اهل بیت
نهضت امام حسین(ع)از نادرترین رخدادهایى است که تفکر انسانهارا به خود
معطوف داشته است و در تاریخ اسلام ارزش والایى دارد. شهادت حسین بن
على(ع)حیات تازهاى به اسلام بخشیده، خونها رابه جوشش آورد و تنها را از
رخوت خارج ساخت. امام حسین(ع)باحرکت قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را
زنده و احساس ذلت وزبونى و اسارت را که از اواخر حکومت عثمان بر روح
جامعهاسلامى حکمفرما شده بود، تضعیف کرد.
آنچه امت اسلامى از زمان وقوع این حادثه عظیم تا امروز بر آنمتفق است،
این است که انقلاب کربلا هیبت و ابهت اسلام را که بهعلتحاکمیت
فرمانروایان ضعیف النفس و تحقیر ارزشها و مقدساتدینى رو به افول گذارده
بود، احیا کرد. حرکت امام حسین(ع)،حرکتى است مستمر براى همه نسلها و همه
عصرها است.
این انقلاب تنها انقلابى است که اگر کلیه صحنههایش چنان کهبوده، تصویر
شود، هیچ کس نمىتواند از بروز احساسها و عواطففطرىاش جلوگیرى کند; زیرا
این فاجعه به قول شافعى دنیا رالرزانده و نزدیک است قله کوهها را آب کند.
حادثه کربلا در میان اهل تسنن موجى ایجاد کرد که زبان و قلمدانشمندان
آنان گاه ناخواسته و زمانى با شجاعتبه توصیف وتجزیه و تحلیل آن پرداخته
است. شوکانى در کتاب «نیل الاوطار»در رد بعضى از سخنوران دربارى مىگوید:
به تحقیق عدهاى از اهلعلم افراط ورزیده، چنان حکم کردند که:
«حسین(ع)نوه پیامبر که خداوند از او راضى باشد. نافرمانىیک آدم دائم
الخمر را کرده و حرمتشریعتیزید بن معاویه را هتککرده است.» خداوند
لعنتشان کند، چه سخنان عجیبى که از شنیدنآنها مو بر بدن انسان راست
مىگردد.
تفتازانى در کتاب «شرح العقاید» مىنویسد:حقیقت این است که رضایتیزید به
قتل حسین(ع)و شاد شدن اوبدان خبر و اهانت کردنش به اهلبیت پیامبر(ص)از
اخبارى است کهدر معنى متواتر است; هر چند تفاصیل آن متواتر نیست.
دربارهمقام یزید بلکه درباره ایمان او که لعنتخدا بر او و یارانشباد.
توافقى نداریم.
جاحظ مىگوید: منکراتى که یزید انجام داد، یعنى قتل حسین(ع)وبه اسارت
گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدینه و منهدمساختن کعبه، همه اینها
بر فسق و قساوت و کینه و نفاق و خروج ازایمان او دلالت مىکند.
بنابراین، یزید فاسق و ملعون است و کسى که از لعن او جلوگیرىکند، نیز ملعون است.
ابن حجر هیثمى مکى در کتاب «الصواعق المحرقه» مىنویسد: پسرامام حنبل در
مورد لعن یزید از وى پرسید. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود کسى که
خداوند او را در قرآن لعن کرده است.
آنجا که مىفرماید: «فصل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا
ارحامکماولئک الذین لعنهمالله» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه
یزیدانجام داد، بالاتر است؟!
عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل الحسین» مىگوید: به تحقیقگروهى از علما
از جمله قاضى ابویعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سیوطى در مورد کفر
یزید نظر قطعى دادهاند و باصداقت تمام لعن او را جایز شمردهاند.
مولف کتاب «شذرات الذهب» مىنویسد: در مورد لعن یزید، احمدبن حنبل دو قول
دارد که در یکى تلویح و در دیگرى تصریح به لعناو مىکند. مالک و ابوحنیفه
نیز هر کدام همتلویحا و هم تصریحایزید را لعنت کردهاند; و به راستى چرا
اینگونه نباشد و حالآنکه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود.
شیخ محمد عبده مىگوید: هنگامى که در دنیا حکومت عادلى وجوددارد که هدف آن
اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آنحکومتى ستمگر است که مىخواهد
حکومت عدل را تعطیل کند، بر هرفرد مسلمانى کمک کردن حکومت عدل واجب است; و
از همین باب استانقلاب امام حسین که در برابر حکومتیزید که خدا او را
خوارکند. ایستاد.
از سبط بن جوزى در مورد لعن یزید پرسیده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل
لعن او را تجویز کرده است، ما نیز به خاطر جنایاتىکه درباره پسر دختر
رسول خدا مرتکب شد، او را دوست نداریم; واگر کسى به این حد راضى نمىشود،
ما هم مىگوییم اصل، لعنت کردنیزید است.
حادثه کربلا چنان در قلوب نفوذ کرد که بسیارى از بزرگان اهلتسنن آن را در
قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خویش را ابرازکردند. امام شافعى که در دوستى
اهلبیت زبانزد است. دربارهنهضت کربلا چنین سروده است:
قتیل بلا جرم کان قمیصه صبیغ بماء الارجوان خصیب نصلى على المختار من آل
هاشم و نوذى بنیه ان ذاک عجیب لئن کان ذنبى حب آل محمد(ص) فذلک ذنب لست
عنه اتوب هم شفعائى یوم حشرى و موقفى و بغضهم للشافعى ذنوب
حسین(ع)کشتهاى بى گناه است که پیراهن او به خونش رنگین شده وعجب از ما
مردم آن است که از یک طرف به آل پیامبر درودمىفرستیم و از سوى دیگر
فرزندانش را به قتل مىرسانیم و اذیتمىکنیم!
اگر گناه من دوستى اهلبیت پیامبر است، پس من هیچگاه از آنتوبه نمىکنم.
اهلبیت پیامبر(علیهم السلام)در روز محشر شفیعان من هستند واگر نسبتبه آنان دشمنى داشته باشم، گناهى نابخشودنى است.
ماهنامه کوثر شماره 38
شنبه 27/9/1389 - 23:45
اهل بیت
عزت و سربلندى از صفات انسانهاى بزرگ، با شخصیت و آزاده استو خوارى از رذایل اخلاقى و صفات ناپسند انسانى به شمار مىآید.
تعالیم اسلام همگى در جهت عزت بخشیدن به انسان و رهایى ساختنوى از دل بستن به امورى است که با مقام شامخ انسانیتسازگارنیست. اسلام انسان را از عبادت، خشوع و هرگونه سرسپردگى بهمعبودهاى دروغین که با عزت انسان سازگار نیست. رهانیده استو از او مىخواهد جز در مقابل خدا در برابر هیچ کس سرتسلیم فرودنیاورد و فقط خداوند در نظر او بزرگ و با عظمتباشد.
هرچند همه رهبران الهى از همه صفات کمال به طور کاملبرخوردارند و در همه ابعاد کاملند; ولى اختلاف موقعیتها سبب شدتا یکى از ابعاد شخصیت انسانى در هریک از آن بزرگواران به طورکامل تجلى یابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرحگردد. براى مثال زمینه بروز شجاعت در حضرت على(ع)بیش از سایرامامان(علیهم السلام )به وجود آمد. بدین سبب، آن امام(ع)مظهرکامل این صفتبه شمار مىآید. زمینه بروز عزت، سربلندى و آزادگىدر امام حسین(ع)بیش از دیگر امامان(علیهم السلام) بروز کرد، بهگونهاى که آن حضرت «سرور آزادگان جهان» لقب گرفته است. آنحضرت حتى در دشوارترین موقعیتها حاضر نشد در مقابل دشمنسرتسلیم فرودآورد و براى حفظ جان خویش کمترین نرمشى کهبرخاسته از ذلتباشد. نشان دهد. حماسه عاشورا سراسر آزادى،آزادگى، عزت، مردانگى و سربلندى است.
اعمال و سخنان سالار شهیدان(ع)سرمشق تمامى آزادگان جهان درهمه زمانهاست. آن حضرت مىفرماید: «من مرگ(در راه خدا)را جزشهادت و زندگى با ستمگران را جز ذلت و فرومایگى نمىدانم.» (1) ونیز مىفرماید: «مردن با عزت و شرافت از زندگى با ذلتبهتراست.» (2)
سرورآزادگان جهان در پاسخ گروهى که او را از رفتن به کربلانهى مىکردند، این اشعار را خواند:
«من به کربلا خواهم رفت، مرگ برجوانمرد ننگ نیست...» (3)
یکى از رجزهاى آن امام در عاشورا چنین است: «مرگ بهتر ازننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...» (4)
وقتى شب تاسوعا براى آخرین بار تسلیم و بیعتیا جنگ و شهادتبه او عرضه شد، پاسخ داد: «به خدا سوگند نه هرگز دست ذلتبهشما مىدهم و نه مثل بردگان فرار مىکنم.» (5) و نیز در روز عاشورافرمود: «زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن یکى از دوکار مجبور کرده، شمشیر و کشته شدن یا ذلت، ذلت از ما خانوادهبسیار دور است. خداوند و پیامبرش(ص) و مومنان و دامنهاى پاکى کهدر آنها پرورش یافتهایم، آن را براى ما نمىپسندند. (6)
آن حضرت در واپسین لحظات زندگى انسانها را به آزادگى دعوتکرد و فرمود: «اگر دین ندارید و از معاد نمىترسید، در دنیاىخود آزادمرد و جوانمرد باشید.» (7)
راز استمدادها
نظرى هرچند سطحى و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به اینباور مىرساند که سراسر وجود امام حسین(ع)عزت، شرافت، مردانگى وآزادگى است.
با این حال، نکاتى در تاریخ کربلا به چشم مىخورد که در ظاهرممکن استبا عزت و شرافت انسانى سازگار ننماید. این اعمالعبارت است از: 1- تقاضاى کمک از اشخاص گوناگون، نظیر خواست کمک ازعبیدالله بن الحرالجعفى با کیفیت مخصوص. پس از امتناع عبیداللهاز پاسخ به دعوت امام(ع)و نیامدن به حضور وى، آن حضرت شخصا بهخیمه او رفت و به یارى دعوتش کرد. در این ملاقات امامحسین(ع)براى تحریک احساسات عبیدالله کودکان خود را نیز همراهبرد. (8) 2- تکرار تقاضاى کمک در روزعاشورا با جمله «هل من ناصرینصرنى و هل من معین یعیننى» و جملاتى به این مضمون. 3- استفاده از هروسیله ممکن در روزعاشورا براى تحریکاحساسات سپاه عمربنسعد و اندرز دادن آنان و در خواست مکرر براىآزاد گذاشتن آن حضرت. 4- درخواست آب از دشمن.
برخى از بزرگان، به دلیل سازگار ندانستن این کار با روح عزتو شرافت، اصل آن را انکار فرمودهاند; ولى به نظر مىرسد این امرتحقق یافته است. هلال بن نافع گوید: «من در میان یاران عمربنسعد ایستاده بودم که شخصى نزد عمربن سعد آمد و گفت: «بشارتباد به تو اى امیر! شمر(ملعون)امام حسین(ع)را شهید کرد.»
هلال گوید: از میان دو لشکر بیرون رفتم تا ببینم چه خبر است. وقتى بالاى سرآن حضرت رسیدم، مشاهده کردم امام(ع)با مرگ دست وپنجه نرم مىکند. به خدا سوگند، تا آن زمان کشتهاى آغشته به خونزیباتر و نورانىتر از او ندیده بودم. نور چهره، زیبایى و هیبتشمرا از پرداختن به فکر کشته شدنش باز داشت و در همان حال، آنحضرت درخواست آب مىکرد... .
پس از این که همه یاران و اصحاب امام حسین(ع)در روز عاشورابه شهادت رسیدند، امام(ع)به عمربنسعد ملعون فرمود: «یکى ازاین سه پیشنهاد را در باره من بپذیر!» ابن سعد پرسید:
«چیست؟»امام حسین(ع)فرمود: «مرا آزادگذارى تا به مدینه،حرم جدم رسول خدا(ص)، باز گردم.»
ابن سعد: «این خواسته غیر قابل قبول است.»
امام حسین(ع): «شربت آبى به من بیاشامان، جگرم از تشنگىخشکیده است.»
عمربن سعد: «این نیز غیر ممکن است.»
امام حسین(ع): «اگر راهى جز کشتن من نیست، پس تک تک با منمبارزه کنید.» (9)
و نیز عبدالحمید گوید: «در همان حال که امامحسین درروزعاشورا در میدان جنگ ایستاده بود، احساسات و عواطف دشمن رابرمى انگیخت تا شربتى آب به او دهند و مىفرمود: «آیا کسى هستکه به آل رسول(ص)رحم و عطوفت و مهربانى کند؟...» (10)
در پاسخ باید گفت: پیشوایان معصوم:به دو دلیل به چنینکارهایىاقدام مىکنند:
الف)اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه برگمراهان ومنحرفان.
خداوند متعال پیامبران را براى راهنمایى بشر فرستاد تا افرادمستعد و حقجو از راهنمایى آنان بهره برده، به خوشبختى نایلآیند و راه هرگونه عذرتراشى و بهانه جویى بر گمراهان بسته شود. قرآن کریم در باره پیروزى مسلمانان در جنگ بدر مىفرماید: «(شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتید.)تا خدا کارى را کردنىبود، به انجام رساند تا آن که هرکه هلاک مىشود با حجتى روشن هلاکشود و آن که(به هدایت)زنده مىماند، به حجتى روشن زنده بماند; وهر آینه خدا شنوا و دانا است. » (11)
ب)نکته دیگر در حل این مشکل، این است که کمالات انسانى هیچگونه منافاتى با یکدیگر ندارند و همه قابل جمعند. برخوردارى ازیک کمال انسانى به گونهاى نیست که سبب از بین رفتن دیگر کمالاتگردد. اگر وجود یکى از فضایل در انسان به حدى رسید که کمالدیگرى را از بین برد، آن صفت از کمال بودن خارج شده است و دیگرنمىتوان آن را از فضایل انسانى به شمار آورد. براى مثال اگرعزت نفس سبب از بین رفتن تواضع و فروتنى در انسان گردد، آن صفتدیگر عزت نفس نیستبلکه غرور، تکبر و خودخواهى است. از این رو،عمل به تعهدات انسانى، وفاى به عهد و پیمان و... را نباید دلیلبرذلت و ترس و زبونى دانست. همان گونه که پیامبراکرم(ص)در عملبه پیمان صلح حدیبیه مسلمانان پناهنده را به مشرکان تحویلمىداد و امامحسن مجتبى(ع)به خاطر عمل به مفاد صلح با معاویهحرکت مسلحانه نکرد.
باتوجه به مطلب فوق، باید گفت: پیشوایان معصوم(علیهمالسلام)در عین برخوردارى از عزت و شرافت از رحمت، عطوفت،مهربانى و خیرخواهى نیز در حد اعلا برخوردار بودند. براساسجمله: «یامن سبقت رحمته غضبه» هدایت الهى مبتنى بر رحمت،عطوفت، مهربانى و خیرخواهى است; خشونتخلاف اصل است و حالتاستثنایى دارد. دستور به آغاز هرکار با نام «خداوند رحمن ورحیم» دلیل بردرستى این مطلب است. پیشوایان معصوم(علیهمالسلام)نهایت تلاش خود را براى هدایت گمراهان به کار مىگرفتند ودر این راه از هیچ کوششى فروگذار نمىکردند. آنان در برخورد باگمراهان چنان رفتار مىکردند که تا حد امکان آنان را جذب کنند واز هرگونه برخورد تند و خشن که ممکن بود حسى لجاجت و انتقامآنان را تحریک کند و به واکنش منفى انجامد. دورى مىکردند. برخورد پیامبر بزرگوار اسلام(ص)و امامان معصوم(علیهم السلام)بامخالفان بسان برخورد پدرى دلسوز و مهربان با فرزند سرکش وبریده از خانواده است که هرچه فرزند بیشتر طغیان و سرکشى کند،پدر بیشتر نرمش نشان مىدهد تا مبادا برخورد تند او فرزند رافرارى داده، به دامن دشمنان و شیادان بیندازد. این گونه رمشبرخاسته از رحمت، عطوفت، مهربانى و خیرخواهى به ظاهر بدونتوجه به فلسفه آن خلاف عزت و شرافت مىنماید; ولى با توجه بهفلسفه آن، دلیل بربزرگى، عظمت و... پیشوایان معصوم(علیهمالسلام)است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هیچ گونه منافاتىندارد.
چنین برخوردى که کسى با دشمن خود تا این حد خیرخواهى، محبتو عطوفت داشته باشد. از توان و قدرت انسانهاى عادى خارج است واز معجزات امامان(علیهم السلام )به شمار مىآید.
با روشن شدن مطلب فوق، در مىیابیم تمام اعمال و سخنان امامحسین(ع) که ممکن استبرخى آنها را با عزت و رافتسازگارندانند. از روح مهربانى، عطوفت، خیرخواه و مشتاق هدایت مردمآن حضرت است. امام حسین(ع)حتى براى نجات دشمنان خود که کمربه قتلش بسته بودند. نهایت تلاش خود را به کار بست.
اگر سالار شهیدان از اشخاصى مانند عبیدالله بن حر تقاضاى کمککرد، براى ترس از شهادت و کشته شدن نبود; زیرا حضرت نیکمىدانست کمک این افراد نمىتواند سرنوشتحادثه کربلا را تغییردهد. این یارى جویى به خاطر این بود که مردم با کمک به وى وشهادت در رکاب حضرتش به سعادت ابدى نایل گردند.
اگر سرور آزادگان در روزعاشورا به طور مکرر جمله «آیاکسىهست مرا یارى کند؟ » را تکرار کرد و به موعظه لشکر عمربنسعدپرداخت و از هر وسیله ممکن براى تحریک احساسات آنان استفادهکرد، همه به این دلیل بود که بتواند تعدادى از یزیدیان را ازگمراهى نجات داده، وارد بهشتبا صفاى حسینى کند.
گواه درستى این سخن، آن است که امام(ع)از کسانى که حاضر بهیارىاش نمىشدند، تقاضا مىکرد کربلا را ترک گویند و دست کم بهسپاه دشمن نپیوندند تا به گناه شرکت در قتل امام(ع)یا ترک یارىوى آلوده نگشته، به شقاوت ابدى گرفتار نیایند.
این که امام حسین(ع)در شب عاشورا بیعت را از یارانش برداشت وآنان را آزاد گذاشت تا به میل خود راهشان را انتخاب کنند، یکىاز اسرارش این است که به یاران خود بگوید: من به شما نیازندارم و در هرحال کشته خواهم شد. این شما هستید که باید بینسعادت جاودانى و شقاوت ابدى یکى را انتخاب کنید.
بنابرآنچه گفته شد، نداى «هل من ناصرینصرنى» امام حسین(ع)،به ظاهر درخواست کمک و تقاضاى یارى از دیگران و در باطن تقاضاىیارى رساندن و کمک کردن به انسانهاى ناتوان و درمانده از رسیدنبه کمال و سعادت. معناى واقعى آن چنین است: «آیا کسى هست منیارىاش کرده، به سعادت رسانم؟ آیا کسى هست دستش را گرفته، ازورطه هلاکت نجاتش دهم؟ آیا کسى هست او را از ظلمتیزیدى خارجکرده، به نور حسینى وارد کنم؟»همان گونه که خداوند در این آیه: «اگر مرا یارى کنید، شمارا یارى مىکنم.» درظاهر از بندگان خود تقاضاى کمک مىکند، ولىباتوجه به این که خداوند غنى مطلق است و به کسى نیاز ندارد، درواقع دعوت براى یارى بندگان و نجات آنهاست.
بنابر آنچه گذشت، مشکل درخواست آب از جانب امام حسین(ع)نیزحل مىشود. امام حسین(ع)مىخواستبا تحریک احساسات و به رحمآوردن دشمن، آنان را به خود جذب کرده، به سعادت رساند; زیرابسیار اتفاق افتاده کسانى به خاطر خدمتى ناچیز به امام(ع)موفقبه توبه شدند. مگر نه این است که حر به خاطر ادب و احترام بهامام حسین(ع)موفق به توبه شد. امام(ع)با در خواست آب مىخواستزمینه توبه و بازگشت را در افراد قابل فراهم سازد.
پانوشت ها :
1- فانى لا ارى الموت الا سعاده و لا الحیوة مع الظالمین الا برها.
(بحار الانوار، ج 44، ص 381.)
2- موت فى عز خیر من حیوة فى ذل(همان، ج 1، ص 150.
3- سامضى و ما بالموت عار على الفتى. (حماسه حسین، ج 1، ص 152.)
4- الموت اولى من رکوب العار و العار اولى من دخول النار (بحار الانوار، ج 45، ص 50.)
5- و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید.
(الارشاد، ج 2، صص 98.)
6- الا و ان الدعى ابن الدعى قد رکز بین اثنتین بین السلسة و الذلة و هیهات منا الذلة یابى الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت. (بحار الانوار، ج 45، ص 9)
7- و یحکم یا شیعة آل ابىسفیان، ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم. (همان، ج 45، ص 51.)
8- منتهى الآمال، ج 1، ص 711.
9- نفس المهموم، ص 366، اللهوف، ص 55.
10- موسوع- کلمات الامام الحسین(ع)، ص 495.
11- همان ، ص 506.
12- «لیهلک من هلک عن بینه و یحیى من حى عن بینه و ان الله لسمیع علیم.»( الانفال، آیه 42)
13- مفاتیح الجنان، دعاى جوشن کبیر.
ماهنامه کوثر شماره 38 شنبه 27/9/1389 - 23:43
اهل بیت
زائر در سفر معنوى زیارت به دیدار آمران به معروف و الگوهاى نهى از
منکر مىرود و گامهاى بلند آنان در جهت پاسدارى از ارزشها را یادآور
مىشود. از این مقال به نمونههایى از «معروفگرایى» و «منکرستیزى» از
درسهاى «مکتب زیارت» آشنا مىشویم.
امام حسین(ع) در بیان هدف خودش از نهضت الهى و عظیم عاشورا از امر به
معروف و نهى از منکر یاد مىکند و مىفرماید: و انما خرجت لطلب الاصلاح فى
امة جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر: من بدین هدف (از مدینه)
بیرون آمدم که امت جد خویش را اصلاح نمایم و تصمیم دارم امر به معروف و
نهى از منکر کنم.
معرفى امر به معروف و نهى از منکر
جهت معرفى امر به معروف و نهى از منکر به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم.
الف) نهى از همکارى با ستمگران
1. امام صادق(ع) به یکى از شیعیان خود به نام «عذافر» فرمود: بلغنى انک
تعامل «ابا ایوب» و «ابا الربیع» فما حالک اذا نودى بک فى اعوان الظلمة:
به من اینگونه خبر رسیده که با «ابى ایوب» و «ابا الربیع» همکارى
مىکنى! حالت چگونه خواهد بود اگر تو را در قیامت در ردیف همکاران ظالمان
صدا بزنند.
چون «عذافر» چهره در هم کشید.
حضرت فرمود: من تو را به چیزى ترساندم که خداوند مرا به او ترسانده است.
2. صفوان جمال از یاوران و اصحاب امام موسى بنجعفر(علیهماالسلام) شترهاى
خویش را به هارون اجاره مىدهد و پس از اینکه خدمتحضرت مىرسد با این
کلمات مورد عتاب قرار مىگیرد که «کل شىء منک حسن جمیل ما خلا شیئا
واحدا» همه کارهاى تو نیکوست مگر یکى از آنها. از حضرت مىپرسد:
فدایتشوم، کدامیک از کارها؟ امام مىفرماید: کرایه دادن شترهایتبه
هارونالرشید! عرضه مىدارد به خدا قسم که من فقط آنها را براى رفتن او به
مکه دادهام بدون اینکه حتى خودم به همراه او باشم. حضرت مىفرماید: آیا
دوست دارى آنها تا هنگام پرداخت کرایه شترانت زنده بمانند؟ مىگوید: بلى!
امام مىفرماید: «من احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم کان وروده على
النار» هر کس زنده بودن آنها را دوستبدارد از آنها خواهد بود و همراه
آنها به آتش وارد خواهد شد. پس از فرمایش امام(ع) بود که صفوان به بهانه
اینکه پیر شده است و توان اداره شتران خویش را ندارد تمامى آنها رافروخت.
ب - نهى از منکر در کاخ خلیفه ستمگر عباسى
نزد متوکل خلیفه عباسى از امام على النقى(ع) سعایت کردند که قصد شورش علیه
حکومت تو را دارد. از این رو دستور داد شبانه امام(ع) را نزد او بیاورند.
متوکل چون امام را دید احترام کرد و آن حضرت را در کنار خود نشاند، سپس
جام شرابى را به امام تعارف کرد! حضرت سوگند یاد کرد که گوشت و خون من با
چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار. او دستبرداشت و گفتشعرى
بخوان. حضرت فرمود: من چندان از شعر بهرهاى ندارم. متوکل گفت: چارهاى از
آن نیست. امام اشعارى خواند که ترجمه آن چنین است: زمامداران جهانخوار و
مقتدر بر قله کوهسارها شب را به روز درآوردند درحالى که مردان نیرومند از
آنان پاسدارى مىکردند ولى قلهها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند.
آنان پس از مدتها عزت از جایگاههاى امن به زیر کشیده شدند و در گودالها و
گورها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندى! پس از آنکه به خاک سپرده
شدند فریادگرى فریاد برآورد کجاست آن دستبندها و تاجها و لباسهاى فاخر؟
کجاست آن چهرهاى در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پردهها
مىآویختند؟ گور به جاى آن پاسخ دهد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهرهها
با هم مىستیزند. آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند ولى امروز
آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهاى گور شدهاند.
چهخانههایى ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کنند ولى سرانجام پس
از مدتى این خانهها و خانوادهها را ترک گفته به خانه گور شتافتند. چه
اموال و ذخایرى انبار کردند ولى همه آنها را ترک گفته رفتند و آنها را
براى دشمنان خود واگذاشتند خانهها و کاخهاى آباد آنان به ویرانه تبدیل شد
و ساکنان آنها به سوى گورهاى تاریک شتافتند.
متوکل از شنیدن این اشعار گریستبه اندازهاى که از اشک چشمش ریشش تر شد و
جام شراب را بر زمین زد و بساط عیاشى و هرزگىاش برچیده شد.
ج - جلوگیرى از شبههپراکنى
اسحاق کندى که از فلاسفه عراق به شمار مىآمد در زمان خود تالیف کتابى به
نام «تناقضات قرآن» را آغاز کرد. او مدتهاى زیادى در منزل نشسته و خود را
به نوشتن آن کتاب مشغول ساخته بود. تا آنکه یکى از شاگردان او به دمتحضرت
امام حسن عسکرى(ع) رسید. حضرت به او فرمود: آیا در میان شما مردى رشید
وجود ندارد که استادتان کندى را از کارش باز داشته برگرداند. شاگرد گفت:
ما شاگرد او هستیم و نمىتوانیم به اشتباه او اعتراض کنیم.
امام فرمود: اگر مطالبى به تو تفهیم شود مىتوانى به او برسانى؟ گفت: آرى.
امام فرمود: از اینجا که برگشتى با او به لطف و مدارا رفتار کن و هنگامى
کهکاملا با او انس گرفتى به او بگو مسالهاى به نظرم رسیده مىخواهم آن
را از تو بپرسم و آن این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود،
معنایى غیر از آنچه تو گمان کردهاى اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد
گفت: بلى ممکن است زیرا که او مرد باهوشى است. پس به او بگو شما چه
مىدانید شاید گوینده قرآن معانى دیگرى غیر از آنچه تو براى آن حدس زدهاى
اراده کرده باشد.
شاگرد به نزد کندى رفت و طبق دستور امام سؤال را مطرح کرد. فیلسوف با کمال
دقتبه سؤال شاگرد گوش داد و فتسؤال خود را تکرار کن. او سؤال را تکرار
نمود. استاد فکرى کرد و گفت: بلى امکان دارد که چیزى در ذهن گوینده سخن
باشد که شنونده، خلاف آن را فهمیده باشد.
استاد که سؤال فوق را دقیق یافت رو به شاگرد کرد و گفت: قسم مىدهم تو را
که بگویى این سؤال را از کجا آموختى؟ شاگرد گفت: همین طور به ذهنم خطور
کرد. کندى گفت: این کلامى نیست که از مانند تو صادر شود. به من بگو از کجا
آن را یاد گرفتى؟ شاگرد گفت: امام حسن عسکرى(ع) مرا به آن امر فرمود. کندى
گفت: آرى این مطالب فقط بر قامت این خاندان زیبندگى دارد. سپس دستور داد
آتشى روشن کنند و تمام آنچه در این باره تالیف کرده بود سوزانید.
در زیارتنامههاى معصومین (علیهم السلام) امر به معروف و نهى از منکر یکى
از شاخصهاى اساسى و مهم زندگى آنها به شمار آمده است. چنانکه در زیارت
جامعه آمده است «وامرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فى الله حق
جهاده حتى اعلنتم و بینتم فرائضه»: امر به معروف و نهى از منکر نمودید و
حق جهاد را در دین خدا بجا آوردید تا آنکه دعوت الهى را آشکار ساخته،
واجباتش را بیان نمودید.
نیز در زیارت امام حسین(ع) در حرم امیرالمؤمنین(ع) مىخوانیم: «و امرت
بالمعروف و نهیت عن المنکر و تلوت الکتاب حق تلاوته»: امر به معروف و نهى
از منکر نمودى و قرآن را چنانکه شایسته استخواندى.
اما آنچه در این مساله اهمیت ویژه دارد شناختشیوههایى است که
معصومین(علیهم السلام) به منظور به کار بستن این دو فریضه مهم یعنى امر به
معروف و نهى از منکر انجام مىدادند، که باختصار به چند مورد آن اشاره
مىکنیم.
شیوههایى از معصومین(علیهم السلام)
1. محبت و نرمخویى
زمانى که حضرت موسى به همراهى برادرش هارون ماموریت مىیابد که به سوى
فرعون حرکت کند و او را به توحیدفرا خواند شیوه و دستورالعمل الهى براى
آنها این گونه مقرر مىشود: «و قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى»:
با فرعون به نرمى سخن گویید شاید به یاد خدا افتد و ترس خدا را پیشه کند.
یکى از عوامل مهم موفقیت رسول گرامى اسلام نیز محبت و نرمخویى آن حضرت به
شمار آمده است. قرآن کریم در این زمینه مىفرماید: «و لو کنت فظا غلیظ
القلب لانفضوا من حولک»: اگر تندخو و سختدل بودى مردم از گرد تو متفرق
مىشدند.
و در باره آن حضرت نقل شده است: به هنگامى که یکى از کافران با تندى به آن
بزرگوار پرخاش کرد اصحاب تصمیم گرفتند با او به ستیز و نزاع برخیزند و
حضرت آنها را نهى کرد و خود نسبتبه آن مرد کافر محبت فراوان نمود و با
خوشرویى از او استقبال کرد به حدى که آن فرد تحت تاثیر الطاف آن حضرت قرار
گرفت و اسلام آورد. سپس حضرت رو به اصحاب خود فرمود: مثل من و شما همانند
فردى است که شترش سرکش شده باشد و هر یک از مردم به آن شتر نهیبى زنند و
آن شتر وحشىتر شود. اما صاحب شتر مىگوید من خود آشناترم، اجازه دهید
خودم او را رام مىکنم. و سپس صاحب آن او را رام مىکند. چنانکه دیدید که
این فرد رام شد و اسلام را انتخاب نمود.
نمونه دوم: فردى از اهل شام که نسبتبه اهل بیت عصمت و طهارت دشمنى دیرینه
داشتبه مدینه مىآید و به امام حسن و پدرش(علیهما السلام) اهانت مىکند.
امام حسن(ع) با خوشرویى و کلمات ملاطفتآمیز با او برخورد مىکند. شامى که
خود را در مقابل اقیانوسى از بزرگوارى و فضیلت مشاهده مىکند، مىگوید:
پیش از آنکه تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمنترین مردم نزد من بودید و
اکنون محبوبترین فرد نزد من هستید. و بدین ترتیب در ردیف دوستداران و
معتقدان خاندان پیامبر قرار گرفت.
نمونه چهارم: زهیر بنقین از افرادى بود که دوست نمىداشتبا امام حسین(ع)
روبرو شود. همراهان او مىگویند ما جمعى بودیم که به هنگام مراجعت از مکه
وقتى در بین راه به امام حسین مىرسیدیم از او کناره مىگرفتیم زیرا که
حرکتبه همراهى حضرت ناخوشایندمان بود. در یکى از منازل بین راه مجبور به
ماندن در محلى شدیم که امام حسین(ع) نیز در آنجا بود. امام قاصدى را به
سوى زهیر روانه کرد و از او خواست که با حضرت ملاقات کند. زهیر به
خدمتحضرت رفت و زمانى نگذشت که شاد و خرم با چهرهاى برافروخته برگشت و
دستور داد که خیمه او را نزدیک سراپرده حضرت نصب کنند. بدین گونه بود که
با برخورد نیک امام حسین(ع) در ردیف شهداى کربلا قرار گرفت.
نمونه پنجم: وقتى که مردى نصرانى به امام باقر(ع) جسارت فراوان مىکند
حضرت به او مىفرماید: «ان کنت صدقت غفر الله لها و ان کنت کذبت غفر الله
لک»: اگر آنچه گفتى راست استخداوند از کرده مادر من درگذرد و اگر دروغ
مىگویى خداى تو را بیامرزد. راوى اضافه مىکند: چون مرد نصرانى این
بردبارى و بزرگوارى را که از حوصله بشر بیرون است دید و پشیمان شد و
مسلمانى اختیار کرد.
2. دورى از دشنام
قرآن، کلام زیباى حق است و پیروان خویش را دعوت کرده است که با مردم به
نیکى سخن بگویند «و قولوا للناس حسنا» و از اینکه حتى به کافران دشنام
داده شود نهى کرده است. چنانکه مىفرماید: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون
الله فیسبوا الله عدوابغیر علم»: به آنان که غیر خدا را مىخوانند دشنام
ندهید تا مبادا آنها از روى جهالتخدا را دشنام دهند.
گویا امیرمؤمنان(ع) به هنگامى که مشاهده مىکند یکى از اصحابش به سپاه
معاویه دشنام مىدهد، مىفرماید: «انى اکره ان تکونوا سبابین»: من دوست
ندارم که شما دشنام دهنده باشید. و در یکى از نقلها آمده است که به حجر
بنعدى و عمرو بنحمق فرمود: «کرهت ان تکونوا لعانین شتامین، ... و لکن لو
وصفتم مساوى اعمالهم فقلتم من سیرتهم کذا و کذا و من اعمالهم کذا و کذا
کان اصوب فى القول». ناخوشایند استبراى من که شما را دشنامگر ببینم ولى
اگر اعمال بد و سیره ناپسند آنها را بیان کنیدبهتر خواهد بود. آن دو
گفتند: اى امیرمؤمنان، ما موعظهات را به جان و دل پذیراییم و خود را با
آدابى که به ما مىآموزى مؤدب خواهیم ساخت.
به همین سبب بود که امام صادق(ع) دوستى چندین ساله خویش را با فردى که به غلام و خدمتگزارش فحش و ناسزا گفت، قطع نمود.
3. برخورد استدلالى و حکمتآمیز
اساس دعوت پیامبران الهى را حکمت تشکیل مىدهد. آن بزرگواران به هنگام
برخورد با کافران و ملحدان محکمترین استدلالها را بیان مىکردند
نمونههایى از آن را قرآن کریم در داستان ابراهیم(ع) و برخورد آن حضرت با
ستارهپرستان و معتقدان به الوهیتخورشید و ماه بیان نموده است. و بر این
اساس است که تعلیم وآموزش حکمتیکى از فلسفههاى بعثت پیامبر خاتم صلى
الله علیه و آله به شمار آمده است چنانکه در سوره جمعه مىخوانیم: «هو
الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم
الکتاب و الحکمة»: اوستخدایى که میان مردمان درس نیاموخته پیغمبرى از
خود آنها برانگیخت تا بر آنان آیات وحى خدا را تلاوت کند و آنها را پاکیزه
سازد و به آنها کتاب و حکمت آموزش دهد. و در پى همین هدف است که پیامبر
گرامى اسلام(ص) از سوى خداوند ماموریت مىیابد که: «ادع الى سبیل ربک
بالحکمة و الموعظة الحسنة»: مردم را به راه پروردگارت بر اساس حکمت و
پندهاى نیک دعوت کن.
تاریخ زندگى آن حضرت تجسم صفحات زرینى از اینگونه رفتارهاستبه طورى که
این امر مورد اعتراف مخاطبان آن حضرت قرار مىگرفت و بر همین اساس به
اسلام مىگرویدند. در یکى از نقلها آمده است هر موقع پیامبر اکرم متوجه
مىشد که شخصیتى از عرب وارد مکه شده استبا او تماس مىگرفت و آیین خود
را به وى عرضه مىداشت. روزى شنید که «سوید بنصامت» وارد مکه شده است.
فورا با او ملاقات نمود و حقایق نورانى آیین خود را براى او تشریح کرد. وى
فتشاید این حقایق همان حکمت لقمان است که البته من هم مىدانم. حضرت
فرمود: گفتههاى لقمان نیکوست ولى آنچه خدا بر من نازل فرموده استبهتر و
بالاتر است زیرا آن مشعل هدایت و نورافکن فروزانى است. سپس حضرت آیاتى چند
براى او خواند و وى نیز آیین اسلام را پذیرفت.
اصولا احتجاجات و استدلالهاى معصومین(علیهم اسلام) با مذاهب و مکاتب مختلف
نمونه خوبى از برخوردهاى حکمتآمیز مىباشد که کتاب «احتجاج مرحوم طبرسى»
و کتابهایى از این قبیل، آیینهاى از این نوع برخوردهاست. اینکه امام
رضا(ع) به (عالم آل محمد«ص») لقب یافته است همین احتجاجات و برخوردهاى
استدلالى و کلامى آن حضرت یا ادیان و مکاتب گوناگون بوده است زیرا این
زمینه براى آن بزرگوار بیش از معصومین دیگر فراهم بوده است.
در خاتمه به اعتراف یکى از منکران توحید به نام ابن ابىالعوجاء که در
باره برخوردهاى حکمتآمیز امام صادق(ع) ذکر نموده است مىپردازیم. مفضل در
مقدمه کتاب خود (توحید) مىگوید در یکى از روزها در مسجد پیامبر(ص) به ابن
ابىالعوجاء برخوردم در حالى که سخنان کفرآمیزى بر زبان مىراند. از شدت
خشم نتوانستم خوددارى کنم و گفتم اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگارى که تو
را به نیکوترین ترکیب آفریده و از حالات گوناگون گذرانده انکار کردى ...!
ابن ابىالعوجاء گفت: اى مرد اگر تو از متکلمانى با تو به روش آنان سخن
بگویم. و اگر از یاران جعفر بنمحمد صادق هستى او خود با ما چنین سخن
نمىگوید. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدى بارها شنیده ولى دشنام
نداده است و در بحثبین ما و او از حد و ادب بیرون نرفته است. او بردبار و
آرام و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهتبر او چیره نمىشود. سخنان و
دلایل ما را مىشنود تا آنکه هر چه در دل داریم به زبان مىآوریم. گمان
مىکنیم بر او پیروز شدهایم آنگاه با کمترین سخن دلایل ما را باطل
مىسازد و با کوتاهترین کلام حجت را بر ما تمام مىکند چنان که نمىتوانیم
پاسخ دهیم. اینک اگر تو از پیروان او هستى چنانکه شایسته اوستبا ما سخن
بگو. و بر این مبناست که در زیارتنامه معصومین(علیهم السلام) مىخوانیم:
«و نصحتم له فى السر و العلانیة و دعوتم الى سبیله بالحکمة و الموعظة
الحسنة و بذلتم انفسکم فى مرضاته»: به خاطر خدا مردم را در پنهان و آشکار
نصیحت کردید و به راه حق یا برهان و حکمت و پند و موعظه نیکو دعوت کردید و
در راه خشنودى خدا از جان خود گذشتید.
ماهنامه کوثر شماره 6
شنبه 27/9/1389 - 23:42
اهل بیت
السلام عَلیک یا ثاراللّه وابْنَ ثاره
مقدمه
امروزه بحمدالله هر کوى و برزن حسینیه دلها و کعبه جانها شده است، ترنم
الهى و قدسى زیارت عاشورا از منزلها و مسجدها به گوش می رسد و بزمهاى
عاشورا وعدهگاه عاشقان پاکباخته است.
عاشقان حسین ـ علیهالسلام ـ هر بامداد و شامگاه همچون امام غایبشان[1] اشک
خون از دیدگان جارى می کنند. مگر نه که او ثاراللّه است و این گریه، گریه
بر خون جارى در رگهاى دین و جوشیده از صحراى یقین نینواى حسینى ـ
علیهالسلام ـ است؟!
ثاراللّه، پرچم سربداران یالثارات الحسین ـ علیهالسلام ـ[2] از طلوع شهادت آن حضرت تا پهنه ظهور دولت یار است.
معرفت ثاراللهىِ حسینى ـ علیهالسلام ـ بالاترین معرفت و شناخت از آن حضرت
است، و این از امتیازها و ویژگی هاى آن حضرت و پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین
ـ علیهالسلام ـ است. گرچه از لحاظ باطنى ائمه ـ علیهمالسلام ـ به تعبیر
روایات، همگى یک نور و یک حقیقتاند.
«اَشْهَدُ اَنَّ اَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طینَتَکُمْ واحِدَةٌ.»[3]
«شهادت می دهم که روح شما و نور وجود شما و طینت شما معصومان ـ سلام الله علیهم ـ یکى است.»
به تعبیرى همگى مظهر همه اسماء حسناء و صفات عُلیاى الهی اند،[4] اما به
خاطر شرایط زمانى خاصى که هر یک از آنان ]معصومان ـ علیهمالسلام ـ[ داشتند.
زمینه ظهور و بروز یک یا چند اسم از اسماى حسناى الهى و صفات عُلیاى
رحمانى، براى هر یک محقق شد. در این بین حضرت ابا عبدالله الحسین، سید
الشهدا ـ علیهالسلام ـ به سبب شرایط زمانى و مکانى ویژهاى که داشت و به
اقتضاى وظیفه، زمینه ظهور صفات خاص و ممتازى در او فراهم آمد.
مقامات و درجاتى که پروردگار به انبیا و اولیا ـ علیهمالسلام ـ و تابعین
واقعى آنها در قیامت عطا می فرماید، تنها به لحاظ حفظ کمالات و عنایات
معنوى و فطرى الهى نیست، بلکه حفظ و اظهار آثارى که در عالم عنصرى و مادى
از لوازم آن کمالات است، خود نقش جداگانهاى در رسیدن به درجات عالی تر
معنوى و آثار بهشتى دارد. مثلاً کسى که قوه شجاعت و سخاوت و ایثار و سایر
صفات حسنه را داشته، ولى موقعیت براى پیاده کردن آنها را نیافته باشد با
فردِ دیگرى که علاوه بر داشتن آن صفات، آنها را بروز داده باشد، داراى
درجه یکسان نیستند و دومى ارزشى فوق اولى دارد.
اکنون با توجه به این مقدمات می گوییم: اگرچه هر کدام از انبیا و اولیا به
اقتضاى امر الهى و نسبت به شرایط زمانى و مکانى و غیره که داشتند، گوشهاى
از فضایل و کمالات ذاتى خود را آشکار کردهاند، ولى گویا شرایط در زمان
حضرت سیدالشهداء ـ علیهالسلام ـ به گونهاى بوده که موقعیت بیشترى براى
اظهار کمالات روحى ایشان فراهم گردیده و خواسته الهى نیز تأکید بیشترى در
پیاده شدن آن کمالات (به حسب اقتضاى زمان) داشته و حضرتش به عنایت الهى به
آن اقتضا و خواست، پاسخ مثبت داده و به این ترتیب (به حسب روایات) در هر
دو عالم واجد خصیصه هایى نسبت به سایر اولیاى دین گردیده است.[5]
جمله «الْوِتر الْمَوْتُور» در زیارت عاشورا بنابر یک معنى، اشاره به همین
امتیاز خاص آن حضرت دارد; زیرا وِتْر به معنى تک و تنهاست و مَوْتور به
معنى کسى که تنها و بىبدیل است (وِتر ـ به کسر واو ـ بنابر لغت اهل نجد و
وَتر ـ به فتح واو ـ به لغت اهل حجاز).[6]
بنابر یک معنى، این جمله، تأکید جمله اول (ثاراللّه) است که در این صورت به معنى خون است. یکى از استادان در این باره نوشته است:
«جمله اَلْوِتْرُ الْمَوْتُور، اگرچه ممکن است به معنى جمله گذشته باشد،
یعنى کسى که انتقام و خونخواهى از او نشده و تنها خدا می تواند انتقام خون
او را بگیرد، ولى ظاهراً اَلْوِتْرُ الْمَوْتُور به معنى فرد و تنهاى بی
همتا و به زبان فارسى خودمانى دُردانه است، و به خصیصه خاص سیدالشهداء ـ
علیهالسلام ـ ... اشاره دارد.[7] اما از لحاظ ظاهرى و به حسب امتیاز خاص
صفت ثارالله فقط به حضرت سیدالشهداء و حضرت امیرالمؤمنین ـ علیهمالسلام ـ
اطلاق شده است، آن هم در غالب زیارتنامههاى امام حسین ـ علیهالسلام ـ که
در یازده موضع از زیارتنامه ها،[8] این صفت با اندکى اختلاف[9] ذکر شده
است.»
لفظ ثارَ با مشتقاتش، حدود 70 بار در روایات آمده است.
لغت شناسى ثاراللّه
المنجد، ثَأَرَ و ثَأْر را به معنى انتقام گرفتن دانسته و لفظ ثار را ذکر
نکرده است. طریحى در مجمع البحرین، ثَأَرَ را به معنى انتقام گرفتن معنى
کرده و ثاراللّه را تصحیف ثَأْراللّه دانسته است.
ابن اثیر در نهایة; ثَأر را به معنى خونبها دانسته و لفظ ثار را ذکر نکرده
است. زبیدى در تاج العروس; ثَأر و ثار را به یک معنى دانسته و نوشته است:
ثار به معنى خون است و گفته شده به معنى انتقام خون کسى را گرفتن نیز به
کار می رود.
علامه مجلسى ـ رحمة الله علیه ـ ثَأَرَاللّه تلفظ کرده و براى تصحیح معنى مضافى در تقدیر گرفته و نوشته است:
«ثَأَرَ اللّه به معنى خونخواهى است، ثاراللّه و ابن ثاره یعنى تو اهل
ثاراللّه هستى، و کسى هستى که خداوند انتقام خونش را از قاتلانش خواهد
گرفت.»[10]
در حالى که به نظر می رسد، با توجه به کاربرد این لفظ در کتابهاى لغت و
زیارتنامهها و روایات و عدم ضرورت و خلاف اصل بودنِ تقدیر گرفتن مضاف،
همان سخن زبیدى در تاج العروس متعین بلکه صحیح است که: ثَأْر و ثار، به یک
معناست و هر دو به معنى خون است.
امام صادق ـ علیهالسلام ـ در زیارتنامه حضرت ابى عبداللّه ـ علیهالسلام ـ فرمود:
«اَنَّکَ ثارُاللّهِ فِى الاَْرْضِ مِنَ الدَّمِ الَّذِى لا یُدْرِکُ ثِرَتَهُ أَحَدٌ مِن أَهْلِ الاَْرْضِ.»[11]
«اى سید الشهداء ـ علیهالسلام ـ تو خونِ خدا در زمینى، همان خونى که هیچ کس جز خداوند انتقام آن را نمی تواند بگیرد.»
البته خونى که این ویژگى را دارد که هیچ کس جز خداوند متعال آن هم به دست
اولیایش نمی تواند انتقامش را بگیرد; چون شخص ابى عبداللّه ـ علیهالسلام ـ
از آن چنان جایگاه رفیعى برخوردار است که جز خداوند متعال و اولیایش نمی
دانند. در زیارت عرشى عاشورا می خوانیم:
«أنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ.»
«از خداوند متعال می خواهم به من توفیق دهد، انتقام خون شما را بگیرم.»
همان طور که ملاحظه می کنید، ترکیب طَلَبَ ثارِک، فقط به همین معنى که ثار
به معنى خون باشد قابل تبیین است، وگرنه اگر ثار به معنى ـ خونخواهى (طلب
الدم) باشد، جمله این چنین خواهد شد; طَلَبَ طَلَبَ ثارِکَ، که در سخافت
نیاز به توضیحى ندارد. همین طور است، جمله «طَلَبَ ثارِکُمْ» یا «طَلَبَ
ثارِى» که در جملههاى بعدى زیارت عاشورا آمده است، یا جمله: «اَشْهَدُ
اَنَّ اللّه تَعالى الطّالِبُ بِثارِکَ»[12] و جملاتى شبیه این در سایر
زیارتنامه هاى آن حضرت.[13]
معنى ثاراللّه
با توجه به آنچه در معنى لغوى ثاراللّه گفته شد، معانى مختلفى در تفسیر ثاراللّه بیان شده است.
1ـ گروهى ثاراللّه را به معنى کسى که انتقام خونش را خداوند می گیرد، می
دانند[14] و ثار را مخفف ثائِر دانستهاند، مثل شاک مخفف شائک[15] یا ثار
را مخفف ثَأْر انگاشتهاند.[16]
2ـ بعضى لفظ «أهل» در تقدیر گرفتهاند و گفتهاند: ثاراللّه یعنى اهل
ثاراللّه، اهل خونخواهى الهى که خداوند انتقام خونش را می گیرد.[17]
3ـ برخى گفتهاند: ثاراللّه یعنى کسى که خودش در دوران رجعت مىآید و انتقام خونش را می گیرد.[18]
4ـ گروهى ثاراللّه را به معنى خون خدا دانستهاند.[19]
ظاهر بسیارى از ادله همان طور که در معنى لغوى آن گفته شد مؤید این مطلب
است که: ثار به معنى خون است و امام حسین ـ علیهالسلام ـ ثاراللّه و خون
خداست.
پى نوشت
[1]- امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه می فرماید: فَلاََنْدُبَنَّکَ
صَباحاً وَ مَساءً وَ لاََبْکِیَّنَ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً.
کنون هر صبح و شامى در عزایت
بریزم اشک و می نالم برایت
به جاى اشک خون از دیده بارم
همیشه دیدهاى خونبار دارم
امام مهدى(عج) در عزاى امام حسین(ع)، زیارت ناحیه مقدسه، ص 30 ـ 31
[2]- بحارالانوار، ج 44، ص 286 و ج 52، ص 308 و ج 101، ص 103.
[3]- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره، ص 987.
[4]- نهجالولایة، ص 58.
[5]- فروغ شهادت، على سعادت پرور، ص 40.
[6]- تاج العروس، ذیل لغت وتر.
[7]- فروغ شهادت، ص 389.
[8]- بحارالانوار، ج 101، ص 294، 291، 260، 200، 199، 181، 180، 169، 168، 152 و 148.
[9]- در بعضى از زیارتنامهها این چنین آمده است: السلام علیک یا ثاراللّه
وابن ثاره ... و در بعضى دیگر، این چنین: السلام علیک یا ثاراللّه فى
الأرض ... و در برخى این چنین: اشهد انک ثاراللّه فى الأرض وابن ثاره.
[10]- بحارالانوار، ج 101، ص 151.
[11]- بحارالانوار، ج 101، ص 168.
[12]- بحارالانوار، ج 94، ص 75.
[13]- همان، ج 101، ص 292، 290; ج 44، ص 218; ج 45، ص 343، 351.
[14]- فروغ شهادت، بیشتر مترجمان زیارت عاشورا، ص 389.
[15]- شرح زیارت عاشورا، آیتالله سید احمد میرخانى، ص 305.
[16]- بحارالانوار، ج 101، ص 151.
[17]- بحارالانوار، ج 101، ص 151.
[18]- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 101، ص 151.
[19]- تعداد اندکى از مترجمان زیارت عاشورا، آیتالله سید احمد میرخانى در شرح زیارت عاشورا، ص 308; زیارت در پرتو ولایت، ص 51.
فرهنگ جهاد، شماره 30 شنبه 27/9/1389 - 23:41
اهل بیت
بیش از یکهزار و سیصد سال است که شیعیان، هر ساله در عزاى سرور و سالار شهیدان حضرت حسین بن على بر سر و سینه مى زنند، نوحه مى سرایند و بر مصائب او اشک ماتم مى ریزند. این عزاداریها هر ساله باشکوه تر برگزار شده و هیچ گاه کم فروغ و بى رونق نگردیده است. مردم با شور و عشق و از روى جان و دل در آن شرکت مى کنند و از بذل مال براى هر چه باشکوه تر برگزار شدن آن، دریغ نمىورزند.
نام حسین ـ علیه السلام ـ در قلبها حک شده است و یاد نام او، اشکهاى بى ریاى مرد و زن و پیر و جوان را جارى مى سازد. مردم کودکان خود را با مراسم عزاى حسین ـ علیه السلام ـ آشنا و آنها را با یاد و نام او بزرگ مى کنند و تکریم نام حسین بن على ـ علیه السلام ـ و شرکت در مراسم سوگوارى آن حضرت را از اوان طفولیت به آنان مى آموزند.
هر مصیبتى پس از سپرى شدن زمان، فراموش مى شود. اما چرا مصیبت و قیام آن حضرت از یادها نمى رود؟!
در اینجا برآنیم که به ذکر یکى از علل جاودانگى قیام آن حضرت پرداخته، به این حادثه از نگاه روان شناسى بنگریم.
سرچشمه رفتار انسان در علم روانشناسى
دانشمندان علم روانشناسى رفتار آدمى را ناشى از وجود انگیزه و امرى موسوم به «سایِق» مى دانند. سایق نیرویى است که انگیزه را در موجود زنده ایجاد یا آن را تقویت مى کند و در نتیجه او را به انجام عملى خاص وامى دارد.
سایقها یا محرکها از تنوع زیادى برخوردارند و هر سایقى محرکى خاص است که انگیزه رفتارى خاصى را در موجود زنده به وجود مى آورد، به گونه اى که برخى از دانشمندان این علم معتقدند انواع رفتارهاى انسان یا از سایقهاى تعادلى ریشه مى گیرند یا از سایقهاى ثانوى که خود از سایقهاى تعادلى به وجود آمده اند. [1]
پاداشها و تنبیه ها دو دسته از سایقهاى محرک و انگیزه سازند که از بارزترین و شاخص ترین سایقها به شمار مى روند و تأثیر مستقیم و کاملاً مشهودى بر رفتار انسانها و حتى حیوانات مى نهند. خداوند نیز، چون خالق انسان و از هر کسى به طبیعت او آگاه تر است، به خوبى مى داند که سیستم رفتارى او همواره از کانال انگیزه و سایق مى گذرد و به همین علت، در آیات خود از این طریق در بندگانش براى پیروى از دین اسلام ایجاد انگیزه مى کند و نیز انگیزه مؤمنان را تقویت مى سازد.
شاید به همین سبب است که بشارت به پاداشهاى اخروى و سعادت ابدى و نیز انذار از عذاب دردناک الهى و خسران ابدى، از مهم ترین مأموریتهاى پیامبران الهى است و حتى تمام مأموریت و رسالت آنان را در این دو کلمه «بشارت و انذار» مى توان خلاصه نمود:
( انّا ارسلناک بالحقّ بشیراً و نذیراً و داعیاً الى اللّه و سراجاً منیراً ) [2]
( و ما ارسلناک الاّ کافة للنّاس بشیراً و نذیراً ) [3]
( و ما ارسلناک الاّ مبشراً و نذیراً ) [4]
بشارتهاى قرآنى به پاداش بزرگ در قیامت و نعمتهاى بهشتى سایقهایى اند که انگیزه ایمان و پیروى از احکام دین اسلام را در انسان مؤمن به وجود مى آورند و راه را براى انجام اعمال نیک هموار، و انگیزه انجام اعمال زشت و ناپسند را کم رنگ و ضعیف مى سازند. آیاتى چون:
( و یبشّر المؤمنین الذین یعملون الصالحات انّ لهم اجراً حسناً ) [5]
( و یبشّر المؤمنین الذین یعملون الصالحات انّ لهم اجراً کبیراً ) [6]
( یبشّرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم ) [7]
( و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات انّ لهم جنات تجرى من تحتها الأنهار کلّما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الّذی رزقنا من قبل و أتوا به متشابهاً و لهم فیهاازواج مطهّرة و هم فیها خالدون ) [8]
نیز انذارهاى قرآنى به عذاب جهنم، آدمیان را از عذاب دردناک دوزخ بر حذر مى دارند و انگیزه کفر و شرک و انجام عمل زشت و ناپسند را در آنها تضعیف مى نمایند:
( ان الّذین کفروا لن تغنى اموالهم و لا اولادهم من اللّه شیئاً و اولئک هم وقود النّار ) [9]
( قل للّذین کفروا ستغلبون و تحشرون الى جهنّم و بئس المهاد ) [10]
( و من یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده یُدخله ناراً خالداً فیها و له عذاب مهین ) [11]
البته این تنها بخش اندکى از آیات فراوانى است که بشارت و انذار الهى را به مردم ابلاغ مى نمایند.
تعارض انگیزه ها
اگرچه آیات مذکور و نیز آیات و روایات مشابه، هر یک به عنوان سایق و محرک مى تواند در رفتار انسان تأثیرگذار باشد، ذکر این نکته نیز ضرورى است که درون انسان همواره صحنه کارزار انگیزه هاست; یعنى انگیزه هاى فراوانى همواره ذهن و فکر آدمى را به خود مشغول مى سازد و هر یک صاحب خود را به انجام عملى مطابق با آن انگیزه فرا مى خواند.
اما در این صحنه، تنها آن انگیزه نیرومندتر است که پیروز میدان مى شود و توفیق مى یابد تا رفتار صاحبش را به سوى خود سوق دهد; مثلاً علاقه به سعادت اخروى و نیز علاقه به کسب مقام و منزلت دنیوى ـ از راه باطل ـ دو انگیزه اى است که در درون هر انسانى وجود دارد; اما ممکن است انگیزه دست یابى به سعادت ابدى در یکى برانگیزه دست یابى به مقام و منزلت دنیا غلبه یابد و در نتیجه به انگیزه دست یابى به مقام و منزلت، رفتارى متناسب با انگیزه پیروز از او سر زند، اما در دیگرى انگیزه نخست مغلوب شده، مقام و منزلت دنیوى برگزیده شود.
البته پیروزى یک انگیزه بر انگیزه یا انگیزه هاى دیگر همواره منجر به نابودى یا از دست رفتن فرصت براى انگیزه هاى دیگر نمى شود; بلکه ممکن است آنها در حالت ضعیف شده یا ناهشیار نگاه داشته شوند تا آنجا که حتى صاحب آن نیز از وجود آن چندان آگاه نباشد و آنگاه که آن انگیزه نیرومند فروکش کرد و به هدفش نائل شد یا دچار شکست گردید، ناگاه با سایقى نیرومند انگیزه خفته و ناهشیار تقویت و آشکار گردد. [12]
انگیزه هاى کوفیان
در میان خلفاى جور، معاویه بارزترین و شاخص ترین خلیفه اى بود که از ایجاد سایقهاى نیرومند در بین مردم براى رسیدن به اهداف شوم خود، بیشترین بهره را بُرد. او با وعده هاى راستین و دروغین افراد را مى خرید و با این روش آنان را تحریک مى کرد تا به سمت او جذب شده، از گرد امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ پراکنده شوند.
معاویه از یک سو با وعده هاى طمع انگیز و از سوى دیگر با تهدیدهاى خشن، شیعیان على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ را تحت فشار شدید قرار مى داد و انگیزه هرگونه اظهار ارادت و علاقه به خاندان علوى را در آنان تا آنجا که ممکن بود تضعیف مى نمود.
این روش در زمان یزید نیز تداوم یافت و نماینده و دست نشانده خون آشامش، عبیداللّه بن زیاد بیش از هر زمان دیگرى آن را در کوفه به اجرا درآورد.
از زمانى که پاى عبیداللّه بن زیاد به کوفه رسید، چنین رفتارى براى جلوگیرى از تصرف کامل شهر توسط شیعیان و هواداران سیدالشهداء به وضوح مشاهده شد. استفاده از سایقهاى محرک و سایقهاى بازدارنده در سطح بسیار وسیعى صورت پذیرفت.
او از یک سو با خریدن سران قبایل و نیز با وعده هاى ناچیز و حقیر و گاه پوچ به مردم عامى، به فراخور حال هر کس سایقى نیرومند براى مبارزه با انگیزه حمایت از حسین بن على ـ علیه السلام ـ ایجاد کرد و آنگاه که انگیزه حمایت از امام حسین ـ علیه السلام ـ را در بین مردم قوى تر دید، بر تحریکهاى خود افزود و با تهدید و ارعاب شدید، همت خود را بر تضعیف انگیزه مقدس مردم در حمایت و پیروى از سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به کار بست.
سرانجام بشارتها و انذارهاى ابن زیاد که گاهى جنبه عملى نیز به خود مى گرفت، و ضعف و سستى ایمان کوفیان و عدم شناخت کافى نسبت به شخصیت و منزلت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و از همه مهم تر دنیاطلبى و مادى گرایى آنان تأثیر خود را بر رفتارشان نمایان ساخت و انگیزه آنان را در پیوستن به امام و حمایت از آن حضرت تضعیف نمود یا از بین برد.
از آن جمعیت انبوه دعوت کننده و بیعت کننده با مسلم بن عقیل، تعداد انگشت شمارى، مخفیانه خود را به امام حسین ـ علیه السلام ـ رساندند و به وعده خود عمل نمودند و بقیه یا دست از حمایت ابا عبداللّه ـ علیه السلام ـ کشیدند و به گوشه اى خزیدند یا در صف دشمنان امام درآمدند و کسوت قاتلین آن حضرت را بر تن نمودند.
برخى خبرها از سوى افرادى چون فرزدق به امام حسین ـ علیه السلام ـ مى رسید و در آن تصریح مى شد که قلبهاى مردم با امام و شمشیر آنان علیه آن حضرت است. این خبرها حاکى از آن بود که در وجود کوفیان دو انگیزه وجود داشت:
نخست انگیزه حمایت از امام زمان خود; یعنى حسین ـ علیه السلام ـ و جهاد در رکاب او با خلیفه فاسق و فاجر و دیگرى انگیزه برخوردارى از امنیت جان و مال و ناموس و انتخاب زندگى چند روزه دنیا و دست یابى به جایزه مادى.
سرانجام آنچه به وقوع پیوست، نتیجه اى جز شهادت مظلومانه سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و اصحاب و خاندان با وفایش و به اسارت رفتن اهل بیتش در پى نداشت.
دگرگونى در انگیزه ها
پس از پایان حادثه عاشورا و بر ملا شدن ابعاد دلخراش و جانفرساى قیام سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ دوستداران و شیعیان اهل بیت به خود آمدند و کم کم زمینه پیدایش دو گروه عمده در میان آنان فراهم آمد:
گروه نخست توّابینى بودند که پس از دعوت از امام و بیعت با نماینده آن حضرت (مسلم بن عقیل)، عهدشکنى کردند و دست از یارى آن حضرت کشیدند و او را در میان سپاه کفر تنها گذاردند; آنها پس از شهادت امام، ندامت و پشیمانى سراسر وجودشان را فراگرفت و سرانجام منجر به برپایى قیامى موسوم به قیام توابین شد.
پس از آنکه انگیزه هاى دنیاطلبى کوفیان فروکش کرد و سایقهاى تطمیعى و تهدیدى حکومت اموى موضوعیت خود را تا حدى از دست داد، بار دیگر انگیزه دیندارى و دست یابى به سعادت ابدى در وجود کوفیان نمایان شد، اما این بار با قوت بیشتر; زیرا آنان پس از آنکه خاندان سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ را در کسوت اسیرى به کوفه دیدند و سر مطهر حسین ـ علیه السلام ـ را بر نوک نیزه مشاهده کردند، دریافتند که چه جنایت عظیمى مرتکب شده اند و در صورت عدم جبران بىوفایى و عهدشکنى خود، هرگز سعادت آخرت را در پیشگاه خدا و رسولش درک نخواهند کرد.
این عامل انگیزه آنان را تا آنجا قوت بخشید که دیگر هیچ انگیزه اى نمى توانست بر آن غلبه نماید. از این رو نخست در حمایت عبداللّه بن عفیف ازدى که ابن زیاد را به هنگام سخنرانى و بدگویى از سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ رسوا نمود جنگ سختى نمودند و عده اى کشته شدند [13] و پس از آن قیام توابین برپا شد و در نهایت سرکوب گردید; اما ترس از کشته شدن و جدایى از عزیزان باعث نشد تا آنان از انگیزه مقدسشان دست بردارند و درصدد جبران گذشته برنیایند.
گروه دوم شیعیانى بودند که تنها اخبار مظلومیتهاى حسین ـ علیه السلام ـ و اصحاب و اهل بیتش و جنایاتى که یزیدیان به آنان روا داشته بودند، به آنها رسیده بود.
پس از شنیدن این اخبار دو هیجان مهم «خشم» و «حُزن و اندوه» سراسر وجود آنان را فراگرفت: خشم نسبت به ظالمان و ستمگرانى که عامل محقق شدن چنین جنایتى بودند و حزن و اندوه به سبب جدایى از پیشوا و مولاى خود حضرت ابا عبداللّه و آن ستمى که بر او روا داشته شده بود.
از این رو شعلهور شدن این هیجانها در نهاد شیعیان، ظلم ستیزى و نیز خونخواهى سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ را در نهاد آنها بارور کرد و تلاشهاى بعدى آنان را در مخالفت و ستیز با حکومت وقت و یارى رساندن به قیامهاى توّابین یا پى ریزى قیامهاى خون خواهانه اى همچون قیام زید بن على بن الحسین را موجب شد.
سخنى درباره هیجان
هیجانها از دیدگاه دانشمندان روانشناس، سایقهاى عاطفى اند که تأثیرگزارترین عامل در رفتار مردم به شمار مى روند. علم روان شناسى بر این اعتقاد است که هیجانها از محرکها ناشى مى شوند. بنابراین محرکها هیجانها را و هیجانها رفتار آدمى را مى سازند.
«جورج اس برت» روانشناس معروف در این باره مى گوید:
«همه هیجانها از یک محرک که تعادل موجود زنده را بر هم مى زند ناشى مى شوند.» [14]
«هاردى اى کار» روانشناس دیگر در تعریف هیجان مى گوید:
«مى توان هیجان را اجمالاً به عنوان یک نوع سازگارى مجدد جسمانى تعریف کرد که به طور غریزى به وسیله یک موقعیت محرک به وجود مى آید و به نوبه خود باعث بروز انطباق مؤثرترى در مقابل آن موقعیت مى شود.» [15]
همچنین بسیارى از دانشمندان علم روانشناسى بر این باورند که سایقهاى عاطفى، یعنى هیجانها، یا انگیزه اند یا نقشى همانند انگیزه در رفتار آدمى ایفا مى کنند; یعنى همان گونه که انگیزه رفتارساز است، هیجانها نیز باعث بروز رفتارى متناسب با آن هیجان در انسان مى شود.
«سیلوان تام کینز و کارول ایزارد معتقدند تعریف هیجان با تعریفى که براى انگیزه مى شود برابر است; زیرا آنها رفتار را نیرو بخشیده و آن را هدایت مى کنند. مثلاً ترس شخص را براى انجام عمل و هدایت آن به سوى هدف یعنى رهایى از عمل ترس نیرومند مى سازد. پس هیجانها مانند برنامه ها، اهداف، نیازهاى فیزیولوژیکى و تمام انگیزه ها رفتار را نیرو بخشیده و هدایت مى کنند.» [16]
«رابرت لیسپر نیز معتقد است که هیجانها مثل انگیزه ها به رفتار انسان جهت و انتظام مى بخشد.» [17]
اما در میان سایقهاى عاطفى که تأثیرگزارترین سایقها در رفتار آدمى اند، «خشم» داغ ترین و پرشورترین هیجان به شمار مى رود.
«جان مارشال ریو» در کتاب خود مى نویسد:
«خشم یعنى هیجانى که به صورت بالقوه خطرناک ترین هیجان مى باشد; زیرا هدف کارکردى آن نابود ساختن موانع موجود در محیط است. خشم اگر چه در بسیارى از موارد مفید نیست; اما چون بقیه صفات و ویژگیهایى که در وجود آدمى نهاده شده است، نوع مفید نیز دارد. خشم مفید یا خشم مقدس از نظر تکاملى نیرو را در جهت دفاع از خود یا از کسى که به آن عشق مىورزد بسیج مى کند، دفاعى که ویژگى آن قدرت، استقامت و تحمل و بردبارى است.» [18]
او در ادامه مى افزاید:
«از سوى دیگر حُزن و اندوه نیز منفى ترین و آزاردهنده ترین هیجان مى باشد. دو فعال ساز اصلى اندوه، جدایى و شکست است. اندوه همبستگى گروههاى اجتماعى را آسان مى کند; چون جدایى از افرادى که در زندگى مهم هستند، موجب اندوه مى شود; و چون اندوه احساس ناراحت کننده اى است، پیش بینى آن ـ و یا تحقق آن ـ مردم را براى همبستگى و وحدت با اشخاص مورد علاقه بر مى انگیزد.» [19]
از این رو اندوه و حزن همواره باعث افزایش همبستگى و وحدت و اظهار همدردى بین هم نوعان، همکیشان، همبستگان یا اعضاى خانواده را موجب مى شود.
اکنون شاید به روشنى آشکار شده باشد که مظلومیت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و خاندان و اصحابش باعث ایجاد دو هیجان بزرگ «خشم و حُزن» در وجود شیعیان شد و در نتیجه اگرچه در ظاهر یزید و یزیدیان پیروز شدند، پس از آن واقعه پایه هاى حکومتشان بیش از پیش متزلزل گردید و هر روز از گوشه اى قیامى برخاست و انقلابى رخ نمود که آرامش را از حاکمان فاسق اموى ربوده بود.
ظلمى که بر خاندان عصمت و طهارت رفت، چنان خشم و حزنى در وجود شیعیان ایجاد کرده بود که همچون بُغضى گلوگیر، روحیه انتقام گیرى و خونخواهى را در وجود آنان بر مى انگیخت; خشمى که هرگز فروکش نمى کرد و حزنى که هرگز به فراموشى سپرده نمى شد.
راز جاودانگى قیام سرخ عاشورا
به راستى چرا امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ پس از سیدالشهداء همچون او قیام نکردند و حماسه عاشورا را تکرار ننمودند؟ آیا آن بزرگواران از هر کس دیگرى اولى بر اظهار خشم خود نبودند؟!
روشن است که مبارزه با گمراهى، هر روز اقتضایى دارد و روش جدیدى را مى طلبد. اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از این مهم غافل نبودند و براى تداوم مبارزه با انحراف و ظلم و بیدادگرى درصدد تبیین احکام شریعت و محافظت از آن در مقابل انواع کجرویها و بدعتها برآمدند; یعنى همان گونه که باید علیه ظلم و ستم جنگید و با ظالمان مبارزه نمود، باید احکام دین به روشنى تبیین مى شد و ابعاد مختلف آن براى مردم آشکار مى گشت.
امامان پس از سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به دو امر همت گماردند: نخست ممانعت از فراموش شدن حادثه عاشورا و قیام خونین سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و اهداف آن حضرت، و دیگر انجام دادن مأموریت خود در محافظت از کیان دین براساس آنچه شرایط عصر اقتضا مى نمود.
روزگار ائمه ـ علیهم السلام ـ پس از امام حسین ـ علیه السلام ـ اقتضاى قیامى دیگر را نداشت. از این رو مبارزه آنان به مبارزه سرد تبدیل شد و در کنار آن به تبیین احکام دین و ممانعت از انواع کجرویها و بدعتها مبادرت ورزیدند; اما این امر همواره در کنار تلاش گسترده براى احیاى راه سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ صورت مى پذیرفت.
از این روست که قیام ظلم ستیزانه امام حسین ـ علیه السلام ـ همواره تازه مانده و به امامان پس از سیدالشهداء ـ علیهم السلام ـ این امکان را داده تا مردم را از نظر بصیرت و آگاهى رشد داده، آنان را با حقایق و تعالیم دین بیشتر آشنا سازند و جهالتها را بزدایند و از این راه، مبارزانِ با سپاهیانِ تاریکى از بینش و آگاهى بیشترى برخوردار شوند.
مرور خاطرات مظلومیت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و ظلم ستیزى آن حضرت و تأکید و اصرار فراوان نسبت به برپایى پرچم عزا و تشویق مؤمنان به زنده نگاه داشتن یاد او، به گونه اى است که گویى در هر سال، حسینى دیگر از فرزندان پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ بر علیه ظلم و ستم قیام کرده و به دست ظالمان به شهادت رسیده باشد.
تأثیر این حرکت چیزى جز برقرار داشتن آن دو هیجان در وجود مسلمانان و شعلهور ساختن مجدد آن در میان شیعیان نبود، و جز روشن ماندن چراغ هدایت حسینى و متزلزل شدن پایه هاى هر حکومت فاسد، نتیجه دیگرى به دنبال نداشته است.
ادامه دارد...
پى نوشت:
[1] - انگیزش و هیجان ، ادوارد ج. مورى، ترجمه: دکتر محمدتقى براهنى، نشر شرکت سهامى خاص، ص 12.
[2] - سوره بقره (2) آیه 119.
[3] - سوره سبأ (34) آیه 28.
[4] - سوره اسراء (17) آیه 105.
[5] - سوره کهف (18) آیه 2.
[6] - سوره اسراء (17) آیه 9.
[7] - سوره توبه (9) آیه 21.
[8] - سوره بقره (2) آیه 25.
[9] - سوره آل عمران (3) آیه 10.
[10] - سوره آل عمران (3) آیه 12.
[11] - سوره نساء (4) آیه 14.
[12] - ر.ک: انگیزش و هیجان ، ادوارد ج. مورى، ترجمه دکتر محمدنقى براهنى، بحث تعارض انگیزه ها.
[13] - الفتوح ، ج 5، ص 124.
[14] - هیجانها ، روبرت پلاچیک، ترجمه محمود رمضان زاده، مؤسسه چاپ و نشر آستان قدس رضوى، 1371، ص 202.
[15] - همان، ص .
[16] - انگیزش و هیجان ، جان مارشال ریو، ترجمه یحیى سید محمدى، نشر ویرایش، 1380، ص 366.
[17] ـ انگیزش و هیجان ، ادوارد ج مورى، ترجمه دکترمحمدنقى براهنى،انتشارات شرکت سهامى خاص، ص 20.
[18] - انگیزش و هیجان ، جان مارشال ریو، ص 364.
[19] - همان، ص 366.
فرهنگ جهاد، شماره 36 شنبه 27/9/1389 - 23:40
اهل بیت
اعتقاد به رجعت، یکی از ویژگیهای مکتب اهل بیت و تشیع است که برخاسته
از آیه های نورانی قرآن مجید و احادیث ائمه معصومین علیهم السلام می باشد
. طبق این اعتقاد، خداوند متعال انبیا و جانشینان آنان و پیامبر اکرم و
ائمه اطهار علیهم السلام را با گروهی از مومنان و پاکان و برخی از ستمگران
و جنایتکاران مخصوصا ظلم کنندگان به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و
سید الشهدا علیه السلام را پس از مرگ دوباره قبل از روز قیامت زنده می کند
و به این دنیا بر می گرداند تا بندگان شایسته خداوند و مومنین از این
ستمگران که دشمنان خداوند می باشند پیش از عذابی که در آخرت بر ایاشان
مهیا شده در همین دنیا انتقام بگیرند.
زمان این رجعت با ظهور سرور آفرین حضرت بقیت الله الاعظم حجت بن الحسن
المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شروع می شود و اول کسی که به دنیا بر
می گردد امام حسین علیه السلام می باشد التبه مناسب است پیش از آنکه رجعت
حسینی علیه السلام که موضوع این فصل است را مطرح کنیم در رابطه با اصل
رجعت و بعضی از زوایای آن نکاتی را متذکر شویم .
1_ مراد از رجعت آن است که قبل از معاد و پیش از روز قیامت، بدن هایی که
روح از آنها جدا شده است، دو مرتبه روح به همان بدنها بر گردد و آن فرد
مرده با همان بدنی که قبلا در او روحش بوده زنده شود لذا اعتقاد به رجعت
با مساله حلول و تناسخ فرق دارد زیرا تناسخ و حلول عبارت است از وارد شدن
روح در بدن انسان دیگر یا حیوانی و ما این را رجعت نمی گوئیم .
2_ رجعت یک امر ممکن بوده و کسی که امکان او را انکار کند، قدرت بی پایان
خداوند را محدود کرده، و منکر توانایی پروردگار است، لذا می گوئیم خداوندی
که قدرت دارد که در روز قیامت همه ما را زنده کند می تواند در همین
دنیااشخاص مرده را دو مرتبه زنده کند و به آن حیات ببخشد (أَلَیْسَ ذَلِکَ
بِقَادِرٍ عَلَى أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَى) آیا او (خداوند) توانایی زنده
کردن مرده را ندارد؟
3_ علاوه بر ممکن بودن برگشت روح به بدن، این مطلب در امتهای گذشته به
شهادت قرآن مجید واقع شده است، قرآن در چندین آیه مبارکه جریاناتی را بیان
فرموده که حاکی بر وقوع رجعت بوده است . و اساسا مگر مهمترین معجزه حضرت
عیسی علیه السلام زنده کردن مردگان نبوده است؟ !! پس برگشت روح به بدن
قبلی خود، هم ممکن بوده و هم به وقوع پیوسته است.
4_ علاوه بر احادیثی که رجعت را بیان فرموده در قرآن مجید نیز راجع به
زنده شدن بعضی از انسانها پیش از روز قیامت نیز مطلب آمده که به عنوان
نمونه در آیه مبارکه 83 سوره نمل چنین می خوانیم (وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن
کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ)
یعنی روزی که از هر امتی گروهی را محشور می کنیم.
در روایت آمده که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می کند که عامه این
آیه را در رابطه با روز قیامت می دانند، حضرت صادق علیه السلام بدین مضمون
به او فرمودند: آیا خداوند در روز قیامت از هر امتی تنها گروه و عده ای را
محشور می کند و بقیه را رها نموده و محشور نمی کند؟! نه، این چنین نیست،
بلکه این آیه مربوط به رجعت بوده که تنها بعضی محشور می شوند اما آیه ای
که در مورد روز قیامت است فرمایش دیگر خداوند متعال است که در آیه ای از
قرآن می فرماید (و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا) یعنی آنان را محشور کرده
پس احدی رادر این محشور شدن ترک نمی کنیم و همه را زنده می کنیم.
5_ رجعت برای همه انسانها نبوده بلکه بعضی در رجعت به دنیا بر می گردند:
در روایتی امام صادق علیه السلام فرموده اند: که ان الرجعة لیست بعامة و
هی خاصة یعنی که رجعت عمومی نیست بلکه عده ای در رجعت باز می گردند.
6_ اصل رجعت از روایات معتبره ثابت می شود گرچه در خصوصیاتش مطالبی است که از حوصله این مقاله و موضوع آن خارج است.
بعد از این نکات زمان آن رسیده که وارد بحث شویم و رجعت حسینی را به صورت دسته بندی و شماره گذاری بیان نمائیم:
1_ خبر دادن خداوند تولد و شهادت و رجعت امام حسین را قبل از تولد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم .
در روایتی آمده که خداوند پیش از آنکه امام حسین علیه السلام متولد شوند،
به پیامبر اکرم بشارت تولد آن وجود مبارک را داد، و خبر داده که نسل امامت
تا روز قیامت از امام حسین علیه السلام می باشد، آنگاه پیشامدهای ناگوار و
شهادت، امامت را در فرزندان و نسل او قرار داده در دنبال این مطالب روایت
این گونه آمده که و اعلمه انه یقتل ثم یرده الی الدنیا و ینصره حتی یقتل
اعداءه و یملکه الارض یعنی خداوند متعال پیامبر اکرم را آگاه ساخت که بعد
از شهادت امام حسین را دوباره به این دنیا بر می گرداند و او را یاری کرده
تا حضرتش دشمنان خود را بکشد و از بین ببرد و مالک تمام زمین شده و بر
سراسر آن فرمانروائی کند.
2_ امام حسین علیه السلام نخستین کسی که رجعت می کند
از بررسی چندین روایت که در مورد رجعت آمده استفاده می شود که اولین کسی
که به این دنیا باز می گردد و رجعت می کند امام حسین علیه السلام است .
امام صادق فرمودند اول من تنشق الارض عنه و یرجع الی الدنیا الحسین بن علی
علیه السلام یعنی نخستین کسی که زمین از برای وی شکافته می شود و به دنیا
بر می گردد امام حسین علیه السلام است.
3_ گفتگوی امام حسین علیه السلام با اصحاب با وفایش در رابطه با شهادت و رجعت خود
امام باقر علیه السلام می فرماید: پیش از آنکه امام حسین شهید شوند به
اصحاب خود فرمودند: رسول خدا به من فرمودند: یا بنی انک ستساق الی العراق
و انک تستشهد و یستشهد معک جماعة من اصحابک یعنی ای فرزندم همانا تو را به
عراق روانه می کنند و تو در آنجا با گروهی از یاران و اصحاب شهید می شوی .
در دنباله همین روایت در فراز دیگری از آن دارد که قال امکث ما شاء الله
فاکون اول من تنشق عنه الارض یعنی بعد از شهادت تا مدتی که خدا بخواهد می
مانم سپس اولین کسی هستم که زمین برای او شکافته می شود و (رجعت می کنم)
4_ رجعت امام حسین علیه السلام با اصحاب با وفایش
امام صادق علیه السلام فرمودند: امام حسین با هفتاد تن از یاران و
اصحابشان که با حضرت در کربلا شهید شده بودند به دنیا بر می گردند و رجعت
می کنند.
5_ رجعت امام حسین علیه السلام با 75 هزار نفر
امام صادق علیه السلام فرمودند: اول من ینغض عن راسه التراب الحسین بن علی
علیه السلام فی خمسة و سبعین الفا نخستین کسی که سر از خاک بر می دارد
حسین بن علی علیه السلام است که با هفتاد و پنج هزار نفر رجعت می کند
البته در بحار همین روایت را از کتاب دیگری نقل نموده که در آنجا به جای
75 هزار نفر 95 هزار نفر را ذکره نموده.
6 _ رجعت امیر المؤمنین با امام حسین علیه السلام برای انتقام گرفتن از دشمنان
امام باقر علیه السلام فرمودند: ان لعلی علیه السلام الی الارض کرة مع
الحسین یقبل برایته حتی ینتقم من بنی امیة و معاویة و آل معاویة یعنی برای
امیر المؤمنین علیه السلام رجعتی است که با امام حسین علیه السلام بر می
گردد که با پرچم امام حسین می آید تا از بنی امیه و معاویه و آل معاویه
انتقام بگیرد.
7_ رجعت یزید پلید و اصحابش برای انتقام گرفتن از این پلیدها
امام صادق علیه السلام فرمودند: ان اول من یکر الی الدنیا الحسین بن علی و
اصحابه و یزید بن معاویه و اصحابه فیقتلهم حذو القدة بالقذة یعنی اولین
کسی که به دنیا بر می گردد امام حسین علیه السلام و اصحاب او، و یزید بن
معاویه و اصحاب اوست، آنگاه او (حسین) همه آن دشمنان را می کشد.
8_ طولانی بودن عمر امام حسین علیه السلام در رجعت
امام صادق در ابتدای سوره اسرا می فرمایند: ان اول من یکر فی الرجعة
الحسین بن علی یمکث فی الارض اربعین الف سنة حتی یسقط حاجباه علی عینیه من
کبره یعنی اول کسی که در رجعت بر می گردد حسین علیه السلام است، چهل هزار
سال در این رجعت در زمین می ماند تا اینکه از کثرت طول عمر، ابروهای حضرت
به روی چشمهایش می افتد.
9_ امام حسین علیه السلام امام زمان علیه السلام را غسل می دهد و کفن می نماید و به خاک می سپارد:
در یک فراز ار روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند: فاذا استقرت
المعرفة فی قلوب المؤمنین انه الحسین علیه السلام جاء الحجة الموت، فیکون
الذی یغسله و یکفنه و یحنطه و یلحده فی حفرته الحسین بن علی علیهما السلام
و لا یلی الوصی الا الوصی یعنی هنگامی که حضرت امام حسین علیه السلام در
رجعت به مومنین معرفی شده و دیگر تردیدی در مورد آن حضرت باقی نماند که او
امام حسین است، اجل حضرت حجت بن الحسن علیه السلام می رسد و دیده از جهان
می بندد، آن گاه امام حسین آن حضرت را غسل داده و کفن و حنوط می نماید و
به خاک می سپارد و هرگز امام را غیر از امام غسل نمی دهد.
منابع:
تفسیر برهان
بحار الانوار
الایقاظ من الهجعه
تفسیر قمی
شنبه 27/9/1389 - 23:33
اهل بیت
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن مىتوان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند. زنانى که در کربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1) پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(ع). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت ومردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمهها برگرداند (2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست. رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمههاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمهها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید.
زینب کبرى وام کلثوم، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین(ع)
نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مىدادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمهها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور «پیام رسانى» باید اشاره کرد (آن گونه که در بحث «اسارت» گذشت). البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مىشود که هر کدام مىتواند به عنوان «درس عبرت» مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد. شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوههاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى.
آموزش صبر. روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوهگر بود.
ـ پیام رسانى.افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه. پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.
ـ روحیه بخشى. در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مىبخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى. رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبههها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونههاست. (3)
ـ مدیریت. بروز صحنههاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مىسازد.
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را مىآموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشههاى دشمن را خنثى ساخت.
ـ حفظ ارزش ها. درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمههای شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مىورزیدند.ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمىکنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شدهاید؟
وقتى هم در کوفه در خانهاى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (4) و نمونههاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درسآموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت. اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا. گریهها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.
پىنوشتها
1ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،کبریت احمر و انساب الأشراف .
2ـ همان،ص .236
3ـ در این زمینه ر.ک:مقاله«درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا»از مؤلف(مجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369).
4ـ عوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص .378
فرهنگ عاشورا صفحه 195 شنبه 27/9/1389 - 23:32
اهل بیت
ضرورت بحث :
عاشورا حادثه ای نبود که در یک نیم روز در سال 61 هجری اتفاق بیفتد و از
قبل و بعد خود جدا باشد. هم ریشه در حوادث پیشین و تحولات اجتماعی
مسلمانان از رحلت پیامبر اکرم تا سال 60 هجری داشت و هم پیامدهای آن و
اثری که در فکر و عمل مسلمانان داشته تا امروز گسترده شده است و تا دامنه
قیامت نیز امتداد خواهد یافت. با آن همه بهرهبرداری های حماسی، عرفانی،
تربیتی و معنوی که تاکنون از قیام کربلا صورت گرفته، به نظر می رسد که
غنای محتوایی این نهضت الاهی بیش از آن است که تاکنون مطرح شده است.
نهضت عظیم حسینی و حادثه کربلا دارای ابعاد مختلفی است که هر بعد آن میتواند برای ما درسآموز، الهام بخش و عبرت آفرین باشد.
از جمله ابعاد گسترده نهضت الاهی امام حسینعلیه السلام جوانمردی و
ایثارگری و وفاداری و صبر و استقامت و رشادتهای ایشان و یاران با وفایشان
است که هر یک، اسوه جاودانه برای زندگی مان می توانند باشند و در نهایت
معراج خونین و بدون بازگشت امام حسینعلیه السلام می باشد.
ولی متاسفانه هنوز هم این درس های بزرگ و انسان ساز ناآموخته مانده است،
چنانچه محبان اهل بیتعلیهم السلام به جای پرداختن به شناخت عمیق شخصیت و
فضایل اخلاقی و حماسی شهدای کربلا، با پرداختن صرف به ابعاد عاطفی نهضت
عاشورا کمتر در بعد عبرتها و رسالت ها و درس های آنان اندیشیده و در تحقق
شخصیت و منزلت حقیقی حماسه سازان کوشیده اند.
حال این سوال اساسی مطرح می شود که بهترین و متقن ترین راه برای شناخت اهل
بیت چیست؟ به سهولت می توان به این نتیجه رسید که شناخت قرآنی اهل
بیتعلیهم السلام بهترین و صحیح ترین راه است. چرا که نور را با نور را می
توان شناخت.
حال برآنیم که حادثه سرنوشت ساز عاشورا را با قرآن تطبیق داده و بررسی
نماییم که حرکت امام حسینعلیه السلام با کدام سیره قرآنی مطابق است. لکن
این امام بزرگوار در شروع هر حرکتی آیه ای از آیات قرآن را به عنوان موید
حرکت خود بیان می فرمودند که انشاءالله به تبیین انها خواهیم پرداخت.
پیامبر رحمت محمد مصطفیصلی الله علیه و آله در آخرین لحظات زندگی با
برکت خود، راه سعادت و هدایت همه مسلمانان را بیان فرموده و در حدیث ثقلین
اینگونه فرمودند که «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». «من در
میان شما دو چیز گرانبها به امانت میگذارم کتاب خدا و اهل بیت. که این دو
از هم جدا نمی شوند، تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.» نکته
اساسی در این حدیث این است که اهل بیت و قرآن تفکیک ناپذیرند و هیچ کدام
دیگری را نفی نمی کنند. قرآن کتاب هدایت الاهی است، خود قرآن بر این امر
تصریح دارد. «ذلک کتاب لا ریب فیه هدی للمتقین» و قرآن «تبیان لکل شیء»
یعنی روشن کننده هر چیزی است و با این توضیح بدیهی است که تمامی اعمال اهل
بیت علیهم السلام بر قرآن منطق بوده و بر اساس آن می باشد.
جهت بررسی نهضت امام حسینعلیه السلام توجه به زمان های خروج امام از
مدینه و ورود ایشان به مکه حایز اهمیت است. امام حسینعلیه السلام در 27
رجب سال 60 ه.ق از مدینه خارج شده و در سوم شعبان مصادف روز تولدشان به
مکه می رسند.
در مورد خروج ایشان از مکه دو روایت وجود دارد که برخی آن را 8 ذیالحجه و برخی دیگر آن را 10 ذیالحجه میدانند.
علت ترس و نگرانی امام حسینعلیه السلام هنگام خروج از مدینه:
امام حسینعلیه السلام از چه می ترسند؟ «فخرج منها خائفا» علاوه بر اینکه
می ترسند، مراقب و نگران هستند دو وضعیت سیاسی و اجتماعی شهر مدینه را
زیر نظر دارند. بعد از ممانعت امامعلیه السلام از بیعت، یزید دستور داده
بود که ایشان را در صورت عدم بیعت به شهادت برسانند.
علت اصلی خوف امامعلیه السلام نگرانی ایشان نسبت به عقیم ماندن نهضتشان
بوده، نه ترس از مرگ. چرا که ایشان کسی هستند که بارها و بارها در جبهه
های مختلف در کنار پدر و برادر به استقبال مرگ شتافته اند. در واقع ایشان
از این ترس دارند که به شهادت رسیدن ایشان در همان ابتدای قیام، منیجه ای
نداشته و آن اثر مورد انتظار را که بایست احیا کننده سنت ناب محمدیصلی
الله علیه و آله باشد، نخواهد داشت.
ورود به مکه:
روزی که امامعلیه السلام وارد مکه شد مصادف بود با شب جمعه سوم ماه شعبان
و این آیه را تلاوت می کردند «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان
یهدینی سواء السبیل »(1)
امامعلیه السلام در مکه اقامت گزید و مردم به خدمت آن حضرت می رسیدند و
کسانی که برای عمره در مکه به سر می بردند نیز به خدمت امام شرفیاب می
شدند.
خروج از مکه:
زمانی که امام حسینعلیه السلام از مکه خارج می شوند،خطبه معروفی ایراد
می فرمایند که در مقتلهای معتبر موجود است. در آن خطبه امامعلیه السلام
اظهار سرور و شادمانی می کنند و چگونگی شهادت خود را بیان می نمایند. در
قسمتی از خطبه این گونه می فرمایند:
«گویا می بینم در زمین کربلا بند بند مرا گرگان بیابان ها در نواویس از هم جدا می سازند و شکم های خالی خود را پر می کنند»
در هنگام خروج از مکه امام حسینعلیه السلام بعد از گذراندن دوره های
الاهی آمادگی دارند تا مسئولیت خطیر نهضت عاشورا را بر عهده بگیرند و در
حقیقت همان حسین بن علی قبل از ورود به مکه نیستند که نگرانی و ترس از
عقیم ماندن نهضت در ایشان مشاهده می شد.
البته این امر سنتی از سنت های الاهی است که قبل از دادن نعمت های بسیار
بزرگ و نیز قبل از اعطای مسئولیتی خطیر به اولیا و انبیا، لازم است آن فرد
دوره های خاصی را جهت به دست آوردن قابلیت لازم برای آن بگذارند.
ماندگاری نهضت عاشورا
حال در این جا سوالی مطرح می شود که چه عواملی باعث شده حادثه کربلا در
طول تاریخ چنان زنده بماند که در هر زمانی و هر مکانی اثر عمیق گذاشته و
حس عدالت خواهی و ظلم ستیزی را در باطن مردم تحریک می کند؟
قرآن به این سوال این گونه پاسخ می دهد هیچ دینی بدون اخلاص الی الله باقی
نخواهد ماند. بدین معنی که هر حرکتی به اندازه اخلاصش دوام ماندگاری دارد.
این عامل را در قیام امام حسین علیه السلام به وضوح می توان دید. یعنی
تمامی اعمال و سکنات ایشان و در حقیقت کل نهضتشان فقط و فقط برای خداست و
در نهایت نیز تمامی وجودشان را در راه خدا فدا می کنند. وجود عامل اخلاص
در نهضت عاشورا باعث شد تا این حادثه چنان تاثیری در جامعه آن روز و نیز
در کل تاریخ بر جای بگذارد که نام و یاد ایشان حتی در جوامع غیر شیعه و
غیر مسلمانان الهام بخش حرکت های انقلابی و عدالت خواهانه قرار گیرد.
علاوه بر اخلاص عوامل زیر نیز در ماندگاری نهضت امام حسین علیه السلام موثر می باشند:
1- موافق بودن با فطرت انسان: یعنی انسان فطرتا از ظلم و ستم دوری می جوید و طرفدار حق و عدالت است.
2- فجیع بودن هر دو صحنه این حادثه(سفید و سیاه): یعنی کارنامه اصحاب امام سفید و نورانی است،ولی کارنامه طرف مقابل سیاه تاریک است.
3- ائمه معصومینعلیهم السلام بارها و بارها توصیه به زنده نگهداشتن این نهضت کرده اند.
4- جامع بودن و مانع بودن این حادثه که تبلور کاملی از اسلام ناب محمدی است.
5- شور و شعور حسینی (روانشناسی): در این کره خاکی مکاتب مختلفی پا به
عرصه وجود گذاشته اند،ولی بعد از مدتی از بین رفته اند که مهم ترین دلیل
آن نداشتن شور و اهمیت ندادن به احساسات بود،ولی این عامل در مکتب امام
حسینعلیه السلام بوده و خواهد بود و این گریه ها و عزاداری های عارفانه و
با بصیرت است که این مکتب را زنده نگهداشته و خواهد داشت.
سوره فجر و امام حسین علیه السلام
در این سوره شریفه به فجر و ده شب عظیم القدر و شفع و وتر و مطلق شب قسم
یاد شده است که دلالت بر عظمت و اهمیت این موارد می باشد. این موارد به
عنوان مقدمه و دلیل در هم شکسته شدن صولت جباران وظهور حق و حقیقت مورد
قسم یاد شده اند.
در پایان سوره، ناگهان سهن از عروجی ملکوتی از شخصیت عظیم القدری است که به درجه اطمینان و رضای الاهی نائل شده است.
قسم به ده شب از پی قسم به فجر،گویای ارتباط میان این دو می باشد که ظاهرش قسم به سپیده دم پایان شب دهم مذکور می باشد.
در قرآن کریم تنها در یک مورد از ده شبی عظیم القدر سخن می گوید که چله
مناجات و لقاء حضرت موسیعلیه السلام را با خدا تکمیل می کرد: « و ما
موسیعلیه السلام را سی شب وعده کردیم و آن را با ده شبی عظیم القدر تکمیل
کردیم، پس موسیعلیه السلام میقات پروردگارش را در چهل شب تمام نمود »(2)
این میقات حضرت موسیعلیه السلام با توجه به روایات بسیاری از ابتدای
ذیقعده تا دهم ذیالحجه بوده است که این ده شب تکمیلی، همان ده شب اول
ذیالحجه می باشد که فجر از پس این ده شب، همان فجر عید قربان می باشد.
سنت قربانی کردن به پیشگاه خداوند در روز نهم ذیالحجه، سنت ابراهیمی است
که از حادثه ماموریت ذبح حضرت اسماعیلعلیه السلام در منطقه منی در روز
دهم ذیالحجه به یادگار مانده است.
پس با توجه به این نکات قرآنی، این فجر، همان فجر عید قربان می باشد که از پس ده شب عظیم القدر دهه اول ذیالحجه قرار دارد.
از اینجا معلوم می گردد که این نفس مطمئنه مطرح شده در پایان سوره، شخصیت
عظیم القدری است که چهل شب بیتوته و راز و نیاز با خدای عالم خصوصا ده شب
اخیر را به نحو احسن به پایان رسانده، در روز دهم قربانی عظیمی را به
پیشگاه خدای عالم عرضه داتشه است، آنچنان که او را به مقام رضا و تسلیم
محض امر خدا رسانده است.
با این توجه برجسته ترین قربانی عجیب در راه خدا، از پس این سیر و
سلوک معنوی را سیدالشهدا حسین بن علیعلیه السلام به پیشگاه الاهی عرضه
نموده است. شخصیتی که خود و عزیزترین عزیزانش را درقربانگاه کربلا در راه
خدا قربانی نموده است.
حضرت حدود 27 ماه رجب سال 60 هجری از مدینه خارج شده، سوم شعبان وارد مکه
می شود از مکه، 8 ذیالحجه یا 10 ذیالحجه بعد از فجر عید قربان به سوی
کوفه حرکت می کند.
به راحتی می توان در جواب افرادی که اعتقاد دارند که امام در 8 ذیالحجه
حرکت کدره اند گفت که امام هنگام ورود به مکه آیه ای را قرائت کردند مبنی
بر این که شهر مکه برای من امن و امان خواهد بود: «فلما تلقائ مدین ... و
رب نجنی من القوم الظالمین» لذا نمی توان استدلال آن ها را مبنی بر وجود
تهدید و ناامنی بر علیه امام را قبول کرد و به نظر می رسد چنانچه اشاره شد
این توطئه ای باشد که توسط عبدالله بن زبیر طراحی شده است.
اضطراب قبل از ورود به مکه و امنیت خاطر و سرور و ابتهاج عجیب ملکوتی
حضرت هنگام خروح از مکه که در سخنرانی شب عید قربان حضرت نمودار است ، خبر
از چله ملکوتی ویژه حضرت و بهره مندی از برکات عظیم لیال عشر در مواقف حج
می دهد؛ میقات و موقفی که میعاد ارواح انبیا و اولیا از آدم تا خاتمعلیهم
السلام در این زمان و مکان می باشد.
لیال عشر و فجر حضرت در مکه و لیکن قربانگاه حضرت به همراه عزیزانش در
کربلاست این تنها لیال عشر و فجری است که به عروج حیرت انگیز حاجیانش ختم
می شود و حج کننده و قربانی یکی است.
امام حسین و یارانش به عنوان قربانیان واقعی به معراج خونین الاهی لبیک می
گویند و با این معراج خونین خود، صولت و ابهت و هیمنه ظالمان را متزلزل
می کنند و این همان معنی آیات پایانی سوره فجر است. «یا ایتها النفس
المطمئنة. ارجعی الی ربک راضیة. فادخلی فی عبادی. وادخلی جنتی.»
زیبایی های توحیدی نهضت عاشورا
• ما رایت الا جمیلا
زمانی که اسرا را به مجلس ابن زیاد لعنت الله علیه بردند،ابن زیاد با حال
تحقیرآمیز خطاب به حضرت زینب سلام الله علیها سوال کرد: دیدی برخورد خدا
با برادرت را؟ در واقع با این استنباط، ابن زیاد خود را فردی الاهی
قلمداد کرده و تمامی جنایتهای حکومت یزید را نیز الاهی جلوه دهد. اما
شیرزن کربلا حضرت زینب سلام الله علیها در جواب آن ملعون فرمود: «ما رأیت
الا جمیلا»: چیزی به جز زیبایی ندیدم.
متاسفانه برخورد ما شیعیان با حادثه عظیم کربلا بسیار تاسف برانگیز است.
چرا که با تفسیر ذهنی و دور از قرآن این حادثه و شخصیت های والای این
نهضت،ظلم بزرگی را مرتکب می شویم. مثلا در مراثی و ذکر مصیبت ها این چنین
برخورد توحیدی حضرت زینب سلام الله علیها را نادیده گرفته و ایشان را تا
حد انسان های معمولی پایین می آوریم و چنان وانمود می کنیم که ایشان در
این حادثه همچون یک خواهر برای امام حسین بودند. در حالی که ایشان در این
سفر در رکاب امام بودند نه برادر خویش.
لکن اینجا سوال دیگری مطرح می گردد که: چرا امام حسین علیه السلام اهل بیت خودشان را همراهشان به کربلا آورده بودند؟
امام حسین علیه السلام به دستور خداوند می خواست اهل بیتش را نیز با خود
به معراج ببرد ولی از درک مردم آن زمان به دور بود و به همین خاطر در جواب
آنهایی که علت همراهی اهل بیت ایشان را در این سفر جویا می شوند یک جواب
تکلیفی و تعبدی می دهند «انشاءالله ان براهن سبایا» خداوند می خواهد اهل
بیت مرا اسیر ببیند. در حالی که بحث، بحث دیگری بود. اگر زینب سلام الله
علیها نبود، حادثه کربلا فراموش می شد. اگر حضرت زینب سلام الله علیها به
معراج نرفته بود، این گونه نمی توانست صلابت از خود نشان دهد.
شب عاشورا
شب عاشورا شبی است که فردای آن معراج خونین امام حسین علیه السلام و یاران
با وفایشان رخ داد. ایشان خطبه ای شبیه آن خطبه ای که هنگام خروج از مکه
ایراد کرده بودند، تکرار نموده و جزئیات حادثه فردا را به یارانشان تشریح
کردند و نسبت به ابعاد مختلف آن آگاهی دادند. چرا که امام حسین علیه
السلام به عنوان یک رهبر اسلامی باید به تمام افراد حاضر بصیرت داده و
فرصت انتخاب را در اختیار همه آنها قرار دهند. باید همه یاران حاضر بدانند
که فردا صلحی در کار نبوده و برای کسانی که می مانند سرنوشتی جز شهادت و
تکه تکه شدن و اسارت در انتظارشان نخواهد بود. بدین معنی که هر کدام از
افراد حاضر باید فرصت انتخاب ازادانه داشته و با آگاهی کامل تصمیم خود را
بگیرند.
ای نشمی در حثیثت سنت الاهی است که خداوند نیز در قرآن می فرماید: «ان
هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»، «ما را هدایت را نشان دادیم، حال
یا پیروی میکنید و شاکر می شوید و یا اینکه پیروی نمی کنید و از کفار
خواهید شد.». این آیه قرآن بیانگر اختیار دادن خداوند به بندگان در انتخاب
یا عدم انتخاب راه سعادت و صراط مستقیم است.
اما جمله ای از امام حسین علیه السلام در مقاتل ذکر شده است که فرموده
اند: « اینها با من کار دارند، هر کس می خواهد از تاریکی شب استفاده کند و
برو د و بیعت را از گردنشان برداشتم و هر کس می تواند از اهل بیت من چند
نفری با خود ببرد.»
انتساب این سخنان به امام حسین علیه السلام بعید به نظر می رسد،چرا که
امام حسین علیه السلام در هنگام حرکت از مدینه کاملا از شهادت خود و اسارت
اهل بیتشان آگاه بودند و در جواب آن هایی که تقاضا می کردند که اهل بیت را
همرا نبرند، می فرمودند که خداوند می خواهد اهل بیت مرا در اسارت ببیند.
از این مباحث می توان این نتیجه را گرفت که امام با آگاهی کامل و هدفی
کاملا مشخص اهل بیت خودشان را آورده بودند، چرا که اگر اهل بیت ایشان
نبودند، پیام عاشورا به گوش جهانیان نمی رسید. اگر خطبه های آتشین امام
سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها نبود، دشمن، قیام عاشورا را
از بین می برد و به حجاست که کار حضرت زینب سلام الله علیها و اهل بیت
امام حسین علیه السلام را عاشورای دوم بنامیم.
آخرین دلیلی که برای عدم انتساب آن سخنان به امام حسین علیه السلام می
توان ارائه داد، ذلیل قرآنی است. در قرآن شرایطی شبیه آن شرایطی که در شب
عاشورا حاکم بود، اشاره شده و شب عروج آسمانی حضرت عیسی را بیان می کند.
در آیه 25 سوره آل عمران چنین می فرماید:«فلما احسن عیسی منهم الکفر قال
من انصاری الی الله...» در این آیه حضرت عیسی علیه السلام از یارانش سوال
می کند که چه کسانی مرا در راه خدا یاری می کنند؛ در جواب می گویند:«نحن
انصار الله» : ما یاران و انصار خداوندیم،یعنی شما محور دین هستید. حمایت
از شما یعنی حمایت از خدا.
بنابراین می توان نتیجه گرفت امام حسین علیه السلام در شب عاشورا نسبت به
حوادث روز عاشورا به یارانشان بصیرت کامل داده، عاقبت حمایت و عدم حمایت
از دین خدا را یادآور شدند و سپس چراغها را خاموش کرده و فرمودند که هر
کس بخواهد می تواند برود.(3)
اما در مورد انگیزه ساختن چنین احادیثی بایستی گفت که اینگونه احادیث
ساخته افرادی همچون حر جوفی است که با این عمل می خواستند سرپوشی بر عدم
حمایتشان از از امام درست کنند تا بتوانند در بین مردم زندگی کنند. چرا
که مردم اینگونه افراد را مذمت کرده و می پرسیدند که چرا امام را یاری
نکردید و بازگشتید و آنها نیز در جواب می گفتند که امام حسین علیه السلام
بیعت را از ما برداشته و گفتند که اینها با من کار دارند و شما می توانید
بروید و ما نیز به خاطر سخن ایشان برگشتیم.
بنابراین باید سعی کنیم تا قیام عاشورا و نهضت الاهی امام حسین علیه
السلام را با معیارهای الاهی که متقن ترین و مطمئن ترین مرجع می
باشد،دنبال کنید تا به شناخت حقیقی و و اقعی دست یابیم.
و اما امروز
حق و باطل همیشه هست و هر کدام را رهروانی است. امروز قافله سالار جبهه
حق، وجود مبارک بقیةالله عجلاللهتعالیفرجهالشریف است که دلی پرخون از
ظلم ظالمان،مکر منافقان و سکوت مدعیان انتظار دارد. اکنون هر روز ما
عاشورا است و تیرهای دشمن هر لحظه عزت اسلام را نشانه رفته اند. یزید مرده
است، اما یزیدیان زنده اند. شمر نیست، اما بدتر از شمرها پراکنده اند.
آیا برای آمدن حسن زمان آماده ای؟ آیا قلب خود را از دوستی یزیدیان خالی
کرده ای؟ دوستی مسلم ها به دل داری یا ابن یزیدها؟ یا مثل خیلی از کوفیان
انس با زندگی و راحتی، تو را از دایره این نبردها بیرون کشیده است؛ که اگر
اینگونه باشد بدان که باید دنباله رو حق بود یا باطل. و حالت دیگری
نیست، چه آنان که با عمل و اقدام، دشمنان حق را یاری کردند و چه آنها که
با سکوت، مهیا کننده زمینه ظلمشان شدند؛ هر دو از لشکر جبهه باطلند.
اکنون، نیک در خود بنگر، که آیا عاشق راستین حسین هستی؟ که اگر این چنین
باشد، باید عاشق جهاد و شهادت باشی. ببین به خاطر دین، از چه ها گذشته ای
که غیر از تو نگذشته اند؟ و در نهایت بنگر که از مدعیان راحت طلبی یا
منتظران شهادت طلب؟
آنان که رفتند کار حسینی کردند. آنان که ماندند باید کار زینبی بکنند و گرنه یزیدند.
بیایید اگر مرهمی بر داغ مصیبت ثارالله علیه السلام، بر دل مولایمان بقیةالله ارواحنا فداه نیستیم،با معصیت قلبش را نرنجانیم.
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة
پی نوشت:
1 - سوره قصص آیه 22
2 - سوره اعراف آیه 142
3 - ر.ش بررسی شخصیت اهل بیت در قرآن، نوشته دکتر نقی پورفر ص136 تا 143
شنبه 27/9/1389 - 23:30
اهل بیت
آنتون بارا کیست؟
ویژگیهای کتاب " حسین (ع) در اندیشه مسیحیت"
تعریف و ذهنیت آنتوان بارا از امام حسین (ع)
دلایل آنتوان بارا در خصوص حضرت مسیح«ع» از آمدن حسین«ع» به كربلا
ارزشمند تربن بُعد شخصیت امام حسین(ع) از دیدگاه آنتوان بارا
آنتوان بارا : حسین(ع) گوهر جاودانه ادیان
اشاره
رود
خونی كه از شهیدان كربلا بر صحرای طف جاری شد، فرات حقیقتی گشت كه جرعه
نوشان عزت و آزادگی را ازهر مذهب و مسلك و هر دین و آیین به قدر تشنگی
سیراب كرد. در این مسیر از نخستین مسیحی حق جویی كه رویاروی یزید در كاخ
سبز بر او شورید تا در عصر ما، كم نیستند مسیحیانی چون «جرجی زیدان»، «جرج
جرداق» و دهها مسیحی حق جوی دیگر كه حقیقت ناب همه ادیان راستین را در
«اهل بیت پاك پیامبر(ص)»، در «محراب شهادت علی(ع)» و در «صحرای خونین
كربلا» یافته اند و در این باره آثاری پدید آورده اند.
«آنتوان بارا»،
آن مسیحی عاشقی است كه سال های بسیار از دوران جوانی خود را صرف تحقیق و
بررسی پیرامون زندگی و قیام امام حسین(ع) كرده است تا حقایق مربوط به این
شخصیت عظیم تاریخ را از زاویه نگاه خود و از زبان انجیل و پیامبر الهی،
عیسی(ع) بیان كند. او پس از سالیان بسیار پژوهش و مطالعه در منابع مختلف
تاریخ اسلام، دست به نگارش كتابی زده است كه در نوع خود و از زبان یك
مسیحی بی نظیر است. وی در این پژوهش تطبیقی- به نام «حسین در اندیشه مسیحیت»
- كه رویكردی تحقیقی، ادبی و عاطفی دارد، با استفاده از نظریات اسلام و
مسیحیت و بامهارتی ستودنی، زندگی و شهادت حضرت عیسی از دیدگاه مسیحیت و
زندگی و شهادت امام حسین(ع) از دیدگاه اسلام را مقایسه كرده است. در این
تحلیل ها نكات جالب و بدیعی به چشم می خورد كه برای هر مسلمان منصفی شگفت
انگیز و خواندنی است.
آنتون بارا کیست؟
كتاب
«حسین در اندیشه مسیحیت» اولین بار در سال 1978 به رشته تحریر درآمد اما
نویسنده از آن تاریخ به بعد و در اثر مطالعات بیشتر، اضافات و ملحقات
زیادی به آن افزود و چاپ چهارم آن را در ماه های اخیر منتشر كرد، این كتاب
تاكنون به 17 زبان ترجمه شده و در 5 دانشگاه نیز برای دوره های تكمیلی
كارشناسی ارشد و دكتری مورد تأیید قرار گرفته است و قرار است چاپ چهارم آن
بزودی به فارسی ترجمه و منتشر شود.
آنتوان بارا كه سوری الاصل و ساكن كویت است خود نویسنده ای توانا وادیبی باذوق است و علاوه بر كتاب فوق 15جلد كتاب
دیگر نیز به رشته تحریر درآورده كه بیشتر آنها در حوزه ادبیات و رمان و
داستان می باشد. وی همچنین روزنامه نگاری است حرفه ای كه اخیراً چهل و
یكمین سال فعالیت مطبوعاتی اش را آغاز كرده ، او در مجلات و روزنامه های
معروف و مختلف فعالیت داشته و در حال حاضر سردبیر هفته نامه شبكه الحوادث
كویت است.
«آنتوان بارا» تشیع را بالاترین درجات عشق الهی معرفی می كند
و امام حسین(ع) را فقط متعلق به شیعه یا مسلمانان نمی داند بلكه متعلق به
همه جهانیان می داند و او را با عبارت «حسین گوهر ادیان» معرفی می كند و در پایان، سخنش را با این عبارت به انتها می رساند كه «حسین علیه السلام در قلب من است».
وی تاكنون 25بار نهج البلاغه را به طور كامل خوانده و
هربار نكات جدیدی از آن كشف كرده است و من با خود می اندیشم كه علی(ع)
چقدر در میان ما شیعیان مظلوم است كه اكثر ما حتی یك بار هم نهج البلاغه
را به طور كامل مرور نكرده ایم!!
آنچه در پی می آید بخشی از گفت وگوی روزنامه کیهان با «آنتوان بارا» است :
ویژگیهای کتاب " حسین (ع) در اندیشه مسیحیت" :
ویژگی
این كتاب در این خلاصه می شود كه شیوه و طرز نگاه آن متفاوت از آن چیزی
است كه تاكنون توسط مسلمانان و مستشرقان نوشته و پرداخته شده است. بسیاری
اذعان داشتند كه این كتاب بی طرفانه نوشته شده است.
از ویژگی های مهم
كتاب این است كه من در آن به مقایسه شخصیت حسین و عیسی بن مریم
علیهماالسلام و نظرات، مواضع، اقدامات، سخنان و كیفیت شهادت آن دو بزرگوار
و نحوه استقبال بی محابا از مرگ در راه عقیده پرداخته ام ]بر طبق عقیده
مسیحیان، حضرت عیسی مصلوب و شهید شده است كه البته این نظر با دیدگاه
قرآنی ما انطباق ندارد[ من شباهت فراوانی میان شخصیت حسین(ع) و شخصیت عیسی
به عنوان یك شهید و نه یك پیامبر، یافتم. من در انجیل و كتابهای دیگر
مربوط به زندگی و مقتل حسین(ع) تحقیق زیاد كردم و دریافتم تشابه بسیار
زیاد و باورنكردنی در رفتارها و اقدامات و سخنان و نحوه ابراز عقیده و
كیفیت حفظ عقیده میان عیسی و حسین(ع) وجود دارد كه چیز جدیدی بشمار می رفت
من این موضوع را به تفصیل تحلیل كردم كه آن دو عزیز چرا با میل و خواست
خود مرگ را پذیرا شدند و بخصوص حسین شهید(ع) در شرایطی كه زمینه رسیدن به
مال و منال و پست و مقام دنیوی فراهم بود و او اگر اندكی از خود انعطاف
نشان می داد و خواسته معاویه و یزید را اجابت می كرد، می توانست جان خود
را از كشته شدن نجات دهد. اما او براساس آیه: «انفروا خفافا و ثقالا
وجاهدوا باموالكم و انفسكم فی سبیل الله (همگی به سوی میدان جهاد) حركت
كنید، سبكبار باشید یا سنگین بار و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد
كنید» (توبه/41)، به حركت شگفتی دست یازید. او به هیچ یك از امتیازات و
تطمیع ها توجه نكرد حال آنكه دنیاپرستی و حب مال و جاه و مقام همه جا
بیداد می كرد. او همه اینها را ترك كرد و رو به شهادت گذارد و خاندان و
عترت را به سوی شهادت برد در حالی كه می دانست همه اینها در راه عقیده است.
ویژگی
این كتاب در این خلاصه می شود كه شیوه و طرز نگاه آن متفاوت از آن چیزی
است كه تاكنون توسط مسلمانان و مستشرقان نوشته و پرداخته شده است. بسیاری
اذعان داشتند كه این كتاب بی طرفانه نوشته شده است.از ویژگی های مهم كتاب
این است كه من در آن به مقایسه شخصیت حسین و عیسی بن مریم علیهماالسلام و
نظرات، مواضع، اقدامات، سخنان و كیفیت شهادت آن دو بزرگوار و نحوه استقبال
بی محابا از مرگ در راه عقیده پرداخته ام ]بر طبق عقیده مسیحیان، حضرت
عیسی مصلوب و شهید شده است كه البته این نظر با دیدگاه قرآنی ما انطباق
ندارد[ من شباهت فراوانی میان شخصیت حسین(ع) و شخصیت عیسی به عنوان یك
شهید و نه یك پیامبر، یافتم. من در انجیل و كتابهای دیگر مربوط به زندگی و
مقتل حسین(ع) تحقیق زیاد كردم و دریافتم تشابه بسیار زیاد و باورنكردنی در
رفتارها و اقدامات و سخنان و نحوه ابراز عقیده و كیفیت حفظ عقیده میان
عیسی و حسین(ع) وجود دارد كه چیز جدیدی بشمار می رفت من این موضوع را به
تفصیل تحلیل كردم كه آن دو عزیز چرا با میل و خواست خود مرگ را پذیرا شدند
و بخصوص حسین شهید(ع) در شرایطی كه زمینه رسیدن به مال و منال و پست و
مقام دنیوی فراهم بود و او اگر اندكی از خود انعطاف نشان می داد و خواسته
معاویه و یزید را اجابت می كرد، می توانست جان خود را از كشته شدن نجات
دهد. اما او براساس آیه: «انفروا خفافا و ثقالا وجاهدوا باموالكم و انفسكم
فی سبیل الله (همگی به سوی میدان جهاد) حركت كنید، سبكبار باشید یا سنگین
بار و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد كنید» (توبه/41)، به حركت
شگفتی دست یازید. او به هیچ یك از امتیازات و تطمیع ها توجه نكرد حال آنكه
دنیاپرستی و حب مال و جاه و مقام همه جا بیداد می كرد. او همه اینها را
ترك كرد و رو به شهادت گذارد و خاندان و عترت را به سوی شهادت برد در حالی
كه می دانست همه اینها در راه عقیده است.
تعریف و ذهنیت آنتوان بارا از امام حسین (ع)
تعریف
من از حسین همان عبارات كوتاه و مشخصی است كه درباره حسین«ع» در كتاب
آورده ام. من او را به عنوان گوهر جاودانه و همیشگی ادیان توصیف كرده ام.
او را به عنوان شهیدی معرفی نموده ام كه دارای جاه و جبروت فرعون و كسری
نبود اما متواضع بود و برای حفظ دین و حركت در مسیر جدش حركت خود را آغاز
كرد. او ابتدا از گفت وگو با معاویه و یزید شروع كرد اما روش گفت وگو برای
هدایت دشمنان مؤثر واقع نشد. او با اینكه می دانست كشته می شود اما خویشتن
را در راه عقیده به خطر انداخت و با سپاهی 70 نفری در برابر سپاه 70 هزار
نفری عبیدالله- به تصریح منابع تاریخی- به سمت كوفه خارج شد تا حركت و
جنبشی در بدنه جامعه ایجاد كند.
حماسه حسین«ع» تنها مختص سنی و شیعه و
مسلمان نیست بلكه متعلق به هر مومنی است چنانكه در حدیث آمده «ان لقتل
الحسین حراره فی قلوب المومنین لاتبرد ابدا» در این حدیث نگفته فی قلب
المسلم. بلكه هر انسان آزاده ای كه به راه و رسم حسین ایمان دارد را شامل
می شود و لذا جهانیان و اندیشمندان وقتی از سیره حسین آگاه می شوند شیفته
آن می گردند. همانطور كه شیفته راه و مسلك علی ابن ابیطالب«ع» شده اند.
تعریف
من از حسین همان عبارات كوتاه و مشخصی است كه درباره حسین«ع» در كتاب
آورده ام. من او را به عنوان گوهر جاودانه و همیشگی ادیان توصیف كرده ام.
او را به عنوان شهیدی معرفی نموده ام كه دارای جاه و جبروت فرعون و كسری
نبود اما متواضع بود و برای حفظ دین و حركت در مسیر جدش حركت خود را آغاز
كرد. او ابتدا از گفت وگو با معاویه و یزید شروع كرد اما روش گفت وگو برای
هدایت دشمنان مؤثر واقع نشد. او با اینكه می دانست كشته می شود اما خویشتن
را در راه عقیده به خطر انداخت و با سپاهی 70 نفری در برابر سپاه 70 هزار
نفری عبیدالله- به تصریح منابع تاریخی- به سمت كوفه خارج شد تا حركت و
جنبشی در بدنه جامعه ایجاد كند.حماسه حسین«ع» تنها مختص سنی و شیعه و
مسلمان نیست بلكه متعلق به هر مومنی است چنانكه در حدیث آمده «ان لقتل
الحسین حراره فی قلوب المومنین لاتبرد ابدا» در این حدیث نگفته فی قلب
المسلم. بلكه هر انسان آزاده ای كه به راه و رسم حسین ایمان دارد را شامل
می شود و لذا جهانیان و اندیشمندان وقتی از سیره حسین آگاه می شوند شیفته
آن می گردند. همانطور كه شیفته راه و مسلك علی ابن ابیطالب«ع» شده اند.
دلایل آنتوان بارا در خصوص حضرت مسیح«ع» از آمدن حسین«ع» به كربلا
استنادات
و دلایل من همه برگرفته از انجیل است. برطبق آنچه در تاریخ آمده مسیح از
كربلا دیدار كرد و به بنی اسرائیل فرمود هركس كه حسین«ع» را دریابد به
یاری اش برخیزد عده ای در این روایت تاریخی تشكیك دارند اما ما هیچ شكی در
آن نمی بینیم زیرا حضرت عیسی«ع» دارای معجزاتی بود و مرده را زنده می كرد
و بیماران صعب العلاج را شفا می داد و لذا آیا برایش دشوار بود كه درباره
آینده پیشگوئی كند و بگوید شهید پس از خودش كیست؟
ارزشمند تربن بُعد شخصیت امام حسین(ع) از دیدگاه آنتوان بارا
من
در مورد زندگی و حركت حسین(ع) بیشتر به بعد انقلابی شخصیت ایشان شیفته شده
ام. آن حضرت در مرامنامه قیام خود اعلام می كند "انی لم اخرج اشراً ولا
بطراً و لامفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی" ؛ من از
روی هوسرانی و خوشگذرانی و برای افساد و ستمگری قیام نكرده ام بلكه قیام
من برای اصلاح در امت جدم و برای امر به معروف و نهی از منكر و حركت
براساس سیره جد و پدرم است. این روح انقلابی می تواند كار معجزه آسا بكند
اگر هر انسانی در هر زمان و مكان از آن برخوردار باشد و ما در سالهای
پیروزی انقلاب و عزت و افتخارات اخیر در ایران شاهد بودیم مردم و رهبران
این كشور براساس این فلسفه حركت خود را آغاز و با ظلم و استكبار مخالفت
كردند و با تمام قدرت در برابر آن قیام نمودند.
بعد دیگر شخصیت امام
حسین«ع» كه مرا شیفته خود كرده، تواضع ایشان در كنار روح انقلابی است این
دو خصیصه نمی تواند در یك شخص جمع شود. تواضع از صفات و ویژگی های
برگزیدگان خداست او در عین احساس عزت و آزادگی و سرافرازی در برابر
دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. این بعد عظیمی است كه از ویژگی امام بشمار
می رود.
برگرفته از روزنامه کیهان ـ
شنبه 27/9/1389 - 23:27
مهدویت
تاریخ دانش شرقشناسى عموما با تحریفها، کتمان حقایق و نوعى بىانصافى
همراه بوده است. اما در این میان گاهى برخى چهرههاى شاخص شرقشناسى، در
مواجهه با منطق مستحکم برخى اندیشههاى شرقى، شیفته آنها شده، به آن گرایش
و میل باطنى و ایمان قلبى یافتهاند. مرحوم پرفسور "هانرى کربن"، ایران
شناس مشهور فرانسوى از جمله اروپاییانى است که در دوران زندگى علمى خود،
در پى گذر از اندیشههاى وجود شناختى اندیشورانى همچون "هایدگر" و "ادموند
هوسرل"، با حکمتشرقى شیعى آشنایى حاصل کرده و به دنبال مطالعات چندین
ساله، به وجود مبارک امامعصر، عجلالله تعالىفرجهالشریف، و
معنویتبىبدیل سایر ائمه شیعه، علیهمالسلام، تمایل قلبى، و یقین عینى و
عقلانى یافته است. در این گفتار کوتاه بر آنیم تا با مرورى سریع در برخى
آثار او، میزان عشق و علاقه او را به آن امام همام مورد بررسى قرار دهیم.
پیش از ورود به محور اصلى بحث در این نوشتار، یادآور مى شوم که در چند سال
گذشته و در پى انتشار یادنامهاى از کربن - از سوى یکى از شاگردان او در
ایران و اروپا - برخى از اندیشمندان داخلى نسبتبه این خاور شناس منصف
اروپایى از در بى انصافى وارد شده و معالاسف پارهاى اشتباهات وى را در
آثارى که از خود به جا گذارده، بهانه حمله شدید به او قرار دادهاند. غافل
از اینکه صرف توجه کربن به مساله وجود امام عصر و تحلیل شایسته او از وجه
معنوى غیبت و ظهور آن امام همام، فى نفسه داراى آثار ارزشمندى بوده که از
چشم این گروه منتقدان به دور مانده است. فى المثل در حالى که در همین سال
گذشته برخى روشنفکران غربگراى بومى، مفهوم ولایتباطنى و هدایت تکوینى
ائمه اطهار، علیهمالسلام، را زیر سؤال برده، یا عنوان انسان کامل و قطب
عالم امکان را براى حضرت قائم، علیهالصلوةوالسلام، حاصل سرقت ادبى
شیعیان از عارفان اهل سنت قلمداد کردهاند!! پرفسور کربن در کتاب تاریخ
فلسفه اسلامى خود که قریب سى و اندى سال پیش به رشته تحریر در آمده است،
با ارائه تحلیلى تاریخی، نحوه انتقال مفاهیم عرفانى را از لسان ائمه اطهار
به آثار عرفانى اهل سنت مورد بررسى قرار داده و ثبوت نقش وساطت فیض را
براى وجود مقدس امام غایب به اثبات میرساند. مرحوم علامه سیدمحمدحسین
طباطبایی، رضواناللهتعالیعلیه، در مقدمه کتاب خود با عنوان "ظهور شیعه"
که در واقع متن گفتگوها و مکاتبات ایشان با پرفسور هانرى کربن استبه همین
حساسیت ویژه کربن به حقایق مذهب تشیع اشاره کرده و ضمن ارایه متن گفتگوهاى
خود با او از این نکته یاد مىکند که: در این مجلس آقاى دکتر کربن، مذاکره
را ادامه داده و گفتند که امسال موقعى که اروپا بودم، در "ژنو" کنفرانسى
در موضوع "امام منتظر" به عقیده شیعه دادم و این مطلب براى اندیشمندان
اروپایى که حضور داشتند کاملا تازگى داشت. کربن خود در یکى از پرسشهایى که
از محضر مرحوم علامه به عمل آورده به همین حقیقتبراى بار دیگر اشاره کرده
است. او خطاب به علامه مینگارد: مطلب اساسى تصور امام غایب، چه اثرى در
تفکر فلسفى و اخلاق و روى هم رفته تمام زندگى معنوى شیعیان دارد؟ آیا با
تعمق جدیدى در این تصور اساسی، مذهب تشیع نمیتواند در دنیاى امروزه یک
غذاى جدید روحى براى احیاى فلسفه و مبدا نیرویى براى زندگى معنوى و اخلاق
ببخشد. نیرویى که تا کنون در تقدیر مانده است؟ به اعتقاد کربن در کتاب
ارزشمند "تاریخ فلسفه اسلامى" بى شک فکر شیعه از آغاز کار فلسفهاى را
تقویت کرد که از سنخ فلسفه نبوى بود و با دین نبوى انطباق کامل داشت. کربن
بدرستى این نکته را مورد توجه قرار داده که فلسفه نبوى اصولا فلسفهاى
مربوط به آخرالزمان است. به گفته او فلسفه نبوى مستلزم اندیشهاى است که
نه به وسیله سابقه تاریخى محصور مى شود، نه با کلمات و الفاظى که با تعلیم
و در قالب عقاید جزمى و تغییر ناپذیر محصور باشد محدود میگردد و نه در
افقى که منابع و قوانین و منطق استدلالى آن افق را حد بندى کند مشخص
میشود. آری! فکر شیعه متوجه "انتظار" است، اما انتظار نه از طریق ظهور
شریعتى نو، بلکه از راه تجلاى کامل کلیه معنى پنهانى یا معنى روحانى
منزلات آسمانی. انتظار این ظهور، در انتظار، "امام غایب" (امام زمان)
ممثل شده است. به عقیده کربن مفهوم ولایت در این دوران طولانى انتظار، على
الاصول همان هدایت ارشادى امام است که "اسرار" اصول عقاید را میآموزد. این
مفهوم از سویى شامل مفهوم معرفت است و از سوى دیگر واجد معنى محبت; یعنى
معرفتى که فى نفسه متمرکز و نیرومند است. اگر این گفته کربن را بپذیریم،
تشیع از این زاویه دید همان عرفان اسلام است. کربن در بخشهاى مختلف آثار
خود بارها بر این نکته تاکید دارد که این مسائل، در اساس علم "کلام"اهل
سنت مورد بحث قرار نگرفته، چرا که از حیطه قدرت آن بالاتر بوده است. کربن
بر خلاف بسیارى از اندیشمندان معاصر که مفهوم انسان کامل یا ولایت، قطب و
قطب الاقطاب را زاییده اندیشه عارفانى همچون محى الدین عربى (ابن عربی)
میدانند، بر این عقیده پا میفشارد که اگر از تفسیر حقوقى یا فقهى محض
شریعت پا را فراتر بگذاریم و به نوعى معراج باطنى که اساس تفکر شیعه است
قائل شویم، گویى تشیع و تصوف دو نام براى یک حقیقتند. کربن در رسالهاى
خطاب به مرحوم علامه طباطبایی، رضوانالله تعالیعلیه، به این نکته اشاره
دارد که : فریدالدین عطار، در حالى که هنوز سنى بوده، تذکرة الاولیاء خود
را با شرح حال امام پنجم یعنى حضرت باقر، علیهالسلام، شروع کرده است.
همچنان که در کتاب "تاریخ فلسفه اسلامی" مینویسد: در حقیقت از آغاز اسلام،
صوفیان شیعى مذهب بودند: در گروه کوفه، شیعهاى به نام عبدک، نخستین کسى
بود که صوفى خوانده شد. بنا به تحقیقات عمیق کربن درباره سخنان ائمه،
علیهمالسلام، - بویژه خطبههاى توحیدى نهجالبلاغه و جوامع روایى شیعه -
مفهوم ولایت اصولا از طرف خود امامان شکل گرفته و مبانى نظرى عرفان از سوى
ائمه، علیهمالسلام، فى الجمله مورد قبول بوده است. از این نظر وقتى صفحات
کتاب ابن عربى را مطالعه میکنیم، مطالبى میبینیم که گویى یک مؤلف شیعى
مذهب نوشته است. کربن مینویسد: همچنان که مفهوم "ولایت" از شیعیان است،
همچنان نیز تردیدى نیست که در تصوف، اساس مفاهیم "قطب" و "قطب الاقطاب"
از شیعیان میباشد. بنابراین ملامتهایى که از سوى ائمه شیعه نسب به غیر
شیعیان و صوفیان اهل سنت وارد شده است، در واقع اعتراضى است به غصب مقام
ولایت و نقش شیخ که نقش امام غائب را، "غصبا" تصرف کرده و نیز اعتراضى
استبه شیفتگى به لامذهبى که کاهلى جاهلانه و فسق و هرزگى اخلاقى را تایید
میکرده است. کربن در بخشى از کتابتاریخ فلسفه اسلامى خود ضمن نقل روایتى
مشهور از نبى مکرم اسلام، صلىاللهعلیهوآله،که در آن آمده است: اگر تنها
یک روز به پایان جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى
خواهد کرد تا مردى از ذریه من که نامش نام من و کنیهاش کنیه من خواهد بود
ظهور کند. او زمین را از هماهنگى و عدل پر خواهد ساخت، چنانکه تا آن هنگام
از خشونت و جور پر شده است. به تفسیر این روایت پرداخته و مینویسد: روزى
که چنین طولانى خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح، طنین خود را در
همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعکس ساخته است. کربن با باور
به این اعتقاد که این ظهور، واقعیت و پیروزى تاویل; یعنى حقیقت دین را
آشکار خواهد کرد و به نوع بشر مجال خواهد داد تا وحدت و یگانگى خود را به
دست آورد، بر این نکته تاکید دارد که ظهور امام، مستلزم قلب ماهیت دل
مردمان است و کمال روز افزون این ظهور به ایمان پیروان امام وابسته و راه
آن چگونگى عمل آنان میباشد. البته انتقادى که به کربن وارد است، غفلتى است
که از وجه مسلحانه و قیام بالسیف حضرت حجت از خود نشان داده است. لیکن این
حقیقت مورد اشاره او را هم نمىتوان انکار کرد که: "جلوه یا عدم جلوه امام
بر اشخاص، به شایستگى آنان بستگى دارد."
کربن در تحلیلى جالب توجه مینویسد: جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم
تهذیب و تجدید عالم روحى آنان است و بالنتیجه همان مفهوم عمیق اندیشهاى
است که شیعه از غیبت و ظهور امام دارد. مردم شایستگى خود را براى دیدن
امام از بین میبرند، آنگاه خود بین امام و خویشتن حجاب میگردند، زیرا
وسیله و آلت تجلى و مشاهده آن را; یعنى معرفتى را که از راه قلب حاصل
میشود از دست مى دهند، یا آن را فلجساخته و از قدرت و کار میاندازند. پس
تا وقتى که مردم مستعد شناسایى و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور
امام غایب هیچ معنى نخواهد داشت. اگر گفته کربن را بپذیریم دیگر ظهور امام
واقعهاى نیست که روزى ناگهان به وقوع بپیوندد، بلکه امرى است که روز به
روز در ضمیر و وجدان شیعیان مؤمن رخ مى دهد. در این حالت عقیده به عدم
تحرک و مخالفت با ترقى که در اسلام تشریعى - یعنى فقه - غالبا مورد نکوهش
قرار گرفته است در هم مى شکند و معتقدان به آن امام همام، در جنبش صعودى
دوره ولایت کشیده میشوند. در واقع کربن ظهور امام ، علیهالسلام ، را به
معرفت قلبى شیعیان منوط مى داند. معرفتى که از نوع معرفتشهودى و باطنى
است. همو در جاى دیگر - رساله عالم مثال - به نوعى دیگر به همین حقیقت
اشاره دارد. موضوع بحث کربن در رساله "عالم مثال" جهان واسطهاى است که
مابین عالم مجردات تام و نفوس متعلق به ماده قرار میگیرد. همان عالمى که
شهود عارفان و حکماى اشراق در آن عالم صورت میگرفته است. او از جمله
مینویسد: حکایات سهروردى و قصص موجود در سنتشیعى که حکایت نیل به "سرزمین
امام غائب" را باز میگوید، هیچ یک خیال واهی، غیر واقعى و تمثیلى نیستند
; زیرا اقلیم هشتم یا ناکجاآباد، همان چیزى نیست که ما معمولا "اوتوپیا"
مینامیم. اقلیم هشتم به مثابه عالمى است که از حیطه کنترل و نظارت تجربى
علوم [جدید] خارج است. عالمى فرا حسى است که تنها به مدد ادراک مخیل
میتوان آن را درک کرد و حوادثى را که در آنجا به وقوع میپیوندد، صرفا به
یارى آگاهى مخیل میتوان تجزیه نمود. اجازه دهید بار دیگر به این نکته
تاکید کنم که مراد از خیال در اینجا همان اصطلاح رایج در زبان امروزى ما
نیست، بلکه، مقصود، دیدار باطنى و خیال صادق است. پس به گفته کربن براى
مشاهده امام غایب در دوران غیبت نیز میباید در افق وجودى امام غائب قرار
گرفت. به عبارتى این کلمات راز وجود ماوراى طبیعى امام غایب را در ذهن و
آگاهى شیعیان بیان میدارد; کسى که در آن حال روحى نباشد، قادر به مشاهده
او نخواهد بود. سهروردى در حکایت "عقل سرخ" خویش به همین نکته اشاره
داشته و مقصود از جملهاى که در آغاز سخن از او نقل کردیم همین است: اگر
خضر شوی، از کوه قاف آسان توانى گذشتن. کربن در بخش دیگرى از کتاب تاریخ
فلسفه اسلامى، شیعیان را میان دو حد محصور میداند. حد اول همان "یوم
المیثاق" یا "روز الست" است، که حیات مادى بشر به آن مسبوق بوده و حد
دوم ظهور امام عصر، روحیفداه، است که اینک در غیبتبه سر میبرد: زمان فعلى
که به نام امام غائب است، زمان غیبت اوست. به همین جهت "زمان او"با رمز و
علامتى دیگر مشخص میشود و غیر از آن زمانى است که براى ما علامت و رمز
تاریخ محسوب میگردد. کربن ضمن تشبیه قیام حضرت قائم به رستاخیز صغرى به
این نکته اشاره میکند که پارهاى از نویسندگان شیعى - از جمله کاشانى و
صدر آملى - امام دوازدهم یا امام منتظر را همان "فاراقلیط" آمده در انجیل
یوحنا میدانند. کربن مینویسد: سلطنت امام، مقدمه رستاخیز عظیم (قیامه
القیامه) است. رستاخیز یا برخاستن مردگان "به قول شمس لاهیجى شرطى است که
مجال میدهد تا هدف و ثمره وجود موجودات محقق گردد" به همین نسبت قیام
عمومى حضرت حجت، مجال براى تحقق فلسفه وجودى بشر در حیات زمینى خود است.
به عبارتى معاد شیعه همچون معاد زرتشتى که حتیسلطه تصویر سائوشیان
(سوشیانس) و اصحاب او قرار گرفته، تحت تاثیر قائم و اصحاب او قرار دارد.
در عین حال "این تصور، اندیشه قیامت صغری"، یعنى هجرت انفرادى را از
اندیشه "قیامت کبری" یعنى فرا رسیدن دهر جدید جدا نمیسازد. کربن در بخش
دیگرى از نوشتههاى خود به بیان تفاوت عقیده مسیحیان به حضرت عیسى بن
مریم، علیهماالسلام، پرداخته و پس از اذعان به این نکته که امامان همه نور
و حقیقت واحدى هستند که در دوازده شخص متمثل شدهاند مینویسد: وقتى نسبت
لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگیریم، میبینیم مساله به هیچ روى
شبیه به اتحاد اقنومى در طبیعت نیست. امامان، ظهورات و تجلیات الهى هستند.
قاموس فنى زبان، کلمات (ظهور و مظهر) را پیوسته به مقابله با عمل آیینه
باز میگرداند. پس بدین گونه، امامان همچون ظهور الهی، بى هیچ کم و بیش
"اسماء الله" میباشند و به این عنوان از دو مهلکه تشبیه و تعطیل مصونند.
چنانکه در فحواى مقال نیز گفتیم، شاید مهمترین انتقاد به تحقیقات کربن،
عدم توجه او به وجه اجتماعى ظهور حضرت حجت و قرار گرفتن دوران غیبت میان
دو حادثه بزرگ عاشورا و ظهور و قیام بالسیف مهدی، علیهالصلوهوالسلام،
است. این درست است که، قیام حضرت به مثابه پیروزى تاویل بر تنزیل و یا
حقیقتبر شریعت است و رابطه شیعیان با امامشان رابطهاى نهانى و عاشقانه
است، اما بى تردید نمیتوان در کنار عروج عرفانى شیعیان که کربن بدرستى از
آن به عنوان یکى از شروط اساسى توفیق دیدار معصوم یاد مىکند، از وجه
اجتماعى و مبارزه فراگیر آن امام با ظلم سیاسی، اقتصادى و فرهنگى صاحبان
زور و زر و تزویر چشم پوشید و خروج عاشقانه امام شهیدان ابا عبدالله
الحسین، علیهالصلوه والسلام، را براى اصلاح اجتماعى امت جدش که فرهنگى
فاسد در کالبد آن دمیده شده بود به فراموشى سپرد و از عنصر سیاسى این هر
دو قیام صدر و ذیل اسلام چشم غفلت فرو پوشید. سخن درباره گفتههاى عالمانه
هانرى کربن اندکى به درازا کشید، گرچه نقل همه سخنان او در این باره و در
این فرصت میسر نشد. روحش به پاس کوششى که در ترویج نام مقدس امامالمسلمین
بقیهاللهالاعظم، روحى و ارواحالعالمین لهالفداء، از خود نشانداده
قرین رحمتباد.آمین!
منابع:
1ـ طباطبایی، سید محمد حسین، ظهور شیعه، انتشارات فقیه و کانون خدمات فرهنگى الست، 1360.
2ـ کربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، دکتر اسدالله مبشری، انتشارات امیرکبیر، 1361.
3ـ همان، عالم مثال، ترجمه سید محمد آوینی، فصلنامه نامه فرهنگ، شماره مسلسل 10 و 11، تابستان و پاییز 1372.
شنبه 27/9/1389 - 23:26