرع بودن سایر حقوق نسبت به حق خداوند بپردازیم، باید ببینیم كه عقل در این باره چه می گوید؛ البته بحث اثبات خدا را باید در جای خود مطرح كرد. در اینجا فرض ما این است كه پذیرفته ایم، خدایی آفریننده جهان و انسان است و وجود دارد. اكنون می خواهیم با دلایل عقلی ثابت كنیم كه اولا، خداوند بر بندگانش حق دارد و ثانیا، ریشه تمام حقوق به خداوند باز می گردد و هیچ حقی معتبرنیست، جز آنچه خدا قرار داده باشد. (29)

برای آنكه به روش عقلی و با صرف نظر از ادله تعبدی و نقلی ثابت كنیم كه خدا بر بندگان دارای حق است، ناگزیر از بیان مقدماتی هستیم. برای این كار نخست باید خصلت مفهومی حق را تحلیل كنیم. همان گونه كه پیش تر نیز اشاره شد، حق در نظر آیت الله مصباح، ازمفاهیم اعتباری است. از خواص مفهوم اعتباری همچون (مالكیت) آن است كه مفاهیم اعتباری متعدد دیگری، پی در پی، از آن قابل اخذاست؛ برای مثال كارگر یا هنرمندی كه روی چوب كار كرده، مالك این چوب یا اثر هنری می شود. در این حالت، مالك حق دارد، در مملوك خویش تصرف كند. بنابراین، در اینجا غیر از مفهوم اعتباری (مالكیت)، مفهوم دیگری به نام (حق) پیدا شد؛ یعنی چون (مالك) است، حق دارد كه در مملوك خویش تصرف كند.

در بررسی و تحلیل مفهوم (حق) این پرسش مطرح می گردد كه آیااین شخص می تواند (حق) خود را به دیگری واگذار كند؛ برای مثال درمقابل دریافت مالی آن را بفروشد یا ببخشد، پاسخ مثبت است، پس مفهوم دیگری غیر از (حق) روی این مالكیت به وجود آمد كه عبارت است از: حق تصرف و مبادله این شی ء. این زایش مفهومی مرتب تسلسل پیدا می كند. این تسلسل، از خواص مفاهیم اعتباری است؛ درحالی كه مفاهیم حقیقی مانند انسان، این گونه نیستند، و انسان دیگری در درون آن انسان یا محمول آن قرار نمی گیرد. اساسا یكی از نشانه های اینكه (مفهوم حق) یك مفهوم اعتباری است؛ نه ماهوی، همین است كه در آن، حالت تسلسل و تعلق یكی به دیگری وجود دارد. (30)

نكته دیگر درباره منشا مفهوم اعتباری حق و چگونگی انتزاع و اعتبارآن است؛ اساسا وقتی گفته می شود: (فلان كس حق دارد) یعنی چه؟

برخی محققان و صاحب نظران، مفهوم حق را به نوعی سلطه تعبیركرده اند؛ یعنی در مواردی كه ما واژه (حق) را به كار می بریم، نوعی تسلط، احاطه، برتری و اعمال قدرت سراغ داریم. در واقع، در اینجامفهوم (سلطه) تقریبا با (حق) مساوی است؛ البته باید توجه كرد كه سلطه مصداقی تكوینی دارد كه ما آن را در خود می یابیم و آن، تسلطی است كه انسان بر اندام های خویش دارد؛ اما از آن رو كه مفاهیم اعتباری از راه عاریه گرفتن و استعاره از امور عینی و حقیقی به دست می آید، مفهوم اعتباری سلطه را باید بر اساس همین سلطه تكوینی ساخت ودرك كرد. هر جا تسلط، قدرت و قاهریت نسبت به امری وجود داشته باشد، می توان به گونه ای مفهوم حق را اعتبار كرد و هر جا نتوان این گونه سلطه را اعتبار كرد، مفهوم حق به كار نمی رود.

اكنون كه روشن شد، ملاك اعتبار حق، مالكیت و سلطه است، در عالم هستی، چه سلطه ای قوی تر، اصیل تر و نافذتر از قدرت و قهاریت خدای متعال می توان سراغ گرفت؟ پیش از اینكه در مورد خدا، اعتبار حق كنیم و نیاز داشته باشیم كه مفاهیم اعتباری را در مورد او به كار بریم، او سلطه تكوینی بر ماورای خود دارد و هیچ موجودی نیست كه تحت تسلط وقدرت، الهی نباشد: (قل الله خالق كل شی ء وهوالواحد القهار). (رعد: 16)

پس اگر بنا باشد از سلطه، قدرت وقاهریت مفهومی اعتبار كنیم، عالی ترین و بارزترین مصداق این مفهوم، ذات مقدس حق - تبارك وتعالی - خواهد بود، چون قدرت تسلط او بر همه چیز بیش از همه و پیش از همه است. قدرت و توانایی هر كس در هر جا، ناشی از قدرت و توانایی اوست و كسی از خود چیزی ندارد. بر این مبنا، اصل همه حقوق از خدای متعال است و پیش از اینكه حقی برای او اعتباری شود، هیچ جا حق دیگری وجود ندارد و حق و مبدا و منشا حقوق آدمیان است و اگر اوحقوقی برای انسان ها قرار نداده بود، حق از وجود خود آنها نشات نمی گرفت. (31)

ملاك جعل حقوق از سوی خداوند: وقتی گفته می شود: حق خدای متعال اصل همه حق هاست و همه حقوق دیگر، شاخ و برگی است كه ازاین ریشه می روید، بدان معنا نیست كه جعل حقوق از ناحیه باری تعالی بی حكمت و رها از ملاك است. مكتب اهل بیت (علیهم السلام) وبزرگانی از سایر فرق كه از علوم و معارف ایشان استفاده كرده اند، اراده گزاف در مورد خدا را قبول ندارند و معتقدند، اراده خدا همیشه موافق مصالح و حكمت هاست و احكامی را هم كه تشریع می كند، همگی مطابق مصالح و حكمت هاست. (32)

نكته مزبور به این دلیل مهم است كه مغالطه ها یا سوءتفاهم هایی دراین زمینه وجود دارد؛ برای مثال، برخی تصور می كنند كه وقتی می گوییم، حق حاكمیت و حكومت اصالتا از آن خداست، معنایش آن است كه خدا هرگاه بخواهد، بی علت به چیزی امر می كند، و لازم هم نیست كه در این میان، مصلحتی رعایت شود. همچنین وقتی معتقدیم كه حكومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) مرتبه نازله ای از ولایت الهی است، كه در مرتبه بعد به امام معصوم (علیه السلام) می رسد و سپس به ولی فقیه انتقال می یابد، چنین می پندارند كه این امر به معنای دیكتاتوری است و از هیچ ملاك و مصلحتی برخودار نیست؛ غافل ازاینكه حق حاكمیت الهی به پیامبر اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) حق می دهد كه آنچه مصلحت مردم است، پیاده كنند و مردم موظفند، دستورات او را كه در جهت تحقق اهداف الهی، مصالح خیرات و كمالات آنان است، اطاعت كنند؛ همچنان كه ولی فقیه نیز در چارچوب ارزش های الهی و مصالح حیاتی جامعه، امر و نهی می كند؛ نه از روی هوس و دلخواه خود، چون اگر از روی هوس، برخلاف مصالح مردم وبرخلاف احكام الهی قدم بردارد، مرتكب گناه شده و در این صورت، ازولایت ساقط می شود: (33) (لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق). (34)

آنچه موجب می شود، خدا حقوق را در مجرای خاصی قرار دهد، حكمتی است كه در ذات خود خداست. خدا ذاتا حكیم است ومصلحت ها و حكمت ها را بهتر می داند و نیز خیر همه انسان ها و همه موجودات را می خواهد؛ نه شر آنان. در ذات او عاملی برای شرخواهی وجود ندارد و او خیر محض است، پس آنچه از ذات او بر می آید، خیراست و مطابق با حكمت ها و مصلحت ها. آنچه موجب می شود كه خداحقی را به كسی بدهد یا از دیگری حقی را سلب كند، حكمت ذاتی خودخدا است؛ نه یك عامل بیرون از ذات كه به امر و نهی، او را محدودساخته و اراده او را كانالیزه كند). (35)

مصلحت هایی كه در مقام جعل حقوق از سوی خدای متعال بدان توجه می شود، نه تنها مصالح انسان ها، بلكه مصالح كل موجودات و نیز مصالح كل هستی، اعم از مادی و معنوی، و دنیوی و اخروی است؛ هرچندممكن است این مصلحت ها فراتر از درك آدمیان و سنجش های آنان باشد. (36)

رحمت الهی در قالب احكام شرعی

همان گونه كه اشاره شد، (حق و تكلیف) دارای رابطه تضایف هستند. نمی توان حقی را اثبات كرد كه در مقابل آن تكلیفی نباشد. اگر گفته شود: انسان (الف) بر انسان (ب) حق دارد، این بدان معناست كه انسان (ب)تكلیف دارد كه حق انسان (الف) را رعایت كند؛ چون اگر تنها انسان (الف) حق داشته باشد؛ ولی در مقابل، هیچ كس مكلف به رعایت حق اونباشد، وجود و عدم این حق مساوی خواهد بود. (37) بر این پایه، وقتی اصل همه حقوق را به حق خدای متعال بازگرداندیم، حق خداوند این خواهد بود كه بندگان و آدمیان از او اطاعت كنند و در طریق تحقق اوامر ونواهی آن ذات متعال و برآورده شدن همه حقوق الهی بكوشند.

همه این حقوق و تكالیف، به این منظور است كه انسان، این موجودبرگزیده و این مخلوق ممتاز، استعداد والای خویش را به فعلیت رسانده، خلیفه خدا روی زمین گردد و مظهری برای جمیع اسما و صفات الهی شود.

اساسا كمال انسان در گرو وجود تكالیف و امر و نهی شرعی است، و این در صورتی ممكن است كه آدمی با اختیار خود به سمت كمال گام بر داردو با التزام به حقوق و تكالیف دینی، به سمت سعادت ابدی رهنمون شود. (38) این امر در دو حیطه (فردی) و (اجتماعی) واقع می شود. (39)تاكید بر این نكته ضروری است كه احكام شرعی تابع مصالح و مفاسدواقعی و نفس الامری است؛ به این معنا كه خدای متعال بر اساس حكمت بالغه خود، جهان را طوری آفریده، و به گونه ای آن را تدبیرمی كند كه خیر ناشی از خیریت مطلقه او، هر چه بیشتر متحقق گردد؛ یعنی خلقت هستی آنچه متعلق اراده تكوینی الهی قرار می گیرد یا دراوامر و نواهی متعلق اراده تشریعی خداوند واقع می شود، همه برای این است كه موجودات هستی، صلاحیت درك رحمت و فیض بیشتری پیداكنند؛ از آن رو كه خدا منشا رحمت مطلق و بی پایان است و وجود او خیرمحض و مطلق، اراده او به گونه ای تعلق می گیرد كه خیر بیشتری حاصل شده، رحمت افزون تری شامل موجودات گردد. برخی رحمت های خداونداز نوع رحمت رحمانیه است كه بی هیچ شرط خاصی به هر موجودی به تناسب ظرفیت وجودی آن اضافه می شود و برخی دیگر، از نوع رحمت رحیمیه است و افاضه آن در گرو اعمال اختیاری خود انسان هاست؛ ازاین رو، انسان ها مكلف به انجام كارهای خیر می شوند تا استعداد دریافت رحمت بیشتری را بیابند و همچنین اگر از اموری نهی می شوند، برای این است كه اگر از آنها اجتناب نكنند، استعداد درك رحمت را از دست خواهند داد و ظرفیت پذیرش رحمت رحیمیه فراهم نخواهد آمد. (40)

دیدگاه آیت الله مرتضی مطهری

استاد شهید مرتضی مطهری نیز در برخی كتاب های خود، بر پایه پیش فرض ها و اصول خاصی می كوشد تا نظام حقوقی جدیدی را ارائه دهد و به ترسیم تعامل حق و تكلیف در آن بستر بپردازد.

از نظر استاد مطهری، عقاید كلی هر مكتبی درباره انسان و جهان، دراینكه چه نظام حقوقی برای بشر ارائه شود، تاثیر تام دارد؛ (41) از این رو، وی تفسیر خاصی از انسان و هستی ارائه می دهد تا تمهیدی برای اثبات نظریه حقوقی نیز ایشان باشد.

هدفمندی انسان و جهان آفرینش

از نگاه استاد مطهری، انسان در نحوه وجود و واقعیت خود، با همه موجودات دیگر، اعم از جماد و نبات و حیوان متفاوت است، زیرا هرموجودی كه پا به جهان می گذارد، واقعیت و چگونگی هایش همان است كه به دست عوامل خلقت ساخته می شود؛ اما انسان آن چیزی نیست كه آفریده شده است، بلكه مجموعه عوامل تربیتی و اراده و انتخاب اومشخص می كند كه چه باشد و چگونه سیر كند. در واقع، بذر انسانیت دروجود انسان به صورت (بالقوه) قرار داده شده است كه اگر به آفتی برخوردنكند، آن بذرها به تدریج از زمینه وجود انسان سر برمی آورد و وجدان فطری و انسانی او را می سازد.

انسان بر خلاف جماد و نبات، شخصی دارد و شخصیتی. شخص انسان، یعنی مجموع جهازات بدنی او، بالفعل به دنیا می آید. انسان درآغاز تولد، از نظر جهازات بدنی، مانند حیوانات دیگر، بالفعل است؛ ولی ازنظر جهازات روحی، از نظر آنچه بعدا شخصیت انسانی او را می سازند، موجودی بالقوه است، ارزش های انسانی او در زمینه وجودش بالقوه موجود است و آماده روییدن و رشد یافتن. (42)

از سوی دیگر، استاد مطهری برخلاف اندیشه غالب اندیشمندان اومانیست غربی، مبنی بر انكار فرجام برای نظام آفرینش، معتقد است: مجموعه هستی و موجودات درون آن، از روی اتفاق و تصادف پدیدنیامده و در سیر تحول و تغییرات خود سرگردان نیست، بلكه نظام تكوین، معلول علم غایی پروردگار جهان به نظام هستی است و به سوی همو سیر می كند. انسان نیز به عنوان موجودی كه اشرف مخلوقات تلقی می شود، در این داوری می گنجد؛ بر این اساس، غایت مندی نظام خلقت و انسان ایجاب می كند كه استعدادهای خاصی برای رسیدن به كمال دردرون آدمی قرار داده شود تا این استعدادها و توانایی ها، وصول انسان به غایت وجودی و كمال مطلوب او را میسر سازد.

بازگشت "حقوق طبیعی" به "اصل غائیت"

تشخیص حق در مورد انسان بر اساس همان نگرش غایت انگارانه درمورد نظام هستی ممكن است. حقوق نوعی رابطه میان ذی حق و متعلق حق است. تحقق چنین رابطه ای بسان دیگر معلولات، نیازمند علت فاعلی یا علت غایی است؛ یعنی چیزی كه موجب به وجود آمدن چیزی می شود، یا از آن روست كه فاعل و كننده آن است - همچون آدمی كه هنگام سخن گفتن، فاعل كلام است - یا اینكه غایت و فرجام آن است - مانند هدفی كه گوینده از سخن گفتن دنبال می كند. فقدان هر یك ازاین علل به فقدان معلول می انجامد. درباره حقوق انسان هر دو نوع علت وجود دارد. از سویی، نوعی رابطه غایی بین مواهب هستی و انسان وجوددارد؛ چنان كه قرآن كریم می فرماید: (هو الذی خلق لكم ما فی الارض جمیعا)(بقره: 29). چنین رابطه ای میان آفریده ها و انسان، در كناراستعدادهایی كه برای بهره مندی از آنها در آدمی وجود دارد، می تواندحقوق انسان را توضیح دهد. همچنین در مواردی ممكن است صاحب حق، خود متعلق حق را به وجود آورد و فاعل آن باشد؛ نظیر درختی كه آدمی می كارد تا از میوه آن بهره مند شود. (43) البته تصمیم انسان درانجام چنین كاری نیز ناشی از نوعی استعداد فطری در وجود او است كه ازناحیه خالق جهان در وجودش به ودیعت نهاده شده است.

پس مبنای حقوق انسانی، استعدادهای فطری است كه در وجود آدمی جای گرفته است. استاد مطهری می نویسد:

حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده كه دستگاه خلقت باروشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی كمالاتی كه استعدادآنها را در وجود آنها نهفته است، سوق می دهد. هر استعداد طبیعی، مبنای یك (حق طبیعی) است و یك (سند طبیعی) برای آن به شمارمی آید. مثلا، فرزند انسان، حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد؛ امابچه گوسفند چنین حقی ندارد. چرا؟ برای اینكه استعداد درس خواندن ودانا شدن در فرزند انسان هست؛ اما در گوسفند نیست. دستگاه خلقت این سند طلبكاری را در وجود انسان قرار داده و در وجود گوسفند قرارنداده است. همچنین است حق فكر كردن و رای دادن و اراده آزادداشتن. (44)

به موجب آنچه گفته شد، در نظام تكوین به هر موجودی برای وصول به غایات وجودی خود، ابزارها و جهازات جسمی - و شاید روحی -متناسب با آن غایات اعطا شده است و همچنین در نظام طبیعت، متناسب با چگونگی ساختمان وجودی هر موجودی، امكانات و مواهب لازم برای بهره مندی وی خلق گشته است؛ از این رو، حق در موجودی به نام انسان، با توجه به ساختمان وجودی وی و رابطه او با مخلوقات تبیین می شود. به بیان بهتر، باید گفت: حق، لزومی ندارد كه بر چیزی یا بركسی باشد، هر چیزی كه برای چیزی به وجود آمده باشد، منشا حق است. همان گونه كه موجودات زمین برای انسان آفریده شده و مولد حق است، مغز هم برای فكر كردن و زبان هم برای بیان آفریده شده و موجدحق است. (45)

استاد مطهری تصریح می كند كه اسلام به حقوق فطری و عدالت تكوینی قایل است و اصولا جز بر پایه اصل غائیت نمی توان برای حقوق فطری پایه ای ساخت. به نظر وی، جز منطق الهی و منطق اصل غائیت كه به موجب آن نظمی ارادی و قاعده مند در كار است - به نحوی كه اگرمحتاج نبود، محتاج الیه نبود - نمی توان از حقوق انسانی دم زد و همه توجیهاتی كه بر پایه ای جز اصل غائیت، توسط روشنفكران واندیشمندان غربی برای دفاع از حقوق طبیعی بشر طرح گشته، نارسا ومخدوش است. (46)

نكته مهمی كه در این میان باید مورد دقت قرار گیرد، این است كه تفسیر غایی از حقوق فطری می تواند توجیه گر حق آیندگان برانسان های امروزی باشد، چرا كه اگر رابطه و پیوند غایی میان نسل آینده با نسل های حاضر وگذشته را بپذیریم، چنین حقی را می توان تصور كرد؛ هرچند استاد مطهری به دلیل آنكه به اصالت توامان فرد و جامعه اعتقادداشت، حقوق نسل های آینده را پذیرفته بود و با توجیه برتری مصلحت جمعی بر مصلحت فردی، تقدم حقوق اجتماعی بر حقوق فردی را نیزتجویز می كرد. (47)

پی نوشت ها:

26. رساله حقوق امام سجادعلیه السلام.

27. محمدتقی مصباح، نظریه حقوقی اسلام، ص 113 و 114.

28. همان، ص 120 و 121.

29. همان، ص 143.

30. همان، ص 145-142.

31. همان، ص 149-146.

32. همان، ص 129.

33. همان، ص 133-131.

34. نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 156.

35. محمدتقی مصباح، نظریه حقوقی اسلام، ص 152.

36. همان، ص 168-163.

37. همان، ص 172.

38. همان، ص 241-239.

39. همان، ص 267.

40. همان، ص 235 / همچنین ر. ك: محمدتقی مصباح، حقوق وسیاست در قرآن، ص 167، و چكیده ای از اندیشه های بنیادین اسلامی)، چ سوم، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1383، ص 107.

41. مرتضی مطهری، بیست گفتار، چ هفتم، قم، صدرا، 1370، ص 45و 66 و 67.

42. مرتضی مطهری، انسان در قرآن، قم، صدرا، ص 84-82.

43. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 78-61.

44. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، چ چهل و یكم، قم، صدرا، 1384، ص 144.

45. همان، ص 148.

46. مرتضی مطهری، یادداشت های استاد مطهری، چ دوم، قم، صدرا، 1381، ص 238 و 239.

47. یادداشت های استاد مطهری، ج 3، ص 252 / ر. ك: نظری به نظام اقتصادی اسلام، چ پنجم، قم، صدرا، 1374، ص 56. 

مقالات مرتبط:‏

سه اندیشه اسلامی در باره حق و حقیقت (1)

  منبع:

hawzah

دوشنبه 21/4/1389 - 18:26
دعا و زیارت


 

از امامان خود چه می دانیم؟ درباره آنها چه آموخته ایم و چه آموزش داده ایم؟ در بررسی منصفافه در می یابیم كه دانسته های ما درباره ائمه (ع) اطلاعاتی تاریخی است:‌ نام، كنیه، لقب، نام پدر و مادر، نام فرزندان، تاریخ و محل تولد، تاریخ و محل وفات، مدفن و نحوه شهادت، نام خلفا و سلاطین معاصر ایشان، فضائل و مناقب و احیانا چند تذكر اخلاقی.

حال آنكه آشنایی با امامان به عنوان اسوه های زندگی و كارشناسان معصوم وحی كه گفتار و كردارشان حجت شرعی است به اطلاعاتی فراتر و عمیق تر محتاج است. امامان در مواجهه با مسائل عصر خود شیوه خاصی داشته اند و برای راهنمایی پیروانشان خطبه هایی ایراد كرده، نامه هایی نوشته، كلمات حكمت آمیزی ابراز كرده اند.

 واضح است كه بخشی از آن اعمال و اقوال ناظر به شرایط خاص زمانی و مكانی ایشان است و به تاریخ پیوسته است. از این بخش شیوه های خاص مواجهه امامان با وقایع مختلف قابل استخراج است این شیوه ها لزوما وابسته به گذشته نیست و می تواند عام باشد. به علاوه در میراث علمی امامان بخشی فراتر از شرایط خاص زمانی و مكانی است و ارائه كننده قواعد عمومی واصول كلی در زمینه اعتقادات، اخلاق و جنبه های مختلف شریعت است. برای اقتدا به یك اسوه می باید آن شیوه های عام و این قواعد و اصول كلی را آموخت و به كار بست.

بدون اطلاع از این قواعد و اصول ، اقتدا به ایشان و پیروی از آنها در حد یك ادعا باقی می ماند. وقتی نمی دانیم امامان چه ضوابط و قواعدی در برخورد با جنبه های مختلف زندگی ارائه كرده اند و با مسائل گوناگون عصر خود با چه شیوه هایی مواجه شده اند تشیع ما در یك احساس ، عاطفه و شوری بی شعور باقی می ماند. با چنین سطح نازل معرفتی اگر سمت و سوی زندگی فردی و اجتماعی ما با سمت و سوی امامانی كه دوستشان داریم در تناقض باشد نباید تعجب كرد. یكی از رازهای عقب ماندگی فردی و اجتماعی ما جهل به منش و روش پیشوایانمان است. یكی از امامانی كه به شدت در حق او جفا شده و پیروانش از عمق تعالیم او غافلند امام سجاد علی بن الحسین (ع) است.

در تعالیم امام زین العابدین (ع) (94-48 هجری) از دو زاویه می توان مطالعه كرد. یكی سیره عملی و دیگری آثار علمی به جا مانده. میراث علمی امام سجاد (ع) نیز به سه بخش مجزا قابل تقسیم است:

1-ادعیه امام سجاد (ع) و یا  به قول روانشاد دکترشریعتی امام سجاد “زیباترین روح پرستنده” است. دعای ابوحمزه ثمالی نمونه أی از دعاهای این امام همام است. بخشی از ادعیه امام علی بن الحسین(ع)‌ در “صحیفه سجادیه” گرد آوری شده است.

2-رساله حقوق كه موضوع بحث این مقاله است.

3-روایات امام زین العابدین كه غالبا تعالیم اخلاقی است.
 

در این مجال به مطالعه و بررسی رساله حقوق امام سجاد كه در حقیقت نامه ایشان به یكی از یارانشان است می پردازیم.

و به عنوان نمونه بخش حقوق اساسی رساله یعنی حقوق سلطان و مردم بر یكدیگر را مورد تحلیل قرار خواهیم داد. تحلیل انتقادی میراث علمی امامان (ع) كوششی است برای احیای راه و روش آن اسوه های جاوید.

حقوق مورد بحث در این دو منبع پنجاه و یك حق است و رساله منقول شیخ صدوق به ویژه نسخه خصال به عنوان متن اصح انتخاب می شود. رساله حقوق با این عبارت آغاز می شود: “بدان كه خداوند عز وجل را بر تو حق هاست. كه ترا فرا گرفته است. در هر جنبشی و آرامشی، یا حالتی یا در هر جایی كه در آن فرود آیی، یا در هر عضوی كه آن را بگردانی، یا در هر ابزاری كه در آن تصرف كنی. پس بزرگترین حقهای خداوند تبارك و تعالی بر تو آن است كه برای خود واجب ساخته كه آن اصل حقهاست. پس آنچه بر تو برای خودت واجب ساخته، از سر تا به پاست. با اندامهای گوناگونی كه تو داری.”

پنجاه و یك حق مورد بحث رساله به ترتیب زیر طبقه بندی شده است:

اول: حق خداوند (حق 1)

دوم: حق نفس و حقوق اعضای بدن: زبان، گوش، چشم، دست، پا، شكم، عورت . (حقوق 2 تا 9)

سوم: حق افعال عبادی: نماز، حج، روزه ، صدقه، قربانی (حقوق 10 تا 14)

چهارم: حقوق رعایا: سلطان، معلم، مالك، رعیت، متعلم،‌همسر،‌مملوك (حقوق 15 تا 21)

پنجم: حقوق رحم: مادر، پدر، فرزند، برادر (حقوق 22 تا 25)

ششم: حقوق دیگران: مولی، بنده، نیكوكار، مؤذن، پیش نماز، همنشین، همسایه، رفیق، شریك، وام خواه، معاشر، آنكه بر تو ادعایی دارد، آنكه تو بر او ادعایی داری، مستشیر، مشیر، مستنصح، ناصح، كبیر، صغیر، سائل، مسؤول، كسی كه ترا مسرور كند، آنكه به تو بد كند، هم دینان و اهل ذمه. (حقوق 26 تا 34 و 36 تا 51)

هفتم: حق مال (حق 35)
 

مراد از "حق" در رساله حقوق:

حق از واژه های سهل و ممتنع است. هر كسی آن را به كار می برد و معنای آن را نیز در می یابد اما تعریف آن به غایت دشوار است به علاوه مراجعه به موارد استعمال آن در قرآن و روایات از یك سو و متون فلسفی، كلامی، اخلاقی، و فقهی از سوی دیگر و نیز در علم حقوق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست نشان می دهد كه حق معانی و اصطلاحات مختلفی دارد. تمیز این معانی و توجه به تفاوت این اصطلاحات برای رهایی از خلط معنی و اشتراك لفظی ضروری است. حق (و جمع آن حقوق) در پنج معنی و اصطلاح مختلف در علوم و متون یاد شده استعمال شده که عبارتند از:

- حق در اصل به معنای مطابقت و موافقت است، حق نقیض باطل، ضلال وغی است و به معانی موجود ثابت و صادق به كار رفته است و یكی از اسمای حسنای خداوند "حق تعالی" است. حق در این معنی به صورت غیر اضافی  استعمال می شود و صفت اعتقاد، قول و فعل واقع می شود. حق به این معنی در لسان قرآن كریم و متون فلسفی و كلامی فراوان استعمال شده است.

لا تلبسوا الحق بالباطل (بقره/26).
انا ارسلناك بالحق (بقره /119)
الحق من ربك (بقره/247).
 الوزن یومئذ الحق (اعراف/8).
 فذلكم الله ربكم الحق (یونس/32).
خلق السموات والارض بالحق (جاثیه /22).

- حق در معانی دوم تا پنجم همواره به صورت اضافی استعمال می شود و حق مضاف است. در دومین معنی حق همواره به خداوند اضافه شد ه است: حق الله، "حقوق الله یعنی واجب، لازم" در این اضافه، خداوند جاعل حق است ، حق الله یعنی آنچه از جانب خدا جعل شده و عمل به آن لازم شده و مترادف با حكم الله، تكلیف الهی وظیفه الهی است. مثلا حق مادر یعنی وظایفی كه خداوند نسبت به مادر انسان تعیین كرده است، حق مال یعنی تكلیفی كه خداوند نسبت به ما یملك انسان مقرر كرده است در این معنا واژه  حق به دارنده حق توجه دارد و حذف آن و جایگزینی "حكم الهی" به جای آن هیچ مشكلی ایجاد نمی كند. حق الله به این معنا در روایات و متون اخلاقی فراوان استعمال شده است.

- حق الله و حق الناس. خمس، زكات، اوقاف عامه و حد زنا و لواط از مثال های "حق الله" و در مقابل اموری از قبیل نكاح، طلاق، قصاص، دین، قرض، غصب، وكالت، نسب و وصیت "حق الناس" محسوب می شوند. حق به این معنا اصطلاح خاص فقهی در ابواب قضا، شهادت و حدود است. حق الناس یعنی آنچه از جانب خداوند برای مردم جعل شده است و امر آن در چارچوب شرع بدست مردم سپرده شده است.
حق چه در حق الله و چه در حق الناس آن بخشی از احكام شرعی است كه زیر پا گذاشتن آن شرعا جرم محسوب می شود و مجازات دنیوی در پی دارد. حال آنكه حق در معنای دوم چنین التزامی به دنبال نداشت به عبارت دیگر حق در معنای سوم (حق الله و حق الناس) حیثیتی حقوقی (به معنای مصطلح در علم حقوق) دارد و در موازین اخلاقی خلاصه نمی شود. این دو از اصطلاحات حقوقی جزایی در اسلام هستند و از اعتباریات و مجعولات شرعی و به عبارت دیگر از "احكام شرعیه" به حساب می آیند.

- حق در مقابل حكم، حق به این معنی اصطلاحی فقهی است و در ابواب معاملات استعمال می شود. حق مالكیت،‌ حق حضانت، حق شفعه، حق خیار، حق اولویت از مثال های این معنی از حق به حساب می آیند. حق در این معنا سه ویژگی دارد: اول، قابل استفاده است، دوم، قابل انتقال است. سوم، قابل توریث است، حال آنكه حكم وضعی نه قابل اسقاط است،‌نه قابل انتقال و نه قابل به ارث گذاشتن. حق به این معنی نوعی مجعول شرعی است و اضافه آن همواره اضافه بیانی است یعنی حقی كه جنس آن ملكیت یا حضانت است.

- حق در مقابل تكلیف. حق حیات، حق مقاومت در مقابل ظلم، حق مساوات در برابر قانون، حق تصرف و تعیین سرنوشت، حق انتخاب عقیده و دین، حق برخورداری از دادرسی عادلانه، حق انتخاب شغل ومسكن، حق امنیت، حق آزادی، حق تأمین اجتماعی از جمله مصادیق حق به معنای پنجم است. این حقوق در آغاز به عنوان حقوق فطری یا حقوق طبیعی معرفی می شدند. اما به تدریج ماهیتی كاملا عرفی، وضعی و قراردادی یافت و از لوازم انسان از حیث انسان بودن او شمرده شد. این حقوق فراتر از عقیده، دین و ایدئولوژی خاصی تعریف می شود.

منشاء این حقوق بشری و قراردادهای انسانی است. وظایف و تكالیف فردی و اجتماعی زاییده حقوق است. هیچ مقام و قانونی نمی تواند این حقوق را از انسان سلب كند. مراد از حق (به این معنی) اموری است كه حداقل یك زندگی سالم انسانی را ممكن می سازد. اموری كه اگر از سوی كسی زیر پا گذاشته شد"جرم" محسوب می شود و می توان از متجاوز به این حریم به دادگاه شكایت كرد نه اینكه ناقض حق تنها مرتكب معصیت دینی شده باشد و در آخرت مؤاخذه شود. مجموعه این حقها "علم حقوق" را شكل می دهد كه با علم اخلاق مرز مشخصی دارد.

 زیر پا گذاشتن معیارهای اخلاقی لزوما مجازات دنیوی در پی ندارد. حال آنكه نقض حقوق جرم است و مستوجب مجازات دنیوی است. هر گاه در علم حقوق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست از "حق" بحث می شود مراد این معنای پنجم است. مراد از حق در حقوق بشر نیز همین معناست.

حق (به این معنا) در متون دینی به كار نرفته است، اما با عنایت به اینكه اكثر حقوق یاد شده نه تنها با تعالیم اسلامی منافاتی نداشته بلكه در راستای اهداف متعالی دین نیز قرار گرفته وعقلایی هستند و می توانند در زمره امضائیات دین به حساب آیند. ریشه الهی قائل شدن برای حقوق بشر نه تنها از قدر و قیمت این حقوق نمی كاهد بلكه بر عكس ضمانت اجرایی آن را بیشتر می كند، چرا كه با ضمیمه شدن عقاب اخروی به مجازات دنیوی برای ناقض و ثواب اخروی به پاداش دنیوی برای رعایت كننده آنها پشتوانه این حقوق مضاعف می شود.

اكنون نوبت پاسخگویی به سؤال اصلی این بخش رسیده است: مراد از "حق" در رساله حقوق امام سجاد (ع) چیست؟ كدامیك از معانی پنجگانه حق مورد نظر امام زین العابدین (ع) بوده است؟ مراد امام سجاد (ع) از حق، حق به معنای دوم است. حقوق الهی در این رساله یعنی احكام، وظایف و تكالیف الهی و آنچه از جانب خداوند نسبت به اصناف مختلف بر انسان واجب شده است. این رساله در بردارنده وظایف شرعی یك مؤمن نسبت به خداوند، اعضاء ، اعمال، اقربا، اصناف اجتماعی و مال خود است واژه حق را در رساله می توان بدون هیچ اشكالی به حكم، یا وظیفه یا تكلیف تبدیل كرد. این حقوق منحصر به وظایف الزامی مؤمن نیست، بلكه احكام غیر الزامی (استحبابی) را نیز در بر می گیرد.

حقوق مورد بحث رساله به احكامی كه نقض آنها معصیت (مستوجب مجازات اخروی) بوده ، یا نیازمند اجرای حد و تعزیر دنیوی باشد ، منحصر نمی شود بلكه رساله حقوق در بردارنده "وظایف اخلاقی" یك مؤمن و تكیه بر این نكته است كه صبغه غالب رساله فقهی نه حقوقی که اخلاقی- تربیتی است. حقوق و وظایف اخلاقی مورد نظر رساله به طور پراكنده در روایات دیگر معصومان مورد بحث قرار گرفته، اما گرد آوری و بیان مضبوط و مرتب این حقوق در یك رساله مستقل بی سابقه است.

با توجه به نقش كارساز و تعیین كننده ضوابط اخلاقی در جامعه دینی ، رساله حقوق می تواند در تكوین وجدان اخلاقی جامعه مذهبی سهمی به سزا داشته باشد. مطمئن باشیم بدون رعایت ظرائف مطرح شده در رساله حقوق امام سجاد (ع)‌ هرگز نمی توانیم شاهد جامعه أی پیامبر پسند باشیم. اگر جامعه خود را در رعایت حقوق پنجاه گانه امام سجاد بیگانه و غریب بیابیم، اطمینان داشته باشیم تنها در نام و ظاهر مسلمان و شیعه ایم به فرموده امام سجاد (ع):

"الا وان ابغض الناس الی الله من یقتدی بسنتة امام و لا یقتدی بعمله" آگاه باشید مبغوض ترین مردم نزد خداوند كسی است كه به سنت امامی اقتدا می كند بی آنكه به عملش اقتدا كرده باشد.

حقوق سلطان و مردم در رساله حقوق

از جمله حقوق مورد بحث در رساله حقوق متقابل سلطان مردم است :

"حق فرمانروا این است كه بدانی تو وسیله آزمایش او هستی  و او با قدرتی كه خدا به او داده است آزموده می شود، و بر تو است كه خود را گرفتار خشم او نسازی، و بدست خود او را به هلاكت نیندازی و در بدی كه به تو می كند، شریك او نشوی" .

" اما حق رعیت هایی كه تو بر آنان سلطه داری، این است كه بدانی آنان به خاطر ناتوانی خود و قدرت تو رعیت تواند. پس واجب است كه با آنان به عدالت رفتار كنی ، و برای ایشان پدری مهربان باشی و نادانیشان را ببخشی و در كیفر شان شتاب نكنی و قدرتی را كه خداوند بتو عطا فرموده سپاس گویی."

سلطان مورد بحث رساله حقوق منحصر به امام معصوم و حاكم عادل نیست، سلطانی كه نباید خود را در معرض خشم او قرار داد، حكمرانان و رهبران متعارف جوامع هستند. به عبارتی دیگر امام سجاد (ع) واقع بینانه به فرمانروایان نگریسته نه آرمانی و ایده آلی. در زمینه حقوق سلطان بر رعیت (وظایف اخلاقی مردم نسبت به فرمانروایان) دو نكته مطرح شده است:

1-مردم وسیله آزمایش فرمانروایان هستند. رهبران با قدرتی كه در اختیار دارند آزموده می شوند؛ نهایت نادانی است كه كسی به ابزار آزمایش فریفته شود.

2-مردم حتی الامكان خود را گرفتار غضب فرمانروایان نكنند، چرا كه مخالفت با رهبران غالبا به محرومیت مردم از حقوق و مزایای اجتماعی می انجامد این نیز توصیه ای واقع بینانه به غالب مردمی است كه تاب تحمل شدائد و مشكلات را ندارند. اما در معرض غضب سلطان قرار ندادن مساوی مماشات با سیاست های نادرست و انفعالی در مقابل ظلم نیست. مبارزه منفی و تقیه نیز با توصیه اخلاقی یاد شده قابل جمع است. بعلاوه اگر مسیر حكومت به بیراهه باطل افتاد وظیفه عالمان دین و مصلحان همان است كه پدر بزرگوار امام سجاد (ع)‌ اعلام كرد و عمل كرد.

اما در زمینه حق رعیت بر سلطان (وظائف فرمانروایان نسبت به مردم) این نكات از رساله به دست می آید:

1-  اینكه تو سلطانی و آنان رعیت واین ناشی از "زور" و سلطه تو است، نه لزوما لیاقت و فضل تو و بی كفایتی آنان. هر قدرت و قوتی به صورت تکوینی از خداوند است، خدا را بر این عطا سپاس گو. واضح است كه مراد این نیست كه قدرت هر جائر و ستمگری تشریعا از خداست تا به جبر و توجیه ظلم منجر شود.

2-فرمانروا موظف است با مردم خود با عدالت رفتار كند. كه "العدل اساس الحكم" عدالت مبنای كشور داری است.

3-فرمانروا می باید برای مردم به مثابه پدری مهربان باشد. ازخطاهای آنان در گذرد و در مجازاتشان شتاب نكند. نسبت به مردم سعه صدر داشته باشد و اهل مدارا و گذشت باشد و از سیاست های خشن بپرهیزد. مقایسه این بخش از رساله حقوق با حقوق متقابل والی و رعیت درخطبه های 34 و 216 نهج البلاغه نشان می دهد كه در رساله حقوق تنها بخشی از این حقوق متقابل – و نه همه حقوق ملت بر دولت و دولت بر ملت و نه اهم آنها – به تناسب شرایط خاص زمان و مخاطب مورد بحث قرار گرفته است.
 

خلاصه بحث:

1.میراث علمی امام علی بن الحسین (ع) بر سه قسم است:

الف- ادعیه به ویژه در صحیفه سجادیه؛

 ب- رساله حقوق؛

ج- دیگر روایات كه غالبا تعالیم اخلاقی است.

2. متن رساله حقوق در تحف العقول شرح و بسط بیشتری دارد و صحیح ترین نسخ رساله حقوق ، منقولات شیخ صدوق به ویژه نسخه خصال است.

3. در رساله حقوق، پنجاه و یك حق الهی در هفت دسته طبقه بندی شده است. اول: حق خداوند ، دوم: حق نفس و اعضای بدن، سوم: حق افعال عبادی ،چهارم: حق سائسان و رعایا، پنجم: حقوق خویشاوندان، ششم: حقوق برخی اصناف اجتماعی، هفتم: حق مالی.

4. در آیات و روایات و علوم دینی (فلسفه كلام، اخلاق و فقه) و نیز برخی علوم انسانی حق به پنج معنی و اصطلاح مختلف به كار رفته است.

اول: حق به معنای موجود، ثابت و صادق، نقیض باطل (اصطلاح قرآنی، فلسفی و كلامی)

دوم: حق الله مرادف حكم الله به معنای تكلیف الهی و وظیفه اخلاقی انسان اعم از الزامی و غیر الزامی (اصطلاح روایی)

سوم: حق الله و حق الناس، اصطلاح حقوق جزایی اسلام در ابواب فقهی قضا، شهادات و حدود.

چهارم: حق در مقابل حكم اصطلاح خاص فقهی در ابواب معاملات با سه ویژگی قابلیت اسقاط، انتقال و توریث.

پنجم: حق در مقابل تكلیف، اصطلاح رایج در علوم انسانی و حقوق بشر، آنچه از لوازم انسانیت انسان است و زیر پا گذاشتن آنها جرم محسوب می شود و رعایت آنها حداقل شرایط یك زندگی سالم اجتماعی است.

5. مراد از حق در رساله حقوق معنای دوم حق است. یعنی احكام و وظایفی كه از سوی خداوند نسبت به اصناف مختلف بر انسان جعل شده است. این حقوق منحصر به وظایف الزامی مؤمن نیست و شامل احكام استحبابی نیز می شود. به علاوه این حقوق منحصر به احكامی نیست كه نقض آنها معصیت (مستوجب مجازات اخروی) محسوب شود یا موجب اجرای مجازات دنیوی (حد و تعزیر شرعی) گردد، بلكه رساله حقوق در بردارنده وظایف اخلاقی یك مؤمن است.

6. رساله حقوق در بردارنده اهم حقوق الهی و وظایف اخلاقی است نه همه حقوق و وظایف و در هر حق نیز اهم جوانب آن بیان شده نه لزوما همه ابعاد هر حق و وظیفه.

7. با توجه به نقش كارساز و تعیین كننده معیارها و ضوابط اخلاقی در جامعه دینی، رساله حقوق امام سجاد (ع) در تكوین وجدان اخلاقی جامعه مذهبی می تواند سهمی بسزا داشته باشد.

8.  از جمله حقوق مطرح شده در رساله حقوق، حق سلطان بر مردم و مردم بر سلطان است. سلطان مورد بحث رساله، حكمران متعارف جوامع است نه لزوما امام معصوم و حاكم عادل. به دو مورد از حقوق سلطان بر مردم اشاره شده، یكی: مردم وسیله آزمایش فرمانروایان هستند و دیگر اینكه مردم نباید خود را گرفتار خشم فرمانروایان كنند. از جمله حقوق مردم بر سلطان: یكی اینكه سلطان موظف است عدالت پیشه كند و دیگر آنكه نسبت به مردم همچون پدری مهربان نسبت به فرزندان خود باشد.

9.  حقوق سلطان و رعیت در رساله حقوق در مقایسه با حقوق مشابه در نهج البلاغه و دیگر متون دینی، بخشی از این حقوق متقابل است نه حتی اهم آن كه به تناسب شرایط زمان و مخاطب مطرح شده است.

دوشنبه 21/4/1389 - 18:16
دعا و زیارت
حجة الاسلام جعفر كوهستانی

مقدمه :

در میان توصیه های حق به پیامبرانش ، بیشترین توصیه ای كه به چشم می خورد توصیه به حسنات اخلاقی است ، زیرا ظهور حسنات اخلاقی در افق وجود انسان سبب خوشبختی او در دنیا و آخرت می شود و حقایق سفارش شده را بر صفحه ی نفس ثابت واستوارمی نماید و هر عاقل منصفی را به خاطر آراسته بودنشان به حسنات اخلاقی به خود آیین نجات بخششان جذب می كردند  توصیه های حضرت حق به پیا مبران گاهی خطاب به همه آنان و گاهی به فرد خاصی است كه بخشی از آن در قرآن عزیز بیان شده است مانند عفو وگذشت فرو خوردن خشم ،نیكی به دیگران ، انفاق، صدقه، رعایت حق ایتام و مساكین ،صلح و وحدت ، آرامش واتحادو غیره .......... لازم است كه امروزه در جهان كنونی كه تفكر غرب اخلاق اسلامی را كم رنگ كرده و چه بسا در تلاش برای از بین بردن آن می باشد مطالبی از تعالیم اخلاقی حیات بخش پیا مبر اسلام(e )  را جمع آوری كنیم به همین منظور مقاله ای تحت عنوان تعالیم اخلاقی آن حضرت می نویسم . وصایا ی پیا مبر (ص) به ابوذر : پیامبرعظیم الشان اسلام جلوه ی  اعدای اسماء وصفات حق و مصداق اتم واكمل عملی آیات قرآن و اسوه و سرمشق حسنات و مكارم اخلاقی برای جهانیان و آموزگاری بی نظیر و شخصیتی بی بدیل برای تعلیم و تربیت انسانها تا روز قیامت است . سفارشاتی كه در زمینه های اخلاقی به ابوذر غفاری دارند گوشه ای از دریای بصیرت و علم و عقل دانایی او به حقیقت و حاكی از دلسوزی برای بشریت و نشانه ای از دعوت انسان برای آراسته شدنش به كرامت وفضیلت است .

بزرگان دین و عالمان وارسته هم چون شیخ صدوق ،دیلمی ، علامه مجلسی از ابوذر غفاری روایت كردند كه گفت :پیامبر خدا مرا به هفت خصلت سفارش كردند .

1- نظر به مادون و چشم پوشی از نظر به مافوق .

چنین حالتی كه از سفارشات بسیار مهم پیامبر (ص) است و درهر فرصتی مردم را به آن توجه داده اند اگر با تمرین در باطن انسان تحقق یابد انسان را به عرصه گاه قناعت و شكر گزاری می كشاند و از هجوم حرص وطمع كه محصول تلخ چشم هم چشمی است در مصونیت می برد . انسانها بنا به فرموده قرآن به خاطر مصالحی از نظر رزق وروزی و مال ومنال یا در وسعت وگشایشند یا در مضیقه وتنگی .

پیامبر اكرم (ص) می فرمایند :

در هر مرتبه ای از امور مادی هستید برای اینكه سپاسگذار خدا باشی و قدر نعمت های اورا بدانی و به داده حق كه بر اساس مصلحت وحكمت است قانع باشی به مادون خود بنگر و از چشم دوختن به مافوق خویش چشم بپوشی زیرا هنگامی كه در امور مادی به مافوق خود چشم بدوزی حرص و آرزوی شیطانی وطمع زیاده خواهی تو را وادار می كند كه هم وغم و فكر واندیشه خود را در دست آوردن متاع دنیا ومال و ثروت به كار گیری كنید تا به مافوق خود برسید و یا پیشی بگیرید ودر این زمینه اگر نتواند از راه مشروع موفق شود بی تردید به راه نامشروع كشیده خواهد شد و این جاست كه دست به غارت مال مردم ورشوه و غصب وپایمال كردن حقوق دیگران می زند و مشكلاتی را برای خود هموار می نماید و خانواده واطرافیان خود را در اذیت وآزار قرار می دهد و از هیجانات روحی وروانی و عصبی رنج می برد  در صورتی كه اگر به مادون خود نگاه می كرد و قناعت می ورزید و شكر گذار خداوند می بود در سلامت كامل بود و از سبیاری از گناهان كه در این مسیر به ناچار پیش می آید در مصونیت قرار می گرفت .

قرآن مجید در سوره حجر آیه 15 می فرماید :

دیده خودرا [به رغبت ومیل ] به آنچه از نعمت های مادی به گروههایی از آنان [ناسپاسان و كافران] داده ایم باز مگشا اینها شكوفه های (پرپر شدنی و از دست رفتنی و زود گذر ) زندگی دنیا است ( به آنان داده ایم ) تا آنها را (به وسیلةآنها ) بیازمائیم و آنچه پروردگار به تو روزی داده است برای تو بهتر و پایدارتراست .  در كتاب بحار الانوار جلد 74باب 6   از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است .

كسی كه دیدة خود را به آنچه از( نعمت های مادی ) در اختیار دیگران است بدوزد همواره اندوهناك و غمگین خواهد بود و آتش خشم در دلش فرو نخواهد نشست .

2- عشق ورزی به تهیدستان و فقیران .

بسیاری از اولیای خدا وعارفان معارف و عابدان زاهد و مجذوبان عاشق در میان تهیدستان و فقیرانند از این جهت نباید به احدی از این طایفه به چشم حقارت نظر كرد بلكه باید ادب و احترام و خوش اخلاقی و خوش رفتاری را نسبت به آنان رعایت كرد وآنان را از خود برتر و بهتر دانست . اینان گروهی هستند كه خداوند متعال در قرآن از آنان به خوبی یاد كرده و بزرگانشان دانسته و پیامبرش را به احترام آنها فرمان داده است.

خداوند در شب معراج به پیامبرش فرمود :

محبت برای خدا محبت به تهیدستان و فقیران و نزدیك شدن به ایشان است .

پیامبر f گفت : پروردگارا تهیدستان وفقیران كیانند ؟ خداوند فرمود : كسانی كه به كم راضی اند وبر گرسنگی صابرند وبر آسانی شاكرند ، از گرسنگی و تشنگی خود شكایت نمی كنند ودروغ نمی گویند وبر پروردگارشان خشمگین نمی شوند و بر آنچه از دستشان رفته اندوه نمی خورند وبه آنچه به آنان داده شده شاد نمی گردند .

ای احمد : محبت من به تهیدستان وفقیران است پس به آنان نزدیك شو ونشستن آنان را به خود نزدیك گردان تا به تو نزدیك شوم .

نشست وبرخاست با فقیران ، به خانه آنان رفتن ، با آنان عاشقانه معاشرت كردن وبه آنان محبت كردن آلودگی كبر را از قلب می زداید و بیماری خود بینی و فخر فروشی را درمان می كند وانسان را محبوب خدا می كند .

متكبران كه از رحمت پروردگار محرومند واز اخلاق پیامبران وامامان دورند ودرونی آلوده دارند واز نشست وبرخاست با فقیران امتناع می ورزند این خودخواهان مغرور وآلودگانی كه نشست وبرخاست با فقیران راننگ وعار می دانند گویا خبر ندارند كه پیامبر فرموده است كسی كه در دلش به وزن دانه خردلی از كبر است وارد بهشت نمی شود.

3_ حق گویی

گاهی ممكن است هجوم باطل وفرهنگ های شیطانی به یك فرد یا به یك خانواده یا به یك جامعه میان آنان وحق جدایی اندازد وپس از مدتی حق را ازیاد آنان ببرد یا ممكن است ستمگری برای رضای هوا وهوس خود زمینه ای فراهم آورد كه سبب پنهان ماندن حق شود در چنین مواردی بر مؤمن واجب است حق را اظهار كند ونقاب از چهرة حقیقت بردارد تا بی خبران ازخواب بیدار شوند ویا گمراهان هدایت شوند ویا باطلش كوبیده شود وملتی از خطر وسوسه های اهل باطل رهایی یابند

دراین موارد حق گو احساس می كند باگفتن حق زیان وخسارت سنگین وقابل توجه به او می رسد بازهم به فرموده پیامبر اسلام باید حق را بگوید واز گفتن حق امتناع نكندحق گو چراغ دین را درمیان مردم روشن نگه می دارد ووظائف الهی را به مردم می رساند در این زمینه روایات زیادی از پیامبر اسلام وائمه اطهار رسیده است رسول خدا (ص) در كتاب صحیفه الرضامی فرمایند:

پرهیزگارترین مردم كسی است كه درآنچه به سوداوست وزیان اوست حق بگوید

امام باقر(ع)در كتاب بحار ج68 می فرمایند:

حق بگو گرچه به زیان خودت باشد

امام صادق (ع) در كتاب بحار ج67 می فرمایند:

به راستی از حقیقت ایمان است كه حق را گرچه به توزیان رساند بر باطل ترجیح دهی گرچه به توسودرساند

در این مورد داستانهای زیادی را تاریخ بیان می كند كه در این جا امكان بیان آن نیست وفقط ذكرنام می كنیم

1 – داستان حضرت یحیی وحق گویی

2 – داستان ابن سكیّت كه از دانشمندان وبزرگان مكتب اهلبیت(ع) بود

4 _ صله رحم

زیارت اقوام وخویشان ورفت وآمدبا آنان وگره گشایی از مشكلات ایشان وشاد كردن قلوبشان از اموری است كه در قرآن مجید وروایات به انجام آن سفارش بسیار وتأكید فراوان شده است گرچه آنان  پیوندشان  را با انسان بریده باشند

از رسول خدا(ص) نقل شده است كه فرمود:

با خویشاوندی كه پیوندش را با توبریده است صلة رحم داشته باش .

ودر كتاب مستدرك الوسائل می فرمایند: یك سال طی مسافت كن برای اینكه صلة رحم به جای آوری

در كتاب مشكاه الانوار می فرمایند:

در دنیا با خویشاوندانتان صلة رحم كنید گرچه به یك سلام باشد

 ودر كتاب بحارالانوارج71 امام صادق(ع) می فرمایند:

مردی به محضر رسول خدا(ص) آمد وگفت یا رسول الله(ص) برای من اقوامی است كه نسبت به آنان صلة رحم دارم ولی آنان مرا آزار می دهند قصد كرده ام به زیارتشان نروم وآنان را ترك كنم حضرت فرمودنداین هنگام خدا همة شمارا ترك خواهد كرد گفت یا رسول الله(ص) چه كنم حضرت فرمود به كسی كه تورا محروم كرده عطا كن وبا كسی كه از تو بریده صلة رحم كن واز كسی كه به تو ستم ورزیده درگذر چون اگر اینگونه رفتار كردی خدای عزوجل پشتیبان تو وبر ضد آنان است

5_ نترسیدن از سرزنش سرزنش كنندگان

اهل ایمان به ارزشهای دینی واخلاقی پای بند واستوارند چون گاهی برروی زمین آنان وقتی در برابر سرزنش وملامت ملامتگران قرار می گیرند كه آنان را با زبان باطل گویشان به خاطر ایمان واخلاق ورعایت حلال وحرام وپایداری واستقامت در اجرای احكام الهی مورد سرزنش قرار می دهند هیچ واهمه وترسی به خود راه نمی دهند وحركت خود را در راه الهی تداوم می بخشند وبرای حفظ ارزشها می كوشند وتحت تأثیر نابكاران قرار نمی گیرد

خداوند متعال در قرآن سوره مائده آیه 5 می فرماید

ای اهل ایمان هر كسی از شما از دین خود باز گردد(زیان به خداوپیامبرنمی رسد)خدا در آینده گروهی را می آورد كه آنان را دوست دارد وآنان نیز خدا را دوست دارند در برابر مؤمنان فروتن ونسبت به كافران نیرومند ودر راه خدا جهاد می كنند واز سرزنش كنندگان بیمی ندارند این فضل خداست كه به هركس بخواهد عطا می كند وخدا بسیار عطا كننده وبیناست

6 _ بسیار گفتن لاحول ولاقوه الا باالله العلی العظیم

از سفارشات بسیار مهم قرآن مجید وروایات متذكر بودن انسان به ذكری است كه آن ذكر قلب را صفا می دهد وسینه را جلا می بخشد وروح را تحت نورانیت می كند ونفس را به عرصه تزكیه می كشاند واعضاء وجوارح را تحت تأثیر قرار می دهد از جمله آن ذكرها ذكر نورانی وثمربخش لاحول ولا قوه الا باالله العلی العظیم است

زندگی رفتار وكردار وگفتار نبی مكرم اسلام(ص) همه وهمه درس اخلاق برای انسانهاست كه قلم عاجز از نوشتن وبیان عاجز از گفتن آن است

در این مقاله به یك نمونه از سفارشات وگفتار آن حضرت اشاره شد كه امید است مورد قبول قرار گیرد وباید دعا كرد وهمانطوری كه در پایان مقاله آمده انشاالله با تمسك به قرآن وذكر اذكار وارده قلب من وشما روشن وعمل ما عمل به این سفارشات باشد.

حجة الاسلام جعفر كوهستانی

دوشنبه 21/4/1389 - 18:15
دعا و زیارت



 

پاسخ :
معنای تكلیف:

تكلیف آن است كه كسی را آگاه سازند كه باید كاری انجام دهد یا ترك كند تكلیف در اصطلاح فقه عبارت است از: الزام خداوند بندگان را به انجام دادن و یا ترك عملی، این بعث و الزام را تكلیف گویند و شخص را مكلّف و آنچه را كه مورد امر و یا نهی قرار گرفته است مكلّف به خوانند.
تكالیف الهی بر پنج نوع است: وجوب، حرمت، استجاب، كراهت،‌ اباحه و آنها را احكام تكلیفیه نامند.[1]

تكلیف مداری یا حق محوری

ممكن است گفته شود آیا به جای تكلیف مداری بهتر نیست از حق خواهی سخن گفته می‎شد و ادیان حق محور می‎بودند؟ چرا در دین به جای حق از تكلیف سخن گفته می‎شود؟ آیا بهتر نیست بگوئیم تكلیف مداری مناسب انساهای قرون گذشته است نه متناسب با انسان معاصر؟ در پاسخ به این محور از مساله تكلیف باید دانست: حق و تكلیف از یكدیگر قابل تفكیك نیستند بلكه از مقولة تضایفند؛ یعنی تحقق یكی بدون دیگری امكان‎پذیر نیست كسی كه از یك جهت نسبت به دیگران حق دارد، از جهت دیگر تكلیف و وظیفه دارد. اگر حكومت نسبت به مردم وظایفی دارد، حقوقی نیز بر آنان خواهد داشت. و اگر مردم بر حكومت حقوقی دارند، وظایفی نیز خواهند داشت.
امام علی ـ علیه‎السلام ـ نیز دربارة تلازم حق و تكلیف می‎فرماید:
«حق به سود كسی جاری نمی‎شود، مگر اینكه علیه او نیز جاری خواهد شد، و علیه كسی جاری نمی‎شود، مگر این كه له او هم جاری خواهد شد. این تنها خداوند است كه حق در مورد او یك جانبه است؛ یعنی له او است و نه علیه او. با این حال خداوند نیز از باب تفضل در برابر حق عبادت خود بر بندگان، پاداش مضاعف اعمال نیك آنان را بر خود لازم نموده است.»[2] و سپس حقوق متقابل حكومت و مردم را بیان می‎كند.[3] از اینرو نمی‎توان گفت حق محوری یا تكلیف مداری یعنی نمی‎توان تكلیف را مخالف حق و ناسازگار با آن تلقی كرد و خواهان حذف آن بود زیرا همانگونه كه گفتیم حق و تكلیف متضایف و متلازمند و وجود یكی مستلزم دیگری است یعنی هر جا حقی باشد تكلیفی آنجا وجود دارد و هر جا تكلیفی باشد در آنجا حقی وجود دارد.

فلسفه تاكید دین بر اصل تكلیف

از مطالعة آیات قرآنی و احادیث اسلامی و كتبی كه در زمینة حقوق و اخلاق اسلامی با الهام از تعالیم وحیانی و عقلی، نگارش یافته است، این حقیقت را می‎توان به روشنی یافت كه در اسلام بر عنصر مسئولیت و تكلیف تاكید خاصی شده است و پیش از آن كه از حق و طلب افراد بر دیگران سخن بگوید، وظیفه و مسؤلیت آنان را در برابر خدا، خود، جامعه و جهان یادآور می‎شود. اكنون ببینیم چه راز و فلسفه‎ای است در اینكه زبان دین، زبان تكلیف است؟ بدون شك باید در هدایتگری، ماهیت انسان و ویژگی‎های آدمی را در نظر داشت و از آنرو كه خداوند كاملاً به ابعاد وجودی انسان و نحوة تعامل آنها آگاه است در برنامه هدایتگرایانه خودش ویژگی‎های آدمی و حقیقت انسان را در نظر داشته است اكنون باید دید چه ویژگی‎ در انسان موجب گردید تا خداوند زبان هدایتگر دین را زبان تكلیف قرار دهد و بیش از آنكه بر حق خواهی تاكید كند به تكالیف و مسؤلیت‎ها اهمیت داده است؟ یكی از غرایز نیرومند در وجود انسان غریزة‌ خودخواهی و نفع طلبی است. این غریزه سبب می‎شود كه انسان پیش و بیش از آن كه به حقوق دیگران بیندیشد و خیر و صلاح دیگران را مورد توجه قرار دهد و به مسولیت خود در مقابل افراد دیگر توجه كند، حقوق خود را مطرح سازد و به دنبال استیفای آن باشد و تا جایی كه ممكن است از تمكین كردن در برابر حقوق دیگران امتناع ورزد.[4] بدون شك این تمایل غریزی یعنی خودخواهی و نفع‎طلبی اگر تربیت نشود و تربیت نگردد از موانع بزرگ اجرای حقوق در جوامع بشری است البته این مطلب یعنی تاكید دین بر مسؤلیت‎پذیری و تكلیف‎پذیری بدین معنا نیست كه دین الهی برای حق و حقوق آدمیان اهمیت و ارزشی قائل نیست بلكه تكلیف دیگران به رعایت حقوق انسانها زبان دیگری از پاسداشتن و احیای حقوق آدمیان است كه در این شیوه و روش هم عنصر مسؤلیت داشتن و تكلیف‎پذیری پرورش می‎یابد كه مانع بزرگی بر حس خودخواهی آدمیان است و هم حقوق آدمیان اقامه می‎شود و از ضایع شدن آن حقوق جلوگیری می‎گردد در زمینه اهمیت رعایت حقوق انسانها از جمله حقوق جامعه می‎توان سخن امام علی ـ علیه‎السلام ـ را ذكر كرد كه می‎فرماید: «انّ شرّ الناس عند الله امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به»[5] براستی بدترین مردم نزد خداوند، پیشوای ستمگری است كه گمراه است و مایه‎گمراهی دیگران می‎باشد.
نتیجه آنكه دین در عین احترام گذاری به حقوق آدمیان بجهت وجود غرائز منفعت جویانه و خودخواهانه انسانها از زبان تكلیف برای هدایتگری انسانها استفاده نموده است تا هم آن غرائز كنترل و جهت دهی شوند و هم حقوق انسانها رعایت گردد. تناسب تكلیف مداری دین با انسان و دوران معاصر چه بسا تصور شود كه اگر هم تكلیف مداری در گذشته امكان داشت و مناسب بود اما امروزه و در جهان معاصر روشی مفید نیست. البته هر چند از سخنان گذشته می‎توان پاسخ این تصور را یافت زیرا غرائز منفعت جویانه و خودخواهانه جزو طبیعت آدمیان است و در هر دورانی وجود دارد. و چه بسا امروزه كنترل این غرائز دشوارتر و ضروری‎تر هم به نظر برسد و از اینرو همچنان این شیوه دین یعنی تاكید بر تكلیف‎پذیری و مسئولیت‎پذیری بهترین شیوة احقاق حقوق است. با صرف نظر از اینها باید گفت: تكلیف و مسئولیت‎پذیری،‌ و قانون‎گرایی نشانه بلوغ شخصیت و رشد عقلانی انسان است و همانطور كه رودلف پان ویتش از نویسندگان آلمانی گفته است «مهم از حقی كه برای بشر می‎خواهید قایل شوید، تكلیف اوست»[6] از اینروست كه در فلسفه سیاست و حقوق هم مسئله قانون مداری (یعنی تكلیف پذیری) مورد تاكید و اهتمام بسیار است تا جایی كه گاهی حقوق بشر را به رعایت قوانین عادلانه اجتماعی (یعنی مسولیت‎پذیری در برابر تكالیف و وظایف) تفسیر كرده‎اند زیرا قانون هم حقوق افراد را تعیین می‎كند و هم وظایف و مسئولیت آنان را و تاكید بر قانون مداری عبارت دیگر تاكید بر مسولیت‎پذیری (و تكلیف‎پذیری) است.[7]

جایگاه تكلیف در نگاهی والاتر

گاهی گفته می‎شود اگر خداوند مهربان و رحیم است چرا بر بندگانش تكالیفی را قرار داده است؟ گذشته از مطالبی كه ذكر كرد در رویكرد دیگری می‎توان گفت: سه تصویر از خداوند در اندیشه‎های اصیل وجود دارد كه مطابق آن سه نوع دینداری عامیانه، عاقلانه و عاشقانه پدید می‎آید.
در تصویر نخست كه مربوط به اذهان ساده و بسیط است خداوند موجودی قاهر و جبار است كه دستوراتی دارد و در صورت تخلف از دستورات خشمگین شده عذاب می‎دهد. در تصویر دوم كه مربوط به اذهان فلسفی و كلامی است رابطه انسان و خدا رابطه‎ای تكوینی و بر اساس قوانین حاكم بر هستی است. ثواب و عقاب هم امری تكوینی و حقیقی است و تكلیف هم راهنمای خدا نسبت به همین قوانین است. در تصویر سوم رابطه میان خدا و مخلوق رابطه عاشق و معشوق است. خدای مهربان انسان را به سوی خود دعوت می‎كند و این دعوت سراسر وجود انسان عاشق را شور و نشاط می‎بخشد. تكلیف در این تصویر دعوت نامه معشوق به عاشق است كه او را لایق خطاب یافته و با او به گفتگو نشسته است و بنابراین نه تنها تكلیف زحمت نیست بلكه عین رحمت و شفقت است. عذاب هم در اینجا حرمانی است كه در اثر دوری از معشوق پیدا می‎شود. بنابراین انجام تكلیف در اولی از سر ترس و در دومی از سر سنجش عقلانی و در سومی از سر شوق است. اولی تكلیف گریز، دومی تكلیف‎پذیر و سومی تكلیف طلب است زیرا تكالیف و شریعت را چیزی جز راههای وصول به معشوق نمی‎بیند و كتاب آسمانی و فرامین در آن را جز دعوتنامه معشوق برای عاشق نمی‎بیند.[8]

معرفی منابع

1. ریشه‎ها و نشانه‎های سكولاریسم،‌علی ربانی گلپایگانی، كانون اندیشه جوان، 1379.
2. درآمدی بر كلام جدید، هادی صادقی، موسسه فرهنگی طه، 1382.

پی نوشتها :

[1] . دایرة المعارف تشیع، چ5، ذیل واژه تكلیف.
[2] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 216.
[3] . همان، خطبه 131.
[4] . نقد مبانی سكولاریزم، علی ربانی گلپایگانی، ص 146، انتشارات مركز مدیریت حوزه علمیه، 1382 چ اول.
[5] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 164.
[6] . نگرش بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، خلیلیان، خلیل، تهران انتشارات برهان، بی‎تا.
[7] . نقد مبانی سكولاریزم، همان، ص 147.
[8] . درآمدی بر كلام جدید، هادی صادقی، ص 114، موسسه فرهنگی طه، بهار 1382، چ اول.

 
دوشنبه 21/4/1389 - 18:2
كودك
بیشترپدران ومادران و آموزگاران  باحقوق کودک آشنایی ندارند. گاهی با این مقوله به عنوان مفهومی دور از  ذهن و غیر عملی برخورد می شود. خانواده و آموزگاران چگونه می توانند حقوق کودک را درجریان زندگی روزمره ی خود رعایت کنند؟ برای آشنایی آن ها با حقوق کودک چه گام هایی می توان برداشت؟

به نظر من نباید به کودک نگاه صدقه بگیرداشته باشیم.باید بپذیریم که اونیز حقوق ویژه ی خود را دارد .درواقع باید حق کودکان مان را ادا کنیم.آنچه كه من را  به عنوان یك  روان شناس به حقوق انسان ها پیوندمی دهد، تاثیری است كه از نظر روانی بر آن ها دارد. مهم است كه ببینم تاثیر روان شناسی آن در انسان چیست واگر این حقوق رعایت شود، چگونه می تواند از نظر اجتماعی و فرهنگی تاثیر گذار باشد. هرگاه من به کسی حق بدهم، بدون شک در مقابلش از او مسئولیت می خواهم. درنتیجه اگر ما دوستدار حقوق کودک داشته باشیم، می توانیم انسان های مسئول تری را هم تربیت کنیم. هرگاه به کودک خردسالی اجازه اظهار نظر بدهیم و اظهار نظر او درتعیین آنچه قرار است انجام شود، تاثیرداشته باشد، از زندگی روزمره گرفته تا تصمیمی در مهدکودک، مدرسه یا درسطح جامعه و موارد دیگر، در کنار حقی که به او می دهیم، مسئولیتی هم به او واگذار می کنیم و با این روش در پرورش انسانی مسئول تر قدم برمی داریم. پیمان نامه ی جهانی حقوق کودک با اهداف خودش، برآمده از دل مشکلات بشر در دوره های گوناگون تاریخ به ویژه دو جنگ جهانی است. یكی از این اهداف این است که بتوانیم انسان های بهتری پرورش بدهیم. درواقع اینجا رهنمود حقوقی با آموزش و پرورش پیوند می خورد. چگونه میان یک چتر حقوقی با تعریفی که از انسان داریم پیوند بر قرار می شود. تعریف ما از انسان بسیار با اهمیت است. من با دغدغه هایم درباره ی پرورش کودکان به عنوان روان شناس تربیتی بالینی، به این پیمان نامه نه به منزله ی طرحی ایده آل، بلکه به عنوان رهنمود ی مناسب برای پرورش انسان سالم تر نگاه می کنم در این  پیمان نامه به محرومیت هایی مانند محرومیت های غذایی که روی رشد هوش واندام ها اثر می گذارد و انسان را معلول می کند، اشاره می شود. انسان معلول مشکل جامعه است وبرای رسیدگی به کارهای خود با دشواری هایی روبه رو ست .اوهمواره  به خاطر  وضعیتی که با ندادن حق او برایش ایجاد شده، افسرده و خشمگین است. بنابراین، نگاه حقوقی به کودک چیزی جدا از زندگی روزمره ی او نیست .كودك حق دارد بازی کند وحق دسترسی به اطلاعات دارد. دسترسی به اطلاعات یعنی هدف شما از ترویج خواندن درپایگاه کتابک.
دسترسی به اطلاعات به عنوان یک حق باید آموخته شود. یعنی کودک باید بیاموزد که حق دارد اطلاعاتی را کسب کند و بتواند از آن ها برای ارتقای ذهن وتوان خودش درزندگی بهره بگیرد. خلاقیت هایی که از راه خواندن در او پرورش می یابد، یکی از  حقوق اوست. پس می بینیم که این ها چگونه درکنار هم قرار می گیرند :حقوق ، آموزش ،حق دسترسی به اطلاعات، اظهار نظر .و ... .درپیمان نامه ی حقوق كودك ازکودکان پناهنده، تحت ستم و کودکانی که استثمار و قاچاق می شوند نیز سخن به میان آمده است.
درتعریف بسیارکلی از پیمان نامه آمده که این سند، سندی برای رشد کودک است. اما برای رشد کودک هنوز خیلی جای کار دارد. ما به پیمان نامه به عنوان وحی منزل نگاه نمی کنیم. درواقع، الحاق پاره ای مواد به آن هرچند سال یکبار ضرورت پیدا می کند. یعنی کسانی که در جایگاه متولیان این سند کار و پایش می کنند، مشکلات کودکان را می بینند و تلاش می کنند آن را با راهکارهای جدید تکمیل کنند .پس ما ابزاری در اختیار داریم که اگر چه در قالب قانون نوشته شده، ارتباط مستقیم با رشد کودک دارد. این كه ما چگونه انسان هایی را تربیت می کنیم، بازگشت ما به تعریف انسان است و این که می خواهیم چگونه کودکی پرورش دهیم؟ کودک مستقل یا کودک وابسته. می خواهیم کودک مسئولیت پذیر تربیت کنیم یا کودک ماشین وار و متحرک. می خواهیم خلاقیت را  در او پرورش دهیم یا حرف شنوی بی چون و چرا را. همه ی این ها در پیمان نامه آمده است که اگر تبدیل به رفتارهای ما و به نگاه ما به مسئولیت عظیم پرورش انسان، چه در جایگاه  مادر و پدر، چه مربی و چه رهگذر بزرگسالی که با کودک برخورد می کنیم بشود و این تفکر در ما نهادینه شود، در رفتارمان با کودکان مسالمت سازنده پیدا می کنیم واین رفتار سبب می شود که رفته رفته سنگ پایه ی جامعه ی سالم گذاشته شود.

  • امروزه پدران ومادران تلاش می کنند کودکان خود را فراتراز دید و تربیت سنتی پرورش دهند. شما چه رهنمودهایی دارید تا آن ها با رویكرد به حقوق کودک فرزندان شان را تربیت کنند؟

انسان هایی که نگاه صادق، روشن و اندكی علمی به پرورش کودک دارند وتلاش می كنند با مطالعه ی کتاب های روان شناسی و تعلیم وتربیت، دانش خود را افزایش دهند، مشاوره بگیرند و سطح اطلاعات شان را بالا ببرند، به شکل ناگفته حقوق کودک را رعایت می کنند. ولی وقتی که ما کودک را تنبیه یا تنبیه بدنی می کنیم و می بینیم که تاثیر ندارد و نمی توانیم چیزی را در او تغییر دهیم،  واکنش مناسبی از او نمی بینیم، او از ما  می ترسد  وحتی به دروغگویی روی می آورد.  وقتی می بینیم رفتار مثبت در او درونی نمی شود، این پرسش پیش می آید كه چه چیزی یک انسان کوچک را به اخلاق پایبند می کند؟ این که ببیند در خانواده الگوهای اخلاقی حاکم است. ببیند که دروغ گفتن کاری ناپسند است. ببیند که وقتی به اعضای خانواده نزدیک می شود ودرک می کند و درکش می کنند، مشکلات راحت تر حل می شوند. بنابراین، بده بستان عملی در زندگی، انسان سالم پرورش می دهد نه چوب  و صدمه  و آسیب. اگر به تنبیه از دیدگاه حقوق کودک نگاه كنیم، هرگونه کودک آزاری به عنوان رفتار منفی مورد سوال قرار می گیرد. وقتی که ما فرزندمان را تحقیر و تهدید می کنیم یا از او غفلت می کنیم یا او را آزار می دهیم، به کودک آزاری پرداخته ایم. اگر نگاه علمی یا پژوهشگرانه داشته باشیم باید فکر کنیم اثر کارهایی که انجام می دهیم چیست. اگر این کارها را جمع بندی کنیم ونتیجه بگیریم که این شیوه خوب نیست وبه این نتیجه برسیم که باید روش دیگری داشته باشیم، به این نتیجه می رسیم که آنچه در حقوق کودک درباره ی تنبیه و زیان های آن آمده است، درعمل کاربرد دارد. به این شکل، آگاهانه به فرزند پروری می پردازیم. با هوشیاری، دقت و پژوهشگرانه به تاثیر رفتارهای مان روی آرمان هایی که برای فرزند خودمان داریم اثر می گذاریم واثر می پذیریم، یعنی رابطه را ایجاد می کنیم.
هنگامی که تلاش می كنیم در چارچوب حقوق کودک حرکت کنیم، دانش حقوق کودک به ما بینشی کلی می دهد. یعنی می  گوییم این فرزندی که به ما سپرده شده، انسانی است دارای حق  و حقش به خاطر  اینکه فرزند ماست به او داده نمی شود. اگر رفتارهای ما فرزندمان را مضطرب می کند، حقی را از او ضایع می کنیم. داریم مشکل خودمان را به او انتقال می دهیم. داریم توانمندی ها وظرفیت های بالقوه ی او را  هدر می دهیم. اگر این مسائل را آگاهانه درونی بکنیم، می تواند کمک بزرگی بکند که والدین سالم تری باشیم. بیشتر ما چندان به بزرگ کردن فرزندمان فکر نمی کنیم. هرچقدر هم که سعی کنیم مدرن رفتارکنیم، آنچه که خودمان دریافت كرده ایم، به او منتقل می کنیم. به دلیل این که رفتارها بسیار زیرپوستی تر وعاطفی تر می گذرد. اما اگر  به این اصل در پیمان نامه ی جهانی حقوق کودک توجه کنیم که کودک یک انسان جدا از ما با حقوقی برای رشد مستقل است، این بینش، مسئولیت وتعهد ایجاد می کند سبب می شود به فکر بیفتیم که کدام ویژگی های منفی خودمان را به کودک مان انتقال می دهیم. البته نمی توان از پدرها و مادرها انتظار داشت که ابر انسان بشوند، اول خودشان را نقد کنند و سپس با كودك ارتباط بگیرند. از هیچ کدام از ما نمی توان انتظار داشت که به عنوان ابر انسان فرزند تربیت کنیم. اما می توانیم نگاه نقاد به فرزند پروری خود داشته باشیم. توجه داشته باشیم که داریم یک انسان مستقل تربیت می کنیم. آیا به او اجازه ی اظهار نظر می دهیم یا نه؟ یا  داریم یک آدم محدود و بسته بار می آوریم؟
این پیمان نامه به ما می گوید که کودک حق دسترسی به اطلاعات دارد، حق دارد بازی کند، با همسالان خود گفت و گو کند و به اظهار نظر در باره ی آنچه که به خودش مربوط است، بپردازد. اگر ما این را به عنوان دانش بشری بپذیریم و به این شکل به موضوع نگاه کنیم، می توانیم مهاری به رفتار سنتی و اتفاقی خود بزنیم و بر خود مسلط شویم. یعنی چیزهایی را حق او بدانیم و به نقد خود نیز  بپردازیم.

  • در زندگی با بزرگسالان بزرگ ترین مشکل ما این است که حقی برای دیگران قائل نیستیم. نگاه حقوقی به انسان های دیگر، حریم وحرمت درک حقوق دیگران دستاوردهای بشری بسیار مهمی هستند و به تنظیم روابط انسان ها در همه حال کمک می کنند. ما از نگاه حقوقی به انسان های دیگر می توانیم یاد بگیریم که والدین بهتری باشیم. حتی می توانیم یاد بگیریم که شهروند های خوبی باشیم. چه گام هایی برای آموزش پدران ومادران می توان برداشت؟

واژه ی حقوق به شکل فنی انسان ها را از هم جدا می کند. بنابراین، بهتراست نگاه فرهنگی به حقوق کودک داشته باشیم. تلاش های انجمن حمایت از حقوق کودکان درقالب تبدیل شدن حقوق كودك به زندگی، زندگی روزمره و اثر گذاری در تجربه ی نزدیک تر شدن درک انسان هاخیلی می تواند کمک کند.
در رسانه ی ملی یا صدا وسیما ترویج گسترده ای در زمینه ی این پیمان نامه انجام نشده است. آموزش مواد این پیمان نامه می تواند به داستان های کوتاهی تبدیل شود که شنیدن آن ها رعایت حقوق متقابل را  آسان تر می کند. در بسته های آموزشی ما این  مواد به سناریوهای کوچک تبدیل شده اند که در آن ها مسئله ی رعایت حقوق متقابل چه از سوی بزرگسال به خردسال یا خردسال به بزرگسال نشان داده می شود. این رفتار اگر درونی شود، می تواند صلح وصفا ایجاد كند، من برای او حق قائل شوم و او درمقابل حقی که می گیرد مسئولیت بپذیرد. این عرصه ی  گسترده ای در آموزش همگانی و جایش در رسانه ی همگانی است. درغیر این صورت در هر پایگاهی که بتوان در آن والدین علاقه مند پیدا کرد، می توان در باره ی اهمیت حقوق کودک آموزش داد. سخنرانی هایی که به این مناسبت در صدا وسیما یك روز در سال پخش می شود، کافی نیست.
 بعضی ها می گویند ما داریم فرزندان مان را لوس می کنیم. ولی پشت این باور شاید این معنا پنهان باشد که باید حق رشد عادی را از آن ها بگیریم. پس اگر با بینشی که از آن صحبت کردیم، به فرزندمان مثل یک آدم مستقل نگاه کنیم که حقوقی دارد و هدف مان در درجه ی اول پرورش یك انسان سالم از نظر جسمی، روانی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی، ارتباطی باشد، می توانیم   رفتارخودمان راتعدیل كنیم.

  • آموزگاران در مقاطع تحصیلی گوناگون برپایه ی اصول و چار چوب آموزش و پرورش که درهمه حال با اصول حقوق کودک سازگار نیست، تلاش می كنند گام هایی هم راستا با حقوق كودك بردارند. چه رهنمودهایی برای این گروه دارید که بتوانند رفتارهای خود را با الگوی حقوق كودك تطبیق دهند؟

من باور دارم كه اگریك بینش نهادینه شود در رفتار و كردار روزمره خودش را نشان می دهد و وقتی كه این اتفاق می افتد، یك شیوه ی پرورش است نه آموزش. من این توصیف را از خانم میرهادی شنیدم كه پرورش عمل زندگی است و این بسیار زیباست.
بسیار مهم است كه بدانیم هر انسانی حق آموختن وشكوفا یی دارد، حق پرسش كردن دارد وحق خشمگین شدن در برابر فشار هایی كه به او می آوریم دارد. همه ی این ها درجریان رشد قابل ادغام است. باید باور داشت كودكی كه سوال دارد، برتر است از كودكی كه بدون پرسش از كنار همه ی اطلاعات می گذرد. پرسیدن وقت گیر است و روال عادی  زندگی را برهم می زند. اما حقی است كه اگر ادا بشود انسان های پویا پرورش می دهد. ما تلاش می كنیم جامعه ای پویا، سالم با احساس تعلق ایجاد كنیم. هیچ چیز جای احساس تعلق را برای رشد جامعه نمی گیرد. برای من تعلق به مدرسه در محل كارم به عنوان یك بخش فعال روانی، مسئولیت ایجاد می كند ومن را ارتقا می دهد. پس این که درمدرسه چگونه  بچه هایی را پرورش بدهیم، برمی گردد به آرمانی كه برای نوع محصول خود داریم و این که قراراست چه انسانی پرورش دهیم. البته کار مشکلی است كه درمدرسه انسان مسئول، با احساس تعلق به جامعه وجامعه ی بشری، با نوع دوستی، مهربانی وخلاقیت تربیت كنیم. من به عنوان آموزگار باید انعطاف داشته باشم. باید فضایی ایجاد كنم كه کودک ایده های خودش را بیان كند و رشد كند. این رفتار از روال معمول كلاس ها و مدرسه خارج است، مگر این كه بخشی از باور شغلی ما شده باشد و من فكر می كنم كه باور شغلی درآموزگار یك سرمایه ی فوق العاده است، اگر هدف آن پرورش یك انسان شایسته باشد وتعریفی كه او از انسانی كه دارد رشد می دهد، درونی شده باشد و اگر درونی شد، دیگر کار آن قدرها هم دشوارنیست، به این دلیل كه احترام به پرسش داشتن، احترام به نقد داشتن، احترام به نظر داشتن، نهادینه شده است.
آموزگاری كه به قولی شغل انبیاست، یكی از شریف ترین كارهایی است كه یک انسان می تواند انجام بدهد. چون تاثیر مغزودل یك انسان است برمغز ها ودل های دیگر. اگر آموزگار بداند كه می خواهد چه نوع انسانی را تربیت كند، از موفقیت خو د بی نهایت لذت می برد. زمانی كه یك كودك خمود سركوب شده و گوشه گیر تبدیل می شود به كودكی پرتوان، آیا این به ما برای ادامه ی راه انگیزه نمی دهد؟ پس نوع نگاه به این مسئولیت و نگاه به این شغل كه تا این حد سازنده و اثرگذار است و می تواند  انسان مطلوب برای جامعه تربیت کند، بسیار راه گشاست. كسی كه درتجربه ی زندگی این شانس را دارد كه در كنار آموزش، پژوهش كند، پیوسته تاثیر رفتار خودش را می بیند.

  ماندانا رضوی زاده

دوشنبه 21/4/1389 - 18:0
دعا و زیارت
سؤال که من دارم خیلی ها پرسیدند و این است که مگر خدا نفرموده است که حق الناس رو رعایت کنید من از حق الله میگذرم به همین سبب
پاسخ :از قرآن کریم وسایر متون دینی استفاده می شود که,بخشش گناهان وگذشت خداوند از حق خود ,در جائی است که انسان گناهان وخطاهائی را از روی جهالت انجام دهد وبه زودی پشیمان شود وتوبه کند,نه اینکه عمداً گناه کند واصرار بر عمل خود داشته باشد,بنا بر این اگر عمداً نماز نخواند موجب کفر اومی شود ودیگر زمینه ای برای بخشش وگذشت نمی ماند,در سایر اعمال نیز چنین است که تخلفات عالمانه وعامدانه قابل گذشت نیستند,لکن نماز در اسلام جایگاه ویژه ای دارد,زیرا بعنوان عمود خیمه اسلام,مطرح شده وباقی اعمال با او سنجیده می شود,بنابر این سستی در نماز سبب جهنمی شدن می گردد, فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون,پس وای براین نماز گذاران,که از نمازشان غافلند وبدان اهتمام نمی ورزند.سوره ماعون آیه 5و6چه رسد به ترک آن بطور کلی؛ که قرآن در این زمینه می فرماید: ما سلککم فی سقر,قالوا لم نکن من المصلین؛چه چیزی شما را به دوزخ آورده است؟در پاسخ گفتند:ما از نماز گذاران نبودیم.سوره مدثر آیه42و43 بنا بر این باید توجه کرد که یک فرد زمانی مستحق تخفیف وگذشت از او هست که نسبت به کارهای خود تعهد داشته باشد لکن گاهی غفلت هائی داشته باشد ,اینها قابل اغماض است نه اینکه بکلی انجام تکالیف را کنار بگذارد وانتظار گذشت داشته باشد.
یزى كه در قیامت مورد محاسبه قرار مى‏گیرد نماز است و در صورت پذیرفته شدن آن اعمال دیگر هم پذیرفته مى‏شود و الا نه»: این روایت اولاً، بیانگر اهمیت واقعى نماز است. ثانیاً، براى بیان این نكته است كه یك الگو براى معرفى مؤمن واقعى به ما نشان بدهد و بفرماید مؤمن حقیقى اهل نماز واقعى است و چنین فردى كارهاى دیگرش هم درست است زیرا طبق آنچه در آیه 45 سوره عنكبوت آمده إِنَّ اَلصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ اَلْفَحْشاءِ وَ اَلْمُنْكَرِ بدرستى كه نماز انسان را از هر كار خلاف و گناه باز مى‏دارد و بدیهى است كسى كه اهل چنین نمازى باشد همه حقوق دیگر اعم از حق‏اللَّه و حق‏الناس را هم رعایت مى‏كند و لذا در قیامت با توجه به این كه نمازهاى او مورد قبول واقع مى‏شود معلوم مى‏شود كه سایر كارهایش نیز نیاز به بررسى ندارد. لازم به ذكر است كه این بررسى براى روشن شدن مطلب براى خود شخص است و الا خداوند عالم كه آگاه به همه امور است و نیاز به این كار ندارد. ثالثاً: نماز تأثیر كلیدى و واقعى در دیگر اعمال انسان دارد و قیامت ظرف ظهور این تأثیر است. ج ) تجربه نشان داده است اكثر كسانى كه اهل حق‏الناس بوده و كارهاى خلاف انجام می دهند یا اهل نماز نیستند و یا اگر نماز هم مى‏خوانند نماز آنها به گونه ای نیست كه روح تعبد و اعتقاد به مبدأ و معاد را در آنها زنده كند
.

منبع: پرسمان
دوشنبه 21/4/1389 - 17:58
سياست


وی افزود: امروزه دیگر ضد انقلابیگری ارزش خود را از دست داده است و اگر کسی بخواهد کلاسی برای خود قائل باشد، نمی‌تواند حتی شبیه روشنفکران غرب‌زده سخن بگوید. آماده باشید که در آینده کسانی که به مبارزه با خط اصیل انقلاب و امام و رهبری به میدان بیایند که از گزاره‌ها و نمادهای دینی استفاده کنند و این صحنه نزاع میان ایمان و کفر و نزاع میان اسلام ناب و اسلام التقاطی نیز نیست بلکه نزاع بر سر اولویت‌های ارزش‌های دینی است که نمونه‌های کوچکش در همین انتخابات گذشته مشاهده شد.
این استاد حوزه و دانشگاه اضافه کرد: اگر دروغ گفتن بد است‌، گرایش به غرب داشتن نیز بد است اما گرایش به غرب داشتن از دروغ گفتن خیلی بدتر است و کسانی که گرایش به غرب دارند در همین گفت‌وگوهای انتخاباتی گفتند که 4 سال است به ما خرافات گفته شده است که تمدن غرب در حال فرو ریختن است. این سخن گرایش به تمدن غرب را نشان می‌دهد که از صدها دروغ بدتر است.

فتنه‌های آینده بر مبنای اشتباهات در تشخیص اولویت‌ها صورت می‌گیرد

پناهیان با بیان اینکه فتنه آینده از درون شعار های انقلابی شکل می‌‌گیرد و افزود: در آینده افرادی با نمادها و شعار های ارزشی به جنگ ارزش‌ها می‌آیند اما با پرده پوشی بسیار منافقانه پیچیده‌ای که نمی‌شود به این سادگی نامش را منافق گذاشت و ممکن است افرادی به اسم اینکه اینجا خونی به ناحق ریخته شده است، اشتباه کنند و با جمهوری اسلامی کنار نیایند اما خون به ناحق ریخته شده یک نفر با آبروی جمهوری اسلامی قابل مقایسه نیست که برخی این آبرو و عزت را در دنیا لکه‌دار کردند.
وی با پیش بینی این مساله که فتنه‌های آینده بر مبنای اشتباهاتی که در تشخیص اولویت‌ها صورت می‌گیرد، ادامه داد: در آینده فتنه‌هایی صورت می‌گیرد که افرادی با ادبیات دینی و انقلابی به میدان می‌آیند و از منابع دینی سند می‌آورند و به موضوعات مهم می‌پردازند و تنها چیزی که عامل نزاع است این است که اهم‌فی‌الاهم نمی‌شود و فقط افرادی در صراط مستقیم باقی می‌مانند که در این مسئله دارای تشخیص سالمی باشند.
وی در پاسخ به پرسش خبرنگاری درخصوص تفسیر به رأی کردن‌ فرمایشات رهبر معظم انقلاب نیز گفت: وقتی که آداب گفت‌وگوی منطقی را رعایت کنیم از تحلیل و نقد درست خارج نمی‌شویم لذا اگر کسی گفته‌های رهبری را به گونه‌ای تفسیر کرد که نتیجه عکس مقصود ایشان به دست آمد، معلوم است که شیوه تحلیل او درست نبوده است.
حجت‌الاسلام والمسلمین پناهیان تصریح کرد: وقتی حضرت امام (رحمةالله علیه) می‌فرمایند که «مهمترین اصل قانون اساسی ولایت فقیه است» یا «میزان رأی مردم است» و فردی با این سخن ایشان علیه ولایت فقیه قیام کند، معلوم است که شیوه منطقی در تحلیل سخنان امام (رحمةالله علیه) اتخاذ نکرده و به دنبال تحریف است.
وی اضافه کرد: شیوه منطقی در نظر گرفتن همه مبانی و جامعیت سخنان است و یادمان باشد که ما مقام معظم رهبری را به عنوان یک سیاستمدار اسلام ناب می‌شناسیم؛ یعنی کسی که رهبری سیاسی به شایستگی و به حق بر ایشان قرار گرفته است از این رو بحث تبعیت از ایشان به معنای تبعیت مرید و مرادانه نیست که آن نیز به جای خود ارزشمند و هدایتگر است اما بحث این است که سخنان ایشان دقیقاً مطالب عقلانی است و اگر کسی این تشخیص را نداشته باشد، نشان می‌دهد که عقلش ضعیف است.
این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه باید به هدایت‌های الهی که برای رهبر معظم انقلاب وجود دارد، اطمینان کنیم، گفت: لازم است که نخبگان جامعه مواضع تحلیلی و موضع‌گیری‌های ایشان را بشناسند و آن را مبنایی تشخیص دهند مانند مالک اشتر که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: «اگر مالک سؤالی داشته باشد و من نباشم و خودش برای یافتن پاسخ فکر کند، به جوابی خواهد رسید که اگر من بودم همان پاسخ را می‌دادم».

باید با شفاف سازی مواضع دوپهلوی افراد برای مردم محرز شود

وی پیشنهاد کرد که همه بیانات رهبر انقلاب را مالک‌اشترگونه درک کنند و حتی اگر کلام رهبری به ما نرسید، در هر موضوعی بدانیم موضع رهبر انقلاب چیست. این شایسته‌ترین نوع پیروی است و مغایرتی با ولایت پذیری ندارد.
وی درباره ابعاد اقتصادی فتنه نیز اظهار داشت: مسلماً فتنه ابعاد گوناگونی دارد که یکی از ابعاد آن اقتصادی است و لازم است که در این عرصه روشنگری صورت گیرد. در دوران فتنه نبرد ما صرفاً با سرمایه‌داران زالو صفت نیست بلکه با پیاده‌نظام بی‌جیره و مواجبی است که مزدور بیگانه است و برخی از آنها مانند بسیجی‌ای که در راه اسلام جانفشانی می‌کند، در راه ابلیس تلاش می‌کنند.
حجت‌الاسلام والمسلمین پناهیان در پاسخ به سؤال دیگری پیرامون چگونگی برخورد با برخی چهره‌های سیاسی که در صحنه‌های مختلف از جمله فتنه سال گذشته مواضع دوپهلو اتخاذ کرده و می‌کنند، خاطرنشان کرد: باید نسبت به این افراد شفاف‌سازی شود و مواضع دوپهلوی آنها و ضعف آنها در این موضعگیری‌ها برای مردم محرز شود.
وی افزود: البته منظور این نیست که با آنها شعاری، توهینی یا تحقیری برخورد شود بلکه باید با آنها عقلانی برخورد کرد. باید از آنها سؤال شود که آیا شما می‌دانستید مماشات کردن با فتنه‌گران نتیجه زیانبار اینچنینی به بار خواهد آورد؟ اگر پاسخ مثبت بود که خائن بودن آنها مشخص می‌شود و اگر بگویند نمی‌دانستیم که شیوه تحلیلگری آنها خدشه‌دار است.
دوشنبه 21/4/1389 - 17:40
شهدا و دفاع مقدس

 پرچم ایران|iran

وقتی وارد جلسه شد متوجه شدیم بنی صدر از جریان مطلع است و در اتاق دیگری با فرماندهان

 نظامی مساله سوسنگرد را بررسی می کردند... در جلسه ی شورا دفاع مطرح کردم  که اگر

 شهر را بگیرند بچه ها شهید خواهند شد.خسارت شهادت بچه ها از خسارت گرفتن شهر بیشتر

 است.چون ما شهر را دوباره پس خواهیم گرفت اما بچه ها رابه دست نمی آوریم.بنی صدر

گفت:«من دنبال این قضیه هستم و ما هم زود تر جلسه را تعطیل کردیم که بنی صدر برود دنبال

این کار و من دیگر خاطرم جمع شد.

 صبح یکشنبه رفتم اهواز.از آشفتگی وکلافگی سرهنگ سلیمی وبچه هایی که آن جا بودند،فهمیدم

 که هیچ کاری انجام نشده،خیلی اوقاتم تلخ شد ...در این بین بنی صدر از دزفول با من تماس

گرفت،شاید هم من تماس گرفتم،گفتم چنین وضعی است و بچه ها هیچ کاری نکردند و تو

دستوری بده!او به من گفت:«خوب است شما به ستاد لشکر بروید آن ها را نوازش بکنید و

مسولین لشکر را تشویقشان کنید،من هم از این طرف دستورمی دهم،مشغول شوند و کار کنند.

 مرحوم چمران و آقای غرضی رفته بودند منطقه را از نزدیک بازدید کنند.ما رفتیم ستاد لشکر

92...مشکل عمده ما نیرو بود.لشکر هایمان محدود بود.به قول لشکری ها منها بودند...هم

تجهیزات کم داشت و هم نیرو.تجهیزات را می شد فراهم کرد اما نیرو را نه.

 گفتیم گروه رزمی 148بیایند به کمک گروهانی از تیپ 2لشکر92.این لشکر در آن جا مواضع

و خطوطی داشت که جایز نبود رهایش کنند.اما یک گروهان را می توانست رها کند. گفتیم آن

گروهان با گروهان 148مرکز خراسان بیایند محور حمیدیه – سوسنگرد تا خط تماس را طی

کنند و آن جا مستقر شوند.

قسمت دوم۱۹/۱۰/۱۳۸۸

بعد تیپ2 لشکر 92،که قبلا در دزفول بود و حالا مامور شه بود به دزفول بیاید،از خط عبور

 کند.یعنی بیاید از لابه لای این ها حمله کند.بنابراین تنها نیروی حمله ورمان تیپ2لشکر92

بود.تیپ خوبی بود و فرمانده ی خوبی هم داشت ...قرار شد نیرو های سپاه بروند به خورد

 ارتش.مثلا یک گردان ارتشی 100تا سپاهی را بگیرند ...فرمانده سپاه جوانی به نام رستمی و

 اهل سبزوار بود و شهید شد . پسر بسیار خوبی بود و جزو چهره های فراموش نشدنی من .از

 خصوصیات این جوان این بود که خیلی راحت با ارتشی ها برخورد و کار می کرد.او زبان آن

 ها را می فهمید و آن ها هم زبان او را .ارتشی ها هم خیلی دوستش داشتند. تعدادی نیروهای

 نامنظم هم در مشت چمران بود و قرار بود جلو تر از همه بروند و

 خط شکن های اول باشند.تعدادشان زیاد نبود اما کارایی چمران می توانست کارایی زیادی به آن

ها بدهد.این ترتیبی بود که ما دادیم و خیالمان هم راحت شد.  ساعت حمله،در اصطلاح ساعت

سین بود علی الطلوع 26آبان ماه بود.شب عملیات جزو شب های خاطره انگیز من است.شب

عجیبی بود.من بودم با چمران و سرهنگ سلیمی و جوان دیگری به نام اکبر که از محافظان

شهید چمران بود. یک پسر شجاع ،خوش روحیه.متدین وجوان برازنده ای که فردای همان روز

کنار چمران شهید شد... تا ساعت12-11صحبت هارا کردیم و بعد رفتیم بخوابیم و آماده شویم

برای حرکت. تازه خوابم برده بود که چمران آمد پشت در اتاق و محکم در می زد که فلانی بلند

بلند شد!گفتم چه شده؟ گفت:«طرح به هم خورد .از دزفول خبر دادند که تیپ 2 لشکر 92 را

نیاز داریم ونمی توانیم بدهیم.»

 یعنی نیروی حمله ور اصلی! من خیلی بر اشفته شدم که  چرا این کار را می کنند.این به جز

 ضربه زدن و اذیت کردن کار دیگری نیست. تلفن کردم به فرمانده نیرو های دزفول. تیمسار

 ظهیر نژاد آن جا بود. گفتم :چرا این دستور را دادید؟

  گفت:« دستور آقای بنی صدر است و علت هم این است که این تیپ را برای کاردیگری به

اهواز آوردیم و اگر بیاید آن جا منهدم می شود . این تیپ خوبی است و ما از ترس انهدام آن

نمی خواهیم آن را وارد عملیات کنیم . مگر به امر.

  مگر به امریعنی اینکه دستور ویژه ای از طرف فرماندهی بیاید که برو.من گفتم:این نمی

 شود .اول اینکه چرا منهدم شود،کما اینکه فردا لشکر آمد و منهدم نشد . بعد هم اینکه چه کاری

 مهم تر از سوسنگرد؟ و اگر این تیپ نیاید یعنی تعطیل شدن این عملیات و باید بیاید .قرص و

 محکم گفتم: شما به آقای بنی صدر هم بگویید که باید بیاید و دستور را لغو کنید.

 مرحوم چمران اصرار داشت با خود بنی صدر صحبت شود.راستش من ابا داشتم از اینكه با

بنی صدر به مناقشه لفظی بیفتم .چون سرش نمی شد و بی خودی پشت سر هم چیزی می

گفت.گفتم شما خودت صحبت كن!...چمران تماس گرفت و عین همین صحبت ها كه باید تیپ2

لشكر۹۲ بیاید را به بنی صدر گفت.بنی صدر هم قولكی داد.قول داد كه دستور دهد تیپ بیاید.

 چیزی كه خیلی به كمك ما آمد پیغام مرحوم اشراقی بود.سر شب مرحوم اشراقی داماد امام،از

 تهران با من تماس گرفت و خبر هارا پرسید.من گفتم قرار بر این است كه عملیات انجام شود و

 ظاهرا من اظهار تردید كرده بودم كه دغدغه دارم و ممكن است عملیات انجام نشود،مگر اینكه

امام دستور دهند.ایشان رفت با امام تماس گرفت،پیغام داد امام دستور دادند تا فردا سوسنگرد باید

 آزاد شود و تیمسار فلاحی هم باید مباشر عملیات باشد.

من این را نگفته بودم چون دیر وقت بود.شاید هم فكر می كردم كه صبح بگویم.وقتی كه این

مسئله پیش آمد گفتم حالا وقتش است كه این پیغام را بدهم. نشستم دو نامه نوشتم.یكی ساعت یك

ونیم بعد از نصفه شب و یكی هم ساعت دو.

قسمت سوم۲۶/۱۰/۱۳۸۸

ساعت یك و نیم به سرهنگ قاسمی،فرمانده ی لشكر92،نوشتم كه داماد حضرت امام،از قول

 امام،پیغام دادند كه فردا باید حصر سوسنگرد شكسته شود و اگر تیپ دو نباشد این كار انجام نمی

 شود.به تیمسار ظهیرنژاد گفتم و ایشان هم قول داده كه با بنی صدر صحبت كند،تیپ بیاید و شما

هم آماده باشید كه تیپ را به كار بگیرید.مبادا به خاطر پیغامی كه سر شب آمده،تیپ را از دور

خارج كنید.نامه را دادم به دست یكی از برادر ها و گفتم این نامه را می بری و اگر سرهنگ

قاسمس خواب هم بود ازر خواب بیدارش می كنی و نامه را به دستش می دهی.

یك نمامه هم ساعت دو برای سزتیپ فلاحی با همین مضمون نوشتم با این اضافه كه امام گفتند

سر تیپ فلاحی هم باید در جریان عملیات باشند و نظارت كنند.این ماجرا را هم نوشتم كه

می خواستند تیپ را از ما بگیرند و گفتم كه باید تیپ باشد و شما مسئول هستید كه این را بگیرید

و كار كنید.

هر دو نامه را به شهید چمران دادم و گفتم شما هم بنویسكه نظر هردویمان باشد.ایشان هم پای هر

 كدام یك شرح دردمندانه ای نوشتند.ایشان هم كه می دانید خیلی ذوقی و عارفانه می نوشتند.

من خیلی قرص وو محكم نوشتم او خیلی دردمندانه.گفتم هر كس بخواهد دلش می سوزد.

ساعت دو هم نامه ی دوم را برای سرتیپ فلاحی فرستادم.

خیالم راحت بود که کار انجام می شود اما باز هم دغدغه داشتیم. بارها شده بود که کار تا

لحظات آخر رسیده بود و به دلیلی تعطیل شده بود . صبح زود که از خواب برای نماز بلند شدم

 دیدم اوضاع خوب است . ساعت پنج صبح تیپ دو از خط عبور کرده بود . همان زمانی که

نامه را دریافت کردند، مشغول شدند و بعد از دریافت نامه حرکت کرده بودند.

چنانچه بنابراین بود که " به امر " کار کنند ، تا آن آقا از خواب بیدار شود و به او بگویند و

 "به امر" منتهی شود ، دستور ساعت 9 صادر می شد و ساعت 11 عملیات  ناموفقی انجام

می شد که قطعا شکست می خوردیم .

چمران هم بلند شد و رفت . من هم چند ملاقات داشتم که انجام دادم و رفتم به طرف جبهه و

 عملیات.  البته وقتی رفتم دیدم شهید فلاحی هم رفته . صبح زود هم چمران و هم فلاحی رفته

 وهم آقای غرضی رفته بودند و ابین ها در خطوط مقدم و صحنه درگیری حضور داشتند .

 ما که رفتیم ، جنگ دور گرفته بود و نیروهای ما پیش رفته بودند . و حدود ساعت 10:30 بود

که ظهیر نژاد هم آمدند و رفتند جلو . ما می رفتیم و در واحد های عقبه و درگیر پیاده می شدیم

و با آنها صحبت می کردیم . احوالشان را می پرسیدیم ، خبر می گرفتیم.دائما می گفتند که خبر

ها خوب است و پیش بینی می شد ساعت 2:30 ما وارد سوسنگرد شویم.حدود ساعت 1 به

اهواز برگشتم و می خواستم بیایم تهران.اهواز که رسیدم خبر دادند که چمران مجروح شده و

خیلی نگران شدم . چمران را آوردند.قضیه از این قرار بود که چمران و دو محافظش مشغول

جنگیدن بودند که تنها می مانند و عراقی آن ها را به رگبار می بندند.چمران بعدا گفت که من آن

روز مثل ماهی می غلتیدم که رگبار ها به من نخورد.آدمی قوی بود ، در جنگ انفرادی قوی

 بود.یکی از محافظان جای امنی پیدا کرده بود که رگبار ها به او نخورد اما اکبر جایی پیدا

نکرده بود و شهید شده بود.پای چمران هم زخمی شده بود . یک کامیو ن عراقی از آنجا رد می

شود و چمران هم می بیند که چیز خوبی است و کامیون رابه رگبار می بندد.

شوفر عراقی تیر می خورد و چمران به کمک حافظش وارد کامیون می شود و می افتد عقب

کامیون . چمران مجروح را با یک کامیون عراقی از جنگ می آورند اهواز . دیدم که حالش

 خوب است اما جراهت رانش نسبتا کاری است و 30-40 روزی هم او را انداخت . او را از

اتاق عمل بیرون آوردند و تمام سفارشش این بود که نگذارید حمله از دور بیفتد . و هی به من و

 سرهنگ سلیمی التماس می کرد نگذارید حمله از دور بیفتد . همین طور هم بود و ساعت

۲۰:30 بچه ها پیروز وارد سوسنگرد شدند.  

 

 

دوشنبه 21/4/1389 - 17:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته