آلبوم تصاویر
دوشنبه 23/4/1393 - 8:40
سخنان ماندگار
آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست
دوشنبه 23/4/1393 - 8:33
دعا و زیارت
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَاِلاّمَنْ اَتَى اللَّهَ
خدایا از تو امان خواهم در آن روزى آه سود ندهد آسى را نه مال و نه فرزندان مگر آن آس آه
بِقَلْبٍ سَلیمٍ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا
دلى پاك به نزد خدا آورد و از تو امان خواهم در آن روزى آه بگزد شخص ستمكار هر دو دست خود را و گوید اى
لَیْتِنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ یَوْمَ یُعْرَفُ
آاش گرفته بودم با پیامبر راهى و از تو امان خواهم در روزى آه شناخته شوند
الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ
جنایتكاران به سیما و رخساره شان و بگیرندشان به پیشانیها و قدمها و از تو امان خواهم
یَوْمَ لا یَجْزى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً اِنَّ
در آن روزى آه آیفر نبیند پدرى بجاى فرزندش و نه فرزندى آیفر شود بجاى پدرش براستى
وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ
وعده خدا حق است و از تو امان خواهم در آن روزى آه سود ندهد ستمكاران را عذرخواهیشان و بر ایشان است
اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوَّءُ الدّارِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ یَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ
لعنت و ایشان را است بدى آن سراى و از تو امان خواهم در روزى آه مالك نیست آسى براى آسى دیگر
شَیْئاً وَالاَْمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَاُمِّهِ
چیزى را و آار در آن روز بدست خدا است و از تو خواهم امان در آن روزى آه بگریزد انسان از برادر و مادر
وَاَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ یُغْنیهِ
و پدر و همسر و فرزندانش براى هرآس از ایشان در آن روز آارى است آه (فقط (بدان پردازد
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدى مِنْ عَذابِ یَوْمَئِذٍ بِبَنیهِ
و از تو خواهم امان در آن روزى آه شخص جنایتكار دوست دارد آه فدا دهد از عذاب آن روز پسرانش
وَصاحِبَتِهِ وَاَخیهِ وَفَصیلَتِهِ الَّتى تُؤْویهِ وَمَنْ فِى الاَْرْضِ جَمیعاً ثُمَّ
و همسرش و برادرش و خویشاوندانش آه او را در پناه گیرند و هر آه در زمین هست یكسره آه بلكه
یُنْجیهِ آَلاّ اِنَّها لَظى نَزّاعَةً لِلشَّوى مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمَوْلى
او را نجات دهد، هرگز آه جهنم آتشى است سوزان آه پوست از سر بكند مولاى من ... تویى سرور
وَاَ نَا الْعَبْدُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلى مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ
و منم بنده و آیا رحم آند بر بنده جز سرور او مولاى من اى مولاى من تویى
الْمالِكُ وَاَ نَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوكَ اِلا الْمالِكُ مَوْلاىَ یا
مالك و منم مملوك و آیا رحم آند بر مملوك جز مالك مولاى من اى
مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزیزُ وَاَ نَا الذَّلیلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الذَّلیلَ اِلا الْعَزیزُ
مولایم تویى عزتمند و منم خوار و ذلیل و آیا رحم آند بر شخص خوار جز عزیز
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ
مولاى من اى مولاى من تویى آفریدگار و منم آفریده و آیا رحم آند بر آفریده
اِلا الْخالِقُ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظیمُ وَاَ نَا الْحَقیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ
جز آفریدگار مولاى من اى مولاى من تویى بزرگ و منم ناچیز و آیا رحم آند بر
الْحَقیرَ اِلا الْعَظیمُ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَاَ نَا الضَّعیفُ وَهَلْ
ناچیز جز بزرگ مولاى من اى مولاى من تویى نیرومند و منم ناتوان و آیا
یَرْحَمُ الضَّعیفَ اِلا الْقَوِىُّ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَ نَا الْفَقیرُ
رحم آند بر ناتوان جز نیرومند مولاى من اى مولاى من تویى بى نیاز و منم نیازمند
وَهَلْ یَرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِىُّ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعْطى وَاَنَا
و آیا رحم آند بر نیازمند جز بى نیاز مولاى من اى مولاى من تویى عطابخش و منم
السّاَّئِلُ وَهَلْ یَرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطى مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ
سائل و آیا رحم آند بر سائل جز عطاآننده مولاى من اى مولاى من تویى
الْحَىُّ وَاَ نَا الْمَیِّتُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَیِّتَ اِلا الْحَىُّ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ
زنده و منم مرده و آیا رحم آند مرده را جز زنده مولاى من اى مولاى من
اَنْتَ الْباقى وَاَ نَا الْفانى وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفانىَ اِلا الْباقى مَوْلاىَ یا
تویى باقى و منم فانى و آیا رحم آند بر فانى جز خداى باقى مولاى من اى
مَوْلاىَ اَنْتَ الدّاَّئِمُ وَاَ نَا الزّاَّئِلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الزّآئِلَ اِلا الدَّّائِمُ مَوْلا ىَ
مولاى من تویى همیشگى و منم زوال پذیر و آیا رحم آند بر زوال پذیر جز خداى همیشگى
یا مَوْلاىَ اَنْتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلا
اى مولاى من تویى روزى ده و منم روزى خور و آیا رحم آند روزى خور را جز
الرّازِقُ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَالْجَوادُ وَاَ نَاالْبَخیلُ وَهَلْ یَرْحَمُ
روزى ده مولاى من اى مولاى من تویى سخاوتمند و منم بخیل و آیا رحم آند
الْبَخیلَ اِلا الْجَوادُ مَوْلاىَ یامَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعافى وَاَ نَا الْمُبْتَلى وَهَلْ
بر بخیل جز سخاوتمند مولاى من اى مولاى من تویى عافیت بخش و منم گرفتار و آیا
یَرْحَمُ الْمُبْتَلى اِلا الْمُعافى مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْكَبیرُ وَاَ نَا
رحم آند بر شخص گرفتار جز عافیت بخش مولاى من اى مولاى من تویى بزرگ و منم
الصَّغیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الصَّغیرَ اِلا الْكَبیرُ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ
آوچك و آیا رحم آند بر آوچك جز بزرگ مولاى من اى مولاى من تویى
الْهادى وَاَ نَا الضّاَّلُّ وَهَلْ یَرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادى مَوْلاىَ یامَوْلاىَ
راهنما و منم گمراه و آیا رحم آند بر گمراه جز راهنما مولاى من اى مولاى من
اَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَ نَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلا الرَّحْمنُ
تویى بخشاینده و منم بخشش پذیر و آیا رحم آند بخشش پذیر را جز بخشاینده
مَوْلاىَ یامَوْلاىَ اَنْتَ السُّلْطانُ وَاَ نَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ
مولاى من اى مولاى من تویى سلطان و منم گرفتار آزمایش و آیا رحم آند به بنده گرفتار آزمایش
اِلا السُّلْطانُ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الدَّلیلُ وَاَ نَا الْمُتَحَیِّرُ وَهَلْ یَرْحَمُ
جز سلطان مولاى من اى مولاى من تویى دلیل و راهنما و منم متحیر و سرگردان و آیا رحم آند
الْمُتَحَیِّرَ اِلا الدَّلیلُ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَفُورُ وَاَ نَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ
سرگردان را جز راهنما مولاى من اى مولاى من تویى آمرزنده و منم گنهكار و آیا
یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغالِبُ وَاَ نَا
رحم آند گنهكار را جز آمرزنده مولاى من اى مولاى من تویى غالب و منم
الْمَغْلُوبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ اِلا الْغالِبُ مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ
مغلوب و آیا رحم آند بر مغلوب جز غالب مولاى من اى مولاى من تویى
الرَّبُّ وَاَ نَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ مَوْلاىَ یا
پروردگار و منم پروریده و آیا رحم آند پروریده را جز پروردگار مولاى من
مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُتَكَبِّرُ وَاَ نَا الْخاشِعُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْخاشِعَ اِلا الْمُتَكَبِّرُ
اى مولاى من تویى خداى با آبریا و بزرگمنش و منم بنده فروتن و آیا رحم آند بر فروتن جز خداى بزرگمنش
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى بِرَحْمَتِكَ وَارْضَ عَنّى بِجُودِكَ وَآَرَمِكَ
مولاى من اى مولاى من به من رحم آن به رحمت خود و خوشنود شو از من به جود و آرم
وَفَضْلِكَ یا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِكَ یا
و فضل خود اى صاحب جود و احسان و نعمت و امتنان به رحمتت اى
اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
مهربانترین مهربانان
دوشنبه 23/4/1393 - 8:31
تاریخ
ورود محمد بن ابی بکر به مصر
در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق. محمد بن ابی بکر به عنوان استاندار مصر از جانب امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) وارد این شهر شد
دوشنبه 23/4/1393 - 8:18
تاریخ
هیچ كمالی برای انسان بهتر از شناخت جایگاه خود در نظام هستی، نیست، و جایگاه انسان همان بندگی و عبودیت است نه ادعای كبریایی، چنانكه رتبه خداوندسبحان همان ربوبیت اوست، از این رو برای انسان همین فخر بس كه مولای او، وی را به عنوان عبد صالح بستاید، چنانكه درباره حضرت سلیمان فرمود:
"و وهبنا لداود سلیمان نعم العبد انه اوّاب."(1) دلیل بنده صالح بودن سلیمان نیز این است كه او، "اوّاب" است و مكرر به مولای خود رجوع میكند.
بنابر این، هم پدر(حضرت داود) اوّاب است: "و اذكر عبدنا داود ذا الأید إنّه أوّاب"(2)، و هم فرزند(سلیمان) و سلسله جلیله آنها سلسله اوّابین است. یعنی آنان كاری را بدون رجوع الی الله انجام نمیدهند.
اگر برای آن كار دستور یافتند انجام میدهند و توفیق انجام را هم از جانب خدای سبحان میدانند، از این رو آنان میتوانند بگویند: "إن صلاتی و نسكی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین"(3)، بدین جهت از فضایل خود چنین سخن میگویند: " الحمدلله الّذی فضلنا علی كثیر من عباده المؤمنین"(4) آنان همه نعمتها را از خدا میدانند و زبانشان هم به انعام الهی گویاست.
این دو مطلب را قرآن كریم آورده است كه اولاً: هر نعمتی كه به شما رسیده است، از جانب خداست: "و ما بكم من نعمةٍ فمن الله"(5) و ثانیاً آثار تنعّم در افعال و اقوال شما ظاهر باشد: "و اما بنعمة ربك فحدِّث"(6)؛ نه تنها معتقد باش كه نعمت از جانب خداست، بلكه به زبان هم بیاور و تنها از متنعم سخن نگو بلكه از منعم بودن خدا هم حدیث كن.
لذا كسی كه فقط نعمت را میبیند دید مادّی دارد. اما كسی كه منعم را میبیند، بینشی الهی دارد.
پینوشتها:
1- سوره ص، آیه 30.
2- سوره ص، آیه 17.
3- سوره انعام، آیه 162.
4- سوره نمل، آیه 15.
5- سوره نحل، آیه 53.
6- سوره ضحی، آیه 11.
برگرفته از کتاب سیره پیامبران در قرآن، آیة الله جوادی آملی .
يکشنبه 22/4/1393 - 11:36
خاطرات و روز نوشت
فاجعه خونین حمله به مسجد گوهرشاد یکی از اوراق ننگین تاریخ در دوره رضاخان میباشد. رضاخان که با زور سر نیزه و با حمایت بیگانگان به قدرت رسید ، طرح اسلام زدایی را به اجرا گذاشت . از جمله در سال 1314 همزمان با اجباری شدن کلاه شاپو برای مردان ، زمزمههای حجابزدایی زنان نیز بلند شد. روحانیون در مقابل این توطئه ساکت ننشتند و به مخالفت پرداختند و آیتا... قمی در تهران بازداشت شد . به دنبال این مسأله مسجد گوهرشاد که چند روزی بود محل اجتماع و سخنرانی علیه اسلام زدایی بود حال و هوای دیگری گرفت و اجتماعات مردمی وسیعتر و اعتراضات گستردهتر شد . به همین خاطر به شهربانی مشهد دستور داده شد وعاظ معروف را دستگیر کنند . عدهای از وعاظ خراسان دستگیر شدند اما روحانیون و خطبا خصوصا شیخ محمدتقی نیشابوری معروف به بهلول در افشای سیاست اسلام زدایی رضاشاه مصممتر شدند سرانجام به دستور رضاشاه در روزهای 20 و 21 تیر ماه 1314 شمسی مسجد گوهرشاد که مملو از جمعیت معترض بود مورد حمله قشون قزاق قرار گرفت و مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشیده شد . بیش از دو هزار تا پنج هزار تن به شهادت رسیدند و حدود هزار و پانصد نفر به اسارت نیروهای قزاق در آمدند.
يکشنبه 22/4/1393 - 8:50
تاریخ
پس از آن که نامههای بیشمار مردم کوفه به امام حسین(علیه السلام) رسید، آن حضرت، مسلم بن عقیل(علیه السلام) را در پانزدهم رمضان سال ۶۰ هـ .ق. به جانب کوفه روانه ساخت و در پاسخ به نامههای آنان چنین نوشت:«به سوی شما برادر و پسر عمویم، مورد اعتماد اهل بیت خویش، مسلم بن عقیل را فرستادم؛ اگر او برای من بنویسد که رأی و نظر بزرگان شما بر آن چه در نامههایتان منعکس شده متفق گردیده است به زودی به سوی شما خواهم آمد، ان شاء الله».
مردم کوفه در ابتدا استقبال شایان و بینظیری از حضرت مسلم (علیه السلام) به عمل آوردند ولی با تطمیع و تهدید عبیدالله بن زیاد، جملگی مسلم را تنها گذاشتند و با این عمل ناجوانمردانه آنها، در انـدک زمانی آن حضرت در اوج مظلومیت وغربت به دست عبیدالله بن زیاد ملعون به شهادت رسید.
۳ـ شهادت محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکیه)
در پانزدهم رمضان سال ۱۴۵ هـ .ق. محمد بن عبدالله بن حسن در مدینه به شهادت رسید. وی از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود. هنگامی که ضعف دولت اموی را مشاهد کرد تصمیم گرفت تا به همراه یاران خود برضد بنی امیه قیام کند. قرار بر این شد تا محمد را که مردی پرهیزکار و به نفس زکیه معروف بود بر خود امیر سازند. سرانجام وی به اتفاق ۲۵۰ نفر، در رجب سال ۱۴۵ هـ .ق. وارد مدینه گردید و در مدت کمی بر مدینه، مکه و یمن استیلا یافت. سرانجام سپاه منصور داونقی به طرف مدینه حرکت کرد. یاران محمد چون انبوه سپاهیان عباسی را دیدند از صدهزار نفر جز سیصد و اندی کسی باقی نماند. آن بزرگوار دستور داد خندقی دور مدینه حفر کردند و به مقاومت پرداختند، سرانجام پس از نبردی سنگین، وی و یارانش توسط سپاهیان خلیفه عباسی به شهادت رسیدند.
پس از آنکه نامههای بیشمار مردم کوفه به امام حسین(علیه السلام) رسید، آن حضرت، مسلم بن عقیل (علیه السلام) را در پانزدهم رمضان سال ۶۰ هـ .ق. به جانب کوفه روانه ساخت و در پاسخ به نامههای آنان چنین نوشت:«به سوی شما برادر و پسر عمویم، مورد اعتماد اهل بیت خویش، مسلم بن عقیل را فرستادم؛ اگر او برای من بنویسد که رأی و نظر بزرگان شما بر آن چه در نامههایتان منعکس شده متفق گردیده است به زودی به سوی شما خواهم آمد، انشاء الله».
مردم کوفه در ابتدا استقبال شایان و بینظیری از حضرت مسلم (علیه السلام)
به عمل آوردند ولی با تطمیع و تهدید عبیدالله بن زیاد، جملگی مسلم را تنها گذاشتند و با این عمل ناجوانمردانه آنها، در انـدک زمانی آن حضرت در اوج مظلومیت وغربت به دست عبیدالله بن زیاد ملعون به شهادت رسید.
يکشنبه 22/4/1393 - 8:42
اهل بیت
در پانزدهم رمضان سال سوم هـ .ق. سبط اکبر، دومین امام شیعیان جهان حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در مدینه چشم به جهان گشود و عالم را به نور خویش منوّر ساخت. پدر بزرگوارشان مولای متقیان امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) و مادر گرامیشان حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. کنیه آن حضرت ابومحمد و القاب ایشان عبارتند از: زکی، حجت، سید ، زاهد، نقی، سبط، مجتبی و امین.
هنگامی که خبر تولد امام حسن (علیه السلام) به پیامبر(صلی الله علیه و اله) رسید، آن حضرت سرشار از شادی و سرور شد و همان دم به خانه دخترش فاطمه (سلام الله علیها) شتافت و با صدای بلند از اسماء پرسید: «فرزندم کجاست؟» اسماء نوزاد را در پارچهای زرد رنگ پوشاند و او را به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و اله) برد. آن حضرت فرمود: «مگر به شما نگفتهام که نوزاد را با پارچه زرد رنگ نپوشانید». اسماء همان دم بازگشت و تازه مولود را در پارچهای سفید پوشاند و در آغوش پیامبر(صلی الله علیه و اله) قرار داد.
آن گاه پیامبر(صلی الله علیه و اله) در گوش راست او اذان و درگوش چپش اقامه خواند. سپس به علی (علیه السلام) فرمود: «نام پسرم را چه گذاشتهای؟» علی (علیه السلام) عرض کرد: «من در نام-گذاری بر شما پیش دستی نمیکنم». پیامبر فرمود: «من نیز در نام-گذاری از پروردگارم پیشی نمیگیرم». در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد:
«ای محمد! خداوند سلام میرساند و میفرماید: «"نسبت علی به تو همانند نسبت هارون به موسی است؛ ولی پیامبری بعد از تو نخواهد بود. بنا براین، این نوزاد را همنام پسر هارون قرار بده"». پیامبر (صلی الله علیه و اله) فرمود: «نام او چیست؟» جبرئیل گفت: «نام او شبر است که در عربی به آن حسن گفته میشود».
رسول خدا در روز هفتم ولادت امام حسن (علیه السلام) گوسفندی خوش رنگ را عقیقه (قربانی) کرد و یک ران آن را همراه یک دینار به قابله داد و موی سرش را تراشید و هموزن آن نقره، صدقه داد. سر او را با عطر، خوش بو نمود.
چنین نقل شده است که روزی امام حسن (علیه السلام) در سن کودکی به محضر رسول خدا آمدند و در کنار آن حضرت نشستند. پیامبر(صلی الله علیه و اله) دهان را به نشانه محبت بر دهان او نهادند و سه مرتبه فرمودند: « اللهم انی احبّه و احب من یحبه ؛ خدایا من حسن و نیز آن کس که او را دوست بدارد، دوست دارم».
امام صادق (علیه السلام) در مورد ویژگیهای امام حسن(علیه السلام) چنین نقل میکند:
«پدرم از پدر خود خبر داد که حضرت امام حسن (علیه السلام) در زمان خویش عبادت و زهدش از همه مردم بیشتر بود و برتر از آنها به شمار میرفت. هرگاه سفر حج میکرد، پیاده میرفت و گاهی با پای برهنه راه میپیمود؛ هر گاه یاد مرگ، قبر و قیامت میکرد از خوف خدا بسیار گریه میکرد و مدهوش میشد. چون به نماز میایستاد، بندهای بدنش میلرزید؛ زیرا خود را در مقابل پروردگار خویش میدید و همواره از آتش دوزخ به خدا پناه میبرد و بهشت را مسألت مینمود؛ در هیچ حالی کسی او را ملاقات نکرد مگر اینکه مشغول ذکر خدا بود؛ زبان آن حضرت از همه مردم راستگوتر و بیانش از همه فصیحتر بود».
يکشنبه 22/4/1393 - 8:37
رمضان
١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)
٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل (علیه السلام) به سمت کوفه
٣ ـ شهادت محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکیه)
يکشنبه 22/4/1393 - 8:31
دعا و زیارت
پس كسى كه بازگشت انسان را از اسفل سافلین به عهده گرفته و او را از دوزخ تاریك، به محل كرامت و امن الهى باز میگرداند و از تاریكیها به نور میكشاند و از راهزنان سلوك محافظت می كند همان اللّه است.
نوای دعای سحر از به یادماندنی ترین نواهای ماه مبارک رمضان است که خاطره ای مشترک میان نسل های مختلف از سحر های این ماه مبارک محسوب می شود. اگر چه در سال های اخیر با باز شدن پای تلوزیون به سفره های سحر و برنامه های متنوع این نوا مانند گذشته منحصرا سحرهای ماه مبارک را پر نمی کند اما هنوز در آستانه اذان صبح" اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی" روح را نوازش می دهد.
با وجود این خاطرات شیرین از این کلمات روح بخش کمتر درباره محتوای عظیم این مناجات زیبا سخن به میان آمده است در حالی که این دعا آن قدر پر مغز و محتوا و دارای لایه های معرفتی است که امام خمینی(ره) برای تبیین این معارف کتابی را با عنوان "شرح دعای سحر" به رشته تحریر در آورده اند که خواهیم کوشید در روزهای ماه مبارک رمضان بخشهایی از شرح دعای سحر را به مرور در اختیار مخاطبان مشرق قرار دهیم؛ باشد که این دعای روح بخش را با معرفت بیشتر به معارف عظیمی که در فرازهای آن مکتوم است هر سحرگاه زمزمه کنیم. التماس دعا
فقیر درگاه پروردگار عظیم، و مفتخر به انتساب به رسول كریم، سید روح اللّه فرزند سید مصطفى موسوى خمینى- كه هر دو را آمرزش باد- از آنجایى كه یكى از بزرگترین نعمتها بر بندگان و رحمت گسترده در میان اهل شهرها دعاهایى است كه از گنجینههاى وحى و شریعت و حاملان دانش و حكمت نقل شده است، زیرا همین دعاهاست كه رابطه معنوى میان خالق و مخلوق، و رشته پیوند میان عاشق و معشوق است، و وسیلهاى است براى درآمدن به اندرون قلعه محكم، و چنگ زدن به آن دستاویز استوار و ریسمان پر توان، و روشن است كه به این غرض نهایى و مقصد اعلى امكان وصول نیست مگر آنكه به هر اندازه كه ممكن است به معناى دعاها توجه یافته و به مقدار توانایى به سرّ و حقیقت آنها پى برده شود، و من دیدم كه دعایى كه مشهور است و به نام دعاى مباهله نامیده شده است و از ائمه اطهار علیهم السّلام در سحرگاهان براى توسل به نور الانوار نقل شده، از دعاهایى است كه قدرش جلیلتر و منزلتش رفیعتر است، زیرا آن دعا شامل صفات حسناى الهى و امثال علیاى ربوبى است و اسم اعظم و تجلّى اتمّ اقدم در آن دعاست، پس خواستم كه آن را از بعضى جهات به مقدار آمادگى خویش، با توانى اندك و آگاهى ناچیزى كه دارم شرح كنم، ولى حرباء (12) را چه رسد كه بخواهد خورشید تابان را توصیف كند، و یا بیمار چشم كجا تواند كه قصد نگاه كردن به تابش نور آن را نماید! و لكن مىگویم و به راستى مىگویم كه:
نزد سلیمان رسید مرغك مسكین ران ملخ در دهان به پیشكش دوست
از پى عذر قصور خدمت خود گفت هدیه هر كس به قدر منزلت اوست(13)
اكنون من با طلب توفیق از پروردگار مهربان و مددجویى از روانهاى پاك و نفسهاى پاكیزه پیامبران بزرگ و اولیاء بزرگوار به مقصودم آغاز مىكنم.
اللّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِابْهاهُ، وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهِىُّ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ.
ح 1ح بار الها از تو سؤال مىكنم به زیباترین زیبایىات، و همه زیبایى تو زیبا است، خداوندا از تو سؤال مىكنم به همه زیبایىات.
جامعیت انسان همه عوالم را اللّهمّ) دعا كننده كه مىگوید: اللهم، اصل این كلمه یا اللّه است (و مثل این است كه یا اللّه گفته است).
بدان كه انسان، تنها وجودى است كه جامع همه مراتب عینى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غیب و شهادت و هر چه در آنهاست در وجود انسان پیچیده و نهان است، چنانكه خداى تعالى مىفرماید: خداوند همه نامها را به آدم آموخت.
و مولاى ما و مولاى همه توحیدیان (صلوات اللّه علیه) بنابر نقل بعضى شعرى بدین مضمون فرموده است:
تو پندارى همین جرم صغیرى جهانى در نهاد تو نهان است
بنابراین آدمى با ملكیان، ملكى است، و با ملكوتیان ملكوتى، و با جبروتیان جبروتى. و روایت شده از آن حضرت و حضرت صادق علیهما السّلام كه فرمودند: بدان كه صورت انسانى بزرگترین حجتهاى الهى است بر خلقش، و او همان كتابى است كه خداى تعالى آن را با دست خود نوشته است، و او همان هیكلى است كه آن را با حكمت خود بنایش نموده، و اوست مجموعه صورت جهانیان، و اوست مختصرى از لوح محفوظ، و او بر هر غایبى شاهد است، و اوست راه راست به هر گونه خیر و نیكى، و همان راهى است كه در میان بهشت و دوزخ كشیده شده است.
پس انسان خلیفه خداست بر خلق او، و بر صورت الهى آفریده شده است، (14) متصرف در بلاد خداست و خلعتهاى اسماء و صفات خداوندى را در بر كرده و در گنجینههاى ملك و ملكوت او نفوذ دارد، روحش از حضرت الهیه بر او دمیده شده، ظاهرش نسخهاى است از ملك و ملكوت، و باطنش گنجینههاى خداى لا یموت. و چون جامع همه صورتهاى كونیه الهیه بود، از این رو در تحت تربیت اسم اعظمى كه به همه اسماء و صفات محیط بود و بر همه رسمها و تعیّنها حكومت داشت قرار گرفت، پس رب انسان جامع كامل همانا حضرت الهیه است و سزاوار است كه او خداى را به نامى كه با مقامش تناسب دارد و او را از امورى كه با او سازگار نیست محافظت مىكند بخواند، و از این روست كه باید در مقام استعاذه و پناهندگى از شیطان رجیم به نام اللّه پناهنده شود نه دیگر نامها، و طبق آیه قُلْ اعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ به او امر شده است تا به پروردگار مردم پناهنده شود از شر كسى كه با مرتبه او و كمالات او ضدیت و تنافر دارد، و آن وسوسه باطنى است، و پناه به خدا برد از كسى كه در باطن او وسوسه ایجاد مىكند و در راه معرفت، راهزن اوست.
عارف كامل كمال الدین عبد الرزاق كاشانى در تأویلات مىگوید:
انسان همان وجود جامعى است كه همه مراتب وجود را در انحصار خود قرار داده است. پس پروردگارى كه او را ایجاد كرده و كمال انسانى را به او افاضه فرموده همان ذات خداوندى است، به اعتبار همه اسماء به حسب بدایت كه از آن به اللّه تعبیر مىشود، و از این روست كه خداى تعالى به شیطان فرمود: چرا سجده نكردى به آنچه من با دو دستم او را آفریدم؟ دو دست متقابل، مانند دو دست لطف و قهر و یا دو دست جلال و جمال كه شامل همه اسماء است.
در سرّ ابتدا به اللهم در اكثر دعاها
پس كسى كه بازگشت انسان را از اسفل سافلین به عهده گرفته و او را از دوزخ تاریك، به محل كرامت و امن الهى باز مىگرداند و از تاریكىها به نور مىكشاند و از راهزنان سلوك محافظت مىكند همان اللّه است، چنانكه فرمود: اللّه ولىّ كسانى است كه ایمان آوردهاند و آنان را از تاریكىها به نور مىكشاند. پس سالك كه با قدم معرفت سلوك إلى اللّه مىكند مانند مسافرى است كه در راه وحشتناك تاریكى، بار سفر به سوى حبیب خود را بسته است و شیطان، راهزن این راه است و خداى تعالى با اسم جامع محیطش حافظ و نگهبان اوست، پس بر دعا كننده و سالك لازم است كه به نگهبان و مربى خود توسل جسته و با گفتن اللهم یا یا اللّه تضرع به او نماید. و سرّ اینكه بیشتر دعاها با این كلمه شروع مىشود همین است، گر چه از نظرى تمسك جستن به دیگر اسماء الهیه خوب است و آن نظر عبارت است از استهلاك تعینهاى اسمائى و صفاتى در احدیت جمع، چنانكه در سرّ اینكه در جملات این دعا پس از اثبات افضلیت، دوباره بازگشت نموده و مىگوید: همه بهاى تو بهى است و همچنین بقیه جملات، چنانكه خواهیم گفت.
من گفتن در دعاها منافاتى با فقر ذاتى ندارد انّى) گفتن كلمه من در اینجا نه براى اثبات منیّت است، زیرا اظهار منیّت با گدایى منافات دارد، در صورتى كه دعا كننده مىگوید من از تو سؤال مىكنم و گدایى مىكنم، بلكه این من گفتن مانند شما گفتن است كه خداى تعالى مىفرماید: شما نیازمندان به خدا هستید. با اینكه شمایى كه سواى حق باشد خود ملاك استغناء و بى نیازى است نه ملاك فقر و نیازمندى. پس آنچه با مقام سالك الى اللّه منافات دارد آن گونه استقلال و بىنیازى است كه در كلمه شما در آیه شریفه إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُموها أَنْتُمْ (اینها نامهایى است كه شما آنها را نامگذارى كردهاید) ذكر شده، و اما در مقام اظهار ذلت و اظهار فقر اثبات انانیت نكوهیده نیست، بلكه اصلا از باب اثبات انانیت نیست، مانند كلمه شما است كه در آیه شریفه: اى مردم شما نیازمندان به خدا هستید آمده است، بلكه حفظ مقام عبودیت و توجه به نیاز و تنگدستى اگر در حالت صحو دوم (صحو بعد از محو)(15)باشد خود یكى از تمامترین مراتب انسانیت است.
چنانكه در روایت شریفه بنابر آنچه گفته شده به آن اشاره شده است كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: برادرم موسى از چشم راست نابینا بود، و برادرم عیسى از چشم چپ نابینا بود، و این منم كه هر دو چشمم بیناست.
پس بنا بر این روایت، حفظ مقام كثرت در وحدت و وحدت در كثرت، براى احدى از انبیاء مرسل میسر نشده مگر براى خاتم پیامبران بالاصاله و براى اوصیاء آن حضرت به تبعیت او؛ درود خداوند بر همه آنها باد.
دستور دعا كردن
اسْئَلُكَ) از تو سؤال مىكنم. سؤال اگر به زبان استعداد شد دست رد به سینه سائل نمىخورد و دعایش پذیرفته و مستجاب خواهد شد، زیرا فاعل و كسى كه خواسته را انجام مىدهد تمام و فوق تمام است و فیض آن حضرت، كامل و فوق كمال است و اگر فیض، ظهور ندارد و افاضه نمىشود از ناحیه نقصان استعداد است. پس اگر پذیرنده، استعداد پذیرش فیض را داشته باشد فیض الهى از خزینههایى كه پایان ندارد و كمبودى در آنها ایجاد نمىشود و از معادن فیضى كه غیر متناهى است و نقصان پذیر نیست، بر او افاضه خواهد شد.
در حقیقت اخلاص
پس دعا كننده را سزاوار چنین است كه تا مىتواند باطن خود را منزه كند و آن را از آلودگىها و ملكات پست تهى سازد تا دعایش از مرحله گفتار به مقام حال، و از مقام حال به لسان استعداد رسد و از ظاهر به باطن سرایت كند تا دعایش مستجاب گردد و به مقصدش نائل شود. پس كوشش كن تا مگر باطنت دعا كند و باطنت طالب باشد تا درهاى ملكوت بر قلبت گشوده شود و اسرار جبروت بر سرّت و ضمیرت منكشف گردد و كشتى عقلت در دریاهاى خیر و بركات به حركت درآمده، به ساحلهاى نجات برسد و تو را از گردابهاى هلاك نجات بخشد و با دو بال (علم و عمل) از این سراى تاریك و خانه هلاكت و بدبختى به عالم انوار پرواز نماید. و مبادا در مقابل این صفات حسنى و امثال علیا كه آسمانها و زمینها بر آنها استوار است و همه عوالم با نور آنها روشن است، رسیدن به شهوتهاى پست و لذتهاى فانى و پوسیده و غرضهاى حیوانى و كمالات چهارپایان و درندگان را در نظر داشته باشى، بلكه باید در طلب كرامتهاى الهى و انوار عقلى و كمالات لایق مقام انسان به عنوان آنكه انسان است، باشى و بهشتى را كه به پهناى آسمانها و زمین طلب كنى. تازه این هم در ابتداى سیر و سلوك است و گر نه نیكىهاى نیكمردان براى مقربین گناه محسوب مىشود. بنابراین، عارف كامل كسى است كه قلب خود را همچون هیولى كه هر صورتى را مىپذیرد آماده پذیرش هر صورتى سازد كه محبوب، آن صورت را به آن قلب بدهد و هیچ صورت و فعلیّتى را از پیش خود مطالبه نكند، و از هر دو عالم بگذرد و به هر دو نشأه پشت پا زند، چنانكه عارف شیراز گوید:
در ضمیر ما نمىگنجد به غیر از دوست كس هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس
و در جاى دیگر گوید:
نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست چه كنم حرف دگر یاد نداد استادم
و این است حقیقت آن اخلاصى كه در روایت به آن اشاره شده كه هر كس چهل روز براى خدا اخلاص از خود نشان دهد چشمههاى حكمت از دل او بر زبانش جریان مىیابد. و در كافى از امام رضا علیه السّلام نقل شده است كه امیر المؤمنین علیه السّلام مىفرمود: خوشا به حال كسى كه عبادت و دعا را براى خدا خالص كند، و دلش را به آنچه چشمش مىبیند مشغول نسازد، و یاد خدا را به آنچه گوشش مىشنود فراموش نكند، و به آنچه به دیگرى داده شده سینهاش اندوهگین نگردد.
پس مرگ بر بندهاى كه ادعاى بندگى كند آنگاه آقا و مولاى خود را به اسماء و صفاتى بخواند كه آسمانهاى ارواح و زمینهاى اشباح با آن اسماء و صفات استوار است، ولى خواستهاش شهوتهاى نفسانى و رذایل حیوانى باشد و تاریكیهایى را بخواهد كه روى هم انباشته شده است و ریاستهاى باطل و دست باز و قدرت كامل در شهرها و مسلط شدن بر بندگان خدا خواسته او باشد.
تو را ز كنگره عرش مىزنند صفیر ندانمت كه در این دامگه چه افتاده است؟
و اى خوشا به حال بندهاى كه پروردگارش را به خاطر خود او عبادت كند و خالص براى او شده باشد و بجز او منظورش نباشد و شهوتهاى دنیوى و مقامات اخروى را خریدار نباشد.
غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
شنبه 21/4/1393 - 8:4